برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: انقلاب اسلامي، نقاط قوت و نقاط آسيب
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين قرائتي
تاريخ پخش: 15- 11-96
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
با دشمن خويشيم دما دم در جنگ *** او با دم تيغ آمده، ما با دل تنگ
ما روي مداميم، بگوييد به تيغ *** ما شيشهي عطريم بگوييد به سنگ
شريعتي: سلام ميکنم به همهي بينندهها و شنوندههاي نازنينمان، ايام دهه فجر انقلاب اسلامي را گرامي ميداريم. ياد و خاطره امام راحل عظيمالشأن و همه شهداي گرانقدر انقلاب اسلامي و دفاع مقدس گرامي ميداريم. حاج آقاي قرائتي سلام عليکم خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي قرائتي: سلام عليکم و رحمة الله و برکاته.
شريعتي: خوشحاليم که امروز هم در خدمت شما هستيم. ببينيم امروز براي ما چه به ارمغان آوردهاند.
حاج آقاي قرائتي: بسم الله الرحمن الرحيم، الحمدلله رب العالمين بعدد ما احاط به علمه. اللهم صل علي محمد و آل محمد. الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي.
چون در آستانهي 22 بهمن هستيم، يک سيمايي از قرآن ميخواهم بگويم. در انقلاب ما يکسري از کارها توسط مسئولين آن کار بيان شده است. مسئول مخابرات از مخابرات ميگويد. مسئول آب، مسئول برق، مسئول کشاورزي، هر وزيري ميآيد کارهايش را ميگويد. من هم چون طلبهاي هستم که در آستانهي چهل سال در تلويزيون قرآن گفتم، ميخواهم بهمن را از قرآن بگويم. انقلاب ما چه پردههايي را از روي قرآن برداشت و چطور بعضي آياتي که نميفهميديم را تفسير کرد. امام فرمود: اگر از ما حديثي شنيديد از ما بپرسيد اين حديث از قرآن است؟ يعني از کدام آيه استفاده ميکنيم، تا ما براي شما بگوييم که اگر حديث معتبري از ائمه معصومين نقل شد، اين حديث ريشه در قرآن دارد. حالا اين راهپيمايي ريشه در قرآن دارد؟ سوره توبه آيه 120 ميفرمايد: «لا يُصِيبُهُمْ» به اينها نميرسد «ظَمَأٌ» تشنگي، «وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ» تشنگي و گرسنگي و درد سر و سختيهايي که در جبههها ميبيني، در مقابلش براي شما عمل صالح نوشته ميشود. «وَ لا يَطَؤُنَ مَوْطِئاً» يعني حرکتهاي دسته جمعي انجام نميدهند که «يَغِيظُ الْكُفَّارَ» اگر يک حرکت دسته جمعي انجام داديد که کفار ناراحت شدند، «وَ لا يَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلًا إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ» براي شما عمل صالح مينويسم. راهپيمايي 22 بهمن هرچه جمعيتش بيشتر باشد، آمريکا «يغيظ» ناراحت ميشود.
راهپيمايي روز قدس اسرائيل را عصباني ميکند، پس معلوم ميشود اين عمل صالح است. اين يک مسأله مهمي است. وقتي کشتيگير ما با حريفش از اسرائيل کشتي نگرفت و باعث عصبانيت نخست وزير اسرائيل شد و حرفهايي هم زد. اگر جنس ايراني مصرف کنيم «يغيظ الکُفار» همين يخچال خريدن شما هم عمل صالح گفته ميشود. خداوند در سوره توبه آيه 120 ميفرمايد: تمام سختيهايي که ميکشيد و حرکتهاي دسته جمعي که دشمن را عصباني ميکند، براي شما عمل صالح نوشته ميشود. «وَ لا يَطَؤُنَ مَوْطِئاً يَغِيظُ الْكُفَّارَ» بعد ميفرمايد: «كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ» براي شما عمل صالح مينويسم. عمل صالح که نوشتم، شما عباد الله الصالحين ميشوي. چون عباد الله الصالحين کساني هستند که عمل صالح انجام ميدهند. عباد الله الصالحين که شدي همه مردم کره زمين بايد در نماز به شما سلام کنند. بگويند: «السلام علينا و علي عباد الله الصالحين» پس خداوند در سوره توبه آيه 120 ميفرمايد: گرسنگي، تشنگي و مقاومت، دردسر و حرکتهاي دسته جمعي که «يغيظ الکفار» اين براي شما عمل صالح نوشته ميشود. هرکس عمل صالح انجام داد «عباد الله الصالحين» ميشود. عباد الله الصالحين که شد، «السلام علينا و علي عباد الله الصالحين»
ما يک مسائل کلي و يک مسائل جزئي داريم. مسائل کلي اصل انقلاب است. ما مفتخر هستيم، امام در وصيتنامهاش در صفحه اول ميگويد: ما مفتخر هستيم به اينکه مصحف زهرا از ماست. ما افتخار ميکنيم که امام صادق و امام باقر و اهلبيت از ماست. ما مفتخر هستيم که حضرت مهدي از ماست. افتخارات را در يک تابلو بنويسيم و نقاط ضعف هم يک جا بنويسيم و جمع و تفريق کنيم. بعضي ميگويند: جمهوري اسلامي که شد، وضع همه بانکها خراب است. آيه 102 سوره بقره، خداوند متعال ميفرمايد: «وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطِينُ» اين آيه يک ميليون و دويست هزار رقم معنا دارد. من با دو تا آدم برخورد کردم که در مورد انقلاب گله داشتند. ضد انقلاب نبودند اما گله داشتند. چرا آن مال را مصادره کردند؟ چرا او را کتک زدند؟ چرا او را گرفتند؟ چرا او را بستند؟ چند چرا در ذهنش داشت. دلخور بود، هر دلخوري هم ضد انقلاب نيست. ممکن است رهبر انقلاب باشد ولي از بعضي کارها دلخور باشد. اين آيه را برايش خواندم. گفتم: در آيه 102 سوره بقره خداوند ميفرمايد: «وَ اتَّبَعُوا» يعني تبعيت کردند، «ما تَتْلُوا الشَّياطِينُ» هرچه شيطان گفت، گوش به حرف شيطان دادند. «عَلى مُلْكِ سُلَيْمانَ» با اينکه حضرت سليمان حاکم بود. يعني در زمان حکومت حضرت سليمان يک عده کار به سليمان ندارند و راه خودشان را ميروند. گفتم: شما از امام خميني چقدر توقع داري؟ شما فکر ميکنيد امام خميني که آمد، همه مردم بايد عادل باشند؟ ديگر کسي دروغ نميگويد، رشوه نميگيرد و پارتي بازي نميکند. خلاف نميکند. امام خميني که سليمان نيست. حضرت سليمان پيغمبر معصوم هم نبوت داشت، هم حکومت داشت، در عين حال آيه 102 ميگويد: در زمان حضرت سليمان هم «وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطِينُ عَلى مُلْكِ سُلَيْمانَ» يعني امکان دارد.
حالا امام زمان بيايد ديگر کسي غيبت نخواهد کرد؟ تا مادامي که زبان هست، عصبانيت هست، کينه هست، غيبت هست. من از شما ناراحت هستم، عصباني هم هستم غيبت ميکنم. زمان امام زمان اينطور نيست که همه مردم عادل باشند. گاهي وقتها بايد توقعها را پايين بياوريد. من نماينده امام در نهضت سواد آموزي بودم. در يکي از شهرها جايي مهمان بودم. به صاحبخانه گفتم: صبح براي نماز مرا بيدار کن. گفت: به به! به به! نماينده امام را بايد من براي نماز بيدار کنم؟ گفتم: من خودم نماينده امام هستم. خواب من نماينده امام نيست. خوابم ميبرد! اين فکر کرد چون من نماينده امام شدم، سحر که ميشود مثل فنر بالا ميپرم. نه ممکن است خوابم برود.
گاهي وقتها بعضي دوستان ميگويند: حالا که نان گران شد پس نماز جماعت نرويم. نماز جماعت چه کار به نان دارد؟ در قضاوتها مثل مگس نباشيم که فقط روي زخم مينشيند. مثل زنبور هم نباشيم که فقط روي گل مينشيند. بعضي مثل زنبور هستند يعني فقط خوبيهاي انقلاب را ميگويند. نقاط ضعف را نديده ميگيرند. اين درست نيست. آدم بايد هردو را بگويد. وقتي خدا ميخواهد در مورد شراب حرف بزند، ميگويد: شراب يک فايدههايي دارد. ميدانيد شراب چقدر ايجاد اشتغال ميکند. آنهايي که انگور ميکارند، آنهايي که کارخانه شراب سازي دارند. آنهايي که بطري ميسازند. آنهايي که بطري ميسازند، بطري را درون کارتن بگذارند. آنهايي که بسته بندي ميکنند. آنهايي که حمل و نقل ميکنند و ميفروشند. «مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَر» (بقره/219) منفعتهايي دارد اما ضررش بيشتر است. اثر شراب در چشم، در نسل و غيره...
بنابراين در آستانه دهه فجر بايد ببينيم چه خدماتي شده است. اول حساب کنيد ما زمان شاه ترسو بوديم و انقلاب ما را شجاع کرد. ترس خيلي بد است. ما 350 تا اعوذُ داريم. يعني پناه ميبرم از اينها، يکي «اعوذُ بک من الجُبن» يکي از ترس است. امت ترسو، امت شجاع شد. اين برکت انقلاب نيست؟ در علم، در علم ضعيف مثل نهضت سواد آموزي، علم قوي هم که حوزهها و دانشگاهها، در ايران حدوداً پنجاه درصد بيسواد داشتيم. الآن بين هشت تا دوازده درصد بيسواد داريم. چندين هزار نفر از بيسوادها بعد از اينکه باسواد شدند، ادامه دادند حتي پزشک شدند. جزء نخبگان شدند. جزء مدرسين قم شدند. فوق ليسانس شدند و استاد دانشگاه شدند. چطور افتتاح يک کارخانه مهم است، ولي يک بيسواد فوق ليسانس شده و استاد حوزه شده مهم نيست؟
نماز جمعه زمان شاه نبود، خيلي کم بود. الآن بالاي هشتصد نماز جمعه داريم. دانشگاه ما پنج قفل رويش خورده بود. جمهوري اسلامي همه قفلها را باز کرد. در زمان شاه ميگفتند: دانشگاه بايد در شهرهاي بزرگ باشد. جمهوري اسلامي گفت: در شهرهاي کوچک هم دانشگاه بزنيد. دانشگاه بايد وسط شهر باشد. جمهوري اسلامي گفت: بيرون شهر هم ميشود دانشگاه باشد. استاد بايد سنش اينقدر باشد. جمهوري اسلامي گفت: کار به سن ندارد. اگر ميتواند درس بدهد، بدهد. من 74 سال سن دارم، نميتوانم حرف بزنم؟ شاگرد نبايد کمتر از هجده سال باشد. حالا اگر يک بچه درس را ميفهمد، چرا نيايد؟ اصلاً چه کسي گفت: دانشجو مفت درس بخواند؟ پول بدهد درس بخواند. چطور براي کفشاش پول ميدهد، براي مخاش هم پول بدهد. وقتي کفش ميخريم جيغ نميزنيم، وقتي پول کتاب ميدهيم جيغ ميزنيم. لذا دانشگاه آزاد، پيام نور، علمي کاربردي کنار دانشگاههاي دولتي قرار گرفت و ميليونها آدم باسواد شدند. اين برکت است.
زمان شاه اگر ميخواستيد در جاده نماز بخوانيد، کنار رستوران يک اتاق کثيف و کوچک بود، ولي الآن حدوداً 750 مسجد در جادهها هست. چطور کاروانسراي شاه عباسي را ميبينيد. مسجدهاي جمهوري اسلامي را هم ببينيد. به يک ترياکي گفتند: چطور ترياکي شدي؟ گفت: امان از رفيق بد! يک خرده فکر کرد و گفت: زغال خوب هم بي اثر نيست. ما هم بياثر نبوديم. جمعيت ما دو برابر شد اما ابتکارات ما چند برابر شد. ابتکاراتي که مردم ايران در زمان شاه داشتند را با الآن مقايسه کنيم.
ولايت فقيه پيدا شد. ولايت فقيه را آمريکا هم دارد. ولايت يعني حکومت، والي شهر يعني حاکم شهر، متولي مدرسه يعني حکومت مدرسه دستشان است. والي، حاکم، متوّلي! ولايت فقيه يعني حرف آخر را در مملکت بايد فقيه عادل بزند. آمريکا بين بوش و رقيبش درگير شد. يک خرده چانه زدند و حرف زدند، آخر رئيس قوه قضاييه گفت: حق با بوش است. يعني بايد يک نفر حرف آخر را بزند. ولايت فقيه يک مجتهد عادل است. بعد هم بايد از بهترينها باشد. واقعاً از امام خميني بهتر چه کسي بود؟ شما نگاه کنيد چه کساني در دنيا حکومت ميکنند؟ بين امام و ساير رهبرها يک مقايسه کنيم. من نگرانم که بخاطر ضعفهايي که بعضي بانکها دارند، غلطها و جنايتهايي که ميکنند، اولاً قانون ما سوراخ دارد. مشکل ما اين است.
يک جايي شيريني بود، برقها قطع شد. ترسيدند شيرينيها خورده شود. گفتند: بچهها همه دست بزنيد، ضمن اينکه دست ميزنيد حواستان به دست زدن بغل دستيتان باشد. خلاصه همه دست زدند. برقها آمد ديدند شيريني نيست. گفتند: تو خوردي. تو خوردي. گفتند: نه، من دست زدم و صداي دست زدن بغلي دستيام را هم شنيدم. گفتند: پس چه شد؟ گفتند: وحشت نکنيد، بنده براي اينکه گول بزنم با يک دست به پيشاني زدم و با يک دست ديگر خوردم. از اين سوراخها در قانون هست. فرض کنيد ميگويند: اگر يک جفت کفش از خارج وارد کردي، مثلاً فلان مبلغ ماليات بده. ايشان ميرود دو هزار جفت کفش ميخرد. يک لنگه از هرکفش را از يک مرز وارد ميکند، يک لنگه را از آن طرف مرز وارد ميکند. ميگويد: يک جفت کفش پيدا کنيد من ماليات ميدهم. اينها ميبينند اِ... دو هزار تا لنگه کفش است! اينها سوراخهاي قانوني است. بايد اين سوراخها را گرفت. يکي از دعا اين است که «اللهم سَدّدني» همان سد سازي است. خدايا رخنههاي مرا پر کن چيزي درز نرود. قانونها گاهي اينطور است.
من ديروز زنگ زدم به معاون آيت الله لاريجاني که ما 22 بهمن ميخواهيم حرف بزنيم، خوب که حرفها را زديم ميگويند: همه قبول، امام و اسلام و قرآن قبول، اما چرا آنجا اختلاس شد؟ چه بگوييم؟ حرف شما قوه قضاييه چيست؟ ميگويند: اگر ثابت نشده چرا گفتيد؟ اگر در تلويزيون گفتيد: فلاني اختلاس کرده چرا او را نميگيريد؟ ديروز که زنگ زدم، شب آمدم خانه ديدم درتلويزيون دادستان ميگويد که مشکل چيست. يکسري قوانين اين طرف آب و يکسري آن طرف آب است و هماهنگي بين اينها سخت است. ما استاني داشتيم چهار تا ليسانس رياضي داشت. حالا نگاه ميکنيم در هر روستايي دهها و صدها ليسانس و فوق ليسانس است. رشد علمي و ابتکاري داشتيم. رشد عبادي داشتيم.
اول انقلاب من به پاکستان رفتم. با من مصاحبه کردند در ايران چند تا حافظ قرآن است؟ ما گير کرديم ديديم راست بگوييم آبروي ايران ميرود. دروغ بگوييم آبروي خودمان ميرود. گفتم: سؤالتان را تکرار کنيد. ميخواستم فکر کنم. گفتم: ايران حافظ قرآن تربيت نميکند. محافظ تربيت ميکند! اين بنده خدا گفت: حافظ چيست، محافظ چيست؟ گفتم: حافظ اين است که ما قرآن را حفظ ميکنيم. محافظ يعني هشت سال بمباران ميشويم و يک وجب از زمين را به صدام نميدهيم. اين ممکن است نمازش هم غلط باشد، ولي محافظ قرآن است. شما ممکن است حافظ قرآن هم باشيد، با يک حمله نصف کشور شما را بگيرند. اما الآن الحمدلله وقتي ميگويند: حافظ قرآن ما سرفراز هستيم. نقاط ضعف اگر هست، نقاط قوت هم ببينيم! بعد هم اينکه نبايد ضعفها را توجيه کنيم. اقرار کنيم و معذرت خواهي کنيم از مردم، از خانواده شهدا، اقرار کنيم و توجيه نکنيم. چون توجيه خيلي بد است. منتهي تضعيف هم نبايد کرد. انقلاب ما يک کودتايي نبود که يک گروهي بيايند شاه را بيرون کنند. در هر شهر و روستايي ميبيني تابلوهاي شهيد کجا، کوچههاي شهيد، چند صد هزار تا يا شهيد داديم، يا اسير داديم يا جانباز. آنوقت بگوييم: حالا که تخم مرغ گران است، حالا که فلاني چنين کردي و فلان و فلان پس ما نيستيم.
يک خانهاي که سالها زحمت کشيده شده ساخته شده، بخاطر اينکه ملحفهاش کثيف است، ته سيگار ريخته، پوست هندوانه ريخته، کثيف است، بگوييم: ديگر ما در اين خانه نميآييم. نه! بايد اصلاح کرد. سه کلمه را من از يکي از علما شنيدم براي شما بگويم. پدر شهيد آ شيخ علي صفايي که خودش هم مرحوم شد. (ع ص) آدم فاضل و خوش فکري بود. ايشان يکي از جملاتي که گفت و من شنيدم اين بود که «توجيه حماقت است». آدم بگويد: عيب نداريم. مسئولين عيب ندارند و کارها هم عيب ندارد. بايد خيلي احمق باشيم که اين حرف را بزنيم. توجيه حماقت است اما تضعيف هم جنايت است. بگويند: ما نماز جمعه نميآييم، روز قدس نميآييم، 22 بهمن نميآييم! چرا؟ براي اينکه فلان عيب را دارد. توجيه حماقت است و تضعيف هم جنايت است. تکميل رسالت است. رسالت ما اين است که تا اينجا آمدم و از اينجا به بعد را تو درست کن.
به يک نفر گفتند: مريدهاي تو با کفش آمدند. فرمود: من اينها را از خيابان به حسينيه آوردم. تو هم يک حديث بخوان کفشهايشان را بکنند. باقياش را تو درست کن. به شعارها رسيديم. آمريکا شاه را عوض ميکرد. الآن آمريکا يک کدخدا، يک انجمن اسلامي را در روستا نميتواند جا به جا کند. تمام نمايندگان به دست خودمان بوده است. رئيس جمهور، نمايندگان، شوراي شهر ما، خبرگان ما، همه را خود مردم گفتند. اگر انقلاب نبود که سر به سر ما ميگذاشتند.
يک خاطره بگويم. در هواپيما نشسته بوديم جايي برويم. جمعي از قواي مسلح هم آن طرف نشسته بودند. دختر آن آقايي که آن طرف نشسته بود، پشت سر من بود. نزديک فرودگاه مشهد، دختر گفت: حاج آقا ميشود سؤالي کنم پدرم نفهمد؟ گفتم: بله! دم گوش من گفت: پدر من بايد بله قربان بگويد. زمان شاه به شاه بله قربان ميگفتيم، حالا هم به ولي فقيه بايد بله قربان بگوييم. ما بله قربان گو هستيم. براي ما شاه و فقيه ندارد! گفتم: شما قصه يوسف را شنيدهايد؟ گفت: بله. گفتم: وقتي زليخا عاشق يوسف شد، درها را بست و پيشنهاد گناه کرد يوسف چه کرد؟ گفت: يوسف فرار کرد. گفتم: زليخا چطور؟ گفت: او هم فرار کرد. گفتم: فرق بين اين دو فرار چيست؟ از نظر فيزيکي هردو ميدويدند. يوسف ميدويد گناه نکند، زليخا ميدويد گناه بکند. هردو ميدويدند. بله قربان به عادل، يا بله قربان به فاسق؟ بله قربان به کسي که وظيفه شرعي ميداند يا بله قربان به کسي که هوس دارد؟ صدام هوس پيدا کرد که قهرمان عرب و سردار قادسيه شود. بخاطر هوسش عراق و کويت و ايران را تخريب کرد. بله قربان به صدامي که دنبال نفسش است، يا بله قربان به فقيهي که ميگويد: واجب شرعي است. شاه ميخواست آمريکا را راضي کند، امام خميني ميخواست خدا را راضي کند. بله قربان از نظر عبارت لفظي يکي است اما شيمي هردو فرق ميکند.
چاقو کش و جراح هردو شکم را پاره ميکنند. از چاقو کش پول ميگيرند و به جراح پول ميدهند. يک ليوان آب را به سه نفر تعارف ميکنيم. يکي نميخورد. ميگوييم: چرا نميخوريد؟ ميگويد: قهر هستم! از تو بدم ميآيد و آب را از دستت نميگيرم چون از تو ناراحت هستم. يکي ديگر ميگويد: نميخواهم. ميگوييم: چرا؟ ميگويد: تشنه نيستم. سومي ميگويد: نميخورم. ميگوييم: چرا؟ ميگويد: چهارمي تشنه تر است. سه نفر آب نخوردند و از نظر نخوردن مثل هم هستند. منتهي باطن و انگيزهاش فرق دارد. او نيتش اين است که از دست من نگيرد براي اينکه انتقام بکشد و از من ناراحت شده است. دومي هم انگيزهاش اين است که تشنه نيست. سومي هم ميگويد: چهارمي تشنه تر است، يعني ايثار ميکند. اين مسأله که همه دنيا رهبر دارند، منتهي رهبر و ولايت فقيه ما کيست؟ پشت سر چه کسي نماز ميخوانيم؟ پيشنماز بايد عادل باشد.
شريعتي: شايد نکته و دغدغه مردم اين باشد که اين نکات و ضعفهايي که ميبينيم از يک جامعه اسلامي و از مديران جامعه اسلامي بعيد است.
حاج آقاي قرائتي: مرحوم دکتر بهشتي ميگفت: در زمين دنبال فرشته نگرديد. اين حرف از ايشان است. مثل همان خوابي که گفتم. ممکن است من نماينده امام باشم اما خوابم نماينده امام نباشد. خوابم ميبرد. بالاخره انسان نفس دارد. ما بايد جمعبندي کنيم. اين جمع بندي را ملائکه هم داشتند، به خدا گفتند: چرا انسان را ميخواهي خلق کني؟ از خيرش بگذر. «وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ» (بقره/30) فرشتهها به خدا گفتند: آدم خلق نکن. اين آدم خونريزي ميکند و فساد ميکند. ما عبادت ميکنيم بس است. آنها را خلق نکن. خدا گفت: «قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون» نگفت: دروغ ميگوييد. انسان عادل است و فساد و خونريزي نميکند! اما خدا گفت: انسان يک ظرفيت علمي دارد که شما فرشتهها ممکن است نداشته باشيد. گاهي افراد در يک شرايطي نزد پيغمبر ميآمدند، هم پيغمبر ما و هم پيغمبران قبلي، که اين گداها دور تو چه کسي هستند؟ فرمود: «وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا» (هود/29) من پا برهنهها را طرد نميکنم. شما هم ميخواهيد بياييد و ميخواهيد نياييد. من فقراي دور خودم را رد کنم بخاطر اينکه چهار تا اشراف ميخواهند بيايند؟ الآن ما در منطقه خيلي جايگاه بالايي داريم. دنيا روي ما حساب ميکند. محبوبيتي که ما بين مستضعفين دنيا داريم. الآن ايران در دنيا محبوبيت دارد.
حمايت از مستضعفين؛ شعار ما اينطور نيست که يک عده گول خورده گفتند: نه غزه، نه لبنان جانم فداي ايران! اين شعار اسرائيلي است. جانم فداي ايران هم گفتند، براي اينکه رفو کنند و بگويند: فکر نکنيد ما يهودي هستيم. اين را براي حفظ خودشان گفتند و الا معلوم نيست اگر به ايران حمله شد، اينها به جبهه بروند. بالاي 95 درصد از کساني که به جبهه رفتند، بچهي مسجد بودند. اينهايي که ميگويند: جانم فداي ايران! معلوم نيست به جبهه بروند. بنابراين ما در حمايت از مستضعفين هم بين المللي هستيم. نماز ياد ما داده که بگو: السلام علينا و علي عباد الله الصالحين! نگو: السلام علينا و علي ايرانيها و علي سفيد پوستها و علي شرقيها و غربيها! چشم انداز ما عباد الله الصالحين است. وطن را دوست داريم اما وطن پرست نيستيم. ما خداپرست هستيم منتهي خدا پرست، وطن را هم دوست دارد. آيه داريم که حب وطن يک حق طبيعي است. وقتي خدا ميخواهد بگويد: يک عده جنايت کردند، ميگويد: «وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِم» (آلعمران/195) اينها از شهرشان بيرونش کردند. پيداست علاقه به ديار يک حقي است که وقتي ستمگران اينها را از منطقهاي بيرون ميکنند، حقشان را گرفتند. پيداست علاقه به ديار و خانه و وطن يک حق طبيعي است و قرآن هم تأييد کرده است.
اگر کسي در راه وطنش شهيد شود، او هم در راه خدا شهيد شده است. يک عده نزد پيامبر آمدند و گفتند: براي ما فرمانده نظامي تعيين کن که با دشمن بجنگيم، پيغمبر گفت: من نگران هستم شما اهل جنگ نباشيد. آنوقت اينها گفتند: چرا؟ «وَ ما لَنا أَلَّا نُقاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» (بقره/246) چرا نجنگيم؟ «وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِيارِنا وَ أَبْنائِنا» خانه ما را گرفتند، بچههاي ما را گرفتند. يعني اگر کسي براي خانه و زندگي و امکانات خودش دفاع کند، اين «في سبيل الله» است.
يک چيزي بگويم خيلي جديد است. حضرت موسي سفري با خانمش داشتند. شب شد و سرما بود. به خانمش گفت: اينجا بايستيد بروم آتش بياورم. تا رفت آتش بياورد، «وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ» (طه/13) يعني من تو را انتخاب کردم. موسي تو پيغمبر من هستي. «أنا» من تو را اختيار کردم. «وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي» (طه/41) تو براي خودم، «ناديناهُ»، «قَرَّبناهُ»، «نَجياً» در گوشي گفتيم. چه تعبيراتي داريم. همه اينها بخاطر اين است که رفت زن داري کند. يعني در مسير عادي، خدا به بالاترين درجه ميرساند. شما اگر چاي به پدرت بدهي به اندازه صد تا کارهاي ديگر است. ما فکر ميکنيم اگر بنشينيم پايان نامه دکترا بنويسيم، يا پژوهش کنيم يا در حوزه کار علمي کنيم، خدمت به مردم مهم است.
آيت الله سبحاني، يک قصهاي نقل ميکرد، ميگفت: من خانه امام خميني رفتم، استادش بود. کرسي بود و زمستان بود. ما هم زير کرسي رفتيم. من و امام بوديم. به امام گفتم: وقتهايي که ميرويم تبليغ دين کنيم از تحقيق باز ميمانيم. امام فرمود: تحقيق ميخواهي چه کني؟ تحقيق براي اين است که به مردم بگويي. شما بناست فوق ليسانس شوي با بي اعتنايي به پدر و مادر، نه، يک مقدار درس کمتر بخوان و قدر پدر و مادرت را داشته باش. خدا خواسته باشد بدهد، ميدهد. اينطور نيست که حتماً بايد در کتابخانه و پاي اينترنت بنشينم دانشمند شوم. قصه حضرت موسي خيلي برايم جالب بود که يک نفر ميخواست زن داري کند، ميگويد: صبر کنيد آتش بياورم گرم شويد. بالاترين لقبهاي عرفاني را خدا به کسي داد که رفت زنداري کند. البته حضرت موسي ظرفيتهايي هم داشت.
شريعتي: امروز صفحه 220 قرآن کريم، آيات 98 تا 106 سوره مبارکه يونس در سمت خداي امروز تلاوت خواهد شد. اين هفته قرار هست در برنامه از مرحوم آيت الله مشکيني(ره) ياد کنيم. نکتهاي از شخصيت ايشان اگر هست بفرماييد.
حاج آقاي قرائتي: ايشان خيلي متواضع بود. ساده ترين لباسها را ميپوشيد و سادهترين خانه را داشت. استاد اخلاق بود غير از اينکه فقيه بود و زاهد بود. ايشان به جاهاي زيادي تبعيد شده بود ولي در زمان تبعيد هم ايشان باز کار ميکرد. ايشان را به اطراف کرمان تبعيد کرده بودند. ما به ديدن ايشان رفتيم. دعوت کرد که اينجا بياييد و براي جوانهاي ماهان کلاسداري کنيد. با اينکه تحت تعقيب بود اما فعاليت ميکرد. گردن خيلي از ما حق دارند و چندين هزار طلبه را تربيت کرد. ايشان تفسير هم ميگفت. الآن خيلي تفسير راه افتاده است. آن زمان فقط يک علامهاي بود تفسير ميگفت و يکي هم آيت الله مشکيني بود که تفسير ميگفت. در ازدواج دخترش يک مسألهاي مطرح شد. در مراسم بله برون وقتي نوشتند، نوشته را دست آيت الله مشکيني دادند که مهريه اين مقدار است. پنج هزار نوشته بودند، اين پنج هزار را پانصد خواند. وقتي مهريه را ديد گفت: شما خودتان هم دختر داشته باشيد به همين مهريه ميدهيد؟ گفتند: بله! گفت: من هم ميدهم! بعد فهميدند پنج هزار تومان است. گفت: من فکر کردم پانصد تومان است. يعني کسي که يک آيت الله فقيه جامع الشرايط است، با اينقدر مهريه کم! درس اخلاق که ميگفت، افرادي ميلرزيدند. نفوس کلام داشت.
شريعتي: انشاءالله حضرت آيت الله مشکيني و آنهايي که در برپايي اين نهضت عظيم نقش داشتند روحشان شاد باشد و مهمان سفره اهلبيت(ع) باشند.
«فَلَوْ لا كانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِيمانُها إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى حِينٍ «98» وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ «99» وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ «100» قُلِ انْظُرُوا ما ذا فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما تُغْنِي الْآياتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ «101» فَهَلْ يَنْتَظِرُونَ إِلَّا مِثْلَ أَيَّامِ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ «102» ثُمَّ نُنَجِّي رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذلِكَ حَقًّا عَلَيْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنِينَ «103» قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي فَلا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ «104» وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ «105» وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُكَ وَ لا يَضُرُّكَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِينَ «106»
ترجمه: پس اهل هيچ شهرى (به موقع) ايمان نياورد كه (ايمانش به او) سود بخشد؟ مگر قوم يونس (كه وقتى در آخرين لحظه ايمان آوردند،) ما عذاب خوار كننده را در زندگى دنيا از آنان برطرف كرديم و تا مدّتى بهرهمندشان ساختيم. واگر پروردگارت مىخواست، (به اجبار) همهى مردم روى زمين يكجا ايمان مىآوردند. (اكنون كه سنّت خدا بر ايمان اختيارى مردم است،) پس آيا تو مردم را مجبور مىكنى تا ايمان آورند؟! در حالى كه هيچ كس جز به اذن و ارادهى الهى توفيق ايمان ندارد و خداوند پليدى (ترديد و كفر) را بر كسانى كه نمىانديشند مقرّر مىدارد. بگو: (به ديدهى عبرت) بنگريد كه در آسمانها و زمين چيست؟ امّا نشانهها و هشدارها براى كسانى كه ايمان نمىآورند سودى ندارد. پس آيا (كسانى كه در برابر آن همه آيات وانبياى الهى سرپيچى مىكنند،) انتظار چيزى جز نظير روزگارِ (پر نكبت و ذلّت) پيشينيان را دارند؟ بگو: در انتظار باشيد كه من نيز با شما از منتظرانم (تا همان بلائى كه بر سر آنها آمد، بر سر شما نيز بيايد). (به هنگام نزول بلا ومجازات،) پيامبران و مؤمنان را نجات مىدهيم. اين گونه بر ما حقّ است كه مؤمنان (به تو را نيز) رهائى بخشيم. بگو: اى مردم! اگر از (درستى) دين من در شك و ترديديد، پس (بدانيد كه من) كسانى را كه شما به جاى خدا مىپرستيد، نمىپرستم، بلكه خدايى را مىپرستم كه جان شما را (در وقت مرگ) مىگيرد و مأمورم كه از مؤمنان باشم. و (به من فرمان داده شده كه) به آئينى خالى از هرگونه شرك، روىآور و هرگز از مشركان مباش. و غير از خداوند، چيزى را كه نه سودى براى تو دارد، نه زيانى، نخوان. پس اگر چنين كنى، همانا تو از ستمگران (مشرك) خواهى بود.
شريعتي: به کانال ما در فضاي مجازي مراجعه کنيد و نکات لطيف و ظريف کارشناسان عزيز ما را به صورت مختصر مشاهده کنيد و بهرهمند شويد. دعا بفرماييد و خداحافظي کنيم.
حاج آقاي قرائتي: در کشور ما سه دسته هستند، يک دسته خدمت ميکنند، دلسوزي ميکنند و پاک هستند. انشاءالله خدا همه مددهاي غيبي را بر آنها نازل کند. يک عده هم خراب ميکنند ولي حلال زاده هستند. يک خط سياسي يا کينه دارند، هوا و هوس و شهوت و رياست طلبي دارند، باند بازي ميکنند. پاک هستند ولي کارشان غلط است. انشاءالله خدا همه آنها را هم هدايت بفرمايد. يک عده هستند اصلاً اسلام را نميخواهند. اينکه ميگويد: جمهوري ايراني يعني من اسلام را نميخواهم. اين گيرش امام حسين است که روز عاشورا حمله ميکند. گير اين خداست که به مسجد حمله ميکند. اسلام را نميخواهد. اعتقاد ندارد. خدايا اگر قابل هدايت هستند، هدايت کن. اگر قابل هدايت نيستند، طرح و نقشهشان را نقش بر آب و توطئههايشان را خنثي، خودشان را به انواع نکبتها و ذلتها گرفتار بفرما.
شريعتي: دست به دعا برميداريم و براي سلامت حضرت وليعصر دعا خواهيم کرد. بهارهاي شگفتي در راهند، فردا گلي ميشکفد که بادها را پر پر ميکند.