اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

88-06-04-حجت الاسلام والمسلمين پناهيان-آثار تربيتي عبادت

برنامه سمت خدا

-حجت الاسلام والمسلمين پناهيان

-آثار تربيتي عبادت

88-06-04
18- فرهنگ سازي يک کار خوب مدت زمان زيادي طول مي کشد اشکالي ندارد ؟ و آيا عادت به نظم و خوبي نوعي جبر است ؟
اين سوال را بايد دو قسمت کرد. در يک سوال هم پاسخ آن مثبت است و هم منفي. فرهنگ سازي طول مي کشد و انسانها بخاطر اينکه عجله مي کنند کار خراب ميشود. اگر شما به تمدنهاي غرب و تمدنهاي ديگر که ديکتاتوري بودند و رفتار فراعنه ها را ببينيد اين ها از سر عجله بود که دم دست ترين اين رفتارها را انتخاب کردند ونتيجه اش هم اين شد. صدام اگر با مردم خودش، رفتار خشني داشت عجله مي کرد و شتاب داشت. حالا اين شتاب ممکن است بخاطر هزاران دليل باشد. گاهي پدرها و مادرها از سر دلسوزي عجله ميکنند و کارها را خراب مي کنند. چون بعضي وقتها بلافاصله از يکديگر تغيير رفتار را انتظار داريم، با هم مشاجره مي کنيم. چون عجله ميکنيم که به خواسته هايمان برسيم. بله طول مي کشد که از درونش رويش هاي خوب داشته باشد و فضايل را دروني بکند. ما اين طول کشيدن را مي پسنديم و جزء کرامات انسان مي دانيم. پاسخ منفي اين است که ابتدا بنظر ميرسد که طول مي کشد ولي بعد سرعت بسيار بالايي پيدا ميکند. شما اگر يکسال روي يک ويژگي اخلاقي برنامه ريزي بکنيد و بخواهيد تغيير بدهيد در شش ماه اول هيچ اثري نبينيد. از شش ماه به بعد آثار خودش را نشان مي دهد. سر سال شما براي فضيلت بعدي روزانه مي توانيد پيشرفت کنيد. يک شتاب تصاعدي دارد. بقيه ي خوبي ها را تسهيل مي کند. شما يک خوبي را درست روي خودتان نهادينه بکنيد، يکدفعه مي بينيد بهار شده است. در اينجا با يک گل بهار نمي شود. کافي است کسي در وجود خودش يک گل بروياند، جنگلي از سبزي و گل در وجودش بوجود مي آيد. چون وجود انسان چنين حالتي را دارد. مثل شمال سرزمين خودمان که چون مستعد است، جنگلها خودشان رويش پيدا مي کنند. فطرت ما چنين سرزمين حاصلخيزي است. ما گاهي زحمت نمي کشيم يک خوبي را در خودمان پرورش بدهيم و يا يک بدي را تغيير بدهيم. طول مي کشد. اشکالي ندارد چون ريشه حسادت را دور بريزيد و آن موقع مي بيني غرورت هم کمرنگ شده است. از طول مدت به نتيجه رسيدن هراس نداشته باشيد. در ارتباط با فرزندان و شاگردانمان هم همنيطور باشيم. گاهي پاي يک رفتار مي نشينيم و مي سوزيم و بعد مي بينيم صاحب مجموعه اي از فضايل شده ايم. طول مي کشد ولي در برايند کلي طول نمي کشد.

19- آثار تربيتي عبادات چيست ؟
به قول شهيد مطهري دو بال حرکت انسان، انديشه و احساس است و هميشه در وجود انسان قرار دارد. هرچند ما که انديشه مي گوييم، هم علم را درنظر مي گيريم و هم آگاهي را که حرکت بين آگاهي ها اسمش تفکر است و هم تصور در آگاهي ها که اسمش تخيل است و چيزهاي ديگر مثل عقل که در اين مقوله قرار دارد. احساس را هم همه ي علايق مان از عقايد ديني تا هوس ها و يا عواطفي که به انسان داريم در ميدان گرايش ها قرار مي دهيم. غير از اين دو بُعد، بُعد ديگري هم بود که در وجود انسان قابل تصور است و آن رفتار انسان است. که نتيجه آن انديشه و احساس است. وقتي ميگوييم انساني خودش را تربيت کند يا ديگري را تربيت کند يعني از دستگيري انديشه و عمل استفاده بکند براي اينکه قلب و گرايش ها را تغيير بدهد. معناي تربيت يعني اين که گفتيم. البته وقتي شما از انديشه خوب استفاده مي کنيد يک تربيتي هم در خود انديشه پديد مي آيد. انديشه ورزي هم صورت مي گيرد. مثل کسي که محقق است و از ذهنش زياد استفاده ميکند. و يک پرورش ذهني هم برايش رخ مي دهد. يا کسي که از عمل براي تاثير گذاري بر گرايش ها استفاده مي کند، مهارت هاي عملي هم پيدا مي کند. ولي اصل تربيت که ميگويند: فلاني با شخصيت است و آدم خوبي است در قلب است. يعني هيچ تمايل بدي در آن نيست. هيچ تمايل خوبي نيست که در دلش نباشد. وقتي مي گوييم خودش را تربيت بکند يا کسي را تربيت بکند يا از آثار تربيتي صحبت مي کنيم، از آثار تربيتي در ميدان گرايش ها حرف مي زنيم. با خود گرايش ها مستقيم به سختي ميشود کار کرد. مگر کساني که قدرت بالايي داشته باشند. ما معمولا يا از طريق عمل بر گرايش هاي خودمان اثر مي گذاريم يا از طريق انديشه. با اين مقدمه مي خواهيم به بحث عبادت برسيم. در جامعه ما براي تغيير روحيات بيشتر از عمل استفاده مي کنند يا انديشه ؟ ما عملا براي تغيير خودمان از عمل استفاده مي کنيم. البته بدون حساب و ميخواهيم حسابي براي آن درست کنيم که آن عبادات است. به هرکس بگوييم مي خواهيم کسي را تربيت کنيم مي گويد: با او حرف بزنيم. اول بينش او را تغيير بدهيم. اول آگاهي هايش را تغيير بدهيم. به نظر من در مورد آگاهي بعنوان عامل تربيت افراط شده است. اين صحيح نيست. در تربيت انسان بيشتر از عمل ميتوان براي تاثير گذاري بر گروه انسان استفاده کرد تا آگاهي. بخاطر همين شما بايد از هفت سالگي براي تربيت شخصيت روحي فرزند، او را وادار به نماز خواندن و کتاب خواندن بکنيد. ترديدي نيست که ارزش علم ارزش بسيار بالايي است. ترديدي نيست که تا تربيت پشتوانه آگاهي و انديشه نداشته باشد، قوام پيدا نميکند. چرا مي گويد: اول او را وادار به نماز بکن؟ چون عمل در روح انسان خيلي تاثير دارد. مردم اين را نمي دانند. عملا استفاده ميکنند ولي خبر ندارند. بخاطر همين نمي دانند که وقتي يک گناه انجام ميدهند چقدر در شخصيت آنها تاثير مي گذارد. بعد مي گويند: چيزي بگوييد که من خودم را تربيت کنم. چيزي که او را تربيت مي کند عمل او است. من اگر بيست و چهار ساعت هم براي او حرف بزنم اثرش از عمل خود او کمتر است. دو صد آگاهي نيم کردار خودمان نيست. چيزي که بيشتر انسان را تربيت مي کند عمل او است. يعني ما چگونه عمل ميکنيم ؟ همانگونه شخصيت دروني ما شکل مي گيرد. همان شخصيت دروني که طول مي کشد تا آنرا بدست بياوريم. رويش هاي دروني ما با عمل ما شکل مي گيرد. کمي آگاهي کافي است. امير المومنين مي فرمود: شما به عمل به آنچه مي دانيد محتاج تر هستيد به دانستن آنچه که نمي دانيد. اعمال ما خيلي تاثير دارند. آيت الله بهجت ميگفتند: آن چيز هايي را که مي داني عمل کن خدا آن چيزهايي را که نمي داني به تو مي رساند. براي اينکه به قلب انسان برسيم ما دو دستگيره داريم مستقيم سراغ قلب رفتن کار دشواري است. از عمل مي توانيم استفاده کنيم البته عملي که خودش فرزند گرايش هاي ماست. عملي که ممکن است فرزند يک گرايش ضعيفي باشد، همين عمل کل قلب ما را متحول مي کند. اثر مضاعفي مي گذارد. چرا مردم در تربيت به عمل کردن اهميت نمي دهند؟ مي گويند: عمل نتيجه ي قلب من است پس بياييد قلب مرا درست کنيد. شما در قلب خودت قسمتهاي طولاني داريد به آن اعتنا نميکني. آنها را به ظهور برسان. بايد راهش را پيدا بکنيد که چه اعمالي را ميتوانم انجام بدهم. اگر انسان اعمال را ليست کند. مي بيند ليست بلند بالايي از اعمال خوب است که مي تواند آنرا انجام بدهد و مانعي ندارد. اينها را پُر انجام بدهند. اينها را با دقت و با اهتمام انجام بدهند. ما هميشه مي گوييم: وزنه ي سيصد کيلويي را نميتوانيم بلند کنيم. اگر نمي تواني اين کار را انجام بدهي حداقل يک قاشق را بلند کن. اين کار را هم نمي کني. ما ميخواهيم در مسائل تربيتي نفر اول باشيم و اِلا ديگر هيچ کاري نميتوانيم بکنيم. ما با اعمال مان مي توانيم قلب خودمان را تحت تاثير قرار بدهيم. بسياري از گناهان است که مردم نيازي به آن ندارند. لذت زيادي هم نمي برند. آنها را انجام ندهند. اگر يک گناهي خيلي ما را اذيت کرد، بقيه را انجام ندهيم. اين اثر بد تربيتي دارد ولي مي خواهم بگويم جلوي نفس انسان را بگيرم. خيلي از گناهان لذت ندارد. آنها را ترک کنيد. در روايت داريم: شما در امور کوچک از خدا بترس. بگو اين را بخاطر ترس از خدا کنار مي گذارم. عبادت يعني يک برنامه ي عملي براي اصلاح دل. اثر تربيتي عبادت به اين است که موثرترين کار براي اينکه قلب را متحول بکنيد، عمل است و يکي از برنامه هاي عملي ويژه و خاص براي تربيت دل، عبادت است. چرا عبادت اثر تربيتي بالا روي قلب ما دارد ؟ چرا نماز شما را از فحشا و منکر باز مي دارد؟ چون عبادت به درد دنياي ما نمي خورد. ما معمولا نمي توانيم آنرا غير مخلصانه انجام بدهيم. عبادت در زندگي ما در آن وسط حال ما را مي گيرد. به ما ميگويد: تو متعلق به جاي ديگري هستي. ما را از فضاي عادي زندگي به فضاي ديگري مي برد. اين فضاي رفتاري بنام عبادت، فضايي متفاوت است و مي تواند اثر ويژاي روي قلب ما بگذارد. منتهي وقتي اين تاثير است که ما اين آگاهي را داشته باشيم که ما بايد با عمل خودمان، خودمان را تربيت کنيم. حالا چکار کنيم که اعمال مان زياد بشود ؟ اول بايد نگرش مان را تغيير بدهيم. آن نگرشي که متاسفانه فرهنگ غرب آن را به ما تحميل کرده است. رسانه خيلي موثر است که اين نگرش را تغيير بدهد و اين بايد در روح برنامه هايش باشد. گاهي اوقات مي بينيم توجه به اين تغيير نگرش نيست بلکه تصميم به اين نگرش هست. آن نگرش که بايد تغيير بدهيم اين است که بعضي ها مي خواهند آدم خوبي بشوند و خوب شدن را به اين ميدانند که همانطوري که نشسته اند مي گويند: کي ميشود که من اين قدرعاشق خدا بشوم که با عزت و عشق بلند بشوم و نماز بخوانم. به چنين کسي بايد گفت: تنبل نرو سايه، سايه خودش مي آيد. سايه خودش نمي آيد. يعني شما بلند شو و به سايه برو. چون سايه خودش نمي آيد. نور خودش نمي آيد. ممکن است سايه بيايد. من بايد بروم و حرکت بکنم و تغييري در خودم ايجاد بکنم که بتوانم پيش فرض غلطي را که در ذهن وجود دارد و پشت سر بعضي از اين سوالها است، تغيير بدهم. عليه اين پيش فرض نبايد رفرم صورت بگيرد بايد انقلاب صورت بگيرد و آن اين است که اگر شما منتظر هستيد يک زماني عشق وعلاقه ي خوبي برايتان پيش بيايد که همه ي اين کارها را به سهولت بتوانيد انجام بدهيد، اين انتظار درستي نيست. کاري که سخت است انتخاب کن و بعد شروع به زجر کشيدن بکن. وقتي براي رسيدن به آن کار زجر کشيدي، کم کم به آن کار خواهي رسيد. عاشق شدن يکدفعه اي رخ نمي دهد. عاشقي راه ميان بُر ندارد. ما بايد بنا را بر اين بگذاريم که بايد در خودمان تغيير بدهيم. بياييم قسمت هاي نوراني گرايش هاي اندک خودمان را نگاه کنيم و با انداختن چراغ توجه به گرايش هاي کوچک و خوب که همه ي ما آنرا داريم، اعمالي را از آنها صادر کنيم، اعمالي به اقتضاي آن انجام بدهيم. کسي هر کاري را مي گفتيم، مي گفت: نمي توانم انجام بدهم. گفتم مي تواني يک پنج توماني صدقه بيندازي، اين هم سخت است ؟ گفت: نه سخت نيست. گفتم: پس چرا انجام نمي دهي ؟ پس انسان غافلي هستي. براي خودت ارزش قائل نيستي وانسان بي اهتمامي هستي. اين قدر او را توبيخ کردم که گفت: اين را انجام ميدهم. گفتم: هر روز انجام بده. امام صادق (ع) مي فرمايد: اصل ضلالت بي توجهي است. اصل هدايت توجه کردن است. با نگاه کردن به توانايي هاي خودمان ديگر احتياج نيست که بگوييم چگونه مي توانيم ؟ توجه کن، کجا مي تواني و بعد عمل را انجام بده.
20- عبادت چگونه من را تربيت مي کند؟
اين ترسيم به انسان کمک مي کند و انسان ميفهمد چه اتفاقي مي خواهد بيفتد. انگيزه ي بهتري براي عبادت پيدا مي کند و از عبادت هم بيشتر بهره برداري ميکند. عبادت مثل قرص آنتي بيوتيک نيست که شما سواد داشته باشي يا نه و اثر خودش را بگذارد. بر اساس معرفت، توجه شما و علاقه ي شما، اثر بيشتري در شما مي تواند داشته باشد. در هرکسي عبادت اين جوري اثر مي گذارد. من از مربيان ورزش شنيده ام که وقتي انسان شروع به ورزش مي کند و شروع به حرکت ميکند، اولين حرکت ها حساب نمي شود. ورزش و تربيت بدني کنتور نمي اندازد. از يک جايي که ضربان تغيير کرد و خستگي ميخواهد به سراغ شما بيايد و عضلات راحت جابجا نمي شود و از آنجا که تاثيرات را روي عضلات مي بيني، آنجا ورزش آغاز ميشود. و اِلا تا آنجا حرکت عادي روزانه ي شما بوده است. در عبادت، روزهاي اولي که نماز را شروع مي کنيم از آنجايي که خسته مي شويم و حوصله نداريم و بعد مقاومت ميکنيم، اراده مي کنيم و فکر و انگيزه جور مي کنيم براي اينکه اين کار را انجام بدهيم، از آن زمان تربيت مي خواهد شروع بشود. لذا اصل اساسي در عبادت استمرار و يکساني است. بعضي ها عبادت دعا را تفريحي به سراغش مي روند. اثر کمتري روي آنها دارد. شما مي خواهيد دعاي کميل بخوانيد. بگوييد: يکسال دعاي کميل مي خوانم، ببينيم آدم مي شوم يا نه ؟ يا اينکه يک سال ماهي يکبار ميخوانم. يک برنامه. يا هر روز دعاي عهد بخوانم. اين يک انگيزه است. يا اينکه مي خواهم نمازم را با اقامه بخوانم. بدون اذان و اقامه نماز نخوانم. نمازم را اول وقت بخوانم. تعقيبات اضافه کنم. يا نماز شب را شروع کنم. اين استمرار است. تا يکسال بايد برنامه ي تربيتي خودت را استمرار بدهيد. هفته ي اول انگيزه داري. از هفته ي دوم خسته مي شويد و از هفته ي سوم اثرش را مي گذارد. بعد شما مقابل اين خستگي مقاومت مي کنيد و ادامه مي دهيد. وقتي مقاومت مي کنيد، افکار نو و جديدي را اضافه مي کنيد. انگيزه هاي مرده اي را در دلت زنده مي کني مثل اينکه آنها را آب مي دهي و يک رويش هايي در قلبت هست. ضعفاي قلبت قوي مي شوند، سيدهاي قلبت قوي مي شوند، خوبي هاي قلب تو که همان سادات هستند جان مي گيرند، قدرت پيدا ميکنند. بعد از يک هفته بي انگيزگي از بين مي رود. دوباره بي انگيزه ميشوي. اين نوسانات هست. دوباره براي انگيزه سازي بايد تلاش مضاعفي بکنيد. در ترک عمل خودت را مجازات مي کني و دوباره با انگيزه مي شوي و انسان ادبار واقبال قلب دارد تا آخر سال روح تو بزرگ ميشود و تو يک چيز ديگري مي شوي. قرآن که مي خوانند، اشکت جاري ميشود. گاهي انسان وقتي لذت مي برد، سراغ عبادت مي رود و بعد ول مي کند، او روح خودش را بزرگ نميکند. هرکسي دوست دارد بعضي مواقع گريه کند. اين ارزش ندارد و کار تربيتي نيست. او خودش را تخليه کرده است. کار تربيتي اين است که وقتي از عبادت خصوصا عبادت با برنامه و عبادت واجب خوشم نيامد، آنرا مرتب انجام بدهم. نمازم را مودبانه، سر وقت، درست و حسابي بخوانم، همين واجب است. همين را با رغبت انديشه بجا آورديم و مشت بر دهان قسمتهاي بد قلب خودمان بزنيم، آنگاه بعد از مدتي با آن نوسانات به آن مرحله مي رسيم. شما گاهي چيزي در خانه گم ميکنيد و مي گوييد: يقين دارم در خانه هست و خيلي مي گرديد تا آنرا پيدا کنيد. هر وقت بي انگيزه شديد بگوييد: همين جا است، بايد بگردم و پيدا کنم. ولي امان از تنبلي. دوست دارم برنامه اي تربيتي بسازند که بگويند: اين برنامه هيچ جذابيتي ندارد. ما مي خواهيم مدتي موعظه اي را تکرار کنيم. مثلا فقط در مورد معاد و کسي برنامه ي تربيتي براي خودش بگذارد نه بخاطر جاذبه ي آن برنامه. ما گاهي اوقات سخنراني انجام ميدهيم که بدون جاذبه است. ولي خيلي افراد اينها را گوش مي کنند. خيلي ها دنبال سخنراني جذاب مي گردند. اين کار خيلي غلطي است. سخنراني و معنويات بازار سياه پيدا کرده است. آيا بايد کسي ما را سرگرم بکند که جذب خدا بشويم ؟ ما اينقدر وضع مان خراب است؟ شما بايد مسجد محل برويد و بگوييد حاج آقا قسمتي از سوره ي واقعه را براي شما بخواند و ترجمه کند. بعد اشک بريزند. اين جلسه، جلسه ي عالي است. نه جايي که خيلي رونق دارد برويد. قدم هاي شما روي شما اثر مي گذارد. نه اينکه من با جاذبه هاي سخن، دلبري کنم و او را نگه دارم. من قسمت هوس او را تحريک مي کنم.