اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

89-10-08-خانم نيلچي زاده-پرسش و پاسخ

برنامه سمت خدا

-خانم نيلچي زاده

-پرسش و پاسخ

89-10-08
سوال – در دوره ي هفت سال اول زندگي فرزند، يعني دوره ي سيادت و سروري اگر هر کاري که بچه مي خواهد انجام دهد و پدر و مادر اجازه دهند، آيا باعث نمي شود که يک مقدار نازپرورده شود ؟
پاسخ – بين لوس کردن بچه و عزيز کردن او تفاوت است. هميشه ما اين ضرب المثل را از بزرگتر ها شنيده ايم که بچه عزيز است اما تربيت او عزيزتر است. گفتيم سه فرمول در تربيت بچه وجود دارد که اينها بايد مانند شير و شکر با هم مخلوط شود، محبت، قاطعيت و کرامت. هرکدام از اينها که نباشد يا کم رنگ شود قطعاً بچه دچار مشکلات هويتي و شخصيتي خواهد شد. در باب محبت بايد حواس ما باشد که از بچه بابت رفتارها و کارهاي خوب او تقدير و تحسين کنيم. اين موجب مي شود که زمينه ي عزت نفس بچه بالا برود. اما دو شيوه ي ديگر مي تواند بچه را لوس کند. يکي اينکه بچه را بابت کارهايي که انجام نداده تشويق کنيم و آن چيزهايي را که مي خواهد بدون اينکه کوچکترين سختي متحمل شود در اختيار او قرار مي دهيم. اين مسئله باعث مي شود که بچه لوس شود. نشانه ي لوس بودن بچه اين است که توقعات نابجا، بيش از حد توان ما و بيش از نياز خود دارد. هر موقع بچه به اين سمت مي رود معلوم است که ما اشتباه کرده ايم و نمک آش تربيتي ما با محبت زياد شده و شور شده است. راه حل اين است که با قاطعيت يک مقدار محبت اضافي را کم کنيم. اگر اين روحيه تا بزرگسالي ادامه پيدا کند فرد نيازمند تملق و چابلوسي ديگران مي شود. حتي اگر در موقعيت هاي برتر علمي و اجتماعي نيز قرار بگيرد، هميشه نياز به تأييد افراطي ديگران دارد. بخاطر همين نيز شخصيت او فوق العاده آسيب پذير مي شود. به همين دليل در ديدگاه تربيتي داريم که حتي گاهي اوقات به فرزندان خود آن چيزهايي را که مي خواهند ندهيد. به آنها فرصت دهيد که براي بدست آوردن آن چيزها تلاش کنند و زحمت بشکند. زماني که با زحمت بدست بياورند ارزش بيشتري قائل هستند. اينکه مثلاً ما به بچه ها پول بدهيم که هرچيزي را که نياز دارند بخرند بدترين کار ممکن است. بهترين کار اين است که ما به بچه ياد بدهيم که پول خود را پس انداز کند. من هميشه به دوستان خود توصيه مي کنم که براي بچه هاي خود سه عدد قلک بخريد. يک قلک براي خرج روزمره ي او، روي آن هم بنويسيد خرج جاري. يک قلک براي پس انداز و همان چيزي که ما به آن روز مبادا مي گوييم که متأسفانه در فرهنگ ما رايج نيست که فرزندان خود را به پس انداز عادت دهيم. گاهي اوقات مي گوييم همه ي پول هاي خود را پس انداز کنيد، خوب براي اين بچه خيلي دردناک است که هرچيزي را که مي خواهد نتواند بخرد. بايد هم بتواند پس انداز کند و هم براي خرج روزمره اين امکان را داشته باشد. و صندوق سوم نيز براي کمک کردن به ديگران. ايثار کردن و بخشيدن از آنچه که دارد را به عنوان بالاترين ويژگي رشد به او ياد دهيم. همانطور که قرآن گفته است: هرگز شما به بالاترين درجه ي نيکوکاري نمي رسيد مگر اينکه بتوانيد آنچه را که دوست داريد به ديگران ببخشيد. با اين فرمول در حقيقت من به بچه مديريت اقتصادي و مديريت نسبت به آنچه که دارد و دوست دارد را ياد مي دهم. من بايد ياد بگيرم که در چه زماني با بچه قاطعانه برخورد کنم. قاطعانه بودن به معناي تنبيه بدني يا رفتاري نيست. اينکه با بچه قهر کنيم اما خيلي کوتاه و بچه بداند به چه دليلي با او قهر کرده ايم. قهر کردن اين است که يک مقدار با او سرسنگين باشيم و راحت کلمات محبت آميز را به او نگوييم. و نشان دهيم که از او دلخور هستيم تا او بيايد و عذرخواهي کند. البته به بچه راه عذرخواهي کردن را نشان دهيم. اهل بيت به ما ياد داده اند که با بچه ها قهر کنيد اما کوتاه، چون دل بچه ها کوچک است و زود دچار آسيب روحي و عاطفي مي شوند. اينها روش هايي است براي اينکه بچه هاي خود را خوب تربيت کنيم. هم عزيز بار بيايند و هم لوس نشوند. هم مهربان بار بيايند و هم اينکه خشن نشوند. محبت، قاطعيت و کرامت.
سوال – من يک دختر يازده ماهه دارم که بيشتر اوقات با هم تنها هستيم و همسر من بخاطر مشغله ي کاري زياد منزل نيست. گاهي اوقات وقتي بچه ي من لج مي کند از فرط خستگي و تنهايي سر او داد مي زنم. آيا اين داد زدن در تربيت و روحيه ي او تأثير دارد چکار کنم حس مي کنم دست خودم نيست ؟
پاسخ – ايشان از چيزي سوال کرده اند که خيلي بديهي است. سوال کردند که من داد مي زنم سر فرزندم آيا براي او اثر منفي دارد يا خير. شما نگاه کنيد آيا اگر کسي سر شما داد بزند روي شما اثر منفي دارد يا خير ؟ قدرت گيرندگي آن بچه فوق العاده بيشتر از شما و بنده است. براي همين تأثير فرياد هاي شما که تنها و مهمترين قطب عاطفي او هستيد، خيلي شديد احساس بي پناهي و عدم امنيت عاطفي را در او معنا دار مي کند. شايد بگوييد اين بچه ي يازده ماهه مگر چه چيزي را مي فهمد. خيلي چيزها را مي فهمد کافي است شما به همان بچه ي يازده ماهه اخم کنيد ببينيد بچه بغض مي کند. کافي است شما به او بخنديد، بچه مي خندد. بچه ها آينه ي ما هستند. اما به اين دوست خوب کلام حضرت امير (ع) را عرض مي کنم، ايشان مي فرمايند: بي تابي کردن تقدير را عوض نمي کند اما ثواب را از بين مي برد. شما زحمت مي کشيد و يک برکت الهي و يک کوچولوي بابرکت را پرورش مي دهيد. اينکه در مقابل رفتار و حرکات او که خيلي وقت ها هم ظاهراً فکر مي کنيد که حرف شما را نمي فهمد دچار بي تابي مي شويد، غير از اينکه خود شما دچار آسيب روحي شويد براي آن بچه چيز ديگري ندارد. اما راه حل چيست ؟ ايشان از سه کليد واژه ي اصلي استفاده کرده بود. گفته بود تنها و خسته هستم و همسر من اکثر اوقات نيست. اينها نشانه ي پاتولوژي و آسيب است. حالا زمينه ي اين آسيب از کجا ايجاد شده است. شايد ايشان در شهري است که خانواده ي ايشان در آنجا نيستند. اگر شما در شهر غريبي هستيد که خانواده ي شما نيستند و دوستان زيادي هم نداريد راه حل اين است: اينکه شما خود را در خانه حبس کرده ايد بدترين راه است. در فرصت هاي مناسب کوچولوي خود را آماده کنيد و مثلاً ظهر به مسجد برويد. امکان دارد براي شما زحمت زيادي هم داشته باشد يعني خواندن هشت رکعت نماز ظهر و عصر در خانه با اين کوچولويي که داريد خيلي راحت تر باشد. تا اينکه بخواهيد کلي امکانات فراهم کنيد لباس تن کودک خود بکنيد و وسايل مورد نياز او را برداريد و احياناً از طبقات بالاي ساختمان پايين بياييد و به مسجد برويد. آنجا نيز احياناً کسي به شما بگويد که چرا بچه را مسجد آورده ايد؟ خوب البته اين يک پروسه است. اما يک راه حلي است براي اينکه شما از آن تنهايي کاذبي که براي خود ايجاد کرده ايد بيرون بياييد. در يک محيط معنوي قرار بگيريد، ارتباط اجتماعي مناسب و سالم داشته باشيد. و اين فرصت را براي اينکه دوست داشته شويد و ديگران هم اين امکان را داشته باشند که به شما محبت کنند فراهم کرده باشيد. در روايت داريم که مومن در مسجد يکي از هشت چيز را بدست مي آورد، يکي از آنها دوست خوب است. انس با مسجد براي شما اين امکان و فرصت را فراهم مي کند که شما از فضاي تنهايي خود خارج شويد. در عين اينکه شما بايد فرصتي را بگذاريد و از بين همان افرادي که در کنار شما هستند حالا احياناً از بين همسايه ها با يک همسايه که از لحاظ روحي و اخلاقي با هم هماهنگي بيشتري داريد انس بگيريد و بچه را به او بسپاريد. و فرصتي را براي خود ايجاد کنيد که کاري را که دوست داريد انجام دهيد. حتي امکان دارد چون اين بچه پيوسته گريه مي کند اين خانم نتواند راحت غذاي خود را درست کند، از اين طريق مي تواند راحت اين کار را انجام دهد. حتي مي توانيد با پول اين خدمت را بخريد و اگر اين فرد را نمي شناسيد در مراحل اول در خانه ي خود شما و زير نظر شما بچه را نگهداري کند و به کار او ناظر باشيد. و وقتي به يک اطمينان قلبي رسيديد راحت مي توانيد بچه را به او بسپاريد. از اين طريق اين امکان فراهم مي آيد که شما از اين حالت خستگي بيرون بياييد. باضافه ي اينکه قطعاً فرصتي براي مطالعه، ورزش و پرداختن به علايق مورد نياز شما ايجاد شده و از اين طريق مي تواند آن شادي و نشاط را در شما ايجاد کند. به همين بهانه من يکي از کتاب هاي خوب را که يکي از اساتيد خوب حوزه و دانشگاه نوشته اند خدمت دوستان معرفي مي کنم: خدايا چگونه شاد باشم ؟ نوشته ي خانم زبيده خدايي که از اساتيد خوب حوزه ي علميه ي قم هستند. ايشان بسيار خوب با فرمول هاي معنوي و بحث هاي تغذيه در باره ي اينکه ما چگونه در مقابل نا آرامي هاي روحي و جسمي خود مقاومت مثبت بکنيم و آنها را از بين ببريم راه حل هاي خوبي ارائه کرده اند. من توصيه مي کنم که اين خواهر خوب و بسياري از دوستان که به دنبال شادي هاي خوب و الهي مي گردند اين کتاب را حتماً داشته باشند و از محتواي بسيار خوبي که ايشان زحمت کشيده اند استفاده کنند و شادي را به زندگي خود ارمغان بياورند. يکي از نام هاي خدا سرورالعارفين است يعني خدايي که شادي را به قلب هر کسي که او را بشناسد هديه مي کند.
سوال – من به مسجد رفتم و بچه ي من خيلي کوچک بود و سر و صدا مي کرد. يک نفر خطاب به مادر بچه ها گفت که به مسجد نياييد بچه ها را نيز نياوريد گناه آن به گردن من است. آيا کار او درست بوده است ؟
پاسخ – همه ي ما مي دانيم که قطعاً کار او درست نبوده است. متأسفانه اين کليد واژه ي شيطاني است که بعضي ها فکر مي کنند که مي توانند با اين وسيله براي ديگران ايجاد امنيت کنند. مي گويند که تو اين کار را انجام بده، گناه آن گردن من. اين بدترين حالتي است که در فرهنگ قرآني خداوند صراحتاً در مقابل اين نگاه و اين نوع حرف مي ايستد. خداوند مي فرمايد: هيچ کس گناه ديگري را به دوش نخواهد کشيد. يعني نمي تواند اين کار را بکند و چنين چيزي محال است. پس هر موقع ديديد که کسي شما را به يک امر غلط تشويق کرد و بعد گفت گناه آن گردن من، يقين بدانيد که او با اکوي شيطان پيش مي رود. اين حرفي که از حلقوم او بيرون مي آيد حرف شيطان است. اين موارد زياد نيست ولي وجود دارد. در قديم وقتي که با بچه بازي مي کردند کف دست خود را مي آوردند و مي خواستند به بچه چيزي ياد دهند انگشت هاي او را دانه دانه خم مي کردند و مي گفتند اين گفت دزدي برويم، اين يکي گفت چه چيزي بدزديم، اين گفت جواب خدا را چه کسي مي دهد ؟ بعد انگشت شصت را حرکت مي دادند و مي گفتند من کله گنده. اين دقيقاً همان تيپ شخصيتي است که مي گويد: گناه کن، گردن من. اين مربوط به افرادي است که فکر مي کنند قرار است آنها جاي خدا تصميم بگيرند و براي ديگران حکم بدهند. ما حق نداريم اين کار را بکنيم. بترسيم از اينکه کسي را از مسجد، از منبر، از محراب و از عبادتگاه الهي که خداوند براي انسان قرار داده دور کنيم با اين عنوان که من خوشم نمي آيد شما با بچه آمده ايد. شما در خانه بنشينيد خودتان نياييد و بچه هاي خود را نيز نياوريد. اين جزء آن چيزهايي است که ياد ما رفته همان خدايي که ارحم الراحمين است، اشدالمعاقبين هم است. در روايت داريم که اگر قطره اي از آتش دوزخ را بر کل کره ي زمين خداوند فرو فرستد، هيچکدام از موجوداتي که در اين کره هستند نمي توانند تحمل کنند. همان چيزي که اميرالمومنين در دعاي کميل مي فرمايند: آسمان ها و زمين تحمل عذاب خداوند را ندارند. از کجا معلوم اين حرفي را که من مي زنم قدرت جبران آن را پيدا کنم. به اين خانم و بچه ي او گفته ام بيرون برويد و در مسجد نباشيد که ما راحت باشيم. من جلسه ي قبل هم در مورد حضور بچه ها در مسجد و حسينيه گفتم دقت کنيم و اتفاقاً آنها را خيلي جدي تحويل بگيريم. و ترجيحاً براي آنها مهد و اتاق هاي بازي مناسب داشته باشيم. من چند روز پيش در شهر دماوند بودم، بعد از اينکه جلسه ي گفتگوي ما با دوستان تمام شد يک خانمي جلو آمد و گفت شما در برنامه خود گفتيد که به بچه ها بيشتر رسيدگي کنيم. ترجيحاً آنها را ازفضاي عمومي که برايشان خسته کننده است جدا کنيم و معارف ديني را به زبان کودکانه به آنها آموزش دهيم. ايشان گفتند که من اين کار را کرده ام. اين جلسه را براي بچه ها درست کرديم و احکام ديني را به زبان خود آنها و به اندازه ي سن آنها به ايشان ياد داده ايم. براي آنها جايزه خريديم و در آن چند شبي که در مسجد محله برنامه بود، بچه با ذوق همگي مي دويدند و مي گفتند ما جايزه نمي خواهيم بلکه مي خواهيم بگوييم که چيزهايي که به ما ياد داده ايد همه را ياد گرفته ايم. ايشان قدردان بودند و مي گفتند من به عنوان يک الگو مي خواهم اين مسئله را در منطقه ي خود گسترش دهم. من خوشحال هستم از شهرهاي مختلف دوستان تماس گرفتند و در گفتگوهاي حضوري اعلام کردند که ما سعي کرديم اين روش را داشته باشيم. اميدواريم اين دوستان خوب ما حواسشان باشد که دوربين مخفي خداوند همه جا کار مي کند و شايد من يک گوشه يک حرفي به کسي بزنم واو هم خيلي نجيبانه و مظلومانه سر خود را زير بيندازد و چيزي نگويد ولي خدا مي بيند و مي داند. مبادا من قدرت توبه را پيدا نکنم و آنوقت مجازات او چيزي است که هرگز تحمل آن را نخواهم داشت. اين تأثير پذيري فقط در ارتباط با خانم ها نيست. من راجع به آقايان هم ديده ام البته نه در ارتباط با اين برنامه، بلکه برنامه هاي ديني تلويزيون را من ديده ام. بخصوص برنامه ي سمت خدا و کارشناسان مختلفي که در آن حضور داشته اند. تلقي من اين است که اين لطف خداوند به دست اندرکاران اين برنامه است و لطف دوستان خوب ما است که در نهايت صداقت و صميميت مسائل خود را با اين برنامه در ميان مي گذارند.

سوال – من دختر جواني هستم که مدتي است به کلاسي مي روم که معلم ما جواني خوش چهره است. اکثر بچه ها عاشق ايشان شده اند. من هم همينطور و پيوسته در فکر او هستم. چگونه از فکر و عشق او بيرون بيايم ؟

پاسخ – اگر خاطر شما باشد ما قبلاً گفتيم که حجاب يک قصر است که ديوارهاي بلندي دارد. بعضي از افراد ديوارهاي بلند قلعه ي حجاب را با ديوارهاي بلند زندان اشتباه مي کنند. بعد مي گويند: چرا ما بايد خود را در عرصه ي عفاف و حجاب به بعضي از سختي ها مجبور کنيم ؟ دقيقاً با همين ديدگاه. من هميشه سوال مي کنم و مي گويم ديوارهاي زندان بلند است، ديوارهاي قصر و قلعه نيز بلند است اما با دو مکانيسم و ديدگاه مختلف. پشت ديوارهاي زندان آدمي را قرار مي دهند که مجرم است و اهل فساد و تباهي است. بخاطر همين مي گويند بايد پشت اين ديوار قرار بگيرد تا خود را پيدا کند و شايستگي حضور در جامعه را بيابد. حجاب در حقيقت زندان نيست. چون آدمي که قرار است در جاذبه هاي هويتي و جنسيتي خود را مديريت کند، مجرم نيست. غريزه را خداوند به انسان داده است و جزء نعمت هاي الهي است و مهم اين است که من بتوانم آن را مديريت کنم. اين قلعه و قصر به اين علت ديوارهاي بلند دارد که برنامه هاي بزرگي دارد. مبادا ديگراني که هرزه گرد هستند بخواهند اين سرمايه ها را به نفع خود و با طمع بدست بياورند. با اين نوع نگاه حجاب و عفاف يک قلعه با پنج ضلع مشخص است. اولين آن مديريت نگاه است. تأکيد ويژه اي که خداوند و قرآن به ما مي کند اين است که آقايان در اين زمينه بايد خيلي ويژه تر در سر خط قرار بگيرند. ايشان بايد مديريت نگاه را جدي بگيرند چون بيشترين محرک هاي زيبايي شناسي را از اين طريق دريافت مي کنند. اما خدا بلافاصله بعد از آقايان به خانم ها هم تأکيد کرده است که شما مراقب خود باشيد. اميرالمومنين مي گويند: دل، کتاب سفيدي است که با قلم چشم روي آن نوشته مي شود. اين دوست خوب ما مي گويند که همه ي بچه ها يک جوري مسابقه گذاشته اند در رابطه با اين که نسبت به اين فرد خوش چهره علاقه داشته باشند. و احياناً اين علاقه را بروز و ظهور بدهند و من نيز همراه اين بچه ها به غلط حرکت مي کنم، چکار کنم ؟ راه اول اين است که مراقب چشم خود باشيد تا بتوانيد دل خود را مراقبت کنيد. دل، بي پناه ترين عضو وجود ما است چون خيلي راحت دچار نفرت و عشق مي شود. آسيب هايي که مي تواند يک عمر فرد را مبتلا کند. من همين جا به اين دوست خوب و دوستان ديگر کتابي را که قبلاً معرفي کرده بودم دوباره تأکيد مي کنم: کتاب دوستي هاي قبل از ازدواج که بررسي روابط دختر و پسر است. که براي بحث شناخت بيشتر و ازدواج و تهمت عاشقي است. نويسنده ي آن آقاي مجتبي حورايي است. اين کتاب جزء کتاب هاي خيلي خوبي است که هر نوجوان و جواني خوب است اين کتاب را بخواند. چون براساس نوع نگاهي که آقاي حورايي در اين کتاب دارند، کمک مي کنند که جوان بداند چه بلايي سر خود و طرف مقابل مي آورد. اما اينکه اين دوست خوب ما چه کنند ؟ بهترين راه اين است که ياد شما باشد اين معلمي که شما داريد و خوش چهره است، از او خوش چهره تر در دنيا خيلي زياد هستند. اگر قرار باشد بخاطر زيبايي چهره، نسبت به او تمايل قلبي پيدا کنيد، امروز به اين فرعلاقه مند مي شويد. در عين حال که مي دانيد بيست، سي يا چهل نفر ديگر به او علاقه مند شده اند. اما نه بخاطر ويژگي هاي شخصيتي او بلکه بخاطر چهره ي زيباي او. اگر من مي بينم که قدرت مديريت نگاه را ندارم اصلاً نبايد در اين کلاس شرکت کنم. بايد کلاس يا معلم خود را عوض کنم تا زماني که به بلوغ عاطفي برسم. يعني کليد دل من دست خودم باشد نه اينکه پيوسته مستأجر پيدا کند. دل برخي از افراد پارکينگ عمومي است، هر دفعه به يک نفر تمايل پيدا مي کنند. مهم اين است که چقدر از جهت رفتار، گفتار يا چهره بتواند براي آنها جاذبه پيدا کند. اين بلاي قرن ما است که نسبت به ديگران مدام احساس محبت مي کنيم ولي اين محبت يک دفعه مانند قرص کلسيم مي جوشد و بالا مي آيد. بعد دوباره سرد مي شود چون يک فرد ديگري را پيدا مي کند يا از آن فرد يک رفتار يا گفتار دل سرد کننده را مي شنود يا مي بيند.
سوال – مد نظر شما نگاه است يا توجه ؟ يک نفر ممکن است بگويد من نگاه مي کنم اما وقتي از او بپرسيم روسري او چه رنگي بود به خاطر نياورد.
پاسخ – اين دوست خوب ما مي گويد که نگاه ما نگاه کنجکاوانه است. اگر بخواهم درست اينجا بگويم بايد بگويم اين دل نيست، هوس و نفس است. اينجا بجاي اينکه قدرت ديده ي من و دل من براساس قدرت رحماني من باشد، نفس اماره ي من است. اِن النَفسَ لِاَمارةٌ باِلسوء اِلا ما رَحِمَ الرَبي. بقول حضرت يوسف (ع) که نفس ما انسانها چون به سوي بدي گرايش پيدا کرده و ما آن را خوب تربيت نکرده ايم پيوست به ما دستور مي دهد. مي گويد حالا نگاه کن، چقدر کم ظرفيت هستي، حالا يک فردي را پيدا کرده اي که خوش چهره است ديدن او مگر چه اشکالي دارد ؟ اين آدم وقتي که نسبت به تو و ديگران محبت مي کند بگذار يک کمي اين محبت در قلب تو نيز جا باز کند. پيوسته بابت رفتار غلط به خود کارت سبز مي دهد. بخاطر همين ما بايک گناه که انجام مي دهيم گناهان بعدي پشت سر او حرکت مي کند. اول با نگاه، بعد با توجه و بعد به اين مسئله مي پردازد که توجه آن فرد را نسبت به خود جلب کند. بعد داد و ستدهاي گفتاري، رفتاري و عاطفي و بعد از آن در تله ي انفجاري شيطان است. در حقيقت از همان اول که نتوانست مديريت نگاه داشته باشد، خود را آماده کرده بود که در بي پناهي خود در معرض آسيب هاي روحي و عاطفي جدي قرار بگيرد. وقتي که من مي دانم در جايي نمي توانم خود را مديريت کنم و در عرصه ي اطاعت خدا قرار بگيرم، خدا به ما فرمول ياد داده است. فرار کن و بدو به سمت خدا. اين، آن نوع هجرتي است که خدا از ما خواسته است. هر موقع ديديد در مکاني زمينه ي اطاعت خدا براي شما امکان پذير نيست، آنقدر محيط پر از گناه است و در آن فضا جاذبه هاي منفي و غلط زياد است که نمي توانيد در مقابل آن بايستيد. در اين مکان عقل، دل و ايمان به شما فرمان مي دهد که فرار را بر قرار ترجيح بدهيد. چون ايمان را از دست مي دهيد و سرمايه هاي معنوي شما آسيبي مي بيند که نمي توانيد آن را جبران کنيد. اما در همينجا دستوري از قرآن را عرض کنم براي اين دوست خوب و دوستان ديگرچه پسر و چه دختر که مي گويند ما به کسي علاقه پيدا کرده ايم و مي دانيم که اين علاقه غلط است اما ضمير ناخودآگاه ما مدام ما را به جلو مي راند. يعني فرصت داده ايم که گناه در وجود ما جا باز کند. ما به صورت ارادي موقعيت را ترک کرده ايم و هرچه که متعلق به اين فرد بوده از پيامک و بولوتوث و عکس و يادگاري همه را دور ريخته ايم. اما ذهن ما در بعضي از مواقع درگير او است مانند همان دوست ما که در جلسات قبل گفت از سطل زباله ي عاطفي خاطرات خود را بيرون کشيده ام و دوباره با او تبادلات عاطفي مي کنم. در يک چنين موقعيتي اين دستور قرآن را عرض کنم که ياسين قلب قرآن است و اين قدرت را دارد که به عنوان يک برنامه ي نرم افزاري روي قلب من سوار شود و ريست کند. من پيشنهاد مي کنم که اين دوستان ابتدا بخش ارادي خود آگاه خود را فعال کنند. يعني رفتارهايي را که گفتيم: ترک موقعيت گناه و رها کردن هر چيزي که آنها را به اين آدم نسبت مي دهد. بعد استغفار از گناهان خود. وقتي که قسمت ارادي را خيلي جدي فعال کنم، راحت تر مي توانم قسمت غيرارادي خود را مديريت کنم. بايد بيست و يک بار سوره ي ياسين را در يک موقعيت قرائت کنند. يعني بدون اينکه وسط آن حرف بزنند يا تلفن جواب بدهند، بيست و يک بار سوره ي ياسين را قرائت کنند و به آب بدمند. يک شيشه يا بطري آب بگذارند و ترجيحاً در آن يک مقدار آب زمزم بگذارند. چون آب زمزم اين قدرت را دارد که همه ي قطرات آب را شبيه خود بکند. و بعد چهل روز روزي يک جرعه از آن بخورند. ما مي گوييم آيا اينها خرافات نيست ؟ نه. شما مي دانيد پروفسوري ژاپني است بنام پروفسور ايموتو. دوستان مي توانند در اينترنت جستجو کنند ايشان کسي است که در رابطه با انتقال انرژي هاي نوراني از طريق آب کار کرده است. و هر ماه اسلايد هاي جديد خود را روي اينترنت مي گذارد. حداقل چهار کتاب از ايشان در کشور ترجمه شده است. بحث معجزه ي آب و يا شهادت آب جزء آن بحث هاي معروفي است که يادم است آقاي دکتر فرهنگ جزء اولين نفراتي بودند که در يک کشور آن را ارائه کردند. جا دارد که از ايشان تقدير کنيم. آب اين قدرت را دارد که همانطور که هادي انرژي هاي فيزيکي است، هادي انرژي هاي نوراني و ملکوتي هم باشد که جنس آن کاملاً متفاوت است. ما در آداب عيادت از بيمار داريم که وقتي شما بالاي سر مريضي مي رويد، هفت بار سوره ي حمد را بخوانيد و به آب بدميد و آن آب را به مريض بدهيد که بخورد. چون سوره ي حمد سوره ي شفا است. اين قابليت انتقال نورانيت قرآن را از طريق آب فراهم کرده ايد. اينجا هم مي خواهيم سوره ي مبارکه ي ياسين اين قدرت را در وجود ما ايجاد کند تا بخش ضمير ناخودآگاه من از آن آسيب هاي عاطفي خانه تکاني شود. يعني خانه تکاني روح با مدد قرآن به شرطي که اراده ي جدي کنيم.
سوال - آيات 95-91سوره ي نساء را توضيح دهيد.
پاسخ - من خوشحال هستم که دقيقاً همان آيه اي را که به آن اشاره کرديم با اينکه من قبلاً نمي دانستم چه صفحه اي قرائت مي شود خوانده شد. خداوند مي فرمايد گروهي هستند که هنگام مرگ وقتي ملائک مي آيند که جان آنها را بگيرند به آنها مي گويند که شما چرا اينقدر به خود ظلم کرديد ؟ آنها مي گويند که ما نمي توانستيم، در جامعه، خانواده يا موقعيتي بوديم که هميشه گناه بود. ما هم جزء گناه کاران قرار گرفتيم. سوال ملائکه که در واقع سوال خدا هم است اين است که آيا زمين خدا گسترده نبود نمي توانستيد به جاي ديگري برويد ؟ خدا مي گويد که اين آدم ها ديگر راه برگشتي ندارند. آنها هم در دنيا و هم در آخرت دوزخ را نصيب خود کرده اند. در آيه ي صد خداوند مي فرمايد: هر کسي براي رضاي خداوند هجرت الهي کند يعني از موقعيت گناه، موقعيت مکاني که در آن قرار دارد و زمينه ي گناه است، نترسد و خود را جدا کند، خداوند مناطق امن فراوان و وسعت و امکانات زياد به او مي دهد. يعني مثلاً آن دوست خوب ما که گفته بودند که يک استادي دارند که آنگونه است و ايشان مي ترسد از درس او عقب بيفتد يا استاد ضعيف تري بيايد. خدا مي گويد نه نگران نباش من موقعيت هاي خيلي بهتر را براي تو قرار مي دهم. به شرطي که فقط براي خداوند باشد. تو براي رضايت خدا از موقعيت گناه هجرت کن، خداوند بهترين خير ها را براي تو قرار مي دهد.
سوال – با سلام من بيست و دو سال دارم و سه سال است ازدواج کرده ام. اما هرروز بيشتر از ديروز از ازدواج خود پشيمان هستم. شوهر من بسيار بد زبان و زشت کردار است. دروغگو و تهمت زن است و هميشه عزيزان من را دشنام مي دهد و نفرين مي کند. او آرزوي مرگ من و خانواده ام را دارد. خانواده ي من از اين موضوع بي خبر هستند. او من را آزار مي دهد. به خدا صبر من تمام شده و ديگر نمي دانم چه کنم. بچه دار هم نشده ايم. طلاق هم سخت است چون مشکلات آن کمتر از اين زندگي زجر آور نيست. به من بگوييد چه کنم ؟
پاسخ – اين دوست خوب ما گفتند که سه سال است ازدواج کرده اند. خوب قطعاً از روز اول ازدواج اينگونه نبوده است. ايشان ويژگي هاي منفي همسر خود را شمرده اند اما هيچ ويژگي خوبي از همسر خود نگفته اند. آيا واقعاً اين مرد هيچ ويژگي خوبي ندارد. قطعاً اين دوست ما مي گويد چرا دارد اما آنقدر بدي هاي او مرا اذيت کرده که نمي خواهم خوبي هاي او را به چشم بياورم. ما در روان شناسي فرمولي که داريم که جزء روش هاي رفتار درماني است و به نوعي از ايده هاي دقيق ديني و قرآني گرفته شده اين است که وقتي که مي خواهيد به بدي هاي يک نفر پيروز شويد با خوبي هاي خودتان پيروز نشويد بلکه با خوبي هاي خود او پيروز شويد. اين همان قانون شش به اضافه ي يک است. يعني اين همسري که بد زبان و بد گفتار است، ببينيد چه خوبي هاي کوچک و پيش پا افتاده اي دارد. اولاً از اين خوبي ها کمک بگيريد هم خودتان و هم به او بگوييد و هم دانه دانه کمک کنيد که ابدي هاي او برطرف شود. دوماً شما مي گوييد که به خانواده ي خود نگفته ايد، اينکار کار خوبي است. زيرا مادر و پدر و خواهر و برادر شما به اين علت که شما را به عنوان فردي از افراد خانواده خيلي دوست دارند، طبيعي است که با کوچک ترين اذيت و آزاري که براي شما پيش بيايد فوق العاده ناراحت مي شوند. و اگر آدم هاي خيلي عاقل و مدبري نباشند اين مشکل را بيشتر خواهند کرد. اگر آدم هاي مدبري باشند اين مشکل را حل مي کنند اما در گوشه ي ذهن آنها تلخي رفتار اين آدم باقي مي ماند و سخت مي توانند اين تلخي رفتار را از ذهن خود دور کنند. ولي شما يادتان مي رود چرا که شما به عنوان يک همسر هم تلخکامي و تلخ رفتاري را از همسرخود ديده ايد و هم يک جاهايي نيز روابط شما خوب و عاشقانه بوده است. آن خوشي ها مي تواند اين بدي ها را از بين ببرد ولي در مورد مادر و خواهر و برادر شما اين مسئله رخ نمي دهد. اما اينکه به هيچکس نگوييد اين بدترين رفتار است. يعني لازم است که شما در کنار زندگي خود يک مشاور لايق و خدا ترس داشته باشيد. من يقين دارم شما هم مانند همان مردي که در زندگي شما است رفتارهايي کرده ايد که اين رفتار روز به روز بيشتر شده است. ايشان گفته بودند که روز به روز ناراحتي من بيشتر مي شود. بدزباني همسر شما با پاسخ گفتن شما قطعاً بيشتر مي شود چون خشم به دنبال طعمه مي رود. وقتي که ايشان به خانواده ي شما بد مي گويد آيا شما سکوت مي کنيد ؟ هفتاد درصد از خانم ها هرگز سکوت نمي کنند. وقتي که اين آقا به مادر و پدر و خواهر و برادر ايشان بد و بيراه مي گويد اين ها همه را باضافه ي يک چيزهايي اضافه تر در مورد خانواده ي اين آقا مي گويند. دقيقاً رفتار غلط رخ مي دهد. روش اهل بيت چيست؟ ايشان مي گويند اگر هر موقع کسي به شما گفت که اگر يک حرف بزنيد ده تا حرف جواب شما را مي دهم به او پاسخ دهيد اگر ده تا بگويي يک دانه نيز جواب تو را نمي دهم. يعني اين فرصت را داريد وقتي که او به هر دليلي با بهانه يا بي بهانه شروع کند به بدرفتاري و بد گفتاري بايد آنقدر ظرفيت امنيت عاطفي شما با عبادت، با روش هاي معنوي، با ورزش و با تغذيه هاي سالم بالا برود که بتوانيد فشار عصبي خود را پايين بياوريد. قدرت اخلاقي و شجاعت اخلاقي خود را بالا ببريد تا بتوانيد اين آدم را از بدي هاي خود دور کنيد. با يک چنين روشي شما مي توانيد در نهايت آرامش و صبوري به او کمک کنيد تا خشم او و آن فاضلاب روحي که در رفتار و گفتار خود نشان مي دهد تخليه شود. تا شما بتوانيد آن روش هاي مثبت را نشان دهيد. اگر فردي مانند همسر ايشان بيننده ي اين برنامه باشد يعني مردي که بگويد خانم شما چه خبر داريد ؟ خانم ها براي شما نامه نوشته اند شما از دل ما آقايان چه خبر داريد ؟ خوب وقتي ما وارد خانه مي شويم مثلاً زندگي اين خانم مرتب نيست يا احياناً سرو وضع ظاهر او بسيار آشفته و نا مناسب است. وضعيت خانه و زندگي آنگونه که بايد آرامش ايجاد کند نيست. دلخوري هاي ما مردها را نيز ببينيد بعد راه حل نشان دهيد. من مي گويم گاهي اين برادر هاي خوب احساس مي کنند که اينجا خانه ي من است من اينجا داد نزنم کجا داد بزنم ؟ بهترين راه اين است که همانگونه که دل آنها مي خواهد در خانه بهترين آرامش را داشته باشند، بايد بتوانند اين آرامش را براي همسر خود فراهم کنند. در حقيقت آن مردي که از رفتار همسر خود و خانواده ي او ناراضي است يقين بداند که با بد رفتاري خود آن تتمه ي محبت را نيز از بين مي برد. بهترين راه درمان اين است که ياد شما باشد وقتي که بد رفتاري مي کنيد خداوند اين بدرفتاري شما را بي پاسخ نمي گذارد. بخصوص در مقابل همسري که راه چاره اي ندارد و تلقي او اين است که من نمي توانم جدا شوم من بايد زندگي خود را بکنم، کجا برگردم. اگر از سر ناچاري با شما زندگي مي کند متأسفانه زمينه ي انواع آسيب ها در زندگي شما رايج شده است. راه حل اين است که شما هم بهانه گير بشويد اما بهانه گير مثبت. در ليوان خالي زندگي، قسمت هايي که همسر شما توانسته رفتارهاي خوبي را داشته باشد با قانون شش باضافه ي يک تشويق کنيد. فرصت بدهيد که عزت نفس همسر شما بالا برود و بتواند محبت بي دريغ به شما بکند. ياد ما باشد اولين کادوي پاتختي را خداوند با جلوه گري هاي محبت به اسم مودت و رحمت به عنوان بخشش به هر زن و شوهر داده است. نگذاريم که اين گلدان ها با بي توجهي خشک شود.
سوال- در هر سوالي که ما از شما داشته ايم و اختلاف زن و شوهري داشته اند شما به مصالحه دعوت کرده ايد. آيا در اين ساليان سال که شما مشاوره مي دهيد تا به حال راهکار طلاق را پيشنهاد کرده ايد؟
پاسخ – متأسفانه بله، ولي شايد از هر صد مورد يکي از آنها. طلاق از زلزله ي بم با تمام دردناکي که داشت خيلي تلخ تر و سخت تر است. با يک چنين نگاهي بايد حواس ما باشد که طلاق اولين راه حل نيست. مانند اين است که يک جوان بيست يا بيست و پنج ساله را به بيمارستان مي برند او دچار آسيب شده است و پزشکان تصميم مي گيرند که پاي او قطع کنند يا خير ؟ به نظر شما بايد راحت به قطع کردن اين پا رأي بدهند ؟ قطعاً نه. بايد همه ي راه حل ها را بروند. حتي اگر بتوانند يک روز ديگر در مورد آن فکر کنند شايد راه حلي وجود داشته باشد. تا وقتي که احتمال بدهند اگر اين پا را نگاه دارند اعضاء ديگر آسيب مي بيند. درصورتي طلاق واجب مي شود که من ببينم سلامت معنوي، روحي واخلاقي يکي از زوجين در معرض تهديد قطعي است و راه حل ديگري وجود ندارد.