اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

88-08-13-حجت الاسلام والمسلمين پناهيان-ضرورت تربيت ديني

برنامه سمت خدا

-حجت الاسلام والمسلمين پناهيان

-ضرورت تربيت ديني

88-08-13
سوال- تربيت ديني چه ضرورتي دارد؟
پاسخ- همه کساني که مي خواهند به اقدامات تربيتي دست بزنند بايد براي تربيت خودشان هر چند يکبار برگردند و برنامه ريزي کنند. ضرورتها را براي خودشان احيا کرده و تکرار کنند تا براي کار تربيتي انگيزه ايجاد شود. انگيزه ما به مرور زمان است پس بايد آنها را احيا کرد. براي دانستن ضرورت تربيت، دو نقطه مقابل تربيت نيافتگي را اشاره مي کنم. يکي بد تربيت شدن و بد بار آمدن است، يکي هم برنامه ريزي براي تربيت نداشتن است. وقتي ما اين دو نقطه را شناسايي کنيم، ضرورت تربيت خودشان را نشان خواهند داد. در بد تربيت شدن مي گويند که فلاني جاي بد و در خانواده ي بدي بار آمده است. با او بدرفتاري شده و انسان بدي شده است. نقطه مقابل آن تربيت يافتگي مي باشد که خوب است اما آنچه بيشتر ضرورت تربيت را به ما معرفي مي کند، درک جايگاه تربيت نيافتگي است يعني براي خود و نزديکان برنامه تربيتي نداشتن است. اين ممکن است خوب يا بد باشد. در اين مورد حضرت علي (ع) مي فرمايند: شما بايد خود را به خوبيها مجبور کني و براي بدست آوردن خوبيها بايد سعي و تلاش کنيد حتي با نفس مبارزه کنيد چون اگر اين کار را نکنيد و خود را رها نگه داريد کم کم انسان بدي خواهيد شد. انسان دوست دارد جلويش باز باشد. آدم دوست دارد موانع را از سر راه خود بردارد و از راه درست حرکت کند، اگر موانع را از طريق درست بردارد به سعادت مي رسد. يک نکته اين است که ما در درون خودمان ويژگي هايي داريم که اگر اقدام تربيتي نکنيم حتما انسان بدي خواهيم شد. حتما لازم نيست در محيط بدي باشيم تا انسان بدي بشويم يا حتما لازم نيست تحت تعليم و تربيت بدي قرار بگيريم تا انسان بدي بشويم بلکه کافي است تا ما خودمان را رها کنيم، انسان اگر رها بشود خود به خود، بد خواهد شد. سخن حضرت علي (ع) درمورد ضرورت تربيت اين است که اگر شما خودت را رها کني انسان خوبي بار نمي آيي. عوامل مختلفي وجود دارد هم عوامل محيطي و هم عوامل دروني که هر دو انسان را به سوي بد شدن سوق مي دهند. با اينکه انسان اساساً موجود بدي نيست ولي ضرورت تربيت اينگونه خود را نشان مي دهد. مثلا يک گل در صحرا يا جنگل خودش خودرو رشد مي کند و شايد زيبا هم باشد ولي انسان نمي تواند به لحاظي شبيه اين گل باشد و آن زيبايي را به خاطر فطرت الهي کسب کند. از زماني مي تواند شبيه اين گل باشد که اين گل تا يک حدي رشد طبيعي خودش را دارد و اين رشد طبيعي موجب طراوت، زيبايي و خوش عطري او هم مي شود بعدا اگر يک باغبان فرهيخته اي او را با مهارت رشدش ندهد پلاسيده خواهد شد. از اين جهت ما شبيه اين گل هستيم، در هر دو جهت شباهت انسان را با گل در نظر بگيريد. شباهت انسانها با گل هم در مرحله رويش اوليه که خيلي تر و تازه است وجود دارد. در آن مرحله اي که باد خزان آمد آن وقت اين گل نگهداري مي خواهد و تربيت هم در اين قسمت بايد اجرا شود البته در مثل مناقشه نيست. انسان يک فطرت الهي دارد که اين فطرت الهي او را در خوب شدن کمک مي کند ولي فطرت شکوفايي مي خواهد و کشف مي خواهد مانند ذخاير زمين بايد خارج بشوند. اگر انسان تلاش نکند خوبي هاي درون خود را نمي تواند کشف کند چه برسد به اينکه خوبي ها را از محيط بيرون بگيرد. البته اگر يک قلوه سنگي در مسير رودخانه خيلي هم قشنگ از آب در بيايد، آخر سر اين قدر گوشه هايش به اين طرف و آن طرف مي خورد و ساييده مي شود. بچه ها مي آيند و در رودخانه مي گردند و مي گويند که چه سنگ قشنگي است. اين سنگ پدرش درآمده است تا به اينجا رسيده است. اگر بعضي ها اميدشان به اين است که مثل قلوه سنگي در مسير رودخانه اين قدر گوشه هايشان در تصادم ها زده بشود تا صاف و صيقلي بشوند عيبي ندارد، بگذار خودشان را اذيت نکنند و خودشان ار تربيت نکنند. وقتي پير شدند مي گويند: اي دنيا تو چقدر بي ارزش بودي و من چقدر خودم را براي تو کشتم براي تويي که اين قدر بي ارزش بودي. حسرت از دست دادن ها فراوان است. اين نتيجه ي آنها خواهد بود.

اگر کسي خودش را تربيت کند مثل اين است که سنگي را برداشته و حکاکي کرده است و از همان اول در کوتاهترين زمان، يک چيز قشنگ در مي آورند. پس يادمان باشد که ضروزت تربيت ديني اين است که اگر کسي خودش را تربيت نکند صدمه مي خورد. يعني ما امروز برنامه اي براي مبارزه با نفس داشته ايم يا نه ؟ امروز در محاسبه ي نفس کنترل بدي يا کاستي را در خودمان انجام داده ايم يا نه ؟ امروز در اين مسير تربيت آيا توبه اي داشته ايم يا نه ؟ آيا آرزويي براي رسيدن به اين قله ي خوبي ها داشته ايم يا نه ؟ اگر نداشتيم امروز قطعا ضرر کرديم و صدمه ديديم. چون زماني که عمر مي گذرد از درون و بيرون به سمت بد شدن پيش مي رود. البته ممکن است کسي بگويد که اين خيلي بدبينانه است..A  ما انسانهايي که تربيت يافته نيستند را ديده ايم ولي انسانهاي بدي نيستند. اين براي بي انگيزه کردن سوال خوبي است ولي من براي آن ده تا جواب دارم. شما به چه کسي انسان خوب مي گوييد ؟ انسان خوب به کسي ميگويند که با همه ناتوانايي که دارد زندگي مي کند. و قدرت برجسته اي در وجودش نيست. توانايي هاي شادي و نشاط بالايي دارد. به اين انسان خوب مي گويند. يعني چه ؟ ما گاهي اوقات اصلا انسان حسابي نديده ايم که بفهميم خوبي اصلا چيست ؟ بفهميم که ما چقدر کم هستيم. بياييم خودمان را با خوبي ها مقايسه کنيم. کاستي ها و فاصله ها را پيدا کنيم. و براي تربيت ديني اقدام کنيم. پاسخ ديگر اينکه ما خيلي از انسانهايي را که مي بينيم انسان هاي خوبي هستند، خدا آنها را حفظ مي کند. خدا خيلي مهربان است و اِلا ما با يکي دو تا از بدي ها و با يکي دو مرحله سقوط که در وجود ما بصورت شيب ملايمي است اگر بدون مهرباني خدا رها بشويم نابود مي شويم. يک شب قدر و محرم مي آيد و ما را سر جاي مان بر مي گرداند. يک مهرباني خدا سر سجاده ي نماز يا در يک حادثه پيش مي آيد و ما را سر جاي مان برمي گرداند. خدا مي گويد که بنده ي من يک تب مي کند من گناهان او را مي بخشم. اگر اين مشکلات و تصادم ها نباشد، بد بودن ما يک سير صعودي پيدا ميکند. بخش عمده ي خوبي هاي ما براي مشکلات دنياي ما است. تصور کنيد که ما انسانها اگر به هم نياز نداشتيم ف گرفتاري نداشتيم و در معرض بيماري و مرگ نبوديم، اگر اين همه عامل در اطراف ما نبود ما چه مي شديم ؟ اين عواملي است که غفلت زدايي ميکنند. بخشي از خوبي هاي ما ناشي از رحمت خداست نه تربيت خودمان. بخشي از خوبي هاي ما ناشي از شرايط سختي است که داريم تحمل مي کنيم. اصلا ما در آن اندازه هايي که بايد خوب باشيم، خوب نيستيم. بخشي از خوبي هاي ما هم ارثي است. آيا اين جواب آنهايي است که مي گويند بدون تربيت هم ميشود خوب بود؟ بله. انسانهاي معمولي و خوب اطرافشان را نگاه ميکنند و يک کمي هم خودشان را تحويل مي گيرند و مي گويند که ما کار خاصي نکرديم ولي انسان خوبي هم هستيم. بخشي از آن هم بخاطر اين است که ما انسانهاي خوب را نديده ايم که فاصله ها را درک کنيم. هر کس که همتش بلند نيست براي خوب شدن نه به درد دين مي خورد و نه دين به درد او مي خورد. دين نيامده که ما را کنترل کند که معتاد، دزد و چاقوکش نشويم. دين آمده تا ما را به مقام بالاتر از فرشته ها برساند، آمده ما را به اوج تقرب برساند. اگر کسي معمولي بودن را مي خواهد اين آغاز بي ديني است. اين بايد جداگانه بحث بشود. مي گويند: چرا موسيقي حرام است؟ ميگوييم که يک صدمه هايي به ما ميزند و مي گويد که ما گوش کرديم و صدمه اي نخورديم. ما بالاتر از اين نمي توانيم صدمه بخوريم. ما قلب خودمان را سياه کرده ايم. پس معلوم است که اثرش را هم نمي فهميم. اگر قلبتان روشن بشود کوچکترين گناه اثر خودش را نشان مي دهد. مي گويند که چرا نگاه به نامحرم حرام است؟ مي گوييم آثار بدي دارد. مي گويد که من چيزي حس نکردم. بدتر از اين نمي توانست بشود که تفاوتش را حس نمي کند. مي توانيم همتمان را پايين درنظر بگيريم البته در تربيت ديني ضرورتي ندارد و بگذاريم مثل همان قلوه سنگ، حادثه ها ما را شکل بدهند. رحمت خدا به بندگانش فراوان است و بخشي از خوبي هاي ما معمولي است و بخشي از آن به خاطر رحمت خدا است. مصيبت ها و گرفتاري ها ما را کنترل ميکنند. اگر ما کار رقباي تربيت ديني را از سکه بيندازيم تربيت ديني جايگاه خودش را نشان ميدهد. اما تربيت ديني رقيبي دارد و آن خوبي هايي است که به صورت صفات ارثي از پدر و مادر منتقل شده و يا صفات خوب غير اکتسابي که از محيط به دست مي آوريم. اين رقيب جدي تربيت ديني است. تصادفا ً نگاه ميکنم و مي بينم مادرم انسان متواضعي است، من هم گِل تواضع را دارم. آن وقت مي گويم خوب است. تربيت ديني مي گويد: سراغ کاستي هاي خودت برو. ما معمولاً انسان ها را به خوبي هايشان مي شناسيم ولي معمولاً خوبي هاي مان اکتسابي نيستند. از امام صادق (ع) سوال کردند که کسي خوبي را با تربيت ديني به دست آورده، اين بهتر است يا کسي که اين خوبي را به صورت نتيکي داشته است ؟ اين خوبي را همين جوري دارد. همين جوري انسان با حيايي است و ما بايد خودمان را بکشيم تا انسان با حيايي بشويم. کدامش بهتر است ؟ امام فرمودند: کسي که زجر مي کشد تا اين صفت را بدست بياورد بهتر است حتي اگر سر راهش چند تا اشتباه هم کرده باشد ولي بالاخره خودش را کنترل کرده است. کسي در خانه اي رشد کرده است که اصلا بلد نيست ناسزا بگويد. و کسي در خانه اي رشد کرده که به جاي جانم و عزيزم، بد وبيراه بهم ميگفتند. و اگر خيلي هم به طرف محبت کند مي گويد: ديوانه. حالا او مي خواهد زبان خودش را کنترل کند. خيلي برايش سخت است. ولي اگر 50 درصد هم موفق بشود که زبانش را کنترل کند، اجرش بيشتر از آن کسي است که اصلا بلد نيست فحش بدهد. حالا ما آن صفات خوبي را که نداريم از آنها بدست بياوريم اين هنر است. تربيت ديني مي گويد به صفات خوبي هم که داري اکتفا نکن. به خوبي ها و صفات ارثي خودت افتخار نکن. راه طولاني در پيش داري و آن صفات خوبي است که هنوز نداري. رقيب تربيت ديني اين است که انسان بصورت ژنتيکي يک سري صفات را داشته باشد و بگويد که من يک مقداري خوب هستم. و اين کفايت مي کند. اين رقيب بدي براي تربيت ديني است.

حالا دين يک حرف ديگر مي زند. مي فرمايد که نه تنها بايد سراغ اکتسابي ها برويد بلکه مي فرمايد که آن خوبي هايي که از پدر و مادر به ارث برده ايد، به صفات اکتسابي تبديل کنيد. يعني هم خوبي ها تکامل پيدا کنند و هم به آن رنگ الهي مي بخشيم. مثلا من انسان صبور و باحيايي هستم و اين صفات را از پدر و مادرم به ارث برده ام، از اين به بد بخاطر خدا با حيا و صبور باشم. و اين سخت است. و سخت تر از بدست آوردن يک فضيلت، از بين بردن يک رذيلت است. چون من بايد آن صفت را حفظ کنم و بخاطر خدا هم اين جوري باشم. تربيت ديني اين کار را مي کند. خوبي هايي را که نداري به تو مي دهد. و خوبي هايي که داري به آن رنگ الهي مي زند. صداقت چه رنگي زيباتر از رنگ خدا ؟ اين تربيت ديني است. ولي ما به تربيت ديني کاري نداريم. به اين کار داريم که کسي خوبي را نداشته و توانسته آن را بدست بياورد. جوانها بايد از پانزده سالگي تا بيست سالگي با احترامي که به پدر و مادرشان قائل هستند، فهرستي از بدي هايي که از آنها دارند و خوبي هايي که از خانه نياورده اند، براي خودشان تهيه کنند با تربيت ديني آن خوبي هايي را که ندارند بدست بياورند و آن بدي هايي که بطور طبيعي از خانه آمده آمده و در وجودشان است را يکي يکي از بين ببرند. اين دوران دوران آگاهي و خودسازي است. دوراني است که ببينيد بطور طبيعي چه چيزهايي را دارد و به آن اکتفا نکند و ببينيد که چه خوبي هايي را ندارد و در کاستي هايي که از خانواده پيدا کرده، با خوبي هايي که هنوز بدست نياورده دقت کند. اکتفا کردن يعني تربيت نشدن. آرم بدون تربيت يک جورهايي خيلي نزديک به انسان بد بار آمده نزديک است. براي تربيت نشدن بزرگترين فريب اين است که انسان به خوبي هاي مادرزادي خودش اکتفا کند. قبول دارم که ما خوب هستيم. حالا تا خوبي چي باشد؟ يعني خوبي که از قول آنهايي که خودش همه چيز سرجايش باشد، دارم کار مي کنم، خوبي هايي که از خانواده به ارث رسيده است و ديگران به من احترام مي گذارند، درسم را مي خوانم، دانشگاه مي روم، فکر مي کنم فهم اين که تربيت ديني باعث ميشود کارهاي ما رنگ الهي پيدا کند يک کمي سنگين است براي انسان هايي که اين طور نيستند. تربيت ديني يعني رشد و کلمه اي است که در قرآن بجاي تربيت ديني از آن استفاده شده است. رشد يعني روند رو به رشد. بطور مداوم نمي گويد به کجا برسيم. حالا سوال مي کنند که وقتي من احساس نياز به رشد پيدا نمي کنم چرا بايد رشد پيدا کنم ؟ هر کس احساس نياز به رشد پيدا نکرد تبديل به يک انسان بد ميشود. قرآن مي فرمايد: انسان طغيان مي کند که خودش را مستغني بداند. خوش به حال آن انسانهاي بد که بخاطر بد بودن مورد سرزنش قرار مي گيرند چون به فکر رشد مي افتند. اين انسانها در نهايت سعادتمندتر از کساني هستند که يک خوبي هاي ابتدايي دارند و مورد تحسين قرار مي گيرند. زيرا هيچ وقت افتضاحي به بار نمي آورند که مورد سرزنش قرار بگيرند و به خودشان بيايند. البته سرزنش کردن خوب نيست. ولي در جريان قرار گرفتن رشد ارزش دارد. لذا بعضي وقت ها شما از انسانهاي بظاهر خوب، معمولي و خوب ژنتيک يک جنايت هايي را مي بينيد که از انسانهاي که بصورت ژنتيک، صفات بدي داشتند ولي روي خودشان کار کرده اند، چنين چيزهايي را نمي بينيد. داستان نويس هاي ما بايد تمام مباحث اخلاقي و تمام مسير رشد را طي کرده باشند و بدانند که اين روند چه جوري شکل مي گيرد. و اِلا يک داستان که مي خواهند طراحي کنند بايد يک سري شخصيت، يک سري حادثه و يک سري تغييراتي در درام خودشان پيش بيني کنند. طبق چه قاعده اي مي خواهند پيش بيني کنند؟ اين انسان چرا انسان خوبي شد ؟ من در اکثر فيلم ها مي بينم که انسان هاي خوب تربيت نمي شوند. يعني ما چيزي بنام تربيت نداريم و حادثه ها انسانها را شکل مي دهند. خوب بودن با تربيت ديني با خوب بودن بصورت ژنتيک، در اين دنيا هم ثمره اش يکي نيست. مثلا در مورد صداقت. صداقت اين قدر مراحل پيچيده و مهمي دارد که برخي از مراحل صداقت را انسان جز با طي مراحل عرفاني نمي تواند بدست بياورد. يک نفر در مورد علم امام صحبت مي کرد و ميگفت که چطور مي تواند علم غيب داشته باشد؟ گفتم: شما انسان حسابي نديده اي و اِلا اين سوال براي شما پيش نمي آمد. اين چيز عجيبي نيست که انسان از آينده اطلاع داشته باشد. من دوستاني در جبهه داشتم که ميگفتند که ما در آب شهيد مي شويم و ما مي گفتيم که تو تخريب چي هستي، روي زمني و خاک هستي.A  مي گفتم که خواب ديده اي ؟ ميگفت که نه حس من به من ميگويد. تازه بعضي از انسانها آينده خودشان را تعيين ميکنند. مثلا مي گفتند که بايد براي من فلان اتفاق بيفتد و من از خدا خواسته ام. اين اطمينان قلب و اين آگاهي از طريق مشاهدات قلبي چيز طبيعي است. ما انسان حسابي نديده ايم. در مورد محبت، خدا مي فرمايد که همه انسانها با هم رفيق هستند و روزي همه رفقا با هم دشمن مي شوند مگر اهل تقوا. منظور روز قيامت است.

روز قيامت تجلي آن چيزي است که در دنيا اتفاق افتاده است. با يک نگاه باريک و دقيق اگر نگاه کنيد مي بيند که رفاقت هاي اين دنيا اکثرا عداوت است مگر اينکه انسان داراي تربيت ديني باشد. عمق آنرا نمي بينيم. اگر انسان سطحي نگر و حداقل گرا باشد اين به درد دين نمي خورد. براي او جا انداختن دين دشوار است. علت اصلي غريب ماندن 124 هزار پيامبر هم همين عدم احساس ضرورت است. جانيان و دزدها گروه کمي بودند که مقابل پيامبران بودند. مشکل اصلي پيامبران مردمي بودند که احساس ضرورت نمي کردند. در دوران نوجواني بين مسير اصفهان و دليجان مي رفتيم. دو تا طلبه ي دبيرستاني بوديم. کم سن بوديم و مي خواستيم به شهرمان برويم و به اقوام سر بزنيم. سوار ماشين تريلي شديم. در راه بحث کرديم و ديديدم که چه انسان خوبي است. گفت: نمي شود بجاي طلبگي يک شغلي انتخاب کنيد که به درد مردم بخورد. آخر طلبگي چيست ؟ گفت: شما آخرش مي خواهيد به مردم بگوييد که راست بگوييد. من با ژاپني ها کار کرده ام آنها دين ندارند ولي راست مي گويند. حالا فکر مي کنيد که من انسان بي ديني هستم. من ماهي دو بار نماز مي خوانم. دعاي کميل هم گوش ميدهم و گريه ميکنم. ما گفتيم که چه کس گفته که اسلام فقط مي گويد دروغ نگوييد ؟ اسلام از ما اوج صداقت را مي خواهد که انسان جز با مسائل عرفاني نمي تواند به اوج صداقت برسد. کسي اوج رفاقت را دارد که خودخواهي نداشته باشد. همه انسانهاي معمولي خودخواهي دارند. اوج صداقت يک هماهنگي ذاتي بين انسان، عالم طبيعت و هستي ايجاد ميکند. اوج رفاقتي که ممکن است بين زن و مرد اتفاق بيفتد. فقط بين حضرت زهرا(س) و امام علي (ع) ممکن است رخ بدهد. در تربيت ديني اهداف عالي است و به آن سمت حرکت مي کند. حالا ممکن است آن اهداف محقق نشود ولي عمري را با عشق آن سپري مي کند. و چه بسا به خيلي از آن مراحل هم برسد. هرچه را هم که انسان خواست در اين دنيا به آن برسد و نرسيد، خدا در آن دنيا به آن ميرساند. مهم اين است که ما بخواهيم به سمت آن حرکت کنيم. عمر طولاني که قرار است در آن دنيا باشيم در آنجا نمي خواهيم رشد کنيم. رشد در آنجا بواسطه ي اين است که شما اينجا به سمت آن حرکت کنيم. يعني رشد يافته باشيم. و به سمت قله ها حرکت کنيم. کافي است که ما در اين دنيا به سمت قله ها حرکت کنيم و رشد را بخواهيم. بقيه اش آن دنيا محقق ميشود. بقيه تربيت ديني خوبي هاي حداقلي هستند که ارثي هستند و غير اکتسابي هستند. ما بايد عليه اين خوبي ها حرف بزنيم تا اين بي رقيب بماند. اعتنا کنيم به تربيت ديني که رشد مداوم را از ما ميخواهد. شما بچه ي خوبي هستيد ولي خدا از شما چه انتظاري دارد ؟ خدا مي فرمايد که من اين خوبي هايي که به تو دادم حالا از تو بيشتر از بقيه انتظار دارم. مواخذهاي شما هم بيشتر خواهد بود. در آنجا خدا مي گويد آن خوبي ها را که خودم به تو دادم، از امکاناتي که به تو دادم براي رشد چرا استفاده نکردي ؟ انسان بايد در مسير رشد قرار بگيرد. ما يک وقت از ترس گرگ داريم خيلي سريع مي دويم چون ما را پاره پاره مي کند و يک وقت از خيابان خيلي سريع رد مي شويم زيرا مي خواهد ماشين به ما بزند و وحشت و ترس در ما ايجاد ميشود. گاهي اين حرکت را براي رسيدن به گل انجام ميدهيم البته انسان در زندگي کمتر اين اتفاق برايش پيش مي آيد که براي رسيدن به گل بدود، بيشتر براي فرار از گرگ مي دود. اين حرکت زيباتر و شيرين تر است. تربيت ديني مي گويد که تو براي رسيدن به گل حرکت کن. تربيت ديني نمي خواهد شما را از گرگ قاتل بودن فراري بدهد. ميخواهد شما را به گل وجود اميرالمومنين نزديک بکند. البته اين ضرورت را هر کس نمي فهمد. با شهيد چمران در جنگ در بيابان پيش مي رفتيم. يک دفعه گفت: نگهدار. گفتم اينجا زير آتش است و اگر بايستيم ما را مي زنند. پياده شد. در وسط بيايان گلي را ديده بود. به طرف آن رفت، نوازش کرد، مناجات کرد، برگشت و گفت که حيف نبود که از کنار آن بي تفاوت رد مي شديم. تربيت ديني مي خواهد ما را به اينجا برساند. حالا آيا آرامش مي تواند يکي از اهداف تربيتي باشد ؟ ما آرامش را هنوز تجربه نکرده ايم. بنده خطبه ي همام را براي مطالعه توصيه ميکنم که از حضرت علي (ع) است. از اوج خوبي هاي خوبان تربيت شده و تقوا يافته سخن مي گويد. هر کس مي خواهد بداند اوج تربيت ديني به کجا مي رسد، اين خطبه را بخواند و يک شرح مناسبي را براي آن پيدا کند. همام وقتي به اوج اين خوبي ها رسيد، جان داد.