برنامه سمت خدا
-حجت الاسلام والمسلمين پناهيان
-تربيت ديني
88-04-24
از نظر شما تربيت يعني چه ؟
من کلمه تربيت را از نظر مفهوم دين نفي ميکنم. البته اصطلاحات ارزشمندي است و گاهي هم در معاني خوبي استفاده ميشود. اين کلمه در قرآن کريم به اين معني بکار نرفته است. ما تعبيري نداريم که پيامبران ما، مربي هستند. برخي از شقوق تربيت را در مفاهيم ديني داريم: آنجايي که از کلمه ي رب و ربوبيت الهي استفاده ميشود. چون کلمه ي رب که تربيت هم از آن گرفته شده، يک نوع جبر و سلطه اي در آن وجود دارد که بين انسانها در متون اصلي ما اين کلمه استفاده نشده است. از کلمه هدايت استفاده شده است. از کلمه ي رشد استفاده شده است. حتي از کلمه تزکيه و تعليم استفاده شده است. اين ها همه کلمات خوب و قشنگي هستند اما کم کم رايج شده است. کلمه تربيت اگر بخواهيم به لغتش مراجعه کنيم، کلمه اي است که زياد براي اين مفهومي که ما بکار مي بريم مناسب نيست. مثلا کلمه تربيت درباره ي گل و گياه درست است. چون بي اختيار و بي اراده هستند و آنها را تربيت ميکنيم. تربيت درباره کودک شيرخوار درست است. چون هنوز اراده و آگاهي و استقلال ندارد. شما با او تعاملي نداريد و حالت يکطرفه است. تربيت درمورد خداوند متعال هم درست است. او اداره کننده ي عالم است. مقدرات عالم را او تعيين مي فرمايد. ولي درباره ي انسان و روابط انساني تاثير گزاري هايي که نامش تربيت قرار گرفته، يک غلط مصطلح است. در عين حال ما مي پذيريم. حالا چرا اين را مطرح کرديم ؟ براي اينکه رشد دادن يک انسان يا کمک کردن به رشد يک انسان، بايد همراهA نوعي آزادي باشد، همراه نوعي توجه، نوعي توجه او و متربي باشد که من هم از اين غلط رايج استفاده ميکنم. اينجا ديگر نمي شود کلمه تربيت را استفاده کرد. هدايت کردن که معناي سوق دادن بيشتر دارد، نشان دادن معنا دارد، و حتي در هدايت آنجايي که انسان مي خواهد دست کسي را بگيرد و به مقصد برساند چون اين دستگيري بدون جبر است، باز کلمه تربيت را بطور دقيق نمي شود استفاده کرد. به اين دليل من اين نکته را درباره تربيت عرض کردم.
حالا ما مي توانيم به همان معنايي که خودمان تربيت منظورمان هست، بر اساس روايت ديني برداشت مي کنيم به آن بپردازيم. تربيت در قاموس دين نوعي هدايت، نوعي کمک به رشد افراد و حتي رشد دادن افراد شايد کلمه دقيقي نباشد زيرا من چه کاره هستم که شخصي را رشد بدهم ؟ در قرآن داريم: هرکس را که دوست داريA A A نمي تواني هدايت بکني. کمک به رشد انسانهاست. خودشان بايد بخواهند. اين خود خيلي نقش دارد. من هر وقت کلمه تربيت را مي شنوم، پشتم مي لرزد و ميگويم اين خود دارد حذف ميشود. در علوم تربيتي مي بينيم که اين خود فرد حذف ميشود. در آموزش و پرورش در کلمه پرورش خود دارد حذف ميشود. کلمه پرورش اندام کلمه درستي است. چون اندام در اختيار شماست. شما اين قدر دستور مي دهي که رفت و برگشت بازو را انجام ميدهي تا پرورش بخشي از بدن شما محقق بشود. درباره انسانها نمي توان اين جوري گفت. لذا کلمه تربيت را مي خواهيم استفاده بکنيم و ترجمه خوب هم براي آن بکار ببريم. از همين اول بايد مواظب آسيب آنA باشيم. آسيب آن اين است که نقش فرد در آن حذف ميشود. و حتي کسي که مي خواهد تربيت بشود، دانش آموز يا کودک ما يا افرادي که در اطراف ما هستند ممکن است براي خودشان هم اشکال پيش بيايد که بگويند: شما ما را خوب تربيت نکرديد. فکر مي کنند خُم رنگرزي است ما بايد با اراده برويم و آنها را تربيت کنيم. تربيت با توجه به اراده، آزادي، آگاهي و استقلال فرد، کمک به رشد اوست. اين را مي توانيم براي معناي تربيت در نظر بگيريم. به اجمالي که در ابتدا عرض کردم. از اين به بعد هر موقع خواستيم از اين کلمه استفاده بکنيم با تحفظ از آن استفاده مي کنيم. بخاطر اينکه غلط رايج، غلط نيست. اگر ماالان مي خواستيم اصطلاح چيني بکنيم، از اين کلمه استفاده نمي کرديم. چرا اسم پيامبر اسلام هادي و بشير و نذير نام گرفت ؟ معلم هستند. تزکيه کننده هستند. کلمه تربيت هم عربي است و خداوند مي توانست بگويد: تو مربي هستي ولي استفادهA A A A نکرده است. البته ما سر لفظ دعوا نداريم. از تربيت يک جورهايي معناي هدايت فهميده بشود کفايت مي کند و ما استفاده مي کنيم. ولي وقتي تربيت در علوم تربيتي مي رود گاهي اوقات آزادي و استقلال و اين شان انساني در برنامه هاي تربيتي ملاحظه نمي شود.
A چرا بعضي مواقع تربيت را نمي پذيريم ؟
اگر کسي تربيت را نپذيرفت، شايد روش مان در تربيت درست نبوده است. ما اول بايد روش ها را متهم کنيم. اهداف تربيتي را بايد متهم کنيم. شايد اول بايد مربي را متهم کنيم که با انگيزه هاي قشنگ جلو نيامده است. اين بخاطر طرفداري از آدمهايي که تربيت را نمي پذيرند نيست، اين بخاطر طرفداري کردن از فطرت است. فطرت انسان ربايش دارد. اگر آن حرف را نگرفت، شايد بجا نبوده است. شايد قشنگ گفته نشده و يا از راهش وارد نشده است. اگر ما براي رشد بخواهيم ديگري را تربيت کنيم، اول خودمان را متهم مي کنيم و بعد طرف را. در مرحله بعدي طرف مقابل بايد مسئوليت تربيت يعني رشد خودش را بپذيرد. آن جا به خود آگاهي برسد و ببينيم مشکلش چيست که حقيقت را نمي پذيرد. اينکه حقيقت است، قلب تو هم نوراني است، بايد مي پذيرفت بايد ببينيم مشکل کجاست.
A دين از نگاه شما يعني چه ؟
من نسبت به تلقي که عموم به دين دارند، يک کمي مسئله دارم. فکر مي کنم تعبير دقيقي از دين وجود ندارد. اين تعابير زيبا ميتواند تلقي نادرستي از دين در ديگران ايجاد بکند. وقتي ما دين را به قانون، A چارچوب، اصول و راهي که براي ما مشخص شده و البته راه درستي هم هست تعبير ميکنيم، A اين ها چه تلقي ناصوابي را ممکن است از دين در ذهن ها ايجاد بکند ؟ من با اين کار دارم. اگر ما تلقي مان را اصلاح بکنيم بد نيست. شما همين الان که اين تعابير را مطرح نموديد که شايد مقدمه اي از تعريف دين بود، فکر مي کنيد چه کساني با اين تعابير مشکل پيدا ميکنند. تعابير چارچوب، راه مشخص هر چند درست و به سوي سعادت، اصول و قوانين. چه کساني با اين ها مشکل پيدا مي کنند ؟ کساني که دوست دارند آزادي بيشتري را تجربه کنند. يک خصلت رواني قانون گريزي در خودشان مي بينند در حاليکه از نظر نظري با قانون مشکلي ندارند، با ضرورت قانون مشکل ندارند و اينکه انسان مجبور است قانونمند زندگي بکند با اين ها مشکلي ندارند ولي بالاخره آن روزي که تعطيل است و انسان هر کاري را دوست دارد انجام مي دهد، فرق ميکند با آن روزي که مجبور است سرکار برود. اينکه فردا تعطيل است، کم کم تبديل به مصرع دوم يک شعاري که کودکان هم از آن خوششان مي آيد مي شود، اين يک ريشه رواني دارد و من با آن کار دارم. من مي خواهم به اين حس با احترام نگاه کنم. ببينيم چرا اين جوري ميشود ؟ همان حس قانون ريزي که نه تنها در انسانهاي بد هست بلکه در آدمهاي معمولي هست. مي خواهيمA از قانون استراحت کنند. مي خواهم ببينم مي توانيم با آن حس کنار بياييم. آيا آن حس بدي است ؟ در انسان يک نيازي به شکوفتن و شکوفايي وجود دارد. اين شکوفايي يعني بيرون آمدن خواسته هاي من، تحقق اراده هاي من ما في الضميرم را کشف کنم و تجلي بدهم. اين احساس، احساس بسيار گران سنگي در انسان است و انسان در برخورد با ضوابطي که در بيرون قرار دارد، چه روابط اجتماعي چه روابط بيرون، هميشه برخورد اولش با اين ضوابط با اين احساس توام ميشود که اگر اين ضوابط نگذارند که من شکفته بشوم چهA ؟ اينجاست که من نياز به احساس آزادي، احساس نياز به تجربه يک محيط فراخي که من بتوانم آزادانه در آن تجلي بکنم و من خودم را پيدا بکنم که شادي متفاوت با من هاي ديگر باشد، احترام مي گذارم. A من بايد قبل از اينکه به دين بعنوانA چارچوبي که انسان را به نظم در مي آورد نگاه بکنم و اين جوري تعريف بکنم، اين را يک جور ديگر تعريف بکنم. درست است دين به يک ضوابطي مي رسد، منتهي قبل از اينکه اين ضوابط را ببينم، علاقمند هستم که بگويم دين آمده انسان را کمک بکند تا انسان به خود شکوفايي برسد. اينجا طعم آزادي در دين بيشتر چشيده ميشود. البته اين خود شکوفايي با تخريب شکوفايي متفاوت است. ضابطه هايي هم پيدا مي کند و اين بحث بعدي است. من فعلا مي خواهم خودم را کشف کنم. خودم را در محيط آزادي بشناسم. چاه عميق بزنم. ببينيم اين معادني که در وجود ما هستند چيست ؟
آنگونه که هستم باشم. در اينجا هنوز نوبت چارچوب و ضابطه نرسيده و من درست صحبت مي کنم. اگر فرمود: دين مطابق فطرت است و فطرت در لابلاي درون روح انسان پنهان است، دين برنامه اي براي کشف خود ميشود. بي ديني يعني بيگانگي با خود. قبل از اينکه من بيايم دين را بعنوان يک ضابطه و محدود کننده نشان بدهم، مي گويم: دين يک آزاد کننده انرژي هاي انسان است. دين راهي است که تو به نيروهاي خودت پي ببري. دين هرکسي را هم يک جور شکوفاA مي کند و تو را به خلاقيت مي رساند. از اين جهت شباهتي به خلق خودت پيدا مي کني. هنري که در خلقت تو بخرج برد، تو هم دوست داري اين هنر را در رشد خودت يا در تربيت خودتان خلاقيت را بکار ببنديم. اگر بخواهيم دين را تعريف بکنيم. اين تعريف بيشتر با فطرت بشر سازگار است. مبنايي تر هم هست. دلنشين تر هم هست. دين برنامه اي براي خود شکوفايي انسان، دين راهنمايي است البته راهنما بهتر از برنامه است لطيف تر است. در برنامه جبر زياد است. اين دين مظلوم اين قدر غير اجبارانه با انسان برخورد مي کند حتي در واجباتش لطفي وجود دارد که بايد جداگانه به آن پرداخت. معني حرف من اين نيست که دين هيچ ضابطه و برنامه اي ندارد. دين راهنمايي است براي انسان که در اوج آزادي به شکوفايي برسد. و اگر برنامه اي هم براي آزادي مي دهد، براي اين است که آزادي شما صدمه نخورد. در جمع اجباري من نمي گويم: خوب باشيد، من مي گويم: خودتان باشيد و از اينجا شروع مي کنم. چرا شما از موعظه گر دين انتظار داريد به شما يک برنامه بدهد و بگويد خوب باشيد ؟ من مي گويم: خودتان باشيد. تحت تاثير تمسخر قرار نگيريد. ديگران به تو علاقه القاء نکنند. ببين حقيقتا چه مي خواهي ؟ لايه هاي سطحي خواسته هايت تو را فريب ندهد. لايه هاي عميق خواسته هايت را پاسخ بده. همين طور جلو مي روييم تا به عرفان و اخلاق و دين نماز مي رسيم. اين تو هستي که مي خواهي يک کسي مولاي تو باشد و به تو دستور بدهد. از اينجا دستور آغاز شد. فطرت چنين جايگاهيA دارد. بحث من اُمانيستي نيست. اُمانيستها مي گويند: خدا در خدمت توست. ولي من ميگويم اينA تو هستي که مي خواهي بايد در خدمت خدا باشي. در فطرت خودت نياز به عبوديت راA A مي بيني. نگاه اُمانيستي به دين هيچ وقت تو را عبد قرارA نمي دهد. خدا را در سبد کالاي روزمره ي تو قرار مي دهد. مي گويد: گاهي نياز به آرامش داري، پس برو با او مناجات کن و بعد او را کنار بگذار. من براي اينکه به خود شکوفايي برسم به دين نياز دارم. دين برنامه يا راهنما يا هدايت گري، براي خود شکوفايي. اين مفهوم از دين، نزديک به مفهوم تربيت که کمکي براي رشد خواهد شد است. تربيت ديني دو تا قيد توضيحي است که کنار هم قرار داده شده است. ترکيبي نيستند. در آينده خواهيم ديد که اگر تربيتي، دين در آن نباشد، چقدر در آن ظلم به بشر و مستقل نديدن بشر خواهد بود. دين تعبير لطيفي دارد. من به تلقي مردم از دين کار دارم. چرا مردم ما از کلمه عشق لذت مي برند ؟ چون تلقي لطيفي از آن دارند. چرا اين لذت را از دين نمي برند ؟ چون تلقي قشنگي از آن ندارند. اين تقصير من و شماست. بيشتر تقصير بنده. چرا خدا در قرآن فرماييد: خدا ايمانA را عزيز دل شما قرارA مي دهد و در دل شما زيبا قرار مي دهد ؟ ببينيم تعريف ما از دين چيست. اگر اين تعريف زيبا نيست حتما تعريف ما اشکال دارد و بايد آنرا اصلاح کنيد. بعد به تعابير رايجA برمي خوريم مثل چارچوب. شما را در ساختماني برده اند که فقط اسکلت در آن هست. شما هيچ وقت در آن زندگي نمي کنيد. شما تصوير کنيد کسي سر کار مي رود چون به پولش احتياج دارد و از پولش لذت مي برد. يک کسي کارش خود شکوفايي است. دارد يک چيزي را کشف مي کند. او با چه لذتي کار مي کند ؟ دين از نوع دوم است. اين لذتش خيلي بيشتر است. چرا ما اول جوري حرف بزنيم که سوء تفاهم پيش بيايد و بعدا سوء تفاهم را برطرف کنيم. ما مي توانيم دقيق تر و راحت تر صحبت کنيم. دقيق تر که صحبت بکنيم جذابترA A ميشود. نه اينکه چيزي به آن آويزان کنيم مثل درخت کريسمس که هديه به آن آويزان مي کنند. درخت بها رخودش ميوه و شکوفه مي دهد. دين شبيه درخت بهار است. خودش شکوفه مي دهد و در بهار است. نياز نيست پيرايه ببنديم تا جذاب بشود. دين خودش جذاب است. اگرما درست نگاه کرديم دين ميشود لطيف. کلمه ايمان لطيف ميشود. وقتي ميگويند: طرف آدم بي دين است مي گويند: چه آدم ضُمُختي است. چقدر خشن است. بعضي ها در مورد دين اين جوري ميگويند که ما بايد به اين سعادتA قشنگ از اين راه دين سخت برسيم. دين قشنگ نيست. اين راه اين قدر دوست داشتني ميشود که حد ندارد. اگر شما اسب پيدا کنيد و شما را به محبوب برساند و اين مرکب در راه اين قدر به شما لذت بدهد که وقتي به محبوب رسيدي، مَرکب را هم ببوسي. در روايت کلمه عشق کم ديده ميشود. در يکي از روايات از عشق ورزي نسبت به دين صحبت شده است. نسبت به اين راهنما و هماي رسيدن به سعادت. اگر نتيجه ي دين هم قشنگ نبود، خود دين اين قدر زيباست که آدم مي تواند به نتيجه اش هم فکرنکند. البته بايد به نتيجه دين که قرب الي الله و همه زيبايي ها آنجاست فکر کرد. و اين آرزو اين مسير طولاني را براي انسان کوتاه بکند. ايمان و عمل صالح که ترکيبشان دين ميشود خيلي زيباست. کار ميکند تا به کار برسد. کار داريم تا کار. يک موقع شما خلاقيتي را به اثبات مي رسانيد، خودتان را به اثبات مي رسانيد. شما به خود کار علاقه داريد نه به نتيجه اش که حقوق را سر ماه بگيريد. اين تفريح است. دين داري قانون رعايت کردن نيست. چيزي فراتر است. دين يعني نفس کشيدن. ما تربيت را براي رشد يک انسان تعريف کرديم. تربيت تربيت نيست. هدايت است و مسئوليت با خود فرد استA و ديگران کمکش مي کنند. خيلي از مواقع ما فرافکني ميکنيم و مسئوليت مان را گردن ديگران مي اندازيم. مي گوييم: ديگران وظايفشان را در قبال ما خوب انجام نداده اند. والدين و مربيان به فرزندان و متربي خودشان بگويند: ما درقبال شما هيچ کاره هستيم. اين کلامي است که پيامبران الهي به امت خودشان مي گفتند.
خدا مسئوليت بعد از سن تکليف را به دوش خود فرد گذاشته شده است. مربي نبايد انتظار زيادي از خودش داشته باشد که من بايد او را درست بکنم. ما کم کاره اي هستيم. و دين هم براي رشد و خود شکوفايي است و پيامبران تذکر دهنده ناميده شده است و تو بيدار کننده هستي و نشان دهنده نشانه هايي که در دست توست يعني آيات الهي را با نشانه هاي که در خود اوست تطبيق ميدهي. اينکه شما حرفهاي من را تاييد ميکنيد يعني اينکه اين ها را درخودتان داريد وگرنه تاييد نمي کرديد. يک عقلانيتي در شما هست و يک عقلانيتي از وحي به شما مي رسد و فطرت شما با اين ها تطبيق پيدا ميکند. مومنين در برابر وحي که قرار مي گيرند تاييد ميکنند و از اعماق جانشان اين تاييد را احساس ميکنند به همين دليل عشق مي ورزند. دين بيدار کننده اعماق دروني انسان است. دين چيزي را روي دوش انسان سوار نمي کند. انسان راه را دوست دارد و نتيجه اش هم که بهشت است به او مي رسند. دين حرکت زندگي انسان را سامان مي دهد. حرکات و سکنات انسان راA با ريتم خودش سامان ميدهد و اين ريتم آنقدر زيباست که انسان از قرار دادن خودش در اختيار دين لذت مي برد. تربيت ديني يعني انسان بگونه اي روي خودش و يا ديگران تاثير بگذارد که دين برنامهاي براي خود شکوفايي داده است. بهار با درختي يک تربيت ديني مي کند. کاري ميکند سيبها و شکوفه ها از دل درخت بيرون بيايد. ولي تربيت در غرب مثل برخوردي است که با درخت کريسمس مي کنند. تو بيجا کردي که الان موقع جشن من است گل ندادي، من اين گل را به تو آويزان مي کنم و جبري در آن هست. دين يعني خود شکوفايي و تربيت يعني کمک به رشد انسانها و تربيت ديني يعني کمک به خود شکوفايي انسان. اگر کسي غير ديني عمل کرد، خودش را نشناخته و دارد ديگري مي شود، ديگران ميشود. تحميل ها را مي پذيرد و ديگر خودش نيست. هرکسي به يک خود شکوفايي رسيده، لذت برده است. در صورتيکه شما با تلقي قبلي دين را يک برنامه تحميلي از بيرون تصور بکنيد، از اول دين، با آن دعوا داريد و به نتيجه نمي رسد. آدمهايي که در سايه ي تربيت ديني قرا مي گيرند به اوج شکوفايي و قابليت هاي خودشان مي رسند. مثل اينکه شما از موبايل براي در زدن استفاده بکنيد. همه به اين کار مي خندند. پس از بقيه اش استفاده کن. پس اين را بگيريد و به او سنگ بدهيد.
انساني که دين ندارد يعني به جايي نرسيده که ار همه استعدادهايش استفاده بکند. از بخش اندکي از استعدادهايش استفاده کرده است. چقدر انسان دلش براي چنين فردي مي سوزد. با اينکه همه استعدادهايش شکوفا نشده، خوشحال هم هست. خيلي از تشويق ها و تنبيه ها جنبه تحميل پيدا ميکنند. لذا در تربيت ديني آمار تشويق ها و تنبيه ها به شدت پايين مي آيد. ميگويد: بگذار خودش اين کار را بکند. لذا در يک تربيت ديني تشويق ها و تنبيه ها زير پرده غيب مي رود. اينجا با انگيزه هايي که بيشتر استقلال ما را معني ميکند، حرکت مي کنيم. من در جريان کمک کردن و راهنمايي بايد بگونه اي رفتار بکنم که استقلال فرد تامين بشود يا به خود شکوفايي برسدA و الا خودش نخواهد شد، شما خواهد شد. شما پدر و مادر اگر خوب هستيد، فرزند شما بايد خودش بشود نه شما بشود.
4- اولين قدم براي کساني که مي خواهندA تربيت دين بشوند چيست ؟
سعي کنند استقلال خودشان را پيدا کنند و کمتر تحت تاثير قرار بگيرند. حداقل از تاثيرات منفي که ديگران روي آنها ميگذارند، شروع کنند. تحت تاثير منفي کسي قرار نگيريم. کسي با تحويل نگرفتن او نتواند روحيه اش را خراب کند. کسي با تحويل گرفتن او نتواند زيادي او را خوشحال کند. ممکن است در ابتدا اين جوري تلقي بشود که اين انسان سردي است ولي به دنبالش گرماي عجيب و غريبي خواهد بود. کسي ما را تحقير کرد، تمسخر کرد و تحت تاثير قرار نگيريم. روي استقلال مان فکر کنيم.