اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

94-04-21-حجت الاسلام والمسلمين رنجبر-(شرح زيارت جامعه کبيره)

برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: شرح زيارت جامعه کبيره
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين رنجبر
تاريخ پخش
: 94/04/21

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين


دلا بسوز که سوز تو کارها بکند *** نياز نيمه شبي دفع صد بلا بکند
عتاب يار پري چهره عاشقانه بکش *** که يک کرشمه تلافي صد جفا بکند
ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند *** هر آن که خدمت جام جهان نما بکند
طبيب عشق مسيحا دم است و مشفق ليک *** درد در تو نبيند که را دوا بکند
ز بخت خفته ملولم بود که بيداري *** به وقت فاتحه‌ي صبح يک دعا بکند
بسوخت حافظ و بويي به زلف يار نبرد *** مگر دلالت اين دولتش صبا بکند


شريعتي: سلام مي‌گويم به همه‌ي شما بينندگان عزيز طاعات و عبادات شما قبول باشد. حاج آقاي رنجبر سلام عليکم و رحمة الله خيلي خوش آمديد
حاج آقا رنجبر: عليکم السلام بسم الله الرحمن الرحيم من هم خدمت شما و بينندگان عرض سلام و ادب و احترام دارم
شريعتي: سلامت باشيد خوشحاليم خدمت شما هستيم در بخش ابتدايي گفتگويمان به رسم يک شنبه‌ها که خدمت حاج آقاي رنجبر هستيم بفرماييد
حاج آقا رنجبر: عطار يک حکايتي دارد مي‌گويد يک وقتي زليخا به غلامش گفت که چرا نشسته‌اي گفت چه کار کنم گفت بلند شو تازيانه را بردار يوسف را ببر اتاق بغل شلاق بزن جوري بزن که من صدايش را بشنوم گفت باشد تازيانه را برداشت يوسف را هم بلند کرد و رفت اتاق پشت به يوسف آرام گفت ببين من مي‌زنم ولي به تو نمي‌زنم به اين پوستين مي‌زنم به زمين مي‌زنم به ديوار مي‌زنم ولي هر بار که زدم تو بلند بگو آخ شروع کرد مي‌زد به پوستين يوسف مي‌گفت آخ مي‌زد به ديوار يوسف مي‌گفت آخ آخرش به او گفت ببين براي اين که زليخا بعدا شک نکند يک تازيانه هم به خودت مي‌زنم که رد تازيانه روي لباست بماند گفت باشد محکم زد همين که زد يوسف يک آه جانسوزي کشيد زليخا گفت بس است ديگر نزن حالا اين قصه است افسانه است حقيقت ندارد نمي‌تواند هم حقيقت داشته باشد چون يوسف هر چه دارد از صدقش است يوسف صديق است ولي يک حقيقتي با خودش دارد و آن اين که آه صاحب درد را باشد اثر اگر آهي از سر سوز از سر درد باشد کارگر مي‌افتد و تاثير مي‌کند مولوي يک جايي مي‌گويد که
نوحه گر گويد حديث سوزناک *** ليک کو سوز دل و دامان چاک
مي گويد در مجلس ترحيم و عزايي يک نوحه خواني نوحه گري مي‌کند مرثيه مي‌کند همه گريه مي‌کنند شيون مي‌کنند ناله مي‌کنند آه مي‌کشند ولي آن مادري که بچه اش را از دست داده آن هم ناله مي‌کند ولي آن ناله کجا اين ناله‌ها کجا دل انسان آتش مي‌گيرد وقتي ناله‌ي آن صاحب عزا و صاحب سوز و صاحب درد را مي‌شنود واقعا دردمند است دردمندانه ناله مي‌کند از سر سوز و درد ناله مي‌کند حالا حافظ همين را مي‌گويد مي‌گويد اين ناله‌هاي ما وقتي در دستگاه الهي کارگر مي‌افتد و تاثير مي‌گذارد و درياي رحمت الهي را به جوش مي‌آورد که واقعا از سر سوز باشد از سر درد باشد يک دردي در خودمان احساس کرده باشيم علت اين که خيلي از دعاهاي ما جواب ندارد همين است چون سوزي در کار نيست دردي در کار نيست يک چيزي همه دارند مي‌گويند ما مي‌گوييم عادت است همه مي‌خوانند ما هم مي‌خوانيم طبيب عشق يکي از نام‌هاي خدا طبيب است يا طبيب. پيامبر هم مي‌فرمود و رَبَّ العَالَمِين کَالطَبِيبِ خدا هم مثل طبيب است اين طبيب هم سراپا عشق است به بنده هايش سراپا مهر است مشفق است شفقت است آن هم چه شفقتي چه مهرباني چه لطفي لطفي که هيچ کس ندارد «وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ‌« (انعام/ 103) اين چينش‌هاي قرآن خيلي حساب شده است اين ماه مبارک رمضان فقط ماه قرائت و خواندن نبايد باشد بايد ماه تأمل باشد چرا خدا کلمه‌ي خبير را گذاشت کنار کلمه‌ي لطيف؟ مي‌گفتي هو الطيف مي‌گفتي هوالخبير. من وقتي نسبت به شما لطيف ام با لطف با ملاطفت رفتار مي‌کنم که ندانم شما پشت سر من چه گفتي چه کردي اگر خبير باشم اگر با خبر باشم محال است به شما لطف کنم محال است لطيف رفتار کنم برخورد مي‌کنم مثل خودت با خودت برخورد مي‌کنم بلکه بدتر از خودت با خودت برخورد مي‌کنم ما‌ها لطيف هستيم در صورتي که خبير نباشيم ولي خدا مي‌گويد من لطيف خبير هستم من پشت صحنه‌هاي تو را خوب مي‌دانم خلوت‌هاي تو را خوب مي‌دانم من مي‌دانم که تو حرف هر کس و ناکسي را روي سر گذاشتي جز حرف من هر چه من گفتم تو زير پا گذاشتي من خبر دارم اما همين مني که خبر دارم باز نسبت به تو لطيف هستم به تو لطف دارم با تو مهربانم اين يعني سراپا عشق لذا مي‌گويد طبيب عشق اين عاشق نيست اين خود عشق است نمي‌گويد طبيب عاشق مي‌گويد طبيب عشق. طبيب عشق مسيحا دم است اصلا دم مسيحايي دارد نفس حضرت مسيح زنده کننده بود به مرده مي‌خورد زنده مي‌شد مسيح اگر دم مسيحايي داشت مال خودش نبود مال او بود مسيحا دم واقعي او است طبيب عشق مسيحا دم است و مشفق. دلسوز است ليک چو درد در تو نبيند سوزي در تو نمي‌بيند چو درد در تو نبيند که را دوا کند بعد از نماز دستت را بالا مي‌کني خدايا عاقبت ما را بخير کن واقعا دنبال عاقبت به خيري هستي؟ ذهنت هزار جا هست زبانت يک چيزهايي را مي‌بافد چه عاقبت به خيري اصلا محل به تو نمي‌دهد با درد با سوز بفهمي که عاقبت به شري يعني چه طرف يک عمري زحمت کشيده خدمت کرده ولي الآن ببين چطور با چه افتضاحي از اين عالم رفت يک سوزي داشته باش يک دردي داشته باش طبيب عشق مسيحا دم است و مشفق *** ليک چو درد در تو نبيند که را دوا بکند.
تو با خداي خود انداز کار و دل خوش دار *** که رحم اگر نکند مدعي خدا بکند
يک درخت دارد شاخه اش مي‌شکند خورد مي‌شود يک پايه مي‌گذارند زيرش يک تکيه گاه برايش مي‌گذارند نمي‌شکند خورد نمي‌شود يک ديوار دو ستون چوبي تکيه مي‌دهند نمي‌ريزد آوار نمي‌شود مي‌گويد خدا که از اين چوب کمتر نيست بيا به او تکيه بکن نمي‌شکني خورد نمي‌شوي اگر تکيه گاهت خدا نباشد اگر به خدا تکيه نکني مي‌شکني آوار مي‌شوي فرو مي‌ريزي هم خودت را آسيب مي‌زني هم ديگران را بيا کارهايت را به خدا واگذار کن بيا به خدا تکيه کن بيا به خدا توکل کن تو با خداي خود انداز کار کار را به خدا انداختن يعني کار را به خدا واگذار کردن يعني توکل کردن تو با خداي خود انداز کار و دل خوش دار مي‌گويد دلت خوش باشد نمي‌شکني خورد نمي‌شوي نعم الوکيل است در اين دادگاه‌ها بعضي وکلا هستند که خيلي مسلط بر قوانين اند مي‌گويد اگر فلاني وکيلت شود مي‌بري برنده‌اي خدا نعم الوکيل است تو با خداي خود انداز و دل خوش دار که رحم اگر نکند مدعي خدا بکند ببين همه مدعي اند شما يک نفر را پيدا کن در عالم مدعي نباشد من مدعي ام از شما بهترم و چون مدعي ام از شما بهترم براي شما دردسر ساز هستم هي سعي مي‌کنم شما را کمرنگ کنم خودم را پر رنگ کنم اول مدعي عالم شيطان بود تمام مدعي‌ها ريشه در شيطان دارند مدعي بود که من از آدم بهترم «أَنَا خَيْرٌ‌ مِّنْهُ» (اعراف/ 12) لذا برايش دردسر درست کرد يک کاري کرد از خانواده اش پاشيد از بهشت او را بيرون کرد و گفت تا قيامت هم همين کار را خواهم کرد با نسلش همين کار را کرد چون مدعي بود مدعي دردسر ساز است مي‌گويد عالم پر از مدعي است مي‌خواهي از مدعي‌ها خلاص شوي از چنگ اين‌ها نجات پيدا کني همان کاري کن که آدم کرد به ما پناه برد به ما تکيه کرد به ما توکل کرد تو هم بچه‌ي آدمي مثل آدم رفتار کن بچه‌ي آدم باش
تو با خداي خود انداز کار و دل خوش دار *** که رحم اگر نکند مدعي خدا بکند
خدا رحم مي‌کند به هر کسي هم که به او رو کند رحم مي‌کند چه يک کودک باشد چه يک پير سالخورده باشد در دعا مي‌خوانيم يا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِيرِ يا راحِمَ الشَّيْخِ الْکَبيرِ (دعاي جوشن کبير) منتها کي رحم مي‌کند؟ يا راحِمَ مَنِ اسْتَرْحَمَهُ خدا به کسي رحم مي‌کند که انسان از او رحم بخواهد يعني واقعا يک دردي داشته باشد گاهي طرف مي‌گويد چرا خدا به ما رحم نمي‌کند تو نمي‌خواهي به اضطرار نرسيدي مي‌گويد يا راحم ولي راحم چه کسي؟ من استرحم کسي که طلب رحم بکند بايد طلب بکند يعني اراده بکند يعني بخواهد کسي نمي‌خواهد.
شريعتي: توکل کردن کار هر کسي نيست
حاج آقا رنجبر: بله معرفتي مي‌خواهد که انسان بايد داشته باشد اعتماد بکند واگذار بکند همان طور که شما به آدم‌هاي معمولي هم همين طوري توکل و اعتماد نمي‌کني يک معرفتي نسبت به آن‌ها مي‌شوي معرفت مي‌شود پشتوانه مي‌گويد من با اين کار کردم آدم خوبي است سابقه اش خوب است يکي ديگر هم همين را مي‌گويد يکي ديگر هم همين طور اين معرفت‌ها دست به دست هم مي‌دهد شما سرمايه ات را در اختيار اين آدم مي‌گذاري. توکل شرطش معرفت است به ميزاني که انسان معرفت داشته باشد به همان ميزان توکل دارد و اتکال دارد و اتکا مي‌کند
تو با خداي خود انداز و دل خوش دار *** که رحم اگر نکند مدعي خدا بکند
ز بخت خفته ملولم بود که بيداري *** به وقت فاتحه‌ي صبح يک دعا بکند
يک وقت شما در صحرا مي‌خواهي آتش کني آتش را بايد فوت کني و بدمي تا بگيرد و الا شعله نمي‌گيرد بچه‌ي شما شش سالش است اصرار که من فوت کنم هر چه مي‌گويي پسر جان تو نمي‌تواني مي‌گويد نه من فوت مي‌کنم هي فوت مي‌کند هي فوت مي‌کند چشم خودش را خسته مي‌کند اشک از چشمانش مي‌آيد بعد مي‌گويي پسر جان برو کنار کار بعد شما که بزرگ تري يک فوت مي‌کني اين گر مي‌گيرد شعله مي‌گيرد دعا کردن مثل فوت کردن است مثل دميدن است گفت خلق اطفال اند جز مرد خدا ما همه بچه ايم ما وقتي دعا مي‌کنيم مثل همان فوتي است که آن بچه مي‌کند کارگر نمي‌افتد لذا حافظ مي‌گويد من هرچه دعا مي‌کنم که نتيجه‌اي ندارد مي‌شود يک آدم بيداري يک آدم شب زنده داري به وقت فاتحه‌ي صبح. فاتحه يعني طلوع صبح همان صبح صادق سپيده دم نه طلوع آفتاب بلکه طلوع صبح سحر تمام شده حالا صبح شروع شده مي‌خواهي بايستي به نماز مي‌گويند بهترين وقت براي دعا اين وقت است سر اذان صبح مي‌گويد مي‌شود يک بيداري يک شب زنده داري نماز شبش را خوانده حالا مي‌خواهد بايستد نماز صبحش را بخواند در اين بينابين دستش را بالا مي‌برد يک دعايي به ما بکند اين گره از کار فروبسته‌ي ما باز شود مگر اين که يک بيداري دعا بکند دعاي ما که نمي‌گيرد ز بخت خفته مي‌گويد بخت من اقبال من خفته بخت هم که اين‌ها مي‌گويند منظورشان شانس نيست چون به شانس اعتقادي ندارد يعني شرايط شراط مساعد و مناسبي براي رشد و تعالي من پيشامد نکرده من به آن رشدي که بايد نرسيدم ز بخت خفته ملولم دل تنگم بود که بيداري اميد است که يک انسان بيدار شب زنده داري يعني اميد دارم مگر که يک چنين اتفاقي برايم بيفتد و اين بخت ما باز شود به وقت فاتحه‌ي صبح در وقت آن طلوع صبح گاهي صبح گاهان يک دعا خيلي هم نمي‌خواهم يک دعا بکند يعني زندگي من از اين رو به آن رو خواهد شد اين بخت خفته بيدار مي‌شود اين شرايط مساعد و مناسب فراهم مي‌شود چون دعا خيلي نقش دارد گفت بس در بسته همين حافظ در يک جاي ديگر مي‌گويد بس در بسته به مفتاح دعا بگشايد خيلي درهاي بسته با کليد دعا باز مي‌شود. البته کليدي که دندانه داشته باشد کليدهاي ما دندانه ندارد گفت الدُّعاء مِفتَاحٌ وَ أصنَانَهُ لُقمَةُ الحَلالِ دعا کليد است و مثل همه‌ي کليد‌ها دندانه مي‌خواهد دندانه اش لقمه‌هاي حلال است لقمه‌هاي ما واقعا حلال نيست منظورم اين نيست که سر سفره مي‌آيد ان شاء الله حلال است ولي لقمه فقط اين نيست حرف هم لقمه است حرف‌هايي که مي‌شنويم لقمه است وقتي يک حرف غيبتي مي‌شنويم اين لقمه‌ي حرام است ورودي‌هاي ما نگاه‌هاي ما لقمه‌هاي حرام است خيلي هايش اين مثل کليدي است که دندانه ندارد باز نمي‌کند شما هي کليد مي‌اندازي هي مي‌اندازي باز نمي‌کند لذا هر چه دست بالا مي‌بري اتفاقي نمي‌افتد ولي کساني هستند که اين‌ها لقمه هايشان حلال است حرفي که مي‌شنوند حرف حلال است چيزي که مي‌بينند حلال است يعني خط قرمز‌ها برايشان خط قرمز است اين‌ها وقتي دعا مي‌کنند دست به آسمان مي‌شوند خيلي تاثير دارد خدا اين دعاها را مي‌شنود لذا وقتي اين‌ها دعا مي‌کنند قفل آدم باز مي‌شود گره از کار فرو بسته‌ي آدمي باز مي‌شود دعا خيلي نقش دارد خدا رحمت کند مرحوم محمد تقي مجلسي پدر علامه‌ي مجلسي مي‌گويم من جوان بودم رفتم پيش مرحوم شيخ بهايي گفتم من يک مقدار نمازهاي قضا دارم مي‌شود من نماز شب بخوانم و نماز قضاهايم را يک وقت ديگر بخوانم ايشان فرمود که نه شما همان نمازهاي قضايت را بخوان گفتم حيف است سحر است شب است من از فضائل نماز شب محروم نباشم گفت نه نماز قضايت را بخوان مي‌گويد شب پشت بام خوابيده بودم خواب ديدم در يک بازار خربزه فروش‌هاي اصفهان کنار مسجد جامع است يک مرتبه امام زمان عليه السلام را در عالم خواب زيارت کردم با يک شور و شعف و نشاطي رفتم خودم را به حضرت رساندم گفتم من چند تا سوال دارم فرمود بپرس يکي اش همان بود گفتم من نماز‌هاي قضا دارم شب که بلند مي‌شوم نماز قضا بخوانم يا نماز شب بخوان فرمود نماز شب بخوان بعد گفتم من که شما را هميشه نمي‌بينم مي‌شود يک کتابي به من معرفي بکني من آن کتاب را عمل کنم فرمود برو پيش آقاي تاج به او بگو فلاني من را فرستاده آن کتاب را به تو بدهد مي‌گويد من در همان عالم خواب آقاي تاج را مي‌شناختم در عالم خواب خودم رفتم مي‌دانستم هم که کجا است رفتم پيشش گفتم آقا من را فرستاده گفته يک کتاب بدهيد يک کتاب در آورد داد من کتاب را ديدم يک مرتبه از خواب بيدار شدم تا از خواب بيدار شدم حالم دگرگون شد فکر مي‌کردم بيدارم اين‌ها در بيداري اتفاق افتاده نه اين که خواب بوده ولي بعد به خودم گفتم يک سري بروم همان جايي که امام را خواب ديدم در بازار خربزه فروش‌ها شايد اتفاقي افتاد رفتم آن جا يکي از بستگان ما فاميلش تاج بود بعد از مدت‌ها ما را ديد به من گفت اين طرف‌ها گفتم کاري داشتم گفت بيا برويم خانه من يک چند تا کتاب دارم شايد به دردت بخورد مي‌گويد ما را برد خانه يک چند کتاب گذاشت برابر ما اولين کتابي که چشمم به آن افتاد همان کتابي بود که در خواب ديده بودم نگاه کردم ديدم صحيفه‌ي سجاديه است اشک هايم جاري شد هر چه گفت کجا بنشين بقيه‌ي کتاب‌ها را ببين گفتم نه همين کافي است بعد مي‌گويد من از آن روز به بعد در شهر اصفهان منزلت و جايگاه اين کتاب را براي مردم شهر روشن کردم خانه‌اي نبود که در آن خانه دو سه تا صحيفه‌ي سجاديه نباشد و بسياري از مردم شهر اصفهان به برکت اين کتاب مستجاب الدعوه شدند جالب است ايشان از امام زمان عليه السلام مي‌خواهد يک کتابي به من معرفي کنيد که من عمل کنيم ما معمولا کتاب خدا را براي خواندن مي‌بينيم صحيفه‌ي سجاديه را براي عمل و به عنوان دستورالعمل معرفي مي‌کند مي‌خواهم بگويم نقش دعا فوق العاده کارساز است تاثيرگذار است اين است که حافظ به دعا سخت تکيه مي‌کند به خصوص به دعاي اولياي خدا يک جايي هم مي‌گويد من اگر به جايي رسيدم اين دعاها پشت سرم بود فقط همت و تلاش خودم نبود همت حافظ و انفاس سحرخيزان بود *** که ز بند غم ايام نجاتم دادند.
هم خودم کوشش کردم تلاش کردم هم يمن دعاي سحر اولياي خدا بود
بسوخت حافظ و بويي به زلف يار نبرد *** مگر دلالت اين دولتش صبا بکند
مي گويد من حافظ که واقعا در اين راه سوختم از اين همه رنج از اين همه سختي از اين همه مشکلات و بويي هم به آن جمال حق نبردم هنوز بويي نبردم ولي اميدوارم يک کسي پيدا شود نقش صبا بازي بکند چطور باد صبا بوي خوش گل را به مشام انسان مي‌رساند يک کسي هم باشد نقش باد صبا را بازي بکند ما را به اين دولت ما را به اين سعادت ما را به اين خوشبختي که بويي از زلف يار بردن باشد رهنمون باشد
شريعتي: خيلي ممنون مشرف مي‌شويم به محضر قرآن کريم بعد ان شاء الله برمي‌گرديم خدمت شما و حاج آقا خواهيم بود فرازهاي ناب زيارت جامعه‌ي کبيره را براي ما شرح خواهند داد. صفحه‌ي 505 آيات 21 ام تا 28 ام سوره‌ي مبارکه‌ي احقاف قرار امروز ما است. لحظه لحظه‌ي زندگيتان منور به نور قرآن باشد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
وَاذْكُرْ‌ أَخَا عَادٍ إِذْ أَنذَرَ‌ قَوْمَهُ بِالْأَحْقَافِ وَقَدْ خَلَتِ النُّذُرُ‌ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّـهَ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ ?21? قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَأْفِكَنَا عَنْ آلِهَتِنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ ?22? قَالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَّـهِ وَأُبَلِّغُكُم مَّا أُرْ‌سِلْتُ بِهِ وَلَـكِنِّي أَرَ‌اكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ ?23? فَلَمَّا رَ‌أَوْهُ عَارِ‌ضًا مُّسْتَقْبِلَ أَوْدِيَتِهِمْ قَالُوا هَـذَا عَارِ‌ضٌ مُّمْطِرُ‌نَا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُم بِهِ رِ‌يحٌ فِيهَا عَذَابٌ أَلِيمٌ ?24? تُدَمِّرُ‌ كُلَّ شَيْءٍ بِأَمْرِ‌ رَ‌بِّهَا فَأَصْبَحُوا لَا يُرَ‌ى إِلَّا مَسَاكِنُهُمْ كَذَلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِ‌مِينَ ?25? وَلَقَدْ مَكَّنَّاهُمْ فِيمَا إِن مَّكَّنَّاكُمْ فِيهِ وَجَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعًا وَأَبْصَارً‌ا وَأَفْئِدَةً فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَلَا أَبْصَارُ‌هُمْ وَلَا أَفْئِدَتُهُم مِّن شَيْءٍ إِذْ كَانُوا يَجْحَدُونَ بِآيَاتِ اللَّـهِ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ ?26? وَلَقَدْ أَهْلَكْنَا مَا حَوْلَكُم مِّنَ الْقُرَ‌ى وَصَرَّ‌فْنَا الْآيَاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْ‌جِعُونَ ?27? فَلَوْلَا نَصَرَ‌هُمُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّـهِ قُرْ‌بَانًا آلِهَةً بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ وَذَلِكَ إِفْكُهُمْ وَمَا كَانُوا يَفْتَرُ‌ونَ ?28? وَاذْكُرْ‌ أَخَا عَادٍ إِذْ أَنذَرَ‌ قَوْمَهُ بِالْأَحْقَافِ وَقَدْ خَلَتِ النُّذُرُ‌ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّـهَ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ ?21? قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَأْفِكَنَا عَنْ آلِهَتِنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ ?22? قَالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَّـهِ وَأُبَلِّغُكُم مَّا أُرْ‌سِلْتُ بِهِ وَلَـكِنِّي أَرَ‌اكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ ?23? فَلَمَّا رَ‌أَوْهُ عَارِ‌ضًا مُّسْتَقْبِلَ أَوْدِيَتِهِمْ قَالُوا هَـذَا عَارِ‌ضٌ مُّمْطِرُ‌نَا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُم بِهِ رِ‌يحٌ فِيهَا عَذَابٌ أَلِيمٌ ?24? تُدَمِّرُ‌ كُلَّ شَيْءٍ بِأَمْرِ‌ رَ‌بِّهَا فَأَصْبَحُوا لَا يُرَ‌ى إِلَّا مَسَاكِنُهُمْ كَذَلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِ‌مِينَ ?25? وَلَقَدْ مَكَّنَّاهُمْ فِيمَا إِن مَّكَّنَّاكُمْ فِيهِ وَجَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعًا وَأَبْصَارً‌ا وَأَفْئِدَةً فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَلَا أَبْصَارُ‌هُمْ وَلَا أَفْئِدَتُهُم مِّن شَيْءٍ إِذْ كَانُوا يَجْحَدُونَ بِآيَاتِ اللَّـهِ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ ?26? وَلَقَدْ أَهْلَكْنَا مَا حَوْلَكُم مِّنَ الْقُرَ‌ى وَصَرَّ‌فْنَا الْآيَاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْ‌جِعُونَ ?27? فَلَوْلَا نَصَرَ‌هُمُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّـهِ قُرْ‌بَانًا آلِهَةً بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ وَذَلِكَ إِفْكُهُمْ وَمَا كَانُوا يَفْتَرُ‌ونَ ?28?
ترجمه:
و [سرگذشت هود] برادر قوم عاد را ياد کن، هنگامي که قومش را در سرزمين احقاف بيم داد، و بي ترديد بيم دهندگاني پيش از او و پس از او [در آن سرزمين] گذشته بودند که فقط خدا را بپرستيد؛ زيرا من بر شما از عذاب روزي بزرگ مي ترسم. (??) گفتند: آيا آمده اي تا ما را از [پرستش] معبودانمان بر گرداني، پس اگر راستگويي عذابي که ما را تهديد مي کني بياور! (??) گفت: آگاهي [به کيفيت عذاب و زمان آمدنش] فقط نزد خداست، و من آييني را که به آن فرستاده شده ام به شما ابلاغ مي کنم، ولي من شما را گروهي مي دانم که همواره ناداني مي کنيد. (??) پس هنگامي که عذاب را [در پهنه فضا] به صورت ابري گسترده ديدند که به سوي درّه ها و آبگيرهايشان روي آورده، گفتند: اين ابري باران زا براي ماست. [هود گفت: نه] بلکه اين همان چيزي است که آن را به شتاب خواستيد، بادي است که در آن عذابي دردناک است؛ (??) [چنان بادي است که] همه چيز را به فرمان پروردگارش در هم مي کوبد و نابود مي کند. پس آنان [به سبب آن عذاب] چنان شدند که جز خانه هايشان ديده نمي شد. اين گونه مردم گناهکار را کيفر مي دهيم. (??) همانا ما به آنان در اموري قدرت و تمکن داده بوديم که شما را در آن امور چنان قدرت و نيرويي نداده ايم، و براي آنان گوش و چشم و دل قرار داده بوديم، ولي گوش و چشم و دلشان چيزي از عذاب را از آنان برطرف نکرد؛ زيرا همواره [با داشتن آن ابزار تشخيص] آيات ما را انکار مي کردند، و سرانجام عذابي که همواره آن را مسخره مي کردند، آنان را احاطه کرد. (??) و به راستي ما [اهل] آبادي هايي را که پيرامون شما [اهل مکه] بودند [به کيفر طغيانشان] هلاک کرديم و آيات خود را به صورت هاي گوناگون [براي آنان] بيان داشتيم، باشد که برگردند. (??) پس چرا معبوداني که به جاي خدا انتخاب کردند به گمان اينکه آنان را به خدا نزديک کند، آنان را [هنگام نزول عذاب] ياري نکردند بلکه [گم شده] از دستشان رفتند، و اين بود [سرانجام و نتيجه] دروغشان و آنچه را همواره افترا مي زدند. (??) و [سرگذشت هود] برادر قوم عاد را ياد کن، هنگامي که قومش را در سرزمين احقاف بيم داد، و بي ترديد بيم دهندگاني پيش از او و پس از او [در آن سرزمين] گذشته بودند که فقط خدا را بپرستيد؛ زيرا من بر شما از عذاب روزي بزرگ مي ترسم. (??) گفتند: آيا آمده اي تا ما را از [پرستش] معبودانمان بر گرداني، پس اگر راستگويي عذابي که ما را تهديد مي کني بياور! (??) گفت: آگاهي [به کيفيت عذاب و زمان آمدنش] فقط نزد خداست، و من آييني را که به آن فرستاده شده ام به شما ابلاغ مي کنم، ولي من شما را گروهي مي دانم که همواره ناداني مي کنيد. (??) پس هنگامي که عذاب را [در پهنه فضا] به صورت ابري گسترده ديدند که به سوي درّه ها و آبگيرهايشان روي آورده، گفتند: اين ابري باران زا براي ماست. [هود گفت: نه] بلکه اين همان چيزي است که آن را به شتاب خواستيد، بادي است که در آن عذابي دردناک است؛ (??) [چنان بادي است که] همه چيز را به فرمان پروردگارش در هم مي کوبد و نابود مي کند. پس آنان [به سبب آن عذاب] چنان شدند که جز خانه هايشان ديده نمي شد. اين گونه مردم گناهکار را کيفر مي دهيم. (??) همانا ما به آنان در اموري قدرت و تمکن داده بوديم که شما را در آن امور چنان قدرت و نيرويي نداده ايم، و براي آنان گوش و چشم و دل قرار داده بوديم، ولي گوش و چشم و دلشان چيزي از عذاب را از آنان برطرف نکرد؛ زيرا همواره [با داشتن آن ابزار تشخيص] آيات ما را انکار مي کردند، و سرانجام عذابي که همواره آن را مسخره مي کردند، آنان را احاطه کرد. (??) و به راستي ما [اهل] آبادي هايي را که پيرامون شما [اهل مکه] بودند [به کيفر طغيانشان] هلاک کرديم و آيات خود را به صورت هاي گوناگون [براي آنان] بيان داشتيم، باشد که برگردند. (??) پس چرا معبوداني که به جاي خدا انتخاب کردند به گمان اينکه آنان را به خدا نزديک کند، آنان را [هنگام نزول عذاب] ياري نکردند بلکه [گم شده] از دستشان رفتند، و اين بود [سرانجام و نتيجه] دروغشان و آنچه را همواره افترا مي زدند. (??)
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شريعتي: حالا ديگر واقعا در روزهاي پاياني ماه مبارک رمضان دعاي وداع ماه مبارک رمضان را از همين روزها بخوانيم جمع شدن سفره‌ي با برکت الهي شايد قدرش را بيشتر بدانيم ان شاء الله لحظه لحظه‌ي اين روزهايمان و اين شب هايمان که از ماه مبارک رمضان باقي مانده پر از خير و برکت باشد و بتوانيم نهايت استفاده را از اين روزها و شب‌ها ببريم و حالا اشاره‌ي قرآني امروز را حاج آقاي رنجبر بفرمايند
حاج آقا رنجبر: کشتي را در خشکي مي‌سازند اما در جاي ديگري در دريا از آن استفاده مي‌کنند يک جايي ساخته مي‌شود يک جاي ديگري مورد استفاده قرار مي‌گيرد عبادات همين روزه همين نماز حج نقش کشتي را دارند در دنيا انجام مي‌شود ولي سود و صرفه‌ي نهايي شان در عالم آخرت است صداقت مثل کشتي است اين جا به خرج مي‌دهي يک جاي ديگر نفع و سودش را مي‌بري نگو من هر کجا صداقت به خرج دادم زيان ديدم اصلا قرار نيست شما اين جا سود ببري «يَوْمُ يَنفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ» (مائده/ 119) مي‌گويد قيامت يک روزي است که شما از اين صدقت آن جا منتفع مي‌شوي آن جا برخوردار مي‌شوي مثل کشتي است نسبت به آن جا سود اين جا محسوب نمي‌شود بي سود که نيست قطعا سود دارد شعله‌ي شمع در شب در فضاي تاريک نور خوبي دارد همان جايي که به زيان ما تمام مي‌شود زياني نيست واقعا آرامشي که نصيبت مي‌شود خيلي ارزش و قيمتش بيشتر است تا زيان مادي که متحمل مي‌شويم منتها اين نور شمع در شب چقدر نور دارد؟ شمس در روز چقدر نور دارد قابل مقايسه نيست صدق در دنيا شمع است در آخرت شمس است لذا مي‌گويد «يَوْمُ يَنفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ» آن روز الآن بهره‌اي که مي‌بري اصلا بهره‌اي نيست سودي که مي‌بري سودي نيست اصلا ما در مقابل آن سودي حساب نمي‌کنيم زيان حساب مي‌کنيم آن جا مي‌فهميم فتح الفتوح کرديم همان طور که نوح وقتي طوفاني شد فهميد چه کار کرده و فهميدند که نوح چه کار کرده نوح را مسخره مي‌کردند کشتي مي‌ساخت هر کس مي‌آمد مسخره مي‌کرد مي‌گفت يک روزي طوفاني مي‌شود زمين و آسمان باران مي‌بارد آب مي‌جوشد مسخره اش مي‌کردند حالا طوفاني شد اين رفت زير دريا چه کار مي‌کنيد چطور مي‌شود خداوند به او مي‌گفت «وَاصْنَعِ الْفُلْكَ» (هود/ 37) تو بساز کار خودت را بکن گوشت بدهکار نباشد الآن خيلي‌ها شما را مسخره مي‌کنند روزه داري شما را حجاب شما را مسخره مي‌کنند نماز شما را مسخره مي‌کنند اين مسخره‌ها به نوح هم متوجه مي‌شد ولي خدا گفت کارت را بکن تو کشتي ات را بساز حجاب نماز يک کشتي است يک روزي طوفان عالم را برمي‌دارد يک روز عالم طوفاني مي‌شود همين آدم‌هايي که همين چيزها را مسخره مي‌کردند همين چيزها آن‌ها را احاطه خواهد کرد عذاب خدا را مسخره مي‌کردند عذاب خدا آن‌ها را احاطه مي‌کند بخشي از آياتي که امروز تلاوت شد همين بود «وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ» مي‌گويد يک روزي مي‌آيد که احاطه مي‌کند فرا مي‌رسد اين‌ها همان چيزهايي که اين‌ها مسخره اش مي‌کردند همان عذابي که به تمسخر مي‌گرفتند و آن روز کساني نجات پيدا مي‌کنند که کشتي را خوب ساخته باشند.
شريعتي: خيلي ممنون ان شاء الله همه مان اهل نجات باشيم به برکت نام اهل بيت و سعي و تلاشي که در اين دنيا مي‌کنيم. هفته‌ي قبل شنيديم در شأن اهل بيت از فرازهاي زيارت جامعه‌ي کبيره که اهل بيت داعي الي الله هستند ادامه‌ي فرمايشات شما را مي‌شنويم.
حاج آقا رنجبر: الْأَدِلَّاءِ عَلَى مَرْضَاةِ اللَّه بدون زير پايي نمي‌شود بالا رفت شما مي‌خواهي يک لامپي باز کني ببندي نياز به زير پايي داري هر چيزي هم به درد زير پايي نمي‌خورد چهار متکا بگذاري دستت که نمي‌رسد هيچ با سر هم مي‌خوري زمين چراغي که دستت است هم خورد مي‌شود زير پايي نردبان است نردبان ساخته شده براي زير پايي بالش را براي زير پايي نساختند کتاب را براي زير پايي نساختند در عالم معنويت هم همين طور است انسان اگر بخواهد بالا برود رشد بکند بايد زير پايي داشته باشد هر چيزي هم زير پايي نمي‌تواند باشد صداقت زير پايي خوبي نيست مروت انصاف جوانمردي اين‌ها زيرپايي‌هاي خوبي نيستند اگر زير پا گذاشتي زمين مي‌خوري خدا يک نردبان‌هايي قرار داده مي‌گويد با آن نردبان‌ها بالا برو هوا و هوس نفسانيت دلم مي‌خواهد ميلم مي‌کشد اين‌ها نردبان‌هاي قرص و محکمي هستند خدا داده اين‌ها را بگذاريد زير پا تا وقتي نفسانيتت هوست ميلت تمايلت دل بخواهي هايت را به خاطر خدا مي‌گذاري زير پايت آن وقت است که اوج مي‌گيري آن وقت است که بالا مي‌روي وقتي رضاي خودت را زير پا گذاشتي تا به رضاي الهي دست پيدا بکني اين‌ها زير پايي‌هاي محکمي هستند منتها اين که واقعا رضاي خدا در چي هست در چه نيست ما نمي‌فهميم ما نمي‌دانيم به همين خاطر خداوند اهل بيت را فرستاد ويژگي اين‌ها اين است که الْأَدِلَّاءِ ادلا جمع دليل است دليل يعني راهنما عَلَى مَرْضَاةِ اللَّه اين‌ها راهنما هستند به آن چه که مورد رضاي خداست اين‌ها به شما مي‌گويند رضاي خدا در چيست و رضاي خدا در چه چيزي نيست مي‌آيند مي‌گويند رحم کن رضاي خدا در رحم است اين قدر که رحم و رحمت و دلسوزي و شفقت نسبت به ديگران درياي رحم و رحمت الهي را به جوش مي‌آورد و رضاي الهي را متوجه شم مي‌کند هيچ چيز نمي‌تواند آن رضايت را متوجه بکند بيا رحم کن اِرحَم مَن دونَكَ يَرحَمكَ مَن فَوقَكَ (تصنيف غررالحکم دررالکلم، ص435، ح 9974) به آن کسي که زير دستت است رئيسي مديري معاون هستي هر که هستي هر چه هستي به کارمند زير دستت رحم بکن اگر رحم بکني آن کسي که آن بالا نشسته به تو رحم مي‌کند اگر رحم نکردي رحم نخواهد کرد اگر با بي رحمي برخورد کردي با بي رحمي مثل خودت با خودت رفتار مي‌کند ارْحَمُوا مَنْ فِي الأَرْضِ يَرْحَمْكُمْ مَنْ فِي السَّمَاءِ (مستدرك الوسائل، ج 9، ص 159) يا داريم مَن رَحِمَ وَ لَو ذَبيحَةَ عُصفورٍ رَحِمَهُ اللّه‏ُ يَومَ القيامَةِ (نهج الفصاحه، ص 768 ، ح3013) اگر کسي رحم بکند ولو به لاشه‌ي گنجشک يک لاشه‌ي گنجشک افتاده در جاده مرده مي‌گويد با ماشين روي اين رد نشود کناري بگذارد چال بکند بگذارد در چاله يعني اگر کسي به اين اندازه رحم داشته باشد مي‌گويد خدا به او رحم خواهد کرد يکي از بستگان علامه طباطبائي رفته بود پيش علامه مي‌گويد ديدم خيلي ناراحت خيلي درهم است خيلي گرفته است به همسرش گفتم چرا گرفته است گفت اصلا چند روز است حالش اين طور است نه غذا مي‌خورد نه استراحت مي‌کند خيلي بي تاب است خيلي بي قرار است گفتم چرا گفت يک بچه گربه چند روز پيش افتاده در اين چاه ناراحت است نگران است مي‌گويد من رفتم گفتم بچه که نيفتاده بچه گربه افتاده گفت با يک حالت خاصي فرمود اگر انسان عاطفه نداشته باشد نمي‌تواند با قرآن ارتباط برقرار بکند من نگرانم مي‌گويد رفتيم آن قدر خرج کرديم اين چاه را آمدند باز کردند با چه زحمتي اين بچه گربه را در آوردند راحت شد آرام شد چرا؟ چون اين يک عمر در کلمات اهل بيت سير کرده آن‌ها آن را راهنمايي کردند که رضاي خدا بيشتر در چيست؟ در رحم است در عاطفه است در شفقت در دلسوزي نسبت به ديگران حتي حيوانات است حتي نسبت به لاشه‌ي مرده‌ي يک گنجشک چه برسد به يک انسان الْأَدِلَّاءِ عَلَى مَرْضَاةِ اللَّه اهل بيت کارشان اين است هنرشان اين است رضاي خدا در چيست؟ هدايت مي‌کنند اَلمُستَقِرِّينَ فِي أمرِ الله پرگار دو پايه دارد يک پايه اش اگر ثابت باشد روي نقطه‌ي محکمي آن پايه هر حرکتي که داشته باشد هر تصويري که ترسيم بکند هر نقشي که ترسيم بکند دقيق و صحيح و درست است بدون هيچ انحراف و اعوجاج و کژي و کجي چه دايره‌ي کوچک باشد چه دايره‌ي بزرگ چون يک پايه اش ثابت است ما آدم‌ها مثل پرگار هستيم دو پر داريم دو پايه داريم دو بعد داريم يک بعدش قلب ما است دل ما است يک بعدش جسم ما است اگر اين قلب در يک نقطه‌ي ثابتي که خداست متمرکز باشد متوجه باشد هر حرکتي که از خودش به جا بگذارد صحيح و زيبا و درست و دقيق در مي‌آيد اما اگر آن پر ثابت نباشد در هوا باشد هوايي باشد محال است هر خطي که ايجاد مي‌شود امکان ندارد يک دانه اش درست از آب در بيايد اهل بيت از ويژگي هايشان اين است که اين قلبشان اين دلشان متوجه حق بود متمرکز حق بود مستقر بودند يعني قرار داشتند يعني ثبات داشتند اَلمُستَقِرِّينَ فِي أمرِ الله در کارهاي خدايي کارهايي که مد نظر خدا بود يعني تمام توجهشان اين بود که خدا چه کاري را مي‌پسندد گفت
کار آن دارد که حق را شد مريد *** بهر کار او ز هر کاري بريد
اين‌ها به خاطر کارهاي الهي از هر کاري مي‌بريدند يعني ثابت بودند گفت دلا در عاشقي ثابت قدم باش ثابت قدم بودند در راه عاشقي خدا همين مي‌ماند و همين نتيجه دارد اين‌ها کساني بودند که در کار الهي ثابت قدم بودند پا بر جا بودند قرار داشتند ثبات داشتند مثل ما متزلزل نبودند ما در ماه رمضان يک مقدار حواسمان به خدا است هر چه پيش تر مي‌رود هي کم رنگ و کم رنگ تر مي‌شود تا سال ديگر اصلا اثري نمي‌ماند مثل آن پر ثابت ثابت پرگار که اولش محکم چسبيده به نقطه‌اي کم کم شل مي‌شود آخرش در مي‌آيد هوايي مي‌شود. اَلتَّامِّينَ فِي مَحَبَّةِ الله يک شيشه وقتي پر باشد مثلا پر باشد از عطر ديگر هيچ چيزي را برنمي تابد هر چه را به آن بدهي پس مي‌زند سر ريز مي‌شود يک استخري پر است لبريز است اين ديگر هيچ چيز قبول نمي‌کند هر چه بدهي پس مي‌زند اهل بيت سرشار بودند از محبت حق سرشار بودند از عشق حق لذا هيچ عشقي هيچ علاقه‌اي هيچ تعلقي را ديگر برنمي تافتند اَلتَّامِّينَ بودند تامّ و تمام بودند در محبت و عشق خداوند چرا؟ چون خدا را هم باقي مي‌ديدند هم ساقي مي‌ديدند گفت عشق آن زنده گزين کاو باقي است *** کاز شراب جان فزايت ساقي است اگر مي‌خواهي عاشق کسي شوي عاشق کسي باش که اول باقي باشد هميشگي باشد بعد هم ساقي باشد سيرابت بکند به انبيا يافتند از عشق او کار و کيان مثل انبيا باش اين‌ها عشق کسي را برگزيدند که هر چه داشتند از او بود و از قبل او به خيلي جاها بار يافتند و راه پيدا کردند اهل بيت چون خداوند را ساقي مي‌ديدند و باقي مي‌ديدند لذا اَلتَّامِّينَ فِي مَحَبَّةِ الله بودند محو خدا شدند يعني عشق خداوند تمام وجود اين‌ها را پر کرد سنگ تمام گذاشتند از طرفي در محبت خدا يعني هر چه داشتند در اين راه نثار کردند اَلمُخلِصِينَ فِي تَوحِيدِ اللهِ هر چيزي خالصش ارزش دارد و خالصش مفيد است موثر است هر چيزي. آب هم همين طور عسل هم همين طور گلاب هم همين طور است شير هم همين طور است خالصش مفيد است و خالصش موثر است و خالصش ارزش دارد خدا پرستي هم همين طور خدا پرستي هم خالصش به درد مي‌خورد خالصش چيست؟ توحيد است يعني يکتا پرستي يعني در عالم يک نفر را موثر ببيني و بس. بگويي لا مـُؤْثِّرَ فِي الْوُجُودِ إلاَّ اللَّهُ فقط يک نفر است که تاثير گذار است و سر فقط برابر او خم کني همان که حافظ مي‌گفت
سر ارادت ما و آستان حضرت دوست *** که هر چه بر سر مي‌رود ارادت اوست
يعني خواست اوست هر چه او بخواهد اتفاق مي‌افتد
نظير دوست نديدم اگر چه از مه و مهر نهادم آينه‌ها در مقابل رخ دوست
نثار روي تو هر برگ گل که در چمن است مي‌گويد‌اي کاش تو چهره ات ديده مي‌شد من تمام اين گل‌هاي عالم را پر پر مي‌کردم برگ برگ مي‌کردم و به سوي تو مي‌ريختم
نثار روي تو هر برگ گل که در چمن است *** فداي قد تو هر سرو بن که بر لب جوست
چرا؟ چون به اين حقيقت دست پيدا کرده که هر چه هست اوست اهل بيت اين حقيقت را با تمام وجودشان درک کرده بودند لذا مي‌گوييم اَلْمُخلِصِينَ فِي تَوحِيدِ اللهِ اين‌ها خالص خالص بودند در يکتاپرستي.
شريعتي: خيلي ممنون ان شاء الله رنگ و بوي اين توحيد خالص را همه مان بگيريم خيلي ممنون از همراهي شما. حاج آقاي رنجبر دعا بکنند همه آمين بگوييم.
حاج آقا رنجبر: گفت صبر آرد آرزو را ني شتاب. اين يکي از بهترين دعاهاي قرآني همين است «رَ‌بَّنَا أَفْرِ‌غْ عَلَيْنَا صَبْرً‌ا» (بقره/ 250)
شريعتي: آمين خيلي ممنون بهترين‌ها را براي همه‌ي شما آرزو مي‌کنم بي تاب تر از جان پريشان در تب بي خواب تر از گردش هذيان بر لب بي رويت روي او بلا تکليفم هم چون گل آفتاب گردان در شب براي آمدنش دعا بکنيم اللهم عجل لوليک الفرج تا سلامي دوباره.