برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: شرح زيارت جامعهي کبيره
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رنجبر
تاريخ پخش: 12-02-95
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
ديدم به خواب خوش که به دستم پياله بود *** تعبير رفت و کار به دولت حواله بود
چل سال رنج و غصه کشيديم و عاقبت *** تدبير ما به دست شراب دوساله بود
آن نافه مراد که ميخواستم ز بخت *** در چين زلف آن بت مشکين کلاله بود
از دست برده بود خمار غمم سحر *** دولت مساعد آمد و ميدر پياله بود
بر آستان ميکده خون ميخورم مدام *** روزي ما ز خوان قدر اين نواله بود
هر کو نکاشت مهر و ز خوبي گلي نچيد *** در رهگذار باد نگهبان لاله بود
بر طرف گلشنم گذر افتاد وقت صبح *** آن دم که کار مرغ سحر آه و ناله بود
ديديم شعر دلکش حافظ به مدح شاه *** يک بيت از اين قصيده به از صد رساله بود
شريعتي: سلام به همهي شما دوستان خوبم خانمها و آقايان خيلي خوشحاليم همراه شما هستيم در کنار شما هستيم و مهمان خانههاي شما حاج آقاي رنجبر سلام عليکم.
حاج آقا رنجبر: عليکم السلام بسم الله الرحمن الرحيم من هم خدمت شما و همهي بينندگان عرض سلام دارم
شريعتي: سلامت باشيد ببينيم امروز حافظ براي ما چه به ارمغان ميآورد البته با شرح و تفسير حاج آقا رنجبر
حاج آقا رنجبر: من هم ابتدا اين روز گرامي را بر همه ي معلمان عزيز تبريک عرض ميکنم جايگاه و شأني که پيغمبر ميفرمود إنّما بُعُثتُ مُعَلِّما من به عنوان يک معلم مبعوث شده ام همين طور به همه ي کارگران نازنين که همين پيغمبر نازنين ميفرمود من بر پشت دستان آنها بوسه ميزنم. ياد و خاطره ي شهيد آيت الله مطهري را گرامي ميداريم. دو قلوها خيلي به هم شبيه هستند هر کدام را ببيني ديگري هم دقيقا عين اوست شبيه اوست خواب و مرگ برادران دو قلو هستند اينها خيلي به هم شباهت دارند خواب خيلي شيرين است مرگ هم خيلي شيرين است البته خواب براي کسي شيرين است که سالم و سلامت باشد هيچ دغدغهاي نداشته باشد بدهکاري نداشته باشد يک چنين آدمي سرش را راحت ميگذارد روي بالش راحت خوابش ميگيرد خواب شيريني هم خواهد داشت ولي نه کسي که سر تا پا درد و بيماري است يا گرفتاريهايي دارد بدهکاريهايي دارد خوابش هم خيلي تلخ و آشفته و دردناک است مرگ هم دقيقا همين طور است انسانهايي که سالم زندگي کردند سلامت زندگي کردند مرگ براي اينها خيلي شيرين است اَحلَي مِن عسل است از عسل هم شيرين تر است ولي کساني که خوب زندگي نکردند سلامت زندگي نکردند خيلي تلخ و جانکاه خواهد بود براي آنها پس خيلي شبيه است اين خواب به مرگ منتها يکي اش خيلي کوتاه است يکي اش خيلي بلند دقيقا مثل دو آينه است يک آينه ي کوچک يک آينه ي بزرگ يک آينه ي کوچک دقيقا همان حال و هواي آينه ي بزرگ را ميتواند به شما منعکس بکند منتقل بکند يا دو ترازو باشد يک ترازوي کوچک باشد يک ترازوي بزرگ باشد آن ترازوي کوچک را که ديدي آن ترازوي بزرگ را هم ديده بگير اين همان است مقياسش فرق ميکند خواب هم همين طور است شما خواب را ديدي مرگ را ببين اساسا خواب آينه ي مرگ است هر کسي بخواهد مرگ را آن گونه که بايد تماشا بکند خواب را تماشا بکند و خواب ديدن را تماشا بکند همان طور آينه ي حيات و زندگي ماست خواب به ما نشان ميدهد که روزي که گذشت چطور زندگي کرديم کاملا مجسم ميکند حيات ما را زندگي ما را و هر کسي هم متناسب خودش خوابش را خواهد ديد يوسف را شما ببينيد خواب ستارهها ميبيند ماه را ميبيند خورشيد را ميبيند خواب آسمان را ميبيند آن پادشاه هم طويله ي گاوها را ميبيند انواع گاوهاي لاغر و چاق را ميبيند هر کسي متناسب با خودش خواب يوسف نشان ميدهد يوسف چه کسي است چطور زندگي ميکرده خواب پادشاه همين طور مولوي ميگويد پيل بايد تا چو خسبد اوستان خواب بيند خطه ي هندوستان خر نبيند هيچ هندوستان به خواب خر ز هندوستان نكرده است اغتراب. پيل است که خواب هندوستان را ميبيند چون در بيداري هميشه به ياد هندوستان است از همان جايي که آمده اما الاغ هيچ گاه خواب هندوستان نميبيند چون در بيداري اصلا هندوستان به خيالش هم خطور نميکند آدمي هم همين طور است يعني خواب آينه ي خيالات انسان است آينه ي احوال انسان است حالات انسان است افکار انسان است ادامه ي بيداري انسان است نمونه اش همين حافظ را شما ببينيد در بيداري همه اش دنبال معرفت است همان معرفت که خودش تعبير به مِي و باده و شراب ميکند در خواب هم وقتي خواب ميبيند خواب پياله را ميبيند که پيالهاي در دست دارد ديدم به خواب خوش که به دستم پياله بود ميگويد در عالم خواب بودم چه خواب خوشي هم بود ديدم در دستانم جام بادهاي دارم بيدار که شدم رفتم پيش مرادم مرشد و استاد و پيرم از خوابم گفتم گفتم اين چه خوابي بود من ديدم حال خوشي بود جام بادهاي بود تعبير رفت و کار به دولت حواله بود تعبير کرد تعبيرش هم اين بود که گفت تو به دولت وصال داري حواله ميشوي اين علامت است ميخواهند يک چيزي به تو بدهند که آن چيز مستت ميکند تو داري نزديک ميشوي به تو بادهاي خواهند داد که همه ي آلودگيها تر دامنيها از دل و ذهن تو زدوده خواهد شد چهل سال رنج و غصه کشيديم و عاقبت تدبير ما به دست شراب دو ساله بود من نوبت قبل هم عرض کردم که دين اساسا محتوا را در اختيار ما ميگذارد يعني کلام خدا کلام اهل بيت همان محتوا است انتخاب فرم با ماست که در چه قالبي بريزيم کَلِّمِ النَّاس عَلَي قَدرِ عُقُولِهِم (غرر، ج 1، ص 176) با آدمها به اندازه ي فهم و درک و دريافتشان صحبت کنيد يعني فرم را شما انتخاب بکنيد ما فرم را انتخاب نميکنيم همان طور که در عالم طبيعت هم دقيقا همين طور است در عالم طبيعت هم خداوند محتوا را در اختيار ما ميگذارد ماده در اختيار ما ميگذارد مثلا گندم به ما ميدهد حالا ميگويد با اين گندم ميخواهي حلوا يا حليم درست بکني بکن ديگر حلوا و حليم به ما نميدهد اين که در چه فرم و قالبي در بياوريم دست ماست مواد اوليه را ميدهد اين ديگران هستند که بايد فرم بدهند فرمي که ديگران بدهند بعضي از فرمها يک بار مصرف است يک بار شنيدي تمام شد مثل بعضي نوحهها است در ايام محرم همان يک بار شنيدن دارد ديگر سال ديگر تکرار شود نميگيرد ولي بعضي نوحهها است که سالها دارد زمزمه ميشود يعني يک فرمي انتخاب شده که آن فرم ماندگارش کرده بعضي کلمات هم همين طور است يعني فرم خوبي هستند براي انتقال مفاهيم ديني مثل همين فرمي که حافظ انتخاب کرده يک فرم ماندگاري شده ببينيد چند صد سال است اين فرم مانده است غزل و شعر است يعني همان مفاهيم ديني را قرآني و الهي را در يک قالبي ريخته که اين قالب مورد پسند است يعني گاهي طرف نميفهمد دارد چه ميگويد ولي خوشش ميآيد به دلش مينشيند اين به خاطر آن فرمي است که انتخاب کرده.
شريعتي: به اين معنا نيست که مثلا فرم آيات قرآن و نورانيت کلام وحي ديگر به دل نمينشيند.
حاج آقا رنجبر: صد در صد آن محتواست مثل فيروزه و طلا است من طلا و فيروزه را از معدن در ميآورم هر چه خاصيت است در اين است حالا من اين را به شما ميدهم شما زرگري ميکنيد ميگوييد اين اگر بخواهد سينه ريز يک دختر بچه ي هفت ساله باشد بايد در چه فرم و چه قالبي باشد يعني بايد منشأ و مأخذ قرآن باشد منتها اين را ما در چه فرمي در چه قالبي عرضه بکنيم؟ قرآن به ما محتوا ميدهد نوع بيان نوع گويش به خود ما مربوط ميشود کلمات حافظ هم دقيقا همين طور است مثلا اين قدر در آيات و روايات ما تاکيد ميشود روي تحمل و صبوري و شکيبايي که بدون صبر و تحمل راه به جايي نميبريد کليد صبر و ظفر صبر و شکيبايي است اين محتوا را برميدارد ببينيد در چه قالبي بيان ميکند ميگويد چهل سال رنج کشيدم ميگويد من حافظ همين طوري حافظ نشدم يک گندم يک باره که نان سنگک دو بر خاش خاش داغ نميشود اين قدر وقت صحرا در خرمن بالا پايين ميکنند تازه به همين جا بسنده نميشود ميبرند آسياب پوستش را ميکنند واقعا به معناي واقعي کلمه پوستش را ميکنند بعد ميرود زير اين چنگالهاي نانوا حسابي مشت و مالش ميدهند بعد هم ميرود در تنور آتشين در دل آتش مينشيند تا يک طعمي عطري پيدا ميکند و اساسا يک قداستي پيدا ميکند و يک قيمتي پيدا ميکند انسان هم همين طور است انسان مثل دانه ي گندم ميماند اين اگر بخواهد يک طعم و عطري در عالم پيدا بکند به اين راحتي نيست بدون رنج و رياضت امکان پذير نيست حافظ يک دانه ي گندمي بوده ولي تن داده به اين بالا پايين شدنها تن داده به اين آسيابها تن داده به اين آتشها راه طول و درازي را طي کرده آن هم نه يک روز نه دو روز چهل سال ميگويد من چهل سال رنج کشيدم غصهها را تحمل کردم حرفهاي تند و تلخ را شنيده ام طعنههاي سنگين را ديده ام طعنههاي سنگين خورده ام چهل سال رنج و غصه کشيده ام عاقبت تدبير ما به دست شراب دو ساله بود حضرت علي تعبيري دارد ميفرمايد فَعَلَيکُم بِالقُرآنِ بر شما باد قرآن يعني زمام امورتان را بدهيد به قرآن بگذاريد قرآن تدبير امور شما را به عهده بگيرد او براي ما تصميم بگيرد او راه را مشخص بکند او بگويد کدام سمت برو کدام سمت نرو اين همان محتوايي است که عرض کردم اين همان خمير مايه است عليکم بالقرآن حالا اين ميافتد دست حافظ حافظ همين را با چه تعبيري بيان ميکند؟ ميگويد بعد از چهل سال ما فهميديم که همين است عليکم بالقرآن تدبير ما به دست شراب دو ساله بود شراب آب انگوري دو نوع است کال دارد پخته دارد جا افتاده و رسيده دارد کالش چيست؟ امروز درست ميکند فردا تحويل ميدهد اين را ميگويند شراب کال نارس است مستي آور است ولي نه چندان قيمت دارد ولي نه چندان پيش اهلش. اما يک وقتي همين آب انگور را ميريزند در خم سرش را هم پلمپ ميکنند دو سال ديگر سرش را باز ميکنند اين را ميگويند شراب دو ساله شراب کهنه و کاملا جا افتاده يک جرعه ي اين کار خم و خمره ي آن را ميکند اثر و قيمتش به مراتب بيشتر است حالا حافظ ميگويد اگر شراب نجس دو ساله دارد شراب طهور هم دو ساله دارد همان طور که ما شراب نجس داريم شراب طهور هم به قول قرآن داريم و همان طوري که آن کال و پخته و جا افتاده دارد اين هم دارد کلماتي که از اين و آن ميشنوي يک وجد و نشاطي پيدا ميکني اينها همان شرابهاي کال است ولي يک وقت کلام کلام الهي است اين همان شراب دو ساله است همان شراب جا افتاده است همان شراب کهنه است اين خيلي مستي آفرين است و اين قرآن را تشبيه ميکند به يک شراب دو ساله جا افتاده چرا ميگويد شراب؟ چون ميگويد من هر چه ميگردم ميبينم بين اين دو خيلي شباهت است اول آن شراب تلخ است شراب دو ساله به خصوص خيلي تلخ است ميگويند هر چه هم تلخ تر باشد مستي آور تر است قرآن هم تلخ است حضرت علي فرمود اَلْحَقُّ مُرٌّ اساسا حق تلخ است يعني چه تلخ است؟ ميگويد «ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» (مومنون/ 96) يعني چه؟ يعني عروس خانم اگر ديدي مثلا مادر شوهرت با نگاههاي تحقير آميزش تو را خرد ميکند با زخم زبان هايش تو را آزار ميدهد از من خدا به تو يک دستور است و آن اين که تو پاسخش نده تو با محبت تو با مهرباني با «ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» با او رفتار بکن اين خيلي تلخ است خيلي سخت است به خاطر همين خيليها زير بارش نميروند اگر شيرين بود که زير بارش ميرفتند اگر شيرين بود که امر نميخواست شيرينيها که امر نميخواهند مثلا شما لازم نيست به کسي امر بکني شيريني بخور شيريني ميخورد شيريني نهي ميخواهد که شيريني نخور قهر نخور شکر نخور امر مال تلخي هاست چيزهايي که تلخ هست به آن امر ميکنند روايت صِلْ مَنْ قَطَعَكَ (امالي طوسي، ج 2، ص 258) خيلي سنگين است پس اساسا امرها به تلخها ميخورد اصلا هر کجا امر بود يعني پاي تلخي در ميان است دستور پزشک يعني امر پزشک به چه تعلق ميگيرد؟ دارو شيرين است يا تلخ؟ خيلي تلخ و ناگوار است ولي دستور ميدهد امر ميکند هر کجا امر باشد پاي تلخي در ميان است قرآن پر از امر است تلخ است خيلي تلخ است ميگويد مثل همان شراب آن تلخ است اين هم تلخ است آن شراب تلخ که مينوشي از دلش شيرينيها وجدها نشاطها نشئهها برميآيد اين هم همين طور است تو هم وقتي ميآيي با طرف مقابلت که خوب تا نکرده با تو خوب تا ميکني تلخ است ولي بعدا طعم شيرين دارد قرآن ميگويد همين رفيق ميشود رفيق حميم تو رفيق گرمابه گلستان تو مثل هسته ي پرتغال است وقتي ميجوي تلخ است اما همين هسته ي پرتغال پرتغالهاي شيرين عمل ميآيد شهد گل تلخ است اما از دل همان عسل شيرين عمل ميآيد.
شريعتي: وقتي که آن امر را ما عمل ميکنيم آن وقت انگار يک باري را از روي دوشت برداشتند.
حاج آقا رنجبر: بله سبک بار ميشوي و اساسا مزد ميگيري پاداش ميگيري ميگويد «هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ» (الرحمن/ 60) تو اگر خوبي کردي يادت باشد خوبي ميبيني ممکن است يک عروس خانم بگويد نه من اتفاقا هر چه محبت ميکنم لطف ميکنم او جري تر ميشود گستاخ تر ميشود قرآن ميگويد اين يک اصل و قاعده و قانون است اين را فراموش نکن «هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ» در نظام عالم احسان پاسخش احسان است حالا تو به او لطف کردي احسان نديدي از جاي ديگري خواهي ديد تو بي مزد نميماني براي همه ي ما اتفاق افتاده است هيچ کس نميتواند بگويد براي من اتفاق نيفتاده است بنده به يک نفر خدمت کردم او متقابلا پاسخ نداد ولي يک جايي رفتم در ادارهاي رفتم يک گرهي در کارم بود طرف پشت ميز من را ديد صدا کرد گفت بيا شما کاري داري؟ رفت مشکل من را حل کرد نه من او را ميشناسم نه او من را اين يعني چه؟ يعني آن روز احسان کردي پاسخش را نگرفتي اين پاسخش است و آن کسي که پاسخ تو را نداد تو خوبي کردي و او خوبي نکرد متقابلا بدي کرد او هم چوبش را يک جاي ديگر ميخورد ميرود در يک جايي طرف را نميشناسد ميگويد شما برو عقب مشکل شما اين جا حل نميشود ميدواند او را گره ميافتد در کارش هر چه ميدود حل نميشود چرا؟ آن جا بدي کردي آن طرف نجابت به خرج داد پاسخت نداد پاسخت را بايد در اين عالم بگيري بدون پاسخ کسي از اين جا نخواهد رفت اين پشتوانهها را هم ميآورد تا دل شما را گرم بکند ميگويد هر چه ميتواني خوبي بکن خوبي در عالم پاسخش خوبي است نگران نباش از اين جا نديدي جاي ديگري ميبيني از اين نتيجه نگرفتي جاي ديگري نتيجه ميگيري ولي به هر حال آن لحظه سخت است براي کسي که اين معرفت را ندارد خيلي تلخ است لذا حافظ ميگويد پس اجازه بدهيد من هم اين را تشبيه به شراب بکنم منتها آن نجس است اين پاک است بالاخره کنار هر نجاستي يک طهارتي هم وجود دارد چهل سال منتها ميگويد اين را ما همان اول نفهميديم از اول نفهميديم که تمام گرههاي ما با همين قرآن حل ميشود چهل سال رنج و غصه کشيديم و عاقبت تدبير ما به دست شراب دو ساله بود.
شريعتي: يعني مثلا رسيدن به اين معرفت که اين قرآن را شراب دو ساله ديدند آن چهل سال رنج و سختي را ميخواهد يا اين که نميخواهد حافظ اين راه را رفته و ميگويد نميخواهد شما چهل سال اين رنج و سختي را بکشيد تا به اين معرفت برسيد.
حاج آقا رنجبر: ميگويد حداقل اش تحمل کنيد حرفي که من با شما در ميان ميگذارم يک آدم رنج کشيدهاي با شما صحبت ميکند اين راه را ديگر شما نرويد من برابر هر کسي دست دراز کردم برابر هر کسي زانو زدم فکر کردم اين آقا پير است مرشد است اين آقا ميتواند مشکلات روحي رواني من را حل بکند همه ي راههايي که تو قرار است بروي من رفتم بعد از چهل سال من رسيدم به اين نکته که گره من به دست هيچ کس باز و گشوده نميشود در لا به لاي همين آيات است آن نافع مراد که ميخواستم ز بخت در چين زلف آن بت مشکين کلاله بود باز هم اين همان تعبير دوباره ي عليکم بالقرآن است بعضي مرادها آرزوها واقعا متعفن هستند طرف مثلا آرزو ميکند که با جناقش در معاملهاي شکست بخورد يا عروس همه اش نگران است مبادا جاري صاحب خانه شود اينها آرزوهاي متعفن است ولي بعضي آرزوها هستند به قول حافظ نافه گون هستند نافه وار هستند نافه به آن کيسهاي ميگويند که درونش مشک است طبيعتا خيلي معطر است ميگويد بعضي آرزوها مثل نافه ي معطر هستند بوي خوشي دارند هر کس ميشنوند خوشش ميآيد ميگويد من از اين آرزوها دارم که مثل نافه معطر است متعفن است آن نافه ي مراد آن آرزوي معطري که من ميخواستم ز بخت از اقبال ميداني کجا بود؟ در چين زلف آن بت مشکين کلاله بود حافظ وقتي ميگويد زلف گاهي منظورش دنياست گاهي منظورش قرآن است زلف يک مجموعه تارهاي مو است که ميگويند زلف اين عالم را تشبيه ميکند به زلف الهي زلف کنار چهره زيباست همين زلف را شما اگر قيچي بکنيد بگيريد دست آشغال است زباله است از چهره که جدا شد اين آشغال است بايد برود سطل زباله اگر در دستم در خيابان باشد ميگويند ديوانه است ولو طلايي باشد حافظ دنيا را به زلف الهي تشبيه ميکند ميگويد اين دنيا در کنار خدا زيباست تماشايي است اگر از خدا منهايش کردي دنياي بدون خدا زباله است آشغال است به درد نميخورد بايد بريزي دور يعني هر چيزي در عالم را تشبيه به تار مو ميکند مجموعا ميشود زلف ميگويد اين کنار وجه الله کنار چهره ي الهي زيباست جدا بکني بايد بريزي دور گاهي آيات الهي را تشبيه به زلف ميکند يعني هر سطر سياه رنگ قرآن تشبيه به تار مو ميکند مجموعا ميگويد زلف گاهي هم ميگويد زلف دو تا چون قرآن سبع مثاني است دو تايي است مثلا اگر از دنيا ميگويد از آخرت هم ميگويد اگر از خوف ميگويد از رجا هم ميگويد اگر از فرشته ميگويد از شيطان هم ميگويد دو تايي است لذا ميگويد زلف دو تا يک جا ميگويد به زير زلف دو تا چون گذر کني بنگر که از يمين و يسارت چه سوگوارانند ديديد کسي ميخواهد برود سفر از زير قرآن ردش ميکنند بستگان خويشانش اين طرف آن طرفش هستند هم نگران هستند که او دارد ميرود لذا ميگويد به زير زلف دو تا يعني وقتي زير قرآن حرکت ميکني منظور از زلف که گيسوان زنانه نيست از زير آن که نميشود رد شد پس گاهي وقتها منظور حافظ همين کلام الهي است حالا ميگويد آن نافه ي مراد که ميخواستم ز بخت در چين زلف ما يک چين داريم که خيلي دور و دراز است چين ملاک دوريها و درازي هاست ميگويد اين زلف الهي هم خيلي بلند بالاست چين زلف نه آن چين و ما چين در چين زلف آن بت مشکين کلاله بود اين کتاب زلف الهي است زلف آن بت و محبوب است آن محبوبي هم که مشکين کلاله است کلاله يعني کاکل و گيسوان طبيعتا گيسواني که معطر باشد به آن ميگويند مشکين کلاله وقتي اين جنس صفات به خداوند داده ميشود منظور صفات جمال خداوند است يعني آن محبوبي که سر تا پا حسن و جمال است خلاصه اش اين است که بايد به اين زلف چنگ زد تا به آن يار دست پيدا کرد اين همان کلام الهي است «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّـهِ جَمِيعًا» (آل عمران/ 103) چنگ بزنيد منتها خداوند حبل الهي ريسمان الهي ميگويد حافظ به جاي آن زلف مشکين کلاله ميگويد خيلي عاشقانه اين را ميگويد از دست برده بود خمار غمم سحر دولت مساعد آمد و مِي در پياله برد حافظي که ميگويد هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم حافظي که ميگويد هر چه دارم از سحرخيزي دارم پس وقتي او در وقت سحر بحث پياله و مِي ميکند بايد منظورش قرآن باشد چيزي جز اين نبايد باشد لذا ميگويد سحري بلند شدم خماري غم و غصه خيلي من را آزار ميداد غم تمام وجودم را گرفته بود از دست برده بود خمار غمم سحر دولت مساعد آمد بخت و اقبال يار شد رفيق شد مِي در پياله بود گاهي وقتها ديده ايد انسان آيات قرآن ميخواند هيچ چيزي دستگيرش نميشود انگار در اين پياله مِي نيست ولي گاهي وقتها قرآن را باز ميکند يک آيه ميآيد يک عالم وجد و نشاط و رجا پيش ميآيد کلي گره باز ميکند ميگويد سحر باز کردن مِي در پياله بود يعني از اين آيات الهي يک چيزهايي درک و دريافت ميکنم بر آستان مِي کده خون ميخورم مدام روزي ما به خوان قدر اين نواله بود آدمي از چنگال و چنبره ي خوف و حزن هيچ گاه خارج نميشود شما چه با خدا باشي چه بي خدا باشي هميشه گرفتار خوف و حزن هستي اصلا خوف ترس حزن غم شما را رها نخواهد کرد چه ولي خدا باشي چه ولي شيطان باشي خوف و حزن هميشه با شما هست منتها اگر با خدا نباشي اين خوف مخرب است تو را آب ميکند ولي اگر با خدا باشي اين خوف نه تنها براي تو زياني ندارد بلکه محرک است تو را متعالي ميکند تو را بالا ميبرد قبض و بسط سيري است ميگويد «أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّـهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ» (يونس/ 62) ما يک علي داريم يک لَ داريم ميگوييم فلاني عليه کسي صحبت کرد يک وقت ميگوييم له فلاني صحبت کرد علي يعني ضرر نميگويد اولياء الهي خوف ندارند نه ميگويد خوفي که به زيانشان باشد ندارند خوف مخرب نيست انسان بدون خوف که نميشود حضرت علي در نهج البلاغه دارند از ويژگي اولياء خدا يکي اش همين است تَجَلْبَبَ اَلْخَوْفَ (نهج البلاغه، خطبه 86) ميگويد خوف سر تا پاي اينها را احاطه کرده در هم پيچيده و پوشيده منتها يک خوف مقدس و متعالي و يک خوف رشد دهنده همان خوفي که گاهي وقتها حافظ از آن ياد ميکند که ذره ي خاکم و در کوي تو ام جاي خوش است ترسم اِي دوست که بادي ببرد ناگاهم ميگويد مثل يک گرد و غباري هستم که روي دامن تو نشستم تمام ترس و خوفم اين است که يک باد هوسي بوزد و من را از دامان تو دور و جدا بکند پس اينها سر تا پا خوف هستند ميگويد پس فکر نکن حالا که من به آستان ميکده در آمده ام ديگر کارم تمام است بر آستان ميکده خون ميخورم مدام دائم دارم غصه ميخورم ترسان هستم خائف هستم اصلا انگار روزي ما ز خوان قدح اين حواله باد انگار اين غصه از ما جدا نميشود از روز ازل براي ما مقدر شده اين طوري نيست که هر طرف بروي خوف و حزنت را بتواني بر طرف کني هر کو نکاشت مهر و ز خوبي گلي نچيد در رهگذار باد نگهبان لاله بود در هر خاکي هر دانهاي سبز نميشود و هر دانهاي هم در هر خاکي سبز نخواهد شد اين خاک عالم هم همين طور است خاک عالم تنها بذري که رشد ميدهد و استعداد پرورش اش را دارد بذر عشق و محبت است حافظ ميگويد ببين اگر به کسي لطفي و محبتي داشتي يقين بدان سبز ميشود و نتيجه خواهي گرفت و از ثمراتش برخوردار خواهي شد و الا جز مهر و محبت هر چه در عالم بکاري ثمر نخواهد داشت زيان دارد اما سود نخواهد داشت هر کو نخواهد کاشت مهر هر کسي بذر محبت در اين عالم نکاشت و ز خوبي گلي نچيد و از باغ خوبي گلي نچيد يعني خوبي نکرد نيکي به ديگران نکرد او هر کاري ميکند بيهوده است مثال ميزنم مثل کسي ميماند که در رهگذار باد باشد يک بادي دارد ميآيد از اين طرف هم اين جا يک چراغ است يک چراغهايي بود در قديم الآن بيشتر در عتيقه فروشيها يا دکورهاي تلويزيوني ديده ميشود در برنامه ي شما هم گاهي است بلور است به شکل لاله است داخلش يک شمع است به آن ميگويند چراغ لاله ميگويد اين چراغ لاله را شما بگذار در رهگذار باد مسير باد و جايي که باد ميآيد بعد با دست هايت اطرافش را بگير که اين شمع خاموش نشود خاموش نميشود؟ امکان ندارد خاموش ميشود کار بيهوده و عبثي است يا برابر دشت شقايق و لاله بايست جلوي باد را بگير که اين گلبرگهاي گل لاله پر پر نشود پر پر نميشود؟ صد در صد پر پر نميشود اين کار کار بي خود و بيهودهاي است ميگويد در اين عالم هر کاري جز مهر و محبت بکني عبث است بيهوده است دقيقا مثل کسي ميماني که در مسير باد اين دست هايش را سپر کرده نگهبان کرده تا اين چراغ لاله خاموش نشود يا آن گل لاله پر پر نشود. بر طرف گلشنم گذر افتاد وقت صبح آن دم که کار مرغ سحر آه و ناله بود يک کنايه ي خيلي لطيفي دارد ميگويد صبح بود از کنار باغ ميگذشتم ديدم تمام پرندهها بلبلها ميخوانند نغمه خواني ميکنند به در ميگويد تا ديوار بشنود ميگويد تو انسان هستي اين قدر صبحها سحرها آمد در خواب خوش خودت بودي در حالي که اين پرندهها نغمه خواني ميکنند ناله ميکنند تسبيح ذکر خدا ميگويند همه تسبيح خوان و تو خاموش ديديم شعر دلکش حافظ به مدح شاه يک بيت از اين قصيده به از رساله بود باز هم ستايش ميکند از غزلهاي خودش منتها به نوع ديگري که بارها عرض کردم حافظ چون آن چه دارد را از خداوند ميداند لذا ستايشي که ميکند مذموم نيست مثل اين که من از جنس شما تعريف بکنم جنس مال من نيست مال شماست جنس کلماتش را مال خودش نميداند مال خدا ميداند لذا ستايش ميکند هر جا به نوعي اين جا هم به نوعي ميگويد يک بيت من را بردار بگذار در يک کفه صدها رساله و مقاله و پايان نامه ي علمي را هم بگذار در يک کفه آن وقت ببين تاثير کدام يک بيشتر است ديديم شعر دلکش حافظ به مدح شاه در مدح شاه خوبان خداوند يک بيت از اين قصيده به از صد رساله بود.
شريعتي: خيلي ممنون مشرف ميشويم به ساحت نوراني قرآن کريم صفحه ي 202 را با هم تلاوت ميکنيم.
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ قُل لَّا تَعْتَذِرُوا لَن نُّؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللَّـهُ مِنْ أَخْبَارِكُمْ وَسَيَرَى اللَّـهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ?94? سَيَحْلِفُونَ بِاللَّـهِ لَكُمْ إِذَا انقَلَبْتُمْ إِلَيْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ ?95? يَحْلِفُونَ لَكُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِن تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللَّـهَ لَا يَرْضَى عَنِ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ ?96? الْأَعْرَابُ أَشَدُّ كُفْرًا وَنِفَاقًا وَأَجْدَرُ أَلَّا يَعْلَمُوا حُدُودَ مَا أَنزَلَ اللَّـهُ عَلَى رَسُولِهِ وَاللَّـهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ?97? وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَن يَتَّخِذُ مَا يُنفِقُ مَغْرَمًا وَيَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوَائِرَ عَلَيْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ وَاللَّـهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ?98? وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَن يُؤْمِنُ بِاللَّـهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَيَتَّخِذُ مَا يُنفِقُ قُرُبَاتٍ عِندَ اللَّـهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ أَلَا إِنَّهَا قُرْبَةٌ لَّهُمْ سَيُدْخِلُهُمُ اللَّـهُ فِي رَحْمَتِهِ إِنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ?99?
ترجمه:
هنگامي که به سوي آنان بازگرديد، از شما [به سبب شرکت نکردن در جنگ] عذرخواهي ميکنند، بگو: عذرخواهي نکنيد، ما هرگز شما را باور نخواهيم کرد، خدا ما را از خيانتهاي شما آگاه کرد، و [ديگر بار هم] يقيناً خدا و پيامبرش کارهاي شما را ميبينند [و براي آنان روشن است که باز هم خيانت ميورزيد] آنگاه [پس از پايان مهلت مقرر] به سوي داناي نهان و آشکار بازگردانده ميشويد و شما را به خيانتهايي که همواره مرتکب ميشديد، آگاه خواهد کرد. (??) هنگامي که به سوي آنان بازگرديد، براي شما [در جهت معذور بودن خود] زود سوگند ميخورند تا از آنان صرف نظر کنيد؛ پس از آنان روي برگردانيد؛ زيرا پليدند و جايگاهشان به کيفر خيانتهايي که همواره مرتکب ميشدند، دوزخ است. (??) براي شما [در جهت معذور بودن خود] سوگند ميخورند تا از آنان راضي شويد، اگر شما هم از آنان راضي شويد، يقيناً خدا از گروه فاسقان راضي نخواهد شد. (??) باديه نشينانِ [جزيرة العرب به سبب دوري از علم، دانش، فرهنگ و بينش] در کفر و نفاق [از ديگران] سخت تر و به جاهل بودن به احکام و حدود آنچه را خدا بر پيامبرش نازل کرده سزاوارترند، و خدا دانا و حکيم است. (??) و گروهي از باديه نشينان کساني هستند که آنچه را انفاق ميکنند غرامت و تاوان ميشمارند، و پيش آمدهاي بدي را براي شما انتظار ميبرند، پيش آمدهاي بد بر خودشان باد؛ و خدا شنوا و داناست. (??) و گروهي از باديه نشينانِ [جزيرة العرب] کساني هستند که به خدا و روز قيامت ايمان دارند و آنچه را انفاق ميکنند، مايه قرب به خدا و دعاهاي پيامبر ميدانند؛ آگاه باشيد! انفاقشان وسيله تقرّب براي آنان است، به زودي خدا آنان را در رحمتش در آورد؛ زيرا خدا بسيار آمرزنده و مهربان است. (??)
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شريعتي: وقت در اختيار شماست.
حاج آقا رنجبر: نوبت قبل عرض کردم که بشر براي اين که خط اش صاف و راست و درست در بيايد يک خط کشي را طراحي کرده و آن خط کش را هم از هر گونه کجي و اعوجاج حفظ کرده آيا خداوند براي اين که بنده اش راست و درست از آب در بيايد خط کش ندارد؟ قطعا دارد و اهل بيت خط کشهاي الهي هستند که آنها را از هر گونه خطا و لغزش مصون و محفوظ و معصوم داشته لذا در زيارت جامعه ميخوانيم عَصَمَكُمُ اللَّهُ مِنَ الزَّلَلِ خداوند شما را از هر گونه لغزشي حفظ کرده حالا هم ممکن است گفته شود ما را هم حفظ ميکرد چطور آنها را حفظ کرد ما را هم حفظ ميکرد يک فرمولي است که خود اهل بيت بيان ميکنند احْفَظِ اللَّهَ يَحْفَظْکَ (مكارم الأخلاق، ج ?، ص ???) شما خدا را حفظ بکني خدا شما را حفظ ميکند به قول حافظ نگه دار سر رشته تا نگه دارد شما نگه نميداريد شما حفظ نميکنيد او چه را حفظ بکند؟ اين بچه اگر دستش در دست پدرش بود پدرش حفظش ميکند که زمين نخورد و آسيب نخورد ولي وقتي خود اين بچه با شيون و فرياد با زور دستش را از دست پدرش برميدارد معلوم است زمين ميخورد و آسيب ميبيند ما آن بچههايي هستيم که دستمان را با زور از دست خدا در ميآوريم ولي اهل بيت اين طور نيستند هميشه دست در دست خداوند دارند تا جايي که ميشوند دست خداوند يعني انسان وقتي اينها را ميبيند احساس ميکند دست خداوند باشند دستان الهي باشند و اين همان تعبير قرآن کريم است که «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّـهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» (احزاب/ 33) اصلا خداوند اراده کرده که آلودگيها را از شما دور بکند ببرد حالا ممکن است از اين ترجمه اين گونه به ذهن خطور بکند ببين خود خدا هم ميگويد ببرد معلوم است يک چيزي بوده که برده اگر نباشد که بردن معنا ندارد ولي ميگويند در پيشگيري وجود قبلي لازم نيست مثل اين که ميگوييم خدا بلا را از اين شهر برده نه اين که بلايي بوده بعد برده نه بلايي که رد ميشده فرود ميآمده را نگذاشته و برده حالا ممکن است بعضيها بگويند اين با ادعاي خود اهل بيت هم خواني ندارد شما دعاي کميل ميخواني حضرت علي ميگويد ظَلَمْتُ نَفْسِي دعاي ابوحمزه ميخواني امام سجاد ميفرمايد ما در خلوت حيا نکردم اگر معصوم هستند بايد راست بگويند و اگر راست ميگويند پس معصوم نيستند خطا کردند ظلم کردند در خلوت رعايت حدود الهي نکردند اينها ديگر خيلي ساده و روشن است شما پدر هستيد فرزندت ميآيد سنگي برميدارد پرتاب ميکند شيشه اش را ميشکند پا به فرار ميگذارد شما از راه ميرسي ميگويد من عذرخواهي ميکنم من را ببخش اينها پدران اين امت هستند لذا وقتي که لغزشي به خودشان انتساب ميدهند در واقع همان لغزشهايي است که ما مرتکب شديم.
شريعتي: خيلي ممنون يک تبريک خشک و خالي به روز کارگر فکر نميکنم آن قدر ارزش داشته باشد ان شاء الله با خريد کالاي ايراني با حمايت از توليد داخل اين روز را به معناي واقعي کلمه به آنها تبريک بگوييم. التماس دعا خدانگهدار