برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: لطايفي از قرآن کريم
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين قرائتي
تاريخ پخش: 23- 07-96
بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد.
شريعتي: سلام ميکنم به همه دوستان عزيزم، بينندهها و شنوندههاي خوب و گرانقدرمان، حاج آقاي قرائتي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي قرائتي: سلام عليکم و رحمة الله.
شريعتي: براي شما و تمام کساني که در اين لباس خدمت ميکنند آرزوي توفيق و سلامتي ميکنيم. بحث امروز شما را ميشنويم.
حاج آقاي قرائتي: بسم الله الرحمن الرحيم، الحمدلله رب العالمين بعدد ما احاط به علمه. اللهم صل علي محمد و آل محمد. الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي.
در يک جلسه صحبت کرديم که دوقلوهاي قرآن که خير يا شر، علم يا جهل، نور يا ظلمت، از اينها صدها مورد داريم. چند مورد را گفتيم، «قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي» (بقره/256) يعني راه رشد و راه باطل بايد روشن باشد. وقتي کنار هم قرار ميگيرد بيشتر روشن ميشود. چند نمونه را گفتيم، يک نمونه هم امروز بگوييم که مؤمن حافظ حدود الهي است. «وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّه» (توبه/112) يعني خط قرمزها را مراعات ميکند. «وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّه» (بقره/229) اين دو تابلو است. «وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّه» يعني بيش از اينکه گفتند انجام نميدهد. همين مقدار که گفتند. مثل نسخه دکتر، اگر دکتر گفت: اين قرص را قبل از غذا بخور، چشم! بعد از غذا چشم! بي غذا چشم! دو تا با هم چشم! نصفش را چشم! تسليم است. ولايت مطلقه يعني به همه قرصها عمل کنيد. يک کسي گفت: ولايت مطلقه يعني چه؟ گفتم: يعني سر وقت بخور و سليقه خودت را قاطي نکن. هرچه خدا گفته بگو چشم!
يکوقت مجرمي را آوردند شلاق بزنند. نقل شد حضرت علي به يک نفر گفت: تو بزن! وقتي زد، حضرت فرمود: چند تا زدي؟ گفت: اينقدر. گفت: من گفتم: چند تا بزنم. سه تا اضافه زدي. شلاقت را به من بده و بخواب. شلاق را گرفت و سه تا را به او زد. حدود، نه کمتر، نه بيشتر! اگر کسي به کسي سيلي زد، اگر سرخ شد، يک و نيم مثقال طلا جريمهاش است. اگر کبود شد، سه مثقال ميشود. اگر سياه شد، شش مثقال! اين براي از گردن به بالا هست. از گردن به پايين حدش فرق ميکند. اگر نيشگون گرفت و سرخ شد، نصف يک و نيم، اگر کبود شد، نصف سه، اگر سياه شد، نصف شش. اينها حد و مرز دارد. اينها را بايد خدا تعيين کند. ما نبايد تعيين کنيم.
گاهي ما عقلمان نميرسد ولي خدا گفته گوش ميدهيم. مثلاً کسي يک انگشت کسي را قطع کند بايد ده تا شتر بدهد. دو تا انگشت قطع کند بيست شتر. سه تا سي تا، چهار تا هم بيست تا! چرا چهار تا انگشت قطع کند، نبايد چهل شتر ديه بدهد؟ ميگويد: نه! چهار انگشت قطع کند، بيست شتر ديه دارد. گاهي رازي دارد که نميدانيم. برگ انار باريک است و برگ انگور پهن است. چرا؟ با برگ انگور دلمه درست ميکنند. اما برگ انار نازک است. ما نميدانيم!
در قرآن يک آيه داريم ميگويد: جهنم نوزده مأمور دارد. قرآن يک آيه دارد ميگويد: فرشتهها خدا را جز خدا کسي عددش را نميداند. «وَ ما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُو» (مدثر/31) فقط خدا ميداند لشگر خدا چقدر است؟ ميليارد ميليارد! ولي به جهنم که ميرسد ميگويد: «عَلَيْها تِسْعَةَ عَشَرَ» (مدثر/30) جهنم نوزده مأمور دارد. هروقت اين را ميخوانيم، ميگوييم: چرا بيست تا مأمور نيست؟ ميگويد: خواستيم نوزده تا باشد ببينيم فضول کيست؟ «وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلَّا مَلائِكَةً وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا» (مدثر/31) ما گفتيم: نوزده تا ببينيم فضول کيست؟
يک کسي راه ميرفت، ميگفت: شانزده، شانزده! يک نفر گفت: چقدر ميگويي: شانزده؟ گفت: هفده! گفت: چرا شد هفده؟ گفت: داشتم فضولها را ميشمردم ديدم يکي هم تو هستي. حدود خودمان را نميدانيم. بايد حدود خدا را مراعات کرد. اگر هر چيزي را بفهميم و عمل کنيم تابع ذوق و سليقه و فهم خودمان هستيم. يک سري از چيزها هم بايد گفت: آقا گفته است. اگر غذاي خوشمزه بخوريد که کمال نيست. هرکسي غذاي خوشمزه ميخورد. گاهي اين غذا داروي تلخ است ولي دکتر ميدهد ميگوييم: چشم! هيچوقت به دکتر چرا نميگوييم. يک بيمار به يک دکتر چرا نميگويد؟ چرا اين قرص اين رنگ است؟ چرا به خدا چشم نميگوييم؟«وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّه»، «وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّه» مؤمن حافظ حدود است و غير مؤمن تعدي ميکند. دستت نجس شد، اگر عين نجاست ندارد، آب کر يکبار و آب قليل دو بار بريزي پاک ميشود. آقا و خانم وسواسي ميگويد: به دلم نچسبيد و هي آب ميريزد. پيغمبر ميگويد: پاک شد. وسواسي ميگويد: پاک نشد. يعني يا رسول الله دروغ ميگويي. وسواسي به خدا ميگويد: دروغگو! مراجع تقليد ميگويند: پاک شد. ميگويد: نخير پاک نشد. خيلي خطرناک است. بسياري از اصول اسلامي ما بخاطر اين است که وسواسي نشويم. مثلاً ميگويند: در بازار مسلمانها چيزي خريدي انشاءالله پاک است. اسمش هم سوق مسلمين است. يعني چه؟ يعني اگر بخواهي ور بروي، وسواسي ميشوي. اسلام گفته: پاک است. يک چيزي در دست کسي است، بايد بگويي: انشاءالله براي خودش است. يک کسي فرشي ميبرد بگوييم: اين دزدي است!!! چيزي که در دست کسي است بايد بگويي: انشاءالله براي خودش است مگر اينکه ثابت شود دزدي است. قاعده يد يعني چيزي که در دست تو هست براي خودت است.
مثلاً داريم قاعده فراغ، همين که از عملي فارغ شدي، بعد شک کني. ديگر تمام شد، شک نکن! قاعده اصالة الطهاره، اصل اين است که «کل شيء طاهر» مگر اينکه دليلش ثابت شود. گاهي ميگويد: گلهاي کوچه نجس است. آب باران نجس است. لباس يک مسلمان را شستيد. بايد بگوييد: پاک است. گاهي افراد هي ور ميروند. بدتر گرفتار ميشويد. اصلاً با لباس نجس دو رکعت نماز بخوان. وقتي خدا ميگويد: پاک شد، دلت ميگويد: پاک نشد. بگو: نشد که نشد. با همين لباس نجس نماز ميخوانم. يکجا بايد بکني! همه هم در آب وسواس دارند. در بحث پاکي وسواس دارند. يک نفر نميگويد: امسال خمسم به دلم نچسبيد، دو بار خمس بدهم!
خدا مرحوم پرورش را رحمت کند. وزير بودند. ايشان منزل ما آمد و زودتر رسيده بود. خانواده من ايشان را ميشناخت. ايشان داخل شده بود و در منزل نشسته بود. من چند لحظه بعد آمدم. گفت: چرا دير آمدي؟ گفتم: ترافيک بود. ببخشيد! گفت: اگر من رئيس جمهور يا رهبر بودم هم دير ميآمدي؟ گفتم: نه، زودتر ميآمدم که سر وقت برسم. گفت: ببين پس معنايش اين است که ارزش نداري. چون من ارزش نداشتم دير آمدي. خيلي تکان خوردم. ما بايد حدود را مراعات کنيم. نه يک کلمه کمتر و نه يک کلمه بيشتر. هرچه خدا تعيين کرد حدود الهي است.
مسأله ديگر اخلاق و نرمي در اخلاق است. يک آيه داريم که خدا به پيغمبر ميگويد: «لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ» (آلعمران/159) تو دلت مهربان است. زبانت نرم است. «وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ» (قلم/4) اما در مقابل اينها «سَلَقُوكُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْر» (احزاب/19) يعني بعضيها زبانشان تند است. زبان نرم باشد يا زبان تند باشد، اين خيلي مهم است.
يکوقت آيت الله العظمي بهجت، يک کسي نزد ايشان رفته بود و دير آمده بود. گفته بود: شما در خيابان ماشينها زياد بود، گير کرديد؟ يعني عذر را در دهانش ميگذاشت که اذيت نشود. زبان نرم مسأله مهمي است. «قولاً لينا» در قرآن يک آيه داريم ميگويد: «ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ» (نحل/125) مردم را که دعوت ميکني، به حکمت، بعد موعظه را ميگويد، «وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ» نميگويد: «و الحکمة الحسنه»! حکمت يعني استدلال، مردم را دعوت من با منطق و دليل، منطق و دليل همه بيست است. نوزده و هجده و شانزده ندارد. اما موعظه و نصيحت ممکن است بد زباني نصيحت کني و ممکن است خوش زباني، لذا گفته: «وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ» موعظه بايد حسنه باشد. اگر دشمن، يا يک کسي رقيب تو است، ميگويد: «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» (نحل/125) يعني اگر مردم عادي هستند، منطق، اگر ميخواهي موعظه کني، حسنه باشد. اما اگر با مخالف ميخواهي ازدواج کني، «حسنه» کافي نيست. بايد «أحسن» باشد. مثل سکنجبيني که هرچه ترشتر باشد شما بايد شکرش را اضافه کني. چون او ضد تو و در مقابل تو هست. کسي که ضد شماست و در مقابل شماست، حسنه هم کافي نيست. «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» پس يک جا ميگويد: حسنه و يک جا ميگويد: «أحسن» اينها بايد فرق بکند. حدود بايد مراعات شود.
براي اميرالمؤمنين(ع) مهمان آمد. پدر و پسر بودند. حضرت امير آب آورد و دست مهمان را شست. بعد به امام حسن گفت: تو هم دست پسرش را بشوي. بعد گفت: اگر پسرت تنها آمده بود، من خودم دستهايش را ميشستم. اما چون پدر و پسر با هم آمديد، بايد سلسله مراتب حفظ شود. اين حدود است! در روايات داريم که پدر و پسر با هم حمام نروند. يعني بايد حريم نگه داشت که اين بچه بدن پدر را در هر لباسي ميبيند، يک خرده حريم و حياء نگه دارد. در خانه هم جوانهايي هستند که بد حجاب هستند. حجاب براي مرد هم هست. در خانه فقط زن نبايد حجاب داشته باشد. يک جوان خوش سيما و خوش هيکل يک لباسهاي تنگ و کوتاهي ميپوشد که خواهر و مادر او بدنش را ميبينند، اينها شايسته نيست. بايد حدود مراعات شود. گفتند: سعي کنيد بين ناف تا زانو پوشيده باشد. محرم هم اگر هستيد، باز محرم هم حريم دارد. محرم يعني چه؟ بايد مواظب باشيم. نگاه کردن هم همينطور است. اگر نگاه طوري بود که ممکن است از مرز خارج شود، بايد انسان خودش را کنترل کند. حدود بايد حفظ شود. يک چيزي ميخواهم بگويم که شنيدن اين سنگين است.
شيخ مفيد عالمي است بالاي هزار سال، ايشان يک شب خواب ميبيند که حضرت زهرا(س) آمد و دو تا بچه آورد و گفت: اين دو بچه سيد هستند، فقه ياد اينها بده. از خواب بيدار شد و گفت: من شيخ مفيد، استاد امام حسن و امام حسين شوم؟ اين خواب برايش يک مسأله شد. ديد خانمي آمد و دو تا بچه سيد آورد. گفت: به اين دو فقه ياد بده. فهميد اين دو تا بچه يک کسي خواهند شد که در عالم خواب در چهره امام حسن و امام حسين ديده بود. يکي سيد رضي شد و يکي سيد مرتضي شد. سيد رضي صاحب همين نهجالبلاغه است. کتابهاي اين دو بزرگوار بالاي هزار سال است مورد استفاده است. اين بچهها شاگرد شيخ مفيد بودند. مدتها گذشت و يک کسي آمد و يک مقداري شانه به آقا داد و گفت: اينها هديه است. اين شانهها را شيخ مفيد بين طلبهها تقسيم کرد. هرکس يک شانه برداشت. به اين دو نفر شانه نداد. اينها به مادرشان گفتند: امروز استاد شانه تقسيم کرد و به ما نداد. مادرشان آمد گفت:اينها بد درس ميخوانند؟ اخلاقشان بد است؟ گفت: نه مگر اينها ريش دارند؟ گفت: مگر شما به اينها درس نميدهي؟ گفت: چرا. گفت: روز اول که اينها را آوردي من ديدم اين دو تا بچه خيلي زيبا هستند. من خواسته باشم روزي دو ساعت به اين خوشگلها نگاه کنم، ممکن است نفس من عوض شود. لذا قبل از ورود سرم را پايين ميانداختم، ميآمدند درس ميخواندند و ميرفتند. سعي ميکردم نگاهشان نکنم. اينها براي خيليها قابل قبول نيست. ولي حقيقتي است که اين حد و مرز اينقدر ظريف است. ما بايد حدود را مراعات کنيم. گاهي ممکن است يک فيلم براي يک نفر حلال باشد، براي يک نفر ديگر حرام باشد. اگر شما با ديدن اين فيلم و صحنه حواست پرت ميشود، نبايد ببينيد. مثل خربزه، کسي که سرما خورده نبايد خربزه بخورد. ممکن است کسي پنج تا خربزه بخورد طوري نشود و يک کسي يک قاچ خربزه بخورد، مريض شود. هرکسي بايد مواظب خودش باشد. خدا بايد ما را حفظ کند.
مسأله ديگر اينکه مؤمن وقتي يک کار خلاف ميکند فوري استغفار ميکند. غير مؤمن اصرار ميکند. «وَ الَّذِينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ» (آلعمران/135) مؤمن وقتي کار خلافي کرد و ظلم کرد، «ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ» ياد خدا ميافتد و استغفار ميکند. «وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا» اصرار نمي کند و استغفار ميکند. اين علامت مؤمن است. غير مؤمن چطور؟ «وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً» (اعراف/28) کساني که عمل زشت انجام ميدهند، «قالُوا وَجَدْنا عَلَيْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها» غير مؤمن وقتي کار بدي کرد، ميگويد: خدا اينطور خواسته است. مؤمن استغفار ميکند، غير مؤمن ميگويد: خدا اينطور خواسته است و توجيه ميکند. توجيه گناه از خود گناه بدتر است.
آيه داريم «زادَهُمْ هُدىً» (محمد/17) آيهاي داريم «وَ لا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا ضَلالا» (نوح/24). «زادَهُمْ هُدىً» قرآن که ميخوانيم يک عده با تلاوت قرآن هدايتشان زياد ميشود، يک عده با تلاوت قرآن گمراهيشان بيشتر ميشود. هرد قرآن ميخوانند يکي هدايت ميشود و يکي گمراه ميشود. شعري هست که ميگويد:
باران که در لطافت طبعش خلاف نيست *** در باغ لاله رويد و در شوره زار خس
کافر هرچه آيه بشنود، در مقابل آيه گارد ميگيرد و لجبازي ميکند. و لذا هرچه آيه نازل ميشود سخت است قبول کند. لذا قساوتش سنگينتر ميشود. ولي مؤمن وقتي آيه خوانده ميشود، «وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيمانا» (انفال/2) حتي ميپرسند: قرآن که خوانده شد، کدام يک ايمانتان زياد شد؟ اين هم از آياتي است که نفهميدم. وقتي ميگوييم: «الله الصمد» بايد ايمان ما زياد شود. «وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيماناً وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ» آيهاي داريم «وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ تَعْرِفُ فِي وُجُوهِ الَّذِينَ كَفَرُوا الْمُنْكَر» (حج/72) آيه خوانده ميشود. يکي هرچه آيه خوانده ميشود، نرمتر ميشود. يکي هرچه آيه خوانده ميشود، لجبازتر ميشود. دو حالت براي ما هست.
قلب مؤمن آرام است. قلب مؤمن به خدا آرام است. «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/28) ولي او ميگويد: «وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوا بِها» (يونس/7) مؤمن به خدا اطمينان پيدا ميکند و غير مؤمن به دنيا، نميخواهد مسجد بروي. برو درست را بخوان فردا دکتر و مهندس شوي. به زندگي برسي و پول در بياوري. بعضي پدرها و مادرها به بچهشان ميگويند: مذهبي نباش و دنبال پول برو. زمان جنگ يک بچه تاجر ميخواست به جبهه برود. پدرش گفت: زنت ميدهم، خانه به تو ميدهم، سرمايه ميدهم. جبهه نرو! گفت: همه براي خودت، من ميخواهم جبهه بروم. يک کسي دلش خوش است به دنيا، يک کسي دلش به ايمان خوش است. اين برد و باختها «تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» گروه ديگر «رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوا بِها» يعني تطمئن به دنيا، هردو تطمئن دارد. دلشان به خدا آرام است. دلشان به دنيا آرام است. دنيا ماندني نيست و فراز و نشيب دارد. وقتي ازدواج کرديم جاي دختر عوض ميشود. دختر از خانه پدر به خانه شوهر ميآيد. در ازدواج جاي دختر عوض ميشود، روزياش قطع نميشود. فکر ميکنيم دختر اگر خانه پدرش باشد روزي دارد، اگر خانه شوهر بيايد روزياش قطع ميشود.
يکي از کارهاي خوبي که بايد بشود عروس سر خانه و داماد سر خانه است. يعني اين جوان را داماد کن و بگو: در خانه ما بنشين تا دو سه سال ديگر خانه دار شوي. کساني که وضعشان خوب است. ميگويند: کسي که خانه ندارد داماد نشود. بايد از خودت خانه داشته باشي. در صد نفر، شما ده نفر پيدا ميکني بگويد: من ساعتي که عقد بستم خانه داشتم. نه! مگر شما خودت وقتي داماد شدي خانه داشتي که حالا از پسر مردم خانه ميخواهي؟ قرآن يک آيه دارد ميگويد: «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِها» (توبه/55) پولش ميدهيم که عذابش کنيم. پولش ميدهيم که فکر کند شخصيتاش اينطور است. لذا ميگويد: اين دختر به ما نميخورد. اين پسر به ما نميخورد. به ما نميخورد يعني چه؟ اين مسأله مهمي است.
جواني به من رسيد که حزب اللهي است. بچه شهيد است. ايشان چند جا خواستگاري رفت و کارش تاب ميخورد. ديشب به جواني گفتم: چرا داماد نميشوي؟ گفت: پانزده جا رفتم نشد. ديگر خسته شدم! گفتم: من پنجاه جا رفتم نشد. پانزده جا چيزي نيست. بالاخره يک مورد رفت و پسنديد. خواستگاري رفتند و عروس قبول نکرد. ايشان گفت: به عروس زنگ زدم و گفتم: چرا مرا رد کردي؟ گفت: پدر تو در جبهه شهيد شده است و من ميخواهم پسري شوهرم شود که پدرشوهر داشته باشم. اين ناراحت ميشود. در خانه ميآيد. عکس پدرش را برميدارد و ميگويد: چرا جبهه رفتي؟ بعضي هستند که به خانواده شهدا اعتراض ميکنند چرا بچهات جبهه رفت؟ از آن طرف هم مثل شهيد حججيها هستند که به خانواده التماس ميکنند، جبهه بروند. هردو هستند. عکس پدرم را برداشتم و يک مقدار گله کردم که چرا جبهه رفتي و پنج تا بچه يتيم براي مادرم گذاشتي؟ من که بزرگ شدم ميخواهم داماد شوم، يک مورد هم خوشم آمد و دوست داشتم بشود، عروس گفت: تو پدر نداري، من زن تو نميشوم. يک مقدار گله کردم! خوابم برد. با اينکه من هيچوقت آن زمان نميخوابم. با عکس پدرم دعوا کردم و بعد خوابيدم. پدرم به خواب من آمد. گفت: چرا به من انتقاد ميکني؟ من به فتواي امام خميني جبهه رفتم. من هوس جنگ نداشتم. به مملکت ما حمله شد، دفاع واجب است. پدرم گفت: به من نيش نزن و سر به سر من نگذار. ديدم شهداي زيادي آمدند، امام خميني وارد شد. امام خميني که آمد همه شهدا بلند شدند و نزد من آمد و گفت: چرا شما به پدرتان انتقاد ميکنيد؟ اين وظيفه شرعي بوده است. چرا سرزنش ميکنيد؟ شما حرفت را به من بزن! چرا به شهيد نيش ميزني؟ بعد امام خميني که به من اينطور گفت، به يکي از شهدا گفت: شما بيا. جمعيتي از شهدا به احترام امام ايستادند. گفت: شما دخترتان را به ايشان بدهيد. گفت: چشم! دختر اين شهيد دکتر است و داماد فوق ديپلم است. امام فرمود: دخترتان را به ايشان بدهيد. پدر دختر گفت: خانه ما فلانجا است. آدرس را در خواب از پدر عروس گرفتم. فردا به مادرم گفتم: يک چنين چيزي شده است. مادرم گفت: برويم بلکه پيدا کرديم. طبق نقشهاي که پدر عروس داده بود، رفتيم. تا در را زديم، گفتند: به! آقاي فلاني... اصلاً مثل اينکه چشم انتظار بودند. گفتم: ببخشيد! شما ميدانستيد من ميآيم؟ گفتند: براي خواستگاري آمدهايد. ديشب شوهرم به من گفت: که من شهيد شدم. اين دخترم که دکتر است را به ايشان بدهيد. ما از صبح منتظر هستيم که چه کسي امروز خواهد آمد.
پدر عروس شهيد، پدر داماد شهيد، داماد فوق ديپلم و عروس دکتر، در اين عالم چه خبر است؟ بعضي اصلاً نميفهمند، ميگويند: اصول دين سه تا است. خوراک، پوشاک، مسکن، خانه، ماشين، تلفن! خوش و لذت، اصلاً نميفهمد در اين عالم چه خبر است. يعني با شهيد حرف ميزنيم، شهيد ميفهمد. امام خميني از شهيد حمايت ميکند. گاهي اولياي خدا يک نمونه نشان ميدهند که بگويند: ما قدرت داريم اما بنا نيست کارها با خواب پيش برود. آخر يکوقتي هم ميگويند: برويم به امام خميني متوسل شويم بلکه يک شوهر گير ما بيايد. امام خميني در عالم برزخ دلال ازدواج نيست. علي اکبر در کربلا يک لحظه پرده کنار رفت و يک چيز ديگر ديد. گفت: بابا! «هذا رسول الله» به امام حسين گفت: اين پيغمبر است. يعني اين تا قبلش نبود و بعدش هم نيست. يک لحظه پرده کنار ميرود و انسان ميبيند. به انسان الهام ميشود.
يکي از علما در مکه در بعثهي يکي از مراجع بود. شبها در سالن بعثه ميخوابيد. يک شب گفت: چرا من هرشب اينجا ميخوابم؟ اين لوستر به اين بزرگي اگر بر سرم بيافتد که سرم پودر ميشود. به سرم زد که بلند شوم و جاي ديگري بخوابم. تا آن طرفتر رفتم، لوستر پايين افتاد. من لوستر را ديدم. اگر آهن اين لوستر بر سر اين ميخورد، پودر ميشد. وقتي خدا بخواهد حفظ کند، اين رقمي حفظ ميکند. من خيلي اهل نقل کردن خواب نيستم و عقيده ندارم. مگر اينکه آن خواب خيلي براي من حجت باشد. يعني به اندازه بيداري مرا به يقين برساند. بعضي خوابها به اندازه بيداري باور ميآورد.
شريعتي: امروز صفحه 108 قرآن کريم، آيات 6 تا 9 سوره مبارکه مائده در سمت خدا تلاوت خواهد شد. اين هفته قرار است در برنامه ياد کنيم از مرحوم فيض الاسلام شارح نهجالبلاغه و مفسر قرآن کريم و شارح صحيفه سجاديه که خيليها از شرح اين مرد بسيار بزرگ که سالهاي زيادي نيست از دنيا رفتند، بهرهمند ميشوند. انشاءالله روحشان شاد باشد و مهمان سفره اهلبيت (ع) باشند.
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضى أَوْ عَلى سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْدِيكُمْ مِنْهُ ما يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ «6» وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ مِيثاقَهُ الَّذِي واثَقَكُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ «7» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ «8» وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِيمٌ «9»
ترجمه: اى كسانى كه ايمان آوردهايد! هرگاه به نماز برخاستيد، پس صورت و دستهايتان را تا آرنج بشوييد و قسمتى از سر و پاهايتان را تا برآمدگى روى پا مسح كنيد و اگر جُنُب بوديد، خود را پاك كنيد (و غسل نماييد)، و اگر بيمار يا در سفر بوديد، يا يكى از شما از محلّ گودى (محل قضاى حاجت) آمده يا با زنان تماس گرفتيد (و آميزش جنسى كرديد) و آبى (براى غسل يا وضو) نيافتيد، با خاك پاك تيمّم كنيد، پس (قسمتى از) صورت و دستانتان را از آن خاك (كه بر دستانتان مانده) مسح كنيد، خداوند نمىخواهد كه شما را در تنگى قرار دهد؛ بلكه مىخواهد شما را پاك كند و نعمتش را بر شما كامل سازد، شايد شما شكرگزار باشيد. و به ياد آوريد نعمتى را كه خداوند به شما عطا كرد و پيمانى را كه بطور محكم با شما بست، آنگاه كه گفتيد: شنيديم و اطاعت كرديم و از خداوند پروا كنيد؛ زيرا خدا از درون سينهها آگاه است. اى كسانى كه ايمان آوردهايد! همواره براى خدا با تمام وجود قيام كنيد و به انصاف و عدالت گواهى دهيد و هرگز دشمنى با قومى، شما را به بىعدالتى وادار نكند. به عدالت رفتار كنيد كه به تقوا نزديكتر است و از خداوند پروا كنيد كه همانا خدا به آنچه انجام مىدهيد آگاه است. خداوند به كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادهاند، وعدهى آمرزش و پاداشى بزرگ داده است.
شريعتي: اشاره قرآني را بفرمايند و جمع بندي مباحث امروز را بشنويم.
حاج آقاي قرائتي: يکي از آياتي که خوانده شد، اين است. ميفرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ» يک آيه داريم «قوامين بالقسط» (نساء/135). اينجا ميگويد: «قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ». يک تناسبي دارد. يا ميگوييم: پلو عدس يا ميگوييم: عدس پلو! «قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ» يکجا ميگويد: «قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّه» (نساء/135) دو چيز انسان را از عدالت دور ميکند. يا حُب يا بغض! يک کسي، کسي را دوست دارد. چون دوستش دارد ميگويد: به اين رأي بدهيد. از اين جنس بخريد. به اين پست بدهيد. بخاطر علاقه از عدالت بيرون ميرود. يا اينکه کسي از کسي بدش ميآيد، چون کينه دارد بخاطر کينه از عدالت بيرون ميآيد.
يکي از اين آيات ميگويد: کينه شما را کج نکند. «قَوَّامِينَ لِلَّهِ» براي خدا قيام کنيد. «شُهَداءَ بِالْقِسْطِ» شهادت شما عادلانه باشد. کينهها شما را کج نکند. «وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلَّا تَعْدِلُوا» شَنآن يعني کينه، کينهها باعث نشود شما از عدالت فاصله بگيريد. جاي ديگر ميگويد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلى أَنْفُسِكُمْ» خودت را دوست داري اما بخاطر علاقه به خودت از عدالت بيرون نروي. بابا و ننه و فاميل را دوست داري ولي بخاطر علاقه... يک آيه ميگويد: محبت منحرفت نکند، يک آيه ميگويد: کينه منحرف نکند. چون عوامل انحراف گاهي حُبّ است و گاهي بغض است. «قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ» يا «قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ» چهار کلمه هست، دو تا قوامين داريم و دو تا شهدا. يکجا «قَوَّامِينَ لِلَّهِ» يکجا «شُهَداءَ لِلَّهِ». ما نبايد يکوقت يک چيزي را بخاطر اينکه دوست داريم از عدالت فاصله بگيريم. حُبّ و بغض ما را کج نکند.
شريعتي: نکات خيلي خوبي را در اين دو جلسه از شما شنيديم. به تعبير شما دوقلوهاي قرآن کريم ولي شايد تمام اين نکاتي که شنيديم فرق بين اهل ايمان و اهل کفر بود و يک خطکش خوب براي تعيين مسير ما در زندگي است. اگر نکاتي باقي مانده بفرماييد. اگر از صحيفه سجاديه هم نکتهاي هست بفرماييد.
حاج آقاي قرائتي: ما صحيفه سجاديه را نفهميديم، يعني ما با قرآن انس پيدا کرديم، نه با نهجالبلاغه و نه با صحيفه سجاديه انس نداريم. من دعاي مکارم الاخلاق صحيفه سجاديه را 82 جلسه تلويزيوني، دو صفحه دعا را تفسير کردم. يک بحث اين است که انسان ميگويد: هر خوبي آفتي هم دارد. امام سجاد در دعاي مکارم الاخلاق ميگويد: خدايا خوبي را بده و آفتش را بردار. عزت خوب است ولي عيب عزت اين است که آدم که عزيز شد، متشبه هم ميشود. «الهي اعِزَّنى وَلا تَبْتَلينّى بِالْكِبْر» گرفتار کبر و تکبر نشوم. خدمت به جامعه خوب است ولي منت نگذاريم. من بودم که تو را داماد کردم. من به تو وام دادم. «و أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَي يَدِيَ الْخَيْرَ وَ لا تَمْحَقْهُ بِالْمَن» (صحيفه سجاديه/دعاي 20) با دستم به مردم خير برسانم اما با منت خراب نکنم. «الهي هب لي معالي الاخلاق» اخلاق عالي خوب است. ولي «و اعصمني من الفخر» پز ندهم. من را ميبيني! اخلاق خوب، خوب است. به شرط اينکه من را ببيني در آن نباشد. ميگويد: «الهى عبدنى لك و لا تفسد عبادتى بالعجب» خدايا توفيق عبادت بده. اما عبادت هم آفت دارد. ممکن است عجب مرا بگيرد.
ميگويد: انسان سه مرحله بيشتر ندارد. خدايا جنسم خراب است، بد ذات هستم يا روحم خوب است. عملم خراب است. باطنم خوب است اما عملم خراب است. يا هم جنسم خوب است، هم عملم خوب است، منتهي خوبيهايم کم است. هر سه حال دعا ميکنم «الهى لا تدع خصلة تعاب منّى الّا اصلحتها» اگر خصلتي دارم يعني ذات من عيبي دارد که مردم ميگويند: ايشان تندرو است. کندرو است، حسود است، لجوج است، وسواسي است. اگر ذاتم خراب است، اصلاح کن. اگر ذاتم خوب است ولي عملم عيب دارد، «وَ لَا عَائِبَهً أُوَنَّبُ بِهَا إِلَّا حَسَّنْتَهَا» اگر عملم عيب دارد، خوبش کن. اگر هم ذاتم خوب است و هم عملم، منتهي خوبيهايم کم است. کاملش کن! «وَ لَا أُكْرُومَهً فِىَّ نَاقِصَهً إِلَّا أَتْمَمْتَهَا» (صحيفهى سجاديه/ ص 92) اگر کرامتم ناقص است، تمامش کن. پس اگر ذاتم خراب است، ذاتم را درست کن. اگر ذاتم خوب است و عملم خراب است، عملم را درست کن. اگر هم ذاتم خوب است و هم عملم خوب است، خوبيهايم را روز به روز بيشتر کن. ما مزهي اسلام را نچشيديم! جز افراد نادر مزه اسلام را نچشيدند. ما هم نچشيديم و به ديگران نچشانديم. وگرنه صحيفه سجاديه پنج، شش هزار سخنراني علمي است.
شريعتي: در ايام محرم و صفر روزهاي دوشنبه حاج آقاي فرحزاد از صحيفه سجاديه ميگويند. انشاءالله صحيفه را هم از غربت دربياوريم.
حاج آقاي قرائتي: خدايا توفيق شناخت درست از همه اسلام و عمل خالص به همه دين و چشيدن مزه دين و چشاندن مزه دين به نسل نو و حفظ اين چشيدنها که ذخيره قيامت شود براي همه ما مقدر بفرما.
شريعتي: شب شهادت امام سجاد(ع) را به همه شما تسليت ميگويم. بهترينها را براي همه شما آرزو ميکنم.
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»