برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: شادي پسنديده و شادي ناپسند در اسلام
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين قرائتي
تاريخ پخش: 26- 09-96
بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد.
شريعتي: سلام ميکنم به همه دوستان عزيزم، بينندهها و شنوندههاي نازنينمان، انشاءالله هرجا که هستيد دلتان گرم و بهاري باشد، به حق پيامبر و اهلبيت گرانقدرشان. حاج آقاي قرائتي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي قرائتي: سلام عليکم و رحمة الله و برکاته.
شريعتي: بحث امروز شما را ميشنويم.
حاج آقاي قرائتي: بسم الله الرحمن الرحيم، يک مقداري در مورد سرگرميهاي خوب و سرگرميهاي بد صحبت کنيم. چون شبهاي زمستاني است، شبها طولاني است و روزها هم در بعضي شهرها خيلي کوتاه است و بعضي جاها ريز گرد و دود است. خيليها درون خانه هستند و سرگرميهايي دارند. روي اين زمينه شادي و چگونه ايام خودمان را صرف شاديهاي حلال کنيم، صحبت کنم. گاهي هم نبايد شادي باشيم و بايد غمخوار ديگران باشيم. زماني که ديگران غم دارند شاد بودن ما تعريفي ندارد. کجا شاد باشيم و کجا شاد نباشيم. چقدر شاد باشيم. به وسيله چه چيزي شاد باشيم. بعضي شاد هستند و الکي خوش هستند. قرآن در مورد شادي يک آيه دارد. اول ميگويد: بعضي الکي خوش هستند که جبهه نرفتند. آيهاش اين است «فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّه» (توبه/81) خوشحال هستند که جبهه نرفتند. هنوز هم در مملکت ما هستند آدمهايي که مثلاً ميگويد: بچه ما جبهه نرفت، الآن دکتر و مهندس شده و تاجر شده و بچه تو جبهه رفت و شهيد شد. قضاوت عجولانه است. آنهايي که ميگويند: زندگي همين دنياست، بله. يکي رفت و يکي ماند. اما زندگي اين دنيا نيست.
نقل شد يک نفر نزد عالمي استخاره کرد براي سفري، استخاره عالم بد بود. ولي ايشان گوش نداد و رفت. سفرش هم پر درآمد بود و پول خوبي پيدا کرد. آمد نزد آقا گفت: استخاره کردي و به من گفتي: سفر بد است. اتفاقاً خيلي هم خوب بود. ما رفتيم خيلي تجارت کرديم. آقا فرمود: شما در اين سفر نمازتان قضا نشد؟ يک خرده فکر کرد و گفت: چرا يک روز قضا شد. گفت: همين کافي است که سفرت بد باشد. اگر خوب و بدي با پول است، بله هرجا پول هست خوب است. اما غير از پول چيزهاي ديگري هم هست. عدهاي جبهه نميرفتند و بعد هم خوشحال بودند که جبهه نميرفتند. در طول تاريخ اين آيه اينها را توبيخ ميکند و به هرکس قرآن ميخواند، ميگويد: يک عده الکي خوش بودند. مثل بچههايي که شيطاني ميکنند و درس نميخوانند. فکر ميکند اگر درس نخواند، بازي ميکند. تو درس نخواني، نمره کم ميآوري و مردود ميشوي. بدبخت ميشوي. راههاي رشد بعدي تو متوقف ميشود. دلش خوش است که امروز مدرسه تعطيل است. يا مثلاً ميگويند: به مناسبت هواي آلوده مدرسه تعطيل است. خيليها خوشحال ميشوند.
از آيت الله العظمي گلپايگاني شنيدم. گاهي که ميفهمم طلبهها کم درس ميخوانند، آنقدر غصه ميخورم که تب ميکنم. خيلي است که يک مرجع تقليد هشتادساله، غصه پسر مردم را بخورد نه بچههاي خودش را. اينها خيلي ارزش دارد. خدا به پيغمبر فرمود: ميداني چرا تو را پيغمبر کردم؟ در تو يک سوزي بود که در ديگران نبود. وقتي ميخواستي بخوابي به فکر مردم بودي. نکند مردم کرمان و جاهاي ديگر پتو نداشته باشند؟ بي خيال نباشيم.
بچه بودم بعضي که ميخواستند به هم حرف بد بزنند، يکي از حرفهاي بد اين بود: اي بي درد! يعني بي دردي، خودش درد بود. يکي ميگفت: حيف درد که به جان آدم بي درد بيافتد. يعني درد ارزش است. اينکه انسان به فکر ديگران باشد مسأله مهمي است. چرا بايد بگويند: خانههاي بساز و بفروش؟ يعني اين مهندس و معمار الکي ساختمان را ساخته است. يا اين دست دوز است. ما بايد برسيم به جايي که وقتي ميگويند: جنس ايراني است، بگويند: اگر ايراني است من جنس ايراني ميخواهم. يعني دلمان به ايران خوش باشد و جنس ايراني مرغوب باشد.
بعضيها دلشان به ثروتشان خوش است. ماشين ما چقدر ميارزد؟ خانه ما چقدر ميارزد؟ قرآن ميگويد: به قارون گفتند: بد مستي نکن. «إِنَ اللَّهَ لا يُحِبُ الْخائِنِينَ» (انفال/58) يکوقت بچه بودم، به مرحوم ابوي گفتم: خانه ما گرانتر است يا خانه عمو؟ گفت: هر خانهاي که در آن بيشتر عبادت باشد. قرآن ميگويد: بعضيها از اينکه مردم به دردسر بيافتند خوشحال ميشوند. «وَ إِنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُوا» (آلعمران/120) شاد ميشود که برنج نيست، نخود نيست، محصولات کم است و جنس بالا رفت. همين که نرخ بالا ميرود و يک چيزي کمياب ميشود دلش خوش است. ميگويد: در عوض ما گران ميفروشيم و جيب ما پر ميشود.
«فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْم» (غافر/83) يک مدرکي گرفته و دلش خوش است. حال اينکه قرآن به همه باسوادها ميگويد: شما يک ذره سواد بيشتر نداريد. «وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا» (اسراء/85) يعني همه شما با هم يک ذره سواد داريد. در اسلام فارغ التحصيل نداريم. چرا ميگوييد: پشت کنکور ماندم؟ خوب شبهاي زمستاني مطالعه کنيد. پنج و نيم غروب ميشود. مردم ساعت ده و نيم ميخوابند. پنج ساعت فاصله هست. پنج ساعت را با چه پر ميکنيم؟ با روزنامه، موبايل، جدول، فيلم و فضاي مجازي؟ يک مقدار از اين شبها استفاده کنيم. مرحوم مطهري ايامي را صرف ميکرد و يک کتاب بيرون ميداد. او کتاب مينوشت و ما يک کتاب بخوانيم. همين شب يلدا چه اشکالي دارد يک صفحه تاريخ بخوانيم؟ يک صفحه داستان راستان شهيد مطهري را دور هم بخوانيم؟ دو دقيقه وقت ميبرد. غذا خورديم، هندوانه خورديم، بعد دعا کنيم: خدايا هرکس غمي دارد برطرف کن. دلها را به سمت خدا سوق بدهيد.
معلم اگر به شاگرد نمره بيست ميدهد، زير نمره بيست يک نصيحت کند. اما نصيحت زير نمره صفر اثر ندارد. بچه اگر بيست گرفت ميگويد: بيست گرفتم! اما اگر صفر بشود، ميگويد: صفر داد! پدر و مادر وقتي بچه کوچک است، ميگويد: عزيز من! قربانت بروم. همين بچه تا مريض ميشود، پدر ميگويد: مادر بلند شو بچهات را بردار! تا نقلي بود بچهام، کثيف شد، بچهات! يا مثلاً ميگوييم: امروز روز خوشي است. چرا؟ صبح کله پاچه خورديم و ظهر کباب برگ خورديم. روز خوش روزي است که به شکم ما خوش بگذرد! به مغز شما هم خوش گذشت؟ امروز چه ياد گرفتي؟يک مقداري روي زمانها حساس باشيم. قرآن وقتي ميخواهد بگويد: انسان دارد خسارت ميکند، ميگويد: به زمان قسم! «وَالْعَصْرِ انَّ اْلِانْسانَ لَفى خُسْرٍ» (عصر/1) به زمان قسم، خاسر هستيد. ميخواهد بگويد: خسارت اينها به زمان است. شما بيشتر از ديپلم نميتوانستي بشوي؟ بيشتر از ليسانس نميتوانستي بشوي؟ طلبه عزيز شما بيش از اينکه هستي نميتواني درس بخواني؟ چرا در اين بي پولي که هست بايد به نهضت سوادآموزي پول بدهيم؟ شبهاي زمستان دور هم هستيد. تو با سواد هستي و او بيسواد هست. کنار اتاق ده دقيقه به اين يک کلمه ياد بده. در خانه نشستيد شبها چند دقيقه به يک نفر قرآن ياد بدهيد. همه خانهها کلاس قرآن شود. کم باشد ولي دائمي باشد.
يکوقت در مدينه لباس احرام پوشيديم که مکه برويم. بين مکه و مدينه هشتاد فرسخ فاصله هست و پنج ساعت راه هست. مقداري بايد لبيک گفت. من گفتم: پنج ساعت راه هست. هرکس يک خاطره شيرين دارد بگويد. بخشي از اين پنج ساعت را خاطره گفتند. اگر خاطرات شيرين را ضبط کنيم هر انساني بيست جلد خاطرات شيرين دارد. خاطرات عبرت آموز! سعي کنيم در جلسات اسم نبريم. يک نفر را ديدم اينطور بود. يک آمار ميخواهي بدهي بگو با کم و زيادش! شايد جمعيت دو هزار نفر نبود. بگو: با کم و زياد. شايد اينطور بود! جلسات ما صرف چيزهاي باطل ميشود. خيلي از حرفها را بدون تحقيق ميزنيم. نشر خوبها، خوب است. مثلاً در قرآن به ناشر قسم خورده است. «وَ النَّاشِراتِ نَشْرا» (مرسلات/3) قسم به فرشتگاني که مسئول نشر هستند. نشر خوب است، منتهي نشر حق، يک چيز باطلي را به هم نشر ميدهيم. اگر حق است نشر بدهيد. اما اگر تهمت است، غيبت است، مؤمني را مسخره ميکنيد، در فضاي مجازي منتشر نکنيد. قرآن ميگويد: «إِنَ السَّمْعَ» گوش، «وَ الْبَصَرَ» قلب، «وَ الْفُؤادَ» قلب، «كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا» (اسراء/36) چشم و گوش و دل مورد سؤال قرار ميگيرد. بعد ميگويد: اينها را از باب نمونه گفتم وگرنه از پا هم سؤال ميشود. از لب هم سؤال ميشود. از دست هم سؤال ميشود. ميگويد: اگر گفتم سفر، بگو: نمونه بود. وگرنه اگر نمونه نبود «کُلُّ ذلک» لغو بود. چشم و گوش و دل، بعد ميگويد: همه مورد سؤال است. انسان به جايي ميرسد که براي يک دقيقه له له ميزند. «رَبِّ ارْجِعُون» (مؤمنون/99) خدايا مرا برگردان، يک دقيقه به من فرصت بده، من عذرخواهي کنم. ميگويد: يک دقيقه هم فرصت نميدهم.
در قرآن چهارده مرتبه کلمهي «بغتتة» آمده است. يعني ناگهاني! به امام صادق گفتند: بعضي از مردهها چشمشان باز است و بعضي مردهها چشمشان بسته است. چرا؟ فرمود: آنکه باز است فرصت نکرده ببندد. آن کسي که بسته است فرصت نکرده باز کند. اين پستهاي دولتي چقدر ميارزد که ما به هم تنه بزنيم؟ اين سود بازار چقدر ميارزد که به هم تنه بزنيم؟ مگر خدا نميتواند رزق حلال بدهد؟ چرا دروغ بگوييم؟ خدايا تو نميتواني بدون دروغ خرجي مرا بدهي؟ بدون کلاهبرداري و رشوه خرج مرا بدهي؟ «كَسْبُ الْحَرَامِ يَبِينُ فِي الذُّرِّيَّةِ» (كافي، ج 5، ص 124) مال حرام روي نسل اثر ميگذارد. قرآن وقتي ميخواهد از اصحاب کهف تعريف کند ميگويد: اينها از شهر بيرون رفتند. در غار خوابيدند و زندگي کردند. وقتي بيدار شدند گفتند: «أَيُّها أَزْكى طَعاما» (کهف/19) يک طعام زکي، لقمه حلال پيدا کنيد بخوريم.
زود قضاوت نکنيم. فلاني کارش گرفت. به چه قيمتي گرفت؟ با ده تا دروغ! فلاني رسوا شد. به چه دليل رسوا شد؟ يک حديث ديدم، پستترين آدمها کسي است که حرف آدم را ضبط کند و روزي لو بدهد. خيلي حديث داريم اين را توبيخ کرده است. پستترين آدمها کسي است که با کسي رفيق ميشود، زير پايش را ميکشد، حرفهايش را ضبط ميکند، براي روز مبادا آبروريزي کند. خدا به سگهاي ولگرد روزي ميدهد، چرا ما گير شديم؟ خدا به سوسکهاي سوراخها روزي ميدهد، چرا ما گيج شديم؟
پرندهاي هست دو شاخ روي سرش دارد. يکي بالا و يکي پايين. اين وقتي گرسنه ميشود در دريا ميآيد و نهنگ ميآيد روي آب دريا دهانش را باز ميکند، اين پرنده ميآيد در دهان اين مينشيند. آشغالهاي لاي دندان اين را ميخورد. هم شکم او سير ميشود و هم دندان اين تميز ميشود. وقتي خدا رزق پرندهي آسمان را لاي دندان نهنگ گذاشته است، آنوقت ما براي چه اينقدر دروغ بگوييم؟ براي چه کلاهبرداري کنيم؟ قرآن ميگويد: چرا کم فروشي ميکنيد؟ «أَ لا يَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ، لِيَوْمٍ عَظِيم» (مطففين/4و5) تو نميداني قيامتي در کار هست و بايد حساب پس بدهي؟ يک مقداري ساعتهاي عمرمان را که تلف ميشود بايد غصه بخوريم. در مناجات هست که خدايا عمرم را دادم و چيزي گيرم نيامد. پيغمبر فرمود: اگر من شبي بخوابم که در آن روز علم من زياد نباشد، آن روز براي من بي برکت است. پيغمبر دنبال اين است که باسوادتر شود. شبهاي زمستاتي قدمي برداريم. نه اينکه دائم دعا بخوانيم و مطالعه کنيم. تفريحهاي ما هدفمند باشد. به نظر من در اين مملکت عمر و جواني و زمان هدر ميرود! اين خيلي هدر ميرود و قدرش را نميدانيم. خوب دختر از مادرش خياطي ياد بگيرد. آشپزي ياد بگيرد. شبهاي زمستان در کارگاه از پدرت نجاري ياد بگير. چرا کار براي ما ننگ است؟
در يک جمعي که ميخواستند غذا بخورند، يکي گفت: گوسفند را ميکشم، يک گفت: پوست ميکنم. يکي گفت: آبگوشت ميپزم. يکي گفت: ظرف ميشويم. پيغمبر گفت: پس من هم هيزم جمع ميکنم. گفتند: نه! شما رسول الله هستي. نميخواهد! پيغمبر فرمود: نه اگر بناست از اين آبگوشت بخورم بايد نقشي داشته باشم. جوان ميآيد سر سفره غذا ميخورد و بعد هم فرار ميکند. اين مورد لعنت است. حديث داريم: خدا لعنت کند کسي که زندگياش را روي دوش کسي مياندازد. «مَلْعُونٌ مَنْ أَلْقَى كَلَّهُ عَلَى النَّاسِ» (كافى،ج 5، ص72) يعني زندگياش را روي دوش مردم مياندازد. مردم ما هشت سال جنگ را حل کردند. چه مشکلي است که مردم نميتوانند حل کنند؟ در همين نهضت سوادآموزي حضرت عباسي يک ساله ميتوانند باسوادهاي خانه با بيسوادها شبي ده دقيقه يک کتاب را ياد بگيرند. البته ما در نهضت سوادآموزي اسلوب و روش آموزش داريم و کتاب داريم. ولي امام روز اول که ميخواست نهضت سوادآموزي را درست کند، اين حرفها را به مناسبت هفتم دي ميزنم. هفتم دي نهضت سوادآموزي تأسيس شد و هشتم دي هم من متولد شدم. بعد از نهضت سوادآموزي سراغ ستاد نماز رفتيم.
يکوقت يکي از رئيس جمهورهاي قبل اين کلام مرا متلک کرد. من براي خودم گفته بودم. گفت: آقاي قرائتي! شما هنوز رئيس بيسوادها و بي نمازها هستيد؟ گفتم: مثل شما رئيس جمهور شوم که بعد از هشت سال کنار بروم؟ همه ميآييد و ميرويد و من هستم!!!
نماز غلط است، درست کنيم. قرآن ياد بگيريم. نجاري، آشپزي. يک کاري بکنيم. قرآن ميگويد: اگر کاري را خواستيد انجام بدهيد، حق آن را انجام بدهيد. «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَ تُقاتِه» (آلعمران/102)، «يَتْلُونَهُ حَقَ تِلاوَتِه» (بقره/121)، «وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَ جِهادِه» (حج/78) يعني براي نمره 5/19 کار نکنيد. آيات زيادي داريم ميگويد: نمره من بيست است. نمره تو هم بيست باشد. «أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ» (تين/4) «أَحْسَنُ الْخالِقِينَ»،«أَحْسَنَ الْقَصَصِ»،«أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ» (سجده/7) يک کسي از من پرسيد: چرا حضرت امير گفته: زنها ناقص العقل هستند؟ گفتم: قرآن و نهجالبلاغه را کنار هم بگذار و بعد معنا کن. قرآن ميگويد: زنها کامل هستند. مردها هم کامل هستند. «أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ» يعني خدا هرچه آورده است احسن است. نمره زن بيست است، نمره مرد هم بيست است. گفت: حضرت علي گفته: ناقص است. گفتم: ناقص يعني تفاوت! مثل اينکه انگشت شست ما با اين چهار انگشت فرق دارد، کوتاهتر است. اين کوتاهي کمالش است. «أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ» زهر مار هم نمرهاش بيست است. زهر مار در بدن مار بيست است. در بدن من مرا ميکشد. آب دهان هرکسي در دهان خودش نمرهاش بيست است. بيرون انداخته شود بد است! خدا آب دهان انسان را در جاي خودش خلق کرده است!
کلمه ادب را دقت کنيد. «ادب» الفش عمود است. دال خميده و «ب» افقي است. ادب را بايد اينطور بنويسيم. اگر همه حروف را صاف کنار هم بگذاريم که ديگر ادب نيست. اشک چشم بايد شور باشد. چشم از پي است و اگر پي در آب و نمک نباشد از بين ميرود. آب دهان بايد شيرين باشد. گوش بايد چين و چروک داشته باشد که اين چين و چروکها با امواج جهت صدا را تشخيص بدهد.
يک پيشنهادي به اساتيد دانشگاه بدهم. من اين کار را کردم و خيلي خير ديدم. بحثهايي که در تلويزيون حدود چهل سال داشتم را در يک سيدي به نام مجموعه آثار کردند. قفل هم نگذاشتيم که هرکس خواست تکثير کند. استقبال خوبي از اين شد و چند هزار سخنراني درونش است. چندين سخنراني در مورد لباس و نوع لباس و جنس لباس و بسياري از مسائل ديگر هست. با اين فضاي مجازي که درست شده است چرا علم منتقل نشود؟ چرا تجربه منتقل نشود؟ هر استاد دانشگاهي بيايد چکيدهي مطالبي که گفته را جمع کند. شنيدم که مقام معظم رهبري خاطراتش را ضبط ميکند. خاطرات انقلاب! هر استاد دانشگاهي خاطراتش را جمع کند. از پنج ساعتي که در طول شبانه روز وقت داري، يک ساعت را براي مطالعه بگذار. فارغ التحصيل نداريم. زن حامله فارغ ميشود. آدم از تحصيل فارغ نميشود. «فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْم» (غافر/83) يک عده دلشان به مدرک خوش است. ما چيزي بلد نيستيم. گاهي خودمان را بهتر ميدانيم.
يکي از اولياي خدا يک حيوان ريزي را ديد. يک خرده نگاه کرد و گفت: خدايا اگر اين نبود چه ميشد؟ جواب آمد: بار اول است اين سؤال را پرسيدي. اين کرم ريز تا به حال ده بار از من پرسيده است: خدايا اگر اين را خلق نکرده بودي چه ميشد؟ داريم اگر از مورچه بپرسند: خدا چطور است؟ ميگويد: او هم مثل ما هست. يعني هرکسي براساس ظرفيت و وسع خودش ميبيند. اگر ميخواهيد تحقيق کنيد قرآن ميگويد: «بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا» (يونس/58) نعمتهاي خدا را بشماريد و شاد شويد. گاهي وقتها ماشين آدم به نرده ميخورد.
زلزله که آمد يک عده از دست رفتند. اما يک جنب و جوشي بين دولت و مردم ايجاد شد. بالاخره گاهي براي اينکه قلب را راه بياندازند يک شوک ايجاد ميکنند. گاهي جامعه خواب است و بايد با حادثهاي بيدار شود. گاهي امتحان است و گاهي بخاطر لغزشي است که داشتيم. در سربازخانه سه رقم سرباز را اذيت ميکنند. يکي سربازي که چموش است. يک کار سختي روي دوشش ميگذارند بخاطر اينکه او را گوشمالي بدهند. بعضي سربازها خوب هستند ولي ميخواهند رشدش بدهند. رزم شبانه و روزانه و جست و خيز ميدهند. بعضي سربازها نه چموش هستند و نه ميخواهند رشد بدهند. ميخواهند درجه بدهند. ميگويند: تو سرگرد هستي. اگر ميخواهي سرهنگ شوي اين دوره را بايد طي کني. سرباز ميآيد ميگويد: هفته ديگر عروسي خواهرم است. ميشود ده روز به من مرخصي بدهيد؟ ميگويد: اين هفته بايد دوبله کار کني. حديث داريم «البَلاء لِلظالِم ادَب» مصيبتها براي آدمهاي بد ادب است. خدا حال آدمهاي بد را ميگيرد براي اينکه ادبشان کند. «و لِلمُؤمن امتحان» آدمهاي مؤمن را خدا ميخواهد امتحان کند.«وَ لِلَاولياءِ درجة» اوليا را خدا ميخواهد درجه بدهد. مثل سرباز! سرباز چموش به خاطر چموش بودنش. سرباز خوب براي رشدش، فنون نظامي را ياد بگيرد. سربازي که ميخواهد درجهاش بالا برود بايد يک فشار اضافه را تحمل کند.
شريعتي: انشاءالله اين نکات را به کار بگيريم و به بهانه شبهاي نسبتاً طولاني از اين فرصتها استفاده کنيم و انشاءالله دغدغه داشته باشيم که وقت ما هدر نرود و به بطالت نگذرد. از دلسوزيهاي پدرانه حاج آقاي قرائتي تشکر ميکنم. امروز صفحه 171 قرآن کريم، آيات نوراني سوره مبارکه اعراف در سمت خدا تلاوت خواهد شد.
«وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ وَ ظَلَّلْنا عَلَيْهِمُ الْغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَيْهِمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ «160» وَ إِذْ قِيلَ لَهُمُ اسْكُنُوا هذِهِ الْقَرْيَةَ وَ كُلُوا مِنْها حَيْثُ شِئْتُمْ وَ قُولُوا حِطَّةٌ وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً نَغْفِرْ لَكُمْ خَطِيئاتِكُمْ سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ «161» فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَظْلِمُونَ «162» وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِي كانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ يَوْمَ لا يَسْبِتُونَ لا تَأْتِيهِمْ كَذلِكَ نَبْلُوهُمْ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ «163» وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِيداً قالُوا مَعْذِرَةً إِلى رَبِّكُمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ «164» فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئِيسٍ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ «165»
ترجمه: و آنان (قوم موسى) را به دوازده گروه تقسيم كرديم كه هر يك شاخهاى از دودمان بنىاسرائيل و امّتى بودند، و به موسى آنگاه كه قومش از او آب طلبيدند، وحى كرديم كه عصاى خود را بر آن سنگ بزن، پس از آن سنگ،دوازده چشمه جوشيد (و به اطراف سرازير شد، آن گونه كه) هر گروه آبشخور (سهم آب) خود را به خوبى شناختند. و ابر را بر فراز آنان سايهبان ساختيم و «مَنّ» و «سَلوى» (دو نوع خوراكى) بر آنان نازل كرديم (و به آنان گفتيم:) از پاكيزههايى كه روزى شما كردهايم، بخوريد. آنان (با ناسپاسى خود) بر ما ستم نكردند، بلكه بر خويشتن ستم كردند. و (به ياد آوريد) آن هنگام كه به آنان (بنىاسرائيل) گفته شد در اين آبادى (بيتالمقدّس) ساكن شويد و از (نعمتهاى) آن در هر نقطه و هرگونه كه مىخواهيد بخوريد (و به عنوان استغفار از آن همه بهانهجويى و آزار موسى) بگوييد: «حطّة» (خدايا! گناهان ما را فرو گذار) و سجدهكنان از درب (بيتالمقدّس) وارد شويد تا خطاهاى شما را ببخشاييم، ما به زودى (پاداشِ) نيكوكاران را مىافزاييم. پس ستمكاران آنان (بنىاسرائيل)، آنچه را به آنان گفته شده بود، بر سخنى ديگر تغيير دادند، ما هم به خاطر ستمپيشگى آنان، عذابى آسمانى بر آنان فرستاديم. و (اى پيامبر!) از آنان دربارهى (مردم) آن آبادى كه كنار دريا بود سؤال كن! آنگاه كه (به قانون،) در روز شنبه تجاوز مىكردند، هنگامى كه روز تعطيل (شنبه)، ماهىها (به روى آب در) كنارههاى دريا نزد آنان مىآمدند، و (لى) روزى كه تعطيل نبودند، ماهيان آشكار نمىشدند. ما اين گونه آنان را به خاطر تجاوز و فسقشان آزمايش مىكرديم. و (به ياد آور) زمانى كه گروهى از آنان (بنىاسرائيل، به گروه ديگر كه نهى از منكر مىكردند) گفتند: چرا شما قومى را موعظه مىكنيد كه خدا هلاك كنندهى ايشان است، يا عذاب كنندهى آنان بر عذابى سخت است؟ گفتند: براى آنكه عذرى باشد نزد پروردگارتان و شايد آنها نيز تقوا پيشه كنند. پس چون تذكّرى را كه به آنان داده شده بود فراموش كردند، كسانى را كه نهى از منكر مىكردند نجات داديم و ستمگران را به سزاى نافرمانى كه همواره انجام مىدادند، به عذابى سخت گرفتيم.
شريعتي: براي پرداخت رد مظالم که براي ماه ربيع الاول بود، تا سقف پانصد هزار تومان با اجازه مراجع محترم تقليد ميتوانيد مظالم عبادي که بر گردنتان هست را به فقرايي که ميشناسيد بدهيد. اگر صاحبان آن حق را نميشناسيد و به آنها دسترسي نداريد خيلي فرصت تا پايان ماه ربيع الاول باقي نمانده است. نکته بعدي اينکه مباحث ياد مرگ از مباحث حاج آقاي عالي، در کانال اختصاصي برنامه سمت خدا هست و يک کانال جديدي را زحمت کشيدند و افتتاح کردند. کانال مهدويت که انشاءالله دوستان مراجعه کنند و بهرهمند شوند. اشاره قرآني را بفرماييد.
حاج آقاي قرائتي: در اين صفحه که خوانده شد، يک آيه اين بود «قُولُوا حِطَّةٌ» حطه يعني عفو، به يهوديها گفتند: از خدا عذرخواهي کنيد و بگوييد: خدايا مرا ببخش. بگوييد: الهي العفو! خدايا ببخش! اينها مسخره کردند و گفتند: «حنطه» حنطه يعني گندم. اين باعث شد که «وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً» به بيت المقدس از اين راه وارد شويد. اينها «فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ» آنها به جايي اين رفتند يک چيز ديگر گفتند. ميخواهد بگويد: هرچه اسلام گفته است همان را بگوييد. از کجا چيزي روي آن نگذار. الآن گاهي ميگويند: فلاني عارف است. حرف که ميزند ميبينيم با قرآن جور نيست. فلاني روشنفکر است، فلاني تحقيق سياسي کرده است. ملاک قرآن است. امام صادق فرمود: اگر از ما امامان هم چيزي شنيديد که با قرآن جور درنميآيد به ديوار بزنيد. نگفت: ترک کنيد! فرمود: به ديوار بزنيد! ما بسياري از حرفهايي که ميشنويم قرآني نيست.
اول انقلاب گروه فرقاني که درست شد و مفتح را شهيد کرد. به مناسبت هفته وحدت و شهادت مرحوم مفتح بگويم. زمان شاه براي جوانها کلاس داشتم. کلاس من گل کرده بود. رهبر فرقان تلاش ميکرد و کلاسهايي داشت. يک روز در قم همديگر را ديديم. من آن روز گروه فرقان را نميشناختم. گفتيم: يک خرده با هم حرف بزنيم. رفتيم در يک خانه و هي گفت. من گفتم: اينهايي که ميگويي تفسير به رأي است. تهديد غلطي است. گفتم: اجازه بده اين هفته آقاي مطهري منزل ما ميآيد، شما هم بيا و با هم حرف بزنيم. اگر ايشان حرفهاي شما را تأييد کرد، درست است. ايشان گفت: مگر تو با مطهري رابطه داري؟ گفتم: بله. چند هفته است که ايشان در قم برنامه دارد و براي استراحت به منزل ما ميآيد. تا گفتم: با مطهري رابطه دارم و ميزبان او هستم. گفت: خائن! بلند شد رفت. عمامه هم داشت. گفتم: چه ديني است که اين آخوند ميگويد: بگذار من اين دين را به نسل نو بگويم اما مطهري نفهمد؟ امام رضا فرمود: کارهاي شما بايد طوري باشد که در نماز جمعه بگوييد. ما دين يواشکي نداريم. بعد ديدم اين آدم خطرناکي است و اصلاً دين را طور ديگري معنا ميکند. بنابراين هرچه من ميگويم بگو نميگويد. «قُولُوا حِطَّةٌ وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً... فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلًا غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ» ما گفتيم اين را بگو، چيز ديگري گفتند. بايد مواظب باشيم هرچه کارشناس گفت، کارشناس هم غير از کارشناسهاي دولتي و مردم است. کسي اگر چهار سال دانشگاه برود کارشناس ميگويند. اگر چهار سال، شش سال شد، ارشد ميشود. اگر شش سال، هشت سال شد، دکتر ميشود. ولي ما کسي که ده سال درس خوانده را هرگز اسلام شناس نميگوييم. تازه ثقةالاسلام ميشود. اگر بيست سال شد حجت الاسلام، از بيست سال بيشتر شد حجت الاسلام و المسلمين، چهل سال شد آيت الله و هشتاد سال شد آيت الله العظمي ميشود. لذا گفتند: دستت را در دست اين بگذار. تازه علمش هم نه! بايد تقوايش بيمه باشد. بايد کسي در عمرش از او گناه نديده باشد. بايد عادل باشد. غير از اينکه علمش در آن حد است و عادل هم هست، نبايد دنبال نفس و هوسش هم باشد. اگر يک کسي را پيدا کرديد، باسوادترين آدم، بي هوس ترين آدم و بي تقوا ترين آدم بود، حالا کارشناس است. ما خيلي از جوانها را داريم کار فرهنگي ميکنند. ولي وقتي به من ميگويند، ميگويم: غلط است. چه کسي اين را گفته است؟ طرح رد مظالم که شما گذاشتيد کار خوبي است. اما چه کسي گفت: ماه ربيع؟ غير ماه ربيع مگر باطل است؟
شريعتي: نخير، براي اينکه زحمت اجازه گرفتن از دفاتر مراجع نباشد، برنامه سمت خدا اين اجازه را در اين ماه گرفته است.
حاج آقاي قرائتي: مردم بدانند که فقط منحصر به اين ماه نيست. گاهي انسان يک دسته گلي آب ميدهد. من بچه بودم اطراف کاشان ميرفتم ميوه ميخوردم و فرار ميکردم. چرا؟ براي اينکه ميگفتم: پانزده ساله نشدم. پانزده سالگي طلبه شدم، ديدم نوشته کساني که مال مردم را خوردند بايد صاحبانش را راضي کنند گرچه در کودکي باشد. هوش باشي يا مست، بچه يا بزرگ، خواب يا بيدار بايد بدهي. يک پولي برداشتيم و نزد باغدار رفتيم و گفتيم: اين پول را بگير. اکثراً نگرفتند. چند نفري هم گرفتند و حلال کردند. اين را رد مظالم ميگويند. انسان وقتي مال مردم را ميخورد چهار حالت دارد. يکوقت هم آدم را ميشناسد و هم مبلغ را ميداند. يعني ميدانم جنابعالي هستيد و دويست تومان است. اينجا رد مظالم نيست و بايد دويست تومان را به خودت بدهم. نميتوانم با اجازه مراجع به کسي ديگر بدهم. اگر نه آدم را ميشناسي و نه مبلغ، ميداني مال مردم را خوردي، اما چه کسي بوده نميداني. مثل تاکسي که کم فروشي کرده، گفته: کجاست؟ گفته: همين چهارراه! پول يک چهارراه را گرفت و جاي ديگر پياده کرد. ولي حالا مسافر که بود؟ دسترسي به مسافر نيست.
پس 1- هم آدم را ميشناسيم، هم مبلغ را ميدانيم. 2- نه آدم را ميشناسم و نه مبلغ را ميدانم. 3- آدم را ميشناسم و مبلغ را نميدانم. 4- مبلغ را ميدانم اما نميدانم چه کسي بود؟ چهار حالت دارد. اگر آدم را ميشناسي ولي مبلغ را نميداني، ميداني براي فلاني است اما مبلغ از يادت رفته است. اين را بايد مصالحه کني. دو جا رد مظالم است. آنجايي که نه آدم را بشناسم و نه مبلغ را بدانم. اينجا را به اجازه مجتهد، آن مقداري را که يقين داري بايد به فقير بدهي و ثوابش براي صاحبش باشد. اگر هم آدم را نميشناسيم و رقم را ميدانيم، بايد باز رد مظالم بدهيم. فقط براي ماه ربيع نيست و در طول سال هم ميتوانيد انجام بدهيد.
شريعتي: در هر صورت رد مظالم براي جايي است که صاحب حق را نميشناسيم. براي سلامتي امام زمانمان دعا کنيم و انشاءالله چشم ما به جمالش روشن شود.