حجت الاسلام والمسلمين رنجبر
موضوع: شرح زيارت جامعه کبيره
تاريخ: 94/01/16
بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمد و آله الطاهرين
الا يا ايها الساقي ادر کاسا و ناولها * * * که عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشکلها
به بوي نافهاي کاخر صبا زان طره بگشايد * * * ز تاب جعد مشکينش چه خون افتاد در دلها
مرا در منزل جانان چه امن عيش چون هر دم * * * جرس فرياد ميدارد که بربنديد محملها
به ميسجاده رنگين کن گرت پير مغان گويد * * * که سالک بيخبر نبود ز راه و رسم منزلها
شب تاريک و بيم موج و گردابي چنين هايل * * * کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
همه کارم ز خود کامي به بدنامي کشيد آخر * * * نهان کي ماند آن رازي کز او سازند محفلها
حضوري گر همي خواهي از او غايب مشو حافظ * * * متي ما تلق من تهوي دع الدنيا و اهملها
شريعتي: سلام عرض ميکنم خدمت شما خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز در هر کجا که هستيد ايام به کامتان باشد. خوشحاليم در خدمت شما و همراه شما هستيم. در محضر حاج آقاي رنجبر عزيز هستيم سلام عليکم و رحمة الله.
حاج آقا رنجبر: عليکم السلام بسم الله الرحمن الرحيم من هم خدمت شما و همهي بينندگان عرض سلام و ادب و احترام دارم من هم سال نو و جديد را خدمت شما و همهي بينندگان تبريک عرض ميکنم.
شريعتي: سلامت باشيد. در بخش ابتدايي گفتگويمان با حاج آقاي رنجبر شرح ابيات و غزليات حافظ را خواهيم داشت.
الا يا ايها الساقي ادر کاسا و ناولها * * * که عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشکلها
حاج آقا رنجبر: زبان هر کسي را بايد با بيان خودش فهميد ولي ما متاسفانه زبان ديگران را ميخواهيم با بيان و ادبيات خودمان تحليل کنيم ريشهي قالب سوء تفاهمها سوء برداشتها هم همين است همين جا است که ما زبان ديگران را با بيان ديگران معنا نميکنيم من يک نمونه عرض ميکنم. قرآن يک زباني دارد و يک بياني دارد. زبان قرآن بايد با بيان قرآن فهميده شود نه با بيان ما. در زبان قرآن نمونه اين است واژهي وارد آمده است يک بار هم به تناسب اشارهاي کردم در زبان ما هم واژهي وارد است منتها وارد در بيان و ادبيات ما يک معنا دارد در بيان و ادبيات قرآن يک معناي ديگري دارد اگر بخواهيم زبان قرآن را با بيان خودمان بفهميم ديگر آن زبان قرآن نيست ما دچار سوء برداشت خواهيم شد وارد در زبان فارسي يعني داخل شدن در يک فضايي ميگوييم فلاني وارد اتاق شد ولي وارد در قرآن يعني بر لبهي چيزي قرار گرفتن در کنار چيزي قرار گرفتن لذا در سورهي يوسف داريم «فَأَرْسَلُوا وَارِدَهُمْ» (يوسف/19) ميگويد قافله واردشان را فرستادند وارد را به چه کسي ميگفتند؟ به کسي که ميرود لب چاه آب ميايستد و از چاه آب ميکشد يا «وَإِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وارِدُها» (مريم/71) همهي شما وارد جهنم ميشويد يعني چه وارد جهنم ميشويد؟ داخل جهنم ميشويد؟ خيليها آمدند اين معنا را کردند چرا داخل جهنم؟ چه ضرورتي دارد بهشتيها هم داخل جهنم شوند نه ميگويد همهي شما ميآييد بر لبهي جهنم قرار ميگيريد حالا آنهايي که جهنمي باشند جهنم آنها را به سمت خودش ميکشاند و آنهايي که نباشند رد ميشوند مثل اين که يک آهنرباي بسيار قوي اين وسط است اگر يک آهن پاره بيايد اين جا به شدت او را به سمت خودش ميکشد ولي شما يک شاخه گل ياس بياور که اصلا وزني ندارد اما هيچ کششي نسبت به آن ندارد قرآن ميگويد همهي شما وارد جهنم ميشويد يعني همهي شما ميآييد لبهي جهنم خدا کسي را داخل جهنم نميبرد اين جهنم است که شما را با خودش ميبرد چرا؟ چون اخلاق شما جهنمي بوده رفتار شما جهنمي بوده وقتي حرف ميزدي آتش ميزدي به دلها شدي از جنس جهنم از جنس آتش سنخيت دارد شما را ميکشد اما اگر جهنمي نباشي همان شاخه گل ياسي در زيارت ميخوانيم اَللّهُمَّ ارْزُقْني شَفاعَهَ الْحُسَيْنِ يَوْمَ الْوُرُودِ (مفاتيح الجنان/زيارت عاشورا) خدايا روز ورود شفاعت سيدالشهدا را نصيب ما بکن يعني روزي که ميآييم لبهي جهنم بالاخره ما قاطي داريم يک اخلاق و رفتار جهنمي داريم قطعا جهنم ما را به سمت خودش خواهد کشاند اگر امام حسين بيايد اگر شفاعت و وساطت کند و دستگيري بکند او ميتواند ما را به سمت خودش بکشاند و ما را از چنگال آتش نجات بدهد پس واژهي ورود واژهي وارد در کلام اهل بيت در قرآن کريم يک معناي ديگري پيدا کرد پس اگر ميخواهي زبان قرآن را متوجه شوي بايد بروي سراغ بيان قرآن ادبيات قرآن آن وقت است که ميتواني از اين کتاب درسي داشته باشي نکتهاي بياموزي ارتباطي برقرار کني اين يک اصل کلي است هر کسي زباني دارد بياني دارد زبان هر کسي را بايد با بيان خودش فهميد.
شريعتي: زبان بايد با بيان مطابق باشد.
حاج آقا رنجبر: مطابق هست بايد فهميد يعني اگر ميخواهي زبان کسي را بفهمي بايد ادبيات بيانات عباراتش را ببين حافظ ميگويد
کلک ما نيز زباني و بياني دارد
مي گويد ما زباني داريم خاص خودمان زبان ما را بخواهي بفهمي بايد بيان و ادبيات ما را بفهمي اگر يک بيتي خواندي
الا يا ايها الساقي
اين ساقي در زبان من آمده نروي در بيان و ادبيات خودت نروي لغت نامهي دهخدا را باز کني آن جا نوشته ساقي به کسي ميگويند که در يک بزم شراب، شراب را در پياله ميکند به ديگران ميدهد بعد بيايي بگويي حافظ ميخواره است حافظ اهل ميگساري است. در ادبيات حافظ ساقي به معناي ديگري است شما بيا ابيات و غزليات ديگر من بيان و زبان من را ببين من ساقي را معنا کردم من يک جا به تو ميگويم.
نديم و مطرب و ساقي همه اوست
من حافظ وقتي ميگويم نديم که يعني هم نشين اوست من وقتي ميگويم مطرب تو نرو لغت را باز کن که مطرب به زن رقاصه ميگويند مطرب به آدم آواز خوان ميگويند پس حافظ هم که اهل مطرب و رقص و آواز بوده نه من مطرب را معنا کرده ام من وقتي ميگويم مطرب منظورم اوست چرا؟ چون مطرب کسي است که در ديگران ايجاد فرح شادي نشاط خرمي ميکند بسم الله ببينيم اين آوازخوان در شما ميتواند ايجاد طرف ماندگار بکند يا او هر کس بتواند طرب و فرح ماندگاري در کسي ايجاد بکند سزاوار است ما به او بگوييم مطرب پس من به خدا ميگويم. او است که در انسانها طرب و فرح ايجاد ميکند ساقي را شما به کسي که شراب را ميريزد در پياله يک کسي هم سر ميکشد چند لحظهاي هم شنگول و سرحال است و بي خود از خود است و بعدش هم خماريها شروع ميشود نه من ساقي به آن کسي ميگويم که شرابي به تو ميدهد که پشتش خماري و درد سر نباشد. در بيان حافظ کسي است که ميمعرفت ميدهد. يک جا ميگويد
شرابي بي خمارم بخش يا رب * * * که در وي هيچ دردسر نباشد.
پس من وقتي ميگويم ساقي منظورم خداست که ميتواند حقيقتا انسان را از خودش بي خود کند انسان را مست بکند انسان را شيدا و شوريده بکند پس
الا يا ايها الساقي
حافظ خطاب به خداوند ميکند الا! هان! يا ايها الساقي اي کسي که ساقي هستي ديگران را سر مست ميکني شيدا ميکني از خود بي خود ميکني، ادر يعني بچرخان بگردان يک کسي جام دستش است ميگويد در مجلس بگردان يعني به همه بده، اَدِر کأساً اين جامي که داري ما يک کاسه داريم يک کأس داريم کاسه همان است که در آن آش و لوبيا و عدس ميريزند کأس هم داريم که در آن شراب ميريزند مولوي هم ميگفت
کاسه بده کأس ستان شور گزين نه شوربا
مي گفت کاسه ات را بده يعني ماديات را بده تا به تو کأس بدهند معنويات بدهند در اين کاسه چه ميريزند؟ شوربا آش ميريزند ولي در آن کأس شور و شوريدگي ميريزند کأسي که داري بچرخان، و ناولها، مناوله يعني دست دراز کردن و به کسي چيزي دادن ميگويد ضمنا خودت دستت را دراز کن به ما بده دست ما کوتاه است دست ما به جايي بند نيست حتي ما دستي هم که بگيريم نداريم هنر اوليا خدا همين است که خودشان را نميبينند حافظ نميگويد به من بده ميگويد بگردان يعني به همه بده متاسفانه ما خوشي هايمان لذت هايمان در داشتنهاي خودمان و نداشتنهاي ديگران ميبينيم ديگران را نميبينيم اينهايي که با وضع نا بهنجاري ميآيند در کوچه و بازار حجاب خوبي ندارند رازش چيست؟ رازش اين است که فقط خودشان را ميبينند راحتي آزادي خودشان را ميبينند ديگران را نميبيند. نميبيند من که با اين وضع دارم ميآيم با کوچه و بازار چه خانههاي گرمي که به سردي گراييده ميشود چه کانونهاي گرمي که از هم پاشيده ميشود چه بچههايي که آواره ميشوند و سرانجام ناخوشايندي پيدا ميکنند چون خودش را ميبيند الآن طرف لذت ميبرد ماشيني داشته باشد که ديگران نداشته باشند يک مدلي بزند که ديگران نزده اند لذتش در نداشتن ديگران است ولي اوليا؟ خدا اين طوري نستند لذتشان در اين است که همه داشته باشند ميگويد خدايا اگر چيزي ميدهي به همه بده خدا رحمت کند شهريار ميگفت گر رهاييست براي همه خواهيم ز غرب اگر خدايا قرار است ما را نجات بدهي همه را نجات بده فقط من را نجات نده يک دعايي دارد حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها ميفرمايد اَلّلهُمَّ افْتَحْ لَنا خَزائِنَ رَحْمَتِکَ (ادعيه روزانه حضرت زهرا سلام الله عليها) خدايا خزانههاي رحمتت را نه براي من براي همهي ما باز کن وَ هَبْ لَنا الّلهُمَّ رَحْمَةً لاتُعَذِّبُنا بَعْدَها فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ (ادعيه روزانه حضرت زهرا سلام الله عليها) خدايا هبه کن ببخش به همهي ما نه به من رحمتي بده که پشتش عذاب و قهر و دردسري نباشد.
الا يا ايها الساقي ادرکاسا و ناولها * * * که عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشکل ها
دعوي عشق و عاشقي خيلي آسان است بعضيها فکر ميکنند عاشق اميرالمومنين عاشق سيدالشهدا بودن آسان است آسان مينمايد ولي آسان نيست شما به بچهي خودت دو سال چهار سال است بگو دوستت دارم تا گفتي دوستت دارم ميگويي برايم يک بستني بخر يعني يک بچه هم با اين سن و سالش ميفهمد که عشق دوستي محبت هزينه دارد الزاماتي دارد بايد هزينه کني بايد حرف من را گوش بدهي وقتي ميگويم اين را بخر بايد بخري قرآن ميگويد «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِى» (آل عمران/31) اگر شما واقعا عاشق خدا هستي پشت سر من راه بيفت من دارم به سمت معشوق شما ميروم که دعوي عاشقي اش را داري مشکلاتي که پيش ميآيد همين هزينه کردن هايش است.
که عشق آسان نمود اول ما فکر ميکرديم عاشقي آسان است همين که بگوييم محب اميرالمومنين تمام است نه افتاد مشکلها بايد هزينهها بکنيم در شرايطهايي قرار ميگيري که نميداني بايد چه کار بکني که افتاد مشکلها لذا ميگويد بيا ساقي بادهي خودت را که بارها عرض کردم يعني معرفت به ما بده چون وقتي معرفت باشد مشکلات آسان ميشود يک بچه وقتي مادر ميخواهد او را از شير بگيرد چقدر بي تابي ميکند چقدر شيون ميکند در حالي که مادر ميخواهد چيزي که از اين به بعد برايش مضر است شير از اين به بعد برايش مضر است دو سال شده بايد از شير بگيردش ميخواهد يک سفره برابرش باز کند ميخواهد انواع غذاهاي رنگارنگ پيش رويش بگذارد چون نميفهمد و نميداند برايش مشکل است ولي اگر معرفت ميآمد آسان ميشد آن معرفت وقتي بيايد انسان واقعا از خودش بي خود ميشود مست ميشود لذا تعبير باده ميکند همان که خدا رحمت کند مرحوم علامه طباطبائي فرمود
گره را ز راز جهان باز کن * * * که آسان کند باده دشوارها
شرح همين بيت حافظ است که حافظ ميگويد ساقي به همه بده به ما هم بده چه بده؟ معرفت بده چون گرفتار مشکلات شده ايم تنها چيزي که ميتواند مشکلات را آسان بکند همان بادهي معرفت است علامه هم ميگويد گره را ز راز جهان باز کن برو اين اسرار عالم را براي خودت هر طوري است روشن کن اگر روشن کني مست و بي خود ميشوي که آسان کند باده اين معرفتي که مثل باده تو را سرمست ميکند دشوارها.
شريعتي: واقعا در مشکلاتي که ما داريم بلاهايي که يک وقتهايي ناخواسته گرفتارش ميکنيم اگر نوع نگاه ما تغيير کند.
حاج آقا رنجبر: کاملا عوض ميشود پياز را شما ميآوري سر سفره بچهي شما يک گاز ميزند پرتش ميکند دور شيون و فرياد هم ميکند اما خود جناب عالي ميروي ميدان به قيمت گراني هم ميخري ميآوري و مصرف ميکني چرا؟ بچه چرا پرت ميکند؟ ميگويد تند است اتفاقا شما به خاطر تندي و تيزي خريدي و به خاطر تندي مصرف ميکند فرق چيست؟ فرقش اين است شما معرفت داري او معرفت ندارد لذا مشکل تندي و تيزي براي شما تحملش آسان است براي او آسان نيست
به بوي نافهاي کاخر صبا زان طره بگشايد * * * ز تاب جعد مشکينش چه خون افتاد در دل ها
بو هم به معناي بو و رائحه است هم به معناي اميد و آرزو در اين جا به بوي يعني به اميد اين که به آرزوي اين که نافه يک نوبت عرض کردم يک کيسهاي است به اندازهي نارنج در شکم آهو قطرات خون ميآيد آن جا جمع ميشود تبديل ميشود به يک عطر بسيار معطري که ميگويند مُشک چون اين نافه آن کيسه ظرف مشک است و مشک هم معطر است طبيعتا اين نافه هم معطر ميشود مثل شيشهي عطر است که داخلش چون عطر است خود اين شيشه هم معطر ميشود چون نافه بوي خوشي ميدهد لذا در ادبيات ما گاهي وقتها نافه به معناي بوي خوش به کار ميرود اين جا هم نافه يعني بوي خوش به بوي نافهاي به آرزوي اين که بوي خوشي کاخر که بالاخره و سرانجام صبا به آن بادي و نسيمي ميگويند که از جانب شرق ميوزد و يک خنکاي خاصي دارد مثل نسيم صبح گاهي است اين صبا هم عامل رسانندهي بو است يعني شما اگر بخواهيد گل خوش عطري که آن جا هست بوي خوشش به مشامت برسد بايد نسيمي بيايد به مشام شما برسد ميگويد به آرزوي اين که بوي خوشي توسط يک صبايي به مشام ما برسد آن هم از چه؟ زان طره. نوبت قبل عرض کردم طره گيسو زلف کاکل در ادبيات حافظ اشاره به صفات الهي دارد چون زلف و طره و گيسو نماد زيبايي هستند لذا صفات الهي هم که زيبا هستند تعبير به طره و گيسو ميکنيم ميگويد به آرزوي اين که بوي خوشي از صفات الهي به مشام ما برسد يني يک بويي از رحمت الهي برسد يک عمري گفتيم الرحيم خدا رحيم است يک بويي ببريم از اين چه خون افتاد در دلها چقدر خون جگر خورديم يعني به اين راحتيها انسان رحمت و مهرباني خدا را نميتواند درک بکند ببينيد يک جوان رعنايي بيست سال در تخت افتاده هيچ حرکتي ندارد فقط چشم هايش اين طرف آن طرف ميشود اين مادر مينشيند کنار اين بدن مثل شمع اشک ميريزد چرا؟ چون مهربان است آن وقت شما به خدا هم ميگويي مهربان آن وقت ميگويي خدا از اين مادر هم مهربان تر است خيلي پيچيده است يعني درک مهرباني خدا واقعا يک راز پيچيدهاي است چه مهرباني است اين مهرباني مگر نميگويند از مادر مهربان تر است اين مادر تحمل يک لحظه و آن اين جوانش را ندارد چطور خدا مهربان تر است؟ ببين چقدر پيچيده است فهم اين مهرباني نميشود با مثال روشنش کرد ولي چارهاي نيست يک وقتي شما يک رفيقي داريد بيماري قلبي دارد ميخواهي عيادتش بکني ميروي قنادي يک جعبه خامه ميگيري اين مهرباني است از روي مهرباني يک کسي هم است طبيب است ميرود در همان قنادي از خامه و رولت نميپرسد ميگويد شکلات تلخ داريد؟ ميگويد بله ميگويد چند درصد؟ شصت درصد بالاتر هفتاد هشتاد ميگويد صد درصد تلخ هم داريد؟ ميگويد بله ميگويد همان را بدهيد چون طبيب است اين هم از روي مهرباني اين کار را ميکند او شيريني آورده اين شکلات تلخ آورده کدام مهربان ترند؟ آن کسي که دهان بيمار را شيرين ميکند يا آن کسي که دهان بيمار را تلخ ميکند؟ اين مهربان تر است چون او ميداند شکلات تلخ براي قلب خيلي خوب است مهربانيهاي خدا از جنس آن طبيبي است که شکلات تلخ ميبرد در بسياري از موارد هم آن تلخي را ندارد و مهربانيهاي مادر مثل آن کسي است که آن جعبه شيريني برده منتها يک مثال است ما ميگوييم و ميشنويم ولي درکش و هضم و فهمش شوخي بازي نيست اين بايد يک صبايي از راه برسد صبا را حافظ به پيامبر ميگويد به اهل بيت و اوليا خدا ميگويد چون اينها در عالم نقش صبا را بازي ميکنند يعني اينها هستند که بوي صفات الهي را به مشام آدمها ميرسانند ميگويند اگر رحماني در اين عالم باشد اوست اگر رحيمي باشد اوست اگر کريمي، ستاري، غفاري باشد اوست مگري صبائي يک ولي خدايي سر راه انسان باشد و اين بوي خوش را از اين صفات از اين طره که اتفاقا تاب دار هم است طره موي بالاي پيشاني است حالا اين يک وقت ساده است يک وقت در هم تنيده است پيچ و خم به آن دادند مجعد است ميگويد طرهي حق صفات حق ساده نيست تاب دار است پيچ در پيچ است لذا هم کلمهي تاب استفاده ميکند هم کلمهي جعد هر دو به يک معناست تاب يعني پيچ دار مجعد هم پيچ دار ميخواهد بگويد پيچ در پيچ است به همين خاطر آدم بايد درک کند و دريافت بکند خون دلها بايد بخورد.
به بوي نافهاي کاخر صبا زان طره بگشايد، ز تاب جعد مشکينش، مشکين يعني معطر صفات الهي عطر خاص خودشان را دارند بخش دوم بحث ما اتفاقا در شرح احوال اين نازنيناني هستند که نقش صبا را در عالم بازي ميکنند.
شريعتي: ان شاء الله آينهي تمام نماي رحمت خداوند متعال هستند. خيلي ممنون قرار امروز دوستان خوب سمت خدا صفحهي 407 مصحف شريف خواهد بود آيات نوراني 25 ام تا 32 ام سورهي مبارکهي روم در سمت خداي امروز تلاوت ميشود لحظه لحظهي بهار ما منور به نور قرآن باشد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
وَمِنْ آيَاتِهِ أَن تَقُومَ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذَا دَعَاكُمْ دَعْوَةً مِّنَ الْأَرْضِ إِذَا أَنتُمْ تَخْرُجُونَ ?25? وَلَهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ ?26? وَهُوَ الَّذِي يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَى فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ?27? ضَرَبَ لَكُم مَّثَلًا مِّنْ أَنفُسِكُمْ هَل لَّكُم مِّن مَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم مِّن شُرَكَاءَ فِي مَا رَزَقْنَاكُمْ فَأَنتُمْ فِيهِ سَوَاءٌ تَخَافُونَهُمْ كَخِيفَتِكُمْ أَنفُسَكُمْ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ?28? بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَهْوَاءَهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ فَمَن يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ اللَّـهُ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِينَ ?29? فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّـهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّـهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ?30? مُنِيبِينَ إِلَيْهِ وَاتَّقُوهُ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ ?31? مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ ?32?
ترجمه:
و از نشانه هاي [قدرت و ربوبيت] او اين است که آسمان و زمين به فرمانش برپايند، سپس زماني که شما را با يک دعوت از زمين بخواند، ناگاه [از گورها] بيرون مي آييد، (??) و هر که در آسمان ها و زمين است، فقط در سيطره مالکيّت و فرمانروايي اوست، و همه براي او فروتن و خاضع اند، (??) و اوست که مخلوقات را مي آفريند سپس آنان را [پس از مرگشان] باز مي گرداند؛ و اين [کار] براي او آسان تر است. و برترين وصف ها در آسمان ها و زمين ويژه اوست؛ و او تواناي شکست ناپذير و حکيم است. (??) خدا از [وضع و حال] خودتان براي شما مثلي زده است، آيا از بردگانتان در آنچه [از نعمت ها و ثروت ها] به شما روزي داده ايم، شريکاني داريد که شما در آن [نعمت ها و ثروت ها] با هم برابر و يکسان باشيد، و همان گونه که از يکديگر مي ترسيد [که يکي از شما نعمت و ثروت مشترک را ويژه خود کند] از بردگانتان هم بترسيد؟ [بي ترديد در ميان آزاد و برده و مولا و عبد و مالک و مملوک چنين شرکتي وجود ندارد، پس چگونه ممکن است مملوک خدا در خدايي، ربوبيت، خالقيت و مالکيّت شريک او باشد؟!] اين گونه آيات خود را براي مردمي که تعقّل مي کنند، بيان مي کنيم. (??) [اعتقاد و عمل مشرکان بر پايه تعقّل نيست] بلکه آنان که [با شرکورزي] ستم کرده اند از روي جهل و ناداني از هواهاي نفساني خود پيروي نموده اند؛ پس کساني را که خدا [به کيفر پيروي از هواها] گمراه کرده است، چه کسي هدايت مي کند؟ و آنان هيچ ياري کننده اي [که از گمراهي و عذاب نجاتشان دهد] نخواهند داشت. (??) پس [با توجه به بي پايه بودن شرک] حق گرايانه و بدون انحراف با همه وجودت به سوي اين دين [توحيدي] روي آور، [پاي بند و استوار بر] سرشت خدا که مردم را بر آن سرشته است باش براي آفرينش خدا هيچگونه تغيير و تبديلي نيست؛ اين است دين درست و استوار؛ ولي بيشتر مردم معرفت و دانش [به اين حقيقت اصيل] ندارند. (??) [پاي بند به همان سرشت خدايي باشيد] در حالي که روي آورندگان به سوي او هستيد و از او پروا کنيد و نماز را برپا داريد و از مشرکان نباشيد. (??) مشرکاني که دينشان را بخش بخش کردند و [سرانجام] گروه گروه شدند، در حالي که هر گروهي به آنچه [از بخشي از دين] نزد آنان است [به تصور اينکه حق است] شادمانند! (??)
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شريعتي: خيلي خوشحاليم خدمت شما هستيم پيامهاي شما الطاف شما به ما ميرسد خيلي ممنون. اشارهي قرآني را حاج آقا رنجبر بفرمايند ان شاء الله در ادامه در خدمتشان باشيم
حاج آقا رنجبر: روي شما به هر سمتي که باشد حرکت شما به آن سمت آسان است و سريع است و بي خطر. اما اگر رو را به يک طرف کرديد و به سمت ديگري حرکت کرديد هم حرکت سنگين است هم حرکت کند است هم احتمال خطر و آسيب و افتادن است به همين خاطر قرآن ميگويد ببين ميآيي به سمت قرآن «فَأَقِمْ وَجْهَكَ» من چهره ات را ميخواهم رو کن توجه کن به اين دين اين جا است که حرکتت آسان ميشود حرکتت سريع ميشود و بي خطر وگرنه هيچ حاصلي ندارد سنگين است اين حرکت چرا نماز براي ما سنگين است؟ چون در نماز ما رويمان اين طرف است بدن ما رو به قبله است روي ما به اين طرف است به اين معناست که داريم فکر ميکنيم صبح فلاني چه گفت و چرا گفت من بعد از نماز چه برخوردي بايد با اين بکنم روي ما به يک طرف ديگر است دل يک طرف است بدن يک طرف ديگري است لذا ميگويد «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ» اگر ميخواهي بيايي به سمت دين رو کن به دين توجه کن به دين
شريعتي: خيلي ممنون خيليها در اين مدت که در مشاهد مشرفه بودند يا حتي در منزل زيارت جامعهي کبيره را خواندند رسيدند به اين فرازش که اَلسَّلامُ عَلى اَئِمَّةِ الْهُدى.
حاج آقا رنجبر: بناها شاغول دارند و با شاغول است که يک ديوار و بنايي را بالا ميبرند اگر شاغول نباشد اين ديوار کج بالا ميرود کج هم بالا رفت فرو ميريزد شاغول هم ريسماني است انتهايش فلز سنگين آويز است اين را ميآورند کنار ديوار چون اين راست است راستي و کجي ديوار را نشان ميدهد عربها به شاغول ميگويند امام متاسفانه ما در ترجمهي امام به پيشوا به رهبر ترجمه ميکنيم اين ترجمهي دقيق و لطيفي نيست ترجمهي دقيق امام شاغول بودن است شاغول کارش چيست؟ آمده که اين ديوار برود بالا ميگويد من اميرالمومنين شاغول هستم بدون من بناي شخصيت تو بناي زندگي تو ممکن است بالا برود ولي درست بالا نرود امروز نريزد فردا فرو ميريزد پس امام يعني شاغول اينها شاغول اند يعني با تعاليم اين هاست که بناي زندگي انسان درست بالا ميرود و ماندگار و پايدار ميشود اَلسَّلامُ عَلى اَئِمَّةِ ائمه جمع امام است پس امام يعني شاغول به قول شما کساني که براي تعالي معيار هستند ائمة الهدي نميگويد ائمه الهدات يعني خود هدايت اند سر تا پا هدايت اند مثل شاغول است شاغول نشان ميدهد کجا کج است کجا راست است اينها سراپا گفتارشان رفتارشان کردارشان هدايت است چرا اميرالمومنين در نماز در حال رکوع انگشترش را در ميآورد و به آن سائل ميدهد ميتوانست آن انگشتر را نگه دارد يک دقيقه بعد نمازش را تمام بکند سريع تر بخواند بعد به او بدهد چرا در نماز و در رکوع ميدهد چون امام هدايت است ميخواهد هدايت بکند من شما و ديگران را که فقر نياز ناداري تهي دستي آن قدر کريه و زشت و زننده و آزار دهنده است آن قدر کج و مخرب است که در کوتاه ترين زمان بايد رفعش کرد حتي فاصلهي همين يک دقيقهاي اين آدم به تور يک کسي بخورد که او شياد باشد و او را با خودش ببرد گفت يک زمان غافل شدم صد سال راهم دور شد همين رفتار و ماجرا را مطرح ميکند که ميگويد ولي شما آن کساني هستند که در نمازشان در رکوعشان انفاق ميکنند و زکات ميدهند چرا؟ چون قرآن هم کتاب هدايت است سر تا پا هدايت است ميخواهد بگويد نمازي که به دست گيري در نيايد نماز نيست نمازي که از دل آن گره گشايي بيرون نيايد نماز نيست قرآن هدايت ميکند اميرالمومنين هم هدايت ميکند ميگويد فقر چقدر آزار دهنده است فقر چقدر مخرب است اَئِمَّةِ الْهُدى هدايت ميکند بالاترين هدايت اينها هم هدايت به حق است هدايت به خداوند است نه يعني دست شما را ميگيرند ميگذارند در دست خدا نه اصلا شما وقتي به اينها ميرسي هدايت ميشوي به خدا مثال ساده ميزنم از اين ساده تر نميشود حرف زد. شيريني حقيقتي است در عالم وجود دارد ولي شما بخواهي اين شيريني را درک کني دريافت کني بفهمي چه است؟ هيچ راهي نداري جز اين که بروي سراغ يک چيزهايي که اين شيريني در آن حضور و وجود دارد يک قند نبات عسلي بگذارند پيش روي شما و شما بچشي بگويي آهان شيريني را فهميدم گفت تا نخوري نداني بوي خوش يک حقيقتي است چطور بفهمي که چه است؟ بايد بروي سراغ چيزهايي که اين بوي خوش در آنها وجود دارد گلي گلابي عطري را بو کني بعد بگويي فهميدم بوي خوش يعني چه يافتم. خدا همان بوي خوش است که در يک انسانهايي مثل اميرالمومنين مثل سيدالشهدا تجلي کرده است اينها همان گل و گلاب هستند تا سراغ اينها نروي خدا را نخواهي فهميد خدا را درک و دريافت نخواهي کرد خدا همان شيريني است که اگر تو بخواهي حقيقتش را درک کني راهي جز اين نداري که بروي سراغ اهل بيت اينها همان قند و نبات و عسل اند که خداوند در آنها تجلي کرده اَلسَّلامُ عَلى اَئِمَّةِ الْهُدى اينها امامان هدايت اند يعني شما را هدايت ميکنند به آن وجود حقيقي عالم به وجود حق نگاه شيعه به امامت نگاه هدايت است يعني شيعه امامت را مساوي با هدايت ميداند ميگويد کسي بايد امام باشد که سراپا هدايت باشد يعني شما وقتي کنارش مينشيني خدا را بفهمي امامت مساوي است با هدايت اين است که شيعه ميگويد امامت راي بردار نيست ما بايد ببينيم خدا در چه کسي تجلي کرده مثل اين که بايد ببينيم بوي خوش در کدام اجسام وجود دارد با راي که نميشود شما راي بدهي بگويي خاک اره مثل گل است بله اسم خاک اره را ميگذاريم گل ولي گل نيست شما وقتي کنار خاک اره قرار ميگيري بويي از گل نيست با حقيقت حق آشنا نميشويم اين است که شيعه ميگويد امامت راي بردار نيست امامت انتصابي است بايد ببينيم خود اين خداوند ميگويد من در چه کسي تجلي کرده ام مثل بوي خوش ميگويد من در گل سرخ تجلي کرده ام ميخواهي با من آشنا شوي ميخواهي بفهمي من چه هستم برو سراغ گل سرخ وَ مَصابيحِ الدُّجي غالب عبارات زيارت جامعه تمثيل است چون تمثيل بهترين راه و سريع ترين راه و صريح ترين راه براي تفهيم است لذا اينها معمولا با يک مثالهايي از خودشان ياد ميکنند که ذهن ما را نزديک بکنند کار تمثيل نزديک کردن و تقريب کردن است تعبير ديگري که دارد ميگويد ما مصابيح الدجي هستيم مصابيح جمع مصباح است مصباح يعني چراغ دجي جمع دجيء است دجيء يعني تاريکي ميگويد اين چراغ را ميبيني وقتي ميآيد نورش ميآِيد تاريکيها ميرود حکايت ما حکايت چراغ است چطور عالم طبيعت بدون چراغ نميشود عالم حقيقت هم بدون چراغ نميشود تو اگر بخواهي طبيعت عالم را ببيني بدون چراغ نميشود اگر بخواهي حقيقت عالم را هم دريافت کني بدون چراغ نميشود چراغ عالم طبيعت همين چيزهايي است که ميبيني ماه است خورشيد است چراغ مهتابي است فانوس است شمع است چراغهاي عالم حقيقت هم ما هستيم بدون ما همه جا همه چيز تاريک است همان طور که بدون اين چراغ همه جا تاريک است حتي خانهي خدا. شما شب وارد خانهي خدا شويد چراغ نباشد ظلمات محض است همان جا ميخوري به ستونها آسيب ميبيني در خانهي خدا آسيب ميبيني در خانهي خدا زمين ميخوري ميگويد ما هم همين طور هستيم ما نور عالم هستيم بدون ما حتي قرآن تاريک است همين قرآني که اسم خودش را نور گذاشته تاريک است چون قرآن وقتي نور است که در دست ما باشد مثل اين مهتابي وقتي نور دارد که در قاب باشد جاي ديگر باشد دست من و شما باشد هزار سال هم باشد يک ذره نور و روشني ندارد ميگويد ما چراغ هستيم به وسيلهي ما همه چيز روشن ميشود اين قرآن هم به وسيلهي ما روشن ميشود قرآن بدون ما تاريک است اميرالمومنين ميفرمود بنويس بسم الله اين نقطهي باء را نگذار ميشود خواند؟ امکان ندارد بعد ميگفت حالا نقطه بگذار گذاشتي؟ بله ميفرمود من اين نقطه ام يعني چه؟ يعني چطور نقطهها را از قرآن بگيريد قرآن خواندني نيست خوانده نميشود در نتيجه فهميده نميشود ما را هم اگر از قرآن جدا کنيد اين قرآن ديگر قابل فهم و قابل درک نخواهد بود مصابيح ما چراغ هستيم به قول حافظ گفت: بيا و راز اهل درد بشنو به لفظ اندک و معني بسيار.
کلمهي مصابيح يک لفظ است ولي يک دنيا خوابيده به شما ميگويد چرا من اميرالمومنين اصرار داشتم خليفه باشم امام باشم بالا باشم چرا؟ چون من چراغم چراغ بايد بالا باشد چراغ اگر بالا باشد به نفع شما است براي چراغ هيچ فرقي نميکند ميخواهد بالا باشد يا روي زمين باشد ذرهاي برايش تفاوت نميکند اما براي شما تفاوت ميکند من بالا باشم شما بهتر ميبيني و بيشتر ميبيني چراغ بايد جلو باشد نه عقب براي چراغ هيچ فرقي نميکند ميخواهد جلو باشد ميخواهد عقب باشد ذرهاي تفاوت نميکند اما براي شما خيلي تفاوت ميکند شما اگر اين چراغ را پشت سرت انداختي زمين ميخوري موقعيتش خيلي مهم است لذا اصرار داشت بگذاريد من باشم نه به خاطر من به خاطر شما من چراغم خود اميرالمومنين دارد ميفرمايد إِنَّمَا مَثَلِي بَيْنَکُمْ کَمَثَلِ اَلسِّرَاجِ فِي اَلظُّلْمَةِ (نهج البلاغه/ خطبه 187) من مثل يک فانوس ام مثل يک چراغ ام در دل تاريکي ها.
شريعتي: خيلي ممنون نکات خوبي را شنيديم خيلي ممنون از توجه دوستان خوب فردا ان شاء الله با حضور حاج آقاي فرحزاد خدمت شما خواهيم رسيد حاج آقاي رنجبر دعا بکنند همه آمين بگوييم.
حاج آقا رنجبر: خدا ان شاء الله در اين سال جديد هم ما را از نور و روشنايي اهل بيت برخوردار کند.
شريعتي: الهي آمين
بي تاب تر از جان پريشان در تب * * * بي خواب تر از گردش هذيان بر لب
بي رويت روي او بلاتکليفم * * * هم چون گل آفتاب گردان در شب
به اميد طلوع دوبارهي خورشيد اسلام.