سمت خدا
90-08-04
-حجت الاسلام والمسلمين پناهيان
-مفهوم بندگي
سوال – شما براي ادب در برابر خدا مثال سلام و حوال پرسي با همسايه ها را زديد. با ادب موافق هستم اما حاضر نيستم با همسايه ي ظالم احوال پرسي بکنم. اگر اين کار بي ادبي است ترجيح مي دهم در اين مورد بي ادب باشم. گفتيد که هدف از نماز ادب است. من ديگر حاضر نيستم براي خدايي که نامهربان است از اين ادب ها بجا بياورم. يادم نمي رود با اينکه بچه بودم اما مدام گرفتار بيماري هاي مختلف مي شدم. چند سالي گذشت و اين بيماري ها دست از سر من برنداشت. به نظر من تا کسي ذلت بيماري نکشد متوجه نمي شود که چه مي شود که يک انسان ديگر مهرباني و عدل خدا را قبول ندارد. خداي مهربان که مي توانست ما را بدون ذلت و از يک راه ديگر به مقصد برساند پس چرا اين کار را نکرد ؟ يا نمي خواهد چون مهربان نيست يا نمي تواند چون توانا نيست. راهنمايي بفرماييد.
پاسخ – شما حتماً به سراغ مريض هايي برويد که خدا را کماکان مهربان مي دانند. با آنها حرف بزنيد تا ببينيد که چرا آنها خدا را مهربان مي دانند. يا عقل آنها کامل نيست و يا مريضي را درک نمي کنند. چه بسا مريضي آنها شديدتر از شما هم باشد. اگر من حرف بزنم، حتماً خواهند گفت که شما به ظاهر روي پاي خود راه رفته و سلامت هستيد. بنابراين موقعيت ما را درک نمي کنيد. به همين خاطر من بحث نظري نمي کنم. اما آن مريض هايي که تمام بيماري خود را لطف خدا مي بينند، چه احساس و استدلالي دارند ؟ آنها هم قطعاً سلامتي را دوست دارند. پيشنهاد من اين است که حتماً با آنها صحبت کنيد. ببينيد که انسان هايي هستند که نگاه هاي ويژه اي دارند و ما انسان هاي سالم خيلي شرمنده ي آنها هستيم. حتماً در گفتگو با اين افراد مشکل ذهني شما حل خواهد شد. ما برخي از اوقات به اين دليل که فلسفه ي زندگي را نمي دانيم از خدا شاکي مي شويم. برخي مي پرسند که ما چطور فلسفه ي نماز را به فرزند خود ياد بدهيم که نماز خوان شود ؟
نماز يعني فلسفه ي بندگي. شما ابتدا بايد فلسفه ي زندگي را به فرزند خود ياد بدهيد، بعد فلسفه ي بندگي را به او بياموزيد. نبايد فکر کرد که اين دنيا بهشت است و ما بايد به همه چيز دست پيدا کنيم. اولين وصف اميرالمومنين (ع) براي يک جوان اين است: کسي که به آرزوهايش نخواهد رسيد. ما بايد با اين واقعيت تلخ و جدي کنار بياييم. کسي که اين مسئله را براي خود حل نکرده باشد با کوچکترين مشکلات از بين مي رود. من افراد زيادي را مي شناسم که با کوچکترين نامهرباني پدر و مادر خود، دزد و معتاد شده اند. بايد نگاه خود را به زندگي درست کنيم. ما نه تنها بايد با واقعيت هاي زندگي کنار بياييم، بلکه بايد آنها را با آغوش باز بپذيريم. ما بايد به جايي برسيم که زندگي سخت را بخاطر رشد، انتخاب کنيم. اگر کسي معاد را خوب درک کند از سختي استقبال خواهد کرد. نه اينکه خود را به سختي مبتلا کند، چون اجازه ي اين کار را ندارد. اما اگر خدا به کسي فرصت دهد که به سمت سختي ها برود، از همه مشتاقانه تر حرکت خواهد کرد. ما اگر حيات بعد از دنيا را جدي بگيريم. براي زندگي کردن در آن حيات اشتياق پيدا کرده و به سمت انتخاب مکان براي آخرت خود مي رويم. اگر انسان به اين مرحله برسد از سختي ها استقبال مي کند. خدا براي ما بهترين را در نظرگرفته است. شما در وجود خود بايد براي اين زندگي سخت، يک فرياد شعف بکشيد. خدا انشاء الله سختي ها را کم کرده و آنها را در حد طاقت انسان ها قرار دهد. شايد کودکاني که در يک ماهگي از دنيا مي روند به اين خاطر است که خدا مي بيند آنها طاقت تحمل سختي را ندارند. به همين خاطر آنها را مستقيم به بهشت مي برد. پيشنهاد من اين است که ايشان با يک کسي که رنج بيشتري کشيده و بهتر با آن روبرو مي شود، صحبت کند. من در طول سال دو يا سه روز را به ديدن افرادي مي روم که نقص جسمي دارند. البته آنها هوش خوبي داشته و حتي برخي از آنها مشغول تحصيل در دوره ي ليسانس هستند. من براي آنها از بهشت صحبت مي کنم. برخي از آنها حتي حرف هاي خيلي خوبي مي زنند. ما وقتي که مستقيم جشن تکليف براي فرزندان خود مي گيريم، ممکن است با موفقيت روبرو نشود. با اين کار يکباره فرزند خود را در سن نه يا چهارده سالگي با دستورات الهي مواجه مي کنيم. اگر ما در سن هفت سالگي براي او جشن ادب بگيريم متوجه مي شود که وارد فضاي زندگي مودبانه و پر دستور شده است. يکي از اين دستورات، تکليف نماز است که ما براي آن جشن تکليف مي گيريم. جشن ادب، پنجاه درصد، موفقيت جشن تکليف را افزايش خواهد داد.
در روايتي از پيامبر اکرم (ص) داريم که فرزند شما هفت سال بايد آقايي کند. و هفت سال عبد است. ما هميشه بايد عبد خدا باشيم. بچه هفت سال عبد پدر و مادر است. هفت سال دوران بارش دستورهاي منطقي و مهربانانه بر روي بچه است. اين دوران از هفت تا چهارده سالگي است. بعد از چهارده سالگي پدر و مادر بايد از اين دستور دادن دست بردارند. هفت سال بعدي اين فرزند وزير آنها است و بايد به او مشورت بدهند. خيلي از خانواده ها از چهارده سالگي به بعد مي خواهند به فرزند خود دستور بدهند و او نمي پذيرد. به اين خاطر که سير درست را طي نکرده است. يعني در هفت سال اول، کودک زندگي مهربانانه را تجربه نکرده است. در هفت سال دوم نيز پدر و مادر، زندگي مودبانه را به کودک خود آموزش نداده اند. بعد از چهارده سالگي مي خواهند اين مسئله را جبران کنند. اما فرزند آنها حرف شنوي ندارد. اين دوران تربيت خاص، هم آغاز دارد و هم انتها. انتهاي اين دوران بايد مشخص باشد. ولي بعد از اين هفت سال آنقدر بچه متعادل شده است که حتي به او دستور هم ندهيم، خود او اجرا مي کند.
سوال – شما در يکي از برنامه ها به کاستي هايي که نهادهاي مختلف تربيتي اعم از خانواده، آموزش و پرورش و رسانه در تبيين بحث تربيت ديني مرتکب شده اند اشاره کرديد. اما به نظر من نامي از حوزه هاي علميه نبرديد. آيا حوزه هاي علميه نيز در اين راه کوتاهي نکرده اند؟
پاسخ – من نمي خواهم از حوزه هاي علميه ايراد گيري بکنم. طبيعتاً احترام زيادي براي آنها قائل هستم اما مقام معظم رهبري يک بار از بنيه ي تبليغي حوزه هاي علميه انتقاد کردند. اين انتقاد کماکان باقي است. ايشان حتي رقمي را اعلام کردند. فرمودند: ما پنج هزار نفر طلبه مي خواهيم که به صورت تخصصي به دنبال فقه بروند. پنج هزار نفر طلبه مي خواهيم که به دنبال فلسفه، کلام و از اين جور مباحث نظري بروند. پانزده هزار نفر هم نياز داريم که به دنبال تبليغ بروند. حوزه هاي علميه بايد به تبليغ بهاي زيادي بدهند. وقتي يک طلبه هفت يا هشت سال درس هاي فقه و اصول خواند. بعد به او گفتند: صداي تو که خوب است، برو يک کم مطالعه کن و در بالاي منبر براي مردم حديث بگو. وضع تبليغات ديني به همين صورتي مي شود که الان وجود دارد. موقعيت تبليغات ديني ما الان اصلاً خوب نيست. اين گله ي من به عنوان يک طلبه از يک مجموعه ي بزرگ مثل حوزه هاي علميه نيست. بلکه انتقاد رهبر معظم انقلاب و برخي از بزرگان را نقل مي کنم. اساساً در حوزه هاي علميه بهاي لازم به تبليغ داده نمي شود. خيلي اوقات افراد با استعداد تر جذب تبليغ نمي شوند. برنامه ريزي هاي دقيق در حوزه صورت نمي گيرد. بايد بزرگترين پژوهشگاه هاي حوزه اختصاص به توليد بسته هاي تبليغي پيدا کند. شما از چندنفر از طلبه ها مي توانيد بپرسيد که در چه سالي در خصوص حجاب به فرزند خود چه چيزهايي بايد گفت. ممکن است به صورت کلي مطالبي را در خصوص حجاب بلد باشند اما اينکه بتواند به صورت تخصصي به شما کمک کند براي او دشوار است. اثر مخرب کم کاري حوزه هاي علميه در تبليغ بيشتر از کم کاري بخش هاي ديگر کشور، مانند آموزش و پرورش و صدا و سيما است. گاهي اوقات ما پيشنهاداتي به آموزش و پرورش و يا بخش هاي ديگر تبليغي مي دهيم. آنها مي گويند ما به چه استنادي اين حرکت را انجام دهيم ؟ مي گويند اگر به استناد دين است چه کسي اين را گفته است. اگر اين پيشنهاد درست است بايد يک پژوهشگاهي در حوزه آن را تأييد کرده و به رسانه يا آموزش و پرورش بدهد. حتماً در اين صورت آنها آن را قبول خواهند کرد. آموزش و پرورش بايد در پي کسي باشد که حرف تخصصي تربيتي را به آنها بزند. البته نهادهايي در حوزه شکل گرفته است. مثل رشته هاي تخصصي تبليغ که البته توسعه و رشد لازم را پيدا نکرده اند. ولي ما هنوز در ابتداي راه هستيم و انتقاد بيشتر به ما وارد است. ما در رشته ي تخصصي تبليغ، گاهي اوقات از يک طلبه انتقاد کرده و مي گوييم که اين چه محتوايي بود شما گفتيد. اگر يک حديثي را شما پسنديديد و يا روي شما اثر داشت. دليل بر اين نيست که آن را براي همه نسخه کنيد. و بعد نکات ريز و دقيقي را که در موقع گفتن حديث بايد رعايت کند به او گوشزد مي کنيم. مي گويد من اصلاً اين نکات را بلد نيستم پس نبايد از فردا به منبر بروم. برخي طلاب به منبر مي روند و حرف هاي خوبي هم مي زنند. اما حرف هايي است که به صورت تخصصي برروي آنها کار نشده و مشخص نيست که کداميک مربوط به کدام قشر است.
سوال – در خصوص حديثي که مراحل مختلف تربيت را بيان مي کند، توضيح بفرماييد.
پاسخ – اين حديث شريف مي فرمايد که در سه سالگي لا اله الا الله را به فرزندان خود آموزش دهيد. کودک ما بايد هفت بار اين ذکر را بگويد. يعني تکرار آن نيز موضوعيت دارد. در سه سال و هفت ماهگي محمد رسول الله (ص) را بر زبان جاري کند. يعني با مفهومي به نام پيامبر اکرم (ص) آشنا شود. در چهار سالگي بايد با ذکر صلوات آشنا شود. در پنج سالگي بايد قبله را شناخته و سجده را تمرين کند. و در هفت سالگي وضو و نماز را آغاز کند.
سوال – خيلي از افراد پرسيده اند که اين سنين و مسائلي که مطرح شد آيا موضوعيت دارد؟ اگر سن فرزند ما از اين سنيني که عنوان کرده ايد گذشته باشد چکار بايد کرد؟
پاسخ – بايد اين دوران را جبران کرد. اگر مثلاً فرزند ما سيزده يا پانزده سال دارد، به همين ترتيب و با فاصله زماني هاي مختصرتر، بايد او را با اين مفاهيم آشنا کنيم. البته بايد با زبان اين سن و سال هماهنگ باشد. اگر فرزند ما سيزده سال دارد و تا بحال به ذکر لا اله الا الله به خوبي توجه نکرده است، بايد با او گفتگو کنيم. به او بگوييم که آيا تو مي داني که محورعالم خدا است. البته امروزه بچه ها اين مفاهيم را در مدرسه ها آموزش مي بينند. بعد از خدا مهم ترين مفهومي که بايد به آن توجه کند رسول خدا است. مي توانيم با زباني که در سن و سال خاص فرزند ما قابل فهم است، اين ديرکرد را جبران کنيم. اگر فرزند ما چهارده سال دارد و از هفت سالگي تا بحال نماز نخوانده است. بايد به او بگوييم که اگر يک سري آداب و مسائلي را در مدرسه رعايت نمي کردي نمي توانستي درس بخواني. يعني آداب و فلسفه ي ادب را به او آموزش بدهيم. بعد بگوييم که نماز، ادب نسبت به بارگاه ربوبي است. يقيناً کار ما سخت تر است. اما مي توانيم از مفاهيمي که در اين سال ها در ذهن بچه است استفاده کنيم. روان شناسان گفته اند که در سن چهارده سالگي همه ي جوان ها مي پرسند که چرا ما آفريده شده ايم. هدف خلقت چيست ؟ ما به زبان هدف خلقت مي توانيم نماز را به فرزند خود آموزش دهيم. ما در نهايت بايد به ملاقات پرودگار برويم. از ملاقات پروردگار بالاترين لذت را مي بريم. ما براي لمس اين بالاترين لذت، آفريده شده ايم. فلسفه ي دنيا ظرفيت يافتن براي اين لذت است. اين ظرفيت سازي به اختيار خود ما است. به اين دليل که انسان دوست دارد انواع و اقسام لذت هاي عالم را تجربه کند و بالاترين لذت، رسيدن به خالق لذت است. بنابراين بايد بيشترين فکر ما معطوف لحظه اي باشد که نتيجه ي اين دنيا را مي بينيم. و نماز، يعني يادآوري لحظه ي ملاقات خدا.
سوال – درخصوص آيات 78 تا 84 سوره ي قصص توضيح بفرماييد.
پاسخ – در اين آيات مي فرمايد که وقتي قارون با توجه به رفاهي که داشت و با زينت هاي خاص، به حضور مردم مي آمد. کساني که دنيا را دوست داشتند مي گفتند که اي کاش ما هم همين قدر ثروت داشتيم. چقدر قارون لذت مي برد. اين نگاهي است که دنيا طلب ها، از برخورداران از دنيا دارند. کساني که انسان هاي فهميده و با معرفتي هستند مي گويند: اي واي برشما، شما حسرت قارون را مي خوريد ؟ ثوابي که نزد خدا است در آخرت خيلي بهتر است. ما بايد در خود جستجو کنيم و ببينيم که آيا وقتي افراد ثروتمند را مي بينيم حسرت آنها را مي خوريم يا اينکه واقعاً به اين فکر هستيم که قيمت ثواب آخرت بالاتر است.
سوال – شما مي گوييد دستورات اسلام براي لذت بيشتر است. ولي گاهي اوقات لذت آن براي همان موقع نيست. مثلاً مي گوييد: نگاه به نامحرم نکنيد تا بعداً که ازدواج کرديد بيشتر لذت ببريد. مي خواهم يک دستور اسلام را مثال بزنيد که لذت دنيوي آن نقد باشد نه نسيه. چون خاصيت جوان ها اين است که لذت آني را بيشتر دوست دارند. راهنمايي بفرماييد.
پاسخ – ما بره نيستيم که فقط به دنبال لذت آني باشيم. اگر کسي به دنبال لذت نقد است از فلسفه ي زندگي انساني خارج شده است. اگر قرار بود ما به صورت آني و بدون پيچيدگي و طي مراحل به لذت برسيم، زندگي ما نيز تبديل به زندگي حيواني مي شد. قدرت اراده، يک لذت است. شما وقتي که اراده ي خود را عليه هواي نفس خود اعمال مي کنيد، از لذت آني آن برخوردار مي شويد. وقتي که انسان نگاه حرام را ترک مي کند، يک لذت نقد را از دست داده است. اما لذت اراده را به دست مي آورد که فقط انسان هاي برجسته از آن برخوردار مي شوند. در روايت داريم که وقتي کسي از نگاه حرام چشم مي بندد، در همان لحظه خداوند يک لذت معنوي را به او مي چشاند. انسان بايد يک شخصيت برجسته داشته باشد که در يک زمان به جاي لذت نگاه حرام، هردو لذت نقد و نسيه را بچشد. البته اصولاً ما لذت نقد نداريم و نبايد به دنبال آن بگرديم. کسي که به دنبال لذت نقد، بدون پيچيدگي و تفکر است، زندگي خود را به سطح حيواني تنزل مي دهد. بنابراين فلسفه ي زندگي لذت بردن نيست بلکه ظرفيت يافتن است. خدا دوست دارد ما با لذت آشنا شويم که آن را بخواهيم، نه اينکه به آن برسيم. فلسفه ي زندگي ما ظرفيت يافتن است، نه سختي کشيدن و نه لذت بردن. از لذت و سختي بايد ظرفيت پيدا کنيم. لذا نگاه ما بايد به ظرفيت سازي وجودي خود باشد. اگر کسي غرق در لذت باشد، اين لذت ظرفيت او را کاهش داده است. اما اگر کسي آنقدر غرق در لذت نشد که شکر و صدقه دادن را فراموش کند، با اين لذت ظرفيت پيدا مي کند. همانطور که شايد فرد ديگري با سختي و لذت نبردن ظرفيت پيدا کند. بايد گفت که جوان ها به هيچ وجه به دنبال لذت نقد نيستند. آنها آرمان خواه ترين دوران زندگي را پشت سر مي گذارند. همه ي دنيا مي دانند که جوان ها آرمان خواه هستند. آرمان يعني يک قله ي بلند دست نيافتني. که به عشق آن فرد حاضر است همه ي هستي خود را بدهد. مسلم است که آرمان خواهي لذت نقد نيست. البته فرهنگ برخي از جوان ها خراب شده است. اين جوان ها از اراده ي قوي خود براي اصلاح استفاده نکرده اند. اين افراد از جواني فاصله گرفته اند. اما هرچقدر سن انسان بالاتر مي رود، انسان نقد گراتر مي شود. اين روان شناسي روح انساني است، که خدا آفريده است. اما ما در فضاي تبليغاتي جامعه ي خود اکثراً جوان هايي را مي بينيم که به دنبال لذت نقد هستند. و آن آرمان گرايي را در رفتار جوان ها نمي بينيم. بعد قضاوت ما نسبت به جوان ها اشتباه مي شود.
سوال – اگر بيماري و گرفتاري نشانه اي از محبت خدا است. پس ما بايد در نمازهاي خود بجاي اينکه از خدا بخواهيم به بيماران لباس عافيت بپوشاند، بخواهيم که حال آنها را بدتر کند تا بيشتراز محبت خدا بهره مند شوند.راهنمايي بفرماييد.
پاسخ – اين سوال مانند اين است که ما لا اله الا الله را بگوييم. اما يک نفر اعتراض کند که چرا شما گفته ايد لا اله يعني هيچ خدايي نيست. ما در جواب خواهيم گفت ما ابتدا اين لا اله را گفتيم اما بعد از آن الا الله را هم گفته ايم. زندگي يعني مديريت سختي ها و شادي ها. زندگي يعني ظرفيت سازي در سختي وآساني. زندگي يعني رشد يافتن در اثر برخورد با مقدرات الهي براي سختي ها و آساني ها. اين به آن معنا نيست که ما از خدا بخواهيم که سختي ها را حذف کند. در اين صورت خدا مي گويد قرار بود که من ميزان سختي ها و آسايش ها را براي شما مقدر کنم. شما بايد تسليم مقدرات و دستورات من باشيد تا بتوانيد راه رشد را طي کنيد. اصولاً اصل بر سختي نيست. ولي آن چيزهايي را که خدا در خصوص سختي ها براي ما مقدر کرده است، ما مي پذيريم. دستورداده شده که شما از سختي ها فاصله گرفته و آساني را بخواهيد. و آسايش خود را نيز حفظ کنيد. در کنار اين مسئله اگر سختي به شما رسيد و از خدا خواستيد اما برطرف نشد. در راه رسيدن به رشد، آن سختي را تحمل کنيد. اگر در کنار تلاش براي آسايش، يک سختي به شما رسيد، با آن برخورد مناسب داشته باشيد. ولي بسياري از سختي ها را خود ما مي توانيم برطرف کنيم. بسياري از سختي ها بر اثر سوء تدبير ايجاد شده است. بايد برخورد ما با سختي هايي که به خواست الهي رخ داده و علي رغم تدبير و دعاي ما باقي مانده، مناسب باشد تا باعث رشد ما شود.
سوال – در مورد رفتن به حج توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ - من تا بحال زياد به حج مشرف نشده ام. اما مهمترين ويژگي آن اين است که وقتي شما به حج مي رويد زير بارش لطيف دستورات الهي قرار مي گيرد. از همان بدو ورود ميهمان خانه ي خدا مي شويد. اينکه چه لباسي بپوشيد، اينکه حق نداريد به گونه اي سر خود را بخارانيد که موي شما کنده شود، در چه جاهايي بايد زيرآفتاب حرکت کنيد، صورت خود را نپوشانيد، سلاح حمل نکنيد، اين عمليات حج را بايد بارش دستورات الهي ناميد. رحمت و لطف خداوند در متن اين دستورات صورت مي گيرد. پيشنهاد مي کنم که همه ي افراد آرزو کنند که در جواني به حج مشرف شوند. اگر کسي به حج برود يک اتفاقي در آنجا رخ مي دهد. در بعضي از قسمت هاي حج دستوري وجود ندارد. مثلاً هنگام طواف لازم نيست شما ذکر خاصي را بگوييد. طواف يک دعاي مختصري دارد که همه ي وقت افراد را نيز پر نمي کند. گاهي افراد مي پرسند که در اين زمان چکار کنيم بهتر است ؟ مي گوييم: وقتي خدا به شما مي گويد آزاد باشيد، اين آزادي را نمي پذيريد؟ هرچه دوست داريد به خداي خود بگوييد. آنقدر فطرت انسان در آن مکان بيدار مي شود که فقط دستور مي خواهد. وقتي که دستورات از شما برداشته شده و از احرام خارج مي شويد، از اينکه دستورات را انجام داده ايد شاد هستيد اما از اين آزادي يک غم قشنگي دل شما را مي گيرد. آنجا انسان مي تواند فطرت خود را کشف کند تا ببيند که چقدر به دستورات خدا علاقمند است. اينکه مي گويند: انسان ها تکليف گريز هستند کاملاً غلط است. برخي از افراد نماز نمي خوانند. زماني که به حج مي آيند نه تنها نماز خوان مي شوند، بلکه مستحبات نماز را نيز با لذت رعايت مي کنند.