اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

93-12-10-حجت الاسلام والمسلمين رنجبر-(شرح زيارت جامعه کبيره)

حجت الاسلام والمسلمين رنجبر

موضوع: شرح زيارت جامعه کبيره

تاريخ: 93/12/10

 

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

المنة لله که در ميکده باز است * * * زان رو که مرا بر در او روي نياز است

خم‌ها همه در جوش و خروش­اند ز مستي * * * وان مي‌که در آن جام حقيقت نه مجاز است

از وي همه مستي و غرور است و تکبر * * * وز ما همه بيچارگي و عجز و نياز است

رازي که در غيب نگفتيم و نگوييم * * * با دوست بگوييم که او محرم راز است

شرح شکن زلف خم اندر خم جانان * * * کوته نتوان کرد که اين قصه دراز است

در کعبه‌ي کوي تو هر آن کس که در آيد * * * از قبله‌ي ابروي تو در عين نماز است

اي مجلسيان سوز دل حافظ مسکين * * * از شمع بپرسيد که در سوز و گداز است

شريعتي: سلام مي‌گويم به همه‌ي شما خانم‌ها و آقايان خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز. خيلي خوشحاليم همراه شما هستيم. خدمت شما هستيم و خدمت حاج آقاي رنجبر عزيز. سلام عليکم و رحمة الله.

حاج آقا رنجبر: عليکم السلام بسم الله الرحمن الرحيم من هم خدمت شما و همه‌ي بينندگان خوب و عزيز عرض سلام و ادب و احترام دارم.

شريعتي: سلامت باشيد خيلي خوشحاليم خدمت شما هستيم همين ابتداي برنامه تشکر ويژه مي‌کنم به خاطر همه‌ي الطاف شما که از طريق پيامک و ايميل مي‌رسد. در بخش ابتدايي گفتگوي ما با حاج آقا رنجبر شرح ابيات اين غزل حافظ را خواهيم داشت و در بخش دوم دريافتي از زيارت جامعه‌ي کبيره. در اولين بيت غزل حافظ فرمود.

المنه لله که در ميکده باز است

حاج آقا رنجبر: پرورش يک گل رشد يک گياه بدون آگاهي بدون آشنايي بدون شناخت و معرفت امکان پذير نيست شما يک گل شمعداني را مي‌خواهيد رشد بدهيد پرورش بدهيد از اين اندازه‌اي که است بالاتر ببريد شرطش اين است که نسبت به آن شناخت و معرفتي داشته باشيد بدانيد که اين گل هر از چندگاهي مثلا بايد آب داد چه ميزان بايد آب داد اين بايد در سايه باشد بايد در آفتاب باشد به آن کود بدهيم ندهيم چه کودي بدهيم چه اندازه‌اي بدهيم اگر اين معرفت‌ها نباشد اين گل پژمرده مي‌شود مي‌خشکد و به رشد و کمال نمي‌رسد اساسا هر رشدي هر پرورشي هر تربيتي بدون شناخت و بدون معرفت امکان پذير نيست قصه‌ي ما آدم‌ها هم استثنا نيست ما هم اگر بخواهيم خودمان را به يک رشد و تربيت و تعالي برسانيم بدون معرفت امکان پذير نيست. ما مثل همان گلي مي‌مانيم و آن گياه هستيم مثل گل شمعداني هستيم که بدون معرفت امکان پذير نيست همه‌ي ما نيازمند به معرفت هستيم باب معرفت هم هميشه بر همه‌ي ما گشوده است به همين خاطر حافظ خداوند را شکر مي‌کند و سپاس مي‌گويد که در ميکده باز است.

المنه لله که در ميکده باز است * * * زان رو که مرا بر در او روي نياز است

حافظ بارها عرض کرديم وقتي مي‌گويد مي‌منظورش معرفت است وقتي مي‌گويد ميکده يا ميخانه جايي که معرفت را عرضه مي‌کند اين واژه‌ها ويژه‌ي حافظ نيست پيش از حافظ به کار مي‌رفته است بعد از حافظ هم به کار رفته است حتي تا روزگار ما هم رسيده است نمونه اش ديوان امام را ببينيد پر است از اين واژه‌ها

در ميخانه گشاييد به رويم شب و روز * * * که من از مجلس و مدرسه بيزار شدم

اين ميخانه‌اي که امام مي‌گويد که مي‌گويد در را روي من باز کنيد آن هم نه فقط شب‌ها حتي روز‌ها منظورشان ميخانه‌ي آب انگوري است؟ ما حافظ را نديديم يک تصوراتي ممکن است پيرامون او به سر ما بزند. امام را که ديده ايم. پس امام وقتي مي‌گويد ميخانه منظورش محله‌ي عرضه‌ي آب انگور نيست محلي است که اهل معرفت در آن جا حضور دارند در آن جا معرفت عرضه مي‌کنند که مايه‌ي مستي و سرمستي است لذا مي‌گويد من به اين معرفت احتياج دارم راه اين را به من نشان بدهيد در آن را به روي من باز کنيد من شب و روز به آن نيازمندم.

در ميخانه گشاييد به رويم شب و روز * * * که من از مسجد و از مدرسه بيزار شدم

من از مسجد‌هايي که در آن هيچ معرفتي نيست همه اش روي و رياست و تظاهر است يک عده‌اي بيايند از روي عادات يک آدابي انجام مي‌دهند بعد هم مي‌روند اين مساجدهايي که بعضي هايش اين چنين اند من از اين دسته مساجد بيزارم من از آن مدرسه‌اي که فقط در آن قيل و قال است خالي از معرفت است انبان آدم‌ها پر مي‌شود از اصطلاحات و محفوظات معرفتي نيست من از چنين مدرسه‌هايي بيزارم

در ميخانه گشاييد به رويم شب و روز

فرق امام با حافظ اين است که امام مي‌گويد گشاييد حافظ مي‌گويد گشوده­اند. امام مي‌گويد باز کنيد حافظ مي‌گويد باز است و ما خدا را هم شاکر هستيم که باز است

المنت لله که در ميکده باز است

منت به عربي يک معنايش يعني به رخ کشيدن مثلا شما به يک کسي يک خدمتي مي‌کنيد يک جايي دستش را مي‌گيريد ولي چند جا به رخش مي‌کشيد من بودم چنين کردم چنان کردم اگر من اين کار را نمي‌کردم چه کسي مي‌کرد اين را مي‌گويند منت گذاشتن يعني به رخ کشيدن قرآن هم دارد «لاَ تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ» (بقره/264) مي‌گويد اگر به يک کسي کمک کرديد دستگيري کرديد ديگر ضايع اش با منت گذاشتن و به رخ کشيدن نکنيد. يک معناي منت يعني نعمت دادن «لکِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ » (ابراهيم/11) خداوند منت مي‌گذارد يعني نعمت مي‌دهد به هر کس از بندگانش که بخواهد يک معناي منت هم يعني سپاس و ستايش يعني شکر همان که سعدي در ابتداي گلستان دارد منت خداي را عزوجل. منت خداي را يعني شکر خداي را حافظ همان منت خداي راي سعدي را عربي کرده المنت لله يعني خدا را شکر و سپاس.

المنت لله که در ميکده باز است

در آن جايي که در آن جا مي‌معرفت عرضه مي‌کنند باز است خدا را شکر که چنين جايي است چرا باز است و چرا من به اين باز بودن شکر مي‌کنم؟ به خاطر اين که مرا بر در او روي نياز است. چون من اگر بخواهم مثل آن گل شمعداني رشد کنم پرورش پيدا کنم واقعا نياز دارم بدون معرفت که من نمي‌توانم رشد بکنم.

خم‌ها همه در جوش و خروش­اند به مستي * * * و آن مي ‌که در آن جاست حقيقت نه مجاز است

در ميخانه‌هايي که آب انگور عرضه مي‌کنند يک ظرف‌هاي سفالي است که خيلي هم بزرگ است و درون آن‌ها هم پر از شراب است شراب‌ها هم در حال جوشش و غليان هستند در اين ميخانه‌هايي هم که معرفت عرضه مي‌کنند اين جا خم‌هايي وجود دارد منتها اين خم‌ها با آن خم‌ها فرق دارد اين خم‌ها وجود اولياء خدا است وجود يک کساني است که ظرف وجوديشان پر شده از مي‌معرفت و درون اين‌ها معرفت مي‌جوشد و انسان کنار هر يک از اين‌ها قرار مي‌گيرد مست و سر مست مي‌شود خم‌ها همه در جوش و خروش اند. مي‌گويد وقتي وارد اين ميخانه مي‌شويد که اولياء خدا آن جا نشسته اند با يک خم‌هايي مواجه مي‌شويد با يک کساني مواجه مي‌شويد که ظرف وجودشان پر است از مي‌معرفت در اين ميخانه و ميکده

خم‌ها همه در جوش و خروش اند به مستي

از آن معرفتي که پيدا کرده اند بارها عرض کرده ايم مي‌معرفت است وان مي‌که در آن جاست حقيقت نه مجاز است مِِي‌اي هم که در وجود اين‌ها است حقيقتا مي‌است معرفت است که شراب است نه آب انگور اين است که مستي مدام مي‌آورد او که مستي موقتي است چند ساعتي شما از خودت بي خودي و در اين از خود بي خود شدن هم خيلي آلودگي‌ها ممکن است از خودت نشان بدهي ولي اين مستي است که به دنبالش خماري نيست

دو شراب مي‌آورند پيش شما مي‌گويند اين پشت اش خماري است و اين پشتش خماري و درد سر نيست حالا شما کدام را به عنوان شراب اصل قبول داريد کدام بدل است کدام اصل کدام حقيقت است کدام مجاز است؟ مي‌گويد آن شرابي حقيقت است که در وجود اين‌ها است نه در خم‌هاي سفالي آن‌ها طرح شراب اند ما يک خاتم داريم يک طرح خاتم. خاتم يک چوب‌هايي است که کنار هم قشنگ چيده شده با يک چينش خاصي شده خاتم طرح خاتم يک برچسب است که عکس گرفته اند از خاتم‌هاي اصل چسبانده اند روي يک قطعه چوبي اصالت آن را ندارد قيمت آن را هم ندارد ارزش آن را هم ندارد. مي‌گويد آن شراب آب انگور طرح اين است من گاهي مثال مي‌زنم مي‌گويم فصل انار در جاده‌ي ساوه که مي‌رويد کنار سلفچگان جعبه‌هايي که دارند شما از دور بگو انار است ولي وقتي نزديک مي‌شويد طرح است رنگ شده شکل انار است اين هم همين است آن شراب طرح شراب است سايه‌ي شراب است مجاز شراب است حقيقت هميني است که اين جا است عراقي مي‌گفت

تا مستي رندان خرابات بديدم * * * ديدم به حقيقت که جز اين کار مجاز است

مي گويد وقتي ديدم اهل حقيقت را و مستي آن‌ها را تازه فهميدم حقيقت مستي و شراب چيست. شراب حقيقي و واقعي چيست؟ تعبير شراب را هم خود خدا در قرآن به کار برده «وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً» (انسان/21) اين‌ها در حقيقت از همان جا وام گرفته اند

حافظ مي‌گويد الا يا ايها الساقي ساقي به همان سقاهم است يا اگر شرابي مي‌گويد همان را منظور نظر دارد مي‌گويد اگر خدا گفته چرا ما نگوييم اگر مي‌خواهي خرده بگيري به خدا خرده بگير.

از وي همه مستي و غرور است و تکبر وز ما همه بيچارگي و عجز و نياز است

مستي ما آدم‌ها به خاطر چيست؟ غرور ما آدم‌ها به خاطر چيست؟ تکبر ما به خاطر چيست؟ اگر ريشه يابي بکنيم مي‌بينيم ريشه در يک نعمت‌ها و موهبت‌هايي دارد مثلا خداوند يک چهره‌ي زيبايي به کسي داده به خاطر آن به تعبير حافظ غرور حسن پيدا کرده مغرور شده از زيبايي خودش به يک کسي خداوند دانشي داده اين به خاطر آن دانش بر ديگران تکبر مي‌فروشد سرمستي مي‌کند پس ريشه يابي بکنيم به نعمت‌ها و موهبت‌ها مي‌رسيم. نعمت‌ها را چه کسي داده؟ موهبت‌ها از کجاست؟ منعم خداست واحد خداست خداست که نعمت داده خداست که موهبت داده پس همه‌ي اين مستي‌ها و غرور‌ها و تکبرهاي ما که ريشه در نعمت‌ها و موهبت‌ها دارد از خداست. خدا داد است

از وي همه مستي و غرور است و تکبر

همه‌ي اين چيزهايي که باعث مستي و غرور و تکبر ما شده همه از اوست که البته نبايد مي‌شد باغبان به شما انگور مي‌دهد او نداد که شما شراب درست کني خدا هم به تو قدرت داد نداد که بدمستي کني. زيبايي داد نداد که مغرور شوي ولي او داد، از وي از اوست همه‌ي اين چيزهايي که باعث بد مستي و غرور و تکبر است به خاطر جهالت و ناداني ما مي‌شود

وز ما همه بيچارگي و عجز و نياز است

وگرنه اگر ما باشيم و خود ما و آن الطاف الهي نباشد نعم الهي نباشد مواهب حق نباشد سراپا عجز هستيم سراپا فقر هستيم سراپا نياز هستيم و بيچاره ايم و تمام هنر و امتياز اهل بيت هم در همين است که خودشان را منتهاي فقر و منتهاي عجز و منتهاي نياز مي‌دانستند و به همين خاطر خداوند بينهايت قدرت بي نهايت غنا بي نهايت بي نيازي را به آن‌ها کرامت کرده تا جايي که شدند مظهر خدا هر کدامشان. و چه توفيقي از اين بالاتر که ما با اين مظاهر حق آشنا شويم

شريعتي: ان شاء الله. پس اگر ما نيازمان را اظهار کنيم خدا ما را بي نياز خواهد کرد. خيلي ممنون. صفحه‌ي 372 قرار اهالي خوب سمت خداست آيات 112 تا 136 سوره‌ي مبارکه‌ي شعرا در سمت خداي امروز تلاوت مي‌شود تمام لحظات زندگي تان منور به نور نبي اکرم و اهل بيت بزرگوار باشد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

قَالَ وَمَا عِلْمِي بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ?112? إِنْ حِسَابُهُمْ إِلَّا عَلَى رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ ?113? وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الْمُؤْمِنِينَ ?114? إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُّبِينٌ ?115? قَالُوا لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ ?116? قَالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ ?117? فَافْتَحْ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ فَتْحًا وَنَجِّنِي وَمَن مَّعِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ?118? فَأَنجَيْنَاهُ وَمَن مَّعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ ?119? ثُمَّ أَغْرَقْنَا بَعْدُ الْبَاقِينَ ?120? إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ ?121? وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ ?122? كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِينَ ?123? إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَلَا تَتَّقُونَ ?124? إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ ?125? فَاتَّقُوا اللَّـهَ وَأَطِيعُونِ ?126? وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ ?127? أَتَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ ?128? وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ ?129? وَإِذَا بَطَشْتُم بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ ?130? فَاتَّقُوا اللَّـهَ وَأَطِيعُونِ ?131? وَاتَّقُوا الَّذِي أَمَدَّكُم بِمَا تَعْلَمُونَ ?132? أَمَدَّكُم بِأَنْعَامٍ وَبَنِينَ ?133? وَجَنَّاتٍ وَعُيُونٍ ?134? إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ ?135? قَالُوا سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ ?136?

ترجمه:

[نوح] گفت: مرا از آنچه آنان انجام مي داده اند، چه اطلاعي است؟ (???) حسابشان اگر واقعاً درک مي کنيد، جز بر عهده پروردگارم نيست، (???) و من طرد کننده مؤمنان نخواهم بود، (???) من جز بيم دهنده اي آشکار نيستم. (???) گفتند: اي نوح! اگر [از ابلاغ دين] باز نايستي، يقيناً از سنگسار شدگان خواهي بود! (???) گفت: پروردگارا! همانا قوم من مرا تکذيب کردند، (???) پس ميان من و آنان چنانکه سزاوار است داوري کن و من و کساني که از مؤمنان با من هستند از چنگ آنان نجات ده. (???) پس او و کساني را که با او در آن کشتي مملو [از سرنشينان، جنبندگان، متاع و ابزار] بود نجات داديم، (???) آن گاه بعد از آن، همه باقي ماندگان را غرق کرديم. (???) بي ترديد در اين سرگذشت، عبرتي بزرگ وجود دارد، و [قوم نوح] بيشترشان مؤمن نبودند، (???) و يقيناً پروردگارت همان تواناي شکست ناپذير و مهربان است. (???) قوم عاد پيامبران را تکذيب کردند، (???) هنگامي که برادرشان هود به آنان گفت: آيا [از سرانجام شرک و طغيان که خشم و عذاب خداست] نمي پرهيزيد؟ (???) بي ترديد من براي شما فرستاده اي امينم، (???) بنابراين از خدا پروا کنيد و از من فرمان ببريد، (???) و من از شما بر ابلاغ رسالتم هيچ پاداشي نمي خواهم، پاداش من فقط بر عهده پروردگار جهانيان است، (???) آيا شما بر روي هر مکان بلندي به بيهوده کاري و بدون نياز، برجي عظيم و برافراشته بنا مي کنيد؟ (???) و قلعه ها و کاخ هاي استوار و مجلل برمي گيريد، که شايد جاودانه بمانيد؟ (???) و چون کسي را با شدت و قهر مي گيريد ظالمانه و زورمدارانه مي گيريد [بدون اينکه در عاقبت کار بينديشيد.] (???) بنابراين از خدا پروا کنيد واز من فرمان ببريد، (???) واز کسي که شما را به وسيله آنچه خود مي دانيد ياري داده، پروا کنيد، (???) به وسيله چهارپايان و فرزنداني، به شما ياري داده است. (???) و [به وسيله] بوستان ها و چشمه سارها، (???) بي ترديد من بر شما از عذاب روزي بزرگ مي ترسم. (???) گفتند: تو پند و اندرز دهي يا ندهي براي ما يکسان است!! (???)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: تو نوح نوحي اما به سر شور دگر دارد که در طوفان نامت کشتي پيغمبران گم شد صلوات و درود خدا بر حضرت محمد مصطفي و خاندان پاکشان.

حاج آقا رنجبر: کوچه باغ‌ها خيلي تنگ و ترش اند دست انداز دارند گرد و غبار دارند و پر پيچ و خم. اما انتهايشان باغ است يعني مي‌رسي به يک فضايي که انواع گل‌ها و رياحين است. راه خدا راه کوچه باغي است واقعا پر دست انداز است پر از نشيب و فراز است تنها حسن اش اين است که عاقبت دارد و عاقبتش باغ است و خود قرآن تعبير به باغ جنة مي‌کند. اين حسنش است و حسن بزرگي هم است در جايي تصريح مي‌کند که «وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» (اعراف/128) اهل تقوا پايان دارند اول ندارد اولش قبول دارد بالا پايين دارد ولي عاقبت و آخر دارند در جايي هم اين عاقبت داشتن با آخرت داشتن را نشان مي‌دهد به تماشا مي‌گذارد تمام قصه‌هاي قرآن نگارخانه‌هاي قرآن اند يعني آن چه خداوند گفته در آن جا به نمايش مي‌گذارد به تماشا مي‌گذارد. يکي از اين نگارخانه‌ها قصه‌ي نوح است آياتش تلاوت شد در آن جا مي‌گويد نوح اهل تقوا بود همراهان نوح اهل تقوا بودند پايانش را ببين وقتي که دريا طوفاني شد چطوري پايان اين‌ها رقم خورد هم خودش نجات پيدا کرد هم ديگراني که با او بودند درست است يک مدتي واقعا کوچه باغ بود نوح خيلي فراز نشيب کشيد خيلي طعنه‌ها را چشيد تحقير‌ها را ديد ولي آخرش را هم تماشا کن «فَأَنجَيْنَاهُ» ما او را نجات داديم «وَمَن مَّعَهُ» و کساني که با او بودند «فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ» در آن کشتي که پر بود از همه چيز. ولي ديگران مسيرشان صاف بود و نشيب و فرازي هم نبود وسيع و واسع بود هر کاري دلشان مي‌خواست کردند حتي پسر خود نوح اهداف الهي که نسبت‌ها را نمي‌فهمد پسر نوح باش هر کسي مي‌خواهي باش اگر چهارچوب‌ها را رعايت نکنيم با ديگران هيچ تفاوتي نخواهيم داشت همه‌ي آن‌ها پايانشان همان بود که شنيديم.

شريعتي: ان شاء الله عاقبت به خيري نصيب مان شود يکي از دعاهاي ناب و بي نظير است. حاج آقاي رنجبر وارد فضاي زيارت جامعه‌ي کبيره خواهيم شد. کدام فرازش را امروز خواهيم شنيد.

حاج آقا رنجبر: أَرْكَانَ الْبِلَادِ نبات را اگر ديده باشيد چطور درست مي‌کنند نبات آب است و شکر دو قسمت شکر است يک قسمت آب است اين‌ها را خوب هم مي‌زنند مي‌ريزند در يک ديگ در آن ديگ هم نخ‌هاي پنبه‌اي قبلا تعبيه کرده اند اين آب شکر را مي‌ريزند در آن ديگ اين آب شکر‌ها به مرور دور آن نخ‌ها کريستال مي‌بندند بعد شما مواجه مي‌شويد با يک عالمه شاخه نبات. شاخه شاخه. اين شاخه نبات‌ها چرا پديد آمدند؟ به خاطر آن نخ‌ها يعني اگر آن نخ‌ها نبود محال بود نباتي شکل بگيرد. حالا هم اگر همان نخ را از دل آن شاخه نبات بيرون بکشيم پودر مي‌شود خورد خاکشير مي‌شود از آن حالت شاخه‌اي در مي‌آيد اين عالم مثل شاخه نبات است شيرين است اميرالمومنين مي‌گويد دنيا شيرين است يعني شاخه نبات است اهل بيت نقش آن نخ نبات را دارند اگر اهل بيت نبودند اصلا اين عالم شکل نمي‌گرفت همان طور که اگر آن نخ نباشد آن نبات شکل نمي‌گيرد. به وجود نمي‌آيد و اين اهل بيت اگر از اين عالم بيايند بيرون ‌لَساخَتِ الاَرضُ بِاَهلِها‌ مثل آن شاخه نبات بدون نخ متلاشي مي‌شود به همين خاطر مي‌گويند ما ارکان البلاد هستيم ارکان جمع رکن است رکن به آن بخش اصلي و اساسي مي‌گويند که نقش کليدي و مادر را بازي مي‌کند حکم شيرازه را دارد الآن به سر مي‌گويند رکن بدن چون سر نباشد بدني نيست حيات و زندگي نيست به قلب مي‌گويند رکن مي‌گويد ما رکن هستيم رکن چه هستيم؟ بلاد. بلاد جمع بلد است يعني سرزمين مي‌خواهد آباد باشد يا آباد نباشد به شهر مي‌گويند بلد به غير شهر هم مي‌گويند بلد مي‌گويند اين عالم چه آبادش چه غير آبادش اگر ما نبوديم نبود. و با نبود ما از هم مي‌پاشيد. ما ارکان البلاد هستيم فراز بعدي اش وَ أَبْوَابَ الْإِيمَانِ اين‌ها تمثيل است تشبيه است ابواب يعني ما مثل ابواب هستيم ابواب جمع باب است خود ارکان البلاد هم همين طور. باب يعني در منتها در‌ها دو نوع هستند بعضي در‌ها هستند ورودي هستند بعضي در‌ها هستند خروجي هستند ورودي يعني شما به وسيله‌ي آن در‌ها وارد يک فضايي مي‌شويد و به وسيله‌ي آن‌ها نمي‌توانيد خارج شويد ولي يک درهايي هستند در‌هاي خروجي هستند به وسيله‌ي آن‌ها خارج مي‌شويد هيچ گاه وارد نمي‌شويد آدم‌ها همه عموما نقش باب را بازي مي‌کنند در عالم منتها بعضي‌ها در‌هاي خروجي اند نسبت به اخلاق و دين معنويت معرفت ايمان يعني شما وقتي اين آدم را مي‌بيني از دين خارج مي‌شويد مي‌گوييد اگر دين اين است ما نمي‌خواهيم اگر نماز اين است ما نخواستيم شما را بيزار مي‌کنند از نماز در خروجي اند. بيزار مي‌کنند از بندگي خدا بيزار مي‌کنند از حجاب. بيزار مي‌کنند با اخلاق و رفتاري که دارد اين‌ها در خروجي اند. ولي بعضي‌ها هستند که در ورودي اند يعني شما وقتي اين‌ها را مي‌بينيد مشتاق نماز مي‌شويد مي‌گوييد تو چه کار مي‌کني ما همان کار را بکنيم اين قدر خوش اخلاق و خوش برخورد هستند انسان دوست دارد باور پيدا کند به باورهاي اين آدم تو به چي باور داري من هم مي‌خواهم به آن باور پيدا بکنيم. چقدر خوب تو زندگي بکني من هم مثل تو دوست دارم زندگي بکنيم. اين‌ها مي‌شوند ابواب الايمان يعني درهايي هستند که وقتي آدم‌ها با اين‌ها مواجه مي‌شوند وارد وادي ايمان مي‌شوند معتقد مي‌شوند «يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ» (نصر/2) داخل مي‌شود اهل بيت از اين دسته اند ابواب الايمان اند هر کس اين‌ها را مي‌ديد تکيه مي‌کنم مي‌ديد وارد مي‌شد.

شريعتي: خيلي‌ها بودند مي‌ديدند.

حاج آقا رنجبر: در جنگ صفين يک کسي فرياد زد که من فقط با علي مي‌جنگم حالا يا صداي او به گوش حضرت رسيد يا رساندند حضرت فرمود اشکالي ندارد بيايد مي‌جنگم آوردند در معرکه وسط ميدان حضرت علي زد به شمشير او شمشيرش دو نيم شد فقط قبضه اش در شمشيرش ماند فرياد که مساوي نيستيم تو شمشير داري من ندارم حضرت شمشيرش را به هوا پرتاب کرد به گونه‌اي که او بتواند قضبه‌ي شمشير را در هوا بگيرد و گرفت يک نگاهي به شمشير کرد يک نگاهي به اميرالمومنين کرد از مرکبش پياده شد رو به سپاه کرد دنياي مروت است دنياي فتوت است دنياي جوان مردي است دنياي گذشت و آقايي است به اميرالمومنين پيوست ابواب الايمان اند اين‌ها باب بودند در‌هاي ورودي بودند چون ديدند. شما فرموديد چه ديدي؟ خوارج کي بودند؟ در زمان اميرالمومنين بودند اين‌ها خوارج بودند خارج شدند از اميرالمومنين چرا خارج شدند؟ اگر ببيند انسان سعدي يک تعبيري دارد در باب هوا و هوس مي‌گويد هوا و هوس گردي است که از زمين بلند مي‌شود حقيت سرايي است آراسته هوا و هوس گرد برخاسته

نبيني که هر جا که برخواست گرد * * * نبيند نظر گرچه بيناست مرد

اگر هر جا گرد و خاک باشد هيچ کس نمي‌بيند کنار شما هستم ولي نمي‌بينم چون گرد و خاک است مي‌گويد هوا و هوس با دل‌ها اين کار را مي‌کند لذا اين‌ها کنار اميرالمومنين بودند اما اميرالمومنين را نديدند لذا خوارج شدند خارج شدند از دين نديدند آن بصيرت را نداشتند ابواب الايمان اين‌ها درهاي ايمان هستند هر کس اين‌ها را ببيند وارد وادي ايمان و اعتقاد و باور به حق مي‌شود. ايمان معناي لطيفي دارد ايمان يعني ايمَن گردانيدن ما وقتي به اهل بيت مي‌گوييم ابواب الايمان يعني کساني هستند کانال‌هايي هستند که مي‌توانند به شما امان بدهند مي‌توانند شما را ايمن بکنند ايمني فقط در کنار اين‌ها است خدا رحمت کند مرحوم آيت الله حق شناس را خودش مي‌گويد در سايت‌ها است تصويرش هم است تهيه‌ي کننده‌ي محترم اگر صلاح نيست کليپ دو دقيقه‌اي شايد باشد بگذارند عنوانش را هم بگذارند مکاشفه‌ي آيت الله حق شناس با امام رضا عليه السلام. آيت الله حق شناس از اولياء حق بود بزرگان او را بزرگ مي‌دانستند اهل معرفت او را اهل معرفت مي‌دانستند در يک جلسه‌اي اواخر عمرش نشسته آيت الله سيبوي هم نشسته که او هم يکي از بزرگان تهران است در يک جمعي آن جا مي‌گويد آقاي سيبوي به جان شما من دو سال پيش حرم امام رضا عليه السلام مشرف شدم به امام رضا عليه السلام عرض کردم بشارتي به ما نداديد مي‌گويد همين را که گفتم به جان آقاي سيبوي چشمم رفت. يک حالتي اولياء حق پيدا مي‌کنند به آن حالت مي‌گويند مکاشفه يعني بين خواب و بيداري نه خواب هستند نه بيداري. در آن جا امام رضا عليه السلام اين شعر را براي من خواند

روي ‌اي روي ما که به سوي تو رو کنيم

به ما نگاه کن تا ما به تو نگاه کنيم

وز غير ما به سوي تو روي آورد بلا

اگر ما به تو رو نکنيم هر کس به تو رو کند گرفتار و مبتلا مي‌شوي يعني امان پيش ما است ايمني پيش ماست اين يعني ابواب الايمان ما هستيم اگر ما دستت نگيريم هيچ کس دستت نمي‌گيرد. خدا رحمت کند قيصر امين پور مي‌گفت اگر دست دل ما را نگيري تموم کار و بار ما تباهه ما بيچاره مي‌شويم زبان حال اهل بيت زبان حال اين چراغ‌ها است اين چراغ‌ها مي‌گويند اگر ما بالاي سر شما نباشيم شما تاريک مي‌شويد و روزگار شما سياه مي‌شود همين راه براي شما مي‌شود چاه مايه‌ي گرفتاري و ابتلا خواهد شد

شريعتي: چه وقت‌هايي که آن‌ها به ما رو مي‌کنند و ما متوجه نمي‌شويم

حاج آقا رنجبر: بله

شريعتي: بسيار خوب خيلي ممنون نکات خوبي را شنيديم فردا ان شاء الله با حضور حاج آقا فرحزاد عزيز خدمت شما خواهيم رسيد حاج آقاي رنجبر دعا بکنند همه آمين بگوييم

حاج آقا رنجبر: گفت حافظ از دست نده دولت اين کشتي نوح ورنه طوفان حوادث ببرد بنيادت اهل بيت همان کشتي نوح هستند خدا توفيق به ما بدهد که با اين کشتي همراه باشيم

شريعتي: ان شاء الله. خداوند متعال در دنيا و آخرت دست ما را از دامن اهل بيت کوتاه نکند در پناه خداوند متعال باشيد ‌والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين