برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: اعتدال و صراط مستقيم
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين قرائتي
تاريخ پخش: 01- 11-96
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
شريعتي: سلام ميکنم به همهي شما، سلام به شما و ايماني که از آن سرشار هستيد. انشاءالله در اين روزهاي سرد زمستان دلتان گرم و بهاري باشد. به همهي بينندهها و شنوندههاي عزيزمان که از راديو قرآن صداي ما را ميشنوند سلام مخصوص و ويژه ميکنيم. انشاءالله هرجا هستيد خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقاي قرائتي سلام عليکم خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي قرائتي: سلام عليکم و رحمة الله.
شريعتي: از نگاه قرآن کريم پراختن به مسائلي که شايد اين روزها همه ما به آن احتياج داريم بسيار ارزنده باشد که حاج آقاي قرائتي در روزهاي يکشنبه اين لطف را در حق ما ميکنند که از آموزههاي قرآن کريم بنا به اقتضائات زمانمان براي ما خواهند گفت. ببينيم امروز براي ما چه به ارمغان آوردهاند.
حاج آقاي قرائتي: بسم الله الرحمن الرحيم، الحمدلله رب العالمين بعدد ما احاط به علمه. اللهم صلي علي محمد و آل محمد. الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي. امروز يک مقدار در مورد «بسم الله» صحبت کنيم. جملهاي است معروف ميگويند: همه قرآن در سوره حمد است. همه سوره حمد در بسم الله و همه بسم الله در «ب» است. اين يعني چه؟ نميدانم اين جمله را چه کسي گفته است اما حرف درستي است چون اين «ب» يعني به نام او. چه کسي ميتواند بگويد: به نام او؟ 1- عقيده به خدا داشته باشد. 2- عقيده به اين داشته باشد که قادر است و ميتواند کمک کند. چون اگر نتواند کمک کند که به نام او نميگويم. به نام او يعني خدايا بيا کمکم کن. خدا را قبول دارد، رحم خدا را قبول دارد. چون اگر رحم نداشته باشد که کمک ما نميکند. پناهندگي را قبول ميکند چون «بسم الله» يعني خدايا مرا بگير. من به تو پناه ميبرم. توکل به تو ميکنم. همه دين همين است. ايمان به خدا، ايمان به قدرت خدا، لطف و رحم خدا، يعني همه عبارتها در اين «ب» جا ميگيرد. اين «ب» انرژي هستهاي است.
اين الله هم همه چيز است. يکوقت ميگوييم: آب و شير، يکوقت ميگوييم: مايع! مايع که شد همه را شامل ميشود. نميگوييم: بسم القادر... ميگوييم: بسم الله! الله يک اسمي است که شامل همه اسماء خدا ميشود. يعني توکل ميکنم به همه الطاف خدا. وگرنه ميشود گفت: بسم القاسم الجبارين! بسم الرئوف الرحيم، بسم القادر، بسم الله، اين الله کلمهي مايعي است که شامل همه ميشود. يعني تکيه ميکنم، ايمان و توسل دارد به همه کمالات خدا. اين توکلها نتيجه ميدهد؟ او رحمان و رحيم است. سرچشمه رحمت است و به من ميدهد. يکوقت ميگويد: در بزن ولي کسي باز نميکند. ميگويد: در را ميزنم که کسي باشد و در باز شود. يعني سرچشمه انواع رحمتهاست. وقتي انسان ايمان دارد، اميد هم دارد.
حضرت نوح قبل از عيسي و موسي و ابراهيم بوده است. وقتي سوار شد گفت: «بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها» (هود/41) يعني اين حرکت کشتي به نام خداست. زمان حضرت سليمان هم بسم الله داشتيم. حضرت سليمان به بالقيس نامه نوشت، «إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» (نمل/30) يعني بسم الله الرحمن الرحيم بين المللي است. هرکدام بدون بسم الله باشد ابتر ميماند. رمز برکت است. بسم الله يعني خدايا ميشناسمت. دوستت دارم، به تو ايمان دارم، از تو کمک ميخواهم. به تو پناه ميبرم. گاهي وقتها ميگويد: نميشود نماز را فارسي بخوانيم؟ چه چيزي را جا ميگذاري؟ بعضي عبارتها کوتاه است. مثلاً ميگوييم: ابالفضل آدم خوبي بود. هيچ کلمهاي جاي نماز را نميگيرد. بارها از من پرسيدند اگر يک دعاي مستجاب داشته باشيم چه دعايي بکنيم. يا از خدا چه بخواهيم. يعني دين بي نماز نميشود. نماز ما براي اسلام نيست.
حضرت شعيب پدر زن موسي نماز ميخواند. به شعيب گفتند: «أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُك» (هود/87) تو بخاطر نمازت زور پيدا کردي و به ما ميگويي: اين کار را بکن، اين کار را نکن؟ حضرت ابراهيم زن و بچهاش را براي نماز به مکه برد. در دعا ميگفت: «رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاةِ» (ابراهيم/40) حضرت عيسي را خدا ميگويد: «وَ أَوْصانِي بِالصَّلاة» (مريم/31) حضرت موسي را خدا ميگويد: «أَقِمِ الصَّلاة» نماز براي همه اديان است. روزه هم براي اسلام نيست. «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون» (بقره/183) ايام ديگر هم روزه داشتند. حج هم براي اسلام نيست. خدا به ابراهيم ميگويد: «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَج» (حج/27) ابراهيم قبل از موسي و عيسي بوده است. مردم را فرا خوان براي اينکه به مکه بيايند. امر به معروف هم براي اسلام نيست. لقمان به پسرش ميگويد: «يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوف» (لقمان/17) يعني اسکلت دين يکي است. يک فروعاتي است که به دلايلي کم کم تکميل شد. نماز براي همه اديان است و در نماز هم بايد سوره حمد را بخوانيم. چون داريم «لَا صَلَاهَ إِلَّا بِفَاتِحَهِ الْكِتَابِ» (عوالىاللآلى، ج 3، ص 82) نماز بدون حمد نيست. نماز مرده هم که حمد و سوره ندارد، نماز نيست. اسمش را نماز گذاشتند. در نماز وسطش «اهدنا الصراط المستقيم» است. يعني بعد از اينکه از خدا تجليل ميکنيم که خدايا تو رحمان هستي، رحيم هستي، «مالک يوم الدين» هستي، «اياک نعبد، اياک نستعين» فقط بنده تو هستيم. نه بنده شرق و غرب، «اهدنا الصراط المستقيم». روزي چند بار؟ ما هفده رکعت نماز ميخوانيم. حداقل ده رکعت که بايد حمد بخوانيم ده بار ميگوييم: «اهدنا الصراط المستقيم» يعني به هر مسلماني واجب است نماز بخواند و در نمازش هم بايد بگويد: «اهدنا الصراط المستقيم» پيغمبر ما بيست بار بايد بگويد. چون نماز شب بر پيغمبر واجب بود. پيغمبر در نماز شبش هم «اهدنا الصراط المستقيم» ميگفت. با اينکه پيغمبر ما در راه مستقيم نبود. سوار راه مستقيم بود. چند جاي قرآن داريم «انک لعلي صراط مستقيم» پيغمبر تو تسلط بر راه مستقيم داري. راه مستقيم در دست توست. تو که راه مستقيم در دستت است و تسلط داري و سوار بر راه مستقيم هستي، دو برابر مردم بگو: «اهدنا الصراط المستقيم» خيلي جاده لغزنده است.
اگر در جاده تابلو زده باشد خطر! سي متر دوباره نوشته خطر، اگر در يک کيلومتر راه ده بار، بيست بار تابلوي خطر را ديدي، پيداست جاده خيلي لغزنده است که پيغمبر اسلام که بر راه مستقيم تسلط دارد بيست بار بايد بگويد: «اهدنا الصراط المستقيم». قصه چيست؟ کج ميرويم. يکي در اقتصاد کج ميرود. يکي در سياست کج ميرود. يکي در تحصيل کج ميرود. يکي در انتخاب همسر کج ميرود. يکي در انتخاب شغل کج ميرود. يکي در محبت و يکي در تشويق کج ميرود. يکي در انتقاد و توبيخ کج ميرود. همه دعاها مستحب است جز اين دعا، «اهدنا الصراط المستقيم» واجب است. يک دعاي واجب داريم که پيغمبر روزي بيست بار ميگفت و ما هم بايد روزي ده بار بگوييم. يک خرده فکر کنيم قصه راه مستقيم چيست؟ در جستجوي راه مستقيم باشيم. آيا برخوردي که کردي راه مستقيم بود؟ اين حقش بود برخورد کني؟ اين موضع گيري تو راه مستقيم بود؟ به اين آقا رأي دادي راه مستقيم بود؟ قضاوت تو راه مستقيم بود؟ اين پول را اينجا خرج کردي راه مستقيم بود؟ جاده خيلي لغزنده است.
گاهي ميگويد: جزء اختيارات من است. شهرداري يک بودجه فرهنگي دارند. اين ايام که کفگير به ته ديگ خورده و به هرکس ميگوييم، ميگويد: نيست، نداريم! ولي زماني که وضع خوب بود، گفتم: آقا بودجهتان را کجا خرج ميکنيد؟ مثلاً يک مرتبه ميگويند: بياييد چنين کنيد. من ديدم واقعاً بودجه فرهنگي خرج ميشود. نه شهرداري، ارشاد، آموزش و پرورش، حوزه، مساجد، هرجايي ممکن است باشد. مثلاً اين پول را خرج ميکنيم و ميگوييم: بودجه فرهنگي است. ولي فرهنگ يک اصولي دارد. من 200 شرط نوشتم براي کساني که کار فرهنگي ميکنند. تا واجب هست ما حق نداريم کار مستحب انجام بدهيم. تا کار ميليوني هست چرا کار فردي انجام بدهيم؟ کار ارزان هست چرا کار گران انجام بدهيم؟ کار ماندگار هست چرا کار يکبار مصرف انجام بدهيم؟
شاه عباس کاروانسرا ساخته چهارصد سال است در بيابانها هست. هنوز هم بازسازي ميکنند و مورد استفاده است. ما تبليغاتمان را بنر ميزنيم و بعد از يک ساعت پاره ميکنند. يک کسي بيايد چهارصد سال آثارش بماند و يک کسي بيايد يک روز و دو روز! بعضي از کارهاي فرهنگي ما مبنا ندارد. چه کسي اين را گفته است؟ «اهدنا الصراط المستقيم» در دعا کردن. يکي را اينقدر دوست داريم بدون او نميتوانيم نان بخوريم. در دعاي کميل داريم که ميگويد: قلب ما از او پرشده است. گاهي هم قهر ميکنيم ديگر نه سلامي، نه عليکي! کشور ما نه چهل ستون دارد و نه بيستون! هردو هم دروغ است. چهل ستون بيست ستون است و بيست تاي ديگر تصويرش است که درآب افتاده است. کرمانشاه رفتيم ديديم بيستون کوه است. کوه خودش بزرگترين ستون است. همه ستون است. ما افراط و تفريط زياد ميکنيم. واقعاً بايد بازنگري کنيم. معيار داريم ولي به معيارها مراجعه نکرديم.
يکبار از کسي خوشمان ميآيد، خمسش ميدهيم. يک کسي را دوست نداريم، خمس نميدهيم. از پيشنماز خوشم بيايد مسجد ميروم. بدم بيايد مسجد نميروم. ميگويد: دوستش ندارم! ميگويم: يکي از علامت پيشنمازي اين است که دوستش داشته باشي. گناه کبيره از او نديدي، برو نمازت را بخوان. خودت را از نماز جماعت محروم نکن که خوشم نميآيد. يک مقدار هم جلوي نفس را بگير. اگر گناه کبيره علني ديدي، بحثش جداست. از من تقاضا کرده در مسجد در مورد فلان مسأله صحبت کنم. تشخيص من اين بوده اين مسأله ضرورتي ندارد. بحث ديگر کردم، ميگويد: برو بابا! چهار بار به قرائتي گفتيم: اين را بگو نگفت. من ديگر به مسجدش نميروم. بده و بستان ميکنيم. ميگويم: ميآيم پشت سرت نماز ميخوانم به شرطي که حرفهاي مرا بزني. آنچه من ميخواهم را بگويي.
گاهي کسي را بيخود ميکوبيم. حمل برصحت هم دارد. ما خيلي پول و فکرمان و دينمان و دنيايمان آتش ميگيرد بخاطر اينکه در راه مستقيم نيستيم. اول اينکه راه مستقيم فرمان خداست. «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ» (نحل/90) عدالت يعني راه مستقيم. در حرفها گفته مستقيم حرف بزن. «إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا» (انعام/152) حرف ميزني به مقدار حرف بزن. تندش نکن.
ممکن است قبلاً اين مطلب را گفته باشم. اعتدال در داوري، قرآن ميگويد: «تَحْكُمُوا بِالْعَدْل» (نساء/58) عادلانه حکومت کن. اعتدال در مصرف، «لا تُسْرِفُوا» (انعام/141) اسراف نکنيد. اعتدال در بخشش «وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ» (اسراء/29) يک کسي وصيت کرده بود همه اموالش را در راه خدا داده بود. حضرت فرمود: اين آقا اولاد نداشت. گفتند: چرا. گفت: براي فرزندانش ارث نگذاشت؟ گفتند: نه! گفت: کار بيخودي کرده همه را وقف کرده است. گاهي وقف ما روي حساب و کتاب نيست. افرادي نزد من آمدند که خواستند اعمالشان را وقف کنند، بعد فهميدم اين با خانم و بچههايش دعوايش شده است، گفته: من همه اموالم را وقف ميکنم که بعد از من هيچ چيزي گير شما نيايد. يعني او از روي درگيري با خانواده ميخواهد وقف کند. يعني انگيزه لجبازي است. انگيزهاش خدا نيست.
«إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ» (نحل/90) ولي در مورد پدر و مادر ميگويد: «و بالوالدين احسانا» نميگويد: «بالوالدين عدل و احسان» اين يک نکته است. با مردم عدالت و احسان، با پدر و مادر فقط «و بالوالدين احسانا» چرا خدا اينجا کلمه عدالت را برداشته است؟ کلمه عدالت، تعادل، مقابله به مثل است. تو يکي و من هم يکي! با مردم ميشود با تعادل برخورد کرد. اگر گفته: ابتر، من ابتر هستم؟ «إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» (کوثر/3) دشمن تو ابتر است. اگر گفتند: خل هستي! من خل هستم؟ «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاء» (بقره/13) خودش خل است. اما اگر پدر به بچهاش گفت: احمق! ميشود بچه بگويد: من احمق هستم؟ تو احمق هستي! اينجا تعادل نيست. با پدر و مادر فقط احسان، حتي اگر سيلي هم به تو زد، هيچي نگو! «بالوالدين احسانا» ولي با مردم«إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ». اين خودش يک نکته است.
مسأله ديگر اينکه در گفتار «وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا» (انعام/152) گاهي وقتها يک کسي را تجليل ميکنيم. حضرت امير در نهجالبلاغه ميگويد: اگر از کسي بيش از اندازه تعريف کردي متملق هستي. «الثَّناءُ بِأَكْثَرَ مِنَ الاسْتِحْقَاقِ مَلَقٌ» (نهجالبلاغه/ح347) يعني اگر کسي را بالا بردي، تملق کردي. حجة الاسلام را آيت الله ميگويي. دکتر نيست، دکتر صدايش ميکني. چهار روز جبهه بوده، انقلابي ميگويي. بنابراين اگر بيش از اندازه تجليل کردي، تملق است. اگر کم گذاشتي حسادت کردي. يعني کسي يک کيلو خوبي داري، شما نيم کيلو را ميگويي. يعني نميتوانم تحمل کنم. اين حسادت است که من خوبي مردم را تحمل نميکنم و از يک کيلو، نيم کيلو را ميگويم. يا ميگويم: کاري نکرده! يک ميليون داده! ميلياردر است بايد بدهد. يعني نميگوييم: سخاوت دارد. ميگوييم: چشمش کور بدهد! يک کسي را هم بيخود زمين نزنيم. زمين زدن هم بايد به اندازه باشد.
قبل از امام خميني مرجع درجه يک آقاي بروجردي بود. قبل از آقاي بروجردي آ سيد ابوالحسن اصفهاني بود. ايشان به يک کسي در منطقهاي حکم داد که تو نماينده من باش. اين نماينده يک ضعفهايي از خودش نشان داد. يک ذره يک ذره محبوبيت نماينده کم شد. مردم نامه نوشتند آ سيد ابوالحسن اصفهاني! تو مرجع درجه يکي هستي. اين نماينده شما دسته گل آب داده است، او را بردار! ايشان گفت: ميدانم! گفتند: چرا او را برنميداري؟ گفت: وقتي نماينده من نبود نيم کيلو آبرو داشت. وقتي من حکمش دادم آبرويش ده کيلو شد. الآن اگر بگيرم، ده کيلو آبرو ميريزد. من ميخواهم نيم کيلو خودش برايش باقي بماند. يعني اينطور نباشد که وقتي از نمايندگي افتاد مردم در کوچه سلامش نکنند. اين خيلي مهم است. کسي را طوري زمين نزنيم که نابودش کنيم. حتي اسلام ميگويد اگر کسي زناکار بود. ميخواهي شلاقش بزني، ولي حق نداري بگويي: بدبخت! من جرم کردم مرا شلاق بزن. چرا ميگويي: بدبخت؟ خاک بر سرت! نکبت! شما حق نداري اين حرفها را بزني. ما روي عدالت رفتار نميکنيم.
يک استاد دانشگاه در يزد هست. زمان جبهه هم در جبهه بود. چند سالي در عراق اسير بود. ايشان در يزد کلاسهاي خوبي دارد. ما يزد رفتيم، فضلاي يزد را دعوت کرديم در مورد تفسير استان صحبت کنيم. ايشان هم استاد دانشگاه بود و اهل قرآن و تفسير بود. گفت: من يک خاطره دارم براي شما بگويم. گفت: من رفيقي دارم. وارد خانهاش شدم. تلويزيون را روشن کردم. تا تلويزيون را روشن کردم، ديدم تو در تلويزيون آمدي. گفت: تلويزيون را خاموش کن. من با نژاد آخوندها بد هستم. گفتم: چه کردم؟ آنوقت از قوه قضاييه گفت که فلان شخص مجرم بوده خواستند شلاقش بزنند بردند بازار در دکان پدرش شلاق زدند که چرا آبروي بابا برود؟ پسر گناه کرده شلاقش بزنيد اما چرا در بازار در مغازه پدرش؟ که ديگر فردا پدرش در بازار شرمنده شود. دوم اينکه وقتي شلاق ميزدند آن آقايي که شلاق ميزد مثل اينکه کار خوبي ميکند، کيف ميکرد. يعني مثل اينکه کليد فتح هندوستان است. وقتي شلاق ميزد صدا هم ميکرد. من بدم آمد. گفتم: چرا در بازار، چرا در مغازه پدرش، چرا وقتي شلاق ميزني خوشحال هستي؟ بايد غصه بخوري چرا يک مسلمان جرمي کرده و جرمش علني شده است؟ ميگفت: چون اين صحنه را ديدم تصميم گرفتم پاي تلويزيون حرف هيچ آخوندي را گوش ندهم. گفتم: قرائتي که نبود؟ گفت: نه! ولي من بدم آمد. اين استاد دانشگاهي که مهمان بود و هفت سال اسير بود و خانهاش رفته بود از صاحبخانه اين حرفها را شنيد. گفت: آقاي قرائتي که در قوه قضاييه نيست. بحثش نيم ساعت است. شايد نيم ساعت تمام شده باشد. ولي اگر هست بنشينيم بشنويم. تا باز کردم تو گفتي: آقاي قاضي ميخواهي شلاق بزني بزن! اما چرا در دکان پدرش؟ گفت: اِ... من هم همين را ميگويم. چرا وقتي ميزني خوشحال ميشوي، بايد غصه بخوري. چرا وقتي شلاق را تاب ميدهي هين ميگويي! اينها دليل بر اين است که تو فقط شلاق زن نيستي، عقدهاي هستي. خوشت ميآيد از اينکه کسي کتک بخورد. اين خصلت بد است. ميگفت هرچه تو در تلويزيون گفتي، حرف دل او بود. گفتم: تصادفي بوده است. من با قرائتي رابطهاي نداشتم و نميدانستم چه ميخواهد بگويد.
گاهي کسي ناراحت است. ما گاهي اسلام را بيش از اندازه تلخ ميکنيم. گاهي شيرينش ميکنيم. گاهي از آن طرف ميافتيم. که هرکس اين دعا را بخواند ثواب صد هزار حج و صد هزار عمره و صد هزار فقير را دارد. ميشود گفت: اجر زيادي دارد. اما اين صد هزار تا و دويست هزار تا گاهي ممکن است درست باشد و گاهي ممکن است غلط باشد. به يک نفر گفتند: شما ميگويي هرکس اين سوره را بخواند اينقدر ثواب دارد، راست ميگويي يا دروغ؟ گفت: دروغ. گفت: دروغ. گفت: پس چرا ميگويي؟ گفت: من فکر کردم مردم قرآن نميخوانند. اين حديثها را بافتم که بلکه مردم قرآن بخوانند. ليوان آب ظهر عاشورا يک ميليارد ميارزد، غروب عاشورا يک قران هم نميارزد. ضربة علي نه کسي ديگر، يوم الخندق نه يوم الخيبر! اينها شرايطش فرق ميکند. «وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَة» (حشر/9) اين با اينکه نداشت ايثار کرد. «الَّذِينَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ» (آلعمران/172) با اينکه در احد زخمي بود تا پيغمبر فرا خواند، دوباره با بدن زخمي آمد. بدنش زخمي بود باز هم آمد. خواب بود «تَتَجافى جُنُوبُهُم» (سجده/16) خودش را از خواب کند. خودش هم نداشت، باز هم به فقرا کمک کرد. شرايط فرق ميکند. چاي، چاي است. در فنجان يا در آفتابه؟ در فنجان، همراه قند، ظرف تميز!
مثلاً کسي شراب ميخورد. بايد گفت: شراب خور... قمار باز! بابا اين شراب خورده، چرا قمار باز گفتي؟ اين هم چون علني شراب خورده است. اگر مخفي شراب بخورد شما حق نداري در خيابان بگويي: فلاني شراب خوار است. شما چه حقي داري در خيابان ميگويي؟ اگر علني شراب خورد ميتواني بگويي. ديگر قمار باز را رويش نگذاريد. گاهي يک چيزي را برداشت ميکنيم، بايد بگوييم: شايد. خدا آيت الله ميرزا جواد آقاي تبريزي را رحمت کند. ميگفت: شايد را در حرفهايت بيشتر بگو. مثلاً احتمال دارد معناي اين آيه اين باشد. شايد اين باشد. نگو: حتماً معناي آيه اين است. ممکن است اين معنايي که کردي نظر تو باشد. کمي شايد را اضافه کن. گاهي وقتها يک کسي از قرآن يک برداشتي ميکند، فوري اين طرف و آن طرف ميگويد. نگو! به يک اسلام شناس بگو ببين درست فهميدي يا نه! اگر درست فهميدي نقد کن و درست فهميدي، چاپ کن! آقاياني که کتاب چاپ ميکنند يک اسلام شناس ببيند و بعد چاپ کنند. يکوقت ممکن است يک چيزي بگويند و چاپ کنند و روي منبر بگويند. بعد معلوم شود اسلام اين را نگفته است. فهم درست خيلي مهم است. ما در فهم راه مستقيم برويم. مفاتيح را که برميداري صفحه اولش نوشته: دعاي ساعت اول روز! دعاي ساعت دوم... همينطور يک جواني ميخواند، ميگويد: آقاي قرائتي اين دين است شما آورديد؟ صبح تا شب بنشينيم دعا بخوانيم؟ دنيا در پيشرفت علم و تکنولوژي به کجا رسيده است؟ شما ميگويي: بنشين دعا بخوان! اين چه ديني است؟! فهم اين يعني چه؟ مثل اين است که بگويند: تهران، قم ساعت هفت. تهران، قم ساعت هشت. تهران قم ساعت نه! معنايش اين نيست که هي قم برو و برگرد. ميخواهد بگويد: هروقت خواستي به قم بروي ماشين هست. داروخانه شبانه روزي معنايش اين نيست که شبانه روز دارو بخر. يعني هروقت خواستي دارو بخري هست. يعني يک کسي ممکن است دعاي ساعت اول و دوم و سوم و چهارم و پنجم نتواند دعا بخواند. تا سحر بلند شود خمير درست کند براي نان صبح مردم، اين ساعت نه آزاد ميشود. اگر خميرگير خواست ساعت نه دعا بخواند، براي ساعت نه صبح هم دعا داريم. براي ساعت چهار و پنج هم داريم.
مثلاً ميگويد: وارد حمام شدي، آب حمام را بخور. يعني چه؟ يعني آب خزينه را بخور! يعني آب حمام بايد آشاميدني باشد. حديث داريم اگر کسي در يک وان، خزينه، حوضي رفت غسل کرد، حالا آنکه قبل از او کس ديگري غسل کرده است، هر مرضي گرفت، خودش را ملامت کند. آب بهداشتي باشد. آب بايد قابل خوردن باشد نه يعني اينکه هر آبي در خزينه بود بخور. يک کسي در خيابان راه ميرفت، نگاهش به شکمش بود. گفتند: چرا به شکمت نگاه ميکني؟ گفت: دکتر گفته مواظب شکمت باش. اين مواظب شکمت باش را نفهميد يعني چه! اسلام را درست بفهميم. گاهي ميگويد: من ميخواهم دائم الوضو باش. دائم الوضو باش نه اينکه ادرار را نگه داري. حق نداري ادرار را نگه داري به خاطر اينکه دائم الوضو باشي. درست بفهميم!
شريعتي: بارها تأکيد کرديد ارتباط با يک اسلام شناس و مطالعه منابع معتبر.
حاج آقاي قرائتي: اعتدال در قصاص، «فَلا يُسرِف في القَتل» (اسراء/33) يعني يکي را ميشود کشت، چون نگفته نکش! اسراف نکن. پس يکي را ميشود ترور کرد! اين آيه معنايش اين است از فاميل «الف» و فاميل «ب» درگيري شد، يکي از فاميل کشته شد، آنها گفتند: حالا که يکي از ما کشتي، ما چند نفر از شما را ميکشيم. آيه نازل شد يکي به يکي! اين اعتدال در قتل است.
اعتدال در ازدواج، در استفاده از زينت، «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّه» (اعراف/32) چه کسي زينت خدا را حرام کرده است؟ ولي در عين حال گفته: «خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا» (اعراف/31) يعني زينت اندازه باشد. يک ماجرايي هست ديشب تلويزيون نشان داد. بنده خدايي يک کشتي چوبي ساخته است، مقداري هم طلا به اين کشتي آويزان کرده است. مردم مثل بنزين هستند و منتظر يک جرقه هستند. يک وقتي پدر من فرمود: وقتي همه ميدوند تو صبر کن و بايست! يک دقيقه تأمل کن و بعد بدو. نگو: همه ميدوند پس من هم بدوم! يکبار يک موجي ميآيد همه سايتها نقل ميکنند. حتي بنده به امام جمعه قم تلفن کردم که ماجرا چيست؟ تحقيق کردم. ميگويند: زن يک دنده از مرد کمتر دارد. واقعاً اينطور است؟ تحقيق کنيم. ميگويند: عطسه کردي صبر کن. حديث داريم عطسه کردي عجله کن. چه کسي گفته صبر کن؟ سيزده نحس است. چه کسي گفته سيزده نحس است؟ حضرت علي(ع) سيزده رجب به دنيا آمد. يعني گاهي وقتها ما چيزي را جزء فرهنگمان ميکنيم که پايش به جايي بند نيست. من زنگ زدم و گفتم: قصه چيست؟ اولاً اينکه هفتاد کيلو وزن همه کشتي بوده نه طلا! مقدار طلا حدود چهل ميليون بوده است. براي دولت نبوده است. يک کسي شخصاً چهل ميليون طلا ميخواهد به امام حسين بدهد. نمي خواهم بگويم کار واجبي کرده است. گاهي وقتها يک کلاغ چهل کلاغ ميکنند.
کسي همينطور نگاهش به آسمان بود. يکي گفت: چرا نگاهت به آسمان است؟يکي گفت: به نظرم شهاب ميخواهد بيايد. يکي گفت: ميخواهد ماه و خورشيد بگيرد. هرکسي يک چيزي گفت. آخر گفت: بي انصافها! يک دستمال کاغذي بدهيد من دماغم خون شده است!
پيغمبر ما دو پسر داشت، منتهي از دنيا رفتند. يک از پسرها که از دنيا رفت، ماه يا خورشيد گرفت. موج افتاد خورشيد گرفته است. پيغمبر فرمود: پسر من هم مثل باقي پسرها مرد. مقدر خدا بود. خورشيد يا ماه بخاطر مرگ کسي نميگيرد. گاهي کسي را دوست داريم ميگوييم: از قدم او بود باران آمد. يک کسي را دوست نداريم ميگوييم: قدم او بود گرد و خاک شد. حوادث طبيعي را به کسي نسبت ندهيم! بنا نيست زندگي انبياء با معجزه حل شود وگرنه در کربلا امام حسين ميتوانست نفرين کند، يزيديها دود شوند. بنا نيست امام حسين دشمنهايش را با نفرين دود کند آنوقت به من بگويد: جبهه برو. ديگر براي من امام نيست. بايد خودش هم در جبهه باشد. امام حسين ميتوانست معجزه کند و آب از زمين کربلا بجوشد. بچههايش تشنه نباشند. ولي بنا نيست زندگي امام حسين استثنايي باشد. بايد مثل ما باشد. اگر زندگي اينها استثنايي بود، ديگر براي ما الگو و امام نيستند. وقتي براي من امام است که بگويم: خودش هم در سختيها بود.
اعتدال در همسرداري، «عاشِرُوهُنَ بِالْمَعْرُوف» (نساء/19) همسرداري معروف باشد. گاهي وقتها اين طرف ميافتيم. هزار سکه و دو هزار سکه، گاهي يک سکه ميگوييم. اول انقلاب بود ما را به عروسي دعوت کردند، نان و پنير و هندوانه دادند. ما گفتيم: عروسي، نان و پنير و هندوانه! گفتم: اين عروس وقتي متولد شد و چيزي بلد نبود، اسلام گفت: به احترام تولد عروس يک گوسفند عقيقه کن. گوسفند بکش و به مردم غذا بده. آن زمان که هيچي نداشت يک گوسفند فداي عروس شد. بچه کوچک بود. حالا که هم باسواد است و هم کمال دارد، بايد هندوانه به او داد؟ گفت: ميخواهم انقلابي، گفتم: معناي انقلابي اين نيست که نان و پنير و هندوانه بدهيد. اول انقلاب بود ما جايي مهماني رفتيم. آقا بزرگواري بود. ما در قسمتي نشسته بوديم. خانوادهاش قسمت ديگر بود. آقايان دو تا خانه دارند. يک خانه که مردم ميآيند و ميروند و يک خانه هم خانوادهاش زندگي ميکنند. ما قسمت مهمانها بوديم. آمد گفت: حاج آقا غذا خورديد؟ گفتم: هي... گفت: هي يعني چه؟ گفتم: يک سوپي آوردند و بردند. گفت: غذا همان بود. گفتم: ميگفتي با نان ميخورديم. گفت: ما انقلاب کرديم که زهد اسلامي را پياده کنيم. گفتم: زهد اسلامي يعني خودت نخور نه اينکه به مهمانت نده! اين بخل اسلامي است. شما دو شاخه تلفن و برق را قاطي کردي. حضرت علي خودش نان خالي ميخورد. قرآن ميگويد: «فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمينٍ» (ذاريات/26) حضرت ابراهيم يک گوساله چاق را کباب کرد. از مهمان اين رقمي پذيرايي ميکردند. شما به ما سوپ دادي و نگفتي با نان بخوريم؟ يک خرده فکر کرد و گفت: راست ميگويي من گرفتار بخل اسلامي شدم. حديث داريم خدا هرکس را دوست دارد به او شناخت عميق ميدهد. فقه غير از علم است. علم دين غير از فقه دين است. علم دين يعني بلد نبودم و ياد گرفتم. فقه دين يعني شناخت عميق!
اعتدال در توبيخ، چقدر قابل توبيخ است و بايد او را توبيخ کرد. اين دختر رفت غذا را سوزاند، وقتي ميخواهد سرزنش کند به رگبار ميبندد. نابودش ميکنيم و اين خوب نيست. تشويق اصولي دارد. بيست اصل براي تشويق و بيست اصل براي توبيخ داريم. اينها حساب و کتاب دارد.
شريعتي: امروز صفحه 206 قرآن کريم، آيات 118 تا 122 سوره مبارکه توبه در سمت خدا تلاوت خواهد شد. اين هفته قرار هست از شيخ اعظم، شيخ انصاري(ره) ياد کنيم.
«وَ عَلَى الثَّلاثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذا ضاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ وَ ضاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَيْهِ ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ «118» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ «119» ما كانَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ يَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ لا يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَطَؤُنَ مَوْطِئاً يَغِيظُ الْكُفَّارَ وَ لا يَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلًا إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ «120» وَ لا يُنْفِقُونَ نَفَقَةً صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً وَ لا يَقْطَعُونَ وادِياً إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ «121» وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ «122»
ترجمه: و نيز بر سه نفرى كه (از شركت در جبههى تبوك به خاطر سستى) وامانده بودند، تا آنگاه كه زمين با همهى وسعتش (به سبب قهر ونفرت مردم) بر آنان تنگ شد و از خود به تنگ آمده و فهميدند كه در برابر خدا، هيچ پناهگاهى جز خود او نيست، پس خداوند لطف خويش را شامل آنان ساخت تا به توبه موفّق شوند. همانا خداوند توبهپذير و مهربان است. اى كسانىكه ايمان آوردهايد! از خدا پروا كنيد و با راستگويان باشيد. اهل مدينه و باديهنشينان اطرافِ آنان، حقّ ندارند از (فرمانِ) رسول خدا تخلّف كنند و (به جبهه نروند و) جانهاى خود را از جان پيامبر عزيزتر بدانند. زيرا هيچ گونه تشنگى، رنج و گرسنگى در راه خدا به آنان نمىرسد و هيچ گامى در جايى كه كافران را به خشم آورد برنمىدارند وهيچ چيزى از دشمن به آنان نمىرسد، مگر آنكه براى آنان به پاداش اينها عملصالح نوشته مىشود. قطعاً خداوند پاداشنيكوكاران را تباه نمىكند. هيچ مال اندك يا فراوانى را (در مسير جهاد) انفاق نمىكنند و هيچ سرزمينى را نمىپيمايند، مگر آنكه براى آنان ثبت مىشود، تا خداوند آنان را به بهتر از آنچه مىكردهاند پاداش دهد. سزاوار نيست كه همهى مؤمنان (به جهاد) رهسپار شوند، پس چرا از هر گروهى از ايشان دستهاى كوچ نمىكنند تادر دين فقيه شوند و هنگامى كه به سوى قوم خويش باز گشتند، آنان را بيم دهند تا شايد آنان (از گناه و طغيان) حذر كنند.
شريعتي: امشب تا ساعت ده براي ثبت نام زائر اوليهاي کربلاي معلي فرصت داريد. دوستاني هم که ميخواهند مشارکت کنند و سهيم شوند به 20000303 پيام بدهند يا به سايت ما مراجعه کنند. حاج آقاي قرائتي اشاره قرآني را بفرماييد.
حاج آقاي قرائتي: در آيه آخر اين صفحه گفته شد: چرا از هر گروهي و از هر طايفهاي افرادي نميروند «لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ» تا فقيه در دين شوند. وقتي فقيه هم شدند در حوزه قم و نجف و مشهد نمانند. به وطنشان برگردند. «وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ» هشدار بدهند که خطرها چيست. شيطان چه ميکند؟ آمريکا و کفار چه ميکنند؟ توطئههاي دشمن را بگويد. سايتها و ماهوارهها، خطر امروز را براي مردم بگويند. قراردادها و سيستمها اقتصادي و سياسي، يعني هميشه بايد افرادي از هر جمعيتي باشند و در حوزههاي علميه بروند و دين را عميق بشناسند و به وطن برگردند و خطرها را به مردم گوشزد کنند. اين آيهاي که ريشهي حوزههاي علميه است. کساني که اولادهاي متعدد دارند، حتي يک اولاد، اگر پسر يا دختر علاقه دارد، اگر علاقه ندارد نه! اگر سيمان تر باشد ميچسبد. اگر ظرفيت و علاقه دارد، انسان بچهاش را وقف دين کند. دين شناس و اسلام شناس باشد. حديث شناس و قرآن شناس باشد. در دين عميق شناخت داشته باشد «لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ» خطرشناس باشد و به قومش بگويد، «إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ» يکي از فقهايي که امروز شما اسمش را برديد، شيخ انصاري است. تقريباً از صد سال پيش به بعد هرکس فقيه شده کتاب ايشان را خوانده و مجتهد شده است. يعني استاد الفقها و مجتهدين شده است. اميدواريم که کساني که اولاد دارند، يک بچهشان را وقف حوزه علميه کنند.
شريعتي: بهترينها را براي شما آرزو ميکنم. براي سلامت حضرت وليعصر دست به دعا برميداريم و دعا ميکنيم.