اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

93-10-14-حجت الاسلام والمسلمين رنجبر-شرح زيارت جامعه کبيره

حجت الاسلام والمسلمين رنجبر

موضوع: شرح زيارت جامعه کبيره

تاريخ: 93/10/14

 

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين


سحر گه رهروي در سرزميني * * * همي گفت اين معما با قريني

که ‌اي صوفي شراب آن گه شود صاف * * * که در شيشه بر آرد اربعيني

خدا زان خرقه بيزار است صد بار * * * که صد بت باشدش در آستيني

مروت گر چه نامي بي نشان است * * * نيازي عرضه کن بر نازنيني

ثوابت باشد ‌اي داراي خرمن * * * اگر رحمي کني بر خوشه چيني

نمي بينم نشاط عيش در کف * * * نه درمان دلي نه درد ديني

درون‌ها تيره شد باشد که از غيب * * * چراغي برکند خلوت نشيني

گر انگشت سليماني نباشد * * * چه خاصيت دهد نقش نگيني

اگر چه رسم خوبان تندخوييست * * * چه باشد گر بسازد با غميني

ره ميخانه بنما تا بپرسم * * *  مآل خويش را از پيش بيني

نه حافظ را حضور درس خلوت * * * نه دانشمند را علم اليقيني

شريعتي: سلام مي‌گويم به همه‌ي شما خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز ايام را خيلي تبريک مي‌گويم آغاز هفته‌ي وحدت ايام ميلاد با سعادت حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم را. حاج آقاي رنجبر سلام عليکم و رحمة الله.

حاج آقا رنجبر: عليکم السلام بسم الله الرحمن الرحيم بنده هم خدمت شما و بينندگان خوب و نازنين عرض سلام و ادب و احترام دارم من هم اين ايام بسيار خجسته و مبارک را تبريک عرض مي‌کنم.

شريعتي: سلامت باشيد بخش اول برنامه‌ي امروز ما اختصاص دارد به شرح ابيات حافظ از اين غزلي که من خواندم هفته‌ي گذشته حاج آقاي رنجبر اشاره کردند به اين بيت ناب:

درون‌ها تيره شد باشد که از غيب * * * چراغي بر کند خلوت نشيني

ما خدمت شما هستيم.

حاج آقا رنجبر: ني را شما اگر بدهيد دست يک کسي که نوازنده نيست مي‌نوازد صدايي هم مي‌شنويد ولي صداي خوش و خوشايندي نيست گوش خراش است دل خراش است اما همين ني را شما وقتي مي‌دهي دست يک نوازنده‌ي ني و مي‌نوازد از سنگ ناله خيزد اين قدر حزين است و سوزناک مي‌دمد که همه چيز را و همه کس را تحت تاثير خودش قرار مي‌دهد. قلم ني هم همين طور است شما بده دست يک کسي که خطاط نيست مي‌نويسد اما‌اي کاش نمي‌نوشت هم قلم را ضايع مي‌کند هم مرکب را هم آن برگ ابر و باد را اما همين قلم ني را وقتي شما مي‌دهيد دست يک خطاط مي‌نويسد ولي با نوشته‌ي خودش و نوشتن خودش شما را سحر مي‌کند شما را مسحور خودش مي‌کند معجزه مي‌کند اين يعني هر چيزي در دست اهل خودش خودش را نشان مي‌دهد حافظ هم همين را مي‌گويد

گر انگشتر سليماني نباشد * * * چه خاصيت دهد نقش نگيني

سليمان يک انگشتري داشت انگشتري او يک نگين داشت نگينش يک نقشي داشت نقشش اسم اعظم بود و به وسيله‌ي اين اسم اعظم خيلي کارهاي خارق العاده‌اي از او سر مي‌زد حالا حافظ مي‌گويد آن اسم اعظم آن نقش آن نگين آن انگشتري در دست سليمان آن آثار و تاثيرات را دارد وگرنه اگر همان در انگشتان يک ديو قرار بگيرد اصلا آن آثار و خواص را ندارد

در حقيقت مي‌خواهد بگويد اين عبادات ما حالا به عنوان نمونه من يک دانه درشت اش را اشاره بکنم مثلا نماز همان انگشتري سليمان است اصلا معجزه مي‌کند نماز آثاري دارد تاثيراتي دارد آثار و تاثيراتش در روايات ما آمده اميرالمومنين فرمود تَنْزِيهاً عَنِ الْكِبْرِ اگر کسي کبر داشت وارد نماز شد افتاده مي‌شود خاشع مي‌شود متواضع مي‌شود ديگر بوي کبر و نخوت و غرور را شما از او نمي‌شنويد يا قرآن مي‌گويد «تَنْهَى‏ عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنکَرِ» (عنکبوت/45) ‌آدمي که اهل نماز باشد شما غيبتي از او نمي‌شنويد دروغي نمي‌شنويد هيچ گاه چک بي محل نمي‌کشد هيچ گاه خلف وعده نمي‌کند ولي شما مي‌بينيد نه خيلي‌ها نماز مي‌خوانند اصلا دنيايي از کبر و تکبر اند غرور از سر و روي اين‌ها مي‌بارد پس قضيه چيست؟ يا در صف نماز جماعت بين دو نماز دارد غيبت مي‌کند با بغل دستي اش دارد تهمت مي‌زند دارد سخن چيني مي‌کند دارد آبروي ديگران را مي‌برد پس کو اين آثار؟ حافظ با همين بيت اش دارد جواب مي‌دهد مي‌گويد اين نماز انگشتري سليمان است وقتي اين آثار را دارد تَنْزِيهاً عَنِ الْكِبْرِ است «تَنْهَى‏ عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنکَرِ» است که در دست سليمان باشد يعني تو سليمان باش سليمان که بود؟ آدم بود اگر در کنار اين نماز آدميت باشد انسانيت باشد اهليت باشد اخلاق باشد آن وقت اين نماز اين آٍثار را هم دارند لذا اهل بيت فرموده اند که نماز را هيچ گاه ملاک و معيار قرار ندهيد معيار گزينش شما نماز نباشد حالا نماز‌هايي که ما مي‌خوانيم سر سري است اين‌ها که هيچ لَا تَنْظُرُوا إِلَى طُولِ رُكُوعِ الرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ اگر کسي نمازهاي خيلي طولاني مي‌کند به نماز‌هاي او بخوانيد اُنظُروا إِلى صِدقِ الحَديثِ و َأَداءِ الامانَةِ ببين راست مي‌گويد يا نمي‌گويد ببين امانت دار است يا نه. امانت داري اين نيست که مثلا من اين گل را به امانت بدهم شما فردا سالم برگرداني اين هست فقط اين نيست همين که در گوشه‌اي من و شما خصوصي صحبت مي‌کنيم اين صحبت خصوصي امانت است ‌اَلمَجالِسُ بِالامان‌‌ اگر شما بازگو کردي امين نيستي خائن هستي يا اگر خبري را کم مي‌کني زياد مي‌کني اين‌ها خيانت است نمي‌خواهم خداي نکرده نماز را کم رنگ کنم دين رنگي به نماز داده که نمي‌شود کم رنگ کرد فَإِن قُبِلتَ قُبِلَ مَا سِوَاهَا وَإِن رُدَّت رُدَّ مَا سِوَاهَا مثل امضاي پاک چک است يک چک داشته باش تاريخ را هم به عدد هم به حروف رقم را هم به تومان هم به ريال بنويس در وجه هم شرح حامل بنويس ولي امضا نکن هيچ اتفاقي نمي‌افتد هيچ ارزشي ندارد يک برگ کاغذ است انساني هم که خدماتي دارد درمانگاه مي‌سازد جاده مي‌سازد دستگيري مي‌کند اما نماز نمي‌خواند مثل همان چکي است که امضا ندارد در دستگاه الهي ارزشي ندارد عکسش بدتر شما يک چکي داشته باشيد سفيد نه تاريخ نوشته باشيد نه رقم نه در وجه فقط امضا کرده باشيد سفيد امضا اين امضا شما را يک شبه از عرش به فرش مي‌آورد و فرش را هم از زير پايت مي‌کشد بيرون شما را خاک نشين مي‌کند پشت ميله‌هاي زندان مي‌برد چون هر کسي هر رقمي هر تاريخي که دلش خواست در وجه هر کسي که بخواهد مي‌نويسد کساني که نماز مي‌خوانند اما کارنامه شان سفيد است اخلاق ندارند انصاف ندارند.

شريعتي: يعني اين نمازشان خروجي خاصي ندارد؟

حاج آقا رنجبر: هيچ مروتي ندارد خالي خالي است کارنامه اش سفيد است همين نماز او را زمين خواهد زد «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ» (ماعون/4) که خدا مي‌گويد همين است پس نماز خيلي مهم است منتها اين نماز وقتي آن آثار و تاثيرات را دارد که در کنار آن اخلاق باشد اصلا آن چيزي که ما را به خدا و اوليا خدا پيوند مي‌زند اخلاق است نه نماز. آن چيزي که ما را به امام حسين گره مي‌زند نماز نيست وگرنه عمر سعد هم به امام حسين گره مي‌خورد چون عمر سعد اهل نماز بود اهل نماز جماعت هم بود آن چيزي که ما را به سيدالشهدا گره مي‌زند قرآن خواندن نيست وگرنه عمر سعد هم حافظ کل قرآن بود نه آن چيزي که ما را به اهل بيت پيوند مي‌زند اخلاق است شما به هر ميزاني که اخلاق داشته باشيد به اين‌ها نزديک مي‌شويد حر چرا با امام حسين جوش خورد همه مي‌گويند به خاطر اين که دو جا ادب کرد نه به خاطر نماز و قرآن بلکه ادب کرد اخلاق نشان داد آدم‌ها به هر اندازه‌اي که به ديگران رحم مي‌کنند به همان اندازه به پيامبر نزديک مي‌شوند چون «رَحْمَةً لِلعالَمينَ» (انبياء/107) است به همان اندازه سنخيت پيدا مي‌کند فلاسفه مي‌گويند سنخيت‌ها است که موجب به هم پيوستن مي‌شود باغبان‌ها وقتي مي‌خواهند درختي را به درختي پيوند بزنند نگاه مي‌کنند سنخيتي دارد يا نه هيچ گاه درخت ليمو را به گيلاس پيوند نمي‌زنند اصلا نه ميوه هايشان نه برگ هايشان به هم مي‌آيد اما درخت ليمو را به درخت پرتغال پيوند مي‌زنند چون به هم مي‌آيند سنخيت دارند سنخيت‌ها است که سعدي مي‌گويد که

من پر طاووس به اوراق مصاحف ديدم

قديم‌ها وقتي مي‌خواستند نشان بکنند که قرآن را تا کجا خواندند پر طاووس مي‌گذاشتند مي‌گويد ببينيد پر طاووس مي‌گذارند وسط قرآن پر کلاغ نمي‌گذارند يک سنخيتي بايد باشد قرآن زيباست آن چيزي هم که بايد در دل قرآن قرار گيرد بايد مثل قرآن زيبا باشد. به همان اندازه که مردم تکيه گاه ديگران قرار مي‌گيرند به همان اندازه به اهل بيت نزديک مي‌شوند به هر اندازه‌اي که در کار خوب اگر کار خوبي مي‌کنند جار نمي‌زنند به همان اندازه نزديک مي‌شوند در کار خوب جا نمي‌زنند به همان اندازه نزديک مي‌شوند به اندازه‌اي که در ترک کار خلاف خجالت نمي‌کشند به همان اندازه نزديک مي‌شوند به اهل بيت در يک جمعي قرار گرفتيم کسي نماز نمي‌خواند من هم خجالت بکشم بگويم نه نمي‌خوانم نه انسان دور مي‌شود به اندازه‌اي که تو خجالت نکشي به همان اندازه شما نزديک مي‌شوي چون اين‌ها مردماني بودند که فقط از خدا شرم مي‌کردند اگر انسان قرار است خجالت بکشد بايد از او خجالت بکشد آن کسي که دائم بالاي سرت است دائم به او نيازمندي و آن کسي که در آخر سر و کارت با اوست در اين صورت است که نمازهاي ما تاثير گذار است وقتي که آدميت آمد آن انسانيت اخلاق آمد اين نماز تاثير گذار مي‌شود و مي‌شود مثل انگشتري سليمان.

شريعتي: شايد حضرت مي‌خواسته معياري بدهد که نمازي نماز است که خروجي اش باشد صدق گفتار و اداء امانت

حاج آقا رنجبر: همين است نمازي نماز است که اين پشتوانه اش باشد نماز مثل اسکناس است وقتي ارزش دارد که پشتوانه داشته باشد وقتي در بازار به معيشت مردم به اقتصاد جامعه کمک مي‌کند که پشتوانه داشته باشد اگر نمازي در کنار آدميت و اخلاق بود مثل انگشتري سليمان در دست سليمان است مثل ني بر لب نوازنده است مثل قلم ني در دست خطاط است وگرنه اگر اين گونه نبود همان که حافظ گفت

گر انگشت سليماني نباشد * * * چه خاصيت دهد نقش نگييني

تمام تلاش اهل بيت همين بود که آدم‌ها را سليماني کنند پيامبر مبعوث شد براي چه؟ براي اخلاق. همه‌ي اين‌ها آمدند که راه پيامبر را ادامه دهند آمدند اخلاق را در جامعه و زندگي بشر حاکم کنند گفتند اگر اخلاق باشد نماز معراج است يعني حرکت رو به بالاست يعني وقتي نماز مي‌خواني افق ديدت خيلي بازتر و وسيع تر مي‌شود شما دو حلبي زير پايت مي‌گذاري مي‌روي بالا بهتر مي‌بيني نماز که از اين دو حلبي کمتر نيست ولي کي تاثير دارد؟ سليماني شدن بايد در زندگي ما اتفاق بيفتد نسخه‌هايي که اين‌ها پيچيده اند براي اين است که ما آدم شويم اخلاقي شويم تا ان شاء الله از قبل اين عبادات توشه‌اي برداريم من بارها گفته ام ما وقتي نسبت به سخن اين‌ها تمکين مي‌کنيم و نسخه هايشان را به کار مي‌بنديم که معرفتي داشته باشيم.

شريعتي: ان شاء الله خيلي ممنون و اين معرفت را با زيارت جامعه به دست مي‌آوريم. مشرف مي‌شويم به محضر قرآن کريم امروز صفحه‌ي 316 قرآن کريم قرار امروز ماست. ثواب تلاوت اين آيات را هديه مي‌کنيم به روح بلند و آسماني پيامبر رحمت. آيت 65 ام تا 76 ام سوره‌ي مبارکه‌ي طه در سمت خداي امروز تلاوت مي‌شود. تمام لحظات زندگي مان منور به نور قرآن باشد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

قَالُوا يَا مُوسَى إِمَّا أَن تُلْقِيَ وَإِمَّا أَن نَّكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَى ?65? قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى ?66? فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُّوسَى ?67? قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّكَ أَنتَ الْأَعْلَى ?68? وَأَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ  وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَى ?69? فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّدًا قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَى ?70? قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَى ?71? قَالُوا لَن نُّؤْثِرَكَ عَلَى مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالَّذِي فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِي هَـذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا ?72? إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَايَانَا وَمَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّـهُ خَيْرٌ وَأَبْقَى ?73? إِنَّهُ مَن يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيَى ?74? وَمَن يَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولَئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى ?75? جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ جَزَاءُ مَن تَزَكَّى ?76?

ترجمه:

[ساحران] گفتند: اي موسي! يا تو [عصايت را] مي افکني يا ما نخستين کسي باشيم که [ابزار و وسايل جادويش را] مي افکند؟ (??) گفت: بلکه شما بيفکنيد. پس [چون افکندند] ناگهان ريسمان ها و چوب دستي هايشان بر اثر جادويشان در خيال، چنان وانمود شد که با سرعت به راه افتادند. (??) پس موسي در دلش ترسي احساس کرد. (??) گفتيم: مترس که بي ترديد تو برتري. (??) آنچه را در دست راست داري بيفکن تا همه ساخته هايشان را ببلعد؛ يقيناً آنچه را ساخته اند [واقعيت ندارد] فقط نيرنگ جادوگر است، و جادوگر هر جا درآيد، پيروز نمي شود. (??) [چون عصايش را انداخت و ساخته هاي جادوگران را بلعيد، جادوگران از عظمت کار دريافتند که امري است خدايي نه جادويي] پس سجده کنان به رو درافتادند و گفتند: ما به پروردگار هارون و موسي ايمان آورديم. (??) [فرعون] گفت: آيا پيش از آنکه به شما اذن دهم، به او ايمان آورديد؟ يقيناً او بزرگ شماست که به شما جادو آموخته است، پس بي ترديد دست ها و پاهايتان را يکي از راست و يکي از چپ قطع خواهم کرد، و شما را بر تنه هاي درخت خرما خواهم آويخت تا کاملاً بدانيد که کدام يک از ما [من يا خداي موسي] عذابش سخت تر و پايدارتر است؟! (??) گفتند: ما هرگز تو را بر دلايل روشني که به سوي ما آمده و بر آنکه ما را آفريد، ترجيح نمي دهيم؛ پس هر حکمي را که مي تواني صادر کن، تو فقط در اين زندگي دنيا مي تواني حکم کني. (??) بي ترديد ما به پروردگارمان ايمان آورديم تا خطاهايمان و آن جادويي که ما را به آن واداشتي بر ما بيامرزد؛ وخدا بهتر وپايدارتر است. (??) مسلماً کسي که گنهکار به پيشگاه پروردگارش بيايد، دوزخ براي اوست که در آن نه مي ميرد و نه زندگي مي کند. (??) و کساني که مؤمن بيايند در حالي که کارهاي شايسته انجام داده اند، براي آنان برترين درجات است. (??) [و آن] بهشت هاي پايداري است که از زيرِ [درختانِ] آن نهرها جاري است که در آن جاودانه اند؛ و اين است پاداش کساني که خود را [با ايمان و عمل صالح از آلودگي ها] پاک کرده اند. (??)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: ان شاء الله زيارت مدينه منوره مسجد النبي بهشت بقيع نصيب همه تان شود به برکت اين ايام و تلاوت اين آيات نوراني. نکته‌ي قرآني را حاج آقا بفرمايند.

حاج آقا رنجبر: اگر يک خرمن گل برابر من و شما باشد خيلي که نصيب و بهره ببريم همين است که با نگاه مان با چشم مان يک حظ بصري خواهيم داشت لذت بصري پيدا مي‌کنيم بعد هم نزديک مي‌شويم و يک مشتي برمي داريم و استشمام مي‌کنيم مي‌گوييم به به عجب بوي خوشي به شرطي که زکام نباشيم اين تمام بهره‌ي من و شما از يک خرمن گل است. اما يک گلاب گير وقتي با يک خرمن گل مواجه مي‌شود علاوه بر اين حظي که من و شما مي‌بريم او يک کار ديگري هم مي‌کند او يک نصيب ديگري هم مي‌برد از اين خرمن گل يک عالمه گلاب يک عالمه عطر مي‌گيرد که آن ديگر کار من و شما نيست اين قرآن يک خرمن گل سرخ است اگر من و شما چشمي داشته باشيم و اگر زکام نباشيم وقتي به اين آيات مي‌رسيم يک نصيب مختصري يک بهره‌ي ناچيزي مي‌بريم اما بعضي‌ها هستند نه گلاب گير هستند اصلا از اين آيات يک چيزهايي مي‌گيرند يک دريافت‌هايي دارند يک برداشت‌هايي دارند که اصلا من و شما نداريم نمونه اش همين آيه‌ي اولي که قرائت شد ساحر‌ها آمدند برابر موسي قرار شد که هر دو هنرنمايي خودشان را داشته باشند ساحران رو کردند به موسي «قَالُوا يَا مُوسَى إِمَّا أَن تُلْقِيَ» تو شروع مي‌کني يا «وَإِمَّا أَن نَّكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَى» يا ما شروع بکنيم الآن اين آيه من گفتم شما شنيديد مخاطبين هم شنيديد چه هدايتي ما از اين آيه گرفتيم؟ هيچ. ساحرها به موسي گفتند تو اول شروع مي‌کني يا ما اول شروع کنيم. اما بعضي‌ها گلاب گير هستند اين آيه را که مي‌شنود مي‌گويد يافتم گرفتم چرا ساحرها در کوتاه ترين زمان شدند اولياء خدا؟ اين آيه دارد هدايت مي‌کند مي‌گويد ساحرها در کوتاه ترين فاصله از اولياء شيطان بودند خارج شدند شدند از اولياء خدا. بعد هم به مقام شهادت رسيدند سرّش در همين آيه است که بعضي‌ها مثل گلاب گير دريافت مي‌کنند لذا وقتي اين آيه را مي‌شنود دست به قلم مي‌شود.

ليک موسي را مقدم داشتند * * * ساحران او را مکرم داشتند

اين قدر تعظيم دينشان را خريد

مي گويد مي‌دانيد چرا اين ساحر‌ها مورد لطف و عنايت حق قرار گرفتند و هدايت به حق شدند به خاطر اين بود که اين‌ها ادب کردند ادب شان کجا بود؟ خيلي ريز است شما با ذره بين هم بگرديد پيدا نمي‌کنيد اين‌ها مي‌توانستند بگويند ما شروع کنيم يا تو. نگفتند ما تو. گفتند تو شروع مي‌کني يا ما. يعني موسي را مقدم کردند

ليک موسي را مقدم داشتند * * * ساحران او را مکرم داشتند

اين قدر تعظيم، همين خورده احترام خورده ادب تمام شد. اخلاق مثل سفينه‌ي فضايي است در يک چشم بر هم زدن شما را از يک مسافتي به يک مسافت طولاني مي‌رساند بعضي اعمال عبادي است مثل مرکب کند رو است شما سوار شو برو شاه عبدالعظيم يکي هم سوار هواپيما مي‌شود مي‌رود کربلا او رفته کربلا زيارتش را کرده هنوز شما به اتوبان آزادگان هم نرسيديد اخلاق نقش آن هواپيما نقش آن سفينه‌ي فضايي را دارد خيلي سريع انسان را مي‌رساند مي‌گويد اين‌ها ببين با چه سرعتي با چه شتابي رسيدند به اوليا خدا و در زمره‌ي و صف اولياي خدا قرار گرفتند به خاطر همين خورده ادب و احترامي که داشتند اين آيه است ديگر ما چه بهره‌اي مي‌بريم و ديگران چه بهره‌اي مي‌برند. حالا در راس اين‌ها اهل بيت وقتي به اين آيات مي‌رسند آن‌ها ديگر چه بهره‌هايي مي‌برند.

شريعتي: اين ارتباط مستقيمي با ميزان طهارت باطني ما هم دارد.

حاج آقا رنجبر: قطعا «لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ» (واقعه/79) يعني به ميزاني که شما پاکي و طهارت داريد به همان ميزان برخوردار مي‌شويد.

شريعتي: خيلي ممنون نکته‌ي خوبي بود در شرح زيارت جامعه‌ي کبيره هفته‌ي گذشته حاج آقا اشاره کردند اهل بيت عليهم السلام اگر بخواهند مي‌دانند. امروز هم ادامه‌ي بحث را خواهيم داشت.

حاج آقا رنجبر: از يک دينام هزار ولتي به اندازه‌ي يک چراغ موشي نور گرفتن حکايت ما و اهل بيت است حکايت ما و قرآن است. يعني بهره‌اي که ما از قرآن مي‌بريم به اندازه‌ي آن چراغ موشي است بهره‌ي چنداني نيست خيلي ناچيز و نازل است اما بهره‌اي که اهل بيت از اين قرآن مي‌برند آن‌ها با تمام ظرفيت وجودي شان از تمام ظرفيت‌هاي قرآن استفاده مي‌کنند به همين خاطر مي‌شوند خُزَّانَ الْعِلْم خزان را عرض کردم جمع خازن است خازن يعني کليد دار اين‌ها کليد داران علم و دانش اند نوبت قبل عرض کردم علم يک معنايش همان علم غيب است يعني هيچ چيز بر اين‌ها پوشيده نيست همه چيز براي اين‌ها معلوم و مکشوف است اگر بخواهند امام صادق عليه السلام فرمود إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا شَاءَ أَنْ يَعْلَمَ عُلِّمَ امام وقتي که بخواهد مي‌داند اگر اراده کند چيزي بداند مي‌داند و عرض کردم اين‌ها خيلي وقت‌ها مي‌خواهند ندانند يا نمي‌خواهند بدانند شما نگو من بروم حرم علي بن موسي الرضا خجالت مي‌کشم چون او مي‌داند تمام ريزه ريزه‌هاي رفتار من را مي‌داند. اصلا او نمي‌خواهد بداند اين قدر کريم و آقا و بزرگوار و ستار است نمي‌خواهد بداند ولي اگر بخواهد مي‌داند. علم غيب شايد براي بعضي‌ها سوال باشد شبهه باشد واقعا اين‌ها علم غيب داشتند؟ اگر داشتند چرا خودشان را در معرض خطر قرار مي‌دادند اميرالمومنين که مي‌دانست اگر برود مسجد کوفه ابن ملجم در انتظارش است نمي‌رفت اصلا نبايد مي‌رفت مگر قرآن نمي‌گويد «وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ» (بقره/195) خودتان را با دست خودتان به هلاکت نيندازيد. همين طور خود امام حسين يا چرا امام حسن جام زهر را نوشيد مگر علم غيب نداشتند اگر داشتند پس چرا؟ پاسخ اين‌ها خيلي ساده و روشن است با اندک تاملي مي‌شود به آن رسيد. من اين نمونه را پاسخ مي‌دهم پاسخ بقيه در کتاب‌ها است مراجعه بکنند. شما يقين داريد اگر اين آب را بنوشيد مسموم مي‌شويد نبايد بنوشيد ولي يک وقت يقين داريد در يک سالي در يک ماهي در يک روزي ساعتي دقيقه‌اي ثانيه‌اي با سمي با زهري توسط شخصي بايد از اين عالم بروي اصلا فرجام زندگي شما پايان زندگي شما اين جوري مقرر شده است و مقدر شده است و اين حتمي است.

کس ندانست که آخر به چه حالت برود

ولي شما مي‌دانيد به شما گفته اند شما اين طوري مي‌رويد خب الآن همان سال است همان ماه است همان روز است همان ساعت است همان دقيقه است همان ثانيه است من بايد بروم مسجد کوفه بايد بروم اين ديگر ««وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ» نبايد بخواني چون مي‌گويد خودت را نينداز من افتاده شده ام. يک وقتي کسي خودش را مي‌اندازد در استخر يک وقت مي‌اندازند اصلا من افتاده شده ام در اين وادي. يکي از حرف‌هاي سيدالشهدا همين بود در کربلا من هر جا بروم داستان همين است پايان من اين گونه رقم خورده و مقدر شده پس اين منافاتي با علم غيب داشتن اين‌ها نيست. پس خزان العلم يک معنايش اين است که اين‌ها کليد داران دانش غيب اند يعني هر گاه بخواهند مثل کليد دار کعبه که هر وقت بخواهد مي‌رود وارد کعبه مي‌شود يک معناي ديگر علم علم به کتاب است يعني قرآن. اين‌ها خزان العلم هستند يعني کليد دار اين کتاب هستند يعني هيچ يک از آيات اين کتاب براي اين‌ها قفل نيست کليد دارند. اما براي ما قفل است. ما واقعا پشت درهاي بسته ايم «کهيعص» يعني چه؟ شما برو تمام تفاسير را ببين اول حرفي که مفسرين مي‌زنند مي‌گويند ما نمي‌دانيم و درست ترين و دقيق ترين حرفشان هم همين حرف است اما امام صادق وقتي به اين آيه مي‌رسد به يک نفر مي‌گويد: اگر من اين آيه را براي تو معنا بکنم تو روي آب راه مي‌روي شايد يکي از خاصيت هايش و کمترين خاصيت اش اين باشد که بتواني با روي آب راه بروي خيلي از اولياي خدا که با کلمات اهل بيت انسي داشتند و اين تفسير‌ها را از لا به لاي کلام شان مثل گلاب گير بيرون مي‌کشيدند واقعا روي آب راه مي‌رفتند خود سعدي حکايتي دارد در بوستان مي‌گويد.

قضا را من و پيري از فارياب

يک پيري داشتم يک ولي و مرشدي داشتم اهل ديار فارياب بود با هم بوديم در صحرا مي‌رفتيم رسيديم به دريا قرار شد ادامه‌ي راه را با کشتي برويم کشتي هم کرايه مي‌خواست کرايه اش هم يک درهم بود من داشتم آن بنده‌ي خدا نداشت گفتم چه کار کنيم. گفت شما سوار شو گفتم شما چه گفت من مي‌آيم گفتم چطور گفت مي‌بيني مي‌گويد من رفتم سوار شدم

قضا را من و پيري از فارياب * * * رسيديم در خاک مغرب به آب

من و يک درم برداشتم * * * به کشتي و درويش بگذاشتم

مي گويد کشتي راه افتاد من هم متحير نگاه مي‌کردم او گفته من مي‌آيم چطور مي‌آيد کشتي که راه افتاد از ساحل جدا شد چطور مي‌خواهد بيايد يک مرتبه ديدم

بيفکند سجاده بر روي آب

سعدي مي‌گويد با چشم خودم ديدم

بيفکند سجاده بر روي آب * * * خيال است پنداشتم يا به خواب

گفتم خدايا خيالاتي شده ام يا خوابم يا بيدار

ز مدهوشي ام ديده آن شب نخفت * * * نگه بامدادان به من کرد و گفت

تو لنگي به چوب آمدي من به پا * * * تو را کشتي آورد من را خدا

گفت ببين کشتي از چوب است چوب هم مانند آدم‌هاي لنگ است تو لنگي با چوب آمدي ولي من با پاهاي خودم آمدم تو را کشتي آورد من را خدا. اين همين است رسيده به آن چيزي که امام صادق فرموده بود رسيده بود به آن چيزي که در کهيعص است. اين‌ها خزان العلم هستند اميرالمومنين مي‌فرمود. من و شما بخواهيم سوره‌ي حمد را معنا کنيم دو صفحه سه صفحه بيشتر که نمي‌توانيم خيلي از اين‌ها را هم بايد از اين طرف آن طرف برداريم اميرالمومنين مي‌فرمود اگر من بخواهم اين سوره را معنا کنم هفتاد شتر لازم است تا بتواند نوشته‌هاي من را بار کند. حالا هر شتري ببينيد چند دفتر و کتاب مي‌شود بارش کرد. چرا؟ چون اين‌ها خزان العلم اند. لذا مي‌گويد من مي‌توانم اين را باز کنم. داريم که فرمود امام باقر عليه السلام مَا يَسْتَطِيعُ‏ أَحَدٌ أَنْ‏ يَدَّعِيَ‏ أَنَّ عِنْدَهُ جَمِيعَ الْقُرْآنِ كُلِّهِ ظَاهِرِهِ وَبَاطِنِهِ غَيْرُ الْأَوْصِيَاءِ هيچ کس نمي‌تواند ادعا بکند که اشراف دارد بر تمام قرآن ظاهر و باطن مگر اوليا و اوصيا و مگر اهل بيت چون اين‌ها خزان العلم اند نه فقط علم به کتاب قرآن به تمام کتب آسماني امام صادق عليه السلام فرمود: هر کتابي که از آسمان نازل شده دانش اش پيش اهل علم است و ما همان‌ها هستيم. خزان العلم. يک معناي ديگري هم اين علم دارد و آن هم علم الکتاب است. اين‌ها کليد دار آن علم هم هستند. علم الکتاب چيست؟ ما دو جور کتاب داريم يک کتاب تدوين است همين قرآن. مجموعه کلمات کنار هم چينش شده يک کتاب داريم کتاب عالم وجود کتاب تکوين.

به نزد آن که جانش در تجلي است * * * همه عالم کتاب حق تعالي است

عالم يک کتاب است کتاب تکوين است در اين کتاب تکوين يعني کتاب عالم وجود يک رموزي يک اسراري يک قوانيني حاکم است که اگر کسي اندکي با آن اسرار و رموز آشنا باشد کارهاي بسيار فوق العاده و خارق العاده مي‌تواند انجام بدهد کمترينش اين که مي‌تواند هر جرمي هر جسمي هر توده‌اي هر ماده‌اي از هر نقطه‌اي در کمترين زمان به نقطه‌ي ديگر منتقل بکند اگر کسي علم الکتاب داشته باشد مي‌تواند تخت جمشيد را در يک چشم بر هم زدن پيش شما احضار مي‌کند همان را برمي دارد مي‌گذارد اين جا اين نکته‌اي است که قرآن مي‌گويد. در ماجراي قصه‌ي سليمان. که فرمود چه کسي مي‌تواند عرش و تخت ملکه‌ي سبا را قبل از اين که خودش بيايد اين جا احضار بکند يک کسي بلند شد «قَالَ عِفْريتٌ مِّنَ الْجِنِّ» (نمل/39) قرآن خيلي زيباست قرآن هيچ گاه نام نمي‌برد تا آن جايي که ضرورت نداشته باشد اگر ضرورت داشته باشد مي‌گويد ابراهيم مي‌گويد موسي مي‌گويد فرعون ولي اگر ضرورتي نداشته باشد نام نمي‌برد قرآن هميشه با صفات کار دارد يعني که هستي اصلا در منطق قرآن معنا ندارد چه هستي مهم است. ما برعکس هستيم ما که هستيم برايمان مهم است که هستي که شما را سفارش کرده شما را توصيه کرده اين خيلي ملاک است. خودت چه هستي؟ هر کس سفارش تو را کرده کرده باشد. يا در منطق ما چه کردي خيلي مهم است. چه کردي؟ من شش بيمارستان ساختم هفت جاده ساختم اما در دستگاه الهي چه کردي نه چرا کرده‌اي مهم است. شش بيمارستان ساختي براي چه ساختي؟ براي نام؟ براي نشان؟ به چه انگيزه اي؟ گاهي وقت‌ها شما در پياده رو يک پوست موز برمي داريد به خاطر خدا مي‌اندازي در سطل زباله تا بنده‌ي خدايي که رد مي‌شود اذيت نشود يک کسي هم است هشت درمانگاه مجهز ساخته اما براي نام و نشان در دستگاه الهي آن کسي که پوست موز انداخت در سطل زباله به مراتب بر او شرف دارد و اين پاداش مي‌گيرد و او چوب خواهد خورد چند وقت پيش از جشنواره‌ي عمار تجليل مي‌کردند از پيرزني تجليل کردند اين پيرزن در زمان جنگ دستکش مي‌بافت براي رزمنده‌ها که دستشان سرد نشود صحنه خيلي صحنه‌ي زيبايي بود وقتي گفتند کارش اين بود چنان اين جمع به وجد آمده بود تشويق مي‌کردند خيلي‌ها خيلي خدمات کردند در زمان جنگ اما در ذهن ما آدم‌ها نماند اما دستکش مانده دستگاه الهي همين طور است. دستکش است اما پشتوانه دارد يک وقت اسکناس بيست تومني منگنه خورده کثيف تا خورده چسب خورده پشتوانه دارد يک تراول شيک تا نخورده است اما قلابي است پشتوانه ندارد. بنابراين در دستگاه الهي چه کرده‌اي نه چرا کرده‌اي که هستي نه چه هستي. لذا قرآن هميشه روي چه هستي‌ها لذا اين جا اسم نمي‌برد مي‌گويد «قَالَ عِفْريتٌ مِّنَ الْجِنِّ» (نمل/39) عفريت از ريشه‌ي عفر است يعني خاک. تعفير خاک مالي کردن است مي‌گويند از نشانه‌هاي مومن تعفير الجبين است يعني خاکي بکند پيشاني اش را به شير هم مي‌گويند عفرنا چون بين حيوانات يک موجود خيلي خاکي است. عفريت يعني موجودي که خيلي خاکي افتاده متواضع بود مي‌گويد اين عفريت گفت قبل از اين که تو از جايت بلند شوي احضار مي‌کنم يکي ديگر که قرآن باز اسم نمي‌آورد مي‌گويد «قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ» (نمل/40) قدري از رموز هستي مي‌دانست گفت من به اندازه‌اي که پلک هايت را بگذار روي هم برگرداني من احضار مي‌کنيم حالا شما نگاه کنيد کسي که پيش او قدري از علم کتاب باشد اين قدر مي‌تواند کار خارق العاده انجام بدهد آيا کسي که تمام علم کتاب نزدش باشد چه کار خواهد کرد؟ و آيا داريم در قرآن مي‌گويد داريم «وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوالَسْتَ مُرْسَلا » (رعد/43) کافران مي‌گويند تو رسول نيستي «قُلْ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني‏ وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب» (رعد/43) خدا شاهد است من رسول شما هستم و آن کسي که در نزد او علم الکتاب است طلبه‌ها مي‌گويند وقتي يک مفردي اضافه مي‌شود به کلمه‌ي بعدش افاده‌ي تعميم مي‌کند يعني همه‌ي علم کتاب پيشش است و امام صادق فرمود وَ اللَّهِ کُلُّهُ عِنْدَنَا عِلْمُ الْکِتَابِ به خدا قسم تمام علم کتاب نزد ماست.

شريعتي: معاني مختلفي که گفتيد منافاتي ندارد؟

حاج آقا رنجبر: نه اصلا همان علم الکتاب مي‌تواند از خود کتاب در بيايد.

شريعتي: خيلي ممنون ان شاء الله اين بحث را هفته‌ي آينده ادامه خواهيم داد فايل‌هاي صوتي و متني در سايت موجود است به تفکيک کارشناسان و روزها samtekhoda3.ir حاج آقا دعا بکنند و هم آمين بگوييم.

حاج آقا رنجبر: شب گذشته يکي از اساتيد بسيار برجسته‌ي عرفان و فلسفه در حوزه رحلت فرمود حضرت آيت الله شيخ يحيي انصاري که مجسمه‌ي حقيقتا اخلاق خوش نبوي بود از خدا مي‌طلبيم که روح مکرم آن بزرگوار را قرين رحمت خودش بفرمايد.

شريعتي: الهي آمين فردا ان شاء الله با حضور حاج آقاي فرحزاد خدمت شما خواهيم رسيد بهترين‌ها را براي شما آرزو مي‌کنم السلام عليکم يا اهل بيت النبوه