برنامه سمت خدا
-خانم نيلچي زاده
-پرسش و پاسخ
89-10-01
سوال – من در يکي از روستاهاي زيباي کشورمان زندگي مي کنم. ما در کودکي پدر خود را از دست داديم و برادر نوجوان ما سرپرستي ما را بعهده گرفت. الان من سي سال دارم و تاکنون کسي به طور رسمي از من خواستگاري نکرده است. من هيچ شغلي ندارم، برادرم هم که الان سي و پنج سال دارد ما را تحت فشار قرار داده که ديگر سرپرستي شما را بعهده نمي گيرم. من شما را سربار خود مي بينم و مي خواهم ازدواج کنم و شما را تنها بگذارم. باور کنيد آنقدر بر سر ما منت مي گذارد که هر لقمه مانند يک گلوله از گلوي ما پايين مي رود. ما هر لحظه آرزوي مرگ مي کن. الان حدود ده سال است که هر روز و هرشب با گريه از خدا مي خواهم که ما را نجات دهد و شرايط يک ازدواج موفق را براي من فراهم کند. ولي خدا به من بيچاره توجهي نمي کند مثل اينکه من نه در زمين و نه در آسمان کسي را ندارم. من ديگر وقت زيادي براي ازدواج ندارم. لطفاً بگوييد من که اضافي هستم پس چرا خدا من را آفريده است؟ او که مي گويند کار عبث انجام نمي دهد، باورکنيد ايمان خود را دارم از دست مي دهم.
پاسخ – به اين خواهر خوب و برادر نجيبشان سلام عرض مي کنم و خدا را شاکر هستم که در اين دنياي بزرگ با وجود کمبود هاي مختلف معنوي و فکري و فرهنگي، هنوز فرهنگ ناب آل اله در ميان مردم خوب ما جاري است. وقتي پدر و مادري از دست رفتند اين برادر با اينکه جوان بوده مسئوليت خواهر و برادرهاي خود را بعهده گرفته است. اول - ايشان مي گويند که ده سال است که من از خدا مي خواهم که ازدواج کنم. دوم مي گويند که هيچ شغلي ندارم. برادر من نوجوان بوده و الان سي و پنج سال دارد و مي خواهد ازدواج کند. اجزاء سوال در حقيقت کاملاً گويا است که روحيه ي شکرگزاري در خواهر خوب ما کم شده براي همين هم قدرت ها و توانمندي هاي خود را دست کم گرفته است.
اولاً چرا شما هنوز شغلي نداريد؟ شغل به اين معنا نيست که حتماً پشت ميز يک اداره بنشينيد. شغل يعني اينکه شما جوهره ي وجودي خود را نشان بدهيد. در فضاي روستا يک سري فعاليتهايي است که شما مي توانيد انجام دهيد باه ضافه ي هنرهاي دستي که قطعاً مي توانيد آنجا داشته باشيد. از قالي بافي گرفته تا کارکردن با انواع وسايلي که آنجا در محيط است. وقتي نگاه ما به عنوان بهداشت معنوي و رواني به زندگي اين است که بهترين تفريح کار کردن است، يعني هر کسي که کار خلاق و موثر نداشته باشد قطعاً بداند که شادابي هاي دروني او خواهد مرد. اين خواهر خوب ما حداقل بخاطر تشکر از برادر خود لازم بود که امکاني فراهم مي کرد که بتواند بخشي از محبت هاي برادر خود را از جهت مالي جبران کند و براي خود يک سرپناهي را فراهم کند. بعد از گذشت اين همه سال هنوز فکر مي کند که برادر ايشان مانند يک پدر بايد مسئوليت هاي او را به عهده بگيرد. آيا فکر نمي کنيد اين يک مقداري زياده طلبي باشد؟ البته شايد يک مقدار هم تقصير اين برادر خوب باشد. آنقدر خوب حمايت کرده که حالا که به قول معروف جان او به لبش رسيده و مي گويد مي خواهم ازدواج کنم، همه مي گويند شما مي خواهيد منت سر ما بگذاريد. اي کاش ما مي مرديم و زنده نمي مانديم.
من هميشه به دوستان عرض کردم اگر از لحاظ تيپ شخصيتي نگاه کنيد مردم دو تيپ اصلي دارند: آدم هايي که طلبکار هستند و آدم هايي که بدهکار هستند. آدم هاي طلبکار در زندگي ما خيلي زياد هستند. خيلي وقت ها اگر ما مراقب بهداشت معنوي و رواني خود نباشيم هميشه طلبکار هستيم. اول از چه کسي؟ از خداوند، يعني بيشترين طلبکاري مردم از خدا است. حالا اگر خداوند به او اين توفيق را داده باشد که اهل خدا و پيغمبر و دين و ديانت و نمازو دستورات ديني هم باشد بيشتر از خدا طلبکار مي شود. مي گويد خدايا من نماز مي خوانم، حجاب دارم، خمس مي دهم و محبت مي کنم پس تو خدايي خود را چه وقتي مي خواهي نشان بدهي؟ چرا اين همه خدايي که مي کند را نمي بينيد؟ همين که شما برادر به اين خوبي داشته ايد که بالاي سر شما بوده و در آن محيط توانسته ايد سالم رشد کنيد نعمت خدا بوده است. ولي از اين فرصت هايي که داشته ايد استفاده ي لازم را نکرده ايد. اما الان چه کاري بايد بکنيد؟
بهترين راه حل اين است که يکبار ديگر نگاه کنيد. برادر شما زحمت هاي زيادي براي شما کشيده است، شما براي جبران زحمت هاي ايشان چه کاري کرده ايد؟ دوم حتماً شما بايد يک توانمندي اقتصادي سالم را براي خود فراهم کنيد. فکر نکنيد که اول بايد سرمايه داشتيد. يکي از اشتباهات رايج جوان هاي ما، چه دختر و چه پسر اين است که ما بايد حتماً اول يک پول زيادي داشته باشيم بعد دست به يک کاري بزنيم. بعد دست به يک کار مي زنند دو يا سه ماه در آن کار هستند بعد آن را رها مي کنند. مي گويند نه نشد اين کار و اين پول جواب نداد. اين اشتباه است، بجاي کارآفريني، کارجويي و بجاي بلند همتي، بلند پروازي. شما از همان نداشته هاي خود استفاده کن. از همان چهل تکه اي که مي توانيد درست کنيد تا همان ساقه هاي گندم و برنجي که در روستا هست و مي توانيد از آن تابلو درست کنيد و هزاران کار ديگر. پس پيدا کردن يک شغل مناسب از نداشته هاي شما به عنوان يک کار قشنگ و راحت است. بعداً ده سال است که دل شما مي خواسته ازدواج کنيد و مي گوييد که خواستگار داشته ايد ولي رسمي نبوده است، يعني اينکه شما در اين عالم و در آن روستا غير از برادر هيچ کس ديگري را نداريد؟ معمولاً افراد يک روستا با يکديگر نسبت دارند. خاله، عمو، عمه، پسر خاله يکي هست، يعني بين آنها هيچ انسان عاقل و خدا ترسي نيست. با او همراهي کن تا زمينه ي يک زندگي خوب را داشته باشي. البته اين دوست خوب ما دير به فکر خود افتاده است. ولي لازم است بجاي اينکه شما خود را سربار ببينيد و سربار باشيد، اتفاقاً قدرت اين را هم داريد که دست خيلي ها را هم بگيريد. شما خود را جزء بدهکارها به برادر خود و به خدا بدان. که بدن سالم، فکر خوب و ايمان و توانايي به شما داده است، حيف است که با اين همه سرمايه دم از نااميدي بزنيد.
سوال – دختري سي و دو ساله هستم که به علت بيماري نمي توانم ازدواج کنم اما خيلي سرحال و دل زنده ام و خدا را شکر مي کنم. تا به حال براي اين امر گله و شکايتي از خدا نداشته ام و هميشه خدا را شاکر بوده ام. با توکل به خدا توانستم واسطه ي ازدواج خواهر کوچک خود بشوم. الان پنج سال از ازدواج او مي گذرد و الحمد الهم خوشبخت است. مي خواستم بدانم الان با اين شرايط من چطور مي توانم به آرامش برسم؟ از واقعيت که نمي توان فرار کرد، بالاخره من دختري تنها هستم و بايد تمام مشکلات زندگي را خود به دوش بکشم. هر شبکه ي تلويزيوني که نگاه مي کنيد درخصوص ازدواج جوانان، مشکلات ازدواج و ارتباط بين زن و شوهر صحبت مي کند. حتماً کساني مثل من هستند که نمي توانند به اين امر مقدس برسند. ما هم در اين جامعه سهم کوچکي داريم درست است؟ از شما خواهش مي کنم که مرا راهنمايي کنيد، از سنگ و آهن که نيستم من هم خسته مي شوم.
پاسخ – من چند تبريک ويژه به اين خواهر خوب بگويم. اول بابت قدرت نگاه کردن به واقعيت ها و واقع بيني. تفاوت اين خواهر خوب ما با آن خواهر اول اين است که توانسته واقعيت ها را ببيند و بپذيرد. اين اولين شرط موفقيت ما است، ما با نديده گرفتن واقعيت نمي توانيم مشکلي را حل کنيم. دوم روحيه ي شکرگزاري است که ايشان خيلي قشنگ آن را عملي کرده است. سومين تبريک بابت اينکه با اين شرايط ويژه اي که ايشان داشته مانع ازدواج خواهر خود نشده است. اين چيزي است که من در حوزه، دانشگاه و جاهاي مختلف کشور ديده ام که خواهرهاي کوچک تر اعلام مي کنند که خواهر بزرگتر ما خواستگار دارد ولي نمي خواهد ازدواج کند. خواستگار مناسب ندارد و يا پدر و مادر مانع هستند و به نوعي خواهر کوچک تر اين امکان را دارد که يک ازدواج خوب داشته باشد اما پدر و مادر با نوع نگاه خود مانع هستند. من دفعات قبل هم به پدر و مادر هاي خوب عرض کردم که ما بين خود و خدا هيچ حجتي نداريم که به خاطر خواهر بزرگتر از ازدواج خواهر کوچکتر جلوگيري کنيم. و يا بخاطر برادري که در خانواده است بگوييم که اول بايد دختر ازدواج کند بعد اين پسر ازدواج کند. نه هرکدام که آمادگي دارند و شرايط مناسب براي يک زندگي را دارند اين شرايط را فراهم کنيد يقين بدانيد که گفته هاي خداوند قطعي و خطا ناپذير است. خداوند مي فرمايد: از شاکرين باشيد من خير را براي شما بيشتر خواهم کرد. با اين نوع نگاه اين خواهر خوب ما موفقيت هاي زيادي را داشته است. اما موفقيت بعدي که بايد در زندگي خود ايجاد کند و از ما در اين زمينه کمک خواسته اين است که چکار کند که خسته نشود و اين شادابي روز به روز بيشتر شود؟ راه حلي که مي خواهم به ايشان عرض کنم شبيه همان راه حلي است که به خانم هاي متأهلي که مي گفتند ما همه ي راه ها را رفتيم و بچه دار نشديم عرض کردم. ما وقتي که به عنوان يک فرد موفق بتوانيم از تهديد هاي زندگي فرصت بسازيم قدرت بيشتري پيدا مي کنيم. آدم هاي خوشبخت، آدم هايي نيستند که همه چيز براي آنها فراهم بوده بلکه آدم هاي خوشبخت اتفاقاً آدم هايي هستند که خيلي چيزها را در زندگي نداشته اند. چيزهايي که آدم هاي عادي خيلي راحت به آن مي رسيدند، اين افراد گاهي اصلاً نمي رسيدند و گاهي نيز با چنگ و دندان به آن مي رسيدند. چکار بايد کرد؟ شما با اين سرحالي و شادابي که داريد شکر اين نعمت را بکنيد. در اطراف خود، در محل خود و در فاميل خود و يا اگر بين اين ها هم نيست دايره ي ديد خود را گسترده تر کنيد و افرادي که از لحاظ روحي دچار آسيب هستند و نياز به حمايت روحي و فکري شما دارند و شما مي توانيد به آنها کمک کنيد را پيدا کنيد. به افرادي که سرپرست مناسب ندارند و به بچه ها در سنين مختلف کمک کنيد. يکي از آن خلاقيت هاي معنوي براي شادي دروني خدمت کردن به ديگران است.
روايت شريفي از پيامبر اکرم (ص) است که مي فرمايند: شما به هر مومني که خدمت کنيد به من پيامبر خدمت کرده ايد. من بارها به دوستان عرض مي کنم که آيا شما دوست نداريد که پيامبر به شما مي گفتند دل من مي خواهد تو به خانه ي من بيايي و جارو بزني. مي گفتند چرا ما حاضر هستيم با مژه هاي چشم خود آن جايي را که شما مي خواهي بنشيني و برخيزي جارو بزنيم. چرا در قبال همديگر اين روحيه را نداريم؟ به هم که مي رسيم مي گوييم نه يکي من و يکي تو يعني در مقابل هم گارد مي گيريم. براي اينکه روحيه ي ايماني ما ضعيف است. اين همه انسان خدامحوري که در زندگي خود نقاط کم و اندکي دارند، براي اينکه بتوانيم نقاط اندک آنها را روشن کنيم ما توان خيلي زيادي داريم. کمک به کساني که نيازمند هستند يا بد سرپرست و بي سرپرست هستند. يا يتيم هاي روحي، يعني کساني که ظاهراً پدر و مادر بالاي سر آنها است اما به حمايت هاي معنوي شما نياز دارند. شما در اين زمينه مي توانيد کمک کنيد و به قول کساني که در بحث انرژي هاي معنوي کار مي کنند يک سينرژي ايجاد کنيد. يک هم افزايي انرژي ايجاد کنيد تا از اين طريق خود نيز بعد معنوي بيشتري پيدا کنيد.
سوال – ما ديشب به ديدن مادربزرگ شوهرم که از کربلاي معلي بازگشته بود رفتيم. ايشان با اينکه خانم مذهبي هستند و ادعاي مومن بودن بيش از حد مي کنند و نماز شب و غيره مي خوانند اما از عفت کلام برخوردار نيستند. مدام نيش و کنايه مي زنند و دل مي شکنند. با اينکه تازه از حرم امام حسين (ع) آمده بودند و من هم باردار بودم ولي دل من را با حرف هاي خود خيلي شکستند و پيش جمع من را خوار و خفيف کردند. آيا از آن خانه اي که در بهشت حرف آن را زديد که نصيب کساني مي شود که به زيارت امام حسين (ع ) مي روند نصيب اين افراد هم خواهد شد؟ آيا اصلاً جاي اين ايشان در بهشت است؟ که يک دختر از شهر غريب وارد خانواده ي آنها شده اينقدر به او بي احترامي مي کنند و دل او را مي شکنند. آيا اين درست است؟
پاسخ – من به اين خواهر خوب حق مي دهم که فوق العاده زود رنج باشند زيرا که دوران بارداري را مي گذرانند و در يک شهر غريب زندگي مي کنند. اينها ظرفيت هاي عاطفي ما را پايين مي آورد يعني کمک مي کند که ما با کوچکترين حرف و رفتاري که حس کنيم سرد است آزرده شويم. اما ايشان مي گويند که اين خانم کلمات نامناسبي بکار برده اند و اصطلاحاً گفته اند کلمات ايشان معمولاً کلمات زيبايي نيست و ايشان فردي نيست که از لحاظ شخصيتي خيلي نسبت به کلمات خود دقت کند. من چند نکته به اين خواهر خوب توصيه مي کنم: اولاً گفته اند اين خانم مادر بزرگ همسرشان هستند پس بايد سن ايشان بالاي شصت يا شصت و پنج سال باشد. يکي از آسيب هاي کهن سالي که بعضي از افراد که کمتر مراقب خود هستند به آن دچار مي شوند بدزباني و نيش زبان است. يعني اگر در دوران جواني افراد از خود مراقبت نکنند، آدم هايي که حساس و دقيق هستند هرچه پا به سن مي گذارند به قول معروف نق زن و نيش زن مي شوند. قرآن به اين تيپ شخصيت ها چه در سنين پايين و چه در سنين بالا، واي گفته است. ويلٌ لکل حمزةٍ لمزه، واي بر هر عيب جوي هرزه زبان. واي بر هرکسي که منتظر است از يک کسي عيبي پيدا کند و بعد با کلمات زشت از آن ياد کند چه در حضور او و چه در غياب او. خدا به اين فرد گفته واي. اما خواهر خوب مراقب باش و حواس تو باشد ايشان سني از او گذشته است. سن زياد ايشان اين اقتضا را دارد که شما بتوانيد از کنار او عبور کنيد. شما مي دانيد اين فرد دچار اين مشکلات اخلاقي است. پس زمان حضور خود را در کنار ايشان به حداقل برسانيد. يعني نيازي نيست که شما سه ساعت خانه ي اين خانم باشيد. بهانه هاي مناسب و درست و بدون دروغ گفتن براي همسر خود درست کن و بگو که چون باردار هستم و شرايط جسمي درستي ندارم اجازه بده که فقط نيم ساعت منزل مادر جون باشيم. نيم ساعت برويد و قبل از اينکه زير رگبار کلمات نامناسب قرار بگيريد و با همان ترکش هاي اول صحنه ي جنگ را ترک کنيد. پس ما زمان حضور خود را در کنار افرادي که زبان و روحيات منفي دارند به حداقل برسانيم. از لحاظ تلفن هم شما مي دانيد که معمولاً قبض تلفن همراه خانم ها فوق العاده زياد است وقبض تلفن منزل هم عموماً متعلق به خانم ها است. البته من از خانم هاي خوب عذرخواهي مي کنم که گاهي اوقات مجبور هستند، يعني در شهر ديگري کسي را دارند يا بيمار دارند و يا شرايط خاصي دارند که مجبور هستند با تلفن دلجويي کنند. اما در غير از حالت اجبار واقعاً فکر مي کنم که آسيب هاي جدي را دارد، شايد ما در يک جلسه بايد به مهارت هاي اخلاقي و بهداشت معنوي مکالمات تلفني هم بپردازيم. گاهي اوقات من ديده ام تلفن زنگ زده و طرف مقابل نيم ساعت، چهل دقيقه و يا يک ساعت ما را پاي تلفن نگاه داشته است چرا که فرد مهارت قطع کردن تلفن به صورت اخلاقي را ندارد. اگر اين مهارت را ندارند اين کار را نکنند چون داخل تله مي افتند، ما نبايد خود را در موقعيت منفي قرار دهيم بعد از لحاظ عصبي به هم بريزيم و رفتار نامناسب بکنيم. بايد اين خانم مهارت هايي را در اين زمينه ياد بگيرد. پس حضور خود را کم کنيد و محبت خود را جدي کنيد. ياد ما باشد همه ي ما روزي اگر انشاءاله خداوند خواست پيمانه ي ما را پر کند قرار است به کهنسالي برسيم. خدا پيري همه ي ما را ختم به خير کند، بهداشت رواني خود را بايد از ميان سالي بالا ببريم. من نمي توانم بگويم که اگر به سن کهنسالي رسيدم لزوماً خيلي آدم خوش اخلاقي مي شوم. بعضي پيرزن و پيرمردها هستند که آنقدر خوش اخلاق و شيرين هستند که همه دور آنها مي چرخند و مانند پروانه به دور شمع مي گردند. بعضي ها متأسفانه کج خلق هستند که علت آن مي تواند بيماري جسمي باشد. پادرد شديد دارد، ضعف جسماني دارد، پوکي استخوان دارد ما هزار و يک جور مشکل داريم.
قرآن مي فرمايد: و من نعمرهم ننکسهم في الخلق افلا يعقلون. هرکسي که پا به سن مي گذارد و عمر او طولاني مي شود يک حالت شکستگي در او ايجاد مي شود. ديگر آن فرد جواني نيست که ظرفيت او بالا باشد. اگر دانا هستيد به اين مسئله توجه کنيد که افرادي که سني از آنها گذشته قدرت تحمل پاييني دارند. نکته ي بعدي که مي خواهم به اين خواهر عرض کنم اين است که ايشان فقط مظلوميت خود را عنوان کرد گفت که من از يک خانواده ي غريب هستم و حامله هستم اما کسي هواي من را نداشت وقتي که مي گوييد طرف مقابل شما در مقابل همه بد گفتار است پس شما نبايد اينقدر ناراحت شويد. يعني ايشان به هر کسي که برسد احياناً يک يا دو کلمه ي نامناسب خواهد گفت. اما اجازه دهيد به اين مادر بزرگ خوب و احياناً مادر بزرگ هاي خوبي که پاي برنامه هستند يک نکته عرض کنم: شما که اينقدر زحمت کشيديد و خدا هم به شما منت گذاشته و توفيق زيارت سيد الشهدا(س) را پيدا کرده ايد، اين امکان را بايد براي خود فراهم کنيد که مبادا آن خانه اي را که در بهشت به اين وسيله بدست آورده ايد يک بمب گذار گناه آن را تخريب کند. يک نفر در کنار پيامبر بود. زماني که پيامبر فرمودند: هر ذکري را که شما مي گوييد و با هر لاالهر الاالهد، سبحان اله و اله اکبر يک درخت براي شما در بهشت کاشته مي شود، يعني ذکر الهي اين قدرت را دارد، آن فرد گفت پس ما خيلي در بهشت درخت داريم يک جنگل براي خود داريم. حضرت فرمودند: اگر آتش نفرستيد و آن را نسوزانيد. گناهاني که شما مي کنيد موجب مي شود که آن درخت ها بسوزد. شما با سختي، بهشتي را با عشق اباعبدالهي الحسين (ع) بدست آورده ايد، مبادا با آزردن دل ديگران به آن آسيب بزنيد. من همين جا اين روايت را از پيامبر عزيز اسلام نقل کنم که مي فرمايند: هرکس مومني را اذيت کند قطعاً بدانيد من پيامبر را اذيت کرده است. آن مادر شوهر خوب، آن خواهر شوهر خوب و آن مادر بزرگ خوب که ديگران را با رفتار و گفتار خود آزرده مي کند، ببيند آيا دوست دارد که پيامبر را رنجيده خاطر کند؟ پيامبر مي گويد که قطعي بدانيد و من با شما تعارف نمي کنم. کلمه قد در اين جمله قد تحقيقيه است يعني مو لاي درز آن نمي رود. اگر کسي را اذيت کرديد و او مومن بود يقين بدانيد که قلب من پيامبر را آزرده کرده ايد. اين روايت را دوستان مي توانند در کتاب شريف بحارالانوار جلد شصت و هفت ببينند.
سوال – پارسال من به همراه خواهرم و بچه ي پنج ساله ي او براي عزاداري به حسينيه رفته بوديم همه ي خانم ها حرف مي زدند. بچه ي خواهر من با بچه ي من يک کمي حرف زد خانمي که جلوي ما بود، بچه ي خواهر من را دعوا کرد و با اخم به ما گفت: شما که بچه داريد چرا به مجلس آمده ايد؟ خواهر من گريه کنان رفت، يک خانمي که آنجا بود اين صحنه را ديد و سعي کرد که ازخواهر من دلجويي کند اما خواهر من هرگز ديگر به حسينيه نيامد. خواهش مي کنم از طريق برنامه به مردم بگوييد که عواقب کارها و حرف هاي خود را بدانند و نسبت به آن آگاه باشند که خداي ناکرده باعث روي گرداني افراد از مجالس ديني و مساجد نشوند.
پاسخ – جا دارد که اينجا چند نکته را عرض کنم. من در بين بستگان خودم خانم محترم و عزيزي بود که البته ايشان به رحمت خدا رفته اند. يک بار با من درد و دل مي کرد و مي گفت وقتي من دختر بچه بودم يک بار سجاده و جانماز خود را برداشتم و با عشق به جلسه اي رفتم که خانم هاي متشخص و متديني بودند که صف اول نماز مي ايستند. شايد بعضي از تهراني هاي قديم يادشان باشد که خانم اشرف الحاجي يکي از خانم هايي بود که در دوره ي طاغوت از طرف آيت اله بروجردي اجازه ي نماز داشت. مي گفت: من به جلسه ي ايشان رفتم، اما نوع برخورد خانم ها با من خيلي زننده بود که مي گفتند يک دختر بچه اينجا چه مي کند؟ با اينکه آن مجلس خيلي خوب بود و من آن خطيب را قبول داشتم اما برخورد آن افراد طوري بود که من ديگر هيچوقت مسجد نرفتم. البته اين خانم امروز رحمت خدا رفته اند ولي اين نکته هميشه در قلب من مثل يک ميخ آتشين فرورفت که خدايا مبادا ما با رفتار و گفتار خود کسي را که به قول روانشناسان زود رنج است، دچار آسيب معنوي کنيم که او از بعضي از خوبي ها دست بکشد. اما چکار کنيم؟ اين خواهر و مادر خوب که مي گويند ما با بچه به حسينيه رفته ايم، اولا قرار شد که ما وقتي بچه ها را با خود به اين مجالس مي بريم کاملاً زمان را کوتاه کنيم. دوماً حتماً با خود يک مقدار خوراکي و چند اسباب بازي کوچک و بي صدا همراه ببريم که اين بچه بتواند با يک اسباب بازي کوچک و يک عروسک که سرو صدايي نداشته باشد بازي کند. يعني اين امکان را فراهم کنيم که در آن مکان به نوعي فضاي کودکانه ي او تأمين شود. سوم تا حد ممکن در مجالس عزاداري بچه ها را کنار يکديگر نگذاريم چون طبيعي است که بچه است و مي خواهد حرف بزند. چهارم چون تا پايان اربعين مراسم عزاداري آل اله خيلي جدي تر در کشور ما است به برادران و خواهران خوب توصيه مي کنم که وقتي مي خواهيد نذر کنيد، يا حتي اگر نذر هم نکرده ايد براي اينکه خدمتي به مجالس اهل بيت بکنيد، با خود يک مقدار خوارکي هاي کوچک که خورد هم نشود و مجلس را کثيف نکند، مانند نان و خرما، نان و پنير و يا چند عدد بيسکويت کوچک آماده کنيد. بيست تا يا پنجاه يا صد تا و يا هر چه قدر که مي توانيد آماده کنيد و در کيف خود بگذاريد و بگوييد يا امام حسين گرچه من در روز عاشورا نبودم که کودکان تشنه و گرسنه ي شما را اطعام کنم، در اين مجلس مي آيم و هر بچه ي کوچکي که آمد به عشق بچه هاي شما در روز عاشورا به او خدمت مي کنم. من اين بچه ها را بچه هايي مي بينم که قرار است در لشکر شما باشند. يعني وقتي اين بچه سرو صدا مي کند و اذيت مي کند، گاهي اوقات تشنه و گرسنه و بي حوصله است و گاهي اوقات نيز خسته است. من بايد ظرفيت او را با محبت بالا ببرم. خاطر من است اين مسئله را در دهه ي اول ماه محرم در يکي از مجالس که گفتم، خيلي خوشحال شدم و خداوند به من منت گذاشت و دو يا سه بار ديدم که دوستان اين کار را کردند. مي ديدم که گاهي حتي سه يا چهار نوبت به بچه ها مي رسيدند و در نتيجه بچه ها احساس مي کردند که اين چه جاي خوبي است، چقدر همه هواي ما را دارند. بخاطر خدا هواي بچه هاي کوچک را در مسجد و حسينيه ها و مجالس ذکر اهل بيت داشته باشيد. البته توصيه مي کنم مراقبت کنيد و وقتي بچه را مسجد مي بريد با او عروسک نبريد، طبيعي است به خاطر نوع فتواهايي که ما در رابطه با بحث عروسک داريم ممکن است خيلي از مادر بزرگها بگويند که براي چه اين بچه با عروسک به مسجد آمده است؟ شما چيزي را ببريد که بدون دردسر و بدون شبهه باشد. ياد ما باشد من بزرگسالي که نشسته ام و عزاداري و ذکر اهل بيت را گوش مي دهم، درست است که پچ پچ هاي اين بچه ممکن است مزاحم من باشد و حال من را تغيير دهد. ولي نگاه به اين مسئله کنم که پنجاه سال ديگر من نيستم اما اين بچه هست و قرار است مجلس ذکر اهل بيت را حفظ کند. مبادا من خيانت به اهل بيت بکنم و کسي را با دل شکستگي از خيمه ي امام حسين (ع) بيرون کنم. نمي دانم آقا چه کسي را مي خرد و نمي دانم کداميک از ما پاک تر و زيباتر دل به اهل بيت مي سپارد. شايد آن بچه را خيلي جدي تر و آن مادري که بچه ي خود را با سختي آورده است جدي تر بگيرد. چرا فکر مي کنيم که آن مادر از بيکاري آمده است؟ چرا فکر مي کنيم که جاي اين آدم در اين مجلس نيست؟ اتفاقاً در اين مجلس جاي مادرها و بچه ها است. و توصيه ي آخر من که اين را خوشبختانه در اصفهان ديدم که رايج شده در بعضي از حسينيه هاي بزرگ و فرهنگي کشور ما اين روش را دارند که در کنار حسينيه مهد کودک هاي ساعتي مي گذارند. يعني اگر قرار است سه ساعت مجلس اهل بيت باشد يک چيزي حدود چهار ساعت، يعني نيم ساعت قبل از جلسه و نيم ساعت بعد از آن يک اتاقي را فراهم مي کنند. اسباب بازي هايي براي بچه ها در آن اتاق است و مداح و سخنران مخصوص براي بچه ها هم در اين اتاق است. من سفري به اصفهان داشتم و لذت بردم که يک موسسه اي دو سال است که دقيقاً به اين روش عمل مي کند. اما واي به من اگر کسي را با رنجش خاطر دور کنم که شايد ديگر هيچوقت نتوانم اصلاح کنم. من به سهم خود و به عنوان کسي که خاک پاي عزاداران امام حسين را سرمه ي چشم هاي خود مي کنم از اين خواهري که رنجيده شده عذرخواهي مي کنم. و دل من مي خواهد ايشان بپذيرد که اين به دليل نفهمي من است که در حق آن بچه اشتباه کرده ام و چيزي نيست که ايشان بخواهد تلقي کند و به حساب امام حسين (ع) بگذارد. من بد کرده ام چرا با امام حسين(ع) قهر مي کند؟
سوال – بخاطر حيا و ايمان و فقر خانواده و عدم حضور در مراسم گناه با اينکه دبير و تحصيل کرده هم بودم هيچکس براي ازدواج سراغ من نيامد و وقت ازدواج من گذشت. آيا مي توانم بعضي از شاگردان خود را که به درد من گرفتار هستند به پنهان کردن روحيات مذهبي تشويق کنم تا مثل من تنها و طرد نشوند؟
پاسخ – اين خواهر خوب ما جزء همان گروهي است که هنوز در صف طلبکاران قرار دارد. بخصوص که طلبکاري او از خدا است و مي گويد خدايا علت اينکه من ازدواج نکردم مربوط به اين مسئله است که دين دارم. چرا فکر نمي کنيد شايد غلط ديکته هاي ديگري داشته ايد؟ شايد نوع اخلاقيات شما مانع از اين شده که افراد ديگري سمت شما بيايند، افراد مناسب و خوبي که شما را به عنوان گزينه ي ازدواج ببينند.
چرا فکر مي کنيد که موفق نبودن شما در زندگي تقصير خدا است؟ خدا مظلوم ترين موجود عالم است، براي همين هم تا يک جايي ما کم مي آوريم از طرف خدا چک مي کشيم. تا يک جايي فکر مي کنيم که مشکلي است، دست خود را به سمت خدا مي بريم که خدايا تقصير تو است، واي خدايا چه کنم؟ خدايا شکايت به تو از تو، الهي اَشکرُ اِليکَ مِنک. خواهر خوب من دبير بودن شما يک افتخار است. اينکه اين قدرت را داريد که به خيلي از افراد خيلي چيزهاي خوب را ياد بدهيد. اما ياد ما باشد من و شمايي که معلم هستيم وقتي معلمي مي تواند خود را نشان دهد که هنر شاگرد بودن را از ياد نبريم. معلم اگر روزي يادش برود که ياد بگيرد، فسيل شده و ديگر معلم نيست، چون نمي تواند ياد بگيرد. من و شما بايد خيلي چيزها را ياد بگيريم. شما خواهر خوب من يک بار ديگر نگاه کن دينداري، شما را از خيلي از آسيب ها حفظ کرده است. اما اينکه شما يک ازدواج خوب نکرده ايد، آيا همه ي کساني که ازدواج کرده اند آيا ازدواج آنها موفق بوده است؟ همه ي کساني که ازدواج کرده اند تا آخر عمر با هم مانده اند؟ همه ي کساني که ازدواج مي کنند هيچ مشکلي ندارند؟ بقول آن نويسنده ي غربي مي گويد که ازدواج آن قلعه اي است که هرکس داخل آن است فکر مي کند اگر بيرون برود خيلي بهتر است و آن افرادي که بيرون هستند فکر مي کنند حتماً اگر وارد شوند خوب است. دين ما مي گويد ازدواج يکي از آن قلعه هاي محکم و خوب است ولي تنها راه موفقيت و خوشبختي نيست. پس اشتباه نکنيد و فکر نکنيد که تقصير دين داري شما است.
و اگر فکر مي کنيد که بايد چيزهاي غلطي ياد شاگردان خود بدهيد، يک بارديگر سر خود را به سمت آسمان بلند کنيد و ببينيد آن چيزهايي که مي خواهيد به شاگردان خود ياد دهيد که دين داري خود را پنهان کنند و يا حتي انکار کنند و به دين پشت کنند براي اينکه زندگي دنيايي خوشي داشته باشند در اين صورت معلم موفقي بوده ايد؟ پيامبر معلم بود و به همه ي ما گفت که يادتان باشد زندگي حقيقي شما اينجا نيست. اينجا آمده ايد که کوله پشتي خود را از يک خوبيهاي هويتي و شخصيتي پر کنيد، زندگي حقيقي شما جاي ديگري است. اگر قرار شده بخاطر آخرت، زندگي دنيايي را کنار بگذاريد اشکالي ندارد، اما ياد شما باشد که بخاطر دنيا آخرت خود را کنار نگذاريد. چون اينجا پنجاه يا شصت سال است ولي آنجا براي هميشه و تا ابد است.
سوال - سوره نساء آيات 59 - 52 را توضيح دهيد.
پاسخ - همه ي دوستان در اين ايام خود را مقيد مي کنند به اينکه زيارت عاشورا را قرائت کنند. مي دانيد که زيارت عاشورا حديث قدسي است. اما بعضي از افراد که در دينداري فقط باب حب را جدي گرفته اند با زيارت عاشورا مشکل پيدا مي کنند. اين افراد مي گويند براي چه ما بايد لعن کنيم؟ دل ما نمي خواهد که لعن کنيم اما در زيارت عاشورا خيلي جدي بايد لعن کرد. اللهم اَول ظالمٍ ظَلم حَق مُحمد و آل مُحمد. خدايا اولين کسي را که به پيامبر و خاندان او ظلم کرد و افرادي که از او تبعيت مي کنند و همينطور دانه دانه مي شمرد تا ظالمين روز عاشورا. چرا ما بايد لعن کنيم؟ البته اين بحث طولاني است و من امروز فقط مي خواهم آيه را بگويم و اگر امکان داشت بعدها به اين موضوع مي پردازيم. لعن کردن در فرهنگ ديني ما جزء آن خط قرمز هاي خيلي جدي است. به ما بارها گفته اند که مبادا به عنوان فحش و يا به عنوان نفرين از لعن استفاده کنيد. لعن قدرت عجيبي دارد و فقط در مورد کساني لعن کنيد که يقين بدانيد خداوند و پيامبر او آنها را لعن کرده اند. آن کساني که در زيارت عاشورا لعن شده اند دقيقاً در آيات امروز کد شناسايي آنها وجود دارد. در صفحه ي قبل از آياتي که امروز خوانده شد توضيح داده شده بود که اين افراد چه کساني هستند. آيا آن کساني را که کتاب آسماني به آنها داده شده نديديد؟ کساني هستند که به سمت طاغوت رفتند و کفار را بهتر از مومنين مي دانند. يعني پناه مي برند به روش هايي که خدا نمي پسندد. مومنين و مسلمانان را کنار مي گذارند اما با آمريکا و اسرائيل و هرکسي که دشمن خوني خدا و پيغمبر است خيلي جدي روابط سياسي، خانوادگي و اجتماعي دارند. اينها مي گويند که شما خيلي بهتر و هدايت شده تر از مسلمانان هستيد. خدا مي گويد اينها کساني هستند که من آنها را لعنت مي کنم. آيه ي اول صفحه اي که امروز خوانده شد دقيقاً همين بود. اولئک الذين لعنهم الهن، خدا مي گويد من اينها را لعنت مي کنم يعني چه؟ يعني رحمت عام من که شامل تمام موجودات عالم مي شود، ديگر بالاي سر اينها نيست. اينها بي برکت ترين موجودات عالم هستي هستند. هر کسي که پشت بکند به خدا و اهل بيت در حالي که اين برکت ها را دارد قطعاً بالاترين عذاب ها شامل حال او مي شود.
سوال - حدود يک سال و نيم است که من عقد کرده ام. قبل از اين جريان به پسر ديگري علاقه داشتم و قصد داشتيم ازدواج کنيم. ما با هم رابطه ي آشنايي داشتيم و خانواده هاي ما نيز خبر داشتند. اما شرايطي پيش آمد که بين ما ازدواجي صورت نگرفت. بعد از يک سال و نيم از هم جدا شديم و بعد از آن با پسر يکي از دوستان خانوادگي عقد کردم. من او را زياد نمي شناختم اما خانواده ي بسيار شريفي داشت. در ابتدا کاملاً راضي بودم چون وصف خوبيها و پاکي او را به وفور شنيده بودم. اما بعد از عقد نفرت شديدي نسبت به او تمام وجودم را فرا گرفت که تا الان ادامه دارد. زيرا او مثل ديوار سنگ و سرد است و فقط به کارهاي خود رسيدگي مي کند. و زماني که مي گويم بيشتر با هم حرف بزنيم و يکديگر را ببينيم مي گويد من کار دارم و آيا نبايد به کارهاي خود برسم؟ يا مي گويد: من خجالت مي کشم که زياد به خانه ي شما بيايم. زماني که از سر کار مي آيد مدام سر او توي لب تاپ خود است و کار او اين است که مقالات خود را بخواند. او زنگ زدن و پيامک زدن را خرج اضافه مي داند، افکار من را نمي پسندد. چيزهايي را که دوست دارم مسخره مي داند و به من مي گويد که رفتار تو بچه گانه است. مثلاً هديه خريدن براي روز مادر، روز زن و عيد و غيره را مسخره مي داند. گل خريدن را مسخره مي داند و مي گويد بايد پول آن را جمع کنيم در حالي که وضع اقتصادي او از تمام جوان هاي فاميل ما بهتر است. در يک کلام او خسيس است و من از مردهاي خسيس متنفر هستم. من دختر خيلي شادي بودم و هميشه دوستان من مي گفتند خوش بحال شوهر تو. اما پشت سر هم احساسات و افکار من سرکوب شده و حالا افسرده و تنها هستم. تقريباً پسري را که به او علاقه داشتم کاملاً کنار گذاشته بودم و گفته بودم که بايد به زندگي آينده ام فکر کنم و زن خوبي براي همسر خود باشم اما الان خيلي وقت است که فقط به او فکر مي کنم و خاطرات او را شب و روز مرور مي کنم. با ازدواج خود تمام خاطرات او را دور ريخته بودم اما شوهرم بامن کاري کرد که اين خاطرات را از سطل زباله ي ذهن خود بيرون بياورم و دوباره در قلب خود جاي دهم. بخدا من پول و شغل و موقعيت و تحصيلات و غيره را نمي خواستم، من خود طرفم و احساسات و فهم و شعور او را مي خواستم. خيلي دوست داشتم جدا شوم اما نشد و دو ماه ديگر به عروسي ما مانده است. تنها يک اميد براي من باقي مانده آنهم اينکه شايد بعد ازازدواج شرايط بهتر شود. يک سال است که ذره اي او را دوست نداشته ام و حتي لحظه اي هم دل من براي او تنگ نشده است. به من بگوييد چکار کنم؟
پاسخ – اين دوست خوب ما مي گويد که يک مدت طولاني با پسري در موقعيت دوستي به قصد ازدواج قرار گرفته بوده است. اين همان چيزي است که بارها خدمت دوستان عرض کرده بوديم، علقه هاي عاطفي قبل از ازدواج وقتي که استاندارد خدا را روي آن نداشته باشد، يعني بدون اينکه به هم محرم باشند يک رابطه ي دلدادگي ويژه بين دونفر وجود داشته باشد طبيعي است که بخشي از قلب آنها دچار آسيب شود. اين اولين آسيبي است که شما براي بعد عاطفي خود ايجاد کرده ايد. مهمترين مسئله ي اين خواهر خوب اين است که در قلب خود يک رقيب براي همسر خود ايجاد کرده است. هر کسي که روابط عاطفي قبل از ازدواج را تجربه کرده باشد، دانسته يا ندانسته به خود خيانت مي کند. چرا؟ چون هميشه يک کسي را داشته که بي دريغ به او محبت کرده و قصد داشته که دل او را بدست بياورد. محبت هاي بي دريغ به او کرده، مدام براي او گل خريده و هرجايي که او خواسته او را برده است. به شکل هاي مختلف به او ابراز محبت کرده، روزي ده يا بيست تا پيامک به او داده يا به او تلفن زده طبيعي است که يک بخشي از قلب آن فرد تصرف شده است. ايشان گفته از زباله دان احساسي خود آن فرد را وارد قلب خود کردم من مي خواهم بگويم شما هيچوقت آن فرد را وارد زباله دان نکرده بوديد فقط در ذهن خود جلوي او يک ديوار کشيده بوديد. گفته بوديد من فرض مي کنم که نيست و از همسر آينده ي خود يک چيزي شبيه او يا بهتر از او مي سازم. اين مهمترين اشتباهي بود که کرديد. يعني فکر کرده بوديد قبل از اينکه خود را خانه تکاني عاطفي کنيد، همين که در يک زندگي مشترک وارد شويد حتماً همه ي آن چيزهايي را که قبلاً داشتيد و بلکه بهتر از آن را بدست مي آوريد. رفتار غلط قبلي شما آن خوشي هاي الان را از شما مي دزدد. اما در اين فرصت کمي که داريد چاره ي اصلي چيست؟ شما سعي نکنيد که مدام آن چيزي را که در رابطه ي عاطفي قبلي داشتيد در اين جا احياء کنيد بايد نرم نرم طرف مقابل خود را بشناسيد و به خواسته هاي قلبي خود نزديک کنيد. چه طور؟ با نزديک شدن به خواسته هاي قلبي او. وقتي که مي گوييد ايشان لب تاپ خود را باز مي کند و به سراغ مقالات خود مي رود يعني آدمي است که اهل علم و دانايي است، خوب طبيعي است که اين آدم خيلي وقت خود را بي خود از بين نمي برد. وقتي که مي گوييد نسبت به جوان هاي ديگر وضع مالي خوبي دارد پس معلوم است که آدم دانايي بوده و موقعيت اقتصادي داشته است، طبيعي است که پول خود را بيخود حرام نکند. ولي شما خوبي ها و بدي هاي اين آدم را با هم ببينيد. بهترين راه حل اين است که بجاي اينکه مدام بهانه بگيريد، ناراحت شويد، قهر کنيد و دچار زودرنجي شويد و تصميم به طلاق بگيريد. يک بار خود را اصلاح کنيد و آن رابطه هاي قلبي را که داشته ايد کنار بگذاريد. شايد لازم باشد يک مشاور خداترس و دلسوز هم در کنار شما باشد تا آن خاطرات کاملاً از ذهن شما جارو شود و مهارت هاي همسر داري را ياد بگيريد. اگر دل شما مي خواهد که همسر شما بيشتر به شما توجه کند شما نيز به او بيشتر توجه کنيد. ايشان مي گويد من خجالت مي کشم به خانه ي شما بيايم، اين فرصت را فراهم کنيد که بيرون از خانه در يک زمان کوتاهي همديگر را ببينيد. ايشان از لحاظ اقتصادي مي خواهد زمينه ي رشد اقتصادي زندگي آينده ي شما را پيش بيني کند اين امکان را فراهم کنيد که حداقل هزينه ها را در دوره ي نامزدي و عقد داشته باشيد. شما گفتيد که محبت کردن براي شما مهمتر از پول و ثروت است اما شما به راحتي به اين فرد مي گوييد: خسيس، چون مديريت اقتصادي دارد. اگر مردي راحت گل نمي خرد به اين معنا نيست که خسيس است بلکه شايد به نظر او اين کار بيهوده است. آيا دوست دارد براي شما کتاب بخرد؟ اين امکان را فراهم کنيد که آن چيزي را که شما دوست داريد براي شما تهيه کند و محبت خود را اظهار کند.