اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

90-02-07-خانم نيلچي زاده-پرسش و پاسخ

برنامه سمت خدا

-خانم نيلچي زاده

-پرسش و پاسخ

90-02-07
سوال – من يک جاري دارم که هم ظاهرا و هم از لحاظ درسي و هم از نظر روابط اجتماعي از من کمتر است. با اينکه ويژگي هاي مثبت زيادي دارد ولي من هميشه احساس مي کنم که حضورم چهره ي خندان او را محزون مي کند. آيا بايد ويژگي هاي مثبت خودم را کتمان کنم ؟ عذاب وجدان دارم. چکار کنم ؟
پاسخ – در روابط فاميلي جاري ها و باجناق ها، معمولا جاري ها چشم هم چشمي هايشان بيشتر است. چون روحيه خود بيني و ديدن زيبايي هاي خود، شايد در زمان بيشتر جلوه کند. و اگر خودشان را هم نساخته باشند بيشتر از بيشتر جلوه مي کند. البته بعضي مواقع بين باجناق ها دعواي جدي راه مي افتد که چرا او به جايي رسيده و من نرسيده ام. اگر انصاف داشته باشيم مي پذيريم که روحيه ي زن خيلي لطيف تر و حساس تر است و نکات ريز را مي بيند و گاهي امکان دارد که در درونش از يک مسئله ي کوچک به اندازه ي يک بمب اتم منفجر بشود. يعني ضرب آهنگش خيلي جدي است به همين دليل روحيه ي تفاخر در زنها سريعتر مي تواند رشد پيدا بکند. اين دوست مان توانمنديهاي جاري اش را ديده است، اين خيلي خوب است. قدرت ديدن خوبي هاي ديگران حتي اگر ما در رقابت قرار گرفتيم يک امتياز شخصيتي است. انسانهاي متعادل و مومن قدرت اين را دارند که خوبي هاي ديگران را ببينند و اين يک هنر است. اينکه دوست مان مي گويند از نظر اجتماعي از ايشان کمتر است و خوشش نمي آيد که جايي که او هست من هم به نوعي جلوه کنم. اين نکته ي دقيقي است که چرا جاري شما نمي خواهد که شما باشيد. شايد شما جاي او را تنگ کرده اي. گاهي اوقات يک جاري ويژگي هاي شخصيتي مثبت زيادي دارد، بعد يک جاري ديگر مي آيد که خيلي خوش سر و زبان تر است. و جاي بقيه را تنگ مي کند. صرف داشتن امتيازات حقيقي نيست، جلوه کردن مهم است. امکان دارد شما به خاطرات نوع برخورد خاص خودت و تعاملي که داري مثلا ايشان درون گراست و شما برون گرا هستي، بواسطه برون گرايي که شما داري تعامل جدي تري داري بخاطر همين توجهات ديگران را به سمت خودت جلب مي کني. با اين نوع نگاه دقت کنيد که ما مي خواهيم کاري بکنيم که ديگران از حضور ما رنجيده نشوند بايد خوبي هاي آنها را به آنها يادآوري کنيم. ديگر اينکه بابت خوبي هايشان آنها را تحسين کنيم. يعني اين جاري ياد بگيرد تاييد يا تحسين به موقع بکند. و اظهار بکند که من خوشحال هستم که شما اين موفقيت ها را داري. ديگر اينکه گاهي اوقات حضورتان را کمرنگ کنيد. برويد ولي همه ي کارها را شما نکنيد. مثلا اگر قرار است سفره آرايي بشود شما با زيباترين شکل سفره آرايي مي کنيد و بعد همه مي گويند که اين سفره آرايي چقدر زيباست و گاهي تا چندين روز از آن ميهماني و سفره آرايي صحبت مي کنند. شما مقداري از آن جلوه کردن مراقبت کن. يعني درنشان دادن خودت مراقبت کن. و فرصت ها را به ايشان بسپار. اين کمک مي کند که هم شما رشد کنيد و هم ايشان رشد کند. و شما را دوست خودش ببيند و او آسيب نبيند. اين فرصت دادن يک نوع ابراز محبت حقيقي است.
سوال – دخترم دوستي فخر فروش دارد که دائم خانه، وسايل و لباسهايش را به رخ او مي کشد. اين بر ذهن و فکر دخترم اثر بسيار بدي گذاشته است. و دائما احساس کمبود و سرخوردگي کرده و از من مي خواهد که براي او لباس و وسايل فاخر به تعداد زياد بخرم که در حد توان مالي من نيست. در ضمن در جواب من که مي گوين با او قطع رابطه بکن مي گويد که او را دوست دارم و نمي توانم رابطه ام را با او قطع کنم. راهنمايي بفرماييد.
پاسخ – ما در مقابل افرادي که دچار بيماري فخر فروشي هستند، اولين نکته اين است که فخر فروشي نشان دهنده يک آسيب است. آسيب اين است که دارائي هاي روحي و رواني من کم است و من مجبور هستم که به يک چيزهاي اضافه اي فخر فروشي کنم. دختر بچه اي که به ظواهر زندگي خودش فخر فروشي مي کند که زحمتي براي آنها نکشيده است و سعي مي کند که از اين طريق خودش را بهتر نشان بدهد، اين بچه در روابط عاطفي خانواده دچار مشکل است. براي يک روانشناس و يک مربي خيلي واضح است که بچه اي که در مدرسه و دانشگاه يا همکاري که در محيط کار سعي مي کند مدام به سر و تيپ خودش برسد و ابراز کند که من از همه بهتر هست، من را نگاه کنيد. اين نشان دهنده ي خلا عاطفي فرد است. اين فرد مورد توجه نيست و نتوانسته توجه کساني را که اطرافش هستند به شکلي که نياز داشته به طرف خودش جلب بکند و آن خلاها را نشان مي دهد. اين دره هاي زندگي اش است. اين فرد که خودش را يک کوه مغرور نشان مي دهد، دره هاي زندگي اش را هم ببينيد. من به دخترم کمک کنم که هم ويژگي هاي خوب وهو ويژگي هاي منفي اين دوست فخر فروش خودش را ببيند و به نوعي قدرت لنز دوربين او را دو برابر کنم. دخترم بايد قدرت اين را داشته باشد که بداند انسانهايي که به آنچه که موجب شده بين آنها و ديگران فرق ايجاد بکند فخر فروشي مي کنند دچار کمبود هستند. همان جور که تکبر نشان دهنده ي حقارت دروني است. يعني چيزي کم دارند ولي به همه مي خواهند بگويند که ما را نگاه کنيد ما ازهمه بالاتر هستيم. من مي توانم اين را از طريق مثال هاي گوناگون براي بچه ام اثبات کنم. اين يک روش است که باعث مي شود نگاه دختر من اصلاح بشود. در حقيقت بينش درماني کنم. روش دوم رفتار درماني است. روايت داريم که با مردگان رفت و آمد نکنيد يعني با ثروتمنداني که اهل اطاعت از دستورات خدا نيستند. راوي مي پرسد که ما با مردگان رفت و آمد نمي کنيم ولي زيارت اهل قبور مي رويم. رفت و آمد يک جرکت دو سويه است. کسي که بخاطر موقعيت و ثروتش فکر مي کند که آسمان باز شده است و ايشان از آن پايين آمده اند. اين انسان مرده است و خود تو را ه مي کشد. اين انسان نمي تواند لذت هاي حقيقي زندگي را بچشد. با اين انسانها زياد رفت و آمد نکنيد. حالا چکار کنم ؟ وقتي ما در هواي تهران در هواي گلخانه اي قرار مي گيري، بايد اکسيژن زيادي تنفس بکني و خطا پذيري را تنفسي جبران کني. شما سعي کنيد در اطرافيان و دوستان دخترتان افراد توانمند و خلاقي را پيدا کنيد که اخلاق فخر فروشي ندارند و يک امتياز ويژه دارند و آن تواضع است. تواضع پادزهر تفاخر است. براي درمان تفاخر ما بايد روحيه ي تواضع را در فرايند تربيتي مان، در خانواده ايجاد بکنيم. خيلي از دوستان گفته بودند که دارايي يا توانايي ما خيلي زياد است. چکار کنيم ؟ ما بخاطر داشتن ها بايد محروميت بکشيم و نبايد اجازه بدهيم کسي بفهمد. آيا تفاوت با تفاخر يکي است ؟ شما بهترين باشيد ولي بهتر بودن خودتان را باور نکنيد. چون اگر بهتر بودن خودت را باور کني درجا مي زني و جلو نمي روي. اگر بهتر بودن خودت را باور بکني فقط نقص ديگران را مي بيني، پس دچار خودپسندي مي شوي.

اگر بهتر بودن خودت را باور بکني نتيجه اش اين مي شود که خودت را به رُخ خواهي کشيد. اينها همه بيماريهاي هويتي و شخصيتي است. با ويژگي شما با افرادي رفت و آمد بکني که داراي يک نعمت بزرگ هستند، تنها نعمتي که در اين کره ي خاکي حسود ندارد. يعني تواضع. هرچي تواضع انسانها بيشتر مي شود حسودي حسودان کمتر مي شود. شما هر نعمتي که داشته باشيد بالاخره حسوي پيدا مي شود که به اين نعمت شما حسودي کند ولي در مورد تواضع اين طوري نيست. من و دخترم با هم همنشين بشويم و در تعامل با افرادي قرار بگيريم که روحيه شان روحيه ي تواضع است، اين به ما کمک خواهد کرد. اين باعث مي شود که از آن آسيب ها دور بشويم. بسياري از افراد وقتي تفاخر را ياد گرفتند، موقعي خلع سلاح مي شوند که با يک انسان توانمندتر، داراتر و موفق تر از خودشان روبرو مي شوند و مي بينند که طرف سر و صدايي ندارد، ناخودآگاه خودشان را به رخ مي کشند. يک مدت احساس مي کنند که برتر هستند، بعد که به دليلي متوجه مي شوند که او سطح تحصيلات و دارائي اش خيلي بيشتر از آنها بوده، آن موقع خلع سلاح مي شوند. خانمي مي گفت که من تازه وارد محلي شده بودم و به مسجد مي رفتم. خانم يدر مسجد به من تمايل نشان داده که مي خواهد با من رفت و آمد بکند. گاهي مي گفت که من وقتي به نماز جماعت مي آيم و شما را مي بينم ذوق مي کنم. اين خانم مي گفت که من درجه ي علمي بالايي داشتم و فکر مي کردم که اين خانمي کم سواد است و خودش را به من متصل کرده است. براي خودم کلاس گذاشتم که من خيلي هم در دسترس نيستم. بعد از مدتي به تناسب صحبت شد و بعد فهميدم که ايشان سطح سوادش و مدرک تحصيلي اش خيلي از من بالاتر است و من خيلي خجالت کشيدم. تازه آن موقع متوجه شدم که من دچار يک درد بي درمان بودم و تا وقتي که اني انسان در مقابل من قرار نمي گرفت من نمي توانستم بفهمم که دچار روحيه ي تفاخر هستم، چون موضوع آن را پيدا نکرده بودم. ما بايد يک جورهايي خودمان را چکاب معنوي بکنيم. به همين دليل به ما گفته اند با انسانهايي که از جهت مالي از خودتان پايين تر هستند رفت و آمد کنيد. اينها ضربه گير هويت شماست. کمک مي کند که بفهيمد که زندگي اين چيزها نيست. يک فردي که از نظر مالي از شما پايين تر است ممکن است لذت حقيقي زندگي را بهتر از شما بفهمد. لذت ارتباط با خدا و همراهي را با خانواده بچشد. هر وقت داري حسرت مي خوري، امام مي فرمايند که در مسائل مادي هميشه به پايين تر از خودت نگاه کن و در مسائل معنوي به بالاتر از خودت نگاه کن. اين طوري بالانس مي شوي و اين اهرم تعادل توست. تو در جا نمي زني و در مسابقه در بهترين ها قرار مي گيري، در رشد فردي و معنوي. در ماديات به جهنم دنيا داري نمي افتي. کسي که در جهنم دنيا داري بيفتد بعيد است که بتواند راحت خودش را بيرون بکشد.
سوال – من يک خانم خانه دار هستم. بعضي موقع ها احساس مي کنم که در خانه آنچه که بايد و شايد در خانه از وقتم استفاده نمي کنم. بسياري از کارها بنظرم تکراري مي آيد. اگر شما خودتان شاغل نبوديد چگونه از وقت تان در خانه استفاده مي کرديد ؟
پاسخ – يک قسم سوال جوابش علمي است و قسمتي معطوف به بنده مي شود که الگويي که از اسلام گرفته ام خدمت دوستان عرض کنم. اين خانم مي گويد که در خانه احساس مي کنم که کارهايم تکراري است. يک فيلم سينمايي ساخته شده بود که يک خانم خانه دار در خانه دچار کسالت و روزمرگي شده بود. بنظر شما يک کارمند که هميشه کارهاي تکراري مي کند بايد کسل بشود تا شما که در خانه، گستره ي فعاليت زيادي داريد ؟ اگر تکراري بودن کار موجب مي شود که شما فکر کنيد کار خسته کننده است، تنوع کار شما از تنوع يک کار کارمند، خيلي بيشتر است. يک کارمندي که تايپيست است و هر روز بايد تايپ کند يا کسي که منشي است يا کسي که مسئول تلخيص پرونده هاست. اينها کارهاي تکراري است. صرف تکرار بد نيست. ما هر روز داريم نماز مي خوانيم. يعني تکرار مي کنيم، مگر اين کار بد است ؟ ما هر روز داريم غذا مي خوريم، هر شب مي خوابيم. يادمان باشد که هر چيزي که تکراري باشد بد نيست. تکرار زماني بد است که موجب رشد من نشود، وقتي که من در تکرار خلاقيت نداشته باشم، وقتي که من حقيقت اين تکرار را متوجه نشوم. اتفاقا خدا مي خواهد ما را با بعضي از تکرارها آشتي بدهد بخاطر همين هم هست که نماز را به ما واجب کرده است. ما هر روز بارها بايد بگوييم که خدايا من فقط تو را مي پرستم، فقط از تو کمک مي خواهم، خدايا نکند من جزء گروهي قرار بگيرم که تو از آنها رخ برگرداندي، مبادا من جزء کساني باشم که از سر ندانستن از چشم تو بيفتم. تکرار الزاما بد نيست و بعضي جاها تکرار خوب است. دوست خوب مان گفته اند که از روزشان خوب استفاده نمي کنند. من از همه ي کارمندان و کارگران وتمام کساني که فعاليت هايي ا نجام مي دهند تا چرخ جامعه مي چرخد به سهم خودم از همه ي اين دوستان تشکر مي کنم. مثلا در آمار داريم که مقدار کار مفيد يک کارمند در کشور ما چقدر است ؟ کار مفيد يک خانم خانه دار بيشتر است يا يک کارمند ؟ آمار مي گويد: خانم خانه دار.

در مورد قسمت سوم که قلب سوال شماست اين است که شما در حد خودآگاهي هستي که مي خواهي روزت خيلي زيبا باشد. يعني وقتي روزم تمام مي شود بگويم: خدايا شکرت. چقدر روز خوبي را طي کردم. حتي اگر با ناکامي و عدم موفقيت هايي روبرو باشم. من حس کنم که روزم را با توانمندي پيش بردم. يعني روزم را پربرکت طي کردم. مهمترين سرمايه ي ما وقت ماست. وما خيلي رايگان وقت مان را از دست مي دهيم. حالا سوال اين است که اگر من خانه دار بودم چه مي کردم ؟ يکي از افتخارات بنده اين است که من يک خانم خانه دار هستم. درستاست که من اشتغالات اجتماعي و اداري دارم ولي بعد از مقطع ليسانس که بايد وارد حيطه ي شغلي مي شدم، برايم هيشه مهم بود که بين نقش و شغل فاصله بگذارم. اينکه يک خانم نقش خودش را در خانه و اجتماع ايفا بکند برايم مهم بود ولي اعتقاد نداشتم که لزوما بايد يک شغل داشته باشم. مهمترين شغل يک خانم تربيت است. من حتي رشته ي دبيري نرفتم زيرا استخدام در آن ضروري بود. الان همه دنبال اين هستند که استخدام بشوند. من هميشه وظيفه ي اول خودم را خانواده مي دانم. بخاطر همين هم اگر الان فعاليتي را با سازمان ها و ارگان ها دارم بعنوان نيروي قراردادي عمل مي کنم. در هيچ جا به شکل يک کارمند رسمي و پيماني نيستم. پس خانه داري يک توهين نيست. ما فکر مي کنيم که اگر يک خانمي به مدرسه ي بچه اش برود و در فرمي که پر مي کند وقتي به شغل مي سد خجالت مي کشد که بنويسد خانه دار. اگر بگويم خانه دار يعني هيچ کاري از دست من بر نمي آيد. خانه داري با تمام خلاقيت هايش يعني شما ملکه ي خانه خودت هستي. يعني همه ي امکانات در اختيار تو است و تو هستي که مي تواني در خانه و خانواده ي خودت فرمانروايي بکني با هوشمندي و زيبايي و با تمام خلاقيت. اکثر زنان و مردان موفق دنيا وکشور ما، ببينيد که اکثر مادرشان خانه دار بودند يا شاغل ؟ آمار مي گويد: خانه دار. مادري که وظيفه ي مادري و همسري اش را بعنوان اولين اولويت زندگي اش تعريف کرده، امکان دارد در مقاطعي فعاليت هاي خيلي جدي داشته باشد ولي زندگي اش به او مي گويد که الان چقدر مي تواني براي فعاليت هاي اجتماعي، علمي، شغلي و مالي ات وقت بگذاري. يک خانم ممکن است از جهت مالي بايد زندگي اش را تامين بکند حتي اگر سرپرست خانوار نباشد. خودتان را پيدا کنيد. اين مهم است. در روزنامه خواند که خانم خانه داري نوشته بود که کاش دولت به خان مهاي خانه دار هم پول مي داد. قرار نيست که ما همه را به دولت وصل بکنيم. شما بايد به خلاقيت هاي خودت و همسرت متصل بشوي. شما بعنوان يک خانم خانه دار برنامه ريزي ات چيست ؟ يک وقت جدي بگذار براي اينکه بتواني سلامتي، شادابي و نشاط خودت را در مدار رضايت خدا بدست بياوري. شدابي و نشاطي دروني که امروزه با زندگي مدرن در تضاد است. چون امروزه کالاي خوشي بجاي خوشبختي و کالاي موفقيت بجاي خوشبختي فروخته مي شود. خيلي ها فکر مي کنند که با هم بگوييم و بخنديم و احياناً زمينه ي گناهي هم فراهم بکنيم، به ما خيلي خوش مي گذرد. خوشي هاي حقيقي اين است که من بتوانم خودم، خدا و عالم را بيشتر بشناسم. در يکي از روزنامه اروپايي نوشته شده بود که کرسي فيزيک بعلت فوت استاد آن خالي مانده بود. بين اساتيد فرد مناسبي را پيدا نکرده بودند. مجبور مي شوند که يک ا طلاعيه در رونامه بدهند که هر کس که توانايي بدست آوردن کرسي فيزيک را دارد بيايد و امتحان بدهد. افراد زيادي براي امتحان دادن مي آيد. خانم 60 ساله خانه داري بين آنها اول مي شود زيرا استعدادش را باور داشته، در عين اينکه خانه دار بوده به سطح دانايي ها و توانايي هايش افزوده و به تمام خلاقيت ها رسيده بدون اينکه فکر کند که بابد بابت آن به من پول بدهند و اِلا تحقيق نمي کنم و روي پروژه کار نمي کنم يا اينکه مقاله نمي نويسم. چرا يک خانم خانه دار موفق مي شود ؟ زيرا خودش را باور کرده است.

مقام معظم رهبري روي اين تاکيد ويژه اي مي کنند که خودتان را باور کنيد. وقتي خودت را باور کني آن وقت مي تواني بچه هايت را به يک خودباروري برساني. خودت را وقتي مي تواني باور کني که باور کني تاج کرامت الهي بالاي سر توست. و لقد کرمنا بني آدم. تو بهترين مخلو ق خدا هستي و توانايي ويژه اي تو بعنوان يک زن مظهر خلاقيت خداست. من توصيه مي کنم که کتاب زن مظهر خلاقيت الله نوشته ي بانو علويه همايوني را مطالعه کنيد. پس يک وقت بگذار براي اينکه بيشتر با خودت آشنا بشوي. من خانم هايي را مي بينم که خانه دار هستند و بين برنامه هاي تلويزيوني يک برنامه را انتخاب کرده اند مثلا برنامه ي معارف را در ساعت مشخص نگاه مي کنند و ياد داشت برداري مي کنند و اطلاعات خوبي را از آنها مي گيرند. و توانايي هاي او را بالا مي برد. بعضي از دوستان مي گويند که ما فلان برنامه ي شبکه راديويي را ضبط مي کنم يادداشت مي کنم و رويش فکر مي کنم. اين توانمندي است که يک خانم خانه دار در اوجش دارد ولي خانم شاغل اين توانمندي را ندارد. حالا ممکن است که دوستان بگويند که ما مي خواهيم اين کار را بکنيم ولي امکانش نيست. من مي گويم از ساعت هاي خاص خودتان از رسانه استفاده کنيد. مثلا اول صبح شبکه ي سوم سخنراني هاي مذهبي که معرفت زا هم هست پخش مي کند. چند روز پيش سوار يکي از اين تاکسي هاي بانوان شده بودم، خانمي که بر حسب ضرورت بايد شغل مي داشت و درآمد کسب مي کرد تا زندگي اش را بچرخاند به من گفت که من تا سخنراني شبکه ي سومرا گوش نکنم از خانه بيرون نمي آيم. زيرا اين کمک مي کند که من دنيا را زيباتر ببينم. و بفهمم که کجاي زندگي ام ايستاده ام. امروزه رسانه برنامه هاي خوبي دارد مي توانيد از اين استفاده کنيد و توانمندي هاي تان را بالا ببريد. و اين امکان در همه جاي کشور هست. پس از رسانه بصورت خلاق استفاده بکنيم نه اينکه از صبح تا شب تلويزيون روشن باشد. زيرا هيچ فايده اي ندارد و فقط دارد فکر کردن را از شما مي گيرد. من يک روش قشنگي بين دانشجويان مي بينم. گاهي اوقات پيامکي مي آيد که الان فلان شبکه فلان برنامه است. يعني اطلاع رساني سريع بابت يک برنامه ي خوب و ارزشمند.

مرحله ي دوم اينکه به سلامت خودتان و خانوده تان بپردازيد. زن ريشه است و وقتي ريشه ي يک درخت خوب تغذيه کند، مي تواند آن را به شاخه ها و برگها برساند. ممکن است بعضي از فضاهاي ورزشي کشور ما مناسب نباشد. يا فضاهاي ورزش خوب محرم سازي نشده باشد يعني اينکه من بتوانم با آرامش از اين فضا استفاده بکنم يا مخلوط کردن آن با انواع موسيقي هاي مجاز و غير مجاز. من از همه مربيان تقدير مي کنم ولي امروزه به اسم ايروبيک سالن هاي ورزش به سالن هاي رقص تبديل مي شود. لازم است که تربيت بدني نسبت به اين موضوع جدي تر باشد. خلاقيت نسبت به ورزش. ممکن است که براي شما امکانات ورزشي فراهم نباشد. چکار کنيم ؟ پياده وري. کساني که کوه در دسترس و نزدکشان است از ورزش کوهنوردي استفاده کنند زيرا خيلي کمک مي کند. مقام معظم رهبري از تهراني ها گله دارند که کوه در دسترس آنها هست ولي از ورزش کوهنوردي بصورت جدي استفاده نمي کنند. خودشان از کساني هستند که شش ماه از سال را بطور جدي کوهنوردي مي کنند. پس اين بعنوان يک الگو که من ورزش را در زندگي ام جدي کنم نه براي زيبايي يا براي به رخ کشيدن اين ها همه بيماري است بلکه براي قو علي خدمتک جوارحي. خدمتک کردن براي حقيقت روحي که در من وجود دارد. خدا به دليل من را به اين عالم آورده است. وقتي جسم من در يک سلامتي بسر ببرد من توانايي بيشتري پيدا مي کنم. پس علم آموزي، سلامت جسم و بعد خلاقيت هاي فردي. کدبانوگري هاي يک خانم در خانه خلاقيت است. مادر و مادر بزرگهاي مان وقتشان را با خلاقيت سپري مي کردند. مثلا درست کردن انواع ترشي ها و مرباها، خشک کردن انواع سبزي، اين ها همه روش هايي بود براي اينکه خلاقيت هاي فردي باشد. الان در قسمت هايي از مناطق کشورمان خانم هاي خانه دار با هم رقابت مي کنند. مثلا فلان مدل مربا را درست مي کنند و به کسي هم نمي گويد. مهمترين کار تربيت است. اگر من بتوانم خودم را تربيت کنم، مي توانم بچه هايم را تربيت کنم و در کنار همسرم بصورت خلاق باشم تا همديگر را در مسير الي الله رشد بدهيم.
سوال – سوره يونس آيات 42-34 را توضيح دهيد.
پاسخ – قرآن معجزه ي جاويدان خداوند است. يعني تاريخ انقضاء ندارد. خدا در اين آيات مي گويد که مردم من مي خواهم از شما يک سوال ساده بکنم. آيا شما دوست داريد کسي که به حق هدايت شده را پيروي بکنيد يا کسي که تا راه حق را به او نشان ندهي نمي تواند راه را از چاه تشخيص بدهد. در زندگي شما الگوي ما کيست ؟ آيا دنبال پيروي از قرآن هستيد يا هر جوري که دلتان بخواهد ؟ امروزه مشکل ما اين است که ما يک چهل تکه ي فرهنگي داريم. يک بخشي از هويت مان غربي است. يک بخشي از آن ايراني و يک بخشي از ايراني بودن در تعامل با اسلامي بودن و يک بخشي در تعامل با ايراني بودن در تضاد است. خدا مي فرمايد که من قرآن را براي خوشبختي شما فرو فرستادم. آيا شک داريد ؟ بياييد بخوانيد تا بدانيد. کساني که قرآن را انکار مي کنند براي اين است که به حقيقت قرآن نرسيده اند. مبادا رزق تان را تکذيب قرآن قرار دهيد. الان عمل ما تکذيب قرآن است. من مي گويم که قرآن را دوست دارم ولي خلاف دستورات قرآن عمل مي کنم. مي گويم که نماز مي خوانم و مسلمان هم هستم ولي حجاب را خيلي به من سخت نگيريد. يا اينکه نخواهيد از من که حجاب داشته باشم يا نماز بخوانم يا نخواهيد که من ربا نگيريم. خدا مي گويد حواستان باشد که اينجا شما ضرر بزرگي مي کنيد و جزء ظالميني قرار مي گيريد که معلوم نيست که بتوانيد دستگيره ي حقيقت را بتوانيد پيدا بکنيد. عمل به قرآن چيزي است که خدا ازهمه ي ما خواسته است.
سوال – در مورد بحث تفاخر يک جمع بندي بفرماييد.
پاسخ – خدا ما را براي بهترين ها آفريده است اما در خوب بودن مان دو تا ملاک جدي را در نظر بگيريم. اول اينکه خوبي هاي مان را صرف حرام، گناه و غفلت هاي مان نکنيم. ديگر اينکه خوبي هاي مان را به زخ ديگران نکشيم. خوب باش ولي هرگز خوب بودنت را به رخ نکش چون تمام خوب هايي هم را که داري، با اين فاقد ارزش مي شود. براي اينکه مبتلا به تفاخر نشويم قرار شد که تواضع را تمرين بکنيم و براي اينکه انسا متواضع خوبي باشيم قرار شد عشق به خدا، خشيّت خدا و ترس از شکوه خداوند را درقلب خودمان قرار بدهيم. و باورمان بشود که دنيا محل گذر است. انسانهايي که تفاخر مي کنند به اميد چيز زودگذر تفاخر مي کنند اگر بدانند که عالم يک حقيقت ماندگار است ديگر دلشان را وصل به چيزهاي زودگذر و بي ارزش نمي کنند. انساني که به آن حققت مي رسد مثل يک جويبار است، رودخانه اي که به دريا و اقيانوس ريخته و شما صدايي از او نمي شنوي. در مقابل افرادي که تفاخر مي کنند ما بايد احساس بي نيازي وعزت نفس را در خودمان تقويت بکنيم و با کساني رفت و آمد کنيم که اهل تواضع هستند تا اين ويژگي به ما هم برسد و ما هم اهل پاکي ها بشويم.
سوال – در مورد بحث بي انصافي که يکي ديگر از آسيب هاي اخلاقي است توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – بي انصافي يکي از آن مشکلاتي است که بعضي از مواقع مايادمان مي رود که ببينيم که ما بطور ناخودآگاه بي انصاف شده ايم. بي انصافي زن در حق شوهر، بي انصافي شوهر در حق زن، بي انصافي آنها در حق بچه ها، بي انصافي بچه ها در حق پدر و مادر، بي انصافي دو تا دوست در حق همديگر و بي انصافي دو تا همکار در حق همديگر. در فرهنگ توحيدي مي گويد که حواستان باشد که شما انسانها همه از يک پدر هستيد.

حضرت علي (ع) در فرمان شان به مالک مي فرمايند: مالک يادت باشد انسانهاي زير مجموعه تو دوجورهستند. يا در دين و آيين با تو هم کيش هستند، مسلمانند و برادر و خواهر ديني تو هستند يا اينکه دين آسماني ديگري را دارند و هنوز به حقيقت اسلام دسترسي پيدا نکرده اند و آنها در خون و نسب تو به حضرت آدم و هوا مشترک هستند. پس نسبت به آنها هم بايد انصاف را مراعات بکني. اسلام يک برنامه ي دقيقي به ما داده که روحيه انصاف را در خودمان پياده کنيم زيرا انسان منصف انسانهايي هستند که قدرت روحي شان خيلي بالاست و مدام در حال رشد هستند و رشدشان خيلي بالاست. انسان منصف اشبتاهش را مي پذيرد. انساني که انصاف داشته باشد وقتي ديگران در حقش اشتباه مي کنند قدرت بخشيدن آنها را پيدا مي کند. چون خودش را جاي آنها مي گذارد و مي بيند که شايد خودش هم اين اشتباه را مي کرد. راحت عبور مي کند و دچار کينه نمي شود. انساني که با انصاف باشد دچار بيماري حرص نمي شود. چون براي ديگران هم سهمي مي خواهد. يعني فکر نمي کند که هر چه خوب است بايد براي من باشد. انسان با انصاف اين قدرت را پيدا مي کند که در مقابل ديگران از تفاخر دور بشود. مثلا شما نماز جمعه رفته ايد و جمعيت زيادي آمده است وتمام خيابان هاي اطراف پر از جمعيت شده است.

خانمي به شما مي گويد که مي شود به من جا بدهيد. شما مي بينيد که واقعا جا نيست و مي گوييد: جا نيست. البته ناراحت مي شوي ولي راحت به خودت مي بخشي و مي گويي جا نبود. از دور يکي از دوستان قديمي ات را مي بيني و اتفاقا او هم دنبال جا مي گردد. شما به او اشاره مي کني تا بيايد و بعد از بغل دستي هايت کمک مي گيري تا خيري به او برساني چون او را دوست داري و براي او جايي پيدا مي کني. شما اينجا بي انصافي کردي. زيرا شما همه چيز را براي خودت و کساني که دوستشان داري مي خواهي. و براي کساني که در ايمان با شما شريک هستند نمي خواهي. مرگ براي همسايه خوب است. آن موقع که من گفتم جا نيست راست گفتم و بخاطر همين وجدان درد نگرفتم. گاهي اين قدر صفوف نماز بم فشرده است که ما نمي توانيم اعمال واجب را بجا بياوريم يا اينکه مجبور هستيم نظم صف نماز را بهم بزنيم. پيامبر وقتي براي نماز به مسجد مي آمدند دو تا حرف اصلي را به مردم قبل از نماز مي زدند. مي فرمود: اي مردم صفها را پر بکنيد و بهم بچسبيد که اگر بين تان فاصله باشد شيطان جا مي گيرد. اين بي انصافي به خاطر اين است که من دوست خودم را جا دادم و سختي را تحمل کردم ولي من به کسي که او را نمي شناختم جا ندادم. هر کس در مجالس ديني به ديگران جا بدهد، خدا در بهشت به او جا خواهد داد. يعني اگر من چشم داشته باشم انصافم گل مي کند و به اين خود شکوفايي معنوي مي رسم. همه مسلمانان حتي کساني که شيعه هم نيستند دوست دارند به زيارت امام رضا (ع) مشرف بشوند. خيلي ها دوست دارند که در نماز جمعه مشهد شرکت کنند. روايت داريم که در مسافرت ثواب نماز جمعه 25 برابر ثواب در شهر خودت است. در روايت ديگري 70 برابر داريم. يعني الين قدر قدرت دارد که تو را يک قدرت معنوي فوق العاده بدهد. پس وقتي ما به مسافرت مي رويم حواسمان به نماز جمعه باشد. من خودم بارها ا خدا خواسته ام که رزق من قرار بدهد که نماز جمعه را در امام رضا (ع) بخوانم. نماز جمعه زهاي بسيار خوب و پرجمعيتي هم دارد. قبل از گفتن اين مطلب من از ستاد نماز جمعه مشهد و هم از امام جمعه مشهد معذرت خواهي مي کنم. در اين هفته که من به مشهد رفتم آفتاب بسيار شديدي بود. در نماز آقايان زير سقف نماز مي خوانند و خانمها زير آفتاب. اين هواي آزاد خلاف انصاف است. آستان قدس رضوي شبانه روزي زحمت مي کشند و دنبال آسايش زوار هستند ولي اين بي انصافي است. شايد هيچ خانمي هيچ وقت دستش به کسي نرسد که بگويد که اين خانم با نوزاد در زير آفتاب در نماز جمعه شرکت مي کند. خطبه هاي با ارزشي را گوش مي دهد ولي ديگر تحمل ندارد. من خودم که نماز جمعه رفته بودم فقط مي خواستم که سرم در سايه باشد بخاطر گرماي زياد. من مي دانم که در زير آسمان و با سختي نماز خواندن ثواب بيشتري دارد ولي نمي شود مثل مسجد النبي، چترهاي خاصي را در صحن هايي که نمازخوانده مي شود بگذارد ؟ آفتاب مشهد قابل تحمل نيست. اين کم انصافي است ولي اين کم انصافي براي کسي که اهل عمل کردن به دستورات خدا و اهل بيت است، زياد است. در تهران هم همين جور است. براي آقايان سقف زده اند ولي خانم ها زير آسمان هستند. چرا؟ يک بار در مشهد من زير باران نماز جمعه را خواندم که مهرها همه خيس شد و تبديل به گِل شد ولي آقايان زير سقف بودند. چرا خودمان را جاي ديگران نمي گذاريم. بي انصافي در خانواده جامعه اسلامي خيلي دردناک است. خيلي وقتها اگر ديديد که کسي با جمهوري اسلامي و خدا مشکل پيدا کرده، حرفهاي او را گوش بدهيد. او نه با خدا مشکل دارد نه با جمهوري اسلامي. از بي انصافي ها رنجيده است. من در يک موقعيت اداري قرار گرفته بودم. يک دختر خانم دانشجويي آمد و گفت که من فلان مدرک علمي را دارم و کار مي خواهم. بعد اين امکان بطور خاص براي ايسان فراهم شد. ايشان به من زنگ زد و گفت: من فکر مي کردم که هيچ فکر ديگري نيست. شما منصف بوديد. من خوشحالم با اينکه شما من را نمي شناختيد به توانايي هاي من اعتماد کرديد.