اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

96-10-24-حجت الاسلام والمسلمين قرائتي – امنيت و آرامش


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: امنيت و آرامش
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين قرائتي
تاريخ پخش: 24- 10-96

بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد.     
حتي به خنده‌اي شده مهمانمان کنيد *** زلفي نشان دهيد و پريشانمان کنيد
از ما مسافران قدم دور خود زدن *** سلمان شدن گذشت، مسلمانمان کنيد
يک نور واحديد که در چهارده افق *** تکرار مي‌شويد که حيرانمان کنيد

شريعتي: سلام مي‌کنم به همه بيننده‌ها و شنونده‌هاي نازنين‌مان، به رسم يکشنبه‌ها خدمت حاج آقاي قرائتي عزيز هستيم. حاج آقاي قرائتي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي قرائتي: سلام عليکم و رحمة الله و برکاته.     
شريعتي: بحث جلسه گذشته ما خيلي بحث خوبي شد، در مورد امنيت صحبت مي‌کرديم و در واقع اينکه بخشي از نا امني‌ها به نوع نگاه ما و شرايط جامعه ما برمي‌گردد و نکات لطيفي که اشاره کرديد. امروز هم قرار هست همين بحث را ادامه بدهيم. هرکس به دنبال امنيت و آرامش هست بحث امروز حاج آقاي قرائتي را بشنود.
حاج آقاي قرائتي: بسم الله الرحمن الرحيم، الحمدلله رب العالمين بعدد ما احاط به علمه. اللهم صل علي محمد و آل محمد. الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي.
امنيت سکون است نه سکوت. سکون، سکينه، آرامش دروني است. سکوت يعني حرف نزن ولو در دلت هيجان است. يعني آنچه مهم است سکوت نيست، سکون است. آرامش واقعي است. اگر جامعه خفقان باشد و کسي از ترس حرف نزند اين اسمش امنيت نيست. سکوني که براساس آگاهي باشد، بعضي‌ها ساکن هستند و آرامش دارند ولي متوجه نيستند. يک بچه اگر طلا دستش باشد، طلايش را بگيريد و يک آدامس بدهيد، آرام است. غصه نمي‌خورد چون فرق بين آدامس و شکلات و طلا را نمي‌داند. اين سکون ارزش ندارد. سکون آگاهانه،آرامش براساس آگاهي. اين خيلي مهم است.
به خانه يکي از علما که فرزندش شهيد شده بودم، رفتم که تسليت بگويم. خدا رحمتشان کند، آ شيخ علي صفايي که روي کتاب‌هايش مي‌نوشت: «ع،ص» علي صفايي! ايشان پسري داشت شهيد شد. گفت: داغ بچه‌ام را ديدم اما آرام هستم. براي اينکه بچه من زن مي‌خواست و من بايد فکر ازدواجش مي‌بودم، الآن حورالعين به او مي‌دهند. خانه مي‌خواست الآن بهشت به او مي‌دهند. ديدم خيلي آرام حرف مي‌زند. خيلي آرامش داشت. گاهي افراد آرامش دارند و براساس ايمان است. وقتي به علي اصغر روي دست پدر تيز زدند، امام حسين فرمود: آرام هستم. چرا؟ براي اينکه خدايا تو مي‌بيني. شما شيرجه بروي زود بيرون مي‌آيي. اما اگر بداني از بيرون کسي تو را مي‌بيند و مي‌شمارد، تا آخرين نفس مي‌ايستي. نفست تمام شده ولي باز هم مي‌ماني براي اينکه «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ» (فجر/14) خدا مي‌شمارد. «فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنا» (طور/48) عربي‌هايي که مي‌خوانم قرآن است. «إِنَّنِي مَعَكُما أَسْمَعُ‏ وَ أَرى‏» (طه/46) خدا به موسي و قارون گفت: نزد فرعون برويد من با شما هستم. حرف‌هاي شما را مي‌شنوم. شما را مي‌بينم. اينکه انسان بداند زير نظر است. ما دوربين‌هاي جاده‌ها را مواظب هستيم که آرام برويم. ولي از دوربين خدا غافل هستيم که حواسش به ما هست.
يکي از بزرگان در نجف، درسش که تمام شد. مي‌خواست به ايران بيايد نزد استادش رفت، گفت: ايران مي‌روم شايد ديگر به نجف برنگردم. يک نصيحتي به من بگو که هميشه باشد. ايشان فرمود: نصيحت اين آيه «أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى‏» (علق/14) انسان نمي‌داند خدا او را مي‌بيند. ما زير نظر هستيم. امنيت،آرامشي است براساس باورهاي دروني نه براساس بي خبري. افرادي آمدند کتاب‌هاي خطي ما را خريدند. الآن در بعضي از کتابخانه‌هاي دنيا کتاب‌هايي هست که نويسنده‌اش دانشمندان ايراني بودند و اين يک نسخه بيشتر نيست و خطي هم هست. چرا؟ براي اينکه آن کسي که اين کتاب‌ها دستش بوده متوجه نبوده چه چيزي مي‌دهد و چه چيزي مي‌گيرد. آرامش خيلي مسأله مهمي است. وقتي پرسيدند: پيغمبر اسلام آمده چه کند؟ گفتند: پيغمبر اسلام آمد زماني که در عربستان سرمه‌ي چشمشان اشک بود. آب خوردنشان آب غير بهداشتي بود. در درون قلبشان هيجان بود. در دستشان شمشير بود. يعني نه آرامش دروني داشتند، نه آرامش بيروني داشتند. نه بهداشت داشتند. شعار اسلام، سلام است. سلام خيلي مهم است. مرسي، متشکرم، قربانت بروم، مخلصت هستم، چاکرتم! اينها هيچکدام معناي سلام نيست. سلام يعني تو در سلامت هستي از طرف من هيچ نگران نباش. سلام اسم خداست. سلام کلام خداست. «سَلامٌ قَوْلًا مِنْ‏ رَبٍ‏ رَحِيمٍ‏» (يس/58) هم اسم خدا سلام است، هم کلام خدا سلام است. گفتگوي بهشتي‌ها سلام است. «إِلَّا قِيلًا سَلاماً سَلاماً» (واقعه/26) همه به هم درود مي‌فرستند. اگر در يک جامعه به همديگر درود فرستادند، جامعه بهشتي است. اگر در جامعه به هم پريدند، جامعه جهنمي است چون قرآن مي‌گويد: جهنمي‌ها به هم مي‌پرند. «كُلَّما دَخَلَتْ‏ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها» (اعراف/38) يعني هر گروهي وارد جهنم مي‌شوند اين به او لعنت مي‌کند و او به اين لعنت مي‌کند. او مي‌گويد: تو بودي. او مي‌گويد: تو بودي. «لَوْ لا أَنْتُمْ‏ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ» (سبأ/31) اگر شما نبوديد ما مؤمن بوديم. شما بوديد ما را کشف کرديد. مي‌گويند: نخير! تقصير خودت بود. به شيطان مي‌گويند: خدا لعنتت کند. تو بودي مرا گمراه کردي. مي‌گويد: من؟ «وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ» خودت را ملامت کن، «فَلا تَلُومُونِي‏» (ابراهيم/22) من کاري نکردم، «إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُم‏» (ابراهيم/22) کيش کيش کردم، آمدي. من نيامدم درخت را خشک کنم. تو خودت خشک بودي و من هم اره کردم. من باغباني هستم که در باغ مي‌آيم و هر شاخه‌اي خشک است را اره مي‌کنم. خشکي براي اره نيست، خشکي براي صاحب اره نيست، براي خود درخت است. اين درخت خشک است و من اره مي‌کنم. تو خودت خواستي و آمدي! وگرنه اين کيش کيش را به کسان ديگر هم کردم، نيامدند. «إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُم‏» همه گردن همديگر مي‌گذارند. اين مي‌گويد: تو بودي و او مي‌گويد: تو بودي.
سلام دعاست. نام خدا و کلام خداست. کلام بهشتي‌هاست. فرشته‌ها به مؤمنين به سلام مي‌کنند «سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِينَ» (زمر/73) با سلام مي‌گويند: بفرماييد داخل. ولي دوزخي‌ها وقتي مي‌خواهند وارد جهنم شوند، فرشته جهنم مي‌گويد: صداي حق به شما نرسيد؟ مي‌گويند: چرا، ولي لجبازي کرديم. 46 آيه در مورد سلام داريم. چرا در جمهوري اسلامي سلام کمرنگ مي‌شود؟ حتي در پادگان‌هاي ما ادب مي‌دهند سلام هم بکنند. اشکالي ندارد. همه سلام کنند. ما ادب مي‌دهيم و سلام نمي‌کنيم. حديث داريم: باسوادترين آدم‌ها کسي است که علم خودش را داشته باشد و يک چيزي هم اضافه کند. «أَعْلَمُ‏ النَّاسِ‏ مَنْ جَمَعَ عِلْمَ النَّاسِ إِلَي عِلْمِهِ‏» (من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 394) باسوادترين آدم‌ها کسي است که مثلاً معماري قديم را باد باشد و برج‌هاي امروزي هم بسازد. الآن برج سازها نمي‌توانند گنبد بسازند. هنر اين است که هم بتواني برج بسازي و هم گنبد! غذاهاي سنتي بلد باشي و غذاهاي جديد هم بلد باشي. هنر اين است که علوم ديگران را به علم خودت اضافه کني. نه علم خودش را پست بشمارد. ما گاهي خودمان را مي‌بازيم. مثلاً مي‌گويند: لباس بلند براي عرب‌ها و آخوندها و قديمي است. هي کوتاه کردند تا بالاي زانو رفتند. يک مرتبه يک چيزي به اسم ماکسي پيدا شد که از هر قبا و عبايي درازتر است. يعني بلندي که براي سنت بود گفتند: نه. کوتاه کردند و دوباره گفتند: ماکسي! يا کلاه نمدي را تحقير کردند. نمدها را دور انداختند. دوباره گفتند: شاپو، شاپو همان نمد است ولي يک مقدار دوري دارد. برنامه اين است که هرچه تو داري تو را تحقير کنند، دور بياندازي و هرچه آنها دارند جا بياندازند.
من بحثي در مورد هويت دارم که بايد در مورد آن صحبت کنم. افرادي هستند خودشان را باختند. به آرايشگر مي‌گويد: اينجا ژاپني بزن. اينجا را روسي بزن. يعني اختيار موي سرش دست خودش نيست. افراد بي اراده! افرادي که هويت دارند، خودشان شخصيتي دارند. عقل، وحي! اگر دليل عقلي داري روي چشم، فرمان خداست روي چشم، اگر مد است بايد بررسي کنم. بعضي مدها خوب است روي چشم، بعضي مدها غلط است. اين خودباختگي در لباس، در حرف زدن و خيلي چيزها هست. آرم ما سلام است. هيچ کلمه‌اي مثل مرسي و متشکرم و چاکرم جاي سلام را نمي‌گيرد. 46 آيه در مورد سلام داريم. اسم خدا و کلام خداست و کلام بهشتي‌هاست. نبايد در پادگان‌هاي ما حالا که ادب آمده است ما کلمه سلام را فراموش کنيم.
در امنيت و در دين هم بدعت داريم و هم تحريف داريم. بدعت يک چيزي را وارد دين مي‌کنيم. مثل خاکي که در جوي مي‌ريزيم. خاک جزء آب نيست ولي شما در آب مي‌ريزي و گل درست مي‌کني. تحريف يعني خاک در آب نمي‌ريزي، آب زلال است اما مسير رودخانه را عوض مي‌کني. اين تحريف است. تحريف يعني مسير را عوض کن و بدعت يعني قاطي کن. «خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئا» (توبه/102) ما بايد مواظب باشيم هم از بدعت‌ها و هم از تحريف دوري کنيم. بدعت و تحريف موجب نا امني دروني مي‌شود. ما در قرآن ظالم داريم، اظلم هم داريم. ظالم کسي است که ظلم مي‌کند. فرش را مي‌دزدد. کتک مي‌زند. چاقو مي‌کشد. اظلم کسي است که فکر را مي‌دزدد. هرکس فکر را دزديد، اظلم است. اظلم مثل اعدل، اعلم، اگر لباست را برداشت و خانه‌ات را گرفت، ظلم کرده است. اما اگر فکرت را برد اظلم است. اظلم براي کارهاي فکري است. «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى‏ اللَّه‏» (انعام/21) يعني چيزي که جزء دين نيست را مي‌گويد: دين گفته است. «يَكْتُبُونَ‏ الْكِتابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّه‏» (بقره/79) به اسم اسلام تمام مي‌کند و مي‌گويد: سياست اسلامي اين است. اقتصاد اسلامي اين است. اخلاق اسلامي اين است. اين بدعت است. در قرآن براي انحراف‌هاي اقتصادي يکبار «ويل» گفته است. «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ‏» (مطففين/1) واي بر کم فروش‌ها، کم فروشي يک کار اقتصادي است. براي کارهاي اجتماعي هم يکبار «ويل» گفته است. «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَة» (همزه/1) واي به آنهايي که به همديگر نيش مي‌زنند اما براي انحراف فکري سه بار «ويل» گفته است. «فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ‏ الْكِتابَ‏ بِأَيْدِيهِم‏» (بقره/79)، «فَوَيْلٌ‏ لَهُمْ‏ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِم‏» (بقره/79) در يک آيه سه بار گفته: «ويلٌ» واي! آنهايي که سليقه‌شان را قاطي مي‌کنند. آنهايي که چيزي جزء دين نيست را به اسم دين مطرح مي‌کنند. يعني تلبيس مي‌کنند، «وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِل‏» (بقره/42) حق و باطل را مخلوط مي‌کنند که طرف تشخيص ندهد چه کسي راست مي‌گويد و چه کسي دروغ مي‌گويد. در جنگ صفين، طلحه و زبير بودند. حضرت علي هم بود. يک کسي شک کرد، گفت: اين علي، اميرالمؤمنين، داماد پيغمبر، اول کسي که ايمان آورد، طلحه و زبير دو صحابي بزرگ پيغمبر هستند. اصحاب پيغمبر به هم ريختند. حضرت علي فرمود: نگاه به آدم‌ها نکن، حق را بشناس ولي طرفدار حق کيست. «اعرف‏ الحق‏ تعرف أهله» (الطرائف، ج1، ص136) نگاه نکن که چه مي‌کند و که چه مي‌کند. سيگار بد است حالا اگر اين دانشمند سيگار مي‌کشد، نبايد بگوييم: سيگار خوب است. ممکن است يک دانشمند بنشيند يک فيلمي را نگاه کند. ولي شما يک چند لحظه نگاه مي‌کني که اين فيلم بارش چيست. من جوان هستم مي‌خواهم چهل دقيقه از وقتم را به اين فيلم بدهم. من چهل دقيقه جواني‌ام را بدهم اين چه چيزي به من مي‌دهد؟ حالا همه نشستند، همه بنشينند. من تنهايي نمي‌نشينم.
من خيلي توفيق پيدا کردم بخاطر خط شکني‌هايي که در عمرم بوده و سفارش مي‌کنم دانشجو و طلبه بايد کارهاي خوب حوزه و دانشگاه را بگيرد. چون خدا به پيغمبر مي‌‌گويد: خوبي‌ها را نگه دار. خوبي‌هاي انبياي قبل را تو هم پيروي کن. «فَبِهُداهُمُ‏ اقْتَدِه‏» (انعام/90) به هدايت انبياء اقتدا کن. کارهاي خوبشان روي چشم، سنت‌هاي خوبي است. اما اگر يک حرفي است که پايه قرآني و روايي و عقلي و منطقي ندارد پيروي نکن.
شريعتي: يک نکته مثبتي که کار شما دارد اين است که با قرآن که معيار حق است و با روايات آشنا هستيد. يکوقت‌هايي ما آشنا نيستيم. اين خط شکني بايد براساس سليقه خودمان باشد؟
حاج آقاي قرائتي: نه، براساس اسلام شناس بايد باشد. زماني که مي‌گفتند: کنترل نسل و تنظيم خانواده، بچه کمتر و اولاد بهتر... بعضي از دانه درشت‌ها به من گفتند: تو هم در تلويزيون بگو. من گفتم: اين ضد قرآن است. گفتند: فلاني و فلاني گفته است. گفتم: من معلم قرآن هستم و اين ضد قرآن است. قرآن مي‌گويد: «كُنْتُمْ قَلِيلًا فَكَثَّرَكُم‏» (عراف/86) يادتان نرود شما قليل بوديد و تعداد شما کم بود. آمار شما بالا رفت. از طرفي در دعا مي‌گويد: بچه کم داشتن ناله دارد. آه مي‌کشد! «من فقد نبينا» پيغمبر که از دنيا رفت، «و غيبته ولينا» امام زمان هم غايب است. «و قلة عددنا» جمعيت ما کم است. «و کثرة عدونا» يعني عدد کم آه و ناله دارد. عدد زياد افتخار دارد. من با اين آيه و حديث چه کنم؟ چند بار جلسه گرفتند و به منزل ما آمدند و اصرار کردند، من قبول نکردم. من روز اول طلبگي‌ام اجتهاد کردم. چهارده سال داشتم در يک کلمه مجتهد شدم. طلبه که شدم به مدرسه آمدم، پنج‌شنبه بود، ديدم تعطيل است. گفتم: چرا کسي نيامد؟ گفتند: پنج‌شنبه است. گفتم: چرا پنج‌شنبه‌ها تعطيل است؟ گفتند: حوزه و دانشگاه پنج‌شنبه تعطيل است. گفتم: چرا؟ خيابان‌ها که باز است. همه سر کار هستند. گفتند: چرا ندارد. گفتم: بسم الله الرحمن الرحيم، بنده پنج‌شنبه تعطيل نمي‌کنم. ما زير سايه قرآن و آيت الله العظمي مکارم، چند تا طلبه بوديم،پنج‌شنبه‌ها صبح و چهارشنبه‌ها شب، بعد از نماز مغرب يک ساعت و نيم و پنج‌شنبه صبح هم يک ساعت و نيم هفته‌اي سه ساعت از تعطيلات بريديم، تفسير نمونه از درونش درآمد. تفسير نمونه بهترين تفسير فارسي است. حدود صد بار با کم و زيادش چاپ شده است. به چند زبان دنيا ترجمه شده است. روزهاي جمعه ما مباحث نهج البلاغه داشتيم. بيست دقيقه جمعه صبح بعد از نماز صبح يک ساعت مباحثه نهج‌البلاغه داشتيم و بعد هم سراغ کارهاي ديگر مي‌رويم. اينکه چون جمعه هست تعطيل است. تابستان را در عمرم تعطيل نکردم. براي ما برنامه مي‌گذارند و ما را در آن برنامه هول مي‌دهند. ما نيستيم! ما خيلي بايد بلد باشيم. کشور ما شمال و جنوبش درياست، فوق ليسانس در آب مي‌افتد و مثل آجر پايين مي‌رود. اين خيلي بد است!
در خانه بايد چاه آب باشد. اما اگر دولت لوله را بست، گفتند: آب نيست، خودمان چاه آب داشته باشيم. خدا چرا براي قلب چند رگ گذاشته است؟ اگر يک رگ بست، رگ ديگر کار کند. کليه و چشم همينطور، يعني ما بايد با دو بال پرواز کنيم. از امکانات نظام و دولت و ملت و برنامه‌هاي علما و دانشمندان استفاده کنيم اما يک جايي هم براي خودمان، خودمان هم يک کسي هستيم. يک کسي دکتر مي‌رفت، پول به دکتر مي‌داد. داروهايش را مي‌خريد اما نمي‌خورد. گفتند: اين چه کاري است؟ گفت: دکتر مي‌خواهد زندگي کند. يک دکتر ارتوپدي بود، مي‌گفت: مي‌خواهم زيرپل صراط بروم مطب بزنم، چون آنجا همه مي‌افتند. مي‌روم دکتر براي اينکه دکتر مي‌خواهد زندگي کند. دارو هم مي‌خرم براي اينکه داروساز مي‌خواهد زندگي کند. من هم نمي‌خورم چون من هم مي‌خواهم زنده بمانم. با اين داروها آدم سالم هم مريض مي‌شود. ما بايد عقيده‌مان مستدل باشد. «قَوْلًا سَدِيداً» (نساء/9) قرآن مي‌گويد: حرف مي‌زني حرف منطقي باشد. «فَبُهِتَ‏ الَّذِي كَفَر» (بقره/258) حرف بايد استدلالي باشد.
گاهي وقت‌ها يک سوره مثل انعام را در بورس مي‌کنيم. باقي سوره‌ها چيست؟ ماه صفر که تمام شد، در چند تا مسجد را بزن. چه کسي گفته است؟ در عزاداري مي‌گويد: دست‌ها بالا! ده مرتبه بگو: يا حسين! دست بالا در اسلام براي يا حسين نداريم. يا الله هست، توسل به حسين نداريم، اشک و عزاداري و هرچه مي‌خواهي براي امام حسين بگو، اما دست‌ها را بالا کن براي دعاست. يکي مداح اضافه مي‌کند، يکي زنهاي خانه‌دار اضافه مي‌کند. يکوقت مرا بردند نزد آقايي و گفتند: ايشان عارف است. ما رفتيم و گفت: شما برنامه‌هايتان مفيد است و من نگران جان شما هستم. شما بلند شويد من يک دعايي در گوش شما بخوانم که بيمه شويد. بلند شديم ايستاديم. شروع کرد فوت کردن به من! گفتم: من مي‌خواهم گربه مرا بخورد! تروريست که هيچ مي‌خواهم گرگ پاره‌ام کند. من اين دعا را قبول ندارم. دعاي فوتکي و سوتکي نداريم! در زيارت امين الله مي‌گويد: هرکس مي‌خواهد راه تو را برود، واضح و روشن است. پيچ و خم ندارد.
در مسجدهاي ما محراب کجا بود؟ محراب در قرآن هست اما اين محرابي که الآن با کاشي‌کاري و قيمتي درست مي‌کنيم پول يک مسجد را مي‌دهيم و محراب مي‌سازيم. پيغمبر آمد نماز بخواند، فرمود: اين پرده گل دارد. فاطمه جان اين پرده را بردار. گل روي پرده حواس مرا پرت مي‌کند. يعني گل پرده را پيغمبر نپذيرفت. ما با کاشي کاري سنگ مرمر گل درست مي‌کنيم در مسجد گوهرشاد و مسجد جمکران. اين گل کاري و محراب با اين تزئينات کجاي دين است؟ قرآن مي‌گويد: صداي نماز جمعه بلند شد مغازه را ببند. دوباره مي‌گويد: «فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ» (جمعه/10) بعد از نماز جمعه برويد مغازه را باز کنيد. يک ساعت براي نماز جمعه مغازه را ببنديد و دوباره باز کنيد. به هر حال ما انحرافاتي داريم.
در ادبيات ما چقدر انحرافات است؟ در اشعار ما چقدر انحرافات است؟ در حديث‌هاي ما، لذا حديث گفتن هم شرط دارد. قديم علما اجازه مي‌گرفتند که به من اجازه مي‌دهيد که حديث نقل کنم يا نه؟ بعضي از عبارت‌ها در يک زماني ممکن است معنا داشته باشد. مثلاً يک ليوان آب ظهر عاشورا يک ميليارد مي‌ارزد. اما عصر عاشورا چه؟ هيچي، «ضربة علي» نه ضربه کسي ديگر، «يوم الخندق» نه يوم الخيبر! حضرت علي در جنگ خندق ضربتش عبادت ثقلين دارد. گاهي مي‌بينيم کسي مي‌گويد: هرکس فلان دعا را بخواند ثواب سيصد شهيد، سيصد حج، سيصد عمره، سيصد شتر زکات، سيصد... مي‌گوييم: براي چه؟ براي يک چنين عبارتي؟ لطف خدا را نفي نمي‌کنيم. ممکن است خداوند به يک کار کوچکي از فضل و کرمش بدهد. ما منکر فضل و کرم خدا نيستيم. اما اين حديث معتبر است؟ يکوقت ابو هريره يک حديثي گفت. در کتاب‌هاي اهل سنت هم هست. به او گفتند: اين حرف‌ها از کيسه پيغمبر است يا از کيسه خودت است؟ «هذا من کيسک؟ او من کيس رسول الله» (مسند احمد/ج2/ص252) اين از کيسه خودت است يا از کيسه رسول الله است؟ فرمود: «هذا من کيسي» از کيسه خودم است. ما حديث جعلي داريم. شعر خلاف داريم. ضرب المثل خلاف داريم. بايد يک مقدار دقت کنيم. امنيت فکري، اعتقادات صحيح، چرا به ما اعلم گفتند؟ يعني در جامعه ببينيد باسوادترين افراد کيست، او را انتخاب کنيد و دينتان را از او بگيريد. باسواد ترين، با تقوا ترين، بي هوس ترين، مسأله کارشناس ارشد و دکتر نيست. کسي که بالاي چهل سال درس خوانده باشد. بالاي چهل سال کسي از او خلاف نديده باشد. بالاي چهل سال معلوم شود ايشان هوس ندارد. اين آرامش مي‌دهد. مثل راننده‌اي که پايه يک دارد، جاده را مي‌شناسد و همه چيزهايش سالم است. خوب اين مسافر قشنگ مي‌گيرد مي‌خوابد. مي‌گويد: راننده پايه يک است و خيالم راحت است.
گاهي وقت‌ها مي‌گويند: من ايمان داشتم، فلاني چنين شد، ايمانم سلب شد. مسجد مي‌رفتم بخاطر فلاني ديگر مسجد نمي‌روم. اينطور هم هست که مي‌گويند: ما يک راهي را مي‌رفتيم، بخاطر عمل فلان شخص يا فلان گروه دلسرد شدم ديگر جمعه و جماعت نمي‌روم. من يک مثال مي‌زنم. اگر خانم شما مريض شد، پدر شما مريض شد. گفت: برو دارو بخر. شما رفتي و در شهر ده تا داروفروشي است. اگر نه تا بسته باشد و برگردي، عذر شما را مي‌پذيرند. بگويي:  رفتم و در ده تا داروفروشي نه تا بسته بود. مي‌گويند: آن يکي چطور؟ شلوغ بود. مي‌گويد: در صف مي‌رفتي! اگر يک نانوايي باز باشد حق نداري بدون نان به خانه بيايي. اگر يک دارو فروشي باز باشد حق نداري بگويي: بسته بود. همه آدم‌ها بد شدند، فردا قرائتي بد شد، يک نفر خوب نبود که به او مراجعه کني؟ چون قرائتي بد شد من ديگر از دين برگشتم! حق نداريم بگوييم. چون اين پيشنماز بد شد ديگر نماز نمي‌روم. چون با اين امام جمعه مشکل دارم ديگر نماز جمعه نمي‌روم. اين حرف درست نيست، بگو: نمي‌خواهم نماز بخوانم. وگرنه شما يک نانوايي هم باز باشد مي‌رويد. يک داروفروشي هم باز باشد مي‌رويد، به دين که مي‌رسي دنبال بهانه مي‌گردي. مي‌خواهد نماز نخواند مي‌گويد: والله ما فلان مسجد رفتيم...
يک کسي مي‌گفت: مسجد رفتم ديدم يک مشت رباخوار صف اول هستند. ديگر مسجد نمي‌روم. گفتم: غلط کردي. در مسجد همه رباخوار هستند، يک آدم خوب در مسجد نبود؟ بگو: نمي‌خواهم نماز بخوانم. ما بايد مواظب عقايد و افکار و اخلاقمان باشد. حرف‌هاي ما اثر مي‌گذارد روي بچه‌هايمان، روي جامعه‌مان. ظالم کسي است که خانه و ملک و پول شما را بدزدد.    کسي که فکر شما را بدزدد اظلم است. ظالم‌ترين است. بدن را حيوان هم دارد. حيوان هم لباس دارد. خوراک حيوان از ما بيشتر است. گاو خوردنش پنج امتياز دارد. بيشتر مي‌خورد. راحت‌تر مي‌خورد. پوست کندن ندارد. سرخ کردن ندارد. ظرف شويي ندارد. اگر بناست بخوريم خوب گاو بهتر از ما مي‌خورد. پرواز پرنده‌ها، هواشناسي و برج مراقبت و بنزين مخصوص نمي‌خواهد. بنا نيست ما خوراک و پوشاک و مسکن باشد. اصل ما عقيده است و اگر اين فکر را بدزدند بالاترين ظلم است. ما بايد مواظب باشيم ماهواره‌ها و سايت‌ها و دوست‌ها، خيلي فکر را مي‌دزدند. يک چيزي را به هم جور مي‌کنند و يک چيزي خلق مي‌کنند. دزديدن فکر و دزديدن عقيده بزرگترين نا امني است. پدر و مادرهايي که ابزاري مي‌خرند که بچه‌ها همه چيز در دسترس‌شان باشد، يا بايد نخرند يا اگر خطري پيش آمد بايد دوايش را هم داشته باشند. اگر دردي آمد بايد دوا هم باشد. اگر پسر يا دخترشان سؤالي دارد، سؤال را بنويسد، جوابش را بگيرد. ما گاهي وقت‌ها طرف را با سي ثانيه پايين مي‌اندازيم. شبهه القاء مي‌کنم و شما دست و پا مي‌زني و دلسرد مي‌شوي. چرا اسلام گفته دست دزد را قطع کن؟ يک بدبختي از فقر يک قاليچه را دزديد. شما چهار انگشت او را قطع مي‌کنيد، سني از اينجا قطع مي‌کند و شيعه از اينجا دست دزد را قطع مي‌کنند. براي قطع کردن دست دزد امام فرمود: «و أن مساجد لله» اين جاي سجده براي خداست. خوب اين جلوي زنش خجالت مي‌کشد. پيش دختر و پسر و فاميلش خجالت مي‌کشد. تا آخر عمر جلوي همه بايد شرمنده باشد بخاطر اينکه يک سکه دزديده است. چرا اسلام اين قوانين خشن را دارد؟ اين قوانين تلخ براي چيست؟ چرا اسلام گفته: دست دزد را قطع کنيد؟ اين قانون با حقوق بشر جور نيست و خشن است. جوابش اين است: اولاً اينکه اسلام دست هرکس که دزدي کرده را قطع نمي‌کند. اگر هرکس دزدي کرد و دستش را قطع کنند نصف ما بي دست هستيم. کداميک در بچگي چيزي کش نرفتيد؟ هرکس يک غلطي کرده است الا بعضي از کساني که غلط نکردند.
من بچه بودم در دهات‌هاي کاشان ميوه مي‌خوردم و فرار مي‌کردم. مي‌گفتم: پانزده سالم نشده است. خيلي ميوه دزدي خوردم. بعد وقتي پانزده سالگي طلبه شدم، ديدم نوشته: کساني که مال مردم را خوردند بايد صاحبش را راضي کنند گرچه در کودکي. رفتيم پول برداشتيم و گفتيم: ما از درخت شما خورديم و فرار کرديم. بچه بوديم. اکثراً پول نگرفتند و حلال کردند. تک و تايي هم پول گرفتند و حلال کردند. چون اگر الآن صاحبش را راضي کنم فردا اين پيرمرد مي‌ميرد و اين درخت به ده نفر وارث مي‌رسد و بدتر مي‌شود. لازم نيست خودت را معرفي کني. پول را بايد بدهي ولي لازم نيست خودت را معرفي کني. 26 شرط دارد. يعني در يک ميليون دزد دست يک نفر قطع مي‌شود. دست دزدي را قطع مي‌کنند که ديوار خراب کند. يا قفل بشکند. لذا از پادگان، از صداوسيما، مسجد، حسينيه، بازار، خيابان هرجا دزدي کرد مي‌گيرند و زندان مي‌کنند اما دستش را قطع نمي‌کنند. چون قفل نکشيد. شرط اول يا قفل بکشد يا ديوار را خراب کند.
شرط دوم اينکه بايد دو شاهد عادل هم ببينند، تو اگر عادل هستي نهي از منکر کن. حرف بزن. آنجايي که دزد قفل مي‌شکند و اين عادل هم نگاه مي‌کند و حرفي نمي‌زند. يعني چه؟ يعني دزد اسلحه دارد و جامعه خفقان است و من جرأت حرف زدن ندارم. اگر نا امني به اينجا رسيد که دزد مسلح جلوي چشم افراد عادل قفل مي‌کشد، افراد عادل هم جرأت حرف زدن ندارند، اگر نا امني به اينجا رسيد بايد برخورد انقلابي کرد. شرط سوم اينکه دزد را گرفتند و گفت: من اين آيه‌ي «وَ السَّارِقُ‏ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما» (مائده/38) به گوشم نرسيده بود. من اين آيه را نشنيده بودم. اگر نشنيده باشد دستش را قطع نمي‌کنند. 26 شرط دارد. ولي بچه‌هاي ما چون خبر از 26 شرط ندارند، يک کسي يک شبهه‌اي القاء مي‌کند و عقايد طرف را مي‌ريزد. زلزله دروني مهمتر از زلزله بيروني است. زلزله بيروني در سال و ماه دو دقيقه است. زلزله دروني را قرآن مي‌گويد: «حتي اذا زلزلوا» دو تا «زُلزِلَ» در قرآن است. «إِذا زُلْزِلَتِ‏ الْأَرْضُ‏ زِلْزالَها» يعني زمين زلزله مي‌شود. «حتي اذا زلزلوا» يعني افکارش فرو ريخت. عقيده‌اش فرو ريخت. اين زلزله دائمي يعني عقايد انسان به هم بريزد.
شريعتي: امروز صفحه 199 قرآن کريم، آيات 73 تا 79  سوره مبارکه توبه را تلاوت خواهيم کرد. اين هفته در برنامه از عالم بزرگوار مرحوم حضرت آيت الله مجتهدي تهراني ياد مي‌کنيم که حق بزرگي بر گردن جامعه ما دارند و طلبه‌هاي بسيار زيادي را تربيت کردند وباقيات الصالحاتي براي زندگي اين عالم وارسته شدند. روحشان شاد باشد.
«يا أَيُّهَا النَّبِيُ‏ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقِينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ «73» يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَ كَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ وَ إِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَلِيماً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ فِي الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ «74» وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ «75» فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ «76» فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِي قُلُوبِهِمْ إِلى‏ يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ «77» أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ «78» الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الصَّدَقاتِ وَ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ «79»
ترجمه: اى پيامبر! با كافران و منافقان ستيز كن و بر آنان سخت‏گير وخشن باش كه جايگاهشان دوزخ است و بد سرنوشتى دارند. (منافقان) به خدا سوگند مى‏خورند كه (سخنى كفرآميز) نگفته‏اند، در حالى كه قطعاً سخن كفر (آميز) گفته‏اند و پس از اسلام آوردنشان كافر شدند و تصميم به كارى (كشتن پيامبر) گرفتند كه به آن دست يافتند. جز اينكه خداوند و پيامبرش آنان را از لطف خويش بى‏نياز كرده، عيبى (براى پيامبر و مؤمنان) نيافتند (با اين‏حال) اگر توبه كنند، برايشان بهتر است واگر روى بگردانند، خداوند آنان را در دنيا و آخرت به عذابى دردناك گرفتار مى‏كند ودر روى زمين هيچ دوست و ياورى برايشان نخواهد بود. و برخى از آنان با خدا پيمان بسته بودند كه اگر خداوند از فضل خويش به ما عطا كند، حتماً صدقه (زكات) خواهيم داد و از نيكوكاران خواهيم بود. پس چون خداوند از فضل خويش به آنان بخشيد، بدان بخل ورزيدند و (به پيمان) پشت كرده و روى‏گردان شدند. سرانجام به دنبال آنكه با خدا در آنچه پيمان بسته بودند، خلف وعده كردند و بدان سبب كه دروغ مى‏گفتند، (خداوند، روحِ) نفاق را تا روزى كه به ديدار او رسند، (روز مرگ يا قيامت)، در دل‏هاى آنان قرار داد. آيا ندانستند كه خداوند، راز آنان و سخنان آهسته (و درِگوشى) آنان را مى‏داند و اينكه خداوند، به همه‏ى غيب‏ها داناست؟! منافقان بر مؤمنانى كه (علاوه‏بر صدقات واجب،) داوطلبانه صدقات مستحب نيز مى‏دهند و همچنين بر مؤمنانِ (تهى دستى) كه جز به اندازه‏ى توانشان چيزى (براى انفاق وپشتيبانى از جبهه) نمى‏يابند، عيب مى‏گيرند و آنان را مسخره مى‏كنند. (بدانند كه) خداوند آنان را به ريشخند مى‏گيرد (و كيفر تمسخرشان را خواهد داد) و براى آنان عذابى دردناك است.
شريعتي: مطالب کوتاه و نابي که کارشناسان عزيز برنامه مطرح مي‌کنند را مي‌توانيد در کانال پيام رسان سروش دنبال کنيد و به دوستانتان معرفي کنيد. اشاره قرآني را بفرماييد.
حاج آقاي قرائتي: آيه آخر اين صفحه مي‌فرمايد: «الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ» يَلمِزون همان «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَة» (همزه/1) است. يعني با چشم و ابرو و نيش، يا اشاره! با اشاره به نحوي تحقير مي‌کنند. جمعي چند دانه خرما براي کمک به جبهه آوردند. پول دارها خنديدند. اين سه تا خرما آورده براي کمک به جبهه، آيه نازل شد خنديدي! «لا يَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ» اين بيش از اين نداشته است. بنابراين اگر کسي يک چک صد ميليوني داد و يک کسي يک شيشه آبغوره داد، نبايد بخنديم. «فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ» مسخره مي‌کردند. «سَخِرَ اللَّهُ» خدا اينها را مسخره مي‌کند. «وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ» عذاب اليم عذاب دردناک است. ما سه رقم عذاب داريم. يک عذاب شديد داريم. يک عذاب اليم داريم. يک عذاب مهين داريم. گاهي آدم در گوش يک کسي مي‌زند. اين شديد است. گاهي کسي نمي‌زند مي‌آيد بغل آدم يک سنجاق فرو مي‌کند. اين صدا ندارد ولي درد دارد. گاهي نه مي‌زند و نه سنجاق فرو مي‌کند. يک خرده لجن برمي‌دارد به لباست مي‌اندازد. تف مي‌اندازد! اين نه سر و صدا دارد و نه درد دارد. اما اهانت شده است. مُهين! کجا عذاب خدا شديد است. کجا عذاب خدا مهين است و کجا عذاب خدا اليم است؟ عذاب اليم براي کسي است که مؤمنين فقير را مسخره کنند. بنابراين ما نمي‌دانيم، شايد آن قبول شد. لذا داريم هيچ کاري را سبک نشماريد. ممکن است همان تو را نجات دهد. هيچ گناهي را سبک نشمار، ممکن است همين تيغ کوچک در پا فرو رود و مصيبتي شود. حديث داريم ايمان ده درجه است. بعضي درجه کمي و بعضي درجه بالاتر دارند، حديث داريم اگر کسي ايمانش قوي است سر به سر ايمان ضعيف‌ها نگذارد. شما حجابت خوب است و او حجابش خوب نيست. بگو: حجابت را بهتر کن. اما خواسته باشي بگويي: بي دين، کلمه زشتي بگويي، گناه اين کلمه از گناه بي حجابي او شايد بيشتر باشد. نماز شب خواندي خوب است ولي باقي‌ها را تحقير کني، درست نيست. بعضي گناهان را استغفار کني مي‌بخشد. بعضي گناهان را مي‌گويد، اگر پيغمبر در حق آدم استغفار کند، مي‌بخشد. بعضي گناهان را خودم بگويم: خدايا ببخش مي‌بخشد. بعضي گناهان را خودم بگويم نمي‌بخشد ولي «وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ‏ الرَّسُول‏» (نساء/64) مي‌بخشد. يک آيه داريم مي‌گويد: پيغمبر هفتادبار هم استغفار کني من اينها را نمي‌بخشم!!! مي‌گويد: اينها کساني هستند که مؤمنين را مسخره مي‌کنند. مواظب باشيم مسخره نکنيم. خوشگل هستي زشت را مسخره نکن. زلف داري کچل را مسخره نکن. مسخره کردن افراد با ايمان گناهي است که هفتاد بار استغفار پيغمبر هم مشکل را حل نمي‌کند.
شريعتي: اگر بخواهيم يک جمع بندي در مورد اين دو جلسه داشته باشيم، امنيت رواني، امنيت عقيدتي، جمع بندي از مباحث بفرماييد و دعا بکنيد و آمين بگوييم.
حاج آقاي قرائتي: در مورد مسأله امنيت، خدا وقتي مي‌خواهد بگويد: عبادت کن دو چيز را مي‌گويد، عبادت مرا بکنيد به دو دليل. «فَلْيَعْبُدُوا» (قريش/3) مي‌گوييم: چرا؟ مي‌گويد: «الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» (قريش/4) گرسنگي را حل کردم و امنيت دادم. يعني خدا در همه نعمت‌هايي که داده دليل دعوت به عبادت را دو دليل مي‌داند. اين مسأله مهمي است. لذا اگر کسي امنيت را به هم بزند، مثلاً اسلحه بکشد، چاقو بکشد ولي نزند. همين که اسلحه و چاقو و شمشيرش را نشان داد، اين از نظر فقهي مفسد في الارض است. يعني با آنها برخورد مي‌شود. کساني که در دل مردم دلهره بياندازند، «وَ الْمُرْجِفُونَ‏ فِي الْمَدِينَةِ» (احزاب/60) مرجفون «يَوْمَ تَرْجُفُ‏ الرَّاجِفَةُ» (نازعات/6) رَجَف يعني لرزيد، «مرجِفون» يعني يک چيزي در جامعه، در ماهواره و سايت و روزنامه القاء مي‌کند که دل مردم فرو بريزد. «وَ الْمُرْجِفُونَ‏ فِي الْمَدِينَةِ» مدينه يعني شهر، در شهر دلهره به وجود مي‌آورد. آقا کشتي‌هاي آمريکا آمدند اينجا، اسرائيل مي‌خواهد چه کند، منافقين چه کردند؟ اگر کسي با يک کلماتي دلهره ايجاد کند، قرآن مي‌گويد: با اينها پنج برخورد انقلابي کن، 1- «لَنُغْرِيَنَّكَ» تو را برآنها مي‌شورانيم. «لا يُجاوِرُونَكَ» حق ندارند در مدينه باشند، بايد تبعيد شوند و از مدينه خارج شوند. «أُخِذُوا» گرفتار شوند، «وَ قُتِّلُوا» کشته شوند، «تَقْتِيلًا» کشتن با اشد مجازات. اين پنج کلمه در اين آيه هست. اين براي کسي است که امنيت اجتماعي را به هم بزند. بايد مواظب باشيم امنيت اعتقادي و اجتماعي به هم نخورد. از بهترين راه‌هاي امنيت، اين است که دختر و پسرها را زود عروس و داماد کنيم. دو سوم دين نسل نو مربوط به ازدواج است. قيد و شرط‌ها را کنار بگذاريم. خانه ندارد، سربازي نرفته است. گير ندهيم و ازدواج را آسان کنيم و اين يک امنيت براي ما است.
شريعتي: نکات خوبي را شنيديم. نکته پاياني شايد اشاره به امنيت اجتماعي داشت، تمام تلاشمان را بکنيم. انشاءالله خودمان در تعامل و مواجه با ديگران باعث نشويم دلي بلرزد يا دلي را بشکنيم. دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي قرائتي: در نمازها مي‌گوييم: «السلام علينا و علي عبادالله الصالحين» عباد الله الصالحين چه کساني هستند؟ چند نمونه در قرآن دارد که عباد الصالحين اينها هستند. يکي پدر زني است که به دامادش گير ندهد. خانه داري، ماشين داري، سرمايه داري؟ حضرت شعيب پيرمرد بود، به جوان حضرت موسي گفت: من دخترم را به تو مي‌دهم. هرطور خواستي کار کني و به من بدهي، «فَمِنْ عِنْدِكَ وَ ما أُرِيدُ أَنْ‏ أَشُقَ‏ عَلَيْكَ» (قصص/27) من نمي‌خواهم به مشقت بيافتي، «سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ» خواهي ديد که من آدم صالحي هستم. يعني به داماد گير نمي‌دهم. يکي از مصاديق «السلام علينا و علي عبادالله الصالحين» يعني سلام بر ما و هر پدر زني که در بله برون گير ندهد. ياران حضرت مهدي «أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ» (انبياء/105) السلام علينا و علي ياران حضرت مهدي، همين کارهايي که مي‌کنيم يعني موشک‌هاي سپاه، اين جوان کشتي‌گيري که با اسرائيل کشتي نگرفت. هرکاري که دشمن غيظ کند، «كُتِبَ‏ لَهُمْ‏ بِهِ عَمَلٌ صالِح‏» (توبه/120) عمل صالح است و عمل صالح که انجام دادي، عبادالله الصالحين مي‌شوي.
شريعتي: براي رفع گرفتاري و رفع همه مريضي‌ها و مشکلات دعا مي‌کنيم. براي عاقبت بخيري و ازدواج جوان‌‌ها دعا کنيم. «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين»