برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: آثار و نشانههاي جوانمردي
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين قرائتي
تاريخ پخش: 13- 12-96
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
هواي پنجره را باز کن بهار بيايد *** بيا که پرده کمي با دلم کنار بيايد
چهار فصل زمين گيج سايههاي ملخهاست *** زمانه را بتکان دسته دسته سار بيايد
به ياد گوشهي چشم تو گوشه گوشه خرابيم *** که بوي مستي از آن نرگس خمار بيايد
نشستهايم و به تکرار ميکشيم تو را ***آه، اگر سوار بيايد، اگر سوار نيايد
تو هر زمان دلت آمد سوار جاده شو *** اما بلند شو بنشين يک نفس غبار بيايد
شريعتي: «اللهم عجل لوليک الفرج» سلام ميکنم به همهي بينندهها و شنوندههاي نازنينمان، يک روز ديگر اين توفيق دست داد تا مهمان لحظات ناب و نوراني شما باشيم. حاج آقاي قرائتي سلام عليکم خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي قرائتي: سلام عليکم و رحمة الله و برکاته.
شريعتي: هفته قبل در مورد جوانمردي و فتوت صحبت کرديم، نکات خيلي خوبي را شنيديم مخصوصاً در آستانه سال نو و در اين ايام، بحث مفيدي بود. خاطرم هست که فرموديد از چند نکتهاي که نوشته بوديد بخشي باقي ماند، امروز هم منتظر هستيم و بحث شما را ميشنويم.
حاج آقاي قرائتي: بسم الله الرحمن الرحيم، الحمدلله رب العالمين، الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي.
جوانمردي کاري به سواد ندارد. کار به پول ندارد. بعضيها جوانمرد هستند. ممکن است عملشان هم خوب نباشد. روايت داريم خداوند بعضي آدمها را عملشان را بد ميداند ولي روحيهاش را روحيه خوبي ميداند. بعضي آدمها به عکس هستند. اينکه اين جوانمردي خودش يک چيزي است. قرآن خيلي تعريف جوانمردها را کرده است. در قرآن يک آيه داريم ميگويد: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» (آل عمران/92) جوانمرد کسي است که وقتي ميخواهد چيزي را به کسي بدهد، آنکه بهتر است به او بدهد. هدفت از کمک به ديگران اين نباشد که شکم فقرا سير باشد، هدفت اين باشد که تو هم بالا بيايي.
يک کسي وصيت کرد يک انبار خرما را بعد از مرگش به فقرا بدهند. ولي بعد يک نفر يک دانه را برداشت و گفت: اگر يک خرما را با دست خودش ميداد،بهتر بود که بعد از مرگش يک انبار خرما بدهد. چرا؟ يک انبار خرما داشته باشد، فقراي بيشتري سير ميشوند اما خود طرف رشد نميکند. اما وقتي يک خرما را خودت دهانش گذاشتي اين رشد درونش است و توانستي دل بکني. در روايت داريم وقتي نزد پدر و مادرت ميروي لقمه بگير و در دهان پدر و مادرت بگذار. ممکن است عيد که برويم فرض کنيد يک جعبه ميوه هم براي پدر و مادر ببريم، يا براي فاميل يا براي کسي يک جعبه ميوه يا شيريني ببريم. اين فرق ميکند با اينکه شما يک استکان چاي بريزي و در دهان مادرت بگذاري. براي مادر با دست خودت لقمه بگير.«و بالوالدين احسانا» اين «با» در آستانه روز مادر و هفته زن هم هستي که گاهي وقتها مثلاً يک کيسه برنج شما ميخري و به خانه ميروي. ولي گاهي هم يک جايي مهماني هستي، يک مقدار غذا از مهماني به شما ميدهند. گاهي وقتها خانم از آن غذايي که برايش از مهماني آوردي بيشتر ازيک کيسه برنج خوشحال ميشود. چون ميگويد: ياد من بودي.
به ما ميگويند: جايي ميروي سوغاتي ببر. «و لو کان حجرا» گرچه يک سنگ! چون ميگويد: ياد من بودي. بعضي چيزها اثر عاطفياش خيلي بالاست. مثلاً حديث داريم کسي را که دوست داري بگو: دوستت دارم. حتي اگر کسي به زنش بگويد: من تو را دوست دارم، اين کلمه از دل زن بيرون نميرود. جوانمردي، اول جوانمرد در تاريخ اميرالمؤمنين است. وقتي ديد از قبيلههاي مختلف مکه، از هر قبيلهاي يک نفر آمده، شب از سر ديوار در خانه بريزند و پيغمبر را بکشند. فاميل پيغمبر هم نميتواند با همه قبيلهها درگير شود، خون پيغمبر ناديده گرفته ميشود. حضرت علي گفت: من جاي تو ميخوابم. اين خيلي جوانمردي ميخواهد. داريم خدا به فرشتهها گفت: در فرشتهها يک چنين آدمي هست که اينطور ايثار کند؟ من پيش مرگ پيغمبر ميشوم. البته اينجا حضرت علي گفت: جانم را ميدهم و يکبار هم آيه قرآن گفت که تو هم جان من هستي. در آيه مباهله که گفت: بچهها را بياوريد «أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ» (آلعمران/61) «انفُسَکم» يعني به اميرالمؤمنين گفت: جان من هستي. اينجا حضرت علي گفت: من جانم را براي تو ميدهم. او هم گفت: جان جان! تو جان من هستي. يعني اينها جبران ميشود.
حضرت اسماعيل خيلي جوانمردي کرد، پدرش گفت: «إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ» (صافات/102) من پي در پي خواب ميبينم که تو را ذبح کنم. مأمور هستم که سرت را ببرم. گفت: «يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ» بابا جان، خدا گفته انجام بده. اين خيلي مهم است. «فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِين» (صافات/103) پدر و پسر تسليم شدند. اسماعيل را خواباند، چاقو را گذاشت، خدا گفت: بردار. نميخواستم خون ريخته شود. ميخواستم تو دل بکني. ديدم دل ميکني. اگر کسي يک باغ انگور به شما بدهد. يک باغ انار به شما بدهد. بگويد: از اين باغ دو جعبه انار و انگور هم به من بده. اگر به او ندهي، به اين کسي که باغ دستش است، ميگوييم: خيلي نامردي! خدا يک پولي داده و گفته: اين مقدار را زکات بده. ميگوييم: نميدهم. اين نامردي است. ميگويد: هرچه ميخواهي بخور، ميوه شيرين ميخواهي توت و خرما، ترش ميخواهي ليمو ترش، ترش و شيرين ميخواهي، پرتقال و انار. ميگوييم: نه، من ميخواهم شراب بخورم! همه راهها باز است و کسي لجبازي ميکند. من به تو زبان دادم با هرکسي ميخواهي دائم حرف بزن. دو دقيقه هم با خدا حرف بزن. نه، من با تو حرف نميزنم. اين هم نامردي است و دور از جوانمردي است. تو با اين همه آدم حرف زدي، پنج دقيقه هم با خدا حرف بزن.
ساعتها نشستي در بازي فوتبال و واليبال، در ورزشها، پاي تلويزيون نشستي ببيني کدام کشور به کدام کشور گل ميزند. دو دقيقه هم به پدر و مادرت نگاه کن. ما گاهي کم ميآوريم يعني توجه نميکنيم. دلسوزي نشانه جوانمردي است. به حضرت امير گفتند: در فلان منطقه سربازهاي اسلام رفتند، يک خانمي هست مسلمان هم نبوده است. يهودي يا مسيحي بوده است. طلاهاي او را گرفتند، زيور و خلخال او را گرفتند. حضرت فرمود: اگر کسي از غصه دق کند، جا دارد. در کشور اسلامي چرا به کسي ظلم شد؟ اقرار علامت جوانمردي است. آقا بد کردم، من مقصر هستم. اين خيلي جوانمردي است. اعتراف به اشتباه، من اشتباه کردم. ما داريم قاضي که اول انقلاب سه شلاق اضافه زده بود، بعد خوابيد و به مجرم گفت: بايد بزني. قسم داد که بزن، سه شلاقي که من به تو اضافه زدم به من پس بزن. اين مردانگي است. بچه دبيرستاني سراغ دارم که نمره بيست گرفت و رفت به معلمش گفت: نمره مرا هجده و نوزده بدهيد. گفت: چرا؟ گفت: يکي از سؤالها را از بغلي نگاه کردم. معلم گفت: اين مردانگي است.
در خطبههاي نماز جمعه چند روز پيش آيت الله موحدي کرماني ميگفت: يک پسر چهارده ساله در زيارت اربعين پياده روي کرده و بعد هم شنيده فلان کشور مسابقاتي است شرکت کرده و مدال آورده و مدالش را به رزمندهها بخشيده است. اين بچهها از کجا پيدا ميشوند؟ چه کساني اينها را تربيت کرده است؟ اين ايثار، اقرار، گفتن نميدانم، گذشت از جان و مال و گذشت از آبرو همه جوانمردي ميخواهد. در جنگ احد، در همه جنگها غير از يکي دو مورد، در همه جنگها حضرت علي خيلي جوانمردي کرد. تو اين همه زمين داري ميخواهي چه کني؟ ميخواهي زمينها را به گور ببري؟ پسرهايت که به لطف خدا خانه دارند. دامادهايت هم خانه دارند. خودت هم خانه داري. اين تکه زمين را يک مسجد بساز. يک خوابگاه دانشجويي و يک حوزه علميه بساز. مِن و مِن نکن! ما ميگوييم: عجله کار شيطان است. اين کلمه خوبي نيست. قرآن ميگويد: «سارعوا» با سرعت، «سابقوا»، «فاستبقوا» سرعت، «حيّ علي الصلاة» بشتاب، «حيّ» يعني عجله کن. مهمان ميآيد زود پذيرايي کن.
قرآن ميگويد: «فَراغَ إِلى أَهْلِهِ فَجاءَ» (ذاريات/26) «ف» يعني فوري. زود پذيرايي کن. ما يکبار منزل يک آقايي رفتيم، تا ساعت يازده شب هيچي ندادند ما بخوريم. آقا امام جمعه بود. يک بلندي پيدا کردم بالا رفتم. با ماژيک روي ديوار حياط نوشتم: برنامه پذيرايي منزل امام جمعه: 1- صبحش مثل صبح قيامت است. 2- ظهرش مثل ظهر عاشوراست. 3- شامش مثل شام غريبان است. آمد و گفت: چه نوشتي؟ گفتم: يازده شب است شام بياور. از جاهايي که غيبت جايز است اينکه دعوتت کنند و بد پذيرايي کنند. مسأله پذيرايي مسأله مهمي است. داريم اگر جواني يک دختري را ديد و براي رضاي خدا چشمش را پايين انداخت و گفت: خدايا از حلال قسمت من کن که گرفتار حرام نشوم، خدا تاب ازدواج او را باز ميکند. در عيد در ديد و بازديدها بحث محرم و نامحرم را رعايت نميکنند. بايد مواظب باشيم که در کار ما گره ايجاد نشود.
پنج ميليون دانشجو داريم، شايد نيمي از اينها عيد به مسافرت بروند. عيد بيست روز دانشجوها تعطيل هستند و ده روز، پانزده روز هم بچه مدرسهايها تعطيل هستند. اگر اين دانشجو در فاميل برود و بگويد: حالا که من آمدم صله رحم را ديدم، اين بچه راهنمايي يا دبيرستاني اگر در درسش عقب است يا بعضي از درسها را متوجه نشده است، بياييد من اينجا هستم مشکل شما را حل کنم. يک کمک علمي به اين بچه بکند. آنوقت نتيجهاش اين است که چند صد ميليارد پول آموزش و پرورش بالا ميرود. اين چه کاري است، يعني واقعاً يک دانشجو نميتوانست چند دقيقه با کسي کار کند؟ اين دانشجو قرآن خواندن را بلد است. در فاميل ده تا جوان بلد نيستند قرآن بخوانند. بگويد: شبها نيم ساعت مينشينيم قرآن ميخوانيم. شنا بلد نيست، شنا ياد بدهد. ما ميتوانيم به همديگر کمک کنيم. بايد بسيج شويم.
وقف خودش يک مردانگي است. اين زمين الآن ملک شخص است وقتي وقف کردي براي امت ميشود. يعني من، ما ميشود. در نماز گفته: بگو ما، نگو من. اياک نعبد، نميگويد بگو: «اياک اعبد و اياک استعين» در نماز بايد بگوييد: «السلام علينا»، «اهدنا» ما... آدمي که جوانمرد باشد دعاهايش هم دعاهاي جوانمردي است. «اللهم اغن کل فقير» در هديه دادن نگاه نکنيم او براي ما چه چيزي آورد. جوانمرد باشيم. از وقتهايي که ميتوانيم يک کار خيري بکنيم، چون حديث داريم اگر کسي به کسي بگويد: زکات، غصه ميخورد و ناراحت ميشود اگر اسم زکات را ببري، چون زکات براي فقراست. شما نگو زکات، بگو: عيدي. به او بگو: عيدي ولي خودت نيت زکات بکن که هم فقرا سير شوند و هم کلمهي فقير و زکات برده نشود. اين خيلي مهم است که چقدر اسلام آبروي افراد را حفظ ميکند. اينجا بگو: عيدي است ولي در دلت نيت زکات کن. اينها جوانمردي است.
انسان گاهي وقتها بايد جلوي خندهاش را بگيرد. چون اگر بخندد طرف رسوا ميشود. يک حرف اشتباهي زده، اين کلمه را نميتواند بگويد. مثلاً بخواهد يک کلمه را بگويد، زبانش نميچرخد. اگر به او بخندي اين رسوا ميشود و همه ميخندند. اين جوانمردي اين است که با اينکه خندهات گرفته، نخندي. خيلي کار دست ما است. دانشجوهاي ما ميتوانند از اين عيد استفاده کنند. پنج ميليون دانشجو عيد تعطيل هستند. تابستان هم تعطيل هستند منتهي ممکن است تابستان بگويند: هوا داغ است. ولي عيد جمع شويم در فاميل، پنج نفر وضعشان خوب است، پنج نفر فقير هستند و باقي هم بخور و نمير هستند. اين پنج نفري که غني هستند بگويند: در فاميل ما صد نفر هستند، پنج تا فقير و پنج تا پولدار داريم. بياييد يک مشکلي را حل کنيم. شکستن تخمه کدو که هنر نيست. بايد يک کمکي به بچهاي که تجديد آورده بکنيم. به چهار جوان فقير کمک مالي بکنيم. اشتغال ايجاد کنيم. بايد ببينيم از امکانات چطور استفاده کنيم. آموزش و پرورش بايد به پا خيزد.
الآن اين آقا ميخواهد دکتراي کشاورزي بگيرد. بگوييم: در ژاپن يک سطل آب است، در سطل آب گوجه کاشتند و پنجاه کيلو گوجه درآوردند. با چه فرمولي در يک سطل آب پنجاه کيلو گوجه درآوردند. برو اين فرمول را پيدا کن و در ايران پياده کن. شما دکتر کشاورزي هستي، اصلاً لازم نيست در دانشگاه هم درس بخواني. فوق ليسانس کشاورزي است وقتي ميپرسي: برگ شلغم بزرگتر است يا برگ شبدر بلد نيست. خيلي از درسهايي که ميخوانيم الکي است. در حوزهها هم همينطور است. من جامعه مدرسين رفتم و گفتم: اين درسهايي که خوانديم چه نيازي داشتيم؟ روايت داريم «علماً نافعا» حتي علمي که نافع نباشد شيطان است. 350 اعوذ داريم يکي اين است «اعوذ بک من علمٍ لا ينفع» پناه ميبرم به تو از علم بي خاصيت. علم است ولي ثمرهاي ندارد. من کسي را سراغ دارم تاريخ تولد مسئولين را بلد است. گفتم: به چه دردي ميخورد. مثلاً بوعلي سينا چند کيلو است. اين چه دردي را دوا ميکند. دبيرستاني، راهنمايي، دانشجو و طلبه از استاد بپرسند: اين درسي که ميخوانيم ثمرهاش کجاست؟ اگر گفت روي چشم، اگر نگفت، بگو: آقا اين درس را نده.
اگر با من مصاحبه کنند که مشکل مملکت چيست؟ ميگويم: مشکل مملکت نه ليسانس است. نه فوق ليسانس است، نه حجت الاسلام و نه آيت الله. مشکل جوهر است. جوانمردي! آيت الله شهيد سعيدي روي منبر بود و داشت سخنراني ميکرد. آيت الله خزعلي وارد شد. تا ديد آقاي خزعلي وارد شد، گفت: مردم به جدّم سواد اين از من بيشتر است. از منبر پايين آمد و گفت: شما روي منبر برو. اين جوانمردي است. خدا آيت الله حائري شيرازي امام جمعه سابق شيراز را رحمت کند. يک مهماني داشت ميخواست سخنراني کند. مهمان هم خودم بودم. به ايشان گفتم: اگر از خطبهها کم ميکني من سخنراني ميکنم. اما مردم که نماز جمعه ميآيند خودشان را براي دو تا خطبه بيست دقيقهاي آماده کردند. اگر مرا اضافه کنيد زياد ميشود. خطبه اول را خواند و خطبه دوم هم تذکر مختصري داد و گفت: باقي خطبه وقف قرائتي، من رفتم صحبت کردم.
ما يک مهماني داشتيم، پدرم به او گفت: غذا خوردي؟ گفت: بله، گفت: راست ميگويي يا دروغ؟ گفت: دروغ! ما بايد از تعطيلات استفاده کنيم. بهترين کسي که از تعطيلات استفاده کرد حضرت موسي بود. وقتي فرعون ساحرها را دعوت کرد که با سحر و جادو آبروي موسي را بريزد، گفتند: روز عيد، چون روز عيد مردم بيکار هستند. «مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ وَ أَنْ يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى» (طه/59) چاشت باشد. کجاي شهر باشد؟ «مَكاناً سُوىً» (طه/58) وسط شهر باشد که از همه اطراف دسترسي باشد. همه مردم بتوانند بيايند صحنه را ببينند که موسي عصا مياندازد اژدها ميشود و آن ساحرها هم طناب و عصا و چوب مياندازند حرکت ميکند. براي اينکه به مردم بگويد: کار ساحرها باطل است. کار موسي درست است. ما از روز تعطيل خيلي ميتوانيم استفاده کنيم. من هرسال اين را ميگويم. کمک به فقرا، کمک علمي به بچه مدرسهايها، کمک روستايي، يک مشکلي از روستا را حل کنيد. گاهي هم ميگوييم: براي ما نيست. اسم ما هم نبود، نبود. اتفاقاً گاهي اگر اسممان را پاک کنيم خدا مينويسد.
پيغمبر ما چهل سالگي به پيامبري رسيد. سيزده سال مکه بود. موفق نشد به مدينه هجرت کرد. چند سالي که در مدينه بود خواست يک سفر عمر انجام بدهد. با جمعي از مردم، مسلمانها آمدند به مکه بيايند. ولي مکه دست بت پرستها بود. آمدند بيرون شهر گفتند: نميگذاريم بياييد. بگو و مگو و درگيري شد و بعد هم صلح شد، صلح حديبيه، در صلح نامه نوشتند: قرارداد صلح بين محمد رسول الله و مردم مکه! مردم مکه گفتند: ما محمد رسول الله را قبول نداريم. شما وسط دعوا نرخ تعيين ميکنيد. محمد رسول الله را پاک کن. کسي که نوشته بود نميخواست پاک کند. پيغمبر فرمود: خودم پاک ميکنم! خود پيغمبر محمد رسول الله را پاک کرد. تا پاک کرد آيه نازل شد «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه» (فتح/29) يعني آيه «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّه» وقتي نازل شد که پيغمبر محمد رسول الله را پاک کرد. اگر ما خودمان را پاک کنيم، خدا مينويسد. هرکس بين خودش و خدا را اصلاح کند، مشکلاتش حل ميشود. ما تصميم بگيريم يک گرهاي از کار مردم را باز کنيم.
افراد نا اهل و ضعيفي مسئوليتهايي را گرفتند. اين اگر جوانمرد باشد ميگويد: من نميآيم. من اين کاره نيستم. احمد بن موسي در شاهچراغ، مردم دورش ريختند که تو امام هستي. ما تو را قبول داريم. گفت: اگر مرا قبول داريد بلند شويد برويم. من ميگويم: من امام نيستم. امام رضا امام است. چون اقرار کرد به امامت امام رضا خودش هم يک جايگاهي دارد. اگر آنجا قبول ميکرد و ميگفت: حالا که يک عده جمع شدند من هم قبول کنم. اين خودش هم منحرف ميشد. مثل واقفيه، واقفيه به همين دليل شد. تا امام کاظم را قبول داشتند. امام کاظم که شهيد شد پولهاي بيت المال را بايد به امام رضا بدهند، گفتند: ديگر بعد از امام هفتم، امامي نيست. ما در مملکتمان هم واقفيه داريم. يعني امام خميني را قبول دارد و به مقام معظم رهبري رسيد،ميايستد. اينها واقفيه هستند. از اسلام روزه را قبول دارد ولي حجاب را قبول ندارد. شما اگر يک نسخه را يکي در ميان خوردي خوب نميشوي. يک کسي از من پرسيد: ولايت مطلقه چيست؟ گفتم: يعني به همه قرصها عمل کن. يک در ميان نميشود. بعضي چيزها که نصفه هم انجام بدهيم فايده ندارد. به يک کسي گفتند: شنا بلد هستي؟ گفت: پنجاه درصد. شيرجه ميروم و بيرون نميآيم.
ميگفت: من يک دعا کردم پنجاه درصد مستجاب شد. گفت: دخترم بزرگ شد، گفتم: خدايا يک داماد خر پول قسمت من کن. داماد قسمتم کرده خر هست ولي پول ندارد. بياييم تصميم بگيريم اگر کاري از ما برنميآيد بگوييم: بر نميآيد و خجالت نکشيم. از امام خميني ياد بگيريم. امام خميني وقتي ميخواست روضه بخواند به کوثري ميگفت: بيا روضه بخوان. ديگر از امام خميني بالاتر که نداريم. در عين حال روز عاشورا ميگفت: روضه را بايد کوثري بخواند. چه اشکالي دارد بگوييم: اين کار از ما نميآيد؟ من روضه خواندن بلد نيستم. پدر من مرحوم شد. من به منبر رفتم، در فاتحهي پدرم هفت بار مردم را خنداندم. نامه دادند پدرت فوت کرده است، گفتم: من نميتوانم بگريانم. اينکه حتماً بايد از حزب و گروه ما باشد، اين خط بازيهاي سياسي، صداقت را از بين ميبرد.
يک روز ابيذر وارد جلسهاي شد. ديد معاويه با همه بني اميه نشسته است. خندهاش گرفت. معاويه گفت: چرا خنديدي؟ گفت: از پيغمبر شنيدم اگر ديدي مسئولين مملکتي همه از دودمان بني اميه هستند، خاک بر سر مملکت! اين حديث ريشه بني اميه را ميکند. معاويه گفت: تو اين حديثها را جعل ميکني که ريشه بني اميه را بزني. شاهد تو کيست؟ ابيذر گفت: من شاهد ندارم ولي شايد حضرت علي شنيده باشد. رفتند حضرت علي را آوردند و ماجرا را گفتند. ابيذر با اين حديث ريشه ما را کند. حالا شما اين حديث را شنيدي؟ اگر اينجا خط بازيهاي سياسي بود بايد اميرالمؤمنين دروغ مصلحت آميز بگويد. گفت: نه من اين حديث را نشنيدم. اميرالمؤمنين فرمود: اما يک چيز ديگر شنيدم. گفت: شنيدم که پيغمبر گفت: زير آسمان راستگوتر از ابيذر نيست! هرچه ابوذر ميگويد: راست است. اين مردانگي اميرالمؤمنين، آنجا که خط سياسي نيست حق ميگويد. قرآن ميگويد: دو چيز ما را از حق بيرون ميبرد. يکي کينه و يکي محبت. دو آيه داريم، يکجا ميگويد: کينه منحرفت نکند. چون من با اين بد هستم.
يک کسي نميرفت پشت سر کسي نماز بخواند. گفت: اين خط سياسياش با ما فرق دارد. گفتيم: ضد انقلاب که نيست؟ گفت: نه. به کانديداي ما رأي نميدهد. گفتم: ندهد! اگر کسي به کانديداي تو رأي نداد، نميشود پشت سرش نماز خواند؟ اگر فکر سياسياش مثل شما نيست گناه کبيره که نکرده است. گاهي مسائل اين رقمي نميگذارد ما درست فکر کنيم. يک آيه ميگويد: کينه تو را منحرف نکند. «وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلَّا تَعْدِلُوا» (مائده/8) بخاطر کينه و بغض... يک آيه ديگر داريم ميگويد: محبت تو را کج نکند. «وَ لَوْ عَلى أَنْفُسِكُم» (نساء/135) تو حق بگو گرچه به ضرر خودت است. گرچه به ضرر فاميل تو هست. حق بگو گرچه به ضرر تو باشد. اقرار کنيم اين از من بهتر است. اقرار کند در گواهيها، شهادتها، شهادت صادقانه بدهد.
يک روز کاشانيهاي مقيم تهران، دانه درشتهايشان به منزل ما آمدند. آقاي قرائتي وقت اين است که اقدام کنيم. گفتم: چه شده است؟ گفت: يک راه آهن ميخواهند از تهران به اصفهان بکشند، ميخواهند از دليجان بکشند. ما ميخواهيم تصميم بگيريم از کاشان برود. تو کاشاني هستي بگو: اين راه آهن از کاشان برود. گفتم: اين حق است يا باطل؟ اصلاً راه آهن وقتي از جايي ميرود سه شرط دارد. 1- کجا مسافرش بيشتر است؟ 2- کجا نزديکتر است؟ 3- کجا زودتر ساخته ميشود؟ ممکن است يکجا بايد سي پل بسازي و يکجا پنج پل بسازي، آنکه پنج پل بايد ساخته شود اولويت دارد. من نميتوانم بگويم: چون کاشاني هستم از کاشان بايد برود. اين تعصب که، گاهي اوقات تعصبهاي محلي و منطقهاي و لهجهاي آدم را بي دين ميکند. رفتند بيرون و گفتند: قرائتي به درد ما نميخورد.
گاهي با مردانگي ممکن است آدم رفيقهايش را از دست بدهد، ممکن است يک موضع گيري حقي بکند و عزيزترين رفيقهايش قهر کنند. بعضي جاها آدم بايکوت ميشود، بشود. حضرت امير 25 سال بايکوت شد. ولي حق را نگه داشت. اينکه انسان شهامت و صداقت داشته باشد، جرأت داشته باشد.
شريعتي: امروز صفحه 248 قرآن کريم، آيات 104 تا 111 سوره مبارکه يوسف در سمت خدا تلاوت خواهد شد.
«وَ ما تَسْئَلُهُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعالَمِينَ «104» وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ «105» وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ «106» أَ فَأَمِنُوا أَنْ تَأْتِيَهُمْ غاشِيَةٌ مِنْ عَذابِ اللَّهِ أَوْ تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ «107» قُلْ هذِهِ سَبِيلِي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ «108» وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرى أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا أَ فَلا تَعْقِلُونَ «109» حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا فَنُجِّيَ مَنْ نَشاءُ وَ لا يُرَدُّ بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ «110» لَقَدْ كانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ ما كانَ حَدِيثاً يُفْتَرى وَ لكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ «111»
ترجمه:و تو بر اين (وظيفهى ارشاد) پاداشى از آنان نمىخواهى. آن (رسالت و قرآن) جز تذكر و پندى براى جهانيان نيست. و چه بسيار نشانه در آسمانها و زمين كه بر آن مىگذرند، در حالى كه از آن روى گردانند. وبيشترشان به خداوند ايمان نمىآورند، جز اينكه (با او چيزى را) شريك مىگيرند. (و ايمانشان خالص نيست) آيا (آنها كه ايمان نمىآورند) از اينكه عذاب الهى آنها را در برگيرد و يا قيامت در حالى كه نمىدانند ناگهانى فرا رسد، در امانند؟ (اى پيامبر! تو نيز) بگو: اين راه من است. من و هركس پيروىام كرد، با بينايى به سوى خدا دعوت مىكنيم و خداوند (از هر شريكى) منزه است و من از مشركان نيستم. و پيش از تو (پيامبرى) نفرستاديم، جز مردانى از اهل آبادىها را كه به آنان نيز وحى مىكرديم. (با وجود اين) آيا در زمين سير نكردهاند تا عاقبت كسانى را كه پيش از آنان بودهاند بنگرند؟ و قطعاً سراى آخرت براى كسانى كه تقوا پيشه كردهاند بهتر است. آيا نمىانديشيد؟ (دعوت پيامبران و مخالفت دشمنان همچنان ادامه داشت) تا هنگامى كه پيامبران (از هدايت مردم) به آستانه نوميدى رسيدند وكفار گمان كردند (وعدهى عذاب) به دروغ به آنان داده شده است، آنگاه يارى ما به آنان رسيد، پس كسانى را كه مىخواستيم نجات يافتند و (لى) عذاب ما ازگروه مجرمان باز گردانده نمىشود. به راستى در سرگذشت آنان، براى خردمندان عبرتى است. (اين) سخنى نيست كه به دروغ ساخته شده باشد، بلكه تصديق كنندهى آن (كتاب آسمانى) است كه پيش از آن آمده و روشنگر هر چيز و (مايه) هدايت و رحمت براى گروهى است كه ايمان مىآورند.
شريعتي: در آستانه ميلاد با سعادت حضرت زهرا(س) هستيم. هفته زن، روز مادر، روز زن انشاءالله برشما مبارک باشد. اين هفته از عالم مجاهد مرحوم آيت الله طالقاني ياد ميکنيم که انشاءالله رحمت و رضوان خدا بر ايشان باشد. قرار است از سيره عملي ايشان و زندگي ايشان نکاتي را بشنويم. اشاره قرآني را بفرماييد و نکات پاياني صحبتهاي شما را بشنويم.
حاج آقاي قرائتي: اين صفحهاي که تلاوت شد، آخر سوره يوسف ميگويد: «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ» اکثر اينهايي که ايمان دارند، رگ شرک هم دارند. يعني موحد صد در صد نيستند. خداپرست صد در صد نيستند. اين خيلي مهم است چون خدا به شير خالص گفته است. در قرآن يک آيه داريم «لَبَناً خالِصا» (نحل/66) يعني شير خالص است. در همه چيزها به شير خالص ميگويد، ميگويد: «مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً» شير از بين خون و پِهن رد ميشود. نه بو ميگيرد و نه رنگ خون! اين خالص است. آدم خالص کسي است که وقتي گفت: خدا، ديگر رنگ ديگر نشود. چه گفته، کي گفته، هرچه ميخواهد بگويد. بگو خدا، «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُم» (انعام/91) اخلاص، يک حديث داريم خدا ميگويد: من شريک خوبي هستم. هرکس مرا با کسي ديگر شريک کند همه را به او واگذار ميکنم.
شما اگر نماز را براي خدا بخواني ولي يک کلمه واجبش را مثل الله اکبر، اين الله اکبر واجب را براي خدا نگويي. کل نماز باطل است. اگر واجبات براي خداست، مستحبات را براي غير خدا ميگويد، باز نماز باطل است. اگر واجبات و مستحبات براي خداست ولي مکاني که به نماز ميايستد براي خدا نيست. مثلاً صف اول ميايستي که دوربين نشان بدهد. مکان براي غير خدا باشد نماز باطل است. اگر زمان براي خدا نباشد، اول وقت نماز ميخواند تا بگويند: فلاني نماز اول وقت ميخواند. زمانش براي غير خدا باشد باز نماز باطل است. اگر واجب و مستحب خدا، زمان و مکان براي خدا باشد، اما قيافه بگيري، عبا روي دوش بياندازي، گردن کج کني، باز نماز باطل است. اين معناي اين آيه بود که «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ». خالص بودن خيلي مهم است. بايد مواظب باشيم.
من جايي رفتم، ديدم رودخانهاي آب خنکي داشت. تا آب را به صورتم زدم گفتم: هاي هاي هاي! آب خيلي يخ است. پس وضو بگيريم. هاي هاي هاي! گفتم: وضويت باطل است. تو براي هاي هاي وضو گرفتي. چون هوا گرم است و اين آب هم خنک است، وضويت باطل است. هي آب ريختم و هاي هاي کردم. سير که شدم، بعد وضو گرفتم. من به بچهها و دانشجوها و ليسانسهها ميگويم: اين درسهايي که براي ترم و نمره خوانديد، اين را حساب نکنيد. درس خوانديد که مدرک بگيريد. حالا که مدرک گرفتي هفتگي کتاب مطالعه کن. کش شلوار واجب است اما قيمتي ندارد. چيزي که آدم براي غير خدا بخواند ارزش ندارد. حالا مدرک را بگير ولي حالا که مدرک گرفتي، بنشين مطالعه کن. اين مهم است.
شريعتي: نکات خوبي را شنيديم. دعا بفرماييد و همه آمين بگوييم.
حاج آقاي قرائتي: خدايا آن ايماني که در آن شرک نباشد«وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ» اکثر مؤمنين رگ شرک دارند. ايمان خالص صد در صد را نصيب همه ما بفرما. خدايا جوانمرديهايي که نمونههايش را گفتيم در همه ما احياء کن.
شريعتي: اين هفته مزين و منور به نور حضرت زهرا(س) هست. با هم صلوات حضرت زهرا را زمزمه ميکنيم. انشاءالله همه تحت حمايت آن حضرت باشيم و زير سايه حضرت قد بکشيم و رشد کنيم. بهترينها را براي شما آرزو ميکنم.