اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

90-11-26-حجت الاسلام والمسلمين پناهيان-تاثير اخلاق در انتقال مفاهيم ديني

برنامه سمت خدا

-حجت الاسلام والمسلمين پناهيان

-تاثير اخلاق در انتقال مفاهيم ديني

90-11-26

سوال – بُعد اخلاق به چه ميزان در انتقال مفاهيم ديني موثر است؟

پاسخ – براي اينکه ما بتوانيم مفاهيم ديني را به فردي منتقل کنيم، بايد او بهره اي از فضائل اخلاقي برده باشد. او بايد در ابتدا با برخي از صفات برجسته ي اخلاقي آشنا بوده و در وجود خود نسبت به آنها علاقه مندي احساس کند و از برخي از بداخلاقي ها نيز بيزار باشد تا ما بتوانيم اساساً دين را براي او معرفي کنيم. در روايت داريم که يک نفر نزد پيامبر گرامي اسلام آمد و گفت که من مي خواهم به دين شما مشرف شوم. دستور بدهيد براي من يک مقدار از آيه هاي قرآن را بخوانند. پيامبر (ص) فردي را مأمور کردند که به او قرآن را آموزش دهد. سوره ي اِذا زُلزِلت الارضُ

زِلزالَها را تا آنجايي براي او خواندند که به فَمَن يَعمل مِثقالَ ذَرةٍ خَيراً يَره رسيدند.زماني که به اين آيه رسيدند آن فرد اعلام کرد که من مسلمان مي شوم. لازم نيست بيشتر از اين براي من قرآن بخوانيد. از او پرسيدند که چطور تو در اين زمان کوتاه مسلمان شدي ؟ او پاسخ داد: خدايي که اينقدر دستگاه او با حساب و کتاب است که اگر کسي کوچکترين کار بد و يا خوبي انجام دهد، عقوبت و پاداش دريافت مي دهد، پس او خداي عادلي است. A  چون اين فرد به عدالت علاقمند بودهA  و عدالت يکي از صفات برجسته ي اخلاقي است، بنابراين او به اين خدايي که از عدالت خود سخن

گفته گرايش پيدا مي کند. بايد اخلاق در درون يک فرد جاري بوده و عدالت را دوست داشته باشد تا به اين سمت حرکت کند. ما اگر مي خواهيم يک مفهوم ديني را به فرزند خود منتقل کنيم بايد قبل از آن يک پيش نيازي در او ايجاد کنيم. او بايد از برخي صفات اخلاقي بخوبي برخوردار باشد. خوش اخلاقي ها مبناي درک دين هستند. و ما بايد بچه هاي خود راA  خوش اخلاق بار بياوريم تا دين را بخوبي درک کنند. در روايتي پيامبر اسلام (ص) مي فرمايند که اگر حيا نداريد، هرکاري دوست داريد انجام دهيد. يعني من پيامبر، ديگر نمي توانم با شما کاري داشته باشم. در روايتي است که تنها ضرب

المثل باقي مانده از همه ي اديان گذشته است اين کلمه است که اگر حيا نداشتيد هر کاري دوست داشتيد انجام دهيد. اخلاق را به دو معناي عمده مي توان ترجمه کرد. يکي از آنها برخورد خوش و گشاده رويي است که اکثراً نيز اخلاق اينگونه معنا مي شود. A  معناي ديگر چيزي است که اکثراً علماي اخلاق آن را در نظر مي گيرند. آنها از مفهوم خلق استفاده کرده و گفته اند که خلق يعني ملکاتي که خوي آدمي شده است. بنابراين يک معناي باطني تر براي آن در نظر گرفته و گفته اند که اخلاق کليه ي صفات خوبي است که در درون قلب انسان است. مثلاً اينکه انسان حسود و بخيل نباشد و... البته

اينها صفاتي هستند که ممکن است گاهي در رفتار انسان بروز پيدا کند. برخي از افراد از نظر ظاهري خوش خلق هستند ولي از نظر باطن افرادي حسود، عنود يا کينه توز هستند. بنابراين اخلاق هم شامل رفتار ظاهري فرد با ديگران است و همA  صفاتي که در قلب او است. در صورتي که ما در درون روح خود شاکر باشيم و اگر کسي به ما محبت کرد هميشه به دنبال قدرداني و تشکر از او باشيم، انسان خوش اخلاقي هستيم. A  تعريف دين با اخلاق متفاوت است. A  بين دين و اخلاق يک سري تفاوت هاي ظريف وجود دارد. البته اگر کسي اخلاق داشته باشد دين را راحت تر فهميده، آن را پذيرفته و اجرا مي کند. از طرفي بسياري از دستورات ديني، دستورات اخلاقي هستند. دين به ما توصيه مي کند کهA A A  خوشرو و خوش دل بوده و با حسن ظن با ديگران برخورد کنيم. اصولاً هم اخلاق ما را به دين دعوت مي کند و هم دين ما را به اخلاقيات دعوت مي کند. دين مهمترين عامل براي تقويت اخلاقي يک انسان است. يعني دين، قيامت و پاداش اخروي را به انسان نشان داده و انگيزه اي در او ايجاد مي کند تا اخلاق را رعايت کند. A  کسي که دين ندارد طبيعتاً انگيزه ي ضعيف تري براي رعايت اخلاقيات دارد. اينها رابطه ي هاي مثبتي است که بين دين و اخلاق وجود دارد. برخي از افراد دين دار هستند اما خوش

اخلاق نيستند که البتهA  براي اين افراد بايد ابراز تأسف کرد. اينطور افراد آبروي دين را مي برند. چرا که دين عميقاً نتوانسته در اين افراد انگيزه ي پالايش نفس ايجاد کند. از طرفي برخي افراد اخلاق دارند اما ديندار نيستند. افرادي که دين دارند ولي با اخلاق نيستند، مشخص است که ايمان آنها زياد قوي نيست و نتوانسته اند از ايمان خود بهره برداري کنند. وقتي انسان مي خواهد از ايمان خود بهره برداي کند ابتدا بايد خودسازي کند. اگر کسي با اخلاق باشد دينداري براي او سهل مي شود ولي ابليس در اينجا يک ترفند ظريف دارد. يعني با اخلاق خوب يک احساس رضايتمندي

به فرد داده وA  او را به اين وضع راضي مي کند تا سراغ ايمان و پروردگار عالم نرود. حتي او نسبت به اخلاق خوب خود عجب هم پيدا کرده و مي گويد که من به ايمان و خدا نياز ندارم.

سوال – خوش اخلاقي بدون دين چه اشکالي دارد؟

پاسخ – ما بايد ببينيم که خدا به چه دليل ما را آفريده است. آيا ما را آفريده که خوش اخلاق بوده و سپس از اين دنيا برويم يا اينکه ما را آفريده تا با او ارتباط داشته باشيم ؟ خيلي از افراد مي پرسند که چرا شما اخلاق را از دين جدا مي کنيد ؟ البته ما اخلاق و دين را به طور مطلق از هم جدا نمي کنيم. اين افراد مي گويند: مگر پيامبر اسلام (ص) نفرمودند که من براي مکارم اخلاق مبعوث شده ام. در پاسخ آنها بايد گفت که پيامبر (ص) اينجا فرموده اند من براي مکارم اخلاق مبعوث شده ام نه خود اخلاق. ماA  بدون پيامبر (ص) هم مي توانستيم اخلاق را تا حد زيادي درک کنيم. در همه

ي دنيا بسياري از فيلم هاي سينمايي افراد را به اخلاقA  دعوت مي کنند و اغلب کاراکترهاي خوب انسان هاي خوش اخلاقي هستند. اما ما آفريده نشده ايم که با وجدان خود زندگي کرده و سپس بميريم. اگر قرار بود که وجدان براي ما کافي باشد، ديگر نيازي به پيامبران نبود. مگر اينکه برخي اين سخن غلط را بگويند که پيامبر(ص)A  براي انسان هاي بد اخلاق مبعوث شده اند و افراد خوش اخلاق نيازي به پيامبر (ص) ندارند. اصلاً سقف پرواز ما اخلاق خوب نيست. سقف پرواز ما مکارم اخلاق است که جز با ايمان و نماز بدست نمي آيد. مکارم اخلاق انسان را به اوجي از اخلاقيات مي رساند که جز

با عشق و اتکاء به پروردگار و ايمان به وعده هاي او ميسر نيست. مثلاً اگر شما خوش اخلاقA  باشيد، به انسان ها علاقه داشته و ظلم نمي کنيد. ولي اگر به مکارم اخلاق برسيد خود را براي هدايت و آشنايي انسان ها با خدا فدا خواهيد کرد. اگر شما با اخلاق باشيد سعي مي کنيد به کسي ظلم نکنيد اما خيلي کم ممکن است فدا کاري کنيد. ولي وقتي انسان به مکارم اخلاق برسد، عشق به شهادت پيدا مي کند. ممکن است شما سال ها گريه کرده و از خدا اين مقام را درخواست کنيد. اين مسئله اخلاق به معناي حداقلي کلمه نبوده و همان مکارم اخلاق است. بنابراين ما مي توانيم اخلاق را در دوسطح در نظر بگيريم. يکي مکارم اخلاق که جز با ايمان و عشق به پروردگار عالم پديد نمي آيد، ديگري سطح ابتدايي اخلاق است که وجدان هم آن را درک مي کند. A  اگر دين نباشد همه ي افراد نمي توانند با استفاده از اخلاق وجداني و فطري خوش اخلاق باشند. دين يک عامل تقويت کننده ي اخلاق است که به افرادي هم که از نظر اخلاقي ضعيف هستند کمک مي کند. در ضمن دين ما را از بد اخلاقي باز مي دارد. ما براي اخلاق حداقلي و همينطور حداکثري نياز به دين است. ما براي درک مفاهيم ديني نياز به اخلاق خوب داريم. دين، اعتقادات، ايمان به خدا و عمل صالح رابطه ي ما را با خدا تنظيم مي کند. ولي اخلاق به معناي سکولار و بدون انگيزه ي الهي روابط ما را با يکديگر تنظيم کرده و به ما آرامش مي دهد. آيا ما به دنيا آمده ايم که فقط روابط خود را با ديگران تنظيم کنيم ؟ آيا انسان مي تواند به اين حداقل کمال راضي شود؟A A 

اخلاق بدون دين فقط نيازهاي مادي ما را در زندگي دنيا تأمين مي کند، بدون اينکه قدرت فراگيري داشته باشد. فقط در اين حالت برخي از تيپ هاي شخصيتي مي توانند انسان هاي خوش اخلاقي باشند. اينکه به طور ژنتيک به فرد صفت مهرباني رسيده باشد و او نيز خوش اخلاق و صبور باشد. در حالي که ايمان به خدا در اين صبر او دخالتي

نداشته است. در هر مملکتي باشد و حتي کافر هم باشد همين صفت صبوري را خواهد داشت. اما در صورتي ارزش دارد که انسان به واسطه ي ايمان به خدا، ضعفي را در خود از بين برده باشد. و او در جريان از بين بردن اين ضعف با خدا ارتباط قوي پيدا کند. و يا ارزش انسان در اين است که نقطه ي قوتي را در خود تقويت کند و به دليل ايمان به خدا از آن بهره برداري کند. و او در طي اين فرايند ايمان به خدا را در خود تقويت کند. پس آن چيزي که در دين غلبه دارد ايمان به خدا است. و آن چيزي که در اخلاق غلبه دارد، تنظيم روابط اجتماعي ما است. اگر ما دين داشته باشيم، طبيعتاً اخلاق ما هم درست خواهد شد. البته افراد دين دار بايد توجه داشته باشند که دينداري و اعتقادات به مفاهيم ديني باعث غرور آنها نشده و بد اخلاقي را براي آنها راحت نکند. A  چون ايمان به خدا ممکن است باعث غرور انسان شود. در قرآن کريم آمده که به خاطر ايمان آوردن به خدا و مسلمان شدن بر خداوند منت نگذاريد. اين يک حس است که ممکن است در انسان ايجاد شود. برخي از افراد مذهبي چون فکر مي کنند که به يک جاييA  پشت گرمي دارند خيلي راحت بد اخلاقي مي کنند. اگر انسان به ايمان خود نسبت به خدا مغرور شود، بر سر خداوند منت گذاشته و شروع به بداخلاقي مي کند.افراد خوش اخلاق نبايد نسبت به آن غرور پيدا کرده و خود را بي نياز از ايمان بدانند. الان فيلم هاي سينمايي که در کشور ما ساخته مي شود و تحت تأثير فرهنگ غرب هستند، معمولاً دعوت به اخلاق، منهاي ايمان مي کنند. البته خوش اخلاقي خوب است. اما اگر قصد فيلمساز اين باشد که نيازي به ايمان به خدا نيست، در واقع اخلاق را در برابر دين قرار داده است. اخلاق بدون دين نه تنها ارزشي ندارد بلکه مانند ابليس است. ابليس نه تنها اخلاق را در برابر خدا قرار داد، بلکه به عبادت هاي خود مغرور شده و در برابر پروردگار ايستاد. ابليس که سنبل بدي است، به عبادت هاي شش هزار ساله ي خود تمسک کرد و در برابر خدا ايستاد. اگر کسي به خوش اخلاقي خود غره شده و به آن اتکا کرد، ابليس مي شود. از طرف ديگر وقتي کسي به خدا ايمان دارد و خوش اخلاق نيست، مورد نکوهش پيامبر (ص) قرار مي گيرد. بسياري از افراد به واسطه ي بد اخلاقي از ايمان خارج مي شوند. در روايت داريم که حسادت ايمان را مي سوزاند، مانند آتش که پنبه را مي سوزاند. آيت الله مظاهري که در گذشته در قم درس اخلاق داشتند مي فرمودند که کسي که عصبانيA  باشد نمي تواند ايمان خود را حفظ کند. البته کسي که ايمان دارد ولي خوش اخلاق نيست، ما اميد داريم که به واسطه ي ايمان خود يک روز خوش اخلاق شود. چون ايمان صفاي باطن مي آورد و صفاي باطن زمينه ي پذيرش اخلاق را افزايش مي دهد. اگر کسي اخلاق داشته باشد اما باايمان نباشد، اميد است که روزي اين اخلاق او را مومن کند. روزي سه نفر آمدند که پيامبر (ص) را ترور کنند. جبرائيل به ايشان خبر داد. پيامبر (ص) نيز به حضرت علي (ع) فرمودند که برو و اين سه نفر را دستگير کن. اگر مقاومت کردند با آنها نبرد کن اما يکي از آنها را با اين مشخصات نکش. حضرت علي (ع) رفتند تا آن سه نفر را دستگير کنند. آنها مقاومت کردند و ايشان مجبور شدند که با آنها نبرد کنند و دو نفر از آنها راA  به قتل برسانند. اما يک نفراز آنها را نکشته و دست بسته به نزد پيامبر (ص) آوردند. رسول خدا به ايشان فرمود آيا مي داني که چرا ما تو را به قتل نرسانديم ؟ چون تو يک اخلاق خوب داري. يعني کمک به فقرا و محرومين را دوست داري. او گفت اگر خداي شما اين اخلاق خوب را مي پسندد من مسلمان مي شوم.A  بنابراين ما اميد داريم که کساني که خوش اخلاق هستند روزي با ايمان شوند. ولي اگر کسي در حد خوش اخلاقي باقي مانده، به آن مغرور شده وA  احساس نياز به ايمان پيدا نکند. مانند ابليس است که به عبادت خود عجب پيدا کرده و نيازي به اطاعت ديگر فرامين الهي در خود احساس نکرده است.

سوال – لطفاً چند عدد از تکنيک هايي را که در خصوص انتقال مفاهيم ديني و بعد اخلاقي مطرح است بيان کنيد.

پاسخ -A  ما بايد مفاهيم اخلاقي را که به بچه هاي خود منتقل کرده و آن را دستمايه اي براي تقويت ايمان قرار دهيم. مثلاً اول وقت نماز بخوانيم. و به فرزند خود بگوييم که خدا ما هنگام اذان دعوت مي کند و ما خجالت مي کشيم که نرويم. اينجا شما از حيا و شرمندگي براي ارتباط با خدا کمک گرفته ايد. يا به فرزند خود بگوييد که زشت است انسان به واسطه ي خصاصت انفاق نکند. چون خدا گفته است که جاي خالي اين پول را خود او پر خواهد کرد. ما بايد با صفات اخلاقيA  ايمان را تقويت کنيم. يا حتي براي درست کردن اخلاق از ايمان کمک بگيريم. مثلاً اگر فرزند شما از همکلاسي خود و يا کم محبتي معلم ناراحت است و نزد شما درد دل مي کند، ايمان را وسط بکشيد. به او بگوييد که خدا مراقب بندگان خود است و به همه ي آنها روزي مي دهد. اگر الان محبت معلمA  را روزي تو نکرده است، در جاي ديگري اين کار را خواهد کرد. اصلاً ناراحت نباش. اگر در وادي حسادت ايمان خدا را وسط بکشيم، ايمان تقويت مي شود. اين کار يعني آموزش ايمان. آموزش مفاهيم ديني بسياري از اوقات با تجربه همراه است. ما بايد با لمس کردن ايمان در صحنه ي عمل، آن را به فرزند خود آموزش دهيم. يعني يا ايمان را به واسطه ي اخلاق خوبي که دارد در او تقويت کنيم و يا ايمان را دستمايه ي خوب شدن اخلاق او قرار دهيم. ما بايد به کمک اخلاق، ايمان را که حقيقت دين است به فرزند خود آموزش دهيم. بنابراين اخلاق يکي از ابعاد انتقال مفاهيم ديني است. پدر و مادر بايد خوش اخلاق بوده و آن را الگو قرار بدهند. بچه درک کند که آنها بخاطر ايمان به خدا خوش اخلاق هستند. بنابراين اخلاق همراه با ايمان براي انتقال مفاهيم ديني در فرزندان موثر است. خداوند متعال در قرآن کريم آميزش اخلاق و ايمان را به ما آموزش مي دهد. مي فرمايد: ديگران را ببخشيد، آيا دوست نداريد که خدا شما را ببخشد ؟ از اين طريق ايمان آموزش داده مي شود. البته ما بايد به فرزندان خود بگوييم که مبادا فريب اخلاق خوبي که به صورت ژنتيک از پدر و مادر خود دريافت کرده اند، بخورند. بايد بچه هاي ما ضعف هاي خود را برطرف کنند. مثلاً اگر بچه ي ما به صورت ژنتيک خوش رو است و بواسطه ي آن زبانزد مي باشد. به او بگوييم که تو خوش رو هستي اما اين ضعف ها را هم داري. مراقب باش که گول تعريف ديگران را نخوري. اين خوش اخلاقي براي تو نوري به دنبال ندارد. اگر به صورت ارثي و ژنتيکي، خوش اخلاقي به بچه هاي ما رسيده نبايد آن را تقبيح کنيم، اما بايد به آنها بگوييم که اين مسئله ارزش زيادي براي شما ندارد. شما بايد سعي کنيد

که ضعف هاي خود را برطرف کنيد. بايد کاري کنيم که بچه هاي ما فريب اخلاق خوبي که بدون ايمان دارند را نخورند. بلکه به دنبال صفات اخلاقي خوبي باشند که به واسطه ي ايمان خدا و اعتقاد به قيام و معاد، مي توانند کسب کنند.مي فرمايند که تقوا رئيس اخلاق است. مهم اين است که شما اخلاق خود را به واسطه ي اعتقاد به خدا درست کرده باشيد. در جريان اصلاح اخلاق، بچه مفهوم بخاطر خدا بودن و اخلاص را درکA  مي کند. اگر شما مي خواهيد اخلاص را به فرزندان خود آموزش دهيد بايد در گير و دار درگيري هاي اخلاقي آن را بياموزيد. ما بايد مراقب باشيم که فريب خوش اخلاقي خود را نخورده و بي ايمان نشويم.

سوال – لطفاً در خصوص آيات يکم تا يازدهم سوره ي محمد (ص) توضيح بفرماييد.

پاسخ – يکي از آيات نوراني اين صفحه مي فرمايد که خدا با کافران خيلي بد برخورد مي کند. يعني خيلي سختگيرانه با آنها برخورد مي کند. خدا آنها را نابود خواهد کرد، مرگ بر آنها باد. خدا در ادامه دليل آن را بيان مي فرمايد: به اين دليل که اين افراد از ما اَنزلَ الله تنفر دارند. فرد کافر به واسطه ي روح پليد خودA  وقتي ما اَنزلَ الله را مي شنود ناراحت مي شود. البته کافران امروزي که در اقصي نقاط عالم هستند ممکن است با شنيدن کلمات خدا از ما هم مومن تر شوند. منظور ما کافران عنودي هستند که در ابتداي سوره ي مبارکه نيز مي فرمايد که سدَ عَن سَبيلِ الله مي کنند. کافراني که مانع شده و از ايمان آوردن ديگران جلوگيري مي کنند، يک بغض و کينه نسبت به دين پيدا مي کنند. ما بايد فرزندان خود را به گونه اي تربيت کنيم که احساس کراهت نسبت به ما اَنزلَ الله پيدا نکنند. A  اگر بچه ي ما از حرف هاي خدا تنفر پيدا کند، عليه آن دليل مي تراشد.

سوال – منظور شما از گفتگو با بچه ها چيست و اين بچه ها چه مقطع سني را شامل مي شوند ؟

پاسخ – وقتي که ما با بچه هاي کمتر از هفت سال صحبت مي کنيم، نبايد توقع زيادي از آنها داشته باشيم. در واقع ما بايد با آنها درد و دل کرده و از خودمان صحبت کنيم. ولي وقتي بچه از هفت سال عبور کرد بايد انتظارات خود را از او مطرح کنيم. بنابراين تا قبل از هفت سال ما انتظار جدي از آنها نداريم و فقط آنها را دعوت به تماشاي خودسازي مي کنيم. اما از هفت سال به بعد آنها را نيز به خود سازي دعوت مي کنيم. البته براي اينکه کلام ما موثر باشد، خود ما نيز بايد با بچه ها همراه شويم. يعني تنها نگوييم که اين کار را ما از شما انتظار داريم. بلکه به او بگوييم که اين چيزها را خدا از من و شما با همA  انتظار دارد.

سوال – خيلي اوقات زماني که از عملکرد بد دين داران و يا بد اخلاقي برخي از آنها صحبت مي شود، به ما مي گويند که بايد حساب دين را از دينداران جدا کرد. آيا به نظر شما حقيقت دين، جز با رفتار دينداران قابل شناخت است؟

پاسخ – طبيعتاً ما نبايد دين را از روي رفتار دينداران بشناسيم. خصوصاً افرادي که به اوج دينداري نرسيده و الگو نشده اند. ما بايدA  تشخيص دهيم که چه کساني به طور کامل دين را اجرا مي کنند و چه کساني نيمه کاره اين کار را مي کنند. افرادي که به به طور ناقص دينداري مي کنند هيچگاه نمي توانند الگوي ما باشند. ما به اندازه ي کافي در جامعه ي خود الگوهاي دينداري داريم. ما در عرصه ي سياست شخصيت هايي داريم کهA  انسان هاي منصفي بوده و پاي حق مي ايستند. اين افراد براي حفظ وجاهت خود حق را پايمال نمي کنند. اين افراد چهارده معصوم و اصحاب نازنين ايشان هستند.

حتي خيلي از اولياي خدا که در کنار ما زندگي مي کنند نيز معرف دين هستند. در کنار اين قله ها کتاب خدا هم موجود است. هم اين قله ها کتاب خدا را تفسير مي کنند و هم کتاب قرآن تفسير رفتار اين قله ها است. بنابراين منبع دين ما هم اولياي خدا هستند و هم کتاب خدا. اگر مي خواهيم افراد را ملاک قرار دهيم بايد افرادي را در نظر بگيريم که در قله ها هستند. کساني که شعائر ظاهري دين را رعايتA  مي کنند مسئوليت زيادي دارند. اگر کسي را ناراحت کنند که او به دين آنها دشنام بدهد، در گناه او شريک هستند. اگر ما افراد مذهبي داريم که بد اخلاقي مي کنند، در مقابل افراد مذهبي که خوش اخلاقي هم مي کنند کم نداريم. بايد به آنها نگاه کنيم و دين خود را در وجود انسان هاي خوب ترجمه کنيم.

سوال – شما معتقد هستيد که نبايد کسي را مورد تشويق قرار داد در صورتي که خود شما مطالعات روان شناسي داريد. در روان شناسي روش تشويق مورد توجه زيادي قرار گرفته است. آيا شما کلاً تشويق را رد مي کنيد؟

پاسخ – مسلم است که ما تشويق را به طور کامل نفي نمي کنيم. بلکه تشويق زيادي را رد مي کنيم. اينکه ما صرفاً فرزندان خود را در هنگام انجام کار خوب تشويق کنيم اشتباه است. بايد هميشه به فرزند خود محبت کردهA  و اگر در جايي خواستيم آنها را تشويق کنيم، يک محبت مضاعف انجام دهيم. البته در جاهايي تشويق بسيار موثر است اما بويژه در مسائل معنوي نبايد آنقدر آنها را تشويق کنيم که شرطي شوند. بچه بايد ياد بگيرد که يک سري کارها را مخلصانه براي خدايي انجام دهد که فوراً تشويق نمي کند. مثلاً در هنگام خواندن نماز به فرزند خود بگوييم که خدا از تو تشکر مي کند.

ولي تشکر خدا صدا نداشته و در زندگي تو تجلي پيدا مي کند. البته هيچگاه ما نبايد از کناربچه بي تفاوت عبور کنيم و اين کار بايد هميشگي باشد. بسياري از تشويق هاي ما اشتباه است. چون در خلاء رفتار خوب ما است. در ضمن براي خيلي از امور ما نبايد فرزندان خود را زيادي تشويق کنيم. اگر زياد تشويق کنيم، فرزند ما به آن زيادي وابسته مي شود.