برنامه سمت خدا
خانم نيلچي زاده
- چرا دروغ مي گوييم؟
88-07-27
A لطفا دلايل دروغگويي را بفرماييد. چرا گاهي وقتها احساس ميکنيم بايد در زندگي دروغ بگوييم؟
همه ما ميدانيم که عالم هستي برپايه حق و صدق است. درحقيقت حضرت امير(ع) درحکمت 126 ميفرمايند: ان الدنيا دارالصدق لمن صدقها. دنيا خانه راستي است براي کسي که راستي را باورکرده و حقيقت را تصديق کند. خداوند از ويژگيهاي ممتازخود راستي و راستگويي را بيان ميکند. سوره نساءآيه 87 ميفرمايد: چه کسي ازخدا راستگوتر است ؟ همه ما ميدانيم راستي و راستگويي خيلي خوب است اما وقتهايي نياز مبرم به دروغ گفتن و دروغ رفتارکردن پيدا ميکنيم. درحقيقت دروغ گفتاري و دروغ عملي. حالا واقعا نياز پيدا ميکنيم يا فکرميکنيم که نياز داريم؟ واقعا احساس ميکنيم. ما دو جور نياز داريم. نيازهاي کاذب و نيازهاي حقيقي. مثلا يک معتاد نياز دارد به مواد مخدر يعني اگر استفاده نکند تمام بدنش درد ميگيرد و دچار انواع اختلالها ميشود. او خودش اين نياز را براي خودش آفريده. با دست خودش خانه وجودش را تخريب کرده، بايد بتواند از شر اين نياز راحت شود نه از شر مواد. شايد همين جا تصديق کنيد که بحث بازگرداندن معتاد به زندگي عادي کار سختي است به همين دليل مي گويند به طور ميانگين 8 ماه طول ميکشد تا معتاد بتواند کم کم از اعتياد دست بکشد. بعضي انسانها به دروغگويي معتاد هستند. دروغگويي در حقيقت يک نوع عفونت فکر و قلب است که از يک سرماخوردگي ساده شروع ميشود. کسي که دروغ ميگويد کاذب است اما بعضي ها حرفه اي دروغ ميگويند. کذابي، دروغهاي حرفه اي که در روانشناسي به آن دروغ گويي مرضي ميگويند که نياز به درمان اساسي دارد. اما چرا بعضي افراد در نيازهاي اوليه احساس نياز به دروغ گفتن پيدا ميکنند ؟ براي اينکه درون تله اين اشتباه مي افتند يک دليلش اين است که احساس حقارت ميکنند. ديگران آنها را تحقير کرده اند يا درموقعيتي قرار گرفتند که احساس ميکنند اگر راست بگويند کوچک تلقي ميشوند پس از خودشان دروغهاي شاخدار ميسازند. روايات داريم که النجاه في الصدق. آيا فکرنميکنيد صداقت ما را بيشتر بزرگ ميکند و دروغ باعث ميشود بيشتر ذليل شويم ؟ بخاطرهمين دروغگويي يک دولتي مستعجل است يعني پيروزي موقت مي آورد.انسان دروغگو همانطور که حافظ ميگويد: بعضي حقيقتهايي که زمان کوتاهي دارند مثل حباب روي آب است. آدم دروغگو پاداش خيلي سريعي به دست مي آورد و ديگران تصديقش مي کنند بخاطر آن دروغي که خودش باور ندارد اما بلافاصله رسوا خواهد شد. اين بلافاصله بودن مدت زماني دارد. گاهي يک ساعت بعد، گاهي يک روزبعد، گاهي 50 سال بعد اما دروغگو ميوه تلخ دروغگويي اش رسوايي است. ما در نگاه توحيدي در همه اديان آسماني دروغگويي جزء زشت ترين رفتارهاست اما به عنوان ايرانيان يکتاپرست که از گذشته قبل از اينکه اسلام ارمغان ما شود و در زندگيهاي ما جزو نورانيت هاي وجوديمان و حقيقت وجوديمان بشود، آيين زرتشت يکي از مهمترين شعارش اين بود که دروغگويي ممنوع. شما حتي در ديوارجنوبي کاخ آپادانا در کتيبه داريوش هست که خدايا سرزمين مرا از قحطي و دروغ حفظ کن. دروغگويي جزء چيزهايي است که حتي هرودت از مورخين در قرن 5 ميگويد که ايرانيها در زندگي به بچه هايشان راستگويي را ياد ميدهند و اين به عنوان يکي از ويژگيهاي ممتاز ايرانيان نقل شده است. چنين ويژگي وقتي به اسلام ناب محمدي(ص) ميرسد با تمام عشق سراغش ميرود، چون همه حقيقت و راست را در اول مي بيند اما اگر راستي نجات است چرا ما در دروغ دنبال راه حل مي گرديم ؟ به خاطر اينکه خيلي وقتها نفس دروني مان و ابليسي که بيرون هست با يک شعبده بازي يک رنگين کمانA A مي اندازد، سراب را همان آب نشان مي دهد. به همين دليل راحت مي توانيم دروغ بگوييم. فکر مي کنيم دروغ را بگويم مسئله حل شده، بعدش را يک کاري مي کنيم يعني ترجيح مي دهيم به عاقبتش فکر نکنيم. آدمهاي دروغگو معمولا از عاقبت اعمالشان دورمي مانند. براي اينکه شدت زشتي دروغ را به ما نشان بدهند در روايات ميگويند که همه زشتي ها در يک خانه است و قفل کليدش دروغ است. چرا اين قدر دروغ بزرگ ميشود. حتي يک روايت ازپيامبر هست که مي فرمايد: مومن وقتي بدون هيچ دليل حقيقي دروغ مي گويد يک اتفاق عجيب درون عالم هستي اتفاق مي افتد، 70 هزار ملک او را لعن مي کنند يعني با يک دروغ موج وسيعي از انرژيهاي منفي در کل عالم به سمت او حرکت مي کند و از قلب آدمي که دچار دروغ شده بوي تعفني مي آيد که به عرش ميرسد، طوري که ملائکه حامل عرش همي او را نفرين ميکنند.دروغگويي به عنوان ويژگي که عين خود دوزخ است، ظاهرش شايد به نظر زيبا ميرسد اما باطنش نهايت پستي است. شايد سوال کنيد دروغ با بقيه گناهان چه فرقي دارد ؟ دروغ سپر تمام گناهان است چون آدم وقتي گناه ميکند بعدش وجدان درد مي گيرد همان چيزي کهA A زمينه اي ميشود براي توبه اش ولي وقتي دروغ بگويد تازه يک کارت موفقيت هم براي خودش صادر ميکند. ببين من اين اشتباه را کردم، اين دروغها را گفتم، در حقيقت سرپوش روي آن احساس معنوي حقيقي که مي خواهد او را هوشيار کند ميگذارد نسبت به اينکه از حقيقت و واقعيت فاصله گرفتي و دومين دليلي که دروغ مادر همه بديهاست اين است که دروغ، دروغ مي آورد. براي يک دروغ گاهي فرد مجبور است هزاران دروغ بگويد مثل يک باتلاق است. هرچه جلوتر مي رود سختر ميتواند از درون آن وادي بيرون بيايد. حالا اگرکسي بخواهد از اين باتلاق بيرون بيايد چطور ميتواند اين کار را انجام دهد ؟ آياهمان لحظه برگردد و حقيقت را بگويد؟ شايد مصلحت اين باشد که يک جوري قضيه را تمام کند ولي اعترافي هم نکند. دراينجا ما دروغ را تقسيم بندي سه گانه ميکنيم. ميگوييم دروغ مصلحت آميز، منفعت آميز و فتنه انگيز. دروغهاي متداول مردم و افرادي که در حقيقت به عاقبت عملشان فکر نميکنند را دروغهاي منفعت آميز ميگوييم. مثلا دانشجويي که از کلاس آموزشي غيبت کرده و بايد واحدش حذف شود براي خودش گواهي پزشکي جعلي درست کرده و ميآورد که مريض بودم.ميگوييم تو که مريض نبودي، ميگويد که اگراين گواهي را نبرم واحدم حذف ميشود. اين دروغ رفتاري است. ممکن است خود استاد پيشنهاد کند. دروغگويي وقتي رواج پيدا مي کند که پاداش داشته باشد. در بحث تربيت کودک در مورد اينکه بچه دروغ ميگويد چه بايد کرد،؟ گفتيم که اگربخواهيم او دروغ نگويد اين راه حل را داريم که اگر بچه اي اشتباهي کرد و پدرو مادر سختگيري باشيد، علاوه بر اشتباهش اشتباه ديگري ميکند، دروغ ميگويد تا ديگران را مقصر نشان دهد. ميگويد من نبودم. شما براي اينکه بتوانيد از شر دروغگويي نجاتش دهيد و کاري کنيد که راستش را بگويد، بخاطر راستگويي بايد او را تشويق کنيد و به خاطراشتباهش جريمه. اما اگر کار اشتباهي کرد و دروغ هم گفت، او را دو تا جريمه کنيد تا بداند دروغگويي تاوان دارد.اما در جامعه اي که حتي به ما دروغ گفتن را توصيه مي کنند، در حقيقت ما براي دروغ تشويق نامه ميگيريم، به همين دليل دروغ جزء سفره ي زندگي مهارتهاي اجتماعي ما ميشود. دروغ منفعت آميز، مي نويسيم منفعت آميز و مي خوانيم مصلحت آميز. ما ميگوييم دروغ مصلحتي بود. آخر مصلحت من اقتضا مي کرد، مصلحت يعني آن خير بزرگي که جز با دروغ نميشود بدستش آورد، آن هم براي يک چيز فوق العاده ارزشمند. مثلا جان انسان مومني در خطر باشد و شما راهي جزء دروغ نداريد. اينجا شما ميتوانيد دروغ بگوييد و بايد بدانيد اين دروغ براي نجات است.
مي خواهم بگويم ما اين برچسب مثبت را روي آن رفتارهاي غلط مي چسبانيم. يک دروغ هم دروغ فتنه انگيز است. اصلا دروغ ميگويد که ميانه ي دو تا خانواده يا دو تا دوست را بهم بزند. در جامعه ايجاد مشکل کند. شايعه ها ازهمين جا در مي آيد. امروز که عصر انفجار اطلاعات است، دنيا دنياي دروغ است. درمورد دروغ هاي رسانه اي بررسي ميکردم. دروغهاي رسانه اي که سال 84 اعلام کرد برج ميلاد 4 سانت کج شده است طوري که زمين اطراف برج ميلاد ارزان شد. راننده هايي که ميخواستند از کناربرج ميلاد رد شوند با عجله رد ميشدند و اين تبديل شد به يک بحث خيلي جدي رسانه اي. يکي از روزنامه ها به عنوان دروغ اعلام کرده بود که بعدا هم اعلام کردند که ما به عنوان طنزسياسي گفتيم. ولي بيننده هاي ما بدانند که برج ميلاد هيچ انحرافي ندارد. البته اين در دنيا سابقه دارد. در دنياي امروز اول آوريل که مصادف با 12فروردين ما است با عنوان روز دروغ است و هر کسي آن روز بتواند دروغ بيشتري بگويد آدم موفقي تري است. وقتي مي پرسي يعني چي ؟ مي گويند: اين دروغ سفيد است، براي اينکه افرار تخليه رواني شوند، آدم ها نياز دارند دروغ بگويند و مي گويند: با اين کار شادي و خنده به دست مي آيد. در 13 فروردين امسال دوستان رسانه اي سعي کردند اين کار را به عنوان يک فرهنگ غلط رايج کنند، اعلام کردند که سلمان رشدي کشته شده، همه پيامک ها حتي روي رسانه ها مي آيد و تبديل مي شود به اينکه اگر رسانه اي نگفته است شايد مشکل دارد و دنبال اين هستند که فردي جايگزين سلمان رشدي شود. اين خبر، خبر شيريني بود ولي دروغ بود. بعضي ها دارند جا مي اندازند که مي شود دروغ گفت. حتي مناسبتي براي اينکه مردم بخندند، اينجا است که بايد دل بسپاريم به حرف پيام آوران حقيقي خدا. در روايت داريم: مومن مزه ايمان را نمي تواند بچشد مگر اينکه دروغ را ترک کند چه جدي و چه شوخي. يعني حق نداري حتي به شوخي دروغ بگويي. داريم واي بر کسي که دروغ بگويد که ديگران بخندند اين يعني واي بر اول آوريل اگر در ايران رايج شود. اگر در فرهنگ ما راستي هست چرا ما يک روز نگذاريم براي اينکه همه آدم ها به خودشان بگويند حتي اگر امروز بيشترين تهديد و سختي را حس کنم کسي يک کلمه دروغ از من نخواهد شنيد، چرا روز راستگويي نمي گذاريم ؟A سابقه تمدني و اسلامي به ما ياد مي دهد که به جاي روز دروغ دنيا، روز راستي و درستي بگذاريم. مغلطه در حقيقت يک جور حرکت موازي است مدام فرد بند بازي مي کند بين اينکه از مصلحت به منفعت حرکت کند، اگر زياد پا روي دمش بگذاريم به سمت شرارت و فتنه مي رود. سدر حقيقت با اين روحيه مي خواهد توجيه مثبت براي خودش ايجاد کند. همان چيزي که بچه ها مي گويند، خدا انسان را آفريد انسان توجيه را ساخت، توجيه به معناي اينکه دروغ را ماست مالي کند. مي خواهد يک جوري نشان دهد که من دروغ نگفتم، گاهي اوقات ما امکان دارد دروغ نگوييم اما اشتباه کنيم، دروغ در حقيقت مخالفت کلام ما يا رفتار ما با واقعيت است يعني هر موقع من از احساس دروني خودم به دروغ چيزي بگويم در درونم چيزي مي گذرد و من در زبانم چيز ديگري بگويم، من دروغگو هستم که به سمت نفاق کشيده خواهد شد. دروغ منشاء سرطان بدخيم اخلاقي است به اسم نفاق و اگر من حرفي را بزنم که واقعيت ندارد و بگويم از کجا معلوم قيامت باشد، قيامت نيست، من دروغگو هستم چون يک واقعيت خارجي را انکار مي کنم. اما يک موقع امکان دارد اشتباه کرده باشم، به واقعيت خبر دسترسي پيدا نکرده باشم، براي هر فردي پيش مي آيد که اشتباه کند به همين دليل فرهنگ علوي به ما ياد مي دهد هر چي را شنيديد نگوييد. فاصله بين حق و باطل چهار انگشت است، فاصله بين چشم و گوش. اگر به شنيده هايت اعتماد کني به حرف هايي که ديگران مي زنند، پيامک هايي که مي آيد، خبرهايي که در چت روم خود مي آيد و آنها را تکرار کني، بازار شايعه، دروغ و بي اعتمادي رايج خواهد شد و سعي کنيد خودتان به منبع خبري برسيد تا قطعا به آن اطمينان پيدا کنيد.
مدت 4 ماه است ازدواج کرده ام. همسرم به راحتي به من دروغ مي گويد وقتي به او از اين موضوع گله مي کنم با بي تفاوتي مي گويد: اشکالي ندارد. لطفا راهنمايي کنيد.
اشاره کرده اند به دروغگويي مرضي، اگر فردي به طور دائم حتي در مسائل پيش پا افتاده و مسائلي که حتي نيازي به دروغ ندارد، دروغ بگويد دچار بيماري ويژه دروغگويي است، ويژگي اين افراد اين است که بي هدف دروغ مي گويند. گاهي اوقات همراه با اين مطلبي که مي خواهند براي طرف مقابل بگويند، فريب براي او ايجاد کنند در ظاهر افرادي سليم الطبع هستند حتي خوش مشربند و افرادي که به طور دائم دروغ مي گويند، خوش بين هستند و حتي به ظاهر رقيق القلب به نظر مي رسند اما با استفاده از يک سري صحبت ها و اصطلاحات سعي مي کنند طرف مقابل که آدم ساده دلي است او را صيد کند، اگر احيانا اين رابطه بين زوجين پيش بيايد يعني شوهر به زن يا زن به شوهر به طور دائم دروغ بگويد قطعا نياز به درمان اساسي است. گاهي در يک موضوع خاص امکان دارد فرد دروغ بگويد. مثلا اينکه آقايي دير به خانه مي رسد. خانم استنطاق مي کند و او فکر مي کند با دروغ رها مي شود، اينجا مي گوييم سخت گيري زياد، سوالات زياد آدم هاي مستعد را به سمت دروغ هول مي دهد. بعضي ها فکر مي کنند به زن و بچه ها مي توان دروغ گفت حتي دنبال يک سري سندهاي روايي مي گردند. من منابع روايي زيادي را در بحث دروغ بررسي کردم براي بحث امروزمان بسياري از انديشمندان اعلام کرده بودند که دروغ گفتن شوهر به زن اشکال ندارد به خاطر بعضي احاديث که يک مقداري هم ضعيف السند بود، بررسي دقيقي کردم به دوستان توصيه مي کنم سايت حوزه را ببينند چون در اين موضوع يک متن دقيق تحقيقي ارائه شده است، نتيجه تحقيق بنده اين شد که اگر شوهر بخواهد دل زنش را در ابراز محبت بدست بياورد مثلا خانمي آماده شده و مي خواهد به مهماني برود از همسرA مي پرسد که اين لباس مناسب است و آقا شروع مي کند به تعريف از خانم، خيلي ويژه طوري که او را ملکه زيبايي قلمداد مي کند، طبيعي است که يک چنين چيزي نباشد ولي آقا با ابراز محبت دل همسرش را بدست مي آورد اين اشکال ندارد، اما اينکه وعده دروغ بدهد يا حرفي را به خلاف بزند يک اشکال مهم پيش مي آيد. آقايي که دير به منزل آمده به دروغ مي گويد که در ترافيک بودم. به نظر شما با اين دروغ زمينه اي را فراهم مي کند که همسرش به او اعتماد بيشتر کند يا سستي اعتماد پيش مي آيد ؟ در تحقيقات بين المللي اعلام کردند مردها دروغگوهاي خوبي نيستند به خاطر اينکه حرکات چشم، صورت، دست و بدنشان يعني زبان بدن مثل خانم ها خيلي ماهرانه نيست به همين دليل به آقايان مي گويند اگر مي خواهيد به خانمتان دروغ بگوييد از پشت تلفن بيان کنيد. معمولا فردي که دروغ مي گويد نمي تواند به چشم طرف نگاه کند، به عنوان غلط ديکته دائمي ممکن است در ذهن همه ما باشد که اگر دروغم برملا نشود کارم پيش مي رود. دروغگو قطعا رسوا مي شود فقط دير و زود دارد ولي سوخت و سوز ندارد
شوهر من اعتماد به نفس ندارد حتي در مورد لباس پوشيدن، من دائم بايد قسم بخورم که تو خوبي، لباست همA قشنگ است. لطفا در اين مورد من را راهنمايي کنيد.
افرادي که اعتماد به نفس ندارند در دوران کودکي سخت گيري زياد به آنها شده است يا مدام مورد تحقير يا تمسخر قرار گرفته اند و حالا به عنوان فرد بزرگ که مسئوليت يک خانواده را به عهده دارد همچنان دچار عدم اعتماد به نفس است، قطعا نياز به درمان دارد. ياد آوري مي کنم بحث هاي ما در حد جهت يابي به سمت مسئله است، بعضي از مشکلات، مشکلات اساسي است حتما دوستان بايد به روانشناس و مشاور مراجعه کنند، يکي دو راه را به ايشان مي دهم، فردي که اعتماد به نفسش پايين است نياز دارد در جمع دوستان و افرادي قرار بگيرد که در عين صحبت او را تاييد کنند، او نياز به تاييد زياد دارد يعني بانک اعتباري و پس انداز تاييدش فوق العاده خالي است و مدام نياز دارد ديگران به او بگويند خوب استA پس بايد مدام در حلقه دوستان و کساني که او را در زمينه هاي مثبت تاييد مي کنند قرار بگيرد تا کم کم اعتماد به نفسش بالا برود.
همسر من مرد خوبي است و اخلاقش را دوست دارم و از او راضي هستم ولي از ميزان تحصيلات و شغل او راضي نيستم و اين مسئله من را اذيت مي کند و حتي من را نسبت به او دلسرد مي کند. چه کار کنم ؟
به اين دوست عزيز و همه دوستان خوبي که بعد از ازدواج به چيزي که قبل از ازدواج وجود داشته و تغييري نکرده نگاه مي کنند مي گويم اگر شما اين انتخاب را آگاهانه کرديد، پس مهارت هاي خوب زندگي را بيشتر بايد ياد بگيريد. مواقعي وجود دارد که مشکلي بعد از ازدواج پيش مي آيد که بايد براي آن تدبيرهاي ويژه کرد، آن دوستاني که مي خواهند ازدواج کنند بايد حساسيت هاي ويژه خود را در نظر بگيرند، من در سفري که به کرمان داشتم با يک سري دانشجويان جلسات مشاوره داشتم و يکي سوال کرد من با يکي از بستگان نامزد شده بودم و تحصيلات اين آقا را نمي پسندم، خيلي پايين است و من تحصيلاتم بالا است و دچار مشکل شده ايم، راه حلي که به ايشان گفتم به اين بيننده عزيز هم مي گويم، تحصيلات همه زندگي نيست، تحصيلات ميوه اي دارد به اسم مدرک و سواد، براي اينکه اين دو نفر بتوانند خوب زندگي کنند بايد جهات اشتراک بينش و منش خود را زياد کنند. راه حل آن فهميدن بيشتر همديگر و پيدا کردن راه حل هاي مشترک است. خيلي از وقت ها زن موفق کسي است که کمک مي کند همسرش در آن شغل و مدارج علمي که دارد بالاتر بيايد و همين طور مرد موفق کسي است که کمک کند خانمش بتواند ارتقا پيدا کند، چه بسياري ازعلماي بزرگ که خودشان خيلي وقت ها براي همسرشان مدرس بودند و سطوح علمي آن ها را ارتقا دادند، شايد براي يک خانم عادي اين امکان پذير نباشد ولي قطعا براي اينکه بتواند زندگي هاي خوبي داشته باشد بايد زمينه موفقيت هاي همديگر را فراهم کنند.
من چطور مي توانم به همسرم بگويم که وظيفه مرد فقط رفع نيازهاي مادي خانه نيست. او از خانواده دور شده است. کمي هم در کنار من و بچه ها باشد و وقتش را بدون دغدغه براي ما بگذارد ؟
بعضي خانم ها و آقايان با کارشان ازدواج مي کنند قبل از اينکه با همسرشان ازدواج کنند و اين از پيامدهاي دنياي مدرن امروز ما است بعضي ها هم خودشان را از خودشان با يک مشغله زياد پنهان مي کنند. گاهي اوقات هم خانه آن جذابيت هاي لازم را ندارد يعني نوع برخورد يک خانم در خانه بايد به گونه اي باشد که مرد را از خانه فراري دهد و وقتي هم خانه است خود را مدام سرگرم مي کند يا با گوشي همراه يا با تلويزيون يا روزنامه. پس دو نگاه بايد همزمان داشته باشيم يک نگاه به خودمان به عنوان همسر، ببينيم چه زمينه هايي براي دور شدن همسرمان ايجاد کرده ايم و يک نگاه به همسرمان داشته باشيم او براي اين کار شايد دليلش زندگي راحت تر باشد يا در کارش نشاط و شادابي را به دست مي آورد که در خانواده به دست نمي آورد.
من در خانه خيلي زود سر مسائل کوچک از کوره در مي روم ولي بيرون از خانه صبور و خونسرد هستم. با اين اخلاق چه کار کنم ؟
اين روايت زندگي بسياري از دوستان است در خانه با بيرون از خانه روحياتشان، رفتارشان خيلي متفاوت است، چرا ما اجازه مي دهيم در خانه اخلاقمان خيلي خوب نباشد، بين خانم ها و آقايان رايج است وقتي مي خواهند تا سر کوچه بروند خريد حتما به سر و وضع ظاهرشان مي رسند که اين خيلي خوب و درست است اما در خانه براي عزيزترين افراد در يک نابساماني پوششي و آرايشي هستند طوري که طرف مقابل کاملا معترض مي شود، دقيقا اخلاق هم همين طور است تلقي شده است که بايد با ديگران خوب رفتار کرد اما با هم ديگر صميمي هستيم، ما خيلي وقت ها فکر مي کنيم صميميت و راحتي يعني اينکه آن آسيب هاي دروني بيرون بيايد، آسيب بايد بيرون بيايد براي اينکه درمان شود من اگر به خود اجازه مي دهم با همسرم، با بچه بد اخلاقي کنم اما همه مردم من را يک آدم خوش اخلاق مي دانند براي اينکه من با خودمA يکA دوگانگي دارم با خودم رو راست نيستم، من واقعا آن آدم خسته و تنهايي هستم که به خاطر ديگران نقاب به چهره مي زنم که ديگران من را بپذيرند اما خانواده ام مجبور هستند من را بپذيرند.
شوهرم خيلي راحت هم دروغ مي گويد و هم قسم دروغ مي خورد البته خانواده ي او هم همين طور هستند. من بايد چه کار کنم؟
براي درمان همسرتان حتما اقدام کنيد چون اين دقيقا از مصاديق دروغگويي مرضي است. يعني کسي که ياد گرفته که به طور مکرر و براي هر کار پيش پا افتاده اي، بدون هدف دروغ بگويد و بدون آنکه منفعت خاصي براي او داشته باشد، روش ترک دروغ اين افراد اين است که مثلا يک موقع است که من عادت به دروغ کردم و به عنوان يک رفتار، فکر مي کنم دروغ گفتن چه اشکالي دارد؟ يک موقع هست که با دروغ گفتن زندگي خود را مهندسي مي کنم. همه ي هويت يک انسان، گاهي ممکن است دروغ باشد. اما ممکن است آقايي بگويد که من عادت کردم که به خانمم دروغ بگويم يا برعکس خانمي به همسرش يا فرزندي به والدينشA بگويد که عادت کردم به مادرم دروغ بگويم. تا وقتي که ما علت را پيدا نکنيم نصيحت کردن اينکه دروغ نگوييد، قطعا مشکلي را حل نمي کند. مهارت آموزي ما دقيقا همين جا است که به جاي کشتن پشه هاي مرداب، مرداب را بخشکانيم. گفتيم يکي از علتهاي دروغ اين است که من در خودم احساس کوچکي مي کنم مثلا بچه اي به مدرسه اي مي رود که همه ي بچه هاي آن مدرسه از جهت رفاه اقتصادي خيلي بالا هستند ولي او درحدA متوسط يا رو به پايين است. امکان دارد دروغگوي حرفه اي شود چون همه از سفرهاي خارجي و زندگي آن چناني براي او تعريف مي کنند و او فکر مي کند براي اينکه از آنها کم نياورد بايد دروغ بگويد پس شروع مي کند به دروغ گفتن. چشم و هم چشمي، حرص و طمع، زمينه هاي دروغگويي را فراهم مي کند. حالا اين سوال پيش مي آيد که چطور مي توانيم به اين بچه طوري آموزش بدهيم که در همان محيط باشد ولي راست بگويد ؟ او بايد مهارت خود شکوفايي را ياد بگيرد يعني ياد بگيرد که مهارت ها و دارايي هايي دارد که با ارزش و قابل ارائه هستند يعني به جاي اينکه به کيف و کفش خود بنازد مثلا به قدرت خطاطي يا به نقاشي هاي قشنگ خود بنازد يا به درس رياضي که در آن موفق است. وقتي به اين ها به عنوان ويژگي هاي شخصيتي فرد، پرداخته شود يا تحسين و تاييد شود. آدم هاي راستگو بايد در راستي هايشان تاييد بشوند به عبارت ديگر آدم هاي دروغگو انسان هايي هستند که اعتماد به نفس پاييني دارند و افراد با اعتماد به نفس پايين در معرض بيماري دروغ قرار مي گيرند.A
لحظه اي که همسرم دروغ مي گويد و من متوجه دروغ او مي شوم، آيا بايد همان لحظه به روي او بياورم ؟
ما مي گوييم که لطفا سوال نکنيد. خانمي که قبلا چک کرده که شوهرش کجا بوده و نيز مي داند که ايشان خانه مادرش بوده و جاي ناجوري نرفته است، اما بنا به حساسيتي که دارد سوال مي کند که کجا بوده و اين سوال باعث مي شود که او دروغ بگويد در حقيقت خانم روش و کليدي را دادند که همسرشان به او دروغ بگويد. دقيقا محل جر و بحث خانواده ها از همين جا شروع مي شود. وقتي فرد دروغ مي گويد اول يک جنگ جهاني است يعني او مي گويد من خانه مادرم بودم، ايشان سند و مدرک ارائه مي کند حتي همان موقع به خانه مادر شوهر زنگ مي زند و بعد مادر شوهر هم بين عروس و پسرش نمي داند که کدام را انتخاب کند و بعد هم مشکلات بعدي. اگر ديديم فردي از اعضاي خانواده دروغ گفت، صبر کنيم تا زشتي دروغش آشکار شود ولي بدون آنکه به رخش بکشيم زيرا به رخ کشيدن جز لجبازي، دعوا و جر و بحث نتيجه اي ندارد. حالا اگر فرزند نوجوان يا همسري کاري را که مورد پسند خانواده نيست انجام دهد و بعد در خانه اعتراف به اشتباهش کند در اينجا وظيفه ما اين است که دروغگويي را به عنوان رأس مخروط زشتي ها، به خود و به کساني که مي خواهند برايشان نقش تربيتي داشته باشد نشان بدهيم. يعني اشتباه اين فرد به اندازه خودش غلط است اما دروغ گفتنش خيلي بزرگتر از اشتباه او است حتي اگر بدترين اشتباه باشد. در حقيقت او بايد سخت ترين تنبيه، البتهA تنبيه هاي معقول براي او انجام شود و اين تنبيه را در قبال دروغش دريافت کند و نيز به تناسب اشتباهات بعدي باز هم تنبيه شود و محروميت هاي بعدي را بدست آورد تا متوجه شود که ديگر اشتباهات خود را تکرار نکند. معمولا علت دروغ نوجوانان، ترس شديد است. طبق آمار، 70 درصد دروغ ها به خاطر ترس است مثلا فرزند از والدين مي ترسد پس دروغ مي گويد يا خانم از شوهرش مي ترسد پس دروغ مي گويد يا آقا از خانم مي ترسد و دروغ مي گويد. شايد بعضي والدين بگويند که فرزندشان دروغ مي گويد، عيبي ندارد، ما هم خودمان را به ندانستن مي زنيم تا پرده و حريم بين والدين و فرزند از بين نرود اما ما توصيه مي کنيم که اگر اين فرزند، کودک است از روش بازي درماني و قصه درماني، او را از بدي دور کنند و اگر نوجوان است، از طريق همراهي که اصطلاحاA مي گويند به در بگو که ديوار بشنود، نقل کردن ماجراها و بودن با فرزند و تعريف کردن اين که اين مشکلات مي تواند براي افرادي که دچار اين مشکل مي شوند پيشA بيايد ولي در مورد تو اين حرف را نمي زنم چون در مورد کسي است که چنين مشکلي براي او پيش آمده است. در قالب داستان و خاطره آنها را تعريف کند.