برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: گراميداشت ايام ميلاد پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين قرائتي
تاريخ پخش: 12- 09-96
بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد.
شريعتي: سلام ميکنم به همه دوستان عزيزم. خانمها و آقايان، بينندهها و شنوندههاي نازنينمان، ميلاد با سعادت نبي مکرم اسلام حضرت محمد(ص) را پيشاپيش به همه شما تبريک ميگويم. ايام هفته وحدت و رحمت است. انشاءالله بر همه شما مبارک و فرخنده باشد. حاج آقاي قرائتي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي قرائتي: سلام عليکم و رحمة الله و برکاته.
شريعتي: خيلي از بينندهها نگران سلامتي ما بودند. انشاءالله بهتر هستيد؟
حاج آقاي قرائتي: الحمدلله، بالاخره صدا و سيما بايد کار خدا را بکند. قلب چند رگ دارد. بالاخره عوارض پيش ميآيد. از همه متشکر هستم و انشاءالله خداوند همه مريضها را شفا بدهد و به همه سلامتي بدهد.
شريعتي: انشاءالله. بحث امروز شما را ميشنويم.
حاج آقاي قرائتي: بسم الله الرحمن الرحيم، من براي دوستان طلبه گاهي که گفتگو ميکنيم سفارش ما اين است که بحثها طوري باشد که شبهاتي را هم پاسخ بدهند. چون ما از فضايل و مناقب و معجزات ميگوييم ولي اگر کسي يک شبهه وارد کند اين درونش ميماند. از شبهاتي که به ناحق وارد کردند اين است که بعضي فکر ميکنند جشن و عزاداري شرک است. عالم سني ديدم که روز عاشورا چنان روضهخواني کرد که همه گريه ميکردند. سُني هم داريم که محب اهلبيت هستند. بنابراين همه اينطور نيستند. بحث اين است که اصولاً در اسلام جشن و عزا داريم يا نه؟ مسيحيها نزد حضرت عيسي آمدند و گفتند: از خدا بخواه يک طبق غذا از آسمان بيايد. ما با چشممان ببينيم و از آن غذا بخوريم. اگر چنين کردي، «تَكُونُ لَنا عِيداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا» (مائده/114) يعني تا هستيم عيد ميگيريم. امام خميني فرمود: من 15 خرداد را براي هميشه عزاي عمومي اعلام ميکنم. اين يعني سال ديگر تغيير ندهيد. اگر يک طبق غذا نازل شد، اين عيد دارد؟ حضرت عيسي هم قبول کرد و خدا هم رد نکرد. چيزهايي که خدا بخواهد رد کند، ميگويد: «کلّا» اينطور نيست. در قرآن «کلّا» خيلي است يا «بَل». اگر يک چيزي را خدا نقل کرد، کلا نگفت و بَل هم نگفت، پيداست اين را خدا هم قبول دارد. در سوره فجر داريم که «رَبِّي أَكْرَمَنِ» (فجر/15) باران آمد، ميوه خوب شد. سال بعد ميگويد: «رَبِّي أَهانَنِ» (فجر/16) خدا به من اهانت کرد و کم گذاشت. خدا پشتش را به ما کرد. خدا ميگويد: «كَلَّا» اينطور نيست. پارسال دادم و به يتيم ندادي، امسال به تو ندادم. اينطور نيست که اگر دادم دوستت دارم و اگر ندادم دوستت ندارم. به تو دادم بد امتحان دادي از تو گرفتم. پس اين يک قانون شد. اگر خدا گفته: «کلّا» و «بَلْ» يعني حرفت غلط است. اما اگر يک چيزي را نقل کرد و «کلّا» نگفت، پيداست خدا هم قبول دارد.
حالا آمدن يک طبق غذا مهمتر است يا آمدن رسول اکرم؟ اشرف مخلوقات هستي را خدا به بشريت داد. بعد هم در قرآن فرمود: «إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ» (انبياء/107) تو فقط رحمت هستي. اگر يک طبق غذا رحمت است تولد پيغمبر رحمت نيست؟ تولد امام صادق و امام حسين و امام زمان رحمت نيست؟ گاهي براي بچههايمان تولد ميگيريم حال اينکه معلوم نيست بچه در آينده امام خميني ميشود يا صدام حسين ميشود؟ چه کمالي دارد؟ همينطور فقط مادرش زاييده است. چون مادرش زاييده اين را جشن ميگيرند و شمع روشن ميکنند و فوت ميکنند. ولي تولد باقي اولياي خدا چطور؟ ممکن است اسلام به ما کلياتي گفته است و اختيار مصاديقش با ما است. مثلاً گفته: «و بالوالدين احسانا» (بقره/83) چهار بار در قرآن گفته شده: به پدر و مادر احسان کن. حالا يکي احسان ميکند که به پدر و مادرش برپا ميگويد. بلند ميشود احسان است. يکي آب ميدهد، يکي کفش پدرش را واکس ميزند. يکي پدرش را مشت و مال ميدهد. اين به ما واگذار شده است. خدا به ما نگفته چه کار کن. نوع احسان متفاوت است. گاهي نماز پدر و مادر غلط است. شبهاي زمستاني بنشينيد، بگوييد: اين شب يلدا بچههايي هستند در خانه نمازشان درست است و بچههايي هم نمازشان غلط است. بگوييد: آقاجان نماز بخوان! نمازش را درست کن. يا شبي يک صفحه کتاب بخوانيم. مرحوم مطهري از اين شبها استفاده ميکرد. اگر فيلمي مورد رشد ما هست ببينيم. يک رشدي درونش باشد. خيلي از فيلمها رشد درونش نيست. دقايق عمر ما حساب و کتاب دارد. چند بار اين حديث را خواندم. آرايشگاهي آمد ريشهاي حضرت علي را درست کند. لبهاي حضرت تکان ميخورد. گفت: يا علي! لب را نگه دار موي روي لب را قيچي کنم. فرمود: يک سبحان الله عقب ميافتم. در اين ليوان آب چقدر انرژي هست؟ گفته شده در ليوان آب اينقدر انرژي هست که يک شهر را ميشود برق داد. من نميتوانم قبول کنم اين انرژي هستهاي را در جمادات گذاشته و در کله من نگذاشته است. يعني کله من از خاک پستتر است. اگر خدا انرژي هستهاي را در جماد گذاشت، در انسان هم گذاشت و در مغز هم گذاشت، اگر از اين مغز کم استفاده ميکنيم، درسهايي که ميخوانيم خيليهايش به درد نميخورد، اين مشکل در ما هست. از اين شبهاي زمستاني استفاده کنيم.
درهر خانهاي چند کتاب باشد. بايد کمک کرد کتابهاي مفيد با قيمت ارزان چاپ شود. اخيراً کتابي آيت الله جوادي آملي نوشته است به نام «مفاتيح الحياة» من شنيدم صد بار چاپ شده است. اين يک دور اسلام شناسي است. يا کتابي که آقاي حکيمي نوشته است «الحياة» ترجمه هم شده است. يا «ميزان الحکمه» شبها يک کتاب بخوانيم. پنج و نيم غروب ميشود و ده و نيم ميخوابيم. از پنج و نيم تا ده و نيم در زمستان پنج ساعت فاصله هست. سه ساعت با زن و بچه باش. يکي دو ساعت براي خودت وقت بگذار. خودتان را فارغ التحصيل ندانيد. قرآن ميگويد: همه شما با هم يک ذره سواد داريد. «وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا» (اسراء/85) يعني همه شما با هم يک ذره سواد داريد. بعد گفته: «فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ» دلش به ليسانس خوش است. دلش خوش است حجت الاسلام است. شاد است به همين چهار تا کلمه که بلد است. هيچوقت کسي خودش را فارغ التحصيل و بي نياز نداند. آنقدر عروس و داماد باسواد داريم، دختر باسواد و شوهر و زن باسواد هستند. يک کتاب از نهضت سواد آموزي بگيريد، شبهاي زمستان دو تا کلمه ياد بگيريد.
يک حرکت خوبي ارتش کرده است که بايد دست اين کسي که اين را بخشنامه کرد، ببوسم. فرمود: هرکس در پادگان ميآيد، يک هنري ياد بگيرد زودتر آزادش کنيم. فلج ميآيند و فلج ميروند. مثل کلمه هيچي! هيچي چيست؟ هيچي! پاکش هم کنيم، هيچي چيست! يعني نوشتهاش با پاک شدهاش هيچ فرقي ندارد. خياطي ياد بگيرد و در پادگان بيايد، ما سربازي را کم ميکنيم. به شرطي که در پادگان تيراندازي را به چهار نفر ديگر هم ياد بدهي. يک نهضتي شده است و آغازگر اين نهضت هم ارتش بود. البته حوزه قم هم کارهايي کردند و جلساتي گرفتند اما قدرت ارتش بيشتر است. يک تفسيري نوشتيم به نام تفسير نور، اين کتاب به داوري علما کتاب سال شد. جوايزش را هم به ما دادند. ما ديديم اين کتاب دوازده جلد است و پولش زياد ميشود، اول گفتيم: اگر کسي خواست مثلاً آموزش و پرورش براي خودش چاپ کند، اشکالي ندارد. حق چاپ محفوظ نيست. هرکس ميخواهد چاپ کند به شرط اينکه نفروشد. دوم اينکه تفسير نور را تک جلدي کرديم. فشرده کرديم! بعد اين يک جلد را در موبايل آورديم. يعني نرم افزار ساختيم و در موبايل قابل استفاده است.
شريعتي: نرم افزار و اپليکيشن تفسير نور سازگار با گوشيها و تبلتهاي اندرويد که در کانال برنامه سمت خدا و کانال حاج آقاي قرائتي قرار داده شده است.
حاج آقاي قرائتي: صبح به صبح گوشي را باز کنيد يک آيه از قرآن را بخوان و کنارش هم توضيح داده شده و تفسير آيه هست. يک ريال هم پول نياز ندارد. جزء آرزوهاي من بود که مثل مفاتيح که در همه خانهها رفته است، تفسير من هم در همه خانهها برود. بعد ديدم اين آرزو نياز به پول زيادي دارد. گفتيم: نرم افزار کنيم که همه استفاده کنند. اگر رسول خدا بپذيرد، ثوابش هديه به روح رسول الله باشد. اين کار خوبي است و باقي طلبهها هم ميتوانند اين کار را بکنند. بياييم عصارهي تجربههايمان را در يک نوار کنيم. مثلاً من پنجاه سال است معلم هستم، در اين پنجاه سال چه خاطراتي دارم. چه حوادثي براي من رخ داد، چه گرههايي باز شد و به لطف خدا چه گرههايي پيش آمد و چه گرههايي باز شد. هر استاد دانشگاهي يک سيدي بيرون بدهد. شب يلداست، فرض کنيد فلان استاد دانشگاه مثل دکتر شهيدي(ره) از سي سال تدريس چه خاطراتي دارد؟ يک شب بنشينيم سي سال خاطرهاش را ياد بگيريم. در اينها خنده و گريه و عبرت و تجربه هست. ما مينشينيم تخمه کدو ميشکنيم. چطور انرژي هستهاي در جمادات هست، در وجود ما هم هست.
وقتي قرآن گفته: «و بالوالدين احسانا» نوع احسان را به عهده ما گذاشته است. لباسش را اتو کنيم. ببريم بگردانيم، ببريم حمام مشت و مال بدهيم. هرچه احسان است، وقتي به ما ميگويند: به پيغمبر احترام بگذاريد، ديگر چراغاني کنيم، دست بزنيم، چيزي که به پيغمبر توهين نشود و در شأن پيغمبر باشد. بعضي چيزها در شأن پيغمبر نيست. مثل اينکه شما براي من کراوات بياوري. من با کراوات چه کنم؟! نيت شما احسان بوده است اما به من نميخورد. يکي از بهترين کارها که نيازي به يک ريال پول ندارد، اين است که به مناسبت ميلاد پيغمبر بياييم در فاميل آنهايي که قهر هستند را آشتي بدهيم. آجيل و شيريني شب يلدا را به خانه کساني ببريم که ما را دوست ندارند. هنر اين نيست که اگر دوستت دارد دوست نداشته باشي. هنر اين است که او دوستت ندارد و شما بگويي: من دوستت دارم. در قرآن داريم به پيغمبر گفتند: ما دوستت نداريم. «إِنَّا لَنَراكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ» (اعراف/60) تو منحرف هستي. «إِنَّا لَنَراكَ فِي سَفاهَة» (اعراف/66) تو سفيه هستي، خل هستي. پيغمبر گفت: نه، «لَيْسَ بِي سَفاهَة» (اعراف/67) من خل نيستم!
يکي از علما بود، اول انقلاب جوانهاي انقلابي از دست ايشان ناراحت شدند. گفتند: برويم او را بشکنيم. ما هرکاري ميخواهيم بکنيم اين پيرمرد در جامعه محبوبيت دارد و جلوي ما را ميگيرد. گفتند: بگوييم اصلاً تو به درد انقلاب نميخوري. تو نسل منقرض هستي! گفتند: چه کسي جرأت ميکند چنين حرفي را به اين عالم بزند؟ گفت: من ميزنم. در خانه پيرمرد رفتند. حدود نود سال داشت. آمد گفت: سلام عليکم! گفتند: ما جوانهاي شهر هستيم آمديم بگوييم: تو به درد انقلاب نميخوري! تو به درد صد سال پيش ميخوري! ايشان گفت: به جدم به درد صد سال پيش هم نميخوردم. بياييد تو يک چاي بخوريد! گفتند: چه بگوييم. اين سر تا پا اخلاق است!
گاهي انسان يک عذرخواهي ميکند، در بزنيم بگوييم: امشب شب يلداست. ما براي شما هندوانه آورديم. ميخواهيم از شما عذرخواهي کنيم. يا حق با شماست يا حق با ماست. ميخواهيم به خاطر پيغمبر بگذريم. دو نفر را با هم آشتي بدهيم و در جلسات مهماني آن کسي که ما را دوست ندارد هم دعوت کنيم. يک رفيقي داشتيم که مريض است و انشاءالله خدا شفايش بدهد. من زمان شاه براي بچههاي قم جلسه داشتم. در خانهها را ميزدم و بچهها را پاي تخته سياه جمع ميکردم. يک روز گذشت، ديدم بچههايي که سر کلاس ميآيند يک رگ مذهبي دارند، ما سراغ آنهايي نرفتيم که با ما نيستند. ما برويم آنها را هم دعوت کنيم بلکه با ما رفيق شدند. تاجري در قم بود، به او گفتم: حاضر هستي يک غذاي قشنگي بپزي و آدمهاي هرزه قم را دعوت کني. نه مذهبيها و عزادارها و هيأتيها، آنهايي که نيستند. گفت: هرزههاي قم را از کجا دعوت کنم؟ گفتم: در کوچهها از پيرمردهايي که مغازه دارند بپرس که لاتهاي محل چه کساني هستند؟ بگو: نذر کردم به اينها غذا بدهم. ايشان آمد گفت: من جمعش ميکنم. گفتم: غذاي خوب بپز! گفت: باشد. غذا دادن معجزه ميکند. قرآن ميگويد: «كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحا» (مؤمنون/51) چيز خوبي بخور، عمل صالحي انجام بده. در آيه ميگويد: «فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ، الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» (قريش/3 و4) خود پيغمبر هم وقتي آيه نازل شد «وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِين» (شعرا/214) يک آبگوشت پخت و غذا خوردند و بعد گفت: من پيغمبر هستم. اين مسأله غذا دادن مهم است.
ما از پشت در کفشهاي اينها را ديدم، ديدم بله همانهايي هستند که ميخواهيم. از اين کفشهاي پاشنه بلند بود. گفتم: آقايان بنده آمدم يک حديث بخوانم و کنار شما شام بخورم. آن زمان طلبه گمنامي بودم اما دلم مي خواست اين کار را بکنم. فکر کردم واکسيها که کنار خيابان واکس ميزنند، هرکس ميآيد برود نگاه به کفشش ميکند. تا ميبيند کفشش واکس ندارد، ميگويد: احمد آقا سلام! خوبي صبح بخير! يعني کفشت را بده من! گفتم: چطور او دنبال کفش کهنه ميگردد. من دنبال نسل نو نگردم؟ آمدند و شام خوردند. گفتم: هفته ديگر هم بياييد. ما با اينها رفيق شديم. در بين اين افراد لات، يکي عوض شد. اهل جلسه و مسجد شد. چند وقت پيش ديدم کسي در قم در خانه ما آمده است با يک روحاني بود. روحاني را شناختم و آن طرف را نشناختم. گفت: من خلبان هستم. سي سال خلبان بودم بازنشست شدم. يک بودجهاي به من دادند. چهل سال پيش من يک رفيق لات داشتم. اين آمد سر جلسه شما و علاقه مند جلسه شما شد. کم کم مذهبي شد. آن زماني که من دانشجو بودم نيت کردم خدايا اگر زماني به من يک پولي بدهي، من به قرائتي بدهم! حالا دوره دانشگاه ما تمام شد. خلبان شديم. بازنشسته شديم. پول گرفتيم، ميخواهيم به شما بدهيم. گفتم: من پول نميگيرم. ولي ميگويم: کجا خرج کن! گفتم: فلانجا مسجدي ساخته شده، برو دو سه تا مغازه بزن، درآمد مغازهها براي آب و گاز و سرايدار باشد. اين يک صدقه جاريه است و خودت ميبيني به چه کسي پول ميدهي و چقدر ميدهي! رفت سه تا مغازه ساخت. «تو نيکي ميکن و در دجله انداز» ما چهل سال پيش براي کفترپرانها جلسه گرفتيم و کس ديگري هم باني شد. در اين جلسه يک نفر جذب شد. رفيق او که دانشجوي خلباني بود نذر کرد که اگر زماني آمد به ما يک مبلغ سنگيني بدهد! معناي رحمة للعالمين همين است. پيغمبر متولد شد يعني يک کار پيغمبر گونه کنيم. از يک نفر بگذريم، فحش داده قورت بدهيم. «وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظ» (آلعمران/134)
امام سجاد رفت وضو بگيرد، اين کنيزي که آب آورد، ظرف آب را به پيشاني حضرت زد. امام سجاد يک نگاهي کرد و ناراحت شد. تا ديد امام سجاد ناراحت شد، گفت: «وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظ» يعني غيظت را قورت بده. بعد گفت: «وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ» گفت: بخشيدم! گفت: «وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِين» فرمود: اصلاً آزادت کردم، برو! يعني در افراد کودتا به وجود ميآوردند. حديثي را ديدم که کساني که با برخورد مسلمان شدند، آمارشان بيش از کساني است که با استدلال مسلمان شدند. يعني محبت و علاقه اين کارها را ميکند. امت پيغمبر هستيم. پيغمبر ما غصه ميخورد از کارهايي که ميکنيم. سعودي نسل مسلمانها را ميفروشد و از آمريکا اسلحه ميخرد، يمنيها را ميکشد. اين کجايش عاقلانه است؟ کجاي اين به دين و وحي ميخورد؟ الآن آل سعود به اسرائيل نزديکتر از مسلمانهاست. آيه داريم «هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمانِ» (آلعمران/167) اينها به کفار نزديکتر هستند. يک کشور اسلامي مثل جمهوري اسلامي هست که عزت اسلام و شيعه را حفظ کرده است و حامي همه مظلومين است. اينها به عرب هم رحم نميکنند. لباسشان عربي است اما فکرشان يهودي است. چشم، عمل، اخلاق، قرارداد، موضعگيري، همه يهودي است. فقط اسم اسلام مانده است.
آقايي هرجا ميرفت عقد بخواند يک کله قند ميگرفت. اين نوکرش گفت: ما داماد شويم از ما هم کله قند ميگيري؟ گفت: تو ندهي او ميگويد: من هم همسايهاش هستم. او ميگويد: من مستضعف هستم. او ميگويد: من شاگردت هستم. هرکسي يک چيزي ميگويد. تو طرح قند درست کن و تو خالي درست کن. ولي کادو پيچ کن. در اسلام داريم جايي که نميتواني به همه اسلام عمل کني به پوستش عمل کن. مثلاً يک حاجي در عيد قربان بايد سرش را بتراشد. يک حاجي کچل است، ميگويد: يک تيغي به سر کچلت بمال. يعني قانون را حفظ کن. يا زن حق نماز ندارد، ميگويد: وقت نماز بنشين، رو به قبله ذکر خدا بگو. قالب را حفظ کن. مثل آرايشگرهايي که قيچي را الکي به هم ميزنند که فضاسازي کنند. طرح کله قند را درست کرد تو خالي، آقا صيغه عقد را خواند و رفت. اين را گرفت، ديد فرو رفت. گفت: آقا يک خرده پايينتر را بگير. باز گرفت ديد فرو رفت. گفت: آقا خالي است، تهش را بگير! عربستان سعودي فقط لباسش عربي است. فکرش اسلامي است؟ نه! در دنيا اسرائيل از عربستان راضي است. اين ننگ است. ما بايد حساب کنيم «وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّآءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً» (فتح/29) آنهايي که با پيغمبر هستند چهار علامت دارند. اينها رکوع و سجده هم ميکنند اما «أَشِدَّآءُ عَلَى الْكُفَّارِ» درونش نيست. «رُحَمَآءُ بَيْنَهُمْ» درونش نيست. ايام تولد پيغمبر است، اگر کسي به ما فحش داده حلال کنيم. غيبتي، تهمتي، کتکي، مالي بوده او را ببخشيم!
2- بياييم در فاميل کساني را که با هم قهر هستند، آشتي بدهيم. پريروز ديدم تابلو زده بود که هرمسجدي، يک جهازيه! کاري ندارد. ما الآن حدود سه هزار مسجد در تهران داريم. يک مسجد در طول سال نميتواند يک جهازيه درست کند؟ والله ميتواند. اين کاري ندارد. يکوقتي بعثه مقام معظم رهبري خدمت يکي از مراجع آمد. گفت: يک نفر مقلد شما بوده آمده بعثه مقام معظم رهبري در مکه، هفده هزار تومان هم خمس داده است. اين براي شماست. مرجع حرف قشنگي زد. گفت: والله من به اين هفده هزارتومان محتاج نيستم. اما اگر بعثه مقام معظم رهبري اينقدر سرش در حساب است که اگر مقلد يک مرجع ديگر هفده هزار تومان آورد که اين را از سعودي به قم بفرست خانه مرجع من برود. همين که عمل ميکنيد خوب است. دولت ميتواند کانکس بدهد، پتو بدهد، لباس بدهد. ولي هر خانمي که ماشين ژاکت بافي دارد يک شال گردن براي زلزله زدگان سر پل ذهاب ببافد. شال گردن خيلي قيمت ندارد ولي در جامعه اثرگذار است. يا بچههاي مدرسه بگويند: هرکس قلک دارد قلکش را براي بچههاي زلزله زده بياورد. حديث داريم اگر ميخواهي به فقير پول بدهي، خودت نده، بده بچهات بدهد که ياد بگيرد. يا حديث داريم وقتي نماز ميخوانيد بچه را بنشان ببيند که شما نماز ميخوانيد.
اگر مسئولين ما در نماز جمعه شرکت کنند، تهران چند مسئول دارد؟ چند نفر به نماز جمعه ميآيند؟ اين آقاي وزير در سال چند بار به نمازخانه وزارت آمده است؟ امروز دو وزارتخانه سخنراني کردم. وزيرها هم بودند. گفتم: مردم نگاه به شما ميکنند. اگر شما آمديد معاونت هم ميآيند، مديرکلها هم ميآيند، باقي هم ميآيند. اما اگر شما نيامديد، معاونت هم نميآيد، مديرکل هم نميآيد، آبدارچي و سرايدار و گلکار و برقکار هم نميآيند. مقام معظم رهبري فرمود: مسئول نماز هر وزارتخانهاي شخص وزير است. هيأت دولت زمان مرحوم رفسنجاني تصويب شد، مسئول نماز هر وزارتخانهاي شخص وزير است. کمک به مردم، کمک به زلزله زدگان آشتي دادن بين آدمهايي که قهر هستند. اين ميتواند نوع جشن ما و نوع شادي ما در ايام هفده ربيع باشد. گاهي هم چيزي نيست يک برگ زرد در حوض ميافتد و کشتي پنجاه مورچه ميشود.
من در عمرم يکجا خيلي گريه کردم. نوه من روضه رفت. تازه به زبان آمده بود. آمد گفت: آقاجان! گفت: تو علي اصغر را ميشناسي؟ گفت: خوب بگو ببينم چطور ميشناسي؟ گفتم: بچه شيرخواره بود، تشنه بود، پدرش رفت گفت: اين تشنه است، به جاي اينکه آب بدهند تير زدند او را کشتند. گفت: بلدي! من ديدم اثري که اين روضه در بچه من گذاشته است يک کتاب تاريخ نميتواند داشته باشد. گاهي افراد زبان ندارند، يک ترک آمده بود مکه، هيچي عربي بلد نبود. يک فارس عرب هم بود. يک ترکي که عربي بلد نبود و يک عربي که ترکي بلد نبود. منتهي اين دلش ميخواست انقلاب صادر کند. سال اول انقلاب، اين ترک چقدر خوشمزه بود، اگر کسي دلش بخواهد ميتواند کار بکند، ولو زبان نداشته باشد. ترک ميگفت: حاجي! خميني! قرآن... شاه، قرآن...! يعني با دست و پايش ميخواست بفهماند امام خميني قرآن را مطرح کرد و شاه قرآن را تحقير کرد. با بي زباني دارد انقلاب صادر ميکند. آدم هست مثل بلبل عربي حرف ميزند و کلي امکانات دارد، نميخواهد. بنابراين بايد بخواهيم. بايد چاه خودمان به آب بخورد. ما چاه خشک هستيم و دائم با لوله کشي و تبصره ميخواهيم سطل آب را بريزيم. با تبصره و با لوله کشي چاه آبدار نميشود. بايد چاه از خودش آب بجوشد.
شريعتي: در ايام هفته وحدت در آستانه ميلاد با سعادت پيامبر(ص) و امام جعفر صادق(ع) سمت خداييها قرار گذاشتيم آنهايي که بچه مدرسهاي دارند و يا حتي مدرسهاي در نزديکي اينها هست، امسال با خريد چند جعبه شيريني، کام بچهها را به نام نامي حضرت محمد شيرين کنند. اين شيرينيها بهانه شد براي شنيدن از پيامبر رحمت(ص). امروز صفحه 157 قرآن کريم، آيات نوراني سوره مبارکه اعراف در سمت خدا تلاوت خواهد شد.
«وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِكِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلى عِلْمٍ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ «52» هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَيَشْفَعُوا لَنا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ «53» إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثاً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ «54» ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ «55» وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ «56» وَ هُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالًا سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ كَذلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتى لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ «57»
ترجمه: و حال آنكه در حقيقت ما برايشان كتابى آورديم كه آن را بر اساس علم (آگاهانه)، تفصيل داديم تا هدايت و رحمتى براى اهل ايمان باشد. آيا (كافران) جز تأويل كتاب (تحقّق تهديدهاى قرآن)، انتظار ديگرى دارند؟ روزى كه تأويل كتاب (و نشانههاى حسابرسى) فرارسد، كسانى كه آن (روز قيامت) را از پيش (در دنيا) فراموش كرده بودند، خواهند گفت: همانا رسولان پروردگارمان حقّ را آوردند (ولى ما نپذيرفتيم)، آيا براى ما شفعيانى هست تا شفاعتمان كنند يا (ممكن است) ما به دنيا بازگردانده شويم تا كارى جز آنچه مىكرديم انجام دهيم؟ (اين حسرتها بىفايده است،) قطعاً آنان سرمايه خود را باخته و آنچه به دروغ مىساختند (و بتها را شفيعان خود مىپنداشتند)، از كف دادند. همانا پروردگار شما خداوندى است كه در شش روز (و دوران) آسمانها و زمين را آفريد و سپس بر عرش (جايگاه قدرت و تدبير جهان) مستولى شد. او روز را به وسيلهى شب كه به سرعت آن را دنبال مىكند، مىپوشاند و خورشيد و ماه وستارگان را (آفريد) كه تسليم فرمان اويند. آگاه باشيد كه آفرينش و تدبير تنها از آنِ اوست! خجسته و مبارك است خداوندى كه پروردگار جهانيان است. پروردگارتان را با تضرّع و پنهانى بخوانيد، قطعاً او تجاوزگران را دوست ندارد. پس از اصلاح زمين، در آن دست به فساد نزنيد و خداوند را با بيم و اميد بخوانيد، قطعاً رحمت خداوند به نيكوكاران نزديك است. و اوست كه بادها را پيشاپيشِ (باران) رحمتش به بشارت مىفرستد، تا آنكه (باد) ابرهاى سنگين (پر آب) را به آسانى حمل كند (و آن را) به سرزمين مرده روانه كنيم، پس به اين وسيله، آب (باران) نازل كرديم و به واسطهى آن هرگونه ميوهاى را (از زمين) رويانديم و برآورديم. مردگان را نيز اين گونه (از زمين) بيرون خواهيم آورد، باشد كه شما (با ديدن حيات زمين پس از مرگ) متذكّر شويد.
شريعتي: روزهاي هفته وحدت را با هم تجربه ميکنيم. بر همه شما مبارک باشد. بر زوجهاي جواني که اين روزها را براي آغاز زندگي مشترکشان انتخاب کردند هم مبارک باشد. قرار است به 110 نفر از زوجهاي جوان که اين ايام، ايام جشن ازدواجشان هست يک هديهي معنوي از طرف برنامه سمت خدا در نظر بگيريم. اين هفته از سيد رضا صدر صحبت ميکنيم. اگر خاطره يا نکتهاي هست بفرماييد.
حاج آقاي قرائتي: آيت الله صدر برادر امام موسي صدر است که در لبنان منشأ تحول بوده است. نفس ايشان به سيد حسن نصر الله خورده است که سيد حسن نصر الله شده است. البته اصل نفس امام خميني است. نقل شد تا هجده پشت ايشان مجتهد بودند. يعني خانوادهاي دارد که مجتهد از مجتهد هستند. ايشان چهارشنبه شب که حوزه تعطيل بود خانهاش يک چاي درست ميکرد و طلبهها ميآمدند. من هم طلبه جواني بودم، گاهي به خانه ايشان ميرفتيم، يک مدتي فکر مردند من انقلابي هستم، ريختند مرا بگيرند. قم به خانه ما ريختند، کاشان به خانه ما ريختند. ما ديديم تحت تعقيب هستيم به مشهد در روستاي ابرده رفتيم. آنجا يک اتاق گرفتيم و يک روز آيت الله صدر را در مشهد ديدم و گفتم: در ابرده در مخفيگاهي هستم. اگر خواستيد به آنجا بياييد. گفت: ميآيم. ايشان را بردم. يک روز آنجا از ايشان پذيرايي کرديم و هي سؤال و جواب کرديم. آخر گفت: آقاي قرائتي! تو يک ناهار به ما دادي و پنجاه تا سؤال از ما کردي. گفتم: بله! اصلاً شما را آوردم که از شما سؤال کنم.
يکوقت هم از اين برنامهها نسبت به علامه مطهري داشتيم. چند هفته ايشان را به قم در خانهمان براي مهماني آورديم. ناهار که ميخورد شب جمعهها از تهران به قم ميآمد. براي فضلا کلاس داشت. ما جزء فضلا نبوديم، منتهي ما ايشان را ميبرديم که ناهار بدهيم. عصري که ميخواست تهران بيايد، جاده قديم قم، من در ماشين ايشان مينشستم و به تهران ميآمدم. در راه هي سؤال و جواب ميکردم و آنوقت شاه عبدالعظيم پياده ميشدم و برميگشتم. آيت الله صدر يک جمله گفت: ميفرمود: اگر آيت الله خميني نبود، باور نميکردم. امام خميني به من گفت: يک روز خدا حافظه را از من گرفت. هرچه بلد بودم را يادم رفت. يک ربع فکر کردم اسم من چيست؟ يادم رفت اسم من روح الله خميني است. يعني اسم خودم را فراموش کردم. ايشان ميگفت: اگر گويندهاش آيت الله خميني نبود باور نميکردم. يعني انسان گاهي به جايي برسد که اسم خودش را فراموش کند. ايشان کتابهاي مفيدي نوشته است.
يکبار هم خانه آيت اللهي بوديم به نام ميرزا جواد تهراني در مشهد، من به خانه ايشان رفتم. از علماي درجه يک مشهد بود. ديدم آيت الله صدر هم ديدن ايشان آمده است. آيت الله ميرزا جواد تهراني حدود هشتاد، نود سال سن داشت. با کمر خميده چاي آورد و براي آيت الله صدر گذاشت. من يک بچه طلبه بودم. ديدم آن آيت الله براي اين آيت الله چاي آورد. تا چاي را گذاشت آيت الله صدر خم شد دست آيت الله ميرزا جواد تهراني را بوسيد. تا بوسيد حالشان به هم خورد. رنگش پريد و افتاد. حضرت امير در نهجالبلاغه در خطبه متقين ميگويد: افراد با تقوا، «إِنْ زُكِّيَ أَحَدُهُمْ خَافَ» آدم با تقوا کسي است که وقتي از او تعريف کني، رنگش بپرد. من اين را ديدم! داريم وقتي اذان ميگفتند،رنگ امام حسن مجتبي ميپريد. من ديدم رنگ صورت آيت الله ميرزا جواد تهراني پريد. افرادي هم هستند اگر از آنها تعريف نکني به آنها برميخورد.
شريعتي: بنا به درخواست برنامه سمت خدا و کارشناسان گرانقدرمان از مراجع تقليد، مراجع اجازه دادند تا سقف پانصد هزار تومان در ايام ماه ربيع الاول دوستان عزيز ما به فقرايي که خودشان ميشناسند انشاءالله اين رد مظالم را پرداخت کنند. همه ما در طول زندگي حقوقي بر گردنمان هست که شايد صاحبان حق را نميشناسيم. اين فرصت بسيار خوبي است که اين کار را بکنيم. دعا بکنيد و آمين بگوييم.
حاج آقاي قرائتي: رد مظالم در دعاي مناجات ابوحمزه ثمالي آمده است. «وَ مِنْ أَيْدِى الْخُصَمَاءِ غَداً مَنْ يُخَلِّصُنِى» (مصباحالمتهجد، ص 590) خدايا روز قيامت که بدهکارها جمع شوند و يقه مرا بگيرند، بگويند: رفتي برنج بفروشي به من برنج نم دار فروختي. آنجا کم گذاشتي، اگر اينها که حق آنها بر گردن من است، روز قيامت يقه مرا بگيرند، چه کسي ميخواهد مرا خلاص کند؟ خدايا به آبروي هرکس نزد تو آبرو دارد، توفيق بده لحظه مرگ نه مديون باشيم و نه گناهي بر گردن ما باشد. حديث داريم مؤمن وقتي ميميرد انگار گل بو ميکند. خدايا مردن را مثل گل بو کردن براي ما قرار بده و اول مرگ را اول راحتي ما قرار بده.
شريعتي: صلوات و درود خدا بر حضرت محمد مصطفي و اهلبيت گرانقدرشان.