اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

95-02-19- حجت الاسلام والمسلمين رنجبر - شرح زيارت جامعه‌ي کبيره

برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: شرح زيارت جامعه‌ي کبيره
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رنجبر
تاريخ پخش: 19-02-95

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
مطرب عشق عجب ساز و نوايي دارد *** نقش هر نغمه که زد راه به جايي دارد
عالم از ناله عشاق مبادا خالي *** که خوش آهنگ و فرح بخش صدايي دارد
پير دردي کش ما گر چه ندارد زر و زور *** خوش عطابخش و خطاپوش خدايي دارد
محترم دار دلم کاين مگس قندپرست *** تا هواخواه تو شد فر همايي دارد
از عدالت نبود دور گرش پرسد حال *** پادشاهي که به همسايه گدايي دارد
اشک خونين بنمودم به طبيبان گفتند *** درد عشق است و جگرسوز دوايي دارد
ستم از غمزه مياموز که در مذهب عشق *** هر عمل اجري و هر کرده جزايي دارد
نغز گفت آن بت ترسابچه باده پرست *** شادي روي کسي خور که صفايي دارد
خسروا حافظ درگاه نشين فاتحه خواند *** و از زبان تو تمناي دعايي دارد

شريعتي: سلام به همه‌ي شما دوستان خوبم خانم‌ها و آقايان خيلي خوشحاليم همراه شما هستيم در کنار شما هستيم و مهمان خانه‌هاي شما حاج آقاي رنجبر سلام عليکم
حاج آقا رنجبر: عليکم السلام بسم الله الرحمن الرحيم من هم خدمت شما و همه‌ي بينندگان عرض سلام دارم حلول ماه عزيز و عظيم شعبان را تبريک عرض مي‌کنم.
شريعتي: سلامت باشيد امروز هم مي‌خواهيم اين غزل حافظ را با هم مرور بکنيم و شرحش را بشنويم.
حاج آقا رنجبر: آن چه که در عالم طبيعت يعني دنياي پيرامون ما وجود دارد هر چه متعالي ترش در عالم حقيقت وجود دارد. اگر شما بالاي سر خودت آسمان مي‌بيني گفت آسمان هاست در ولايت عشق. اين آسمان را ديده ايد؟ صد‌ها مرتبه برتر و بالاتر از اين آسمان در عالم ديگري وجود دارد. شکر را ديده ايد؟ شکر متعالي تر هم وجود دارد. چه شکر هاست در اين شهر که قانع شده اند. شاهبازان طريقت به مقام مگسي. هر چه در عالم شما مي‌بينيد عالم عالم مثال است در نگاه عارفان عالم تمثيل است. عالم نمادين است. اگر خورشيد را مي‌بيني اگر نور را مي‌بيني در عالم حقيقت «اللَّـهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (نور/ 35) يک شمس‌هايي وجود دارند أَيْنَ الشُّمُوسُ الطّالِعَةُ (دعاي ندبه) اين يک تصويري است و يک تمثيلي است از آن حقايق عالم. يا به قول حافظ همين مطرب مطربي که شما در شهر مي‌بينيد متعالي ترش در عالم حقيقت وجود دارد که حافظ تعبير به مطرب عشق مي‌کند مي‌بيند اين مطرب‌هايي که شما در کوچه بازار مي‌بينيد چرا به آن‌ها مي‌گويند مطرب؟ چون کارشان اين است که در شما يک طرب و فرح و شادي و مسرتي ايجاد بکنند مطرب يعني کسي که ديگران را طربناک و فرحناک مي‌کند نشاط مي‌بخشد شاد مي‌کند از غم و غصه‌ها دور مي‌کند. ولي مطرب‌ها براي چه مطربي مي‌کنند؟ به خاطر زر به خاطر سيم به خاطر سرمايه به خاطر پول. ساعت مي‌گيرد مي‌گويد من يک ساعت برنامه اجرا مي‌کنم مي‌خواهد پول دربياورد و برايش هم مهم است الآن در سالن چند صندلي خالي است چند صندلي پر است چه کسي با بليط آمده چه کسي بدون بليط آمده چه کساني آمده اند چه کساني نيامده اند مبادا ضبط صوتي کسي همراهش داشته باشد اين‌ها مطرب زر هستند يعني کساني هستند که شما را شاد مي‌کنند ولي به خاطر زر و سيم و به خاطر پول و در آمد به خاطر شهرت. ولي يک مطرباني هستند در عالم حقيقت اين‌ها هم مطرب هستند اين‌ها هم شما را شاد مي‌کنند اين‌ها هم غم‌ها و غصه‌ها را از دل شما دور مي‌کنند اما به خاطر عشق و به خاطر محبتي که به شما دارند. نمي‌خواهند جيب شما را خالي بکنند جيب خودشان را پر بکنند نه اين‌ها عاشقانه از خودشان مايه مي‌گذارند تا شما شاد شويد. من مطرب عشقم دگران مطرب زر. مي‌گويد من مطرب هستم ديگران هم مطرب هستند فرق من با ديگران اين است که ديگران مطرب زر هستند من مطرب عشق هستم. شهداي کربلا مطربان عشق بودند اين‌ها مي‌خواستند شادي براي بشر به ارمغان بياورند بشر را از قيد و بند اسارت‌ها دور بکنند سبک شوند سبک بار شوند از زير يوغ بيرون بيايند مطرب بودند يعني کارشان جز اين که انسان را طربناک بکنند فرحناک بکنند چيز ديگري نبود ديدند تنها چيزي که انسان را آزار مي‌دهد و آزرده مي‌کند ظلم است ستم است لذا خودشان را سپر کردند تا بشر به طرب و نشاطي برسد رجز حضرت حسين را ببينيد منايانا و دَولةُ آخرينا (مقتل خوارزمي، ج 2، ص 7) به اصحابش مي‌فرمود ما مي‌ميريم ديگران زنده مي‌شوند ما زمين مي‌خوريم ديگران بلند مي‌شوند ما اسير مي‌شويم ديگران آزاد مي‌شوند مي‌ارزد اين‌ها مطربان عشق هستند يعني عشق مي‌ورزند به بشر چرا؟ چون مي‌گويند بشر عيال خداست الخَلقُ عِيالُ الله (بحارالانوار، ج 71، ص 339) اگر ما به اين‌ها خدمت بکنيم به خدا خدمت کرده ايم. خدمت به خدا يعني اين که شما به خلق خدا به بندگان خدا خدمت بکنيد. در حقيقت اين‌ها عاشق حق بودند جز خدا چيزي نمي‌فهميدند يک وقتي مي‌گويند مجنون داشت از يک جايي عبور مي‌کرد يک کسي هم در حال نماز بود پايش خورد به سجاده اش او هم فرياد کرد که کور هستي نمي‌بيني؟ چه حالي داشتم چه نجوايي داشتم عاشقانه داشتم با خدا حرف مي‌زدم همه را به هم ريختي. مجنون گفت من عاشق يک انسان هستم تو را نديدم تو عاشق خدايي من را ديدي؟ اين چه عشقي است؟ انسان اگر عاشق خدا باشد چيزي نمي‌بيند جز خدا. اين‌ها چيزي نمي‌ديدند جز خدا. يعني هر چيزي پيش چشم اين‌ها چيزي نبود شهرت و ثروت و سرمايه و پول و درم و دينار که قيمتي نداشت ارزشي نداشت آن‌ها مطربان عشق بودند در حقيقت همراهي مي‌کردند با همه ي کائنات جاري بودند مثل جريان هستي. چون مي‌دانستند هستي فرياد مي‌کند اين عشق را. شما مي‌بينيد آسمان زمين را در آغوش گرفته است شما هر طرف را نگاه بکنيد آسمان است شب روز صبح عصر. زمين را در آغوش گرفته است. اين زمين دائم دارد دور خورشيد مي‌چرخد. همين دورت بگردم‌هايي که ما مي‌گوييم زمين دارد عمل مي‌کند عالم عالم عشق است. لذا اين‌ها معتقد هستند بزرگ ترين گناه براي انسان اين است که انسان عاشق نباشد عشق و محبتي در دل و ذهن خودش نداشته باشد و اساسا مولوي مي‌گويد سنگ ترازوي خدا در ترازوي قيامت عشق است. خدا عشق را مي‌گذارد در يک کفه بعد اعمال را مي‌گذارد در کفه ي ديگر اگر با اين عشق هم سان بود مي‌پذيرد. اين کاري که کردي از روي عشق بوده يا به خاطر زر بود؟ مطرب عشق بودي يا مطرب زر بودي؟ يک تعبيري حافظ دارد مي‌گويد قيامت من يزيد عشق است. در مزايده‌ها مثلا يک فرش قيمتي مي‌آورند مي‌گويند چند؟ يکي مي‌گويد صد هزار تومان مي‌گويد بيشتر نبود؟ يکي مي‌گويد صد و پنجاه مي‌گويد قيامت هم بازار مزايده است عرب‌ها مي‌گويند من يزيد چه کسي بيشتر مي‌خرد؟ مي‌گويد در قيامت هم همين است مي‌گويد من يزيد يعني چه کسي بيشتر عشق دارد هر کس بيشتر عشق و محبت دارد متاع‌ها و کالاهاي قيمتي ارزاني و نثار او مي‌شود. قيامت بازار مطربان عشق است دنيا بازار مطربان زر است. حالا حافظ مي‌گويد مطرب عشق عجب ساز و نوايي دارد اين مطرب‌هايي که در کوچه بازار هستند يک سازي دارند و يک نوايي. سر چهار راه‌ها هم سازي دستشان مي‌زند بعد شروع مي‌کنند به آواز خواندن. مي‌گويد مطرب عشق هم همين طور است براي خودش يک سازي دارد يک نوايي دارد ولي ساز او کجا ساز اين کجا نواي او کجا نواي اين کجا. مطرب عشق عجب ساز و نوايي دارد. نقش هر نغمه که زد راه به جايي دارد. امروز مي‌گويند ملودي آن وقت‌ها مي‌گفتند نقش. به آهنگ امروز مي‌گويند ملودي آن وقت مي‌گفتند نقش. يک آهنگي مي‌زنند و يک سرودي هم مي‌خوانند به آن سرود مي‌گويند نغمه. ملودي‌ها بايد به اين سروده‌ها و ترانه‌ها بيايد تناسب داشته باشد. اگر تناسب داشته باشد تاثير مي‌گذارد ولي خيلي وقت‌ها آن ملودي خيلي زيباست اما آن ترانه خيلي سخيف است ضعيف است يا به عکس. لذا مي‌بينيد که مثلا يک خواننده يک آلبوم مي‌دهد بيرون ده تا قسمت دارد يک قسمتش شاه بيت و شاه کارش است به خاطر همان يک قسمت فروش مي‌رود و مي‌گيرد و سر زبان‌ها مي‌افتد و شنيده مي‌شود چرا؟ چون کاملا تناسب دارد حافظ مي‌گويد آلبوم خدا که او هم به يک معنا و به معناي دقيق ترش مطرب عشق است خداوند آلبومش اين طوري نيست که فقط يکي اش آهنگش به نغمه اش بيايد تمام ملودي‌هاي خدا به تمامي نغمه‌ها مي‌آيد. منتها ملودي کار خدا است نغمه کار ما است بستگي دارد شما مي‌رويد پيش يک آهنگساز نگاه به سروده ات مي‌کند متناسب با سروده ي شما آهنگ مي‌سازد. خدا هم همين طور است چطوري مي‌خواهي زندگي بکني؟ هر طور مي‌خواهي زندگي بکني بکن من به آن آهنگ و ريتم مي‌دهم اگر مي‌خواهي من ريتم زندگي ات را عوض بکنم تو هم بايد اين سروده هايت را نوع رفتار و کردارت و گفتارت را بايد عوض بکني هماهنگ بکني «إِنَّ اللَّـهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ» (رعد/ 11) من ملودي ام را تغيير مي‌دهم آهنگم را تغيير مي‌دهم يک آهنگ خوشي به زندگي تو مي‌دهم خوش آهنگش مي‌کنم ولي يک شرط دارد تو هم نغمه ي خوبي سر بده تو هم حرف‌هاي خوبي بزن تو هم رفتار خوبي از خودت نشان بده و الا هميني است که است اين نقش به اين نغمه مي‌آيد کاملا متناسب است شما بايد زندگي ات همين ريتم را داشته باشد آقاي الف هم همان ريتم را داشته باشد مي‌خواهي به الف برسي ببين الف چه کار مي‌کند شما هم همان کار را بکن لذا مي‌گويد نقش هر نغمه که زد. هر آهنگي براي هر سروده‌اي که ساخت راه به جايي دارد يعني يک ريشه‌اي دارد يک دليلي دارد يک حکمتي دارد. بي حساب نيست بي کتاب نيست يک کسي را مي‌بيني زندگي اش چقدر خوش آهنگ و زيبا و شنيدني است خودش را منطبق کرده هماهنگ کرده خدا مي‌گويد تو هر چه بسرايي من هم متناسب با همان به آن ريتم مي‌دهم آهنگ مي‌دهم. عالم از ناله ي عشاق مبادا خالي که خوش آهنگ و فرح بخش صدايي دارد. در روايت داريم که اگر پيران پارسا نبودند زمين زمان زير و زبر مي‌شد. يک وقتي زکريا بن آدم قمي اهل ديار قم بود در عهد علي بن موسي الرضا عليه السلام بود به امام نوشت يا گفت من مي‌خواهم اين شهر را به دلايلي ترک بکنم حضرت فرمود مبادا اين کار را بکني اگر اين کار را بکني بلا شهر قم را فرا مي‌گيرد خدا به يمن وجود تو بلا را از اين شهر دور کرده است حافظ همين را مي‌گويد. عالم از ناله ي عشاق مبادا خالي. خدا نکند اين زمين اين زمان از ناله و مناجات و زاري مردم عاشق خالي شود اصلا هر چه دارد به ما مي‌رسد ما نفسي مي‌کشيم به طفيل اين‌ها است مثل باغچه‌اي چهار بوته ي گل سرخ داخلش است اطرافش پر از علف‌هاي هرز است به خاطر اين که به آن چهار تا بوته ي گل آب بدهند به آن‌ها هم آب مي‌رسد ما واقعا علف‌هاي هرز عالم هستيم يک گل‌هايي در عالم هستند دارند نفس مي‌کشند خدا به يمن وجود آن‌ها است که اين زمين را مي‌چرخاند و ما را حفظ مي‌کند ما به طفيل آن‌ها داريم نفس مي‌کشيم اين است که حافظ مي‌گويد خدا نکند يک روزي باشد که روي زمين از اين مردم عاشق خبري نباشد شما نگاه بکنيد هر کجا مي‌بينيد يک عربده‌اي است خشونتي است بد مستي‌هايي است توپ است تانک است به خاطر اين است که از ناله ي مردم عاشق آن جا خالي است چون خالي است همه اش خوف و خطر است عالم از ناله ي عشاق مبادا خالي که خوش آهنگ و فرح بخش صدايي دارد. ببينيد در کوه شما هر چه بگويي به خودت برمي‌گردد. انعکاس دارد بازتاب دارد پژواک دارد به اين پژواک انعکاس و بازتاب مي‌گويند صدا. صدا يعني بازتاب هر صوتي در کوه يک صدايي دارد. حافظ مي‌گويد در اين عالم شما هر کاري بکنيد يک پژواک و بازتابي دارد به خودت برمي‌گردد از نوع خودش هم است. چطور در کوه با صداي زيبا کسي را فرياد بکني صداي زيبا مي‌شنوي زشت فرياد بکني زشت مي‌شنوي اين هم همين طور. تنها آهنگي که در اين عالم بازتابش خيلي خوش است خيلي فرح بخش است ناله ي عشاق است. عاشقانه زندگي کردن است عاشقانه رفتار کردن است تو اگر به يک کسي عشقي محبتي لطفي بکني مي‌گويي در عالم بازتاب دارد اين جهان کوه است و فعل ما ندا به خودت برمي‌گردد وقتي برمي‌گردد خودت لذت مي‌بري مي‌گويد اين آهنگ عشاق ناله ي عشاق صداي عشاق حرف و سخن مردم عاشق خوش آهنگ است آهنگ خوشي است ناخوش نيست گوش آزار نيست هر کار خوبي که مي‌کني به خودت برمي‌گردد که خوش آهنگ و فرح بخش صدايي دارد. در بعضي نسخه‌ها مي‌گويد فرح بخش هوايي دارد هوا با آهنگ نمي‌سازد چون صدا يعني بازتاب و انعکاس مي‌خواهد بگويد اين عالم هر آهنگي که باشد يک صدا و پژواکي دارد بازگشت به خودي دارد. پير دردي کش ما گرچه ندارد زر و زور ، خوش عطا بخش و خطا پوش خدايي دارد. يک بار هم عرض کردم اين جام‌هاي شراب بعضي‌ها خالص و زلال هستند بعضي‌ها نه زلال نيستند خالص نيستند دُرد آلود هستند اين تکه‌ها و ريزه‌هاي انگور ته اش جمع مي‌شود و اتفاقا مستي که اين‌ها مي‌آورد آن‌ها نمي‌آورد حالا بعضي‌ها هستند که خيلي اهل مِي و مِيگساري هستند اين‌ها وقتي سر مي‌کشند تا ته سر مي‌کشند يعني به اين‌ها مي‌گويند دُردي کَش يعني کساني که شراب را با دُردهايش سر مي‌کشند طبيعتا اين‌ها ديگر از همه مست تر هستند از همه ي مستان مستي شان بيشتر است به قول امروزي‌ها مي‌گويند هفت خط هستند ته اش هستند چون شيشه‌هاي شراب در قديم خط داشت يک خط دو خط سه خط اين‌هايي که تازه کار بودند مي‌گفتند يک خط بزن بيشتر نزن سنکوب مي‌کنيم بعضي‌ها دو خط سه خط تا هفت خط يعني بايد هفت خط مي‌زد تا تازه مست مي‌شد. مي‌گويد چطور ما در عالم زميني مستاني داريم دُردي کش هستند هفت خط هستند دُردي کشان و هفت خطان متعالي هم داريم. در عالم حقيقت داريم. در عالم معنويت داريم. آن کساني که واقعا مست مست مست حق هستند. جز خدا هيچ چيز را نمي‌فهمند مي‌گويد ما يک پيري داشتيم از اين جنس از اين جماعت بود. پير دردي کش ما يعني پير مست مست مست ما گرچه ندارد زر و زور دستش خالي است زر نماد ثروت است چيزي ندارد زور هم نماد قدرت است هيچ قدرتي ندارد گرچه اين‌ها را ندارد ولي يک چيز دارد که جبران همه ي اين‌ها را مي‌کند خوش عطا بخش و خطا پوش خدايي دارد. ولي هميشه در زندگي خودش بالاي سرش يک خدايي را حس مي‌کند يک خدايي را احساس مي‌کند يک خدايي را ناظر و شاهد رفتار و اعمال خودش مي‌بيند که هم عطا مي‌بخشد هم خطا مي‌بخشد يعني هم يک چيزي در دامنت مي‌گذارد هم يک باري را از روي دوشت برمي‌دارد مي‌گويد چنين خدايي دارد آدم زر و زور مي‌خواهد به خاطر چه؟ مي‌خواهد به عطا برسد تازه عطا هم داد ممکن است با اين عطاهايش خطاهايي هم بکني خطا بخش هم که است. محترم تا دلم کين مگس قند پرست تا هوا خواه تو شد فر همايي دارد. مگس اگر چه همه اش در زباله‌ها وول مي‌خورد اما همين مگس عاشق شکر و قند هم است يک ذره شکر اين جا باشد ببين چه کار مي‌کند هر کاري هم بکني نمي‌رود اگر هم برود دوباره برمي‌گردد به قول سعدي مي‌گفت گر براني نرود ور برود باز آيد. حافظ مي‌گويد اين دل من خيلي شبيه اين مگس است مثل همين مگس کثيف است مثل همين مگس همه اش سراغ آشغال‌ها مي‌رود ولي مثل همين مگس هم عاشق قند است اگر قندي ببيند اگر شکري ببيند رهايش نمي‌کند مي‌گويد تو قند عالم هستي تو شکر عالم هستي اين مگس اگر به تو برسد ديگر مگس نيست شاهين است شوکت و شکوهي پيدا مي‌کند. مگسي را  که تو پرواز دهي شاهين است اگر بيايد سراغ تو ديگر تو را رها نخواهد کرد چون قند پرست است لذا قدر اين دل ما را بدان نگو اين مگس است اين مي‌تواند شاهين شود يک چنين استعدادي دارد و آن را هم خودت به او دادي محترم دار دلم کاين مگس قند پرست تا هوا خواه تو شد. از وقتي که عاشق تو شد يا تا هوا گير تو شد از وقتي که به خاطر تو از زمين بلند شد و آسمان را از آن خودش کرد فرّ همايي دارد شکوه شاهيني دارد ديگر مگس نيست هماست شاهين است. از عدالت نبود دور گرش پرسد حال پادشاهي که به همسايه گدايي دارد. مگر خودت در قرآن نگفتي «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» (ق/ 16) پس تو همسايه ي ما هستي مگر خودت نگفتي «إِنَّ اللَّـهَ هُوَ الْغَنِيُّ» (لقمان/ 26) خدا بي نياز است خدا پادشاه مطلق است پس پادشاهي مگر نگفتي «يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّـهِ» (فاطر/ 15) پس ما گدا هستيم. ببين يک گدايي همسايه ي پادشاهي است حالا اگر اين گدا برود سراغ پادشاه و به اين پادشاه توجه بکند که هنر نيست هنر مي‌داني چيست؟ پادشاه بيايد سراغ گدا پادشاه يک توجهي به اين گدا بکند يک احوالي بپرسد و اين هم از عدالت دور نيست عين عدالت است يعني يک حالي از ما بپرس. تو عادل هستي از عدالت هم نمي‌افتي با اين کارت. از عدالت نبود دور گرش پرسد حال پادشاهي که به همسايه گدايي دارد. اصلا اگر ما نبوديم چه کسي مي‌فهميد تو کريم هستي تو غفار و ستار هستي؟ گدا آيينه ي جود و کمال کريمان است تو اگر مي‌خواهي ببيني يک کسي کريم است يا نه يک گدا بگذار رو به رويش. يعني تمام کمالات تو را ما نشان مي‌دهيم. پس يک حقي ما داريم. به خاطر اين حق يک نگاهي به ما بکن يک توجهي به ما بکن. اشک خونين بنمودم به طبيبان گفتند درد عشق است و جگر سوز دوايي دارد. اين‌هايي که خيلي اشک مي‌ريزند گوشه‌هايي از چشمشان زخم برمي‌دارد به خاطر همين اشک‌ها با خونابه بيرون مي‌آيد و خونين است. معمولا اشک عشاق را مي‌گويند اشک خونيني است. مي‌گويد يک وقتي از چشم هايم اشک خونيني مي‌آمد رفتم پيش پزشک پرسيدم مشکل چيست؟ پيش يک طبيب دو طبيب هم نرفتم گفتند درد عشق است گفتند تو عاشق شدي. گفتم حالا دوايش چيست گفتند جگر سوز دوايي دارد. يک دوايي دارد که جگرت را آتش مي‌زند کشنده است مي‌کشد آن چيست؟ آن هم مرگ است يعني عاشق فقط با مرگ دست از عشق خودش برمي‌دارد. وگرنه تا هست تا نفس مي‌کشد دست از عاشقي برنمي‌دارد و عاشقي هم دست از او برنمي‌دارد. شما يک مادر را ببينيد دست از مهر فرزندش برمي‌دارد؟ محال است دست از عشق فرزندش برنمي‌دارد. تا هست عشق است گفت تا هستي عاشق هستي اگر مي‌خواهي اين درد نباشد بايد از اين جا بروي يعني عاشقي فقط با مرگ علاج و مداوا مي‌شود. ستم از غمزه مياموز که در مذهب عشق هر عمل اجري و هر کرده جزايي دارد. مي‌بينيد چقدر لطيف حرف مي‌زند مي‌خواهد به من و شما بگويد ظلم نکنيد اين خيلي تلخ است حرف تندي است ولي چقدر لطيفش مي‌کند مي‌گويد ببين يک معشوق وقتي به عاشقش نگاه مي‌کند آن نگاه مثل تير مي‌ماند که به قلب او مي‌نشيند او را مي‌کشد تو از غمزه ي معشوقان ستم کردن را ياد نگير به جاي اين که بگويد ستم نکن مي‌گويد از غمزه ي آن‌ها ستم ياد نگير چرا؟ خيلي لطيف است به دين اسلام حافظ مي‌گويد مذهب عشق چون پيغمبر فرمود اَلحُبُّ اَساسُ دِينِي اساس دين من بر مبناي عشق و محبت است هَلِ الدّينُ الَّا الْحُبّ (کافي، ج 2، ص 125) دين چيزي جز محبت و عشق نيست پس دين مي‌شود مذهب عشق حالا مي‌گويد ستم نکنيد چون در مذهب عشق هر عمل اجري و هر کرده جزايي دارد در قرآن دارد «فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ، وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ» (زلزال/ 8-7) اين مذهب عشق است مي‌گويد در مذهب عشق نمي‌گويد دين اسلام مي‌گويد در مذهب عشق هر عمل اجري و هر کرده جزايي دارد. نغز گفت آن بت ترسابچه باده پرست، شادي روي کسي خور که صفايي دارد. آن وقت‌ها شراب مِي بيشتر از خانه ي يهودي‌ها و مجوسي‌ها و زردتشتي‌ها و مسيحي‌ها بيرون مي‌آمد. اين‌ها معمولا کار ساخت و توليد و فروشش را به عهده مي‌گرفتند مِي خانه‌ها بيشتر مال اين‌ها بود در اين مِي خانه‌ها هم نوجوان‌هاي زيبايي بودند که خدمت ميخوارگان مي‌کردند چون بچه مسيحي هم بودند به آن‌ها مي‌گفتند ترسا بچه اين ترسا بچه‌ها دو ويژگي داشتند يکي اين که چهره ي خيلي زيبايي داشتند يکي هم اين که چون بچه بودند لب به شراب نمي‌زدند پاک بودند از اين آلودگي ميان آلوده‌ها بودند اما پاک بودند. حافظ به خاطر همين دو ويژگي لقب اولياء خدا را ترسا بچه مي‌دهد مي‌گويد اين‌ها ترسا بچه هستند اولا يک جمالي دارند زيبايي‌هايي دارند در عالم معنا و حقيقت و بعد هم ضمنا اين‌ها در ميان اين ميخوارگان اهل عالم که همه مست هستند اين‌ها لب نمي‌زنند به اين مِِي‌هاي آلوده و نجس اين‌ها پاک هستند به خاطر همين دو ويژگي از آن‌ها به عنوان ترسا بچه ياد مي‌کند. مي‌گويد نغز گفت چقدر زيبا گفت چقدر با معنا گفت آن بت آن محبوب چه کسي بود آن محبوب؟ آن ترسا بچه آن ولي خدا و باده پرست. پرستنده يا پرستار به معناي خادم بود در ابتدا بعد‌ها معناي پرستش و عبادت پيدا کرد. آتش پرست که مي‌گفتند به کساني مي‌گفتند که در خدمت آتش بودند يعني اجازه نمي‌دادند آتش آتش کده خاموش شود به اين‌ها مي‌گفتند آتش پرست حالا پرست در همين جا به همين معناست. باده پرست يعني کسي که در خدمت معرفت است ولي خدا باده پرست است يعني در خدمت معرفت است مي‌گويد چه زيبا گفت آن ولي خدا شادي روي کسي خور که صفايي دارد. در شراب خانه‌ها همين طور است وقتي جام را پر مي‌کنند لبالب مي‌کنند مي‌گويند به سلامتي فلاني من سر مي‌کشم. مي‌گويد در عالم اگر يک لذتي به تو رسيد يک شادي به تو رسيد ياد کن از اولياء خدا ياد کن از خوبان خدا تو به يمن آن‌ها داري روزي مي‌خوري. شادي روي کسي خور که صفايي دارد. آن‌ها هستند که اهل صفا هستند اهل نور هستند نورانيتي دارند يعني هر لذتي به تو مي‌رسد آن‌ها را ياد بکن. در زيارت جامعه مي‌خوانيم به يمن شماست که ما روزي دريافت مي‌کنيم. خسروا حافظ درگاه نشين فاتحه خواند. چقدر لطيف است به پادشاه زمان خودش مي‌گويد جناب پادشاه حافظ درگاه نشين اين حافظي که الآن ديگر در درگاه الهي خاک ساري مي‌کند فاتحه خواند فاتحه ي تو و امثال تو را خواند. تو و امثال تو اگر چه پادشاه هستيد پيش من حافظ مرده ايد چون من درگاه نشين هستم. از زبان تو تمناي دعايي دارد. ما تنها خواهشي که از جناب عالي داريم کيسه ي زر نمي‌خواهيم محبت بکن دعا بکن که دوباره گذار ما به تو نيفتد و ما هم چنان درگاه نشين باشيم.
شريعتي: خيلي ممنون امروز صفحه ي 209 آيات 7 تا 14 سوره ي مبارکه ي يونس را تلاوت مي‌کنيم
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
إِنَّ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَرَضُوا بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ ?7? أُولَـئِكَ مَأْوَاهُمُ النَّارُ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ ?8? إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُم بِإِيمَانِهِمْ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ ?9? دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحَانَكَ اللَّـهُمَّ وَتَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلَامٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّـهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ?10? وَلَوْ يُعَجِّلُ اللَّـهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجَالَهُم بِالْخَيْرِ لَقُضِيَ إِلَيْهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ ?11? وَإِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَائِمًا فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَن لَّمْ يَدْعُنَا إِلَى ضُرٍّ مَّسَّهُ كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ?12? وَلَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِن قَبْلِكُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ وَمَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا كَذَلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ ?13? ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ خَلَائِفَ فِي الْأَرْضِ مِن بَعْدِهِمْ لِنَنظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ ?14?
ترجمه:
مسلماً کساني که ديدارِ [قيامتِ] ما [و محاسبه شدن اعمالشان] را اميد ندارند و به زندگي دنيا خشنود شده اند و به آن آرام يافته اند و آنانکه از آيات ما بي خبرند. (?) آنانند که به کيفر گناهاني که همواره مرتکب مي‌شدند، جايگاهشان آتش است. (?) بي ترديد کساني که ايمان آورده اند و کارهاي شايسته انجام داده اند، پروردگارشان آنان را به سبب ايمانشان به بهشت‌هاي پر نعمت که نهرها از زير [قصرهايِ] آنها جاري است، راهنمايي مي‌کند. (?) [آغازِ] نيايششان در آنجا [اين است که]: خدايا! از هر عيب و نقصي منزّهي، و درود خدا در آنجا به آنان عطا کردن سلامتي کامل است، و پايان بخشِ نيايششان اين است که همه ستايش‌ها ويژه خدا مالک و مربي جهانيان است. (??) و اگر خدا براي مردم در عذاب و مجازات همان گونه که آنان در طلب خير و خوشي شتاب دارند، شتاب مي‌ورزيد، قطعاً مدت عمرشان [با نزول عذاب و مجازات] پايان مي‌يافت؛ پس کساني که ديدارِ [قيامتِ] ما [و محاسبه شدن اعمالشان] را اميد ندارند، وا مي‌گذاريم تا در طغيانشان سرگردان بمانند. (??) و چون انسان را گزند و آسيبي رسد، ما را [در همه حالات] به پهلو خوابيده يا نشسته يا ايستاده [به ياري] مي‌خواند، پس زماني که گزند و آسيبش را برطرف کنيم، آن چنان به راه ناسپاسي و گناه مي‌رود که گويي هرگز ما را براي برطرف کردن گزند و آسيبي که به او رسيده [به ياري] نخوانده است!! اين گونه براي اسراف کاران اعمالي که همواره انجام مي‌دادند، آراسته شده [تا جايي که زشتي اعمالشان را نمي‌فهمند.] (??) يقيناً اقوام پيش از شما را هنگامي که ستم ورزيدند، هلاک کرديم، و پيامبرانشان براي آنان دلايل روشن آوردند، ولي آنان بر آن نبودند که ايمان بياورند؛ اين گونه گروه گناهکار را کيفر مي‌دهيم. (??) سپس شما را بعد از آنان در زمين جانشين قرار داديم تا [بر پايه سنّت آزمايش] بنگريم، چگونه عمل مي‌کنيد؟ (??)
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شريعتي: اشاره ي قرآني را بفرماييد.
حاج آقا رنجبر: در زمين‌هاي بازي فوتبال به همان اندازه که وسط زمين بازيکن است به همان اندازه هم نيمک نشين است و همه منتظر هستند. له له مي‌زنند بيايند چند دقيقه وسط زمين بازي بکنند. مربي هم تمام نگاهش تمام توجه اش به اين بازيکن‌ها است هر کسي خوب بازي نکند تذکر مي‌دهد هشدار مي‌دهد اگر تذکراتش را به کار نبست صدا مي‌کند که بيرون بيايد و سريع جايگزين مي‌کند. اين عالم هم در نگاه قرآن لعب است بازي است واقعا همين زمين بازي هم است خدا هم که رب العالمين است مربي است به اندازه‌اي که بازي کن دارد به همان اندازه هم نيمکت نشين دارد وقتي يک منصبي مسئوليتي به شما مي‌دهد دارد نگاهت مي‌کند اسم خودش را ناظر گذاشته يعني کسي که دارد نظارت مي‌کند خطا مي‌کني خلاف مي‌کني تذکر مي‌دهد يک روايتي مي‌شنوي يک کلامي مي‌شنوي تذکرات خدا به اين صورت است. اگر گوشت بدهکار نبود سريع از زمين بازي بيرونت مي‌کند و جايگزين مي‌کند. هر مسئولي بايد بداند خدا نيمکت نشين زياد دارد. اگر خوب نقشش را بازي نکند از زمين بازي بيرونش مي‌آورد آيات امروز هم به همين نکته اشاره کرد فرمود «وَلَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِن قَبْلِكُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ وَمَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا كَذَلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ» يک کساني بودند قبل از شما، اين‌ها ظلم کردند يعني نقششان را خوب بازي نکردند مي‌دانيد ما چه کار کرديم؟ هلاکشان کرديم بيرونشان کرديم. اصلا تار و مارشان کرديم. سپس شما را جايگزين کرديم يعني شما نيمکت نشين‌هاي من بوديد خوب بازي نکردند بيرونشان کرديم شما را سر جاي آن‌ها گذاشتيم و اين را هم شما بدانيد شما را گذاشتيم داريم نگاه مي‌کنيم. ببينيم شما چطوري بازي مي‌کنيد. اگر شما مثل آن‌ها بازي کرديد سرنوشت شما سرگذشت آن هاست ولي اگر خوب بازي کرديد ماندگار مي‌شويد پايدار مي‌شويد ممکن است از اين عرصه ي عالم برويد اما نام و آوازه ي شما نمي‌رود و براي هميشه مانا و ماندگار مي‌شويد.
شريعتي: خيلي ممنون دوستاني که اهل مطالعه هستند اين روزها زمان برپايي نمايشگاه بين المللي کتاب تهران است در شهر آفتاب برگزار مي‌شود. کتاب‌هاي کارشناسان و کتاب‌هايي که در برنامه معرفي شده و سي دي‌هاي صوتي و تصويري برنامه را مي‌توانيد از نمايشگاه سالن سه راهرو دو غرفه ي يازده تهيه بفرماييد. مي‌رسيم به فراز آمَنَكُمْ مِنَ الْفِتَنِ.
حاج آقا رنجبر: ببينيد عقربه ي قبله نما مرتعش است مضطرب است لرزان است کي قرار و آرام و ثبات پيدا مي‌کند؟ وقتي که همسو مي‌شود با قبله و اتفاقا وقتي همسو شد با قبله آن گاه است که به درد من و شما مي‌خورد آن لرزش هايش هيچ چيزي را روشن نمي‌کند وقتي ايستاد به درد مي‌خورد انسان هم همين طور است انسان هم يک موجود مرتعش و لرزان و مضطربي است متزلزل است و تا وقتي اضطراب و تزلزل دارد به درد هيچ چيزي نمي‌خورد وقتي به کار مي‌آيد که همسو شود با قبله ي هستي قبله ي عالم که خداست يعني انسان تنها وقتي ثبات و قرار و آرامش پيدا مي‌کند که هم سو شود با خداوند گفت «أَلَا بِذِكْرِ اللَّـهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/ 28) ياد خدا است که به انسان آرامش مي‌بخشد يکي از نام‌هاي خدا مومن است «اَلْمُؤْمِنُ» (حشر 23) او مومن است هيچ کس مومن نيست مومن يعني چه کسي؟ يعني ايمني بخش امنيت آور تنها اوست که مي‌تواند تو را ايمن بکند. تنها اوست که مي‌تواند به تو امنيت خاطر بدهد اهل بيت چرا در امان بودند؟ سرّ و رازش اين است که در همه حال در همه ي احوال همسو بودند با خداوند. لذا قرار داشتند آرامش داشتند زيارت جامعه هم همين را مي‌گويد آمَنَكُمْ مِنَ الْفِتَنِ خداوند به شما ايمني بخشيد از همه چيز منتها شاه بيتش را بيان مي‌کند. از فتنه ها. فتنه در قرآن کريم به دو معنا است يک معنايش به معناي آزمون است امتحان است «أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ» (عنکبوت/ 2) شما فکرکرديد همين که بگوييد من به خدا ايمان دارم تمام مي‌شود؟ ابدا امتحان مي‌شوي. همان طور که خود ما اين طور هستيم. يک کسي بيايد بگويد من وزنه ي صد کيلو را يک ضرب برمي‌دارم مي‌گوييم بسم الله اين وزنه ي صد کيلو. خدا هم همين طور است تا وقتي ادعاي ايمان مي‌کنيم مي‌گويد بسم الله آزمون مي‌کند. ليست آزمون هايش را هم در قرآن بيان کرده مي‌گويد من سه آزمون بيشتر ندارم. تنها معلمي که پيشاپيش اعلام مي‌کند که از کجا آزمون مي‌گيرم و دقيق هم از همان جا مي‌گيرد کجاست. منابع را اعلام مي‌کند و مشخص هم مي‌کند و من اين مورد اين مورد اين مورد را آزمون مي‌گيرم. «وَلَنَبْلُوَنَّكُم بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ» (بقره/ 155) آن هم به شي خرد زياد هم نه يک مقدار از ترس. ما گاهي وقت‌ها يک مقدار ترس مي‌اندازيم به جانت مثلا در اداره‌اي هستي يک کسي مدير شده معاون شده يک ترسي مي‌اندازيم در جانت که اگر اين آمد نکند تو را مي‌خواهد بردارد اين ترس مي‌آيد. که چه؟ ببين تو چطوري رفتار مي‌کني؟ شروع مي‌کني اين طرف آن طرف منتشر کردن شايعه که او را تحقير بکني سست بکني سبک بکني؟ مي‌خواهيم ببينيم چه کار مي‌کني. دوم گرسنگي يک مقدار گرسنگي يک مقدار در آمدت کم و زياد مي‌شود ما اين کار را مي‌کنيم منتها توسط فلان آدم ببينيم چه کار مي‌کني. و نقص يک کسري‌هايي ايجاد مي‌کنيم خود اين نقص هم سه شعبه دارد نقص از اموال سوار ماشينت هستي داري مي‌روي مي‌خورد به ماشين ديگر مي‌خواهد ببيند چطوري با اين آدم رفتار مي‌کني؟ از ماشين پياده مي‌شوي چطوري حرف مي‌زني؟ داد مي‌زني فرياد مي‌زني؟ توهين مي‌کني يا مي‌گويي نه آقا مي‌زنيم کنار پليس بيايد هر چه پليس گفت. دو انفس يک کسي هلت مي‌دهد دستت در مي‌رود مي‌خواهد ببيند چه از دهانت در مي‌آيد. سوم ثمرات مسئول بودي مسئوليتي داشتي يک کارهايي کردي مي‌خواهي نتيجه بدهد وقتي که مي‌خواهد نتيجه بدهد تو را عزل مي‌کنند مي‌خواهد ببيند تو چه کار مي‌کني؟ مي‌گويد اين‌ها آزمون‌هايي است که ما انجام مي‌دهيم اين که مي‌گويد اهل بيت در امان هستند از فتنه اين‌ها نيست اهل بيت هم آزمون مي‌شوند ولي اين که مي‌گويد اهل بيت در امان هستند از فتنه يک فتنه‌اي در قرآن داريم به معناي فريب مي‌گويد مواظب باشيد شيطان شما را دچار فتنه و فريب نکند. اهل بيت در امان هستند از فتنه يعني اين‌ها کساني هستند که شيطان نمي‌تواند کلاه سر اين‌ها بگذارد نمي‌تواند اين‌ها را فريب بدهد. ان شاء الله ما هم از اين آزمون‌هاي سخت الهي که هميشه هم درگير هستيم سر بلند بيرون بياييم.
شريعتي: ان شاء الله خيلي ممنون التماس دعا خدانگهدار.