برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: لزوم محاسبه اعمال
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين قرائتي
تاريخ پخش: 20- 12-96
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
دلا تا باغ سنگي، در تو فروردين نخواهد شد
به روز مرگ، شعرت، سوره ي ياسين نخواهد شد
فريبت مي دهند اين فصلها، تقويمها، گلها
از اسفند شما پيداست، فروردين نخواهد شد
مگر در جستجوي ربّناي تازه اي باشيم
وگر نه صد دعا زين دست، يک نفرين نخواهد شد
مترسانيدمان از مرگ، ما پيغمبر مرگيم
خدا با ما که دلتنگيم، سر سنگين نخواهد شد
به مشتاقان آن شمشير سرخ شعله ور در باد
بگو تا انتظار اين است، اسبي زين نخواهد شد
شريعتي: سلام ميکنم به همهي شما، بينندهها و شنوندههاي نازنينمان، انشاءالله در آستانه بهار دل و جانتان بهاري باشد. حاج آقاي قرائتي سلام عليکم خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي قرائتي: سلام عليکم و رحمة الله و برکاته.
شريعتي: خوشحاليم که امروز هم قرار است در محضر شما، از آموزههاي قرآن کريم و معارف اهلبيت بشنويم و يد بگيريم. بحث شما را ميشنويم.
حاج آقاي قرائتي: بسم الله الرحمن الرحيم، الحمدلله رب العالمين، الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي.
ديشب فکر کردم که امروز چه بگويم، ديدم مردم براي آخر سال، حساب و کتاب و انبارگرداني دارند و مشغول خانه تکاني هستند، يک جنب و جوشي دارند، گفتم در مورد حساب و کتاب صحبت کنم. کل هستي حساب دارد. «الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبان» (الرحمن/5) خورشيد حساب دارد. همين که ميگويند: فلان دقيقه سال تحويل ميشود پيدست خيلي کارهاي خدا حساب دارد. وگرنه يک کره بزرگ که دور خودش و دور خورشيد ميگردد، اگر خدايي نباشد چطور شما ميگويي فلان ثانيه سال تحويل ميشود؟ در يک اتوبان هيچ ماشيني نباشد، نمرهاش بيست باشد، بهترين ماشين، بهترين رانندگي در بهترين جاده، براي صد کيلومتر جرأت ميکني بگويي: فلان دقيقه ميرسم. کره زمين کجا و چرخ ماشين کجا؟ براي ماشين در يک جاده جرأت نميکني بگويي: فلان ساعت ميرسم. آنوقت کره بزرگ در مسافت بزرگ، به چه دليل ميگوييد: فلان ثانيه سال تحويل ميشود؟ همين پيداست حساب و کتاب دارد.
«كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ» (قمر/49) همه چيزها حساب و کتاب دارد. قطرات باران، دانههاي شن، اتمها، سلولها، «كُلُّ شَيْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ» (رعد/8) همه چيز اندازهگيري شده است. پس هستي حساب دارد. در هستي باحساب ما نميتوانيم بي حساب باشيم. اگر در يک عروسي همه با چادر مشکي وارد شدند، يکي خواسته باشد با لباس سفيد وارد شود معلوم است. چرا ميگويند: لباس شهرت حرام است؟ براي اينکه خلاف عرف لباس ميپوشي؟ کيفر خدا و پاداش خدا حساب دارد. قرآن ميفرمايد: «جَزاءً وِفاقا» (نبأ/26) پاداشهايي که ما ميدهيم طبق عمل توست. يا جاي ديگر ميگويد: «عَطاءً حِساباً» (نبأ/36) هديهاي که به تو ميدهيم حساب و کتاب دارد. اگر امروز يک ليوان آب سرد به شما دادند خوردي، معلوم ميشود پدرت يک ليوان آب به يک تشنه داده است. خيلي از اين دقيقتر حساب و کتاب دارد.
قرآن يک آيه دارد، ميگويد: روز قيامت لوحي جلوي انسان باز ميشود ميگويند: «اقرأ کتابک» خودت بخوان. انسان ميگويد: اين چه لوحي است. «ما لِهذَا الْكِتاب» اين چه کتابي است؟ «لا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصاها» (کهف/49) ريز و درشت درونش ثبت شده است. بنابراين اين مسأله حساب است. ما چهار رقم حساب داريم. بعضيها را خدا سخت حساب ميکند. «حساباً شديدا» بعضيها حسابشان آسان است «حساباً يسيرا» (انشقاق/8) بعضيها بي حساب به جهنم ميروند «فَلا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً» (کهف/105) اصلاً تو ميزان نميخواهي. مثلاً صدام را بگيرند دادستان نميخواهد. صدام را گرفتي بکش. ميگويد: بعضيها ميزان برايشان مطرح نيست. دربست بايد به جهنم بروند. بعضيها هم دربست به بهشت ميروند.
چه کساني حسابشان آسان است؟ کساني که با مردم آسان بگيرند، خدا هم روز قيامت به اينها آسان بگيرد. کساني که مته به خشخاش بگذارند و با مردم سخت بگيرند خدا هم روز قيامت به اينها سخت خواهد گرفت. اگر ميخواهيم حساب ما آسان شود با مردم روان باشيم. «فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرى» (ليل/7) قرآن ميگويد: بعضيها را ما روان ميکنيم. بعضيها روان هستند و بعضي روان نيستند. دونفر به هم دست دادند بعد يکي دستش را کشيد. بعد گفت: اين براي اين است که يازده سال پيش ديدن تو آمدم بازديد نيامدي! من ماندم. گفتم: سرکه هفته ساله شنيده بودم، کينه يازده ساله نشنيده بودم! اين آدمها روز قيامت خيلي وضعشان خراب است. او بايد به من سلام کند. او بايد ديدن من بيايد. او بايد بدون اجازه من نرود. به مردم سخت نگيريد. سخت بگيري سخت ميگيرند! قرآن ميگويد: «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ» (بقره/152) يادم کني، يادت ميکنم. «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُم» (محمد/7) کمک کني، کمکت ميکنم. ببخشي، ميبخشم. «وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ» (نور/22)
اگر خودمان از خودمان حساب بکشيم، روز قيامت ديگر خدا با ما کاري ندارد. بياييد حالا که پتوها و رنگ پردهها و وسايل آشپزخانه همه يکي شده، حالا که اينقدر در چيني و فرش و چيزهاي ديگر محاسبه ميکنيد، يک مقدار هم به حساب خودمان برسيم. يک کاغذ جلوي رويمان بگذاريم. 1- در اين سال چند گره را از کار مردم باز کردي؟ 2- چند نفر که با هم قهر بودند را آشتي دادي؟ چند تا آدمي که گير بودند، با وام گيرشان را حل کردي؟ چند تا بيمار را عيادت کردي؟ چند فقير را سير کردي؟ چند رکعت نماز با توجه خواندي؟ چند تا کتاب مطالعه کردي؟ چند اشکال را از ذهن کسي برطرف کردي؟ چند قدم جلو رفتي؟ ما سه حرکت در اسلام داريم، يکي حرکت به جلو است. يکي حرکت به عقب، يکي درجا زدن است. در حرکت جلو قرآن ميگويد: «وَ بَشِّرِ الصَّابِرِين» (بقره/155) بشارت بده به آدمهايي که صبور هستند. بعد ميگويد: صابر کم است، «لِكُلِ صَبَّارٍ شَكُورٍ» (ابراهيم/5) بايد جلوتر برود، تو که صابر هستي بايد صبّار شوي. «زِدْنِي عِلْما» (طه/114) تو که علم داري، بايد علمت زياد شود. «زادَهُمْ هُدى» (محمد/17) تو که هدايت هستي، هدايت تو بايد زياد شود. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا» (نساء/136) تو که ايمان داري، ايمانت بايد زيادتر شود. اين حرکت به جلو است. پيغمبر فرمود: اگر يک شب که ميخوابم، علم من نسبت به شب قبل زيادتر نشود، آن روز براي من مبارک نيست.
عزيزاني که پاي تلويزيون هستيد، هر شبي که ميخوابيم يک کلمه اضافه ياد گرفتيم؟ علمهايي که ياد گرفتيم واقعاً مفيد بود؟ چقدر ما کار لغو کرديم در قالب علم و پژوهش، يعني پژوهش کرديم در مورد چيزي که مورد نياز نيست. علم بي فايده! 350 اعوذ داريم، يکي اين است «إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ عِلْمٍ لا يَنْفَعُ» (مصباحالمتهجد، ص 75) پناه ميبرم از اطلاعات بي خاصيت. شما که گرد و غبار را از همه جا ميگيري، يک مقدار هم به خودت برس! قرآن براي هر مادي تقريباً يک معنوي هم کنار گذاشته است. مثلاً سفر مادي هست، سفر معنوي هم هست. «فَفِرُّوا إِلَى اللَّه» (ذاريات/50) «سِيرُوا فِي الْأَرْض» (انعام/11) سفر مادي و سفر معنوي! غذاي مادي «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِه» (عبس/24) غذاي معنوي، حديث داريم طعام علمي است که از کسي گرفتهاي. چون غذا به معده و علم به مغز ميرود. تو که مواظب غذاي جسمت هستي، مواظب غذاي روحت هم باش. چطور مواظب هستي که غذاي سالم بخوري، حديث داريم علمي هم که ياد ميگيري طعام معنوي است. هجرت مادي داريم از وطن براي تن، هجرت معنوي هم داريم، «وَ الرُّجْزَ فَاهْجُر» (مدثر/5) از پليديها هجرت کن. بنابراين ما اگر خانه تکاني داريم، حساب و کتاب آخر سال هم داريم.
براي حرکت به عقب هم آيه داريم، قرآن ميگويد: «آمَنُوا ثُمَ كَفَرُوا» (نساء/137) ايمان داشت، کافر شد. «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ» (بقره/51) خدا پرست بود، سراغ گوساله پرستي رفت. «ثُمَّ تَوَلَّيْتُم» (بقره/64) در راه بوديد، کج شديد. پس حرکت به جلو داريم، حرکت به عقب داريم. حرکت دورهاي را ميگويد: «كَحِمَارِ الطَّاحُونَة» (إختصاص مفيد، ص245) قديم يک جايي آسياب بود، سنگهاي بزرگ آسياب بود، گندم را زيرش خرد ميکردند. گردش اين سنگ توسط يک شتر بود يا يک حيوان قوي، اين سنگ ميچرخيد و گندمها آسياب ميشد. يکوقت يک کسي به شتري که ميچرخيد رسيد، زنگوله گردن اين شتر است. به صاحب گفت: اين زنگوله براي چيست؟ گفت: براي اينکه يکوقت ما خواب هستيم، زنگوله صدا نکند ميفهميم شتر ايستاده است. گفت: حالا اگر ايستاد و گردنش را تکان داد چطور؟
حساب قيامت حساب آثار هم هست. قرآن ميگويد: «نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُم» (يس/12) کارش را مينويسيم، آثارش هم مينويسيم. چهارشنبه سوري براي يک لحظه خوشي يک حرکتي ميکند، چشمش نابينا ميشود. اين چشم از دست رفت، يک کار است. اين چشم تا آخر عمر چقدر ميتوانست مطالعه کند؟ چقدر ميتوانست به کتابخانه و مسجد برود. ساده نگيريم! مردم آزاري حرام است حتي اگر در قالب مسجد باشد. ما غير از اذان حق داد زدن نداريم. حق نداريم غير از اذان در کوچه بلندگو بگذاريم. براي ختم فلان و هفت و چهل و غيره حق نداريم بلندگو بگذاريم. صداي بلندگو بايد در مسجد باشد و حساب اذان هم جداست.
حسابرسي در دنيا فايده دارد. وقتي آدم حساب رسيد، ميفهميد چه کاره است. حديث داريم اگر کسي هرشب که ميخوابد حساب روزش را بررسي نکند، شيعه واقعي نيست. «لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِي كُلِّ يَوْمٍ» (كافي، ج 2، ص 453) محاسبه کند من از صبح که بيدار شدم چه کردم؟ با زبانم با چند نفر حرف زدم؟ با خدا هم حرف زدي؟ نه. يعني خدا به اندازه يکي از اطرافيان نبود؟ چقدر پول در بانکها هست و من سپرده دارم و با اين سپردهها ميتوانستم مشکل مردم را حل کنم؟ حساب کنيم از کجا معلوم هميشه هستيم؟ عزيزاني که در کشتي سانچي بودند، عزيزاني که در هواپيماي ياسوج بودند، اينهايي که در زلزله بودند. سال گذشته دهها هزار نفر در عيد کشته شدند. هر يک از اينها ميتواند سرچشمه يک انسان باشد. «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعا» (مائده/32) قرآن ميگويد: يک نفر را بکشي، انگار مردم کره زمين را کشتي. يعني چون هر يک انساني ميتواند منشأ يک آدم باشد. مگر همه مردم کره زمين سرچشمهاش حضرت آدم نيست. يعني هر يک انساني ميتواند حضرت آدم باشد و سر سلسله يک امت باشد. اينها مهم است.
يکي از دلايلي که خدا در دنيا عذاب نميکند بايد آثارش را تا آخر عمر ببينيم. آن کسي که هروئين ساخت، نميشود او را گرفت و يک سيلي زد. حتي صدام را نميشود گرفت و در سرش يک تير زد. يک تير در سر صدام بزني براي يک تيري است که به بچههاي ما زده است. صدام بکشي براي يکي از بچههاست، بايد جايي به حساب صدام رسيد که هي بسوزد و هي زنده شود! «كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُودا» (نساء/56) قرآن ميگويد: پوستش ميسوزد دوباره پوست ديگر. کسي که با آرايش خاصي خودش را نشان ميدهد، هر دلي را جذب خودش ميکند اين انتقام دارد. همينطور که تو دل اين جوان را جذب کردي، يک خانمي هم دل شوهرت را جذب خواهد کرد. «مَنْ غَشَ غُش» (کافي/ج5/ص160) کلک زدي، کلک ميخوري. امروز شما با اين سر و وضع ميآيي، به مردم ميگوييد: مردم مرا ببينيد، وقتي دل مردم را جذب ميکنيد، يک خانم ديگر آرايش کرده ميآيد دل شوهرت را جذب ميکند. حديث داريم کسي خيانت کند به ناموسش خيانت ميشود. يک مقداري بايد حساب و کتاب کنيم. حساب شده، آدم اگر حساب کارش را بکند، امکان توبه هست. ميفهمد مثلاً امروز خلاف کرده است. استغفار ميکند، جبران ميکند.
اينهايي که انضباط مالي دارند هم آرامش امروز دارند، هم اميد به فردا دارند. بي گدار چک ميکشند و پريشان هم هستند و همه را هم پريشان ميکنند. چهل هزار نفر يا کشته شدند يا مجروح شدند. هر آدمي هم ده تا فاميل داشته باشد. چهل هزار تا ده تا ميشود چهارصد هزار خانواده که بخاطر بد رانندگي کردن عزادار ميکنيم. اين انصاف است؟ شما ميخواهي خوش باشي بايد خوشي شما به قيمت ناخوشي آنها باشد؟ اينها حساب و کتاب دارد. از چه حساب ميکنند؟ عمرت را چه کردي؟ آقا اين آهنگ حلال است. مگر هر حلالي را بايد من انجام بدهم؟ شما يک نوار قيمتي داشته باشي هر صدايي را روي آن ضبط ميکني؟ ممکن است اين آهنگ در پيرمردي اثر نداشته باشد ولي يک جوان را تحريک کند. نگاه به يک نفر ممکن است کسي را تحريک نکند، اگر کسي ديگر با نگاه به او تحريک ميشود حرام است.
شريعتي: ميخواهيد بگوييد: هر چيز حلالي الزاماً مجوز نميشود براي اينکه تو از آن استفاده کني.
حاج آقاي قرائتي: يکوقتي يک کسي بچه سيدها را ميديد، ميبوسيد. رفقا شک کردند که اين بچه سيدهاي خوشگل را ميبوسد. گفتند: برويم نهي از منکر کنيم. گفتند: چرا شما بچه سيدها را ميبوسي؟ گفت: جدش پيغمبر است. من بخاطر جدش ميبوسم. يک بچه سيد زشت آوردند. گفتند: اين هم جدش پيغمبر است. گفت: حالا همه ثوابها را بايد من بکنم؟ يک ثوابي شما انجام بدهيد. گاهي به اسم اينکه حلال است. به اسم اينکه مجوز دارد. به اسم اينکه ديگري گوش ميدهد. ممکن است براي ديگري حلال باشد، براي شما حرام باشد. اگر يک سفري، يک ديد و بازديدي، يک تصميمي، ممکن است براي افراد فرق بکند.
شريعتي: مدام در حساب و کتاب بودن کار سختي نيست؟
حاج آقاي قرائتي: نه، شبي دو دقيقه وقت گذاشتن چيزي نيست. ما بايد حساب و کتاب کنيم. ما مهماني رفتيم حدود هزار نفر بودند. همه را برنج دادند با ماهيچه، گفتم: نهصد نفر ماهيچه شما از کجا آورديد؟ معلوم شد به کشتارگاه سفارش دادند از فلان ماه ماهيچههايش را براي اين مهماني بگذارد. بعد هم نصفش خورده شد و نصفش ماند و دور ريخته شد. اسراف گناه کبيره است و عيد خيلي اسراف ميشود. افرادي هستند پول يک جوراب ندارند. افرادي هستند اسراف ميکنند. اسراف گناه کبيره است. يک قصه بگويم.
اين را آيت الله امامي کاشاني از قول حاج احمد آقا گفت که خدا رحمتش کند. يک ليوان آب آوردند و امام خورد. وقتي خورد گذاشت کنارش و يک کاغذ هم روي درش گذاشت. حاج احمد آقا گفت: اين کاغذ را براي چه گذاشتي؟ گفت: عصر هم تشنه شدم، باقياش را بخورم. چون دور ريختن نصف ليوان آب اسراف است و اسراف گناه کبيره است. ما چقدر بريز و بپاش ميکنيم. با اين ماشين چند صد ميليوني چرا در روستا ميروي؟ مراعات مردم را بکن. دل بسوزاني، دلت را خواهند سوزاند. وقتي ديدن فاميل ضعيف ميروي، شيک ترين لباست را نپوش. بچه به پدرش ميگويد: نميشود ما هم ماشين داشته باشيم؟ آنوقت پدر خجالت ميکشد. «ارحم ترحم» رحم کنيد خدا به شما رحم کند.
من نگران هستم از پارسال تا حالا چقدر ما سيلي خورديم. زلزله به ما سيلي زد. سيل به ما سيلي زد. هواپيمايي که سقوط کرد به ما سيلي زد. در دريا جوانهاي عزيز ما از بين رفتند. چقدر بايد سيلي بخوريم؟ چرا بيدار نميشويم؟ خدا به تو داده است، وضعت خوب است، خمس بده. اگر کسي يک باغ انگور به شما بدهد و بگويد: باغ را به شما بخشيدم. دو تا جعبه انگور را به من بده. اگر کسي دو تا جعبه انگور به صاحبش نداد، نميگويند: بي انصاف! بابا صد ميليون به تو دادم، بيست ميليونش را کمک کن. کمک کن آن هم بدون هوس!
يکوقت کسي آمده بود از ما براي سخنراني دعوت کند. خيلي اصرار ميکرد که بيا منطقه ما سخنراني کن. گفتم: انگيزهات چيست که از من دعوت ميکني؟ گفت: ما نشستيم حساب و کتاب کرديم اگر هيچي ندهيم دويست نفر ميآيند. اگر شله زرد بدهيم سيصد نفر ميآيند. پلو قيمه بدهيم پانصد نفر ميآيند، آقاي قرائتي را دعوت کنيم هزار نفر ميآيند. من ميخواهم حسينيهام پر شود. مگر هر نگاهي ارزش است. يک آيه داريم قرآن گفت: پيغمبر اينهايي که دورت هستند، فکر نکني اينها مريد هستند؟ «كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ، فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ» (مدثر/50 و 51) بعضي از کساني که پاي حرفهاي تو مينشيند، منافق هستند. «يَقُولُونَ هُوَ أُذُن» (توبه/61) هرچه بگويي پيغمبر گوش ميدهد. هرکس پاي سخنراني من مي نشيند، به اين معني نيست که منبر من گرفته است. الآن اينجا سخنراني ميکنم هزار نفر جمع ميشوند. بگويند: فردا شب آقاي قرائتي را اعدام ميکنيم. پنج هزار نفر جمع ميشوند. جمع شدن مردم دليل بر حقانيت نيست. بايد حساب و کتاب کنيم چه درسي، چه اجتماعي، چه جلسهاي؟
در ايام ديد و بازديد خوب است ولي بين فاميلها فرق نگذاريم. يک آيه داريم براي برخورد دوگانه که چرا به پولدار لبخند ميزني و به فقير لبخند نميزني؟ در يک جلسهاي حضرت هم تشريف داشتند. دانه درشتهاي منطقه بودند. يک فقير نابينايي وارد شد. همينطور که چشمش بسته بود، گفت: يا محمد، تقاضايي داشت. يک نفر در جلسه عبوس کرد. نابينا اگر عبوس هم کني نميبيند. نابينا که نميبيند. نميگويد چون او فهميد بد شد. ميگويد: چرا عبوس کردي؟ عبوس براي نابينا بد است چه بفهمد، چه نفهمد. ما ميگوييم: پليس فهميد، چه شانسي؟ نفهميد، الحمدلله! اين رقم رانندگي بد است، پليس بفهمد يا نفهمد.
زمان شاه خدمت آقاي بهشتي بودم. ماشيني داشت خواستيم جايي برويم. ايشان پشت فرمان بود. آخر شب بود. رسيد به چراغ ايستاد. من نگاه کردم ديدم کسي نيست. آخر شب و خلوت است، برويد! گفت: بايد بايستيم. گفتم: شما که نظام شاهنشاهي را قبول نداري، گفت: نظام را قبول ندارم ولي نظم را قبول دارم. به کسي گفتند: معقول خواندي؟ گفت: معقول نخواندم ولي عقل دارم. خيلي از کارها را ما پيچ علمي ميدهيم فکر ميکنيم طبيعي است. نه! گاهي وقتها ميخوانيم که مقتضاي حال صحبت کن. مردم طبيعي خودشان ميفهمند. شما از تهران که ميخواهي بيرون بروي. سمت بهشت زهرا، از تهران تا بهشت زهرا همه گل فروش هستند. از بهشت زهرا که به تهران برميگردي، همه بادمجان و کدو ميفروشند! کجا چه بگوييم.
دوره گردها در محله اشراف که هستند ميگويند: يخچال قراضه، تلويزيون رنگي، فرش دستباف ميخريم. محله فقرا که ميروند، ميگويند: دمپايي پاره، نان خشک! خيلي از چيزها را ما لعاب علمي ميدهيم و آبکي است و فکر ميکنيم علمي شد.
شريعتي: نکات خيلي خوبي را شنيديم. انشاءالله بتوانيم در زندگي اين نکات را به کار بگيريم. امروز صفحه 255 قرآن کريم، آيات ابتدايي سوره مبارکه ابراهيم در سمت خدا تلاوت خواهد شد.
«وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ «43»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، الر كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلى صِراطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ «1» اللَّهِ الَّذِي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ وَيْلٌ لِلْكافِرِينَ مِنْ عَذابٍ شَدِيدٍ «2» الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَها عِوَجاً أُولئِكَ فِي ضَلالٍ بَعِيدٍ «3» وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «4» وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآياتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ «5»
ترجمه: و كسانىكه كفر ورزيدند گويند: تو فرستاده (خدا) نيستى. بگو: گواهى خدا و كسىكه علم كتاب نزد اوست، ميان من و شما كافى است.
به نام خداوند بخشندهى مهربان، الف، لام، را، (اين) كتابى است كه آن را به سوى تو نازل كرديم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاريكىها (ى شرك وجهل) به سوى نور (ايمان) خارج كنى. به سوى راه خداوند عزيز حميد. خداوندى كه آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است براى اوست، پس واى بر كفّار از عذابى سخت. (كفّار) كسانى هستند كه زندگى دنيا را بر آخرت ترجيح مىدهند و (مردم را) از راه خدا باز مىدارند ومىخواهند آنرا منحرف كنند، آنها در گمراهى عميقى هستند. هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر به زبان قومش، تا (بتواند پيام خدا را) براى مردم بيان كند، پس خداوند هر كه را بخواهد (و مستحقّ بداند) گمراه مىكند وهر كه را بخواهد (وشايسته بداند) هدايت مىنمايد، و اوست عزيز وحكيم. همانا موسى را همراه معجزاتى (به سوى مردم) فرستاديم (و به او گفتيم:) قومت را از تاريكىها به سوى نور خارج ساز و روزهاى (نزول قهر يا لطف) خدا را به آنان يادآورى كن، همانا در اين (يادآورى) براى كسانى كه صبر و مقاومت و سپاس فراوان داشته باشند نشانههايى از قدرت الهى است.
شريعتي: در روزهاي پاياني ماه اسفند و آستانه بهار دعا ميکنم انشاءالله بهار واقعي از راه برسد. «السلام علي ربيع لانام و نضره الايام» اشاره قرآني را بفرماييد. قرار هست اين هفته از بانو مجتهده امين(ره) صحبت کنيم و انشاءالله نکات حاج آقاي قرائتي را بشنويم.
حاج آقاي قرائتي: يک چيزي در صدر اسلام کسي گفت، هنوز در سر بعضيها هست. اينکه ميگفتند: «کفانا کتاب الله» کتاب خدا براي ما بس است. يعني قرآن داريم. ما قرآن داريم يعني کار به اهلبيت نداريم. الآن هم هنوز هستند افردي که ميگويند: ما خودمان اسلام را ميفهميم، نيازي نيست تقليد کنيم. يعني دين بدون روحانيت، يعني طب بدون طبيب، دانشگاه پزشکي هست، اما دکتر هم بايد باشد. اينجا يک آيهاي که خوانده شد، ميگويد: «كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» تو بايد دخالت کني. قرآن ذکر است، «نحن نزلنا الذکر» ولي به پيغمبر ميگويد: «إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّر» (غاشيه/21) درست است قرآن ذکر است اما تو مذکر هستي. قرآن يک آيه دارد ميگويد: «هذا بَيانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِين» (آل عمران/138) قرآن بيان است. اما در جاي ديگر ميگويد: «لِتُبَيِّنَ لِلنَّاس» (نحل/44) تو بايد تبيين کني. نميشود گفت: «کفانا کتاب الله» جالب اين است اگر «کفانا کتاب الله» هست پس اين حديث جعلي را از کجا آوردند که وقتي فاطمه زهرا گفت: فدک را به من بده. گفتند: حديث داريم پيغمبر فرمود: ما انبياء ارث نميگذاريم. هرچه ارث هست براي امت است. اگر آن کفايت ميکند ديگر جاي حديث باقي نميماند. ميگويند: يک بام و دو هوا، همين است. حرفت را بپذيريم يا نه؟ حرف شما ضد قرآن است. قرآن ميگويد: «هذا بيان» اما «لِتُبَيِّنَ لِلنَّاس». «ذکر» اما «انما انت مذکر» تو بايد تذکر بدهي. قرآن ميگويد: من موعظه هستم، اما پيغمبر ميگويد: من بايد موعظه کنم. کنار ايدئولوژي، ايدئولوک ميخواهيم. کنار طرح نمونه و الگو ميخواهيم. کنار درس، استاد ميخواهيم. الآن هم کساني که خودشان را بي نياز ميدانند از مرجعيت، يک چنين اشتباهي ميکنند. ميگويند: ما خودمان ميفهميم. هر چيزي هم ميخواهند خودشان بفهمند.
چند وقت پيش سميناري بود، پزشکها داشتند. جمعي از پزشکان فوق تخصص جمع شده بودند. من گفتم: شما چند صد تا پزشک هستيد. تا به محل مريضي گفته: چرا اين قرص گرد است و آن بيضي است و دراز است و سفيد است؟ تا به حال کسي گفته: چرا وسط اين قرص خط دارد و وسط آن ندارد؟ چرا اين هر هشت ساعت و اين هر چهار ساعت است؟ گفتند: نه. ما نسخه ميدهيم و بيمار قبول ميکند. ميگوييم: شما بعد از ديپلم شش سال، هشت سال درس خواندي و پزشک و متخصص شدي. بخاطر ده سال درس هرچه ميگويي مردم گوش ميدهند. آنوقت چطور شما رويت ميشود به امام صادق بگويي: چرا نماز صبح دو رکعت است و نماز مغرب سه رکعت است؟ چطور به استاد نميگويي: چرا برگ انار باريک است و برگ انجير پهن است؟ چرا برگ انگور نازک و برگ انجير کلفت است؟چطور هيچ جا چرا نميگوييم؟ به اينجا که ميرسيم پر از علامت سؤال است. اين روح نميپسندد. اين آيه ميگويد: «ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّه» ولو قرآن ذکر است اما تو بايد تذکر بدهي. پيغمبر تو بايد مردم را خارج کني ولو قرآن نور است، «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور» (بقره/257) خدا اينها را از ظلمات به نور خارج ميکند. اما تو «لتخرج الناس» بايد اينها را خارج کني.
شريعتي: اين ايام، ايام شادي و تکريم و گراميداشت مقام زن و مادر است. از بانو مجتهده امين نکاتي را از شما بشنويم.
حاج آقاي قرائتي: من رجال نخواندم و بلد نيستم. ولي در تفسير نور که مينوشتم يک آيه براي من مبهم بود. تفسيرهاي زيادي را مطالعه کردم و برايم حال نشد. اين خانم يک دور تفسير نوشته است. «مخزن العرفان» بانو مجتهده اصفهاني تأليفات متعددي داشته است. به تفسير او مراجعه کردم اشکال من برطرف شد. يعني هيچکدام از مفسرين مرد اشکال مرا حل نکردند. به مرحوم حاج مهدي مظاهري از دوستان اصفهان زنگ زدم، گفتم: اگر زحمت نيست سر قبر ايشان برويد و به نيابت من قرآن بخوانيد. چون گرهي ذهن مرا ايشان باز کرد.
شريعتي: اخيراً اصفهان بودم و مزار ايشان رفتم و فاتحهاي خواندم و اداي احترام کردم. انشاءالله قدر اين بانوي عزيز که از مفاخر خوب کشورمان هست دانسته شود.
حاج آقاي قرائتي: اين حوزههاي علميه به لطف خدا، حوزه علميه خواهران خيلي رشد کرده است. ما الآن شايد بالاي صد هزار طلبه خانم داشته باشيم. منتهي نياز امروز جامعه با نياز خانم مجتهده فرق ميکند. اين زنهايي که ميآيند طلبه ميشوند بايد يک برنامه ريزي ويژه داشته باشند، در مدتي که در حوزه علميه هستند مطالبي را ياد بگيرند، کلاسداري بلد باشند. آياتي که مربوط به زن و حقوق زن است را بدانند. در فرودگاه خانمي مرا ديد گفت: شما داريد «هن نواقص العقول» يعني زنها ناقص العقل هستند. اين جمله از حضرت امير نقل شده است ولي نظرش چه زماني بوده و به چه کسي بوده است جاي بحث دارد. گفت: قرآن ميگويد: ما ناقص العقل که نيستيم هيچ، «اولي الالباب» هستيم يعني داراي عقل زياد هستيم. گفت: آخر سوره آل عمران ميگويد: «إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْباب» (آلعمران/190) آخر سوره خدا ميگويد: «أَنِّي لا أُضِيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى» من عمل شما را ضايع نميکنم، چه مرد باشد چه زن باشد. پيداست اولي الالباب شامل زن هم ميشود. «الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ» (سجده/7) مگر ما ميتوانيم در مقابل قرآني که ميگويد: هر چيزي آفريدند احسن آفريدند، بگوييم: نصف جامعه که زن هستند کم عقل هستند؟
شريعتي: نکتهاي از حاج آقاي عالي يادم هست که ميفرمودند: اينکه خداوند متعال حسيب است خيلي کار ما را راحت ميکند، آنوقت چشم ما به جهان آخرت هست و فراتر از اين دنياست و حواسمان باشد همه چيز حساب و کتاب دارد با اين نکاتي که حاج آقاي قرائتي گفتند. دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي قرائتي: خدايا ما را از غافلين در دنيا، از خدا و قيامت و مسئوليت خودمان، از فقرا غافل شويم، ما را از غافلين در دنيا و از زيانکاران و خاسرين در آخرت و از اهل حسرت يوم الحسره قرار نده.
شريعتي:
خليل آتشين سخن، تبر به دوش بت شکن *** خداي ما دوباره سنگ و چوب شد نيامدي