برنامه سمت خدا
-حجت الاسلام والمسلمين پناهيان
-حجاب
88-09-17
سوال – آيا مي توان کسي را به زور محجبه کرد و آيا حجاب اجباري است ؟
پاسخ – يکي از اصول تربيتي ديني بهره نگرفتن از انواع اجبارهاست. گفتيم که در غرب اجبار زياد وجود دارد مثلا براي منظم کردن ترافيک وقتي از جبر زيادي استفاده بکنيم، اجازه نمي دهيم که شخصيت دروني افراد شکل بگيرد و وقتي با افراد مدام با تهديد و تشويق سريع برخورد مي کنيم مثل اتفاقي که در کارت ساعت زني اتفاق مي افتد. يعني شخصيت دروني کارمندان ديرتر تربيت مي شود. دين علاقمند است که انسانها بخاطر تقوا منظم بشوند نه بخاطر تنبيه. اين يک سياست کلي در تربيت ديني است. براي مقدمه بگويم که رابطه ي ما با جبر چيست ؟ بعد به حجاب برسيم. دين حتي جبرهاي تبليغاتي را نمي پسندد. شما نه ميتوانيد رفتاري را به کسي تحميل کنيد و نه مي توانيد فکر و عقيده اي را به کسي تحميل کنيد تا اين قسمت هم غربي ها شعارش را مي دهند البته در ساختار اجتماعي خيلي از رفتارها را تحميل مي کنند و در اداره ي افکار عمومي، خيلي عقيده تحميل ميکنند. مهارت دارند و جنگ رواني را مي دانند. پس هم در عمل و هم در نظر نبايد مردم را مجبور کرد. شما مي توانيد اجباراً يک نفر را علاقمند به چيزي بکنيد با شيوه هاي خاص خودش و در غرب اين روايت دارد. مي گويند که در غرب شما آزاد هستيد هر کاري مي خواهيد انجام بدهيد ولي در غرب شما آزاد نيستيد که به هر چيزي علاقه پيدا کنيد. علاقه را آنها به شما تحميل ميکنند چه جوري ؟ شما در خانواده ها شنيده ايد که بعضي پدرها و مادرها در مورد دختر يا پسرشان اين جور تعابير را بکار مي برنند که فلان دختر زير سر پسر ما نشسته، دل پسر ما را برده، فريبش داده و او را علاقمند به خودش کرده است. بعضي مواقع ممکن است درست بگويند يعني علاقه به فريب، به محاصره ي رواني و به تمسخر تحميل شده است. حالا اين شيوه بستگي دارد که ما چه جوري علاقه اي را به کسي تحميل کنيم. اين ها از بحث هاي کليدي تربيت ديني است. مثلا مي گويند: فلان دختر ما را فريب داد. مي گويند که دختر شما خودش علاقمند است که اين رفتارها را انجام بدهد. مي گويد که اين علاقه ها را به من تحميل کرد، من را در محاصره اي قرار داد که اين گرايش در من تحميل شد. اين حرفها را روانشناسان مي پذيرند که ما ميتوانيم علاقه را به کسي تحميل کنيم. در غرب بواسطه ي فرهنگ و آدابي که در فضاي رسانه اي و هنر رسانه اي وجود دارد، علاقه ي تحميل کردن آزاد است. به همين دليل خيلي از مقيداتي که دين براي رسانه ها قائل است، آنها قائل نيستند. اينکه شما يک فضاي بسيار آزادي عليه انسان و فطرت به نفع قدرت ها مي بينيد اين آزادي ناشي از اين است که آنها به خودشان اجازه مي دهند که در زمينه ي گرايشات شما تحميل هايي به شما داشته باشد. مثلا در غرب امروز خطاهايي انجام ميدهد که هم خودش قبول دارد خطاست، هم ما مي دانيم که خطاست، درد اصلي غرب را بايد آنجايي پيدا کنيم که خطاهايي انجام ميدهد که هم خودش فکرميکند که خوب است، هم ما فکر مي کنيم که اين خوب است و ايراد ندارد.
پيامبر مي فرمايد که در آخر الزمان منکر معروف ميشود، معروف منکر ميشود. الان من ضد ارزش را معرفي ميکنم که در جامعه ي ما اين ضد ارزش، ضد ارزش نيست با فکر همه خيلي چالش برانگيز است. اگر کسي دست در جيب شما ببرد و بدون اجازه وارد خانه ي شما بشود و بگويد که من مي خواهم اين پولهاي ريز شما را درست کنم و قصد دزدي نداشتم، در عين حال خطا کرده است يا نه ؟ بله. من دوست دارم پولم ريز باشد شما چکار داريد ؟ قلب شما براي شما محترم است يا جيب شما ؟ اگر کسي بدون اجازه وارد قلب شما شد و يک علاقه اي را در قلب شما جابجا کرد کار بدي نکرده ؟ شما مي دانيد که فيلم سينمايي ها اين اجازه را به خودشان مي دهند که از ناخود آگاه انسان وارد بشوند و يک گرايش را بالا و پايين کنند که انسان در جريان نيست. حالا ميگويند شايد من خودم درقبلم را باز مي گذارم ؟ اگر در جيب شما باز بود حياي گربه کجا رفته است ؟ آيا اين رفتارانساني است ؟ خير. پس ما دنبال اين رفتار مي گرديم که يک هنرمند کجا و به چه دلايلي و تحت چه شرايطي طرف را آزاد گذاشته مثل دختري که پسري را فريب مي دهد و مي گويد که او خودش زمينه را ايجاد کرد. اگر هنرمند خواست علاقه ا ي را بدون اجازه ي شما در قلب شما جابجا بکند شما گفتيد که يک رفتار غير انساني است که بدون اجازه ي شما از ناخود آگاه شما وارد بشود. حالا بگوييد که يک فيلم نامه نويش که مدام در فکر و انديشه ي اين است که مخاطب را دور بزند و مخاطب دستش نيايد که من دارم چکار ميکنم، چه پيامي را به او مي دهم شما بايد پاسخ بدهيد که رفتار او را غير انساني مي دانيد. مي گويد که اگر من اين کار را نکنم فيلم نامه شکل نمي گيرد البته من نميخواهم بطور مطلق بگويم که اين رفتار غير انساني است ولي اگر مردم اين محصول هنري يا رسانه اي را مصرف مي کنند چون اين محصولات عادت دارند که از ناخود آگاه انسان وارد بشوند، بايد ببينند اين را چه کسي دارد مي دهد؟ فلينظر الانسان علي الطعام. انسان بايد به طعام خودش نگاه کند يعني نگاه بکند که چه چيزي از راه چشم و گوشش وارد ميشود و چه کسي اين را پخته است ؟ محصول هنري که مي خواهد با دل من کار بکند، بايد ببينيد اين را چه کسي دارد مي گويد ؟ يک کسي بعنوان صاحبدل مي خواهد به شما نفسي بدهد و شما از دل اومي خواهيد يک دريافتي داشته باشيد اينجا بايد ببينيد که اين طرف واقعا صاحبدل است يا خالي مي بندد. شما مي توانيد اين را براي مردم در صدا و سيما فرهنگ کنيد که اگر خواستند فيلمي را ببينند بگويند که اين محصول کيست ؟ از کوزه همان برون تراود که در اوست. من مي خواهم او را بشناسم چون به اين آقا دلم مي بندم. يک کسي که بخيل است، بُخلش در کارش هم مي آيد. يک کسي که کينه توز است، کينه توزي در کارش هم مي آيد. نميشود هنر را از هنرمند جدا کرد. آيا شما در غذا خوردن هميشه مي توانيد که آزمايش کنيد که اين غذا ميکروب دارد يا نه ؟ رستوراني را انتخاب مي کنيد که آشپز آن غذا تميز مي پزد و بعد سراغ منو مي روييد. اول آشپز را انتخاب ميکنيد. هنرمند با هنر خودش مي تواند از ناخود آگاه ضمير ما وارد بشود. در اين ميان گاهي اوقات مهربانانه ترين شيوه را در نظر مي گيرد و گاهي اوقات تحميل هايي صورت مي گيرد اين تحميل ها از نوع تحميل عمل يا عقيده و فکر نيست. از نوع تحميل علاقه است و شما در غرب بپرسيد که آيا به شما علاقه تحميل نمي کنند ؟ مي گويند: بله. پس در غرب آزادي نيست. سوال اين است که آيا در آنجا فطرت ناديده گرفته ميشود ؟ آنها اين کار را عليه فطرت مي کنند. شما فقط يک جا حق داريد از ناخود آگاه مردم وارد بشوي و آن هم در بيدار کردن فطرت است که خودت باشي و اِلا خدا به پيامبر هم اجازه نداده است که با مردم يک کار هنرمندانه انجام بدهد و مردم را سحر کند و به خدا جذب کند. در قرآن داريم که مي فرمايد: اي پيامبر اعراض کافران از سخنان و منطق تو برايت سخت است و اگر مي توانستي يک آيه اي براي مردم بياوري که آنها را سحر کني و تسليم حق بشوند. مي گويد که خدا غائب است و اين ها نمي دانند و انکار مي کنند. نميشود که همه چيز را به آنها نشان داد و مي فرمايد: اگر خدا مي خواست اين کار را بکند همه هدايت مي شدند و بعد مي گويد که از نادانان نباش يعني اين کار ناداني است. حتي پيامبران الهي هم در تبليغات محدود عمل مي کردند. اگر ما هم خواستيم يک فيلم ديني بسازيم بايد محدود عمل کنيم. در فريب دادن مردم به نفع خدا فکر نکنيم. پس ما چند نوع تحميل داريم. يکي تحميل عملي که ما کسي را وادار به کاري بکنيم. بعدي تحميل فکري است. بعدي تحميل علاقه است که معمولا کسي از آن صحبت نمي کند. ما بايد براي تحميل کرده علاقه يک کنترل هايي ايجاد کنيم اگر کسي داشت رسما به کسي علاقه تحميل مي کرد، بايد ممانعت بشود. فلسفه ي منع بي حجابي اين است که خانم ها مي توانند با نوع پوشش خودشان به ديگران علاقه تحميل کنند. يک سلسله گرايش هاي هوس انگيز، درگيري هاي روحي و يکسري هوس هايي را در دل ديگران ايجاد کنند و به آنها تحميل کنند بخاطر طبيعتي که در رابطه بين زن و مرد وجود دارد و حجاب به يک مسئله ي اجتماعي تبديل مي شود. مسئله ي فردي و معنوي نيست. لذا حجاب مهمتر است يا نماز ؟ نماز مهمتر است، رکن دين ماست. اهميتش بيشتر است ولي چرا اجباري نيست ؟ چون فردي است. اما چرا حجاب اجباري است ؟ چون عمل فردي نيست. بحث رابطه ي شما و خدا نيست. مثل اينکه شما جلوي بيمارستان بوق بزنيد و بگوييد که من ماشين را بخاطر بوقش خريده ام. به شما مي گويند که شما برويد در پارکينگ خودتان و هرچه خواستيد بوق بزنيد ولي اگر صداي بوق باعث آلودگي صوتي و اذيت کردن گوش بيماران بشود، بايد جلوي آنرا بگيريم. پس آزادي و حالت تساوي اين نيست که آن طرف خيابان هر کس خواست حجاب داشته باشد و اين طرف خيابان هرکس خواست حجاب نداشته باشد. اگر به طبيعت زن و مرد نگاه کنيم مي بينيم که اين يک نابرابري است. چرا مي توانيم بگوييم که هرکس خواست نماز بخواند و هرکس خواست نخواند ؟ کسي نميتواند از شما بپرسد که نماز خوانده اي يا نه ؟ پدر من روحاني بودند و يکي از نمايندگان امام خميني در پيام هشت ماده اي بودند. در سال 63 و دروان دفاع مقدس رسم بود که وقتي ميخواستند کسي را گزينش بکنند مي گفتند که آخرين باري که نمازت قضا شد کي بود ؟، نماز مي خواني يا نه ؟ نماز جمعه مي روي ؟ نماز شب مي خواني ؟ بعد يک سوالاتي را براي عقايد ديني مي کردند نه براي اينکه سطح معرفتي آدم و ميزان التزامات باطني آدم را بسنجند. امام خميني فرمودند که اين پرونده هايي که از افراد ثبت شده و از آنها تحقيق محلي کرده اند را معدوم کنيد. حرام است اگر کسي به اين پرونده ها مراجعه کند. حيطه ي شخصي از نظر اسلام اهميت دارد حتي در زمان منافقين که ترور مي کردند آنها در خانه هاي تيمي شان خيلي گناه ها داشتند ولي امام مي فرمودند که ما با بخش گناهان شخصي آنها کاري نداريم ولي آنها تروريست هستند. ايشان فرمودند که ما با بخش معنوي و مسائل شخصي اصلا کاري نداريم و مسائل اجتماعي و معنوي هم خيلي در حيطه ي اجبار قرار نمي گيرد. مثل نماز جمعه و نماز جماعت. الان در عربستان نماز جماعت کمي با زور توام است. تو حق نداري نماز جماعت نيايي و مغازه ات باز باشد. با اينکه نماز جماعت يک چيز اجتماعي و معنوي است، در اين حيطه اجبار وجود ندارد. مسئله ي حجاب مسئله ي اجتماعي رواني است. شما اگر معنويت هم نداشته باشي بالاخره هزار تا مسئله ي ديگر در جامعه هست. ما بايد درباره ي بحث آزادي رواني صحبت کنيم. بعنوان يکي از ظاهر آزادي اجتماعي و بحث ديگر در حد مسائل اخلاقي پنهان باقي نمي ماند که من از نظر اخلاقي دارم رعايت مي کنم يا نه، من بايد بدانم آيا دارم اقدامي انجام ميدهم که به يک چيزهايي در جامعه صدمه بزنم. در اينترنت ديدم که يک کسي در کانادا بر اساس تجربه موفقي که داشته، شروع کرده به تفکيک مدارس دخترانه و پسرانه و مقاله نوشته است. در آمار هست که 70 درصد مدارس موفق آمريکا مدارسي هستند که پسر و دختر را از هم تفکيکي کرده اند. پس مسئله ي حجاب را خيلي روي دوش معنويات و ايمان انسانها نگذاريم. دين محکوم ميشود که اجبار آورده است. ما درباره ي شيوه ي اعمال اجبار صحبت نکرديم. حجاب چرا اجبار است ؟ چون تعدي به حقوق ديگران است. چون بحث تاثير گذاري روي ديگران و خراب کردن روان انسانهاست. کنترل اين امر اجباري، شيوه هاي خاص خودش را دارد ما بايد به اين شيوه ها بپردازيم و روي آن حرف داريم. اينکه مي گوييم حجاب هم مصونيت است و هم محدوديت يعني چه ؟ شهيد مطهري فرمودند: حجاب مصونيت است نه محدوديت زيرا مردم محدوديت گريز هستند از محدوديت خوششان نمي آيد مي گوييم که اگر محدوديت منطقي باشد آيا شما خوشتان مي آيد ؟ ميگويند که به منطقي بودن و يا نبودن آن کاري نداشته باشيد، از اصل محدوديت خوشت مي آيد ؟ مي گويد نه. قرآن ميفرمايد: انسان دوست دارد محدوديتش را بردارد. در دانشگاه هم اگر فضا کارگاهي باشد خيلي بهتر از فضاي سخنراني است. دين محدود کننده است. آيا از دين خوشتان مي آيد ؟ ميگويند که نه. اين واقعيتي است که در جامعه وجود دارد. دين گريزي براي همين بوجود مي آيد. بخاطر همين شهيد مطهري ميگويد که شما به جنبه ي ديگر حجاب که مصونيت است نگاه کن. حجاب را اگر از يک بُعد نگاه کنيم محدوديت است و از بُعد ديگر محدوديت نيست. مثل شخصي که ورزشگاه رفته و ورزش کرده است. از يک زاويه ي نگاه خسته است و از يک نگاه خسته نيست. اينها در ظاهر متضاد هستند ولي در واقع متضاد نيستند. جوان و انسان امروز نسبت به سي سال پيش خيلي تفاوت پيدا کرده است. سي سال قبل از يک نفرتي در دل خيلي ها نسبت به دين ايجاد کرده بودند. براي اينکه من به کساني که دارند فرار مي کنند نزديک بشوم مي گويم که حجاب محدوديت نيست مصونيت است. آن زمان شهيد مطهري ما را به ايمان دعوت ميکرد و مي گفت که ايمان خرافه نيست. الان آن مشکل حل شده است البته با زحمت شهيد مطهري و امثال ايشان و مشکل ما مشکل ديگري است. نمي خواهم نقصي بر کلام ايشان بگيرم ولي ما شيوه هاي مختلف تبليغ را داريم. روايت داريم که بخاطر اينکه پيش مردم عزيز باشي از مردم گدايي نکن. و روايت ديگري داريم که هيچ کاري را براي عزيز شدن پيش ديگران انجام ندهيد. الان جامعه ي ما به بلوغي رسيده که از دين فرار نمي کند ولي من به او واقعيت را مي گويم که حجاب محدوديت است مثل بقيه ي محدوديت هايي که در زندگي هست. پس امروز دين گريزي وجود ندارد و ما به يک بلوغي رسيده ايم. مي خواهند مسائل شان را با دين حل بکنند و مي پرسند که چرا دين محدوديت گذاشته است ؟ ما مي گوييم که اصلا اين ها محدوديت نيست و بايد شفاف با هم صحبت کنيم.
اينکه ما بگوييم حجاب مصونيت است البته بيشتر خانم ها خودشان مي دانند که حجاب بسياري از اوقات آنها را از يکسري صدمات مصون نگه داشته است. حالا يک خانمي مي گويد که من خودم از پس همه ي مشکلات بر مي آيم و در دل خطر مي روم و سالم مي مانم. مي دانيد که در جوانها ريسک بالا است و از طرفي در جامعه ما به زن يک احترام عمومي مي گذارند. يک حرمت هايي هست. اگر کسي خانمي را بزند مي گويند که او زن است چرا او را مي زني ؟ اگر رابطه اي بين خانم و آقا باشد اول آقا محکوم ميشود، کسي نمي گويد خانم تعدي کرده است. اگر ما بگوييم حجاب مصونيت است، مي گويند که نيروي انتظامي از ما حمايت مي کنند. ما در جامعه اي هستيم که عده اي شجاعت دارند و بدون حجاب هم احساس مصونيت مي کنند و کساني هستند که ميگويند که اين قدر بي حجابي را رواج بدهيم که عادي بشود. باز من قبول مي کنم که حجاب مصونيت است ولي فکر مي کنم که حجاب را بايد از زواياي ديگري نگاه کنيم حالا چرا خوب است از زاويه ي مصونيت نگاه نکنيم ؟ يکي اينکه پاسخ اين چند گروه را نمي دهد. ديگر اينکه من بگويم که حجاب داشته باش که ضرر نکني و چهار تا دستورديني شبيه اين، کم کم چه تصوري از فلسفه ي دين پيدا مي کنيد ؟ و مي گوييد که دين من را منفعل در برابر خطرات طبيعت مي خواهد، دين منجي من است که مبادا به من ضرري برسد. جوان دوست ندارد هميشه منفعل باشد. احکام دين فلسفه ي قشنگتري دارند و احتياج نيست که احکام دين را تعطيل بکنيم. فلسفه اش را باز مي کنيم و به جوان مي گوييم ريسک پذير باش. ما خيلي عاقلانه دين را تحليل ميکنيم و روحيه ي جوان را در نظر نمي گيريم. آغاز ارتباط دين با جوان در سن 14 سالگي است ولي تعليمات ديني ما براي 40 سالگي است پس ما بايد در تعليمات ديني مان تجديد نظر کنيم. اگر شما احکام دين را اين جوري بيان کنيد که احتياط کن و مواظب باش که به تو خطري نرسد براي جوان خيلي دلچسب نيست. شما ديني را به جوان معرفي کن که مي خواهد جوان در مقابل خطرات منفعل باشد اين بيشتر به دلش مي نشيند. و با فطرتش سازگار است و يا ديني را معرفي کن که اين دين از او فداکاري و فعال بودن را بخواهد. پس خواهش مي کنيم که حجاب را منفعلانه معرفي کنيد، فعالانه تعريف کنيم. خانم ها شما مي توانيد که پدر اين مردها را دربياوري ولي از خود گذشتگي ميکني، مهرباني مي کني، تو مي تواني اين ها را بزني ولي اين کار را نکن، ايثار بکن. در جبهه ميانگين سني شهداي ما 20-16 سال بود مثل اينکه جوانان ما ايثار را بهترمي فهمند. چرا به دخترهاي مان حجاب را اين جوري معرفي نکنيم ؟ اشتباه ما اهل حوزه و هنر اين است که فکر ميکنيم با استدلال همه چيز درست ميشود.A اگر ما بتوانيم کاري بکنيم که حقيقت را به تصوير بکشيم و مردم ببينند، تصديق مي کنند. روش امير المومنين در نهج البلاغه در خطبه ي همام براي همام اين بود که او گفت: برايم توضيح بده، مي خواهم متقين را ببينم. نمي خواهم بدانم که چطور به اينجا رسيده، مي خواهم او را ببينم. اگر هنرمندان ما و حتي مبلغان بتوانند زيبايي حجاب را ترسيم کنند، بي نياز از استدلال، حجاب را خواهند پذيرفت. حساس ترين سن هم براي حجاب سن جواني است معنويات جوانان هم بيشتر است ولي فکر ميکنيم که نميگيرند. چون ما انسان شناس هاي قوي نيستيم. اگر فيلمي بسازيم که دختر دانشجويي که به عالي ترين مرتبه ي علمي رسيده، همه سالن براي او کف مي زنند، حجابش را محکم بگيرد و از طريق موفقيت مي خواهيم حجاب را به دل مخاطب مان منتقل کنيم. ما راه را دور کرده ايم. حجاب را با همان تعريف عميق و دقيقش به دختران جوان معرفي کنيد. آنها حتي بدون واسطه ي چيزي مثل موفقيت و حتي بدون واسطه ي جذب کردن موقتي براي اينکه محدوديت نيست حتي بدون ترساندن از خطر، انتخاب ميکنند. شما بايد حجاب را طبق طبيعت خطر پذيري دختران براي شان توضيح بدهيد. در ضمن ممکن است که شيطان طبيعت انسان را تخريب کند، سوء استفاده کند و عدم تعادل برايش بگذارد. خدا در قرآن مي فرمايد: صداي خودت را نازک نکن. مرد نمي تواند تحمل کند شما به او لطف کن.
سوال – فرموده بوديد که در اوايل انقلاب روي آوردن به حجاب ناشي از جوي بود که فراگير شده بود. بيشتر توضيح بدهيد
پاسخ – ما فکر ميکنيم که کلمه ي جوگير يک کلمه ي منفي است. خير، جو انسان را مي تواند به سوي هدايت سوق بدهد ولي اين هميشگي نيست. بعضي ها درابتدا تحت تاثير جو رفتار خوب از خودشان نشان مي دهند. بعد چون پايه هاي محکمي ندارند از رفتارهاي شان فاصله مي گيرند. در همه ي حرکت هاي انقلابي، حرکت هاي معنوي و رسالت انبياء يک زماني وجود دارد که يک جوي بر جامعه غالب مي شود. در زمان پيامبر اول مردم تکي به سمت دين مي آمدند و بعد گروه گروه آمدند. اذا جاء نصرالله والفتح. که بسياري از آنها جوگير شده بودند. ما مي گوييم هر جا جوي بنفع حقيقت درست شد شما منتظر باشيد جوي عليه حقيقت هم درست بشود. پس بعد از جو همه باقي نمي مانند. يک زماني سخن از حجاب بود. الان بعد از سي سال تازگي حجاب از بين رفته است. دختر دبيرستاني وقتي حرف حجاب را ميشنود يک کلمه ي ملال انگير مي شنود. من گفتم که الان موقع بهتري براي انتخاب است تا قبل از انتخاب که گزينه اي براي انتخاب نبود. الان جو پر شور اول انقلاب نيست و ما بايد به حجاب بصورت عميق تر برسيم. با فطرت خودمان با گرايش هاي اصيل انساني و با استدلال عميق فکري.