برنامه سمت خدا
-خانم نيلچي زاده
-پرسش و پاسخ
90-02-14
سوال – من سه سال است که ازدواج کرده ام و بخاطر رضاي خدا و اينکه مادرشوهر من تنها بود در منزل ايشان و زير يک سقف زندگي خود را شروع کرديم. اوايل رفتار ايشان مناسب بود اما با مرور زمان يک مقدار تند شد. گاهي حرف هايي به من زدند که از ايشان رنجيدم و تصميم به ترک ايشان گرفتم. اما باز هم به خاطر همسر خود که راضي به اين کار نبودند و هم بخاطر خداوند منصرف شدم. مي دانم اين امتحان الهي زندگي من است. اما دل من از ايشان شکسته و نمي توانم مانند قبل به ايشان محبت کنم. از طرفي هم چون نيت کردم به خاطر خدا بمانم مي ترسم خداوند از من ناراضي باشد که مثل سابق محبت مادر شوهر خود را به دل ندارم. اما چکار کنم چون دل من شکسته است.
پاسخ – من به اين دوست خوب و تمام عروس خانم هايي که در کنار مادر شوهر خود زندگي مي کنند سلام عرض مي کنم و به سهم خود از اين انس ايشان تشکر مي کنم. اما دو مسئله ي ويژه که در سوال اين دوست خوب بود : يکي اينکه گفتند من به خاطر رضاي خدا حاضر شدم اين کار را بکنم. ما وقتي که کاري را براي خدا انجام مي دهيم بايد ياد ما باشد که در مسير الهي هم باشد. همچنين به شيوه اي باشد که اهل بيت مي پسندند و بتوانيم مهارت هاي لازم را نيز بدست بياوريم. بسم الهي و بالله و في سبيل الله و علي ملت رسول الله. آن چيزي که گفتم ترجمه ي اين عبارات شريف بود که به ما يادداده اند که کارهاي خود را با آن شروع کنيم. شما براي رضاي خداوند تصميم گرفتيد که مادر شوهر خود را از تنها در بياوريد. اما مهارت ها و بزنگاه هاي لازم را نمي شناختيد به همين خاطر دچار تنش شديد. من اينجا يک کتاب را خدمت شما معرفي کنم : کتاب ارتباط با خانواده ي همسر. اين کتاب از مجموعه کتابهايي است که سازمان ملي جوانان آن را چاپ کرده است. مجموعه ي شفا آن را تجديد چاپ کرده و در اختيار دوستان قرار داده است. چه دامادها و چه عروس ها بايد فنون و ريزه کاري هاي لازم در ارتباط با خانواده ي همسر را مد نظر داشته باشند. چون جوانان ما کمتر در تعاملات خانوادگي هستند و عموماً در درس و کار هستند، لازم است که اينها را از طريق کتاب ها به آنها آموزش داد. اما اينکه ايشان چه کاري مي تواند انجام دهد. علت اينکه مادر شوهر شما حرف هاي تندي به شما زده و بعد بد برخورد کرده را پيدا کنيد. احتمالاً بعضي از علت ها اين چيزي است که خدمت شما مي گويم : اول اينکه شما در خانه ي ايشان وارد شده ايد. يعني وارد به خانه و زندگي ايشان شده ايد در نتيجه حيطه ي استقلال ايشان آسيب ديده است. ممکن است بگوييد استقلال من هم آسيب ديده است. مي گويم اين حرف درست است. پس با يکديگر تصميم بگيريد، مي توانيد از همين الان نيز اين کار را بکنيد. اين دوستاني که الان تصميم به اين کار دارند از همين اوايل شروع کنند اصطلاحاً مي گويند جنگ اول بهتر است از صلح آخر. همان اول با يکديگر بنشينيد و مشخص کنيد که چه حيطه هايي حيطه ي شخصي شما باشد و طرف مقابل اين حريم را براي شما نگاه دارد. يعني خيلي شفاف و در نهايت صميميت با هم گفتگو کنيد. يا اينکه در خانه تقسيم کار شود ولي در عين حال با انعطاف. همانطور که مثلاً دو خواهر امکان دارد در خانه با انعطاف باشند. کسي کاري را به عهده مي گيرد و ديگري کار ديگري را اما اگر يکي از دو نفر نتوانست ديگري شروع به داد و بيداد کردن نمي کند. بلکه سعي مي کند به نوعي جبران کند چون او را دوست دارد. آن محبتي را که شما گفتيد از اين طريق امکان پذير است ولي شما به شخص مادر شوهر خود محبت نمي کنيد بلکه به خدا محبت مي کنيد. چون خداوند مي گويد من مي پسندم و دوست دارم، اِنَ اللهَ يُحب المُحسنين. خداوند کساني را که اهل احسان و خوبي هستند، منش، روش و حرف زدن آنها با محبت و صداقت است دوست دارد. اين دوست داشتن الهي را وقتي که ما در مقابل اطرافيان خود استفاده مي کنيم، همانطور که شما در مقابل مادر همسر خود استفاده مي کنيد، در اين صورت ملائک به نوعي هوادار شما هستند و کارت تبريک الهي به سمت شما خواهد آمد. براي اينکه بتوانيد به آن دلخوري پيروز شويد بايد خيلي جدي تر از قبل با خدا معامله کنيد. قبلاً چون مادر شوهر شما فرد خوش اخلاقي بود خيلي راحت مي توانستيد با او رفتارکنيد. اما الان که يک مقدار اخلاق او تند شده براي شما خيلي سخت است و مي گوييد که تصميم دارم از اين خانه بروم. بگذاريد اينجا از آن روشي که پيامبردر مورد خاندان خود فرمودند استفاده کنيم. پيامبر فرمودند با خاندان من و کساني که سادات هستند، آنها که خوب هستند به خاطر خوبي ايشان با آنها خوش رفتاري کنيد و آنها که بد رفتار هستند بخاطر من با آنها خوش رفتاري کنيد. البته بد رفتاري ايشان تا وقتي است که معصيت داشته باشند و يا ترويج معصيت را بکنند. من مي توانم اين روش را براي همه ي خلق خدا داشته باشم. همه ي خلق تحت تکفل خدا هستند. با اين فرد خوب برخورد کنيد چون مخلوق خدا است و انساني است که خداوند تاج کرامت بر سر او گذاشته است و نعمت مادر بودن را به او عطا کرده است. اتفاقاً دين ويژه اي به گردن شما دارد چون هرچه خوبي، شادي، لذت و نشاط در وجود همسر شما است و نثار شما مي کند بخش عمده اي از آن به واسطه ي زحمات مادر است. پس شما به نوعي دين خود را جبران مي کنيد. حواس شما باشد که اين تعامل را هم اول با خدا معامله کنيد. در رفتار خود اين خلاقيت را استفاده کنيد که ما در قبال بدرفتاري ديگران وقتي که خدا را ببينيم و حواس ما باشد که عابربانک خدا همه جا در قبال کارهاي خوب ما پاسخگو است، قرآن مي فرمايد اِن اَحسنتم اَحسنتم لِاَنفسکم. قرآن مي فرمايد کار خوب کرديد و ظاهراً به کس ديگري خير آن رسيده است اما اول به خود شما رسيده است. در حقيقت طول موج نوري که شما ايجاد کرديد اول براي شما است. شما در درون وجود خود به آرامش، پاکي و خير رسيده ايد. ولي براي اينکه مادر شوهر شما بيشتر با شما برخورد نکند سعي نکنيد که جلوي مادر شوهر خود نشان دهيد که همسر شما خيلي شما را دوست دارد. طبيعي است که اين مسئله ايجاد حساسيت مي کند. يعني مادري که يک عمر زحمت کشيده حالا مي بيند که نقطه ي کانوني پسر او اين عروس خانمي است که آمده است. حتي ممکن است بيست سال هم طول بکشد و بعد از بيست سال عروس خانم يک چنين چيزي را ببيند. مهم اين است که حواس من باشد ناخودآگاه دزد محبت نشوم. وقتي که همسر من مي آيد در صورتي که همه در کنار هم هستيم اجازه دهم که مابين اين پسر و اين مادر يک تعامل عاطفي باشد و من نيز کمک کننده باشم. اما در فضاي خصوصي ديگر غيري حضور ندارد. اين حريم خصوصي و فضاي اختصاصي بايد جدي باشد و اگر نباشد مانند اين است که شما مدام محبت کرده ايد بدون اينکه شارژ عاطفي شويد طبيعي است که ديگر انرژي براي يک ارتباط خلاق نخواهيد داشت. حتماً در ارتباط با همسر دقت کنيد که محبتي که به او مي کنيد اين مسئله را القا نکند که اين خانم مي خواهد جاي خود را باز کند و جاي ما را تنگ کند. يعني حتي درابراز علاقه ي خود به همسر خود در حضور ديگران بخصوص کساني که ارتباط عاطفي با همسر شما دارند يعني مادر، خواهر، برادر، پدر و مادر دقت کنيد و اين محبت هاي ويژه را براي فضاهاي اختصاصي خود بگذاريد.
سوال – من دختري بيست و هفت ساله هستم که از تمام صفات خوب خدا فقط جبار بودن آن شامل حال من شده است. اگر حتي من يزيد باشم آيا بايد خدا همه ي درها را به روي من ببندد ؟ اگر حضرت ايوب هم بود کم مي آورد. با اين همه مشکل اگر من به کمال انسانيت برسم خدا بايد بهشت را به نام من بزند.
پاسخ – شما دوست خوب چه يزيد باشيد که البته کسي به آن درجه دوري از رحمت خدا نمي رسد و چه با يزيد باشيد خداباشما است. خدا هيچگاه در رحمت خود را حتي به روي يزيد هم نبست. يعني تا زماني که او زنده بود اين امکان را داشت که توبه کند. و حداقل بخشي از آن گناهان عظيم خود را جبران کند. انسان تا زماني که زنده است قابليت و قدرت آن را دارد که خود را بسازد. اما صفت جباريت خدا به معناي جباري که ما در فارسي مي گوييم نيست. ما اصطلاحي را در فرهنگ ديني خود داريم به اسم وضوي جبيره. جبيره در حقيقت استخواني است که شکسته شده و روي آن پمادي گذاشته و آن را بسته اند. خداوند جبار است يعني شکسته بند است و در شکستگي هاي شما خدا است که مرهم بر روي زخم شما مي گذارد. اگر شما جباريت خدا را در اين مي بينيد که خيلي شديد و غليظ و جدي است و جاهايي که فکر مي کرديد که خدا خيلي مراقب شما است شما را در امتحان هاي خيلي سختي قرار داده اشتباه کرده ايد. خداوند فقط در مورد ظالمين جباري است به آن معنا که جلوي ظلم آنها را مي گيرد. آن هم در ظلم هاي خاص. خداوند در بسياري از ظلم ها آنچنان با صبر الهي عالم را نگاه مي دارد که شما فکر مي کنيد که من اين همه گناه مي کنم ببينيد هيچ چيزي نمي شوم. من هرچه قدر گناه مي کنم و دروغ مي گويم هيچ اتفاقي برايم نمي افتد. خداوند به من فرصت مي دهد و پرده ي ستاريت مي اندازد براي اينکه اشتباهات خود را جبران کنم. اگر در لجاجت ادامه دادم و همان تفاخر به گناه رخ داد يعني من حس کردم که کار خوبي مي کنم و هرکسي که خلاف من انجام مي دهد کار او اشتباه است. نگاه کنيد و در زندگي خود ببينيد که علت چيست ؟ چون سختي هايي که ما در زندگي خود مي کشيم سه علت دارد : ببينيد کدام يک از اين سه علت بيشتر در زندگي شما است. علت اول اين است که گاهي اوقات من اشتباهاتي را کرده ام و چون بنده اي هستم که سعي مي کنم خود را به خوبي ها نزديک کنم الان يک غلط ديکته اي در زندگي خود نوشته ام و نمي خواهم آن غلط ديکته را در زندگي خود جدي بگيرم اما چون خدا من را دوست دارد گوش من را مي پيچاند. اصطلاحاً تنبيه به معناي هشدار کردن نه تنبيه به معناي انتقام که دوست ما گفته است. پس يک سري از دردسرهاي من و شما در زندگي براي اين است که خوابمان نبرد. بيدار بمانيم و اشتباهات خود را جبران کنيم. خدا زود گوش آدم هايي را که لياقت دارند و خوبي خود را نگاه مي دارند مي پيچاند. و زود آنها را نوازش درماني مي کند. گاهي اوقات اين نوازش بايد محکم باشد. يعني اگر شما بخواهيد کسي را با صداي آرام و ملايم بيدار کنيد تازه خواب او عميق تر مي شود گويي براي او لالايي مي خوانيد. گاهي اوقات بايد بلند تر باشد به طوري که او هشيار شود در نتيجه خدا اين صدا را بلند تر مي کند. حالت دوم اين است که نه من اشتباه کرده ام و فهميدم که اشتباه کرده ام اما نمي دانم چگونه پاک کن را به دست بگيرم و اين اشتباه را جبران کنم. خدا براي من که در دل خود به دنبال اصلاح مي گردم اين فرصت را فراهم مي کند. يعني آمده ام اما خجالت مي کشم که به خدا بگويم که اشتباه کرده ام. قاعده ي تمحيص يعني پاک کردن. بعضي از سختي هايي که من و شما در زندگي خود مي کشيم به اين خاطر است که اشتباهات گذشته ي ما جبران شود. بخاطر همين هم داريم که مومن دردسرهاي زيادي دارد. حتي امکان دارد که در خيابان در حال رفتن باشد و پاي او پيچ بخورد انسان مومن فوري پشت سر خود را نگاه مي کند که دل چه کسي را شکسته است. چه حرفي زده و چه نگاه چپي به کسي کرده است. در روايتي از امام صادق (ع) است که گاهي اوقات شما پول خود را در يک جيب خود گذاشته ايد و دست خود را در جيب ديگر مي بريد و مي بينيد که پول شما نيست يک دفعه تکان مي خوريد که پول من کجا است؟ بعد دست خود را در همان جيب مي کنيد و مي بينيد که پول آنجا است. به اندازه ي همين چند لحظه اي که شما نگران شديد، اين نگراني مانند همان تند بادي است که آمد و برگ هاي خشک را ريخت و گناهان شما را ريخت. مومن زماني که دچار دردسرهايي مي شود که خود او زمينه ساز آن نبوده است و در حقيقت امتحان الهي آن را پديد آورده است، يک بخشي از آن به اين علت است که اشتباهات او بريزد و گناهان او پاک شود. شما وقتي مي بينيد که کتري جرم گرفته است، گاهي اوقات شما آن را بدون آب مي گذاريد و اين کتري شروع به صدادادن مي کند. اين جرم ها براثر حرارت مي ريزد. آن حالت کدري و اعتماد به نفس کاذبي که براي من ايجاد شده، چون انساني که اهل خطا و غفلت است اعتماد به نفس کاذب دارد براي همين افرادي که اهل گناه هستند خيلي راحت و با سربلندي گناه مي کنند طوري که ممکن است برخي از مومنين را نيز دچار شک کنند. در بعضي از جاها ديده شده که گناه سکه ي رايج شده و احياناً افراد افتخار مي کنند به اينکه اهل گناه هستند و اگر کسي اهل گناه نباشد او را تحقيرو تمسخر مي کنند. مومنان مي بينند که هرچه ظالم است سالم است. ببينيد اين فرد اين همه گناه مي کند آخ هم نمي گويد. ولي ما بيچاره ها هرچقدر خوب هستيم اما هشت ما گرو نه ما است. خدا مي گويد حواس شما باشد مشروط بر اينکه او رابطه ي خود را با من حفظ کند من او را نيز بيدار خواهم کرد. اما اگر خود را به خواب بزند نمي توان. انساني که خواب است مي توان او را بيدار کرد اما انساني که خود را به خواب زده مي گويد من را بيدار نکنيد من خواب هستم. حالت سوم ترفيع است که البته مختص بندگان فوق العاده خوب است. يعني شما هرچقدر در زندگي خود چراغ قوه مي اندازيد و زواياي آن را جستجو مي کنيد در حق کسي ظلم نکرده ايد و اشتباه نکرده ايد، کفر نگوييد صبر کنيد و ببينيد چرا خدا اين بلاها را سر شما مي آورد. خدا مي گويد من اين بلاها را سر شما آوردم تا در امتحانات سخت استعدادهاي شما شکوفا شود. يعني به يک خودشکوفايي معنوي برسيد و هوش معنوي شما بالا برود. چون از اين طريق امکان پذير بود. همانطور که ما هوش تحصيلي خود را با امتحانات زياد بالا مي بريم. بچه اي که المپيادي است ما مدام از او امتحان مي گيريم. يعني به او آموزش مي دهيم و امتحان مي گيريم به اين دليل که مي دانيم قابليت هاي اضافه اي را دارد. در مورد انبياء و اولياء دقيقاً به همين حالت است. يعني در مورد حضرت ايوب که دوست ما گفتند يا انبياء يا ائمه عليهما سلام که مشکلات بسيار زيادي پيش روي آنها است بخاطر تنبيه يا تمحيص نيست. بلکه براي ترفيع است. براي اينکه درجه ي آنها بالا برود. با هر رنجي که مي کشند مرواريد وجود آنها جدي تر و زيبا ترمي شود. کتاب رنج آدم شدن را قبلاً خدمت دوستان معرفي کرديم. به اين دوست خوب و بقيه ي دوستاني که مي گويند چرا دنيا پر از سختي است و چرا ما خوب ها بايد اينقدر سختي بکشيم؟ مي گويم که کتاب رنج آدم شدن را از آقاي اصغر طاهرزاده حتماً نگاه کنيد. قطعاً به شما کمک مي کند که بينش شما اصلاح شود و در رفتار اينقدر دچار معضل نشويد.
سوال – من دختري پنج ماهه دارم و تا آنجا که امکان دارد سعي مي کنم طبق تربيت ديني او را پرورش دهم. ضمن اينکه حدوداً دوسالي است که کارهاي حرام را مانند رقص و موسيقي که البته چون خيلي مذهبي نبوديم و چندان اطلاعي از ممنوعيت ديني آن نداشتم ترک کرده ام. مي خواهم بدانم در مورد دعوت به اينگونه مجالس که همين رقص و موسيقي آن را به مجلس حرام تبديل کرده چکار بايد بکنم. از طرفي ترس از اينکه تلاش من براي تربيت دخترم بي نتيجه باشد من را دچار وسواس کرده است.
پاسخ – بچه ها امانت خدا در دست ما هستند و صرف اينکه پاره ي تن ما هستند فکر نکنيم که ما مالک آنها هستيم. ما بايد ظرفيت هاي روحي، فکري و اخلاقي آنها را بالا ببريم. تا بتوانند با يک سرمايه ي معنوي ويژه زندگي خود را داشته باشند. اينکه اين خواهر خوب گفتند مجالس حرامي است که ما را دعوت مي کنند آيا ما اجازه داريم برويم يا خير؟ حکم خدا در اينجا واضح وشفاف است و حتي اختلاف نظر ما بين مراجع وجود ندارد. حضور در مجلس حرام، حرام است. امکان دارد دوست خوبي که اين مطلب را مي شنود بگويد شما خيلي راحت براي خود حکم مي دهيد. ما چکار کنيم اگر اينگونه باشد فاميل به هم مي ريزد. اگر اينطور باشد ما در اکثر مجلس ها نمي توانيم شرکت کنيم و يا حتماً دلخوري پيش مي آيد. شما براي خود تصميم مي گيريد و به زندگي ما نگاه نمي کنيد. شايد برخي از شما توانسته ايد زندگي خود را مهندسي کنيد به گونه اي که دچار گناه نشويد ولي ما درگير اين ماجراها هستيم لطفاً يک راه حلي بدهيد که مشکل ما حل شود. من مي گويم کاملاً درست است. يعني گاهي اوقات امکان دارد در آن مجلس حرامي که است همه ي فاميل جمع باشند و نبودن شما يک سروصدا ايجاد کند و احياناً يک قهر طولاني چند ساله پيش بياورد. اما راه حل چيست ؟ شما نگاه کنيد به ضرورت آن مجلس، مثلاً عروسي برادر شوهر شما است و همه ي فاميل منتظر اين مجلس بوده اند و طبيعي است که از شما بعنوان عروس خانواده خيلي توقع جدي دارند. شما از قبل بايد شروع به پس انداز عاطفي و معنوي کنيد. چون شما يقين داريد که اين مجلس، مجلس گناه خواهد بود. ارتباط عاطفي خود را با کساني که موثر هستند براي اينکه آن جلسه از گناه به حداقل برسد و تقريباً گناه در آن محو شود بيشتر کنيد. به قصد نزديکي به خداوند نه براي اينکه حرف خود را ثابت کنيد. من اگر حرف حق بزنم و چون من مي زنم برايم مهم باشد اصلاً اثر نمي کند. اين شارژ عاطفي را ما براي کم کردن گناه نياز داريم. ما به اين دنيا آمده ايم براي اينکه ياد بگيريم چگونه اطاعت خدا را بکنيم. هدف حضور ما در اين عالم اين مطلب است. بنده به اين دنيا آمده تا اطاعت خدا را بکند. من اگر مي خورم، مي خوابم، در مجلسي حضور دارم، مي خندم و يا گريه مي کنم براي اين است که در مدار رضايت خداوند بتوانم آن نور الهي را پيدا کنم. پس در درجه ي اول همت من براي اين است که گناه را کم کنم. اگر قرار باشد که من بگويم من در خانه ي خود مي نشينم آنها نيز هرکاري دوست دارند بکنند، اين اشتباه است. من در درجه ي اول بايد بتوانم به يک شکل خلاق و مثبت تأثير بگذارم. و فرصت گناه را به حداقل ممکن برسانم. در اين ارتباط خلاق با مادر شوهر، با عروس خانم جديدي که آمده قرار بگيرم. در ارتباط عاطفي بدون اينکه بخواهم عنوان کنم که من اين را مي گويم. مخصوصاً در اين مورد تأکيد مي کنم. چون در مکان هايي که ما کار خوب مي کنيم نفس اماره مي ايستد و مي گويد سهم من را بده. يعني ببين تو عروس بزرگ هستي و بايد حرف تو پيش برود. تو اهل دين و خدا هستي و بايد نشان بدهي که همه ي اينها اشتباه مي کنند. من شرمنده هستم اصلاً يک چنين چيزي نيست. من اگر حرفي را مي زنم به خاطر اينکه دستور خدا است. من هم تابع حرف خدا هستم بخاطر اينکه خوشبختي حقيقي دنيا و آخرت در اين است. فقط وظيفه ي من در اين است که به شما کمک کنم که اين را ببينيد و انتخاب کنيد. فرصت انتخاب بيشتر را به شما بدهم. انسان مومن انسان متعادل است و انسان زورگو و جبار نيست. يک مکان هايي که لازم باشد چرا، من اگر ببينم خطر خيلي جدي است مجبور هستم که با قدرت و اقتدار بيشتري بايستم. ولي اينجا مي خواهم کمک کنم که انتخاب بهتري را داشته باشند.
سوال – اگر خانواده اي در مجلسي حضور پيدا کردند به اين تصور که مجلس گناه نيست. اما بعداً ديدند که مجلس گناه است آيا بايد آنجا را ترک کنند و يا اينکه سازش کارانه حضور پيدا کنند ؟
پاسخ – اين حالت براي خود من هم پيش آمده است. شايد فکر کنيد که اين حالت براي ما نيست و ما از قبل تصميم خود را مي گيريم. اما واقعاً براي من هم پيش آمده، ما در جايي وارد شديم و ديديم که مجلس آميخته به گناه شده است. در اين موقعيت من با يک محبت ويژه رفتم و با آن کسي که مسئول اصلي ميهماني و صاحب خانه و صاحب نفوذ بود عذرخواهي کردم و اجازه ي رفتن خواستم. چون مي دانستم که حضور يا عدم حضور من براي آنها موثر است. از من پرسيدند که چرا مي خواهيد برويد آيا مي خواهيد که در يک اتاق ديگر بنشينيد. من گفتم که نه من آمده ام که در ميهماني باشم نه اينکه بروم و در نمازخانه ي تالار بنشينم. من آمده بودم که در شادي شما شريک باشم. براي آنها آرزوي خوشبختي کردم و هديه ي خود را دادم بدون اينکه عصباني شوم و يا قهر کنم. خاطر من است که دقيقاً اين ماجرا چند وقت پيش براي من پيش آمد و آن کسي که صاحب خانه بود گفت اشکالي ندارد ما آن را خاموش مي کنيم شما بمانيد. بعداً اين فرصت پيدا شد که با يک شادي و نشاط بيشتري جمع ادامه پيدا کند. من بايد ببينم که ميزان نفوذ من چقدر است. تا آنجايي که مي توانم با محبت و ملاطفت جلسه را از گناه باز گردانم. اما اگر در جايي اصلاً حرف من تأثير نداشت و گفتند اگر مي خواهيد برويد اشکالي ندارد. براي من اين حالت هم پيش آمده است. يعني گفتند اگر مي خواهيد برويد اشکالي ندارد بودن يا نبودن شما چه اهميتي دارد. آنجا صراحتاً اعلام کردم که به چه دليل مي روم بدون اينکه بخواهم مجلس را به هم بزنم. خود آن زمينه اي شد که سالهاي بعد خود آن افرادي که در آن مجلس بودند و زندگي آنها به گناه آلوده بود بازگشتند و زندگي آنها عوض شد. يعني گاهي اوقات امکان دارد که ما نتيجه ي مستقيم و بلافاصله را نبينيم. ولي بعداً نتيجه را ببينم چون براي خودنمايي و خود بزرگ بيني اينکار را نکرده ام. من رابطه ي عاطفي خود را با آنها ادامه دادم. قرآن اين فرمول را ياد داده است. قرآن به پيغمبر گفته است : هر موقع ديديد که گروهي نشسته اند و حرف هاي بي ربط مي زنند، در مورد خدا، پيغمبر و همه چيز حرف ناجور مي زنند. يعني مجلس آنها مجلس گناه است خداوند دستور مي دهد که در اين شرايط تو با آنها ننشين. آنها را رها کن و هرگاه از آن کار باطل دست کشيدند با آنها همراهي کن. اما اينکه اين دوست خوب گفته اند که در مورد بچه ي خود چکار کنم که دچار وسواس نشوم. ما معمولاً زماني که مي خواهيم فرزند خود را بخوابانيم براي او لالايي مي خوانيم. لالايي بخاطر ريتمي که دارد به او کمک مي کند. بچه ها ريتم را خوب مي فهمند. بنيان اصلي موسيقي و آواز نيز ريتم است. به همين خاطر اگر جايي روضه خواني و مداحي هم باشد بچه شروع به رقصيدن مي کند. چون نمي تواند تشخيص دهد. خنده ي شما مي گيرد که الان مداحي است چرا اين بچه مي رقصد؟ بخاطر اينکه اين بچه ريتم را فهميده است اما چون رقص را ديده و شناخته اينجا اين کار را مي کند پس لطفاً دچار وسواس نشويد. در مقابل هر حرکتي که بچه انجام مي دهد به آهستگي او را به سمت مضامين مثبت ببريد. بچه اي که در اين سن است براي اين کار بايد او را به سمت ورزش ببريد. ما براي ترک رقص و موسيقي پنج يا شش راه حل را ارائه مي کنيم که همگي مکمل هم هستند، يکي از آنها اين است که فرد بتواند ورزش و حرکات بدني را در جايگاه حقيقي خود قرار دهد. چون قصد من تن پروري نيست و بلکه اين است که بدن و جسم خود را براي اطاعت بيشتر خدا پرورش بدهم.
سوال – لطفاً درخصوص سوره يونس آيات 98 تا 106 توضيح بفرماييد.
پاسخ – ما ثواب قرائت قرآن امروز را به روح مطهر شهيد مطهري هديه مي کنيم و همه ي معلم هاي خوبي که به ما چيزي را آموخته اند ولي امروز در ميان ما نيستند. اما در اين آيات شريف آن زيبايي هايي را که خداوند در معجزه ي جاويد خود قرار داده به خوبي همه ي دوستان مي توانند ببينند. در آيه ي شريفه ي 103 خدا مي فرمايد: مردم حواس شما باشد من نجات دادن مومنان را به خود واجب کرده ام. قطعاً بدانيد من خدا، هرجا مومنان به بن بست برسند دست آنها را مي گيريم و آنها را نجات مي دهم. اما شرط دارد. شرط آن چيست ؟ آن را خداوند در آيه ي 105 مي فرمايد : کاملاً رخ به سمت خدا برگردانيد و حتي يک ذره نيز دل شما به غير خدا وصل نباشد. فکر نکنيد که کسي مي تواند براي شما کاري کند. از اسباب و علل کمک بگيريد اما تمام رخ به سمت خدا برگرديد. اين در مورد قيام ها و انقلاب هاي منطقه دقيقاً جواب مي دهد. مردمي که اعتماد پيدا کنند به کسي که غير حرف خدا را مي زند احتمالاً موفق نمي شوند. چون خدا مي فرمايد اگر ايمان کامل بياوريد من حتماً شما را نجات مي دهم. وهمينطور در مورد کساني که هم مي گويند خدا و هم مي گويند غير خدا. يعني هم حرف خود را مي زنند و هم حرف خدا را مي زنند. در زندگي اينها نيز زماني که واقعاً مي گويند خدا، خدا دست آنها را مي گيرد.
سوال – من يک دوستي دارم که عقد کرده است و الان نامزده او گفته بخاطر من بايد از پدر و مادر خود بگذري. الان دوست من با ديدن يکي از سريال هاي تلويزيون اين مسئله به سر او زده و به پدر و مادر خود توجه نمي کند. آيا او کار درستي مي کند ؟
پاسخ – اول بايد بگوييم که آيا رسانه نسبت به اينکه بد آموزي دارد کار درستي مي کند ؟ البته من مي دانم که دوستان خوب ما در رسانه زحمت زيادي مي کشند و مراقبت مي کنند اما گاهي اوقات اين خطا ها رخ مي دهد. ما مي خواهيم نشان دهيم که کاري بد است اما آنقدر آن را زيبا نشان مي دهيم که افراد مي گويند پس شايد کاري که اينها نشان مي دهند کار خوبي است پس ما نيز آن کار بکنيم. احياناً اين دوستان بايد تا قسمتهاي آخر سريال صبرکنند تا ببينند اين فرد چه آسيب هايي بابت آن کار اشتباه مي بيند. اينکه همسر من اعلام کند که بخاطر من بايد از والدين خود بگذري و به نوعي به آنها بي توجهي و بي محبتي بکني، خلاف دستور خدا است. همين طور خلاف سلامت روان است. اينکه مي گويند که بعد از خداوند اطاعت از شوهر واجب است درست است اما در صورتي که در چهارراه زندگي به تقاطع و چراغ قرمز خدا نخورد. يعني وقتي که همسر من چيزي را بخواهد که خدا مي گويد من آن را قبول ندارم. ما بايد بين اين دو يکي را انتخاب کنيم، قطعاً حرف خدا اول است. اما چگونه من با مشکلات بعدي که همسر من ناراضي است بسازم ؟ البته ايشان گفته اند که در دوران نامزدي است. يعني امکان اينکه خيلي جدي تر و محکم تر جلو بروند و از آدم هاي عاقل در اين مرحله کمک بگيرند خيلي بيشتر است. قبل از اينکه بخواهم اين مسئله را باز تر کنم اين توضيح را بدهم که دوست خوب من وقتي شما مي گوييد که همسر شما گفته بخاطر من از والدين خود بگذر، آيا فکر نمي کنيد که روابط و رفتار و گفتار والدين شما باعث شده که او را دچار رنجش عميقي بکند ؟ به حق و يا به ناحق اصلاً مهم نيست. اين خانم اول بايد مشکل را بشناسد. تا وقتي که ما درد را نشناسيم نمي توانيم آن را درمان کنيم. شما ببينيد کجا همسر شما احساس کرده که والدين شما او را جدي نمي گيرند و براي او ارزش قائل نيستند. اين احساس در اين فرد توليد شده و مهم اين است که احساس آزردگي دارد. شما به عنوان فرزند اين خانواده مي توانيد خيلي راحت هم به پدر و مادر خود کمک کنيد و همسر خود را براي آنها عزيز کنيد که بتوانند به او احترام کنند و هم به طور غير مستقيم کاري کنيد که محبت آنها را براي همسر خود بياوريد. پس اولين راه حل براي اطاعت از خدا اين نيست که من بگويم چون خدا گفته من اصلاً با شما کاري ندارم و مي خواهم به پدر و مادر خود محبت کنم و شما هر کاري مي خواهيد انجام دهيد اما من روش الهي را انجام مي دهم. روش الهي به شيوه ي الهي است. گفتيم که انسان مومن از اين آسيب ها در امان است. چون روش ما اين نيست که فقط يک بعد را بگيريم و ساير ابعاد را رها کنيم. انسان يک موجودي است که بايد جامع الاطراف شود و در اين جامعيت است که از فرشتگان هم جلوتر مي زند. پس اول علت را بشناسيد که چه دلخوري مابين آنها پيش آمده است. حالا امکان دارد که ايشان بگويد من مي دانم که دلخوري او چيست ولي حرف او ناحق است. مثلاً انتظار دارد که پدر من يک مقدار پول زيادي را در اختيار او قرار دهد او نيز با آن سرمايه گذاري کند. پدر من اين نيز اين کار را نمي کند. به هر دليلي يا نمي خواهد و يا نمي تواند و يا صلاح نمي داند. شما اگر با اين ديالوگ وارد صبحت با همسر خود شويد مشکل بيشتر مي شود. علت را شناختيد، کمک کنيد که ضريب عزت نفس شوهر شما آنقدر بالا برود که حتي اگر پدر شما ميلياردر باشد و شوهر شما به نان شب محتاج باشد، احساس نياز به پدر شما نکند. يعني راهکار افزايش عزت نفس است. شما بايد سرمايه گذاري عاطفي را بکنيد، عزت نفس او را بالا ببريد و همينطور عزت نفس خود را نيز بالا ببريد. در عين حال در روابط عاطفي، آن نقش ليلي گونه اي را که يک زن بايد در ارتباط با همسر خود داشته باشد ايفا کنيد. اصطلاحاً مي گوييم که يک زن موفق زني است که رگ خواب همسر خود را در دست داشته باشد. بداند که چگونه برخورد و رفتار کند. بدون اينکه منيت خود را به رخ بکشيد وبدون اينکه بگوييد مادرو پدر من خيلي بهتر از مادر و پدر تو هستند. گاهي اوقات وقتي همسر من مي گويد که دل من نمي خواهد که با پدر و مادر خود ارتباط داشته باشيد، من مي گويم مگر پدر و مادر تو خيلي خوب هستند. بعد شروع مي کنم به گفتن عيب هاي آنها. شما با خوبي هاي خانواده ي او کمک کن که خوبي هاي خانواده ي تو را ببيند. به بگو که پدر و مادر تو خيلي خوب هستند و خيلي محبت کرده اند. پدر و مادر من هم خوبي هاي زيادي کرده اند اما هرکدام نواقصي را دارند و سني از آنها گذشته است. در حقيقت شروع به التيام دادن قلب همسر خود بکن. بايد کمک کنيد که شکستگي هاي عاطفي او به حد اقل برسد. در عين حال براي احسان کردن به والدين خود خيلي اوقات نيازي نيست رابطه ي شما دچار چالش شود. شما با تماس گرفتن، هديه دادن و با خبرگرفتن اين امکان را فراهم کنيد. در ضمن کاري کنيد که همسر شما نزد پدر و مادر شما عزيز شود. مطلقاً اجازه ندهيد که از حرف همسر شما پدر و مادر شما مطلع شوند. چون خواهند گفت که اين مطلب را گفته است پس ما نيز دور او را خط مي کشيم. شما عامل فتنه شده ايد و بدون اينکه بخواهيد سخن چين شده ايد. مي خواستيد رابطه را درست کنيد ولي آن را خراب تر کرده ايد. اگر همسر شما يک جايي از والدين شما تعريف کرده، آن را بزرگ کنيد و به والدين خود بگوييد. بگوييد من نمي دانم که شما چکار کرديد اما فلان موقع همسر من گفته که شما خيلي افراد مهرباني هستيد. معلوم است که خيلي هواي داماد خود را داريد. نتيجه اين کار اين است که وقتي آنها تلفني يا حضوري با هم مواجه شوند همسر شما خواهد ديد که به او بيشتر محبت مي کنند. در نتيجه به خود و اشتباه خود شک مي کند و براي اصلاح قدم بر مي دارد. بناي ما بر اين است که در درجه ي اول از خوبي هاي طرف بگوييم. و در صورتي که يک ضرر خيلي بزرگ ما را تهديد مي کند اجازه داريم دروغ بگوييم. اما چون تشخيص آن براي خيلي از افراد سخت است فعلاً اين فايل استفاده از دروغ را ببنديم چون ما هنوز از همه ي امکانات خود استفاده نکرده ايم. فوراً همه ي ما مي گوييم دروغ مصلحتي در حالي که دروغ منفعتي است. اين مسئله ما را دچار خطا مي کند. چون قطعاً و يقيناً دروغگو در پازل خوشبختي جا مانده است. دروغگو دشمن خدا است.
سوال – وقتي نماز صبح من قضا مي شود چگونه با برنامه ي شما همخواني کنم و بگويم که روزم را با بندگي تو پاگشا مي کنم ؟
پاسخ – بايد علت قضا شدن نماز را پيدا کنند. نماز صبح يک عده قضا مي شود چون تا ديروقت بيدار هستند. يا با دلايل خيلي مهم و يا با دلايل خيلي سطحي و مي گويند اصلاً خوابمان نمي برد.شما براي برنامه ي خواب خود بايد يک تنظيم جدي در تغذيه و در برنامه ي روزانه ي خود بکنيد. وقتي که شب قهوه و چاي مي خوريد و يا ويتامين ث زياد استفاده مي کنيد، پرتقال، ليمو و نارنگي طبيعي است که خواب شما به تعويق مي افتد. وقتي ساعت خواب شما تغيير مي کند طبيعي است که به رختخواب مي رويد و خوابتان نمي برد. اول تغذيه ي خود را درست کنيد. يعني انسان زمان خواب نبايد از چيزهايي که ايجاد نشاط و شادي و انرژي مضاعف مي کند نبايد استفاده کند. شام را نبايد ديروقت بخورد. بعد از ظهرنخوابيد. يعني طوري باشد که شب قرارگاه آرامش و خواب شما باشد. چون خداوند مي فرمايد: شب و خواب را مايع ي آرامش شما قرار دادم. اگر اين به هم بريزد طبيعي است که روز من به هم مي ريزد. خداوند مي خواهد انسان مومن مانند ماه و خورشيد باشد. يعني خود را با آسمان هماهنگ کند. طلوع فجر صادق و سپيده ي صبح که زمان اذان صبح است خدا دوست دارد که ما بيدار باشيم. چون قرار است که آن زمان بيشترين طول موج نور را وجود ما دريافت کند. من اشاره مي کنم به کتاب هاي خوبي که برخي از نويسندگان ما نوشته اند و بعضي از آنها نيز به صورت ترجمه است، درخصوص بحث رنگ درماني و نور درماني. کساني که زمان طلوع سپيده بيدار هستند چه آثار مثبتي بر روي جسم و روح و روان آنها دارد. کساني که مي خوابند چه آثار منفي را در خود احساس مي کنند. مهندسي خواب، دير نخوابيد، برنامه ي تغذيه ي خود را تنظيم کنيد و وقتي که مي خواهيد بخوابيد از خدا بخواهيد که براي نماز صبح شما را بيدار کند. چگونه ؟ به ما روش هاي متفاوتي را ياد داده اند، يکي از آن روش ها اين است که آيه ي آخر از سوره ي مبارکه ي کهف را قرائت کنيم. اين آيه ي شريفه را بنويسيد و از روي قرآن شريف بخوانيد. داريم که آيه آثار عجيبي را دارد بخصوص زماني که ما با توجه و تدبر آن را بخوانيم. به اين مضمون که اي پيامبر بگو که من هم يک بشري مانند شما هستم. گرچه شما مثل من نيستيد ولي من مانند شما هستم. همان نيازهايي که شما داريد من پيامبر هم دارم. ولي به من وحي مي شود، فرق من با شما اين است براي همين هم من مي گويم که اطاعت من را بکنيد. من اطاعت محض خدا را مي کنم براي همين خداوند من را گيرنده ي اول در پيام خوشبختي قرار داده است. آن پيام اين است : معبود تو فقط خدا است. به خدا هرگز شرک نورزيد. هرکسي که آماده ي ديدار با خداوند است، با عمل صالح بار خود را مي بندد و کوله پشتي خود را با آن پر مي کند تا راه خود را پيدا کند. در روايت داريم که کسي که اين آيه را در رختخواب خود بخواند مسيري نوراني از جايگاه خواب او تا آسمان ها حرکت مي کند. يعني مانند ستاره ها براي ملائک خواهد درخشيد. اين ميدان نوراني مانع از اين مي شود که من دچار خواب زدگي شوم. سوم اينکه : گاهي اوقات افراد مي گويند که ما براي نماز صبح حساس هستيم اما امکان دارد غسل واجبي به گردن ما باشد، نمي خواهيم و يا شرايط آن را نداريم که صبح اول وقت به حمام برويم. اگر واقعاً شرايط و امکان اين را نداريد که غسل واجب خود را انجام دهيد، خداوند تيمم را براي يک چنين شرايطي گذاشته است. يعني شما مي توانيد تيمم بدل از غسل بکنيد و وضو را بگيريد و نماز بخوانيد. به هر حال نماز ترک نشود. نهايتاً اگر بيدار شديد و ديديد که خورشيد همه ي دنيا را طلايي کرده و شما ورق طلايي زندگي خود را باخته ايد، بلافاصله اولين کاري که مي کنيد بخاطر اينکه تو دهاني به شيطان بزنيد، وضو بگيريد و نماز صبح را قضا کنيد. باز هم مي توانيد بگوييد که خدايا روز خود را با بندگي تو آغاز مي کنم.