اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

94-05-04-حجت الاسلام والمسلمين رنجبر-(شرح زيارت جامعه کبيره)

برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: شرح زيارت جامعه کبيره
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رنجبر
تاريخ پخش
: 94/05/04

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين


بيا که ترک فلک خان روزه غارت کرد *** هلال عيد به دور قدح اشارت کرد
ثواب روزه و حج قبول آن کس برد *** که خاک ميکده‌ي عشق را زيارت کرد
نماز در خم آن ابروان محرابي *** کسي کند که به خون جگر طهارت کرد
فغان که نرگس جماش شيخ شهر امروز *** نظر به درد کشان از سر حقارت کرد
به روي يار نظر کن ز ديده منت دار *** که کار ديده نظر از سر وثاقت کرد
حديث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ *** اگر چه صنعت بسيار در عبارت کرد


شريعتي: سلام مي‌گويم به همه‌ي شما هم وطنان عزيز خانم‌ها و آقايان دوستان گران قدر خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز آرزو مي‌کنم در هر کجا که هستيد ان شاء الله باغ ايمانتان آباد باشد ايمانتان هميشگي باشد ان شاء الله خيلي خوشحاليم در اين لحظات همراه شما هستيم در محضر حاج آقاي رنجبر سلام عليکم و رحمة الله
حاج آقا رنجبر: عليکم السلام من هم خدمت شما و بينندگان خوب و نازنين عرض سلام دارم
شريعتي: سلامت باشيد خوشحاليم خدمت شما و دوستان هستيم شرح اين غزل ناب حافظ را خواهيم شنيد
حاج آقا رنجبر: آينه‌ي غبار آلود را با يک دستمال پاک مي‌کنند ولي دستمالي که خودش پاک باشد اگر پاک باشد پاک مي‌کند اگر کثيف باشد که نه تنها پاک نمي‌کند کثيف تر هم مي‌کند حکايت نماز و دل آدمي حکايت دستمال و آيينه‌ي غبار آلود است خداوند نماز را واجب کرد تا به وسيله‌ي نماز دل‌هاي ما را پاک بکند از چه چيزي؟ از هرچه آلودگي است از سبک ترينش تا سنگين ترينش سنگين ترين غبار کبر است تکبر است نماز مي‌تواند اين کبر را اين تکبر را از دل آدمي زدوده بکند تا چه برسد به آلودگي‌ها و آغشتگي‌هاي کمتر و ديگر وجود نازنين فاطمه‌ي زهرا سلام الله عليها فرمود وَ الصَّلاةَ تَنزيهاً لَکم عَن الکِبرِ (رياحين الشّريعة، ج ?، ص ???) خداوند نماز را واجب کرد تا به وسيله‌ي نماز شما را از کبر و تکبر پاک بکند کبر همان چيزي است که شيطان را از پا در آورد شيطاني که شش هزار سال عبادت کرده بود با يک کبر با يک تکبر شد شيطان ممکن است به ذهن خيلي‌ها خطور بکند چرا خدا قسمت پر ليوان را نديد اين بيچاره شش هزار سال عبادت کرد چرا عبادت‌ها را نديد حالا يک غلطي کرد اين را هم ناديده مي‌گرفت قسمت پر را ببيند نه خالي را شش هزار سال شوخي نيست يک لحظه يک بار به او گفتند سجده کن گفت من نمي‌کنم من بهتر از اين هستم و نکرد اغماض مي‌کرد ناديده مي‌گرفت خداوند خيلي لطيف و زيبا و غير مستقيم پاسخ اين شبهه را داده است مي‌گويد ببين «وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ» (بقره/34) اين موجود از اساس از اول کافر بود منتها کفرش رو نشده بود از اول بود منتها فرصت پيش نيامده بود که اين را بروز بدهد طرف مي‌گويد يک کاري نکن کفرم بالا بيايد يعني کفر دارد مثل يک شيشه‌ي آب غوره که دانه هايش ته نشين است يک تکان مي‌خورد مي‌آيد بالا شيطان يک بار خدا تکانش داد آن چه که داشت آمد بالا دور شد پس يک بار و يک لحظه نبود فقط هميشه بود منتها فرصت بروز و ظهور نکرده بود نگفت قسمت پر را مي‌بيني چرا قسمت خالي اتفاقا قسمت پرش همين بود از کافران بود نمي‌گويد کان من المتکبرين مي‌گويد من الکافرين يعني اين کبر است که آدم را به کفر مي‌کشاند کفر اين ريشه در تکبرش دارد کفر ميوه‌ي تکبر است آدم‌هاي متکبر سرانجامشان به کفر کشيده مي‌شود نماز مي‌تواند کبر با اين سنگيني که شيطان را از پا در مي‌آورد مي‌تواند پاک کند از دل و ذهن انسان حالا ممکن است شما بگوييد خيلي‌ها نماز مي‌خوانند اتفاقا خيلي هم متکبر اند اصلا غرور نخوت تکبر از سر و روي بعضي از نماز گذاران مي‌بارد چطور نماز را فاطمه‌ي زهرا فرمود شما را از کبر پاک مي‌کند حکايت همان دستمال است دستمالي پاک کننده است که خودش پاک باشد نمازي مي‌تواند پاک کننده باشد که پاک باشد نماز آغشته نماز آلوده مثل دستمال کثيف است نماز‌هاي ما آغشته و آلوده است آلوده به اوهام خيالات خطورات شما وقتي به نماز مي‌ايستي از اول نماز تا آخر نماز مي‌بيني چه چيزهايي در ذهن شما مي‌آيد اين دستمال کثيف است نمي‌تواند پاک کند نماز ما نماز پاکي نيست نماز نماز آلوده و آغشته‌اي است مثل دستمالي است که کثيف باشد نمازي مي‌تواند پاک بکند که خودش پاک باشد نماز ما کشکول درويش‌ها بود که دوره گردي مي‌کردند همه چيز در آن بود است شکلات بود قند بود نخود کشمش بود پول بود اسکناس بود نماز ما هم دقيقا همين طور است نمازي پاک کننده است که خودش پاک باشد حالا حافظ مي‌گويد نماز پاک چه نمازي است نماز در خم آن ابروان محرابي مي‌گويد يک چنين نمازي نماز است يک چنين نمازي تطهير کننده و پاک کننده است ابرو دو تا است مي‌گوييم ابروان ابروان هم خم اند خميدگي دارد و همين خميدگي هم زمينه‌ي زيبايي شان را فراهم کرده سعدي مي‌گويد که ابرو اگر راست بدي کج بدي ديگر زيبا نبود اين که کج است زيباست محرابي است وصلش کني به هم مي‌شود مثل يک محراب يعني محراب گون است محراب شکل و محراب وضع است محراب وار است بارها هم گفتيم نمادهاي زيبايي در کلام حافظ اشاره به زيبايي حق دارد وقتي مي‌خواهد به زيبايي حق جمال حق اشاره بکند به وسيله‌ي همين نماد‌ها زلف و طره و گيسو و .... اشاره مي‌کند پس ابروان خم ابروان محرابي يعني جمال حق نماز در خم آن ابروان محرابي يعني اگر کسي نماز بخواند ولي در برابر چمال حق باشد يعني فقط حق پيش روي او باشد تمام توجه و تمرکز او به حق باشد اشاره به همان حضور قلب دارد ما در خم آن ابروان محرابي که نماز نمي‌خوانيم ما وقتي نماز مي‌خوانيم در پيچ و خم شمران و اين طرف آن طرف هستيم اصلا در پيچ و خم الفاظيم که از جهت تجويدي خوب ادا کنيم اين قدر حساسيم که خيلي‌ها وسواس شديم يک واژه را چندين بار تکرار مي‌کنيم ما در خم اين چيزها گير هستيم مي‌گويد آن نمازي نماز است که وقتي به نماز مي‌ايستي تمام توجهت به حق باشد هيچ چيزي جز حق به ذهن شما خطور نکند و مي‌گويد نماز در خم آن ابروان محرابي *** کسي کند کار هر کسي نيست کسي کند که به خون جگر طهارت کرد
خون جگر رمز و نماد سختي و زحمت و رياضت است مي‌گويد اين کار هر کسي نيست کار کسي است که سال‌ها رنج کشيده باشد و خودش را طاهر کرده باشد از خيالات و اوهام و خطورات و افکار غير الهي خود حافظ يک جا مي‌گويد چهل سال رنج و غصه کشيديم شوخي نيست بازي نيست چهل سال است آن وقت چنين نمازي پاک کننده مي‌شود نماز در خم آن ابروان محرابي *** کسي کند که به خون جگر طهارت کرد يک مگس اين جا باشد نمي‌تواني به اين راحتي‌ها بيرون کني در باز کني نمي‌رود بيرون باز کني چهار تا مگس ديگر مي‌آيد اصلا برود بيرون گرد و غبار مي‌آيد داخل يک مگس را آدم نمي‌تواند از فضا بيرون کند حالا افکار شيطاني و غير الهي مگر شوخي است بتواني از ذهن بيرون کني يک وقت انسان‌ها برابر کعبه و برابر قبله به نماز مي‌ايستد کاري ندارد از کسي مي‌پرسد مي‌گويد اين طرف است يا قطب نما مي‌گذاري ولي يک وقت مي‌خواهي در برابر حق به نماز بايستي مگر شوخي است؟ فغان که نرگس جماش شيخ شهر امروز *** نظر به دور کشان از سر حقارت کرد خدا رحمت کند مرحوم علامه طباطبايي يک وقتي در مجلسي نشسته بود يک کسي برخورد تحقير آميزي با ايشان کرد چون ظاهر ايشان خيلي ظاهر ساده و بي آلايشي بود که لباس فرسوده و مندرسي به تنش بود و يک جثه‌ي نحيف و ضعيفي داشت يک کسي به او گفته بود مي‌داني ايشان چه کسي است گفته بود نه گفته بود اين علامه طباطبائي است تا به او گفته بود رفته بود عذرخواهي کرده بود آقا ببخشيد من شما را نشناختم من فکر کردم شما يک روضه خوان هستيد يک مرثيه خوان هستيد ايشان با همان لحن آرام و ملايم و زيباي خودش فرموده بود که‌اي کاش بودم سال‌ها درس قرآن گفتم‌اي کاش با يک روضه خواني برابري مي‌کرد اولياء خدا ظاهرشان نمايان نمي‌کند چه کسي هستند مثل خرابه‌اي مي‌ماند که پشتش گنج است مثل درهاي باغ‌ها ديده ايد در روستا زوارش در رفته هيچ ظاهر مناسبي ندارد وارد مي‌شوي باغ بسيار خرمي است حالا حافظ اين بازي دور کشان را برداشته آورده گذاشته روي اولياء خدا مي‌گويد اين‌ها ظاهرشان که مثل همان آدم‌هاي بي بضاعت و کم بضاعت است ظاهرشان آدم‌هاي دولتمند و دارايي نمي‌نمايد و باطنا هم از همه مست تر هستند از همه سرمست تر هستند پس ما به اين‌ها مي‌گوييم دردي کشان درد کشان براي حافظ خيلي سنگين است کسي به اين جماعت نظر از سر حقارت و تحقير داشته باشد خيلي برايش سنگين است نشان نمي‌دهد اين‌ها چه کساني هستند در دستگاه الهي چه عظمت و شکوهي دارند اگر مي‌دانستيد برابر اين‌ها به خاک مي‌افتاديد در يک صحنه‌اي ديده که شيخ شهر بزرگ شهر که معمولا هم منظورش بزرگان صوفيه است آمده به يک جمعي از اوليا خدا بي اعتنا از کنار آن‌ها عبور کرده تحقير آميز به اين‌ها نگاه کرده مي‌گويد جاي فرياد دارد اين اگر انسان مي‌خواهد يک جايي فرياد بکشد همين جا است فغان که نرگس جماش شيخ شهر امروز نرگس يعني چشم جماش يعني سرکش متمرد متجاوز کسي و چيزي که از حد بگذرد متکبر مي‌گويد نرگس جماش چشم اين آدم جماش است حد خودش را نمي‌فهمد پا از گليم خودش دراز تر کرده چرا اين طوري نگاه کرده به اين‌ها که نبايد اين طوري نگاه مي‌کرد اين چه چشمي است نظر به درد کشان از سر حقارت کرد با تحقير به اين‌ها نگاه کرد مي‌گويد اين جاي ناله و فرياد دارد
به روي يار نظر کن ز ديده منت دار *** که کار ديده نظر از سر وثاقت کرد
چقدر زيبا مي‌گويد مي‌گويد خدا به تو چشم داده که نگاه کني به يک چيزي نگاه کن که بيارزد هر چيزي ارزش نگاه کردن را ندارد با اين چشم مي‌شود به هر چيزي نگاه کرد ولي به هر چيزي نبايد نگاه کرد ديده را فايده آن است که دلبر بيند *** ور نبيند چه بود فايده بينايي را خدا اين چشم را داده که خودش را تماشا بکنيم به روي يار نظر کن توجهت به او باشد او است که يار توست حق چشم را اين طوري ادا کن به او نگاه کن يعني به ياد او باش همواره به ياد او باش به روي يار نظر کن ز ديده منت دار اگر اين ديده‌ي تو چشم تو به او نظر کرد به او نگاه کرد منت دارش باش ممنونش باش سپاسگزارش باش که کار ديده آدم مجرب کارکشته کار آزموده پخته نظر از سر وثاقت کرد وقتي به يک چيزي نگاه مي‌کند از روي آگاهي نگاه مي‌کند آگاهانه نگاه مي‌کند يعني نگاه مي‌کند ببيند مي‌ارزد يا نه ارزش نگاه کردن دارد يا ارزش نگاه کردن را ندارد
حديث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ *** اگر چه صنعت بسيار در عبارت کرد
امام صادق عليه السلام فرمود هَل الدّين إلاّ الحُبّ (ميزان الحكمه، ج 2، ص 944) دين آيا چيزي جز عشق است؟ دين عشق است دين مساوي است با عشق مي‌خواهي بگويي دين مي‌خواهي بگويي عشق غير از اين نيست يکي اند. حالا حافظ مي‌گويد حديث عشق سخن از دين گفتن کار هر کسي نيست و سخن دين را نبايد از هر کسي شنيد اين متن قرآن است «فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ» (عبس/24) امام صادق عليه السلام فرمود يعني ببين دانش را از چه کسي مي‌گيري حواست باشد پاي حرف چه کسي نشستي حافظ مي‌گويد ببين حرف دين را داري از چه کسي مي‌شنوي حديث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ واعظ در ديوان حافظ يک بار منفي دارد به کساني گفته مي‌شود که ديگران را موعظه مي‌کنند نصيحت مي‌کنند ولي خودشان به اين نصايح عامل نيستند ملتزم نيستند پايبند نيستند اين‌ها هميشه بودند هستند و خواهند بود منتها در روزگار حافظ در اوج خودشان بودند اصلا مثل مور و ملخ فراوان بودند جولان مي‌دادند مال اين‌ها بود حافظ يک غزلي دارد در مورد اين‌ها
واعظان کاين جلوه بر محراب و منبر مي‌کنند *** چون به خلوت مي‌روند آن کار ديگر مي‌کنند
ز دانشمند مجلس باز پرس *** توبه فرمايان چرا خود توبه کمتر مي‌کنند
لذا حافظ مي‌گويد حرف اين‌ها را نشنو خراب مي‌شوي اين همان کلام اميرالمومنين است اسْتَصْبِحُوا مِنْ شُعْلَةِ مِصْبَاحٍ وَاعِظٍ مُتَّعِظٍ (نفحات الولايه، ج 4، ص 295) اميرالمومنين مي‌گيرد نور بگيريد ولي از چه کسي؟ کسي که اگر نصيحت مي‌کند خودش به نصيحت‌هاي خودش ملتزم باشد عامل باشد از او بشنويد از هر کسي نشنويد من همان کس هستم من هر چه مي‌گويم به کار مي‌بندم اول هر چه مي‌گويم حديث عشق است سخن دين است واقعا قرآن را برداشتم روايات را برداشتم آن‌ها را ترجمه کردم واقعا هم همين طور است اميرالمومنين در نهج البلاغه به امام حسن مي‌فرمايد پسرم ما تَزرَع تَحصٌد آن چه مي‌کاري مي‌دروي اگر داري حرف مي‌زني داري مي‌کاري اگر داري نگاه مي‌کني داري مي‌کاري اگر داري فکر مي‌کني داري مي‌کاري يک روزي برداشت مي‌کني ببين داري چه مي‌کاري گل مي‌کاري خار مي‌کاري حالا حافظ همين را برداشته دهقان سالخورده اميرالمومنين دهقاني مي‌کرد کشاورزي مي‌کرد سن و سالي هم از او گذشته بود سالخورده بود دهقان سالخورده احسنت همان ابتداي خطبه مي‌گويد از پدر پير
دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر *** کاي نور چشم به جز از کشته ندروي
اين روايت را آورده همان است ما چرا حافظ مي‌خوانيم چون دارد مي‌گويد قال علي عليه السلام چون مي‌گويد قال الله تبارک و تعالي ما داريم کلام اميرالمومنين را مي‌خوانيم حافظ مي‌گويد آن چه که من مي‌گويم حديث عشق است عشق يعني دين اين سخن دين است حالا حديث عشق سخن دين را از چه کسي بشنو؟ از بنده بشنو چرا خودت را تعريف مي‌کني مگر قرآن نگفته «فَلا تُزَكُّوا أَنفُسَكُم» (نجم/32) خودتان را تعريف نکنيد مي‌گويد همان قرآن در سوره‌ي يوسف نگاه بکند يوسف از خودش تعريف مي‌کند «قَالَ اجْعَلْنِي عَلَىخَزَآئِنِ الأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ» (يوسف/55) مي‌گويد من را به گمار ببريد در اين شهر من هستم که حافظ منافع ام من هستم که داناي اين شهر هستم يعني داناي ديگري وجود ندارد اگر بود معرفي مي‌کرد اميرالمومنين در نهج البلاغه تعبيري دارد مي‌گويد تعريف از خود زشت است مگر اين که ضرورتي پيش بيايد حالا حافظ در يک روزگاري است که يک واعظاني دارند جلوه مي‌کنند و پشت صحنه‌ي اين‌ها گونه‌ي ديگري است مي‌گويد حرف اين‌ها را نشنويد حديث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ.
اگر چه صنعت بسيار در عبادت کرد يک آبگوشت هم مي‌خواهند درست کنند ادويه جاتي مي‌زنند تا طعم دار شود يک شاعر هم وقتي شعر مي‌گويد براي اين که شعرش نمکين شود به همه‌ي ذائقه‌ها خوش بيايد از يک صنايعي استفاده مي‌کند يک شگردهايي يک شيوه‌هايي يک فن‌هايي به کار مي‌بندد کلامش را زيبا مي‌کند جلوه‌ها و جنبه‌هاي هنري و زيبايي کلامش را با آن کار افزون مي‌کند از مثل از تمثيل مجاز کنايه استعاره تشبيه اين‌ها استفاده مي‌کند وقتي استفاده کرد کلامش اگر چه خيلي زيبا و فاخر مي‌شود ولي کمي هم فهمش سنگين مي‌شود مي‌گويد بيا نصايح من را بشنو حرف‌هاي من را بشنو حرف واعظ را نشنو اگر چه من حافظ از صنايع ادبي زياد استفاده کردم ولي چه کنم چاره‌اي ندارم من مي‌خواهم کلام خدا و اولياي خدا را ترجمه مي‌کنم بايد قالبي انتخاب کنم که به هم بيايند فاخر باشد بلند باشد نه اين که من ببرم پايين تو بيا بالا
حديث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ نيا بگو حرف‌هاي تو که خيلي سنگين است ما نمي‌فهميم خيلي شاعرانه است اگر چه صنعت بسيار در عبارت کرد
شريعتي: بسيار خوب خيلي ممنون ان شاء الله برمي‌گرديم در محضر حاج آقاي رنجبر وارد فضاي نوراني زيارت جامعه‌ي کبيره خواهيم شد مشرف مي‌شويم محضر قرآن کريم آيات 16 ام تا 35 ام سوره‌ي مبارکه‌ي ق در سمت خداي امروز تلاوت مي‌شود آرزو مي‌کنم همه مان عامل به دستورات کلام وحي باشيم و لحظه لحظه زندگي مان منور به نور قرآن کريم باشد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شريعتي: خيلي ممنون که همچنان همراه ما هستيد اشاره‌ي قرآني امروز را حاج آقاي رنجبر بفرمايند
حاج آقا رنجبر: اگر انسان احساس بکند که صدايش روي آيفون است و مي‌شنوند و ضبط مي‌شود قطعا کنترل مي‌کند حرف هايش را مراقبت مي‌کند وجين مي‌کند قرآن مي‌گويد تمام حرف‌هاي شما روي آيفون است دارند ثبت مي‌کنند ضبط مي‌کنند حرفي از دهان شما بيرون نمي‌آيد مگر اين که ثبت مي‌شود «ما يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلاّ لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ» (ق/18) حرفي نمي‌زنيد مهم هم نيست چه سخني باشد هر حرفي باشد در کنار آن يک رقيب و عتيدي است يعني مراقباني هستند که دارند کنترل مي‌کنند.
شريعتي: خيلي ممنون اين خودش خيلي جهت مي‌دهد به رفتار و کلام ما کدام فراز زيارت جامعه‌ي کبيره را امروز خواهيم شنيد.
حاج آقا رنجبر: فرمود السَّلَامُ عَلَى الْأَئِمَّةِ الدُّعَاةِ (جامعه کبيره) اين استادان خط دعوت مي‌کنند ديگران را به خط زيبا چه با سخن چه با عمل چه آن وقتي که حرف مي‌زنند چه آن وقتي که مي‌نويسند سراپا دعوت اند که ديگران بيايند خطشان را زيبا کنند اهل بيت در عالم نقش استادان خط را به عهده دارند ولي نه خط مشق خط مشي راه و رسم زندگي را به انسان ياد مي‌دهند سراپا دعوت اند چه با سخن چه با سيره و عمل و رفتار و کردار لذا يکي از سلام‌هايي که مي‌دهيم همين است السَّلَامُ عَلَى الْأَئِمَّةِ الدُّعَاةِ الدعات سلام بر شما پيشواياني که دعات هستيد دعات جمع داعي يعني دعوت کننده در فرازهاي قبل هم داشتيم الدعاة الي الله اين جا ديگر الي الله را هم برداشت خودتان دعوت کننده ايد ديگر نمي‌گويد به سوي خدا چون وقتي مي‌گويد دعوت کننده به سوي خدا يعني شما رهبران ديني و مذهبي هستيد ولي الي الله که اين جا برداشت يعني فقط ديني و مذهبي نيست ما رهبران سياسي اجتماعي هم هستيم رهبران اقتصادي هم هستيم شما را دعوت مي‌کنيم به صلح به جنگ به کار و کسب به داد و ستد به همه چيز ما دعوت کننده هستيم وَ الْقَادَةِ الْهُدَاةِ فصل گل که مي‌شود خيلي‌ها از خيلي از راه‌هاي دور راه مي‌افتند سرازير مي‌شوند به سمت قمصر چرا؟ به خاطر گل دعوت کننده‌ي اين‌ها گل‌ها هستند طراوت گل لطافت گل رائحه و جمال گل تجمع گل و گلاب گل اين‌ها را دعوت مي‌کند مي‌کشاند اهل بيت مثل گل‌هاي قمصر اند القادة جمع القائد يعني کشاننده مي‌کشانند به سمت خودشان منتها در خودشان نگه نمي‌دارند الهدات جمع هادي است هدايت گر هستند هدايت کننده اند به سوي خدا شما را به سمت خودش مي‌کشاند بعد مي‌گويد از اين طرف برو به همين خاطر انسان‌هاي شريفي هستند چون به خودشان دعوت نمي‌کنند وَالسّادَةِ الْوُلاةِ جمع سائد يعني شريف شرافت مند به همين خاطر خداوند وَالسّادَةِ الْوُلاةِ اين‌ها را واليان ما قرار داده گفته شما بايد حاکم شويد اگر قرار است کسي در عالم حکومت کند شما حکومت کنيد شما ديگران را به خودتان دعوت نمي‌کنيد شما ديگران را مي‌خواهيد به راه بياوريد ديگران اين کار را نمي‌کنند اگر قرار است کسي والي و حاکم باشد شما باشيد وَالذّادَةِ الْحُماةِ زاده جمع زائد است از ريشه‌ي زود يعني دفع کردن زائد يعني دفع کننده حمات جمع حامي است يعني پشتيباني کننده يک وقتي من خطر را از شما دور مي‌کنم دفع مي‌کنم من مي‌شوم زائد يعني دفع کننده‌ي خطر يک وقت شما را از خطر دور مي‌کنم موتوري دارد با شتاب مي‌آيد شما را مي‌کشانم به اين سمت من مي‌شوم حامي شما مي‌گويد هر کس بيايد در حريم ما اهل بيت ما مي‌شويم زائد و حامي او هم خطرات را از او دور مي‌کنيم هم او را از خطرات دور مي‌کنيم وادي ولايت وادي ايمن است الآن است اين پايش در مجلس گناه باز شود ما مي‌کشيم عقب يک فکري به ذهنش مي‌آوريم يک تلنگري به آن مي‌زنيم اصلا يک تبي يک بيماري به جان اين آدم مي‌اندازيم پايش به آن جا باز نشود مي‌کشيمش کنار مثل دريا که يک موجوداتي را اجازه نمي‌دهد از حريم دريا بيايند بيرون يک موجوداتي را اجازه نمي‌دهد وارد حريم شوند ماهيان را مانع مي‌شود هيچ گاه از دريا نمي‌آيند بيرون خود دريا مانعش است خاکيان هم نمي‌توانند بروند خود دريا مانع مي‌شوند مي‌گويد اين‌ها نقش دريا را بازي مي‌کنند وقتي شما رفتي اجازه نمي‌دهند شما از حريمشان بيايي بيرون و اجازه نمي‌دهند کسي وارد اين حريم شود و شما را مورد آزار قرار بدهد «أَهْلَ الذِّكْرِ» (نحل/43) اين‌ها اهل ذکر اند ذکر چيست؟ يکي از نام‌هاي قرآن ذکر است «نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ» (حجر/9) ما اين ذکر را فرو فرستاديم خودش را هم معرفي کرده ما مي‌داني چه کسي هستيم «إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا » (نساء/30) چينش‌ها خيلي مهم است در قرآن معنا دارد عليما حکيما عليم يعني مي‌داند حکيم يعني درست هم مي‌داند يک وقت عرض کردم حکمت يعني درست فهميدن درست دانستن حکيم يعني کسي که درست مي‌داند درست مي‌فهمد حقيقت اشيا را آن گونه که هست مي‌داند اين را مي‌گويند حکيم و پيامبر يکي از دعاهايش اين بود خدايا من را حکيم قرار بده اَلَلَّهُمَّ اَرِنِي الْاَشْيَاءَ کَمَا هِيَ (بحارالانوار، ج 14، ص 10) خدايا من مي‌دانم اين اشيا ظهور و بروز و نمودي که دارند با بودشان و حقيقتشان فرق مي‌کند آن فرق را به من نشان بده حقيقت اشيا را عطار هم مي‌گويد اگر اشيا چنين بودي که پيداست اگر هر چيزي که همان طوري که نشان مي‌دهد باشد سوال مصطفي کي آمدي راز پيامبر درخواست کرد که اَلَلَّهُمَّ اَرِنِي الْاَشْيَاءَ اين کجا درست در مي‌آيد همين که درخواست کرده پس معلوم است هر شيئي پشت صحنه‌اي دارد پشت پرده و حقيقتي دارد و خدا وقتي مي‌گويد من حکيم ام يعني از پشت پرده‌ها خبر دارم تو درست نمي‌داني تازه اگر بداني لذا فردا مي‌فهمي که اشتباه کردي من يک وقتي در خيابان ولي عصر پايين اين درخت‌ها نور گذاشته بودند شب‌ها که رد مي‌شدي خيلي زيباست جديدا ديدم برداشتند چند روز ديدم راديو مي‌گفت نور وقتي که شب به شاخه‌هاي درخت بخورد درخت نمي‌تواند استراحت بکند از عمرش کم مي‌شود گفت خدايي که شب را قرار داده مي‌فهميده که اين درخت‌ها نياز به تاريکي دارند ما عليم هستيم حکيم نيستيم مي‌دانيم يک چيزهايي را ولي درست نمي‌دانيم تازه اگر بدانيم خدا مي‌گويد من عليم حکيم ام پس اين قرآني که برابرت است اين ذکر از يک کسي به تو رسيده که عليم حکيم است حالا مي‌گويد اهل بيت اهل اين ذکرند کساني هستند که اهليت دريافت اين ذکر را دارند يعني با اين حکمت‌ها مانوس اند اين حکمت‌ها را دريافت کردند پس اگر شما سوال و مسئله و پرسشي داري از اين‌ها بپرس «فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ» از اين‌ها بپرسيد هر چه نمي‌دانيد را بپرسيد اميرالمومنين فرمود بپرسيد هر چه مي‌خواهيد بپرسيد بپرسيد اين‌ها پاسخ مي‌دهند الآن شما از پيامبر بپرس اين گراني‌ها به خاطر چيست؟ اين معضل گراني ريشه اش چيست؟ هر روزي هر کس يک تحليلي دارد ولي قرآن مي‌گويد از منابع آگاه بپرسيد اين‌ها منابع آگاه اند پيامبر گفته گران شدن قيمت‌هاي شما نتيجه‌ي يک رفتار است تطويف شما است شما يک جايي تطويف مي‌کني کم فروشي مي‌کني خدا به غضب مي‌آيد، وقتي به خشم آمد قيمت‌ها گران مي‌شود تطويف چيست مثلا شما معلم هستيد بايد پنج ساعت مطالعه بکني بيايي سر کلاس بنشيني درس بدهي يک ساعت مطالعه مي‌کني کم مي‌گذاري حقوقت هم سر ماه کامل دريافت مي‌کني کم دادي زياد گرفتي يک شوفر است راننده است از اين نقطه به آن نقطه شما را مي‌برد بايد دويست تومان بگيرد سي صد تومان مي‌گيرد کار کم پول زياد مي‌گويد بسيار خوب بالاخره گذار تو به بازار مي‌افتد حالا آن جا من کاري مي‌کنم که پول بسيار بدهي جنس کم بگيري همان چيزي که شما اسمش را مي‌گذاري گراني، مي‌گويد گران شدن‌ها در دست خداست آن هم به واسطه‌ي رفتار خودت است حالا بگيد شما سوء مديريت را زير سوال مي‌بري؟ نه من سوء مديريت را زير سوال نمي‌برم ولي خدا وقتي بخواهد يک اتفاقي را انجام بدهد از طريق اسباب خودش انجام مي‌دهد يکي از اسبابش اين است که يک کسي را مي‌گذارد که سوء مديريت کند نتواند مديريت بکند صبح تا شب هم بيچاره جلسه مي‌گيرد اما نمي‌تواند گره را باز کند کي مشکل حل مي‌شود وقتي خود ما حل کنيم وقتي خود ما به هم رحم کرديم خدا هم رحم مي‌کند حالا ممکن است بگويي من رعايت مي‌کنم تطويف نمي‌کنم کم فروشي گران فروشي نمي‌کنم ولي ديگران که مي‌کنند مي‌گويد عيبي ندارد شما زمين را ببينيد تابستان است همه جا داغ و سوزان است ولي مناطقي است ييلاقي است خنک مي‌گويد من تو را نسبت به آحاد اين جامعه مثل منطقه‌ي ييلاقي مي‌کنم همه دارند از گرما از مشکلات آتش مي‌گيرند شما در يک حال و هواي امن هستي اصلا اذيت نمي‌شوي من تو را اين گونه ساختم لذا هر کسي به اندازه‌ي خودش اصلاح شود و مشکل را حل کند جامعه هم اصلاح مي‌شود
شريعتي: ان شاء الله به اين سمت و سو گام برداريم حاج آقاي رنجبر دعا بکنند خداحافظي بکنيم
حاج آقا رنجبر: اَللّهُمَّ افْتَحْ لَنا خَزَائِنَ رَحْمَتِکَ، وَهَبْ لَنا، اَللّهُمَّ رَحْمَةً لا تُعَذِّبُنا بَعْدَها فِي الدُّنيا وَالخِرَةِ فاطمه‌ي زهرا فرمود خدايا درهاي رحمت را به سمت ما باز کن واگر رحمتي به ما مي‌دهي پشت اين رحمت همان که حافظ گفت شرابي بي خمارم بخش يا رب که در وي هيچ درد سر نباشد.
شريعتي: خيلي ممنون ارادت ما به شما همچنان باقيست گفت کي مي‌شود بيايي و نيلوفر آوري گل‌هاي رنگ رنگ به هر دفتر آوري باران شوي بهار شوي غنچه غنچه گل لب وا کني گلاب خوش قمصر آوري براي آمدنش دعا کنيم والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين.