اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

90-11-05-حجت الاسلام والمسلمين پناهيان- تفاوت اسلام و ايمان

برنامه سمت خدا

-حجت الاسلام والمسلمين پناهيان

- تفاوت اسلام و ايمان

90-11-05

سوال- پسر پانزده ساله ي من با توجه به اين مطلب که مي گوييد پس از چهارده سالگي افراد مسئول کارهاي خود هستند، اينطور برداشت کرده که ما ديگر نبايد کاري به کار او داشته باشيم. چطور ما اين مسئله را قبول کنيم؟ حرف هاي شما نااميد کننده بوده و بيشتر تأييد کننده ي خانواده هاي غربي است. راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – سنت گريزي در اين سن و سال در بچه ها طبيعي است. اگر اين سنت گريزي که گاهي اوقات با خانواده گريزي، فرهنگ گريزي و دين گريزي نيز نمايش داده مي شود نبود، اين بچه ها براي هميشه در خانهA  باقي مي ماندند و هميشه دوست داشتند به پدر و مادر خود شبيه بوده و استقلال پيدا نمي کردند. خداوند متعال در طبع بچه ها سنت گريزي قرار داده تا باعث استقلال آنها شود. اگر با آنها بد برخورد کنيم، اين سنت گريزي تبديل به سنت ستيزي مي شود. براي اينکه سنت ستيز نشوند بايد سنت گريزي آنها را مديريت کنيم. سنت به معناي آن چيزي است که بچه از قبل با آن انس گرفته است اما مي خواهد متفاوت باشد. به اين مسئله هم توجه نمي کند که آن چيزي که در سنت بوده معقول، منطقي و مفيد است يا خير. ما بايد اين تقاضاي متفاوت بودن را در کودک به رسميت شناخته و مديريت کنيم. اگر ما به سختي با آن مقابله کنيم، سنت گريزي تبديل به سنت ستيزي مي شود. در روايتي از اميرالمومنين (ع) داريم که مي فرمايد: آنچه را که خودتان از قبل داشته ايد را به بچه هاي خود تحميل نکنيد. اينها مربوط به زمان ديگري هستند. بچه ها خلق شده در زمان ديگري هستند، متفاوت با زماني که شما در آن قرار داشته ايد. خيلي اوقات پدر و مادرها شرايط قبلي خود را براي بچه مثال مي زنند. ما بايد سعي کنيم تا حد امکان اين کار را کمتر انجام دهيم. افرادي که زياد اين مثال ها را مي زنند به سنت گريزي بچه بيشتر دامن مي زنند. ما بايد شيوه هاي گفتگو را با بچه ها تغيير دهيم. اين احساس متفاوت بودن و سنت گريزي را در بچه ها به رسميت بشناسيم. مديريتA  سنت گريزي به معناي تعامل است نه اينکه به طور مطلق شما بر سر حرف حق خود بايستيد و بخواهيد که او مطابق ميل شما شود. ما بايد باور کنيم که بچه ها انسان هاي مستقلي هستند. از چهارده سالگي به بعد آنها يک انسان مکلف هستند. و قبل از اينکه در برابر پدر و مادر مسئول باشند در برابر خدا مسئول هستند. البته پدر و مادر نبايد هدايت، کمک و محبت خود را نسبت به فرزندان قطع کنند بلکه بايد رفقايي را بر سر راه آنها قرار بدهند نه اينکه اين رفقا را به آنها تحميل کنند. آنها بايد با بچه هاي خود بيشتر شاد بوده و زندگي کنند، در فضاي کودکي و نوجواني بچه ها بيشتر حضور غير آزار دهنده داشته باشند، با بچه هاي خود بيشترA A A  گفتگوي منطقي داشته باشند و فرصت تفکر بيشتري به آنها بدهند. معمولاً بچه ها دقيق ترين و درست ترين پاسخ ها را در ابتدا مطرحA  نمي کنند. ما بايد با کمک آنها پاسخ ها را نقد کنيم. ما با اين کار فرصت تفکر به آنها داده ايم. بنابراين ما بايد به آنها کمک کرده، محبت کرده و آموزش بدهيم اما استقلال آنها را به رسميت بشناسيم. اگر فرزند ما صالح نشد بدانيم که او خدا دارد. به او نيز بگوييم که در برابر خدا مسئول است. A  زماني که ما خيلي محکم مقابل بچه ها بايستيم، گناه براي آنها دو برابر لذت خواهد داشت. البته نبايد به طور مطلق آنها را رها کنيم. بايد به سيره ي بزرگان توجه کنيم. فرزند بزرگوار آقاي بهجت مي گفتند: ايشان هميشه يک داستان هايي را تعريف مي کردند که ما از لابلاي آنها پيامي را دريافت کنيم. بايد بيشترين تلاش و زحمت خود را معطوف دوران کودکي و تا قبل از سن چهارده سالگي بکنيم. تفاوت اول ما با کشورهاي غربي، در همان دو دوره ي هفت سال ابتدايي است. تفاوت ديگر هم مربوط به پدر و مادري است که الگو هستند. A  اگر پدر و مادر الگوهاي رفتاري خوبي باشند، حتماً اين رفتار خوب به بچه ها منتقل خواهد شد. ما در ابتدا بايد زحمت زيادي بکشيم، چون مي دانيم که بعداً زياد نمي توانيم در آنها نفوذ داشته باشيم.
سوال -A  آيا ايمان در ديدگاه شما به عنوان يکي از مفاهيم کليدي دين است يا اينکه پذيرش دين را براي ما آسان تر مي کند؟
پاسخ – بايد از هر دو جهت به ايمان پرداخت. ايمان تسهيل کننده ي تفهيم است. بچه اي که مومن باشد اين مسائل را بهتر درک مي کند. فهم برخي از مفاهيم ديني، يک مقدمه نياز دارد که آن هم ايمان است. ايمان قدرت فهم انسان را افزايش مي دهد و موجب مي شود که بچه ها در ارتباط با يک سري از مفاهيم خوش فهم شوند. مثلاً در مورد مفهوم عدالت و ظلم. ظلمA  جرم بزرگيA  است. اگر صفاي ايمان در بچه ي شما نباشد، بزرگي اين جرم را درک نخواهد کرد. ايمان فهم انسان را در خصوص اين حقيقت بالا مي برد. ما براي انتقال برخي از مفاهيم ديني مشکل داريم. ما مي خواهيم کيفيت خوبي و بدي يک کاري را منتقل کنيم. مثلاً بگوييم که تشکر از خدا خيلي واجب است. اگر فرد ايمان نداشته باشد نمي تواند مقدار نورانيت و صفايي که در شکر وجود دارد را درک کند. ايمان صفاي باطن در انسان ايجاد مي کند. اگر اين صفاي باطني در بچه بوجود آمد، فهم چيزها براي او ممکن مي شود. در آيات اول سوره ي بقره خداوند مي فرمايد که افرادي که مومن نيستند نمي توانند برخي از چيزها را بفهمند. ما مي خواهيم مقدسات و ارزش ها را به بچه هاي خود منتقل کنيم، فهم اين مسائل وابسته به ايمان است. لذا ما در سه يا چهار سالگي ابتدا بايد لا اله الا الله را به بچه ها آموزش بدهيم بعد توحيد را آموزش داده و خدا باوري را در بچه هاي خود تقويت کنيم. با اين کار خودبخود بچه ها خيلي چيزها را درک مي کنند. ممکن است بچه اي بسيار باهوش بوده و دروس رياضي و غيره را به خوبي ياد بگيرد اما خوش فهمي ديني نداشته باشد. گاهي اوقات اين نافهمي ها و يا کج فهمي هاي مسائل دينيA  ناشي از نبود ايمان و يا ضعيف بودن آن است. در نتيجه قدرت عقل و فهم کاهش پيدا مي کند. بنابراين ما بايد ايمان بچه ها را افزايش دهيم تا فهم معارف ديني براي آنها ممکن شود. همانطور که هريک از دروس و علوم نظري براي يک سري افراد خوب است و بايد در آن رشته ادامه تحصيل دهند، برخي نيز نسبت به علوم ديني خوش فهمي پيدا مي کنند. اين افراد، انسان هاي خاصي نيستند، بلکه مومن هستند. از بعد ديگر، واقعاً ايمان يکي از کليدي ترين مفاهيمي است که بايد آموزش داده شود. گاهي ما از آن غفلت مي کنيم. اکثر پدر و مادرهاي ما دچار اين مشکل هستند. يعني مي خواهند کودکان خوبي تربيت کنند اما به ايمان آنها کاري ندارند. همه ي صفات خوب را به او آموزش مي دهند و از او مي خواهند که آن گونه باشد. اما بر روي قيامت باوري او کار نمي کنند. بشر به گونه اي ساخته شده که اگر قيامت باور نباشد، وجدان نمي تواند هميشه او را ياري کند. يکصد و بيست و چهار پيامبر آمده و تعدادي ازA  پيامبران و اوصياي الهي به شهادت رسيده اند که ايمان افراد را بالا ببرند. اما ما به بچه هاي خود مي گوييم که ما به ايمان شما کاري نداريم و اين يک مسئله ي فرعي است. ايمان يک مسئله ي شخصي است اما فرعي نيست. برخي از پدر و مادر ها وحشت دارند به بچه هاي خود بگويند که ما زودتر از شما به سمت قيامت مي رويم. حتي حاضر نيستند در مورد مرگ با آنها صحبت کنند. ما بايد قيامت باوري را افزايش دهيم. ما چقدر باور داريم که امام زمان (ع) بيشتر از مادر به ما علاقه دارد؟ چقدر باور داريم که شب ها امام زمان (ع) بخاطر گناهان ما از خداوند عذر خواهي مي کند ؟ چقدر اين سخن اميرالمومنين (ع) را باور داريم که هرگاه مي فرمودند من شيعيان خود را دوست دارم در ادامه مي گفتند که خداي من بيشتر از من شيعيان را دوست دارد؟A  اگر باور داشته باشيم که خداوند اينقدر ما را دوست دارد، در وجود خودA  کمبود محبت احساس نخواهيم کرد. کمبود محبت ريشه ي بسياري از بدبختي هاي ما است. اين باور بسيار شيرين و ساده است. مانند باورقيامت نيست که همراه با هول و هراس باشد. گاهي در حرم امام رضا(ع) از ما مي پرسند که چکار کنيم آقا به ما نگاه کند. يعني به اين مسئله ايمان ندارند که امام رضا(ع) آنها را دعوت کرده است. ما بايد به باور، به عنوان يکي از مفاهيم کليدي اهميت بدهيم. به نظر برخي از علما اگر باور انسان بالا برود نيازي به درس اخلاق نيست.
سوال – فرق اسلام با ايمان چيست؟ آيا تنها انجام تکاليف ديني به معناي ايمان است يا اينکه مفهومي فراتر دارد؟
پاسخ – مسلمان يعني کسي که تسليم شده است. دليل تسليم او يا بخاطر جو اجتماعي يا به خاطر اقتضاي منافع و يا بخاطر منطق قويA  است. گاهي ما مسلمان علمي داريم که ايمان به قلب او نفوذ نکرده است. به دنبال بهانه است تا راه فرار پيدا کند. اين فرد مسلمان است اما مومن نشده است و به دنبال بهانه است تا از قيد استدلال هاي شما فرار کند. حتي اگر اين بهانه يک مسئله ي غير مستدل و ضعيف هم باشد آن را قبول مي کند. بنابراين مسلمان کسي است که به هر دليل تسليم شده است. برخي از افراد به صورت عاطفي مسلمان هستند اما باز هم مومن نيستند. اگر يک روز پيامبر گرامي اسلام يک اخم به او بکند، کافر مي شود. زماني ابن ملجم نزد اميرالمومنين (ع) آمد و از امامت ايشان تعريف کرد. حضرت اسم او را پرسيدند. گفت من ابن ملجم مرادي هستم. حضرت فرمودند: لااله الا الله و تعابيري از اين گونه را بيان کردند. او پرسيد: چرا شما ناراحت شديد؟ حضرت فرمودند: تو همان ابن ملجم مرادي هستي که من را به قتل مي رساني. او گفت همين الان من را بکشيد. در همه ي عالم شما عزيزترين کس نزد من هستيد. اين فرد در واقع احساساتي شده بود و بخاطر برخي از ويژگي هاي آن حضرت به ايشان علاقه پيدا کرده بود. اما بعداً خانمي سر راه ايشان قرار مي گيرد و بخاطر علاقه اي که به او داشت، اميرالمومنين (ع) را به شهادت رساند. اينها درجات مسلماني است. مثلاً فردي فقير بوده و در کوران انقلاب قرار گرفته است. همه ي دين و ايمان او همين فقر او است و با سرمايه داراني که به او ظلم کرده اند ضديت دارد. او همه ي اصول انقلاب را قبول مي کند اما در ادامه يا به منافع خود نمي رسد يا به هر دليلي با همه ي انقلاب و اسلام مخالفت مي کند. اينها همه به معناي مسلماني است اما ايمان متفاوت است. ايمان، يک دانايي و عاطفه ي تنها نيست. ايمان، يک باور و محبت بسيار عميق در گوشه ي دل است. تا زماني که کسي اين باور عميق را در عمق دل خود پيدا نکند نمي تواند آن را براي خود تعريف کند. در مورد خداوند متعال بايد ايمان داشته باشيم که وجود دارد. گرچه نشانه هاي او را مي بينيم، اما ما بايد خود او را باور کنيم. ما بايد باور کنيم که خداوند زيبا است. آنقدر اين باور عميق شود که زيبايي او را بهتر از گلي که مي بينيم، بچشيم. چند عامل کمک مي کند که اين باور بوجود آيد. ابتدا علم است. علم، علائمA  را به انسان نشان مي دهد. در نتيجه باور شروع به فعاليت مي کند. علم عليه کفر مبارزه مي کند. ما به علوم اعتقاديA  بيشتر از ايجاد باور، به علوم اعتقادي نياز داريم، ما براي مبارزه با کفر بيشتر از باور به علوم اعتقادي نياز داريم. مباحث اعتقادي بيشتر براي شبهات ملحدانه است. بنابراين علم از دو جهت به ما کمک مي کند. يکي اينکه نشانه ها را به ما نزديک مي کند و ديگر اينکه جواب کفر را مي دهد. عامل ديگري که ايمان انسان را افزايش مي دهد، اخلاق، صفاي باطن و خوش طينتي است. در صدر اسلام افراد خوب و انسان هاي باصفا، مومن مي شدند. البته قضاوت در مورد انسان ها بسيار دشوار است. گاهي کسي لبخند مي زند و در ظاهر مهربان است. اما مومن نيست. ما نمي دانيم لبخند او را باور کنيم يا بي ايماني او را. شايد بخاطر مسائل روز لبخند مي زند. صفاي باطن و اخلاق به معناي واقعي کلمه به ايمان کمک مي کند. تفکر نيز بسيار ياري دهنده است. تفکر بيشتر از دانايي کمک مي کند. تفکر در تنهايي و خلوت باور انسان را افزايش مي دهد. قرآن موضوع تفکر را مشخص کرده است. قرآن مي فرمايد که در خلقت آسمان ها و زمين تفکر کنيد. بعد از آن يک کلمهA  مي گويد: خدايا اينها بيهوده نيست. موضوعات ديگري نيز مي توان براي تفکر پيشنهاد داد مثل موضوعات پايان عالم. اين عالم پايان ندارد و ما وارد جهان ديگري مي شويم. جهان آخرت، بسيار پر قدرت بوده و محدوديت هاي اين جهان را ندارد. در آخرت، به آينده ي زندگي نگاه خواهيم کرد. و براي آن آينده دل ما مي تپد. تفکر مي تواند باور انسان را افزايش دهد.
سوال – در خصوص آيات 23 تا 31 سوره ي مبارکه ي شوري توضيح بفرماييد.
پاسخ-A  در ابتداي اين صفحه ي مبارکه آيه اي از قرآن کريم است که مي فرمايد: خدا، خدايي است که بشارت مي دهد به بندگان خود که ايمان آوردند و عمل صالح انجام بدهند. يکي از راه هاي کسب ايمان، عمل صالح است. چون مقدار اوليه و اندک ايمان، معمولاً در دل همه است. ما مشکل زيادي براي مومن شدن نداريم. مشکل اساسي ما اين است که بايد ايمان خود را تقويت کنيم. با يک مقدار استدلال انسان ايمان مي آورد. اما با عمل به ايمان بايد آن را تقويت کند. يکي از راه هاي تقويت ايمان، عمل صالح است که بايد آن را انجام دهيم.
سوال – ما به چه چيزي بايد ايمان داشته باشيم؟
پاسخ- سه امر است که ايمان به آن بسيار اهميت دارد. يکي ايمان به خداوند متعال و اسماء حسناي او است. ما بايد به اوصاف پروردگار مومن باشيم. اينکه خدا قدرت و عدالت دارد، رحيم و مهربان است. ايمان به معاد همA  درجه ي ديگري از ايمان است. ايمان به معاد عامل ضمانت و طهارت روحي است. مورد ديگر، ايمان به اولياء خدا است يعني پيامبر و امام را باور داشته باشيم. ما باور کنيم که پيامبر کسي است که با خدا ارتباط دارد. ما باور کنيم که دوازده امام مأموريتA A  ويژه اي از جانب پروردگار دارند. ما بايد به باطن اولياي خدا ايمان بياوريم. اين سه ايمان بسيار مهم هستند. نقدترين آنها ايمان به اولياي خداوند است. چون ما قيامت را هنوز نديده ايم، خدا را نيز نديده و نخواهيم ديد. اگر کسي بخواهد از راه ديدن به ايمان برسد، اين ايمان هيچگاه به سرانجام خوبي نمي رسد ولي ما اولياي خدا راA  مي بينيم. اهل بيت براي انسان ايمان زا هستند. مطالعه ي زندگي اهل بيت باعث مي شود که ايمان ما افزايش پيدا کند. در ضمن بايد به سنت هاي الهي نيز ايمان بياوريم.A  مثلاً به اين مسئله ايمان داشته باشيم که اگر ما ظلم کنيم حتي اگر توبه هم کنيم، قطعاً در اين دنيا نتيجه ي آن را خواهيم ديد. ما بايد باور کنيم که اين مسئله سنت الهي است. يا اگر ما به ديگران نيکي کنيم، جداي از قيامت، در دنيا هم قطعاً پاسخ هايي را دريافت خواهيم کرد. باور اين سنت هاي الهي، چهارمين رکن ايمان است که در رفتار انسان بسيار موثر مي باشد.
يکي از تکنيک هاي مهم در انتقال مفاهيم ديني، نشان دادن زندگي مومنين و معاشرت با آنها است. A  شايد مهمترين حکمت اصرار بر نماز جماعت، همين مسئله باشد. هيچکدام ازA  افرادي که در مسجد سر به سجده مي گذارند، خدا، پيامبر و قيامت را نديده اند اما ايمان آورده اند. ما با مشاهده ي اين افراد، ايمان را مي بينيم. اگر کسي در بين مومنين نرود و ايمان آنها را نبيند، چگونه مي تواند ايمان خود را افزايش دهد ؟ ما بايد در جلسات معنوي و حرم ها شرکت کنيم و ايمان مردم را مشاهده کنيم، بايدA  بچه را به نزد اولياي خدا يعني افرادي که حرکات آنها سرشار از ايمان است ببريم. يکي ديگر از اعمالي که ايمان را تقويت مي کند اين است که پدر و مادر در بحران ها، ايمان خود را به بچه ها نشان بدهند. مثلا آنها در حين مشکلات بزرگ لبخند بزنند و بگويند که حتماً کار خدا حکمتي داشته است. يکي ديگر از مواردي که بسيار مهم است، دعوت به تفکر مستقل مي باشد. ما بچه را دعوت کنيم که در خصوص اين موضوعات تفکر کنند. در باره ي اينکه آيا امکان دارد اين عالم بي دليل آفريده شده و بي صاحب باشد؟A  آيا ممکن است اين صاحب، حکمت و کمالي در نظر نگرفته باشد ؟ ما بايد کم کم بچه را به تفکر مستقل وادار کنيم و در نتيجه گيري نيز به او کمک نکنيم. کسي که در مورد کليدي ترين سوالاتي که منجر به ايمان مي شود تفکر کند، مومن خواهد شد. اين مهارت را پدر و مادر بايد به بچه ها ياد بدهند. ما مي توانيم از اين تکنيک ها در جهت آموزش ايمان استفاده کنيم. فرآيند آموزش ايمان، يک فرايند کند است. ما نبايد انتظار داشته باشيم که بچه هاي ما در يک شب ره صد ساله را طي کنند. در آموزش مسائلي که براي ما حل شده است، سر فرزندان خود داد نزنيم. بچه ها درگير مسائل مختلفي هستند و بايد تجربه کنند تا به آنها برسند. ما بايد با صبوري و آرامش آنها را به ايمان دعوت کنيم. حتي اگر فرزندان ما رفتار مومنانه ي زياد تر از حد نشان دادند، آنها را کنترل کنيم. اگر بخاطر مسائل مختلف، هيجان مثبت و يا بدست آوردن دل پدر و مادر مثلاً مي خواهد نوافل را هم بخواند، به او اجازه اين کار را ندهيم. بگوييد که الان تو بايد بازي کرده و درس خودت را بخواني. پدر آيت الله بهجت تا زماني که زنده بودند اجازه نداده بودند که ايشان نوافل را بخوانند. بنابراين ما بايد کند بودن فرايند ايمان را بپذيريم و هر چند وقت يک بار آن را به عنوان يک سخن مثبت با بچه هاي خود درميان بگذاريم. مانند سوالي که پيامبر گرامي اسلام (ص) از جواني پرسيدند. فرمودند: ايمان و يقين تو به کجا رسيده است ؟ جوان گفت: جايي که مي توانم بگويم، کداميک از اطرافيان شما اهل بهشت و کداميک اهل دوزخ هستند.