اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

96-10-17-حجت الاسلام والمسلمين قرائتي – امنيت و آرامش


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: امنيت و آرامش
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين قرائتي
تاريخ پخش: 17- 10-96

بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد.     
شريعتي: سلام مي‌کنم به همه بيننده‌ها و شنونده‌هاي نازنين‌مان، انشاءالله هرجا که هستيد خداي متعال پشت و پناه شما باشد، تنتان سالم باشد و قلبتان سليم. حاج آقاي قرائتي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي قرائتي: سلام عليکم و رحمة الله و برکاته.     
شريعتي: در خدمت شما هستيم و بحث امروز شما را مي‌شنويم.
حاج آقاي قرائتي: بسم الله الرحمن الرحيم، الحمدلله رب العالمين بعدد ما احاط به علمه. اللهم صل علي محمد و آل محمد. الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي.
امروز مي‌خواهم در مورد امنيت صحبت کنم. امنيت در شاخه‌هاي مختلف، اگر خواسته باشيم سيماي اسلام را بگوييم در يک نفر محقق مي‌شود، در زمان ما در امام خميني است. سيماي کل عمر امام خميني وصيت‌نامه‌اش است. در کل وصيت‌نامه هم کلمه‌اي که تابلو شد و در مرقد هم با کاشي کاري نوشتند، برجسته شد، اين است که «من با دلي آرام و نفسي مطمئن» اين دل آرام يعني يک امنيت دروني که خيلي مهم است. قرآن در مورد امنيت دروني مي‌گويد: «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ‏ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِي إِلى‏ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّة» (فجر/27 و 28) اي دل آرام نزد ما بيا. چون گاهي انسان همه چيز دارد، دلش در اختيار خودش نيست. هي دلهره دارد. پول دارد، دلهره دارد. حکومت دارد دلهره دارد. امام وقتي در هواپيما نشست که از پاريس به ايران بيايد،خبرنگار با ايشان مصاحبه کرد گفت: چه احساسي داريد؟ فرمود: هيچي! خيلي روز مهمي بود. يعني مهمترين روز تاريخ بود. فرار شاه و آمدن امام ديگر از اين روزها ما مهمتر در ايران نداريم. با اينکه احتمال داشت هواپيما سرنگون شود چون آمريکا و اروپا است. اين دل آرام خيلي سرمايه است. هرچه هم خرج کنيم، بايد خرج کنيم دولت، ملت، مسئولين، مردم راضي باشند. يعني مردم با حق راضي باشند. گاهي ممکن است رضايت مردم خلاف شرع باشد. در سايه‌ي فرمان خدا، اوامر و نواهي خدا، در سايه‌ي عمل به اوامر و ترک نواهي يک آرامش اجتماعي بايد داشته باشند.
گاهي افراد با خدا درگير هستند. با خدا حرف دارند، مي‌گويد: چرا دعاي من مستجاب نشد؟ حتي در بعضي از تشييع جنازه‌ها نوشتند مرگ نابهنگام، اين درست نيست. خدا مي‌داند هنگام آن چه وقت است. خدا يکوقت بچه را مي‌برد. يکوقت بزرگ را مي‌برد. يکبار در حرم امام رضا بودم، يک خانمي گفت: آقا هرچه گفتم امام رضا گوش نداد. چرا؟ با امام رضا درگير شده بود. گفتم: شما بگو: امام رضا نوکر شماست يا امام شماست؟ گفت: امام است. گفتم: اگر امام است، شما مي‌خواهي او نوکر شما باشد. از کجا مي‌داني آنچه مي‌گويي حق است. «وَ عَسى‏ أَنْ‏ تُحِبُّوا شَيْئا» (بقره/216) قرآن مي‌گويد: خيلي وقت‌ها يک چيزي را دوست داريد، «وَ هُوَ شَرٌّ لَكُم‏». «وَ عَسى‏ أَنْ‏ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُم‏» گاهي از يک چيزي بدت مي‌آيد، به نفع تو است. خيلي چيزها را ناراحت هستي، به نفع توست. خيلي چيزها را خوشت مي‌آيد به ضررت است. ملاک حق ما نيستيم.
بنده دعاهايي کردم که مستجاب نشده و بعد گفتم: چه خوب شد مستجاب نشد. پسر و دختري همديگر را مي‌خواهند. نمي‌شود اوقاتشان تلخ مي‌شود. به من گاهي مراجعه کردند، گفتم: يقين داري اين به نفع تو است؟ يا با دين، نمي‌داند و حال پرسيدن ندارد. برايش سنگين است. قرآن مي‌گويد: «وَ إِنَّها لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِين‏» (بقره/45) با نماز درگير است يعني شب‌هاي زمستان پنج ساعت پاي تلويزيون مي‌نشيند، خسته نمي‌شود. ولي هفت دقيقه مي‌خواهد نماز بخواند گير است. چرا اينطور شده است؟ مي‌گويد: براي اينکه اين خشوع ندارد. چه کنيم اين خشوع داشته باشد که بلند شود نماز بخواند. همه راه‌هاي دعوت به نماز خشوع است. نعمت‌ها را بشماريم. اين همه نعمت به تو ندادم؟ «أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ‏، وَ لِساناً وَ شَفَتَيْن‏» (بلد/8 و9) يک جفت چشم به تو ندادم، زبان به تو ندادم؟ عضوي که در تاريخ درد نمي‌گيرد زبان است. شما هيچوقت بخاطر لب شکر کردي؟
وقتي مغز زمين گداخته هست، درون زمين آتش است. وقتي عمق آتش است بايد پوست زمين بلغزد. مثل ديگ را زدم. يک ديگ آب جوش وقتي سيني رويش مي‌گذاري سيني مي‌لرزد، چون درونش آب جوش است. هر ديگي که آب جوش درونش باشد، سيني درش تکان مي‌خورد، بخاطر گداختگي درون زمين بايد دائماً در حال زلزله باشد. منتهي خدا ميليارد ميليارد دقيقه زلزله نمي‌کند، چند ثانيه زلزله مي‌شود. در عمرمان بنده حدود 74 سال دارم، يک مرتبه نگفتم: الحمدلله زلزله نيست. با اينکه ما روي سيني داغ نشستيم و قرآن مي‌گويد: دائماً بايد زلزله باشد. «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها» (زلزله/1) نگفته: «اذا زلزلت الارض زلزالاً» يعني زلزله براي زمين است. مثل اينکه قطر براي کره است. هر کره‌اي قطر دارد و هر آب جوشي بخار دارد. شوري جزء نمک است. «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها» زلزله جزء ذات زمين است. مثل اينکه مي‌گوييم: کُت‌ات را به من بده! يعني کت براي تو است. «اذا» نگفته «ان زُلزِلَت» يعني شايد شد، شايد نشد. «اذا» يعني حتماً مي‌شود. «اذا» براي جايي است که حتماً مي‌شود. مثل «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَت‏» (تکوير/1) بايد بدانيم خدا در قرآن چند جا گفته: من زمين را نگه داشتم، «أَنْ تَمِيدَ بِكُم‏» (نحل/15) کوه‌هاي بزرگ را روي زمين قرار دادم، مثل سنگي که روي سيني مي‌گذاريم که آب جوش تکانش ندهد. خدا مي‌گويد: کوه‌ها را روي زمين گذاشتم که شما را نلرزاند. يعني من شما را نگه داشتم. جاي ديگر مي‌گويد: «وَ الْجِبالَ أَوْتادا» (نبأ/7) کوه‌ها را ميخ قرار دادم. چطور ميخ در و پنجره را نگه مي‌دارد؟ ميخ چقدر فرو مي‌رود؟ يک ذره بيرون است و بيشتر درون است. کوه‌ها هم سرش است، چند برابر اين قله‌ها در زمين است که ما لرزان نباشيم. خدايا براي هر آني که زلزله نشده، الحمدلله رب العالمين! اميدوارم خداوند همه مشکلات زلزله شده‌ها را حل کند.
گاهي يک مسأله را نمي‌داند. به جوان مي‌گوييم: طلا براي مرد حرام است، مي‌گويد: چرا؟ مي‌گويم: نمي‌دانم چرا. مگر قرص که دکتر مي‌دهد، مي‌گويي: چرا اين قرص دراز است؟ لوزي است؟ بيضي است؟ چرا اين قرص خط دارد؟ اين ندارد؟ قبل از غذا، بعد از غذا، نصفش را بخور. چهار ساعت يکبار، شش ساعت يکبار بخور، يک بيمار يک چرا به دکتر نمي‌گويد. چرا برگ انار باريک است؟ برگ انگور پهن است. همه ميوه‌ها اول برگ است بعد ميوه، انجير فقط خودش و برگش با هم در مي‌آيد. علت را نمي‌دانيم. بعضي چيزها را مي‌گويند: بعداً هم نخواهيد فهميد. بعضي چيزها را مي‌گويد: بعداً مي‌فهميد. بعضي چيزها را مي‌گويد: اگر فکر کنيد مي‌فهميد.
يکوقتي غربي‌ها گفتند: گوشت خوک نخوريد. اسلام از اول گفته بود نخوريد. براي اينکه کرم کدو و کرم ترشين توليد مي‌کند. يک مدتي منع شد و دوباره گفتند: بخوريد. چرا؟ براي اينکه در حرارت فلان درجه کرم از بين مي‌رود. اسلام مي‌گويد: باز هم نخور. غربي‌ها مي‌گويند: کرمش را کشتيم. چهل سال کرمش را نفهميديد. 1400 سال پيش اسلام گفت: نخوريد. شما سيصد سال است نفهميديد. اين اواخر فهميديد. باز مي‌گوييد: در حرارت فلان درجه کرمش را مي‌کشيم، ممکن است 1300 سال ديگر باز هم يک چيز ديگر کشف شود. شما 1300 سال کرمش را نفهميدي، ممکن است يک راز ديگر هم داشته باشد، 1300 سال بعد بفهمي. جهنم نوزده مأمور دارد، «عَلَيْها تِسْعَةَ عَشَرَ» (مدثر/20) يعني جهنم نوزده مأمور دارد. هروقت آدم اين آيه را بخواند، مي‌گويد: خدايا خوب يکي ديگر رويش مي‌گذاشتي و 20 مأمور مي‌گذاشتي. «وَ ما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ‏ إِلَّا هُو» (مدثر/31) يعني لشگر خدا و فرشته‌هاي خدا را کسي جز خدا عددش را نمي‌داند. تو که بي نهايت فرشته داري يکي ديگر بگذار بيست تا شود. مي‌گويد: مخصوصاً گفتم نوزده تا، ببينم فضول کيست. «وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ‏ إِلَّا فِتْنَة» (مدثر/31)  
يک کسي راه مي‌رفت هي مي‌گفت: هفده، هفده! يک نفر گفت: چرا مي‌گويي: هفده؟ گفت: هجده! گفت: داشتم فضول‌ها را مي‌شمردم ديدم تو هم يکي هستي. ما نمي‌دانيم علم ما چيزي نيست. ما چيزي بلد نيستيم. در سخنراني‌هايم مکرر گفتم: من حساب کردم حتي دانشگاه‌هاي ما نه ما بيشتر درس نمي‌خوانند. چهار سالشان، نه ماه است. براي اينکه چهار سال در دانشگاه چهار تابستان تعطيل است. چهار تا سه ماه، دوازده ماه! يکسال پريد. هر سالي 52 جمعه تعطيل است. چهار تا 52 تا، مي‌شود دويست و خرده‌اي. 52 تا پنج‌شنبه تعطيل است. 208 تا و 208 تا مي‌شود 416 تا. پس يکسال تابستان است، 416 روز هم پنجشنبه و جمعه است. هر سالي 20 روز عيد تعطيل است. چهار بيست تا، 80 تا! چهار تا هم بين ترم تعطيل است. مراسم و شب قدر و عاشورا و 22 بهمن هم تعطيل است. تازه آن هجده ماه هم بسياري از درسها لغو است. يعني يک اطلاعاتي است. کوه هيماليا چند متر است؟ اقيانوس اطلس چطور است؟ چيزهايي که بدانيم جايي آباد نمي‌شود و ندانيم هم جايي خراب نمي‌شود. ما بايد تجديد نظر کنيم. بايد محفوظات را در يکي از اقيانوس‌ها بريزيم و برويم کنار نظريه‌ها و مهارت ياد بگيريم. قفل کشور در اين است که جوان‌هايش هنر داشته باشند. چون جوان هنر ندارد مي‌گويد: مسکن براي من بسازيد. نمي‌گويد: خودم بنايي کنم.
يکوقت يکي از دوستان مي‌گفت: چاق‌ها وقتي مي‌خواهند لاغر شوند، مي‌گويند: چه بخورم که لاغر شوم؟ نمي‌گويد: نخور که لاغر شو. براي لاغري هم مي‌گويد: بخورم. براي من خانه بسازيد. براي من ايجاد شغل بکنيد. البته دولت هم بايد تلاش کند. ولي ما هم بايد سهم داشته باشيم. دانشجو نبايد کرايه خانه بدهد. شما چهار سال خوابگاه مي‌خواهي؟ بيست روز عملگي کن. نقشه و آهن و بنايي براي خود دانشگاه! اما تو هم بيا بيست روز کارگري کن. در عوض چهار سال درونش بخواب. مي‌گويد: نه! بسازيد من بيايم بخوابم. به جوان گفتم: چرا کار نمي‌کني؟ گفت: کار براي تراکتور است. يک چنين تفکري خيلي خطرناک است. به دختر مي‌گويم: خياطي، مي‌گويند: من ليسانس هستم بروم قالي ببافم؟ اگر ليسانس هستيم، قالي ببافيم باطل مي‌شود؟ اميرالمؤمنين کشاورزي مي‌کرد باطل شد. گير ما در اينجا هست. مملکت اصلاح نمي‌شود جز اينکه فکر ما عوض شود. شنيدم دولت هم به اين فکر افتاده است. رئيس جمهور اين را داشت، مي‌گفت: مدرک را براساس مهارت بدهيم.
به هم خوردن آرامش، با دولت درگير هستيم. دولت يکجايي مقصر است بيايد بگويد: مقصر هستم. مردم آرام مي‌شوند. يک کسي از من بدش مي‌آيد بگويم: من اشتباه کردم    ، آرام مي‌شود. اصرار نکنيم به اينکه حرف ما درست است. آقاياني که زنده هستند مي‌گويند: «اطال الله عمره» خدا عمرش را طولاني کند. هرکس مرد «قدس سرّه» يعني مرحوم شد. يک بنده خدايي داشت سخنراني مي‌کرد در مورد شخصيتي، اين مرده بود ولي گفت: «اطال الله عمره» بعد ديد اشتباه کرده است. گفت: کسي که چنين مسجدي بسازد، کتابخانه‌اي بسازد مرده نيست، زنده است. شروع کرد توجيه کرد. مردم عصباني مي‌شوند! توجيه نکنيم، اينجا برنامه ريزي غلط بود و طوري هم نيست.
پشت سر کسي نماز مي‌خواندم، عالم بزرگواري بود، مهم بود. وسط نماز گفت: مالک يوم الدين... متوجه شد وضو نداشته است. برگشت گفت: قصد فرادي کنيد، من وضو ندارم! يکوقت جوان بودم روي منبر گفتم: شمر (عليه السلام)! توجيه عصباني مي‌کند. دو خلافکار ما داشتيم يکي حضرت آدم بود که به او گفتند: گندم نخور، خورد و خلاف کرد. يکي هم شيطان بود که گفتند: سجده کن، سجده نکرد. چرا آدم پيغمبر شد و شيطان، شيطان شد؟ براي اينکه آدم عذرخواهي کرد و اشتباهش را قبول کرد ولي شيطان عذرخواهي نکرد. گفت: نخير من بهتر از او هستم. نژاد پرست بود. گفت: «خَلَقْتَنِي‏ مِنْ‏ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ» (اعراف/12) نژاد من از آتش است و نژاد او از خاک است. دو تا خلاف، خلافي که عذرخواهي درونش باشد، آدم را به پيغمبري مي‌رساند. مي‌شود آدم به پيغمبري برسد. ولي خلافي که لجبازي درونش باشد، انسان را به ابليس ملحق مي‌کند. به حضرت آدم ملحق شويم نه ابليس!
بنده به تمام عزيزاني که حرف‌هاي مرا مي‌شنوند، مي‌گويم: همه شما يک شماره تلفن اسلام شناس داشته باشيد. الآن قم دفتر تبليغات يک مؤسسه‌اي درست کرده به نام مرکز پاسخگويي به سؤالات ديني. زنگ مي‌زنيم سؤال مي‌کنيم، سؤال فقهي را به اداره فقه وصل مي‌کند. سياسي و تاريخي است، يک شماره تلفن اسلام شناس را داشته باشيد. امنيت در جامعه، سوء ظن، آمده پيش من مي‌گويد: مواظب فلاني باش. مي‌گويم: ايشان همکار من است. عيبي دارد بگو. مي‌گويد: نه، بعد خواهي فهميد. اين ذهن مرا خراب مي‌کند مي‌رود. اگر دليل داري بگو، اگر دليل نداري بي خود حواس مرا پرت نکن. وقتي آدم نمي‌داند گيج مي‌شود که قصه چيست؟ حضرت موسي چون نمي‌دانست تحمل نکرد. به خضر گفت: چرا کشتي را سوراخ کردي؟ چرا ديوار خراب را بدون مزد ساختي؟ چرا بچه را کشتي؟ «وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى‏ ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً» (کهف/68) ما يک مقداري بصيرت بدانيم، دليل اين است.
يک زن و شوهر اگر از هم جدا شدند، خود زن و شوهر که طلاق گرفتند به هم حرام مي‌شوند. اما پدر داماد به عروس محرم است. مادر خانم هم به داماد محرم است. ديشب يکي از دوستان مي‌گفت: شايد بخاطر اين باشد که اينها وقتي طلاق داده مي‌شوند گاهي بچه دارند، بچه پيش پدر باشد، مادر بتواند سر بزند. پيش مادر باشد، پدر بتواند سر بزند. خودشان از هم جدا شدند. بچه‌هايشان حامي مي‌خواهند. اگر طرف عروس بچه را برد يا طرف داماد بچه را برد راه براي رفت و آمد باز باشد. اين يک حکمتي است نمي‌دانيم دليلش چيست. گاهي مي‌گويند: چرا دخترها نه ساله و پسرها پانزده ساله نماز بخوانند؟ حرف زدن با خدا افتخار است. مثل اينکه بستني را زودتر جلوي شما بگيرند. پذيرايي افتخار است. دوم اينکه شما يک جايي کم مي‌آوري. دخترها يک چهارم عمرشان نماز ندارند. از دوازده سالگي شروع مي‌شود تا 52 سالگي، يک چهارم چهل سال، تقريبي است. حدود ده سال نماز دخترها کمتر از پسرها است. چون ده سال نماز نمي‌خواند شش سال زودتر از پسر نماز را شروع کن. چهار سال عمر دخترها بيش از پسرهاست. يعني آدم قبرستان که مي‌رود زنها سرقبر شوهرها نشستند. عمر زن بيشتر است. بنابراين ميانگين در دنيا عمر زن چهار سال بيشتر از مرد است. چون نمي‌دانيم اضطراب داريم. بايد طرف را قبول داشته باشيم. پيغمبر گفت: شما در مورد ما شک داريد؟ «فَقَدْ لَبِثْتُ‏ فِيكُمْ عُمُراً» (يونس/16) من عمري در بين شما بودم، از من ضعفي ديديد؟ چرا اعتماد نمي‌کنيد؟
جامعه با سوء ظن، با تهمت، با غيبت، غيبت را قرآن مي‌گويد: مثل گوشت مرده است. چرا گوشت مرده گفته است؟ گوشت زنده را بکني جايش پر مي‌شود. گوشت مرده را بکني جايش پر نمي‌شود. با غيبت آبروي طرف مي‌رود. آبرو که برود جايش پر نمي‌شود. پول تمام شود جايش پر مي‌شود. خانه خراب شود جايش پر مي‌شود. اما آبرو بريزد جايش پر نمي‌شود. غيبت مثل خوردن گوشت مرده است چون گوشت مرده را بکني جايش پر نمي‌شود و با غيبت هم آبروي طرف را بريزي جايش پر نمي‌شود. يعني آبروي ريخته شده ديگر برنمي‌گردد.
مرده چون جان ندارد از خودش دفاع کند، غيبت هم مي‌کني طرف نيست از خودش دفاع کند. شايد هم چيز ديگري باشد. علامه طباطبايي نقل کرد که تفسير قرآن بايد دو سال به دو سال عوض شود. براي اينکه هر دو سالي يک اختراعي پيش مي‌آيد، اگر چهل سال پيش کسي خانه شما مي‌آمد و مي‌گفت: من بيرون غذا خوردم، غذاي بيرون چهل سال پيش حليم و عدسي و کله پاچه و جگر بود. ساندويچ و فست فود نبود. اگر الآن کسي بگويد: بيرون غذا خوردم، ذهن شما به سمت پيتزا مي‌رود. ساختمان آجرهايش و آهن و سيمانش يکسان است. منتهي مهندس خانه بغلي را طور ديگري مي‌سازد. برج پنجم را طور ديگري مي‌سازد. نيت‌ها فرق مي‌کند. زمان بمباران مهندسين مي‌گفتند: خانه بايد پناهگاه داشته باشد. در زير زمين پناهگاه مي‌ساختند. الآن در نقشه‌هاي ساختمان مي‌گويند: هر خانه بايد انباري داشته باشد.  
يکوقتي مهندسين شهرداري را دعوت کردم. گفتم: هرجا برج مي‌سازيد دو سه تا سوييت هم بسازيد. براي اينکه دو نفر از اين ده خانواده پدر و مادر پير دارد. مجبور نيست که اين را سالمندان بگذارد. در خانه هم نمي‌تواند برود چون در خانه عروس مي‌خواهد فيلم ببيند و پيرزن مي‌خواهد بخوابد. بچه‌ها شلوغ مي‌کنند. سالمندان هم سطل زباله نيستند که بيرون از شهر ببريم. در خود برج يک سوييت درست کن، بگو: من مادر پير دارم اين سوييت را اجاره مي‌کنم. ما اين کار را نمي‌کنيم و سالمندان درست مي‌کنيم، بعد مي‌فهميم در تهران چهارده هزار پيرمرد و پيرزن داريم که افسردگي دارند. بعد روانشناس مي‌آوريم. يک جايي اشتباه مي‌کنيم و بعد تا آخرش مي‌رويم. هندوانه مي‌خوريم سردي‌مان مي‌شود. دارچين مي‌خوريم گرمي‌مان شود. کاهو مي‌خوريم، بعد دوباره زنجبيل مي‌خوريم. همه چيز را قاطي مي‌کنيم. شماره تلفن يک اسلام شناس را داشته باشيم. آرامش داشته باشيم، ناراحت هستي؟ بگو: من معذرت مي‌خواهم. طرف آرام مي‌شود. بلد نيستم. خدا به پيغمبر فرمود: بگو بلد نيستم. «قُلْ إِنْ‏ أَدْرِي‏» (جن/25).
آرامش اقتصادي، يک سال پياز گران است. يک سال سيب زميني گران است. سکه بالا و پايين مي‌رود. تکليفت معلوم نيست. نمي‌دانيم بايد چه کنيم. چيزها بي حساب و کتاب است و کنترل نيست. مثل اسب چموش که در رفته است. اين ناامني مي‌آورد و اينجا دولت نقش مهمي دارد. الآن مي‌گويند: اين خانه صاحب ساز است، يا مي‌گويند: بساز و بفروش است. اين بساز و بفروش يعني سر هم بندي! بايد به جايي برسيم که بگويند: اين جنس ايراني است پس خوب است. ايراني است؟ پس خوب نيست! برويم ژاپني بخريم. وزارت کار و آموزش و پرورش ما بايد کمک کنند. کار بايد ارزش باشد و ننگ نباشد. بايد بگويند: داماد چه کاره است؟ الحمدلله شغل مقدسي دارد. کارگر است. الآن مي‌گويند: داماد چه کاره است؟ کارگر است. همينطور نگاه مي‌کند. تاجر است؟ ابرو بالا مي‌رود.
همين حجاب آرامش مي‌آورد. اگر مردها چشم چران نباشند و زن‌ها حجاب داشته باشند، آرامش هست. چون وقتي مرد نشسته و چشم چران است، هي زن‌ها را مي‌بيند و با زن خودش مقايسه مي‌کند، ازدواجش را عقب انداخته که خوشگل‌ترين دخترها را بگيرد. حالا که گرفته در خيابان نگاه مي‌کند مي‌بيند اين خوشگل‌تر است. بعضي‌ها پشت فرمان نشستند، مي‌گويند: اين چهل ميليون است. اين صد ميليون است. يعني به جايي که به کارش برسد ماشين‌هاي مردم را قيمت مي‌کند. آدم‌هاي چشم چران زن‌ها را قيمت مي‌کنند. حجاب براي آرامش است. اگر بي حجابي‌ هم از نظر شرعي جايز بود، باز براي آرامش بهتر بود لباس ساده بپوشند. آرايش را براي شوهر بکنند. اينکه خودش را براي ديگري آرايش کند درست نيست. پسر مي‌خواهد درس بخواند. کتاب دستش است. دختر با آرايش مي‌آيد رد مي‌شود، جوان يک آهي مي‌کشد و دوباره يک خانم از اين طرف رد مي‌شود. حجاب براي آرامش خوب است، حتي اگر بي‌حجابي حلال هم باشد براي آرامش خانواده و جامعه خوب است.
من سخنراني مي‌کنم، يک کسي مقابل من بيايد چنين کند، نمي‌توانم حرف بزنم. حتي اگر صلوات بفرستد. يکوقت جايي سخنران بودم. کسي پاي منبر من آمده بود و هي صلوات مي‌فرستاد. گفتم: حواس من پرت مي‌شود اگر مي‌خواهي ذکر بگويي: «لا اله الا الله» بگو لبت پيدا نباشد. آرامش مرا به هم مي‌زني. افشاي راز و اسرار، بايد رازدار باشيم. عيبي از کسي سراغ داري چرا عکسش را برمي‌داري؟ حديث بخوانم از آدم‌هاي خبيث و بد علامتش اين است که با مردم رفيق مي‌شود، يک عيبي از مردم مي‌گيرد، عيب را بايگاني مي‌کند که روزي لو بدهد. امروز نوار مي‌گذارند، نوار را پنهان مي‌کند، مي‌آيد با شما صحبت مي‌کند، يک چيزي را ضبط مي‌کند. حديث داريم از بدترين آدم‌ها اين است که با کسي رفيق شود، زير پايش را بکشد. از او عکسي بگيرد، سندي بگيرد. هرکسي ممکن است حرف خلافي زده باشد، يک نظريه جايي داده است نمي‌شود گفت: چون اين نظريه داده است، ضد اسلام است. آقا کسي مرا قبول ندارد مي‌‌شود گفت: ضد روحانيت است. مرا قبول ندارد نه اينکه همه را قبول ندارد. جوان اين درس را دوست ندارد. نمي‌شود گفت: ضد درس است. داروين پدرش پزشک بود. او را دنبال پزشکي فرستاد. دوست نداشت پزشک شود. آخوند مسيحي‌ها شد، در رشته آخوندي شکست خورد، در رشته پزشکي هم شکست خورد. دنبال علوم طبيعي رفت. آنجا ترقي کرد. گاهي وقت‌ها کسي در يک رشته شکست مي‌خورد. حديث داريم اگر در شغلي شکست خوردي نگو: بدبختم! شغلت را عوض کن شايد خوب شد.
من در طلبگي جوان که بودم منبر رفتم، هرچه روضه مي‌خواندم مردم مي‌خنديدند. مصيبت خواندن من مصيبتي بود. نمي‌توانستم بگريانم. گفتيم: برويم معلم شويم. پاي تخته سياه رفتيم و بچه‌ها را جمع کرديم ديديدم اِ... در معلمي دستم باز شد. ولي در منبر شکست خوردم. يعني گاهي وقت‌ها افرادي آرامش خودشان را از دست مي‌دهند و ناراحت هستند و استرس دارند. براي اينکه دلش مي‌خواهد اين دختر را بگيرد، فکر مي‌کند همه سعادتش در اين دختر و در اين پسر است. يعني روي موضوعي قفل مي‌کنيم. شد شد، نشد نشد. به ما گفتند: در دعا خير بخواه! نگو: خدايا اين کار را بکن. بگو: خدايا هرچه خير است.    
دو تا پيغمبر سؤال کردند. يکي گفت: خدايا من زندان بروم. زليخا عاشق من شده مي‌خواهد مرا به دام بياندازد. «رَبِّ السِّجْنُ‏ أَحَب‏» (يوسف/33) خدايا زندان بروم و گير اين زن نباشم. رفت زندان و گفت: چه شد؟ گفت: خودت گفتي. چه حقي داشتي بگويي: زندان؟ بايد مي‌گفتي: خدايا مرا از شر اين نجات بده. خير بخواه! يک پيغمبر ديگر که تحت تعقيب فرعون بود و به مدين آمد، لب دروازده اين دخترها چوپاني مي‌کنند، گفت: چرا شما دخترها چوپاني مي‌کنيد؟ گفتند: پدر ما پير است و نمي‌تواند چوپاني کند. ما چوپاني مي‌کنيم. بزغاله‌ها را گرفت و آب داد. دخترها به خانه رفتند. پدرشان گفت: زود آمديد. گفت: جواني آمد بزغاله‌ها را گرفت و آب داد. چوپاني که مي‌کردند دو تايي چوپاني مي‌کردند. اما وقتي پدرش گفت: برو بگو بيايد، گفت: يکي از شما برود بگويد بيايد. چرا اينجا يکي و آنجا دو تا؟چوپان معلوم نيست کجا مي‌رود و چند کيلومتري مي‌رود. بايد دوتايي باشند دختر تنها در بيابان نباشد. اما اينجا پيدا بود موسي کجا ايستاده است. «فَجاءَتْهُ إِحْداهُما» (قصص/25) يکي برود به اين جوان بگويد بيايد. اما آنجا مي‌گويد: «ما خَطْبُكُما» (قصص/25) وقتي موسي بزغاله‌ها را آب داد، تحت تعقيب بود و از منطقه مدين به منطقه فرعون فرار کرده بود. گفت: «إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَ‏ مِنْ‏ خَيْرٍ فَقِيرٌ» (قصص/24) خدايا هر خيري برساني من الآن نياز دارم. امام صادق فرمود: او گرسنه بود، منتهي نمي‌خواست اسم نان ببرد. دو تا پيغمبر بودند، او گفت: زندان، او گفت: خير. نگفت: نان مي‌خواهم. گفت: هرچه خير است. دختر آمد و گفت: پدرم گفته: بيا. «إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ‏» (قصص/25) پدرم تو را دعوت کرده است. «لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ ما سَقَيْتَ» مي‌خواهد اجر سقايي تو را بدهد. سقايي کردي و بزغاله را آب دادي، پدرم مي‌خواهد مزدش را به تو بدهد. از اين معلوم مي‌شود اگر کسي مخلص است، تو پولش را بده. موسي براي پول کار نکرد. اما شعيب آدم با معرفتي است. ما مي‌گوييم: فلاني آدم مخلصي است. آدم مخلصي است، او اخلاص دارد، تو به او بده. ما هم يک وظيفه‌اي داريم. ما گاهي مي‌گوييم: چون فلاني مخلص است پولش نمي‌دهيم. خيلي جاها به بنده پول نمي‌دهند مي‌گويند: قرائتي آدم مخلصي است! بابا بده، اگر پس دادم معلوم مي‌شود مخلص هستم. تو نمي‌دهي و من هم در خجالت گير مي‌کنم، نمي‌گيرم. اينها اخلاص زورکي است. گفت: پدرم گفته بيا مذاکره کن. آمد و گفت: من تحت تعقيب هستم، از منطقه فرعون مي‌خواهند مرا بگيرند و بکشند. عامل نفوذي در دربار به من خبر داده است. من با سرعت اينجا آمدم. گفت: نجات پيدا کردي و اينجا ديگر حکومت فرعون نيست. دوم اينکه يکي از دخترانم را به تو مي‌‌دهم. خانه مي‌خواهي در اتاق خودم باش. شغل مي‌خواهي چوپاني کن. مهريه هم نداري مزد چوپاني به جاي مهريه باشد. همه مشکلاتش حل شد براي اينکه گفت: خير مي‌خواهم.
مي‌گويند: دعا کن من در کنکور قبول شوم. مي‌گويم: انشاءالله خدا خير دنيا و آخرت به تو بدهد. يا کنکور يا بيرون کنکور، دعا کن در اين شغل موفق شوم. مي‌گويم: انشاءالله خدا خيرت بدهد. يا اين شغل يا هر شغل ديگري. گاهي ناراحتي‌هاي دروني ما براي اين است که خود ما روي يک موضوع نظر داريم و به خدا مي‌گوييم: همه نوکر من باشيد، اينکه مي‌گويم عقب من بگوييد. نارضايتي و به دنبالش نا امني مي‌آيد.
شريعتي: امروز صفحه 192 قرآن کريم، آيات 32 تا 36 سوره توبه از جزء دهم را تلاوت خواهيم کرد.
«يُرِيدُونَ‏ أَنْ‏ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ «32» هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ «33» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ «34» يَوْمَ يُحْمى‏ عَلَيْها فِي نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوى‏ بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ «35» إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ فَلا تَظْلِمُوا فِيهِنَّ أَنْفُسَكُمْ وَ قاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً كَما يُقاتِلُونَكُمْ كَافَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ «36»
ترجمه: مى‏خواهند نور خدا را با دهانهايشان خاموش سازند، ولى خداوند جزاين نمى‏خواهد كه نور خود را به كمال برساند، هرچند كفّار، ناراحت باشند. او كسى است كه پيامبر خود را با هدايت ودين حقّ فرستاد، تا آن را بر همه‏ى دين‏ها پيروز گرداند، هر چند مشركان ناراحت باشند. اى كسانى‏كه ايمان آورده‏ايد! بسيارى از دانشمندان و راهبان، (با سوء استفاده از موقعيّت خود،) اموال مردم را به ناحق مى‏خورند و آنان را از راه خدا باز مى‏دارند و كسانى‏كه طلا و نقره مى‏اندوزند و آن را در راه خدا انفاق نمى‏كنند، پس آنان را به عذابى دردناك، بشارت بده! روزى كه آن طلاها و نقره‏ها، در آتش دوزخ گداخته مى‏شود و با آنها پيشانى‏ها و پهلوها و پشت‏هاى آنان را داغ مى‏نهند، (فرشتگان عذاب به آنان مى‏گويند:) اين است آنچه براى خود اندوختيد (و به محرومان نداديد)، پس مزه‏ى آنچه را كه مى‏اندوختيد بچشيد! همانا تعداد ماهها نزد خداوند، در كتابِ (آفرينش) خدا و از روزى كه آسمان‏ها و زمين را آفريد، دوازده ماه است، كه چهارماه از آن (جنگ) حرام است، اين آيين ثابت و پابرجاست. پس در اين ماهها، با جنگ و خونريزى بر خود ستم نكنيد و جملگى با همه‏ى مشركان بجنگيد، آن گونه كه آنان همگى با شما مى‏جنگند و بدانيد كه خداوند باپرواپيشه‏گان است.
شريعتي: خيلي خوشحاليم که همچنان قدم به قدم داريم با هم يک راه بسيار ارزشمند را طي مي‌کنيم. انشاءالله خداوند متعال پشت و پناه همه ما باشد. اين هفته در برنامه از مرحوم دواني ياد مي‌کنيم، رحمت و رضوان خدا بر اين مرد بزرگ، انشاءالله مهمان سفره اميرالمؤمنين باشند و سر سفره حضرت متنعم باشند. اشاره قرآني را بفرماييد.
حاج آقاي قرائتي: «يُرِيدُونَ‏ أَنْ‏ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ» جاي ديگر داريم «يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُواْ نُورَ اللَّه‏». «أَن يطفئوا» يعني همين الآن مي‌خواهند چراغ نور خدا را خاموش کنيم. «لِيُطْفِئُواْ» برنامه اين است که در آينده چراغ را خاموش کنند. «أَن» يعني اطفاء، همين الآن مي‌خواهد خاموش کند. گاهي وقت‌ها الآن نمي‌شود خاموش کرد. برنامه ريزي کنيم براي آينده، «لِيُطْفِئُواْ نورَ الله» حالا نور خدا چيست، قرآن نور خداست. مي‌خواهند قرآن را خاموش کنند، پيغمبر نور است. منطق نور است. عقل نور است. هرچه نور باشد، اهل‌بيت پيغمبر نور هستند. مي‌خواهند خاموش کنند. الآن در زمان ما جمهوري اسلامي نور است. نمي‌خواهم بگويم در جمهوري اسلامي همه کارها نور است، اصل نظام اين است که خط آمريکا قيچي شود و مردم رأي بدهند. رضا شاه، شاه بود. چه کسي به او رأي داد. محمدرضا را چه کسي رأي داد؟ اصل اينکه انتقال استبداد به دموکراسي و انتخابات است. اصل اينکه قانون بايد شوراي نگهبان بگويند: اين با اسلام منافاتي ندارد. ضد قرآن نيست. وحدت نور است.
کسي به ما گفت: ما زمان شاه به شاه بله قربان گفتيم. حالا بايد به ولايت فقيه بله قربان بگوييم. ما بله قربان گو هستيم، حالا يا شاه يا امام، چه فرقي مي‌کند؟ گفتم: قصه يوسف را بلدي؟ وقتي زليخا عاشق يوسف شد، درها را بست و پيشنهاد کرد بيا با هم خلوت کنيم. يوسف فرار کرد، زليخا عقب او فرار کرد. او مي‌دويد و من مي‌دويدم. فيزيک اين است که هردو مي‌دوند. شيمي‌اش فرق مي‌کند. يوسف مي‌دود که گناه نکند، زليخا مي‌دود که گناه بکند. ظاهر يکي است. بله قربان، بله قربان است. بله قربان به شاه با بله قربان به امام خميني يا مقام معظم رهبري فرق مي‌کند. شاه فاسق است و امام عادل است، شاه نفسش است، براي سلطنت خودش مي‌گويد. امام براي مردم مي‌گويد و براي دين مي‌گويد. هدف شاه اين است که آمريکا از او راضي باشد، هدف امام اين است که خدا از او راضي باشد. بله قربان به فاسقي که هدفش شخص خودش است و رضاي آمريکاست فرق مي‌کند با بله قرباني که به عادلي مي‌گوييم که نظرش نفس نيست و براي رضاي خداست.
خدايا هرچه به عمر ما اضافه مي‌کني به ايمان و عقل و علم و عمل و اخلاص و عمق و برکت کار ما بيفزا و قيامت را روز حسرت و خسارت ما قرار نده. مشکلات فرد و جامعه و دولت و ملت ما را حل کن.