برنامه سمت خدا
-حجت الاسلام والمسلمين پناهيان
-تربيت ديني
88-08-20
تفاوت تربيت ديني با تربيت غير ديني چيست ؟
بعضي از خانواده ها بچه هايشان را در سايه ي دين تربيت مي کنند و بعضي ها خيلي پايبند به دين نيستند. اين سوال، سوال مهمي است. خيلي ها اين سوال به ذهنشان مي رسد. همان کساني که به دين اهميت مي دهند گاهي اين سوال برايشان پيش مي آيد که بعضي که آدم هاي خوبي هستند يا سعي مي کنند که خوب باشند يا مثل ما عبادت انجام نميدهند، آنها چه تفاوتي دارند. گاهي اوقات بعضي از سوالات ذهن جوان ها را آزار مي دهد. مثل اينکه حتما لازم است من نماز بخوانم و آدم حسابي شوم؟ اين سوال مي تواند به طريق ديگر مطرح شود مانند فردي که در بين تمدنهاست. در فرهنگ غرب و در فرهنگ ايراني ما که اينها چه تفاوتهايي دارند ؟ در اين موضوعات وجوه مشترکشان زياد است. تفاوت ماهيت تربيت ديني و غير ديني را مي توان در دو محور اساسي تعريف کرد: تربيت ديني انگيزه هايش معنوي است و انگيزه اش از ايمان به خدا، ايمان به وعده هاي خدا و اعتماد به خداوند متعال سرچشمه ميگيرد اما روش هايش از روش هايي که دين توصيه کرده است تبعيت ميکند. ولي تربيت غير ديني بر اساس انگيزه وجداني است، بد هم نيست اما بالاخره با هم متفاوت هستند مثلا مي گويد: وجدانت اجازه نمي دهد دروغ بگويي پس دروغ نگو.
اين بحث خدا، بحث ايمان به خدا نيست. نکته بسيار پر اهميت سوال شما در اين است که وجوه مشترک تربيت ديني با غير ديني زياد است. به شرطي که تربيت غير ديني يک تربيت انساني باشد. به وجوه انساني توجه کند. بسياري از هنجارها که در دين هم به آن اعتنا شده، پذيرفته و خيلي ازخوبيها را به آن تکيه داده، دنبال سعادت و کمال است، اينها همه بايد در تربيت غير ديني لحاظ شود. ما ازتربيت ضد ديني، ضد انساني، دنيا زده و فلک زده صحبت نمي کنيم. تربيت غيرديني، تربيت خوبي که ديني نيستند. مقايسه بين تربيت ديني با غيرديني اين است که هر دو توصيه به نظم ميکنند، هر دو توصيه به پرهيز از دروغ گوئي، پرهيز از ظلم، پرهيز از هواي نفس، هر دو توصيه به عدالت به هرمقدار که درک ميکنند دارند. وجوه مشترکشان خيلي زياد است ولي بايد با توجه به تفاوتهاي بسيار اساسي که بين اين دوهست، ما فريب وجوه مشترک را نخوريم. ضمن اينکه تربيت غير ديني را رد نميکنيم، ميگوييم: بهتر از هيچي است. بهتر از ضد دين و ضد انسان بودن است و حتي مقدمه اي براي تربيت ديني است. (تربيتهاي غيرديني آزاد و انساني). اما ما بايد بدانيم در تربيت ديني خدا خيلي مطرح است نه اينکه اگر خدا نبود اين آدم که تربيت ديني شده، آدم بدي ميشد. نه آنوقت آن يک پله پايين تر مي آمد و در اثر وجدانش آدم خوبي ميشد ولي حالا خدا يکجوري انگيزه ساز براي خوب بودنهاي اين آدم که آثار ويژگي خاص خودش را خواهد داشت، است. دومين ويژگي، روش متفاوت در تربيت ديني است که برنامه خاصي به شما داده ميشود ولي در تربيت غيرديني شايد اين برنامه به شما داده نشود. سِر اين برنامه ها را ما شايد متوجه نشويم. البته اگر دقت کنيم اخيراً در تربيت انساني غيرديني، برنامه هاي نزديک به برنامه هاي ديني اداده ميشود. مثلا ميگويند: با خودتان خلوت کنيد، تفکرکنيد، ذهن را تخليه کنيد،A فکرمثبت داشته باشيد و بر زبانتان حرفهاي مثبت جاري کنيد. اينها همه تربيت غيرديني است يعني صراط مستقيم ما با آنها تقريباً معيارهايش نزديک به هم است ولي يک سري برنامه ها که عقل بشر هم به آن نميرسد وA دين توصيه ميکند را داريم ولي آنها ندارند. ميگويد: من نمي فهمم. من اجرا نميکنم. اگر از مدي تيشن با او صحبت کنيم، تبعيت ميکند. به او ميگويد: بيا مثبت صحبت کن. مي آيد صحبت ميکند. ميگويد: اين را مي فهمم، به او ميگويد: غيبت نکن. ميگويد: چرا غيبت نکنم ؟ به او ميگويد: بي وجداني است که کسي نيست و ما پشت سرش حرف بزنيم. ميگويد: بله مي فهمم. اين کار را نميکنم. اين کار را ممکن است به اين آدم بگوييم که نگاهِ حرامِ. بگويد:A نه. حالا ما که قصد و غرض نداريم. ما که ظلمي نميکنيم. ازيک جا به بعد، اسرار مقررات تربيت ديني را متوجه نميشود. نمي تواند اجرا کند ولي تا حدود زيادي مثلا مشروب خواري را ميگويد: زيادش بد است اما کم آن نه. مگويد: چه اشکالي دارد ؟ تنوعي دارد. بالاخره با اين مسئله اينجوري برخورد ميکند. تربيت غير ديني برنامه هايي که در دين، از اسرار و رموز و پيچيدگيهايي برخوردار هستند، سِرش را نميفهمد و ترک ميکند. من و شما چطور متوجه ميشويم که نماز ظهر را چهار رکعت بخوانيم و نماز صبح را دو رکعت ؟ پس تفاوت ماهيتي تربيت ديني وغير ديني يکي در انگيزه شد که در تربيت ديني ايمان به خداست. حتي معاد هم به خاطر ايمان به خداست. دقت فرموديد که اگر بخاطر بهشت و دوزخ کار بکنيد، بخاطرحساب و کتاب بعد از مرگ و ايمان به خدا و فرمان او را داريد، از آن پرهيز ميکنيد، محور انگيزه ساز ايمان به خدا و ايمان به معاد که در پي ايمان به خدا ميآيد، اين يک تفاوت خواهد بود. و تفاوت ديگرش هم توضيح دادم. ماهيتاً تربيت ديني با تربيت غير ديني اين تفاوتها را دارند. يکي از کارگردان مطرح سينماي ايران که فيلمهايش خيلي مطرح بود درغرب به اصطلاح اين فيلمها را تحويل گرفتند. من نام نمي برم. ما نمي خواهيم بحثمان را هنري کنيم. ايشان آمريکا مي روند و فيلم سازي ميکند همان طورکه در جامعه ما مشکلات جامعه ما را در فيلمهاش نشان ميدهد براي اينکه اصلاح صورت بگيرد و اين فيلم ها در بزرگترين جشنواره جهاني جايزه ميگيرند. مي آيد قوي ترش را در آمريکا ميسازد. ولي فيلمش به جشنواره راه پيدا نميکند. از آنهاي که رفقاش قرار گرفتند و از داوران بين المللي که آنجا بودند علت را مي پرسد. ميگويند: نه اگر تو اين مشکلات را از جامعه خودتان مطرح مي کرديد، به اين جشنواره راه پيدا ميکردي اما آمدي از جامعه ما مطرح کردي، ما نمي خواهيم چنين چيزهايي از جامعه مان پخش بشود و از آن تقدير کنيم. اين را دقت بکنيد. براساس فيلمها قضاوت نکنيم. براساس شنيده ها و ظواهر قضاوت نکنيم. بايد ما بجاي اينکه از دور دستي برآتش داشته باشيم و فريب تبليغ فريبنده شان را بخوريم، ازنزديک برويم و با تحليل نگاه بکنيم و دقت بکنيم که آيا واقعا در غرب صداقت بيشتر از ماست؟ من ميخواهم البته به سوال شما پاسخ بدهم. ولي مي خواهم بگويم خواهش ميکنم کمي آرامتر. من توي يکي از کشورهاي اروپايي خانه ي يکي از دوستان رفته بودم. همسايه اي داشتند که اين خانم همسايه با عصبانيت آمد و ميخواست تلفن بزند. اين قصه مال خيلي سال قبل است. آمد تلفن زد. ايشان هيچي نگفتند. بفرماييد، گفتم: چي شده ناراحت هستند. اينقدر گفت: که دارند طلاق ميگيرند. اينجا خيلي راحت است. گفتم: دعوايشان سر چي بوده ؟ گفت: موقع ازدواجشان گفته بودند که تو پول آب و برق را بده. من پول چي را ميدهم، توپول چي را بده. الان سر ميزان مصرف که کداممان بيشتر مصرف داريم، دعوا دارند. کاملا صادقانه دارند طلاق ميگيرند. اين صادقانه است و طلاق ميگيرند. اما شما صداقتشان را ببينيد. منصفانه با هم رفتار کردنشان را ببينيد. يک ذره با هم ايثار گرانه و با محبت رفتار کردن توي آنها نيست. درست است، ما ممکن است رقصشان را ببينم، جيغ کشيدن وهيجان شان را ببينيم، ولي دلشان را نبينيم که در آن شادي نيست. ما خودمان ميفهميم گاهي قهقه خنده داريم اما ته دلمان از شادي هيچ خبري نيست. گاهي از شدت شادي اينقدر آرام هستيم که ظاهرمان را کسي مي بيند ميگويد: ما به وجد نيامديم. به هيجان نيامديم. اما ما قشنگترين لحظات عمرمان را ميگذرانيم. خوب پس درزندگي مادي نبايد ظاهربين بود و الا به نام تکنولوژي نميرسيم، به معادن و ذخايرنميرسيم، بايد اکتشاف کنيم. در زندگي انسانها هم نبايد سطحي نگر بود. درباره غرب نبايد به سادگي قضاوت کنيم. يک دانشجويي که در يکي ازکشورهاي غربي درس ميخواند و من مهمانش بودم. ميگفت و همانطور که توضيح مي داد، در ضمن اين داشتيم هفتاد تا کارهاي تلويزيون را باهم کنترل ميکرديم. يک سري معرفي هايي از برنامه هاي آنجا براي من داشت. ايشان دانشجوي فرهنگ و تمدن بود. خيلي با تاريخ غرب آشنا بود. گفت: مسأله زن و مرد در اينجا حل شده است. شما فکر نکن آنها مشکل دارند. يه چيزي مثل احکام اسلامي را براي خودشان حل کرده اند. گفتم: آخر نميشود. خيلي از احکام اسلامي، اصل فطريات است. مگر ميشود آدم بدون اينها زندگي کند ؟ گفت: نه اينجا همه حل شده است. اينها همه مسأله فرهنگي است که شما قرارداد کرديد. همين جور که ميگفت، توي يکي از اين فيلمها، خانمي توي گوش آقايي که جفتشان هم جوان بودند زد. گفتم: ببخشيد چرا اين توي گوش آقا زد ؟ گفت: بگذار نگاه کنيم. نگاه کرد و گفت: اين رفيق او است. اين پسر به او خيانت کرده و با کس ديگري رفته است. گفتم: ادامه بده. ببينيم مشکلشان به کجا ميرسد. تمام فيلم درباره ي درگيريها و افسردگي هاي اين دختر بود. گفتم: شما گفتيد که اين مسائل حل شده است. گفت: نه اينجوري که حل شده نيست. خوب او دانشجوي خوب و فهميده اي بود و گفت: نه من اينجوري نگاه نکرده بودم. گفتم شما توي غرب زندگي ميکنيد داريد مشکلات را مي بينيد. به شما تحميل کرده اند که اين چيزها حل شده. حالا ميخواهيد شما که دستي از دور بر آتش داريد، چه تصوري ازغرب داشته باشيد. واقعا اين مسأله در غرب حل شده است ؟ آنها کمتراز ما مسأله دارند ؟
اين مقدمه سوال شماست. اما در رابطه با سوال شما، يکي از خاصيت تربيت غير ديني اين است که از راههاي غلطي به اهداف درست ميرسد. مثلا شما بيا و درجامعه خودت کاري بکن تا مقدار صداقت افزايش پيدا کند. من طرحش را ميدهم. در غرب اجرا شده. يکي ازعوامل البته انسان فطرتأ صداقت را دوست دارد و از دروغ گفتن بدش ميآيد ولي ما يکي دوتا عامل را طراحي ميکنيم تا دروغ کم شود. يکي از آن عوامل اين است که شما بياييد ارزشها را در جامعه خود از بين ببريد. مثلا کسي با زني ازدواج بکند يا مردي با مردي ازدواج بکند يعني همجنس گرايي بکند. من در دانشگاه گفتم: همجنس بازي. به من گفتند: بي احترامي نکن. بگو همجنس گرايي. گفتم: چشم. همجنس گرايي بکند، اگر راست مي گويي اين را بگو فرقي ندارد که از نظرارزشي يک خانمي همسر داشته باشد با کس ديگري باشه يا نباشد، اين را بگو فرقي ندارد. بالاخره تفريح کردند. دليل ندارد کسي پنهان کاري بکند و دروغ بگويد، صداقت پديد مي آيد. يا مثال بهتري بزنم. امکانات به کسي بدهيد، فراقت به او بدهيد، تفريحش سرجايش باشد، خيلي از کمبودها را نداشته باشد،A رفتارهاي غلطي که ناشي از کمبود هاي اوليه است را ديگر نخواهد داشت. شما اين را با امکانات دادن، رفتارهاي درست به او داديد و الا اگر امکانات نبود، اينها شايد بدتر از ما بودند. مثال زيبايي يادم آمد. نماينده ي صليب سرخ بين اسيران ايراني درعراق شخصي است که با اسمش خاطره اش را براي من تعريف کردند. ايشان مُريد آقاي ابوترابي شده بودند. ابو ترابي آزاده مرحوم که نماينده مجلس بود و سيد آزادگان بود به تعبيري اخوي ايشان براي من تعريف ميکردند که از قول خود ايشان بيان ميکردند. ميفرمودند: ايشان ماههاي آخر که قرار بوده آزاد بشوند حدود سه ساعت دو زانو مقابل آقاي ابوترابي نشسته بودند وحرفش اين بوده که اگر دو نفر مثل تو در غرب ظهور بکنند، مسيح برگشته است. بعد يکي از آن کارههايي که آنجا انجام ميداد اين بوده که به اطرافيانش ميگفته: نگاه کنيد. پتوي زير پاي آقاي ابوترابي را بالا زده، سه مزتبه دست کشيده و ديده يک ذره خاک نيست. بعد او عبارتي گفته بود که در اين سوله هايي که حيوانات را نگه ميدارند، اگر مردم سوييس را نگه مي داشتند، يک ماهه ميکروب و عفونت، همه اينجا را فرا ميگرفت. اين درست است که نظافت يک امري است که جز ذات ديني ماست. چون دقيقه اي يکبار بايد غسل کنيم، دقيقه اي يکبار وضو بگيريم، عيد ميشود، يک نماز خوب ميخواهيم بخوانيم بايد غسل کنيم، تکان بخوريم بايد غسل کنيم، عطر بزنيم، لباس رنگ روشن بپوشيم، درست است. من ديدم يکي از علماي بزرگوار طلبه اي را توبيخ ميکرد و ميگفت: چرا لباس رنگ تيره پوشيدي ؟ بايد لباس رنگ روشن بپوشي. اصلا اين يقه شيخي که ما داريم سفيد هم هست يه جورهايي خلاف مروت ميدانند، يک طلبه اي اگر لباسش رنگي باشد، ميگويند: نميشود پشت سرش نماز خواند. چرا که مستحب را رعايت نکرده، لباس داخل بايد سفيد باشد. اين را در خاطرات مستر هنفر بخوانيد آن جاسوسي که ايام انقلاب از امپرا توري عثماني آمده بود گفت: من توي خانهي علماي مسلمان زندگي مي کردم، علماي شيعه، علماي سني، اينها لباس سازماني شان تو خانه سفيد است. ما تازه بعد از سالها رسيديم که لباس سفيد بايد لباس اطباء باشد. بعد در ملاحظات نوشته بوده که جوانان مسلمان با علما ارتباط برقرارنکنند. اگر ارتباط بر قرار کنند، جذب جاذبه هاي غرب نخواهند شد. يک چيزي آنجا نوشته شده بود. در کتاب خاطرات مستر هنفر گفته بود: سعي کنيد شهرهاي زيارتي مسلمانها کثيف ترين شهرها باشد تا وقتي جوانهاي مسلمان به شهرهاي اروپايي مي آيند، احساس کنند ما از اينها تميزتر هستيم و اين اعمال شده و اجرا شده. بعد همين که يک مقدار مردم عراق جون گرفتند و توانستند به عتبات عاليات برسند. رفقايي که از ايران رفته بودند براي تعميرات کمک کنند. نذوراتي که مردم دوست داشتند کمک بکنند. مي گفتند: شهر را طوري ساختند که نشود آنجا را درست کرد و شمال شهر را تميز ببينيد. خوب پس من اولاً انکار نميکنم که غربيها در وجوه تربيتي از ما جلوترند. آنچنان که در برخي از وجوه ما جلوتر هستيم. حالا ما نمي خواهيم بحث کنيم چون نمي خواهيم بحث کنيم مطلق انکار نميکنيم. ولي اينقدرها هم که ميگويند نيست. اگر چه هميشه مرغ همسايه غاز است. نکته دوم اينکه برخي از وجوه امتيازي که در آنها ديده ميشود به يک دليل ديگري ارزش ندارد و آن دليل اين است که مثلا اگر مردم انگلستان آمدند و هندوستان را غارت کردند و سرمايه هاي آنها را براي خودشان بردند، مرفع شدند. در اثر اين مرفع شدن تميزتر هم شدند. بايد برايش ارزش قائل شويم يا اگر کسي آمد ارزشها را در جامعه خود از بين برد، راحت همه به هم راست ميگويند. درست است که ما بايد اينها را اصلاح کنيم. ما بايد از آن بُنيه هاي تربيت ديني استفاده کنيم و مشکلاتمان را بر طرف کنيم ولي شما در مقايسه با غرب يک جمع بندي بايد انجام بدهيد. فقط دروغ ما را مقابل صداقت آنها نگذاريد. محبت را در خانواده هاي ما و خيلي چيزهاي ديگر را با هم ببينيم، نمره مان بيشتر ميشود. درست است که مثلا در يک کشور غربي ممکن است براي برخي از آدمها ظلم معنا نداشته باشد اصلاً ظلم يعني چه ؟ مثلا ميگويند: حق من بايد محفوظ بماند. بقيه اش براي من چه اهميتي دارد ؟ بسياري از مردم اروپا ميدانند مالياتشان چه جوري در خدمت چه چيزهايي قرار ميگيرد و ميدانند سرمايه دارهايشان با چه سلطه طلبي دارند پول جمع ميکنند تا آنجا رفاهي ايجاد بشود، خبر دارند ولي عليه اين ظلمها قيام نميکنند. من مطمئن هستم اگر مردم ما ببينند مسئولين کشور، يک کشوري را غارت مي کنند نصف مملکت ما بيرون ميريزنند و ميگويند: آقا چرا اين کار را کردي ؟ ولي اينها امتيازي است که ما داريم. اين امتيازها را نمره بدهيم، ببينيم نمره اينها چقدر ميشود. خيلي بالاست. ما تعريف کردن خودمان را در مقابل ازغرب هيچوقت نبايد فراموش بکنيم ولي در نظر داشته باشيم چرا ما هنوز دروغ ميگوييم ؟ نبايد دروغ بگوئيم. ما بايد بچه خوبي باشيم. ما ابزارش را داريم. بايد از اين ابزار استفاده کنيم. نکته بسيار مهم اين است که ما نمي خواهيم ابرو را درست کنيم، به جايش چشم را در بياوريم. درست است اگر من يک دستگاهي را به شما پيشنهاد بدهم و ميگويم: اين ابرو را خيلي قشنگ بر ميدارد، زير ابرو را تميز ميکند،A اصلا غوغا و معجزه مي کند البته ايراد هم دارد. چشم را از چاله در مي آورد. توي چشم بايد نصب شود. با پيچ، پلاک بشود. اين نقصِ آن است و آن حُسنش، ديگر شما اجازه نمي دهيد من از حُسن آن حرف بزنم. ميگويي ديگر حرف نزن. وقتي چشم را در بياورد، ديگر چه فايده اي دارد ؟ تربيت ديني فراگير است. به تمام ابعاد وجود انسان راه دارد ولي تربيت غير ديني به فرا خور حال ممکن است يک رفتارهاي خوبي را از انسان بخواهد. تربيت ديني به تمام ابعاد وجود انسان توجه ميکند اما تربيت غير ديني ميگويد: همينکه آن آرام باشد، ضرر به کسي نزند، بچه ام معتاد نشود، در دانشگاه موفق بشود و عزت اجتماعي داشته باشد، همين بس است يعني چند تا هدف را در نظر ميگيرد. ميگويد: اين رفتار نا هنجار را نداشته باشد، در جامعه موفق و راحت زندگي بکند. موفق را هم معنا ميکند. انسان موفق يک محدوده هايي دارد. بعد هم تربيت غير ديني، گاهي از اوقات ممکن است به عنوان يک فرد برجسته موفق هم يک قله اي براي يک چنين تربيتي در نظر بگيرد. ولي در تربيت ديني به همه ابعاد وجوه انسان توجه ميکند. چرا شما نبايد به قدرتهاي برتري که معنويت به شما ميدهه برسيد ؟ چرا تو نبايد يک رفيقي پيدا کني که آن خداوند متعال باشد ؟ او رفيق اعلاست. بعد ميتواني از اين ارتباط لذت ببري. شما يک فرد موفق در ارتباطات اجتماعي، کسي را مي بينيد که ميتواند راحت رفيق پيدا بکند. تربيت ديني، خدا را مي آورد و مي گويد: با ايشان هم ارتباط قشنگ بر قرار کن. او خالق همه زيبايي ها، همه هيجانها، همه شکوه ها و همه ي محبتهاست. اگر با خود او ارتباط بر قرار کنيد چقدر زيبا به نياز انسان و به جاودانگي پاسخ ميدهد. بعد از اينکه همه دنيا از بين رفت و نابود شد، چه چيزي اين نيازها را بيدار ميکند و ميگويد: مي خواهم به آنها پاسخ دهم ؟ در تربيت ديني نه تنها تمام ابعاد وجوه انسان را، بلکه تمام فضائل را به انسان هديه ميدهد. بخشي را حذف نمي کند بلکه انسان را به اوج هم خواهد برد.
يک انساني که ديني تربيت شده ميگويد: (محبوبتاً في ا َربعک و سمائک) خدايا من را محبوب در آسمانها و زمين قرار بده. اينقدر بلند همت ميشود که حالا اگر به خيلي از مردم بگوييد که آيا شما عزيز دل آسمان و زمين هستي ؟ ميگويد: چه نيازي دارم ؟ نياز دارد. اما نميداند. اگر تربيت ديني شده بود، اين غبار از آن کنار ميرفت و ميفهميد اين را نياز دارد. قرآن مي فرمايد: فرعون آدم خوبي نبود. خوب خدايا معلوم بود که فرعون آدم خوبي نبود. چطور مگه شما از چه جهت داريد ميگوييد ؟ خداوند متعال ميفرمايد: وقتي فرعون از دنيا رفت، آسمان و زمين برايش گريه نکردند. يک آدم استاندارد دين، اگر از دنيا برود، آسمان و زمين بايد برايش گريه کنند. تربيت غير ديني تلويزيون نشان ميداد همين که توي سالن بزرگ برايت کف ميزنند، بس است ديگر چه ميخواهي؟ در تفاوت اول تک بُعدي را عرض کردم مثلا ما ده تا بُعد داريم. آن پنج تا را مي گيرد. ما هم پنج تا را ميگيريم. ما درست عمل نمي کنيم ولي کسانيکه عمل کردند، به قدرتهايي رسيدند. ما مي توانيم قله هايمان را با هم مقايسه کنيم. ما عمل نمي کنيم ببينيد قله هايي که عمل کردند به کجا ميرسند. اينها خيلي زيبا هستند. آنها را ميشود نشان داد. مثلا شما نگاه کن. من قله ها را نشان بدهم. در وضعيت عادي بحث پيچيده ميشود. ارتش هاي جهان و نيروهاي نظامي همه کشورهاي جهان مهمترين نقطه آسيب در رزم را پيدا مي کنند خصوصاً رزمهاي قديمي تر و از يک دهه قبل تر مثلا مرگ، مرگ يک نقطه اي است که بالاخره مسئله حساسي است. اگر مرگ در ذهن يک نيروي نظامي بيايد شيرازه اش از هم مي پاشد. من يک فيلمي را قديم ها از چريکهاي کوبا ديدم. ظاهراً اين فيلم خيلي قبل تر برداشته شده بود. خاطرات دفاع مقدس آنها بود بعد خبر نگار خود آنها هم تهيه کرده بودند. يک فيلم مستندي بود. خبر نگار از يکي از رزمنده هاش پرسيده بود که تو فکر نميکردي مي ميري؟ گفت: به اين فکر نمي کردم. حالا شما ميگوئيد آن شجاعت را داشته باشد، نبايد به آن فکر کند و الا آنرا از پا در مي آورد. در دفاع مقدس، شهادت نقطه ي قوت ما ميشود، اينجا تربيت ديني خودش را نشان ميدهد. در اوج بحرانها، چرا خيلي ها فکر ميکردند که ما اينقدر دوام نمي آوريم ؟ ما اينقدر رشد نمي کنيم، قدرت پيدا نمي کنيم، اينقدر تاثير بر ديگران نمي گذاريم ؟چون فکر ميکردند ما از انگيزه هايي استفاده ميکنيم که معلوم نيست. خيلي ها اين انگيزه ها را پيدا مي کنند. ما از انگيزه ي ايمان استفاده ميکنيم. آن نقطه مقابلش را صحبت نکرديم. آن نقطه مقابلش فوقش وجدان است و اِلا منافع دنياي است. خودش را براي چه تربيت ميکند ؟ براي چي ميگويد: شما لبخند بزن تا عزيزبشوي، تحويلت بگيرند، کاربه شما ميدهند، مشاوره خوب به شما ميدهند، خانم خوبي پيدا ميکني، و اِلا تا آخرلبخند بزن تا اين اتفاقات قشنگ برات بيافتد. اين سقف پروازش کوتاه است. ابعادش، انسان را تک بُعدي بار مي آورد. تازه من ميخواهم حرف خطرناکتر ديگري بزنم. خطرناک يعني خيلي مهم براي ما و خطير براي ما و خطر ناک براي آنکه تربيت غير ديني را در فضايش دارند تنفس ميکنند. تربيت غير ديني همه بُعدي است. تربيت ديني همه بُعدي است البته اگره ما راهش را برويم. تربيت غير ديني ارتفاع کمالش بالا نيست. اما تربيت ديني ارتفاع کمالش خيلي بالاست، انسان را به قله هايي ميرساند که همه در تعجب مي مانند. امير مؤمنان(ع) تربيت شده ي دست رسول خداست. هيچ کس نميتواند به گرد پايش برسد. با اينکه خيلي ها بودند که علم غيب نداشتند، ايمان ما را نداشتند، دين و مذهب ما را نداشتند ولي با اين شخصيت تاريخي آشنا شده اند. و مي گويند: واقعاً کسي نمي تواند اين جوري باشد. عظمت آنرا درک کردند بدون اينکه انسان نياز به کشف و شهود داشته باشد. اين دو تا از آثار تربيت ديني است. سومين ويژگي تربيت ديني که مسئله خطير و خطر ناک است، اين است که تربيت هاي غير ديني معمولاً يک حُسن به انسان ميدهد، يک عيب هم ميدهد ولي تربيت ديني اينگونه است که تا يک حُسن به انسان ميدهد، آسيب آن را هم برطرف ميکند و مواظب است تا جايش عيب ديگري نيايد. در تربيت ديني مواظبت ميکند از اينکه تو خوب شدي، بد نشوي. مثلا عبادت ماه رمضان را انجام دادي، اوج پيدا نکني. فکر کنم جلسه قبل بود ما استغفار کرديم. تربيت ديني يک جوري خوبي ها را به آدم ميدهد که يک خرابي جايش ننشيند چون هر خوبي ممکن است يک خرابي به انسان بدهد. مثلا يک روايت داريم: به کسي خوبي کردي و او به تو بدي کرد، خدا کسي را مامور ميکند که بدون اينکه به او حقي داشته باشي، دو برابر آن خوبي که از آن فرد انتظار داشتي، به تو خوبي کند. خدا وسط مي آيد. خدا که بيايد، اخلاقت بد نميشود. حتي اگر به کسي خوبي کني، اگر به تو جواب ندهد، ته دلت خوشحال ميشوي چون دين وسط مي آيد. يک آگاهي ديگر هم به شما ميدهد. ميگويد: اصلا اگر به کسي خوبي بکني، بنا ندارم از آن طريق جواب پيدا کنم، جوابش را من از جايي ديگر به تو ميدهم. پس اگر به کسي خوبي کردي، چشم داشت نداشته باش. سرت را پايين بينداز و برو. اين خوبي بي منت ميشود.