اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

96-06-05-حجت الاسلام والمسلمين قرائتي – ويژگي‌هاي کار خوب


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: ويژگي‌هاي کار خوب
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين قرائتي
تاريخ پخش: 05- 06-96

بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد.
آغوش سحر تشنه ديدار شماست *** مهتاب خجل ز نور رخسار شماست
خورشيد که در اوج فلک خانه‌ي اوست *** همسايه‌ي ديوار به ديوار شماست

شريعتي: سلام مي‌کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده‌ها و شنونده‌هاي نازنين‌مان. خدا را شاکر هستيم که باز هم به ما فرصت داد تا در خدمت شما باشيم. از لطف و محبت هميشگي شما سپاسگزاريم. در خدمت حاج آقاي قرائتي عزيز هستيم. سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي قرائتي: سلام عليکم و رحمة الله.
شريعتي: اين روزها دغدغه‌ي بسيار جدي حاج آقاي قرائتي، بحث اشتغال و کار و مهارت است. امروز هم ادامه‌ي فرمايشات ايشان را خواهيم شنيد.
حاج آقاي قرائتي: «بسم الله الرحمن الرحيم، الحمدلله رب العالمين بعدد ما احاط به علمه. اللهم صل علي محمد و آل محمد، الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي».
من در مورد مسائلي که افراد کانديداي رياست جمهوري در مناظراتشان مي‌گفتند، مقام معظم رهبري، رئيس جمهور، مشکل تقريباً همه‌ي خانواده‌هاست که جوان‌هاي تحصيل کرده بيکار دارند و همه هم کار را پشت ميز نشستن  مي‌دانند. يک آمار از يک مقام رسمي به من دادند که بيشترين بيکار ليسانس هستند، فوق ديپلم و سيکل و شش کلاسي کمتر هستند. آنهايي که سواد بالاتر دارند، آمار بيکاري در آنها بيشتر است. چرا؟ بخاطر اينکه فکر مي‌کند اگر ليسانس گرفت، نمي‌شود فلان کار را کند. مثلاً بنده حجت الاسلام هستم، زشت است پشت بام بروم اذان بگويم. من اذان نمي‌گويم ولي حديث اذان را مي‌خوانم. ولي اينکه خودم اذان بگويم مي‌گويم: در شأن من نيست. حديث داريم بيايد زماني که دوره آخر الزمان آدم‌هاي مشهور خجالت مي‌کشند اذان بگويند. يک سردار در سپاه اذان بگويد. يک امير در ارتش اذان بگويد. يک تاجر در بازار اذان بگويد. مي‌آيد زماني که به اينجا مي‌رسيم. هرکسي خودش قضاوت کند. اين يک سرطان اخلاقي است که انسان بگويد: چون سواد دارم نبايد کار کنم. همين الآن روز ثبت نام بچه‌هايي است که از سيکل مي‌خواهند وارد دبيرستان شوند. پدر و مادرها مي‌گويند: برو دکتر شو! برو مهندس شو! ولي گرايش آنها به هنرستان‌ها کم است. او ليسانس مي‌گيرد و در خانه کنارش مي‌ماند. بايد طوري باشد که کار ارزش باشد. بايد بگويند: خوشبخت کارگر است. نه اينکه بگويند: بدبخت کارگر است. ما الآن کلمه بدبخت را کنار کلمه کارگر مي‌گذاريم. در حالي که بايد بگوييم: خوشبختانه کارگر است!
در مورد کار يک تحقيقي کردم. خيلي چيز گيرم آمد. تقريباً بالاي صد نکته در مورد کار گيرم آمد. آفات و آسيب‌هاي کار و اينکه چه کنيم و چه نهضتي بايد بشود؟ پنج شش مورد را جلسه قبل گفتم. در کار مواظب وسوسه‌هاي نفساني باشيم. اين يک حديثي است که خدمت شما بگويم. خيلي از افراد سخت کار مي‌کنند. اما در فضاي خيالات و توقعات، فشارهاي دروني و بيروني، سليقه‌هاي شخصي هستند. کار مي‌کنند براي کارشان ارزش قائل نيستند. در فضاي خودشان هستند. گاهي من در خيابان راه مي‌روم، مي‌بينند شيخي مي‌آيد، سلام مي‌کنند. رد مي‌شود مي‌گويد: اين قرائتي نيست که در تلويزيون است؟ برمي‌گردد دوباره نگاه مي‌کند. مي‌گويد: ببخشيد شما آقاي قرائتي هستيد؟ سلام عليکم! مي‌گويم: سلام اولي بهتر بود تا سلام دومي. سلام دومي بخاطر تلويزيون است و سلام اولي بخاطر خداست. در سوره غاشيه داريم «عامِلَةٌ ناصِبَةٌ، تَصْلى‏ ناراً حامِيَة» (غاشيه/3 و4) «عاملةٌ» يعني عمل مي‌کند، بيکار نيست. «ناصبه» يعني کارهاي سختي هم انجام مي‌دهد. هم کار مي‌کند و هم سختکوش است اما در دنياي خيال است. مثل آنهايي که تمرين مي‌کنند با يک نفس سه کيلو آبغوره سر بکشند. در دنيا بي نظير است ولي خل است. چه کسي گفته: سه کيلو آبغوره را با يک نفس سر بکشيد؟ بعضي کارها غلط است. فکر و هدف غلط است. کار مي‌کند براي پز دادن. کار مي‌کند براي به رخ کشيدن. کارش معقول نيست. يک سري نيت‌هايي را با کارمان قاطي مي‌کنيم. شما فرض کنيد شهرداري ساختمان ساخته کسي مي‌آيد خراب مي‌کند. مي‌گوييم: چرا؟ مي‌گويد: کار کردم. سيمان، آجر، معمار، کارگر، مهندس، اين همه زحمت کشيديد اما چون روي نقشه نيست خراب مي‌کنند. افرادي هستند نماز مي‌خوانند ولي نمازشان روي اصول نيست. نمي‌آيد بگويد: نماز من درست است يا درست نيست. کار را بايد به کارشناس عرضه کنيد.
يکي از امتيازاتي که حضرت عبدالعظيم دارد، ثواب زيارتش ثواب زيارت کربلاست. آنهايي که عرفه نمي‌توانند کربلا بروند، زيارت حضرت عبدالعظيم بروند. ايشان به امام دهم گفت: من مي‌خواهم عقايدم را به شما عرضه کنم. عقيده من چنين و چنان است. گفتند: «انت ولينا حقا» حقاً تو شيعه درجه يک هستي! ما کارمان را بايد عرضه کنيم که درست است يا نيست. چه کنيم که کارهاي ما اينطور نباشد. پروانه ساختمان بگير و ساختمان را طبق نقشه بساز. باقي کارها هم همينطور باشد. اول اينکه ببينيم خدا چه گفته و اولياي خدا چه گفته‌اند. دستور را از پزشک حاذق بگيريم. حضرت امير در مورد پيغمبر مي‌فرمايد: «طبيبٌ‏ دوّارٌ بطبّه» (نهج‏البلاغه/خطبه، 108) پيغمبر اسلام طبيبي بود که خانه به خانه مي‌رفت. خيلي وقت‌ها يک کاري را مي‌گوييم ولي کسي گوش نمي‌دهد. مثل ختم سوره انعام، سوره انعام با سوره اعراف و سوره شعرا فرق نمي‌کند. اين ختم سوره انعام از کجا پيدا شد؟ اين صلواتي که قاريان اخيراً در جلسه‌ها مي‌فرستند. «اللهم صل و سلم و زد و بارک» اين صلوات کجاست؟ در هيچ کتاب شيعه و هيچ کتاب سني من اين را پيدا نکردم. صلوات اين است «اللهم صل علي محمد و آل محمد» اين دستور است. وقتي آيه نازل شد در سوره احزاب «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ‏ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً» (احزاب/56) آمدند گفتند: «کيف نصلي علي النبي» چطور صلوات بفرستيم؟ فرمود: بگوييد «اللهم صل علي محمد و آل محمد» يک عده کم مي‌کنند و آل را نمي‌گويند. مي‌گويند: «صلي الله عليه و سلم» آل را نمي‌گويند. يک عده هم آل را قيچي مي‌کنند يک چيزي رويش مي‌گذارند. اين يعني يا افراط، يا تفريط!
ما اگر شلواري که از زير پوشيديم، يک سانت از زير شلوارمان بيرون بيايد، بيرون نمي‌رويم. ولي بيست سانت دين ما از مرز بيرون برود برايمان مهم نيست. مسأله‌ي ديگر مشورت با عقلاي متدين و بي هوس، کار را استاندارد مي‌کند. خودسر نباشيم. استفاده از تجربيات است. فکر کنيم عاقبت اين کار چه مي‌شود. حالا بر فرض شما اين کار را کردي، عاقبتش چه مي‌شود. يک عمري دنبال يک ورزش است اما آخرش چه مي‌شود؟ فوقش مردم شما را نگاه کنند. خوب يک فيل هم در خيابان راه برود، نگاهش مي‌کنند. بنده هم عمرم را صرف کاري کنم که مشهور باشم. فکر نمي‌کنيم عاقبتش چه مي‌شود. کارشناس، مشورت، تعقل، فکر عاقبت! در دعاي مکارم الاخلاق امام سجاد مي‌گويد: «وَ مُسْتَعْمِلِ الرَّأْيِ الْمُخْتَرَعِ‏» (صحيفه سجاديه، دعاي 20) خدايا من دنبال يک کار من درآوردي نباشم.
مسأله ديگر اينکه محبت افراد ضعيف يا افراد قوي جبران کار کند. خدمت امام رفتند گفتند: «ان الرجل ليحبکم و ما يدري ما تقولون» افرادي شما را دوست دارند، اما نمي‌دانند شما چه مي‌گوييد؟ يعني با فکر و منطق شما آشنا نيستند ولي دوستتان دارند. افرادي هم هستند با شما بد هستند، اينها هم نمي‌دانند شما چه مي‌گوييد. همينطور او مي‌گويد: زنده باد! اين مي‌گويد: مرده باد! نمي‌داند اين روي چه حسابي اين را دوست دارد. آقا فرمود: اين محبت‌ها هم جايگاه دارد. رستوران غذا درست مي‌کند، مادر و همسر هم غذا درست مي‌کنند. ولي مادر که براي بچه غذا درست مي‌کند يا همسر که براي شوهرش غذا درست مي‌کند، اين محبت دارد. رستوران عاشق پول من است. انگيزه‌ها با هم فرق دارد.
مسأله ديگر اينکه عمل گرا باشيم نه خيال گرا. «العاقل‏ يعتمد علي عمله الجاهل يعتمد علي أمله‏» (غررالحكم، ص151) دنبال خيال نباشيم. خيلي‌ها در دنياي خيال هستند. من اگر دکتراي اين را بگيرم، اگر از اين بانک وام بگيرم. همينطور نشسته پيش خودش محاسبه مي‌کند و پايش به جايي بند نيست. در دنياي خيال است. يکوقتي کسي را براي کاري دعوت کردند. گفت: اگر اين کلمه را بگويند من مي‌آيم. اگر اين کلمه را نگويند، نمي‌آيم. گفتيم: چه فرقي مي‌کند؟ عمل گرا باشيم نه خيال گرا!
گاهي وقت‌ها آدم کار کرده ولي کار نا پيدا است. «الورع عملٌ» تقوا، اما ربح يعني سود هم دارد. مي‌گويند:     يک پرده در يک سالن کشيدند، به يک عده هنرمند گفتند: آن طرف پرده تمام صنايع دستي و هنر خودتان را به ديوار حکاکي کنيد. هرچه هنر داريد روي ديوار بياوريد. به گروهي هم گفتند: شما هم آن طرف ديوار. يک طرف خيلي زحمت کشيدند. اين طرف هم هيچ کار نکردند فقط ديوار را صيقلي کردند. مثل آينه! بعد پرده را که برداشتند ديدند هرچه آن طرف زحمت کشيدند، اين طرف نشان مي‌دهد. آدم‌هايي هستند با سکوتشان کار انجام مي‌دهند. با نگاهشان کار انجام مي‌دهند. خيلي وقت‌ها افرادي هستند مثلاً از خودش تعريف مي‌کند. من فلان هستم، فلان هستم! يک کسي هم چيزي نمي‌گويد و همينطور نگاه مي‌کند. آخر جلسه از حاضران بپرسي کدام يک را دوست داري؟ مي‌گويد: همان که کم حرف زد. اين خيلي پز داد. فکر مي‌کند هرچه پز بدهد مشتري‌اش بيشتر مي‌شود.
يک کسي مي‌گفت: کسي که با من حرف مي‌زند اگر ساده حرف بزند قبول مي‌کنم. وقتي اصرار مي‌کند شک مي‌کنم! وقتي قسم مي‌خورد مي‌فهمم دروغ مي‌گويد. اين را خيال گرا مي‌گويند. يک کسي دکتر نيست، به او دکتر مي‌گويند. بگو: من دکتر نيستم، دانشجوي دکترا هستم. به او دکتر مي‌گويند و هيچي نمي‌گويد. در قرآن آيه داريم، مي‌گويد: کساني که خوششان مي‌آيد ستايش شوند به کاري که انجام ندادند، مثلاً آيت الله نيست به او آيت الله بگويند. «وَ يُحِبُّونَ‏ أَنْ‏ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا» (آل‌عمران/188) دوست دارد ستايش شود به کاري که انجام نداده است. مثلاً ايام جنگ دو تا پنج روز جبهه رفته است، مي‌گويند: ايشان عمرش را در جبهه‌ها بوده است. بگو: نه، عمرم نبوده است. من دوازده روز در جبهه بودم!
يک جايي بودم يک کسي گفت: آيت الله قرائتي! بلند شدم گفتم: من آيت الله نيستم! گفت: به خيلي‌ها دکتر و مهندس مي‌گويند. مگر اينها دکتر و مهندس هستند؟ اينها هم در راه دکتر و مهندسي هستند. اين درست نيست، اگر به آمپول زن دکتر گفتند، بگويد: من آمپول زن هستم، دکتر نيستم! من هم تحصيلاتم در اين حد نيست. بگو بلد نيستم. خدا به پيغمبر مي‌گويد: «قُلْ إِنْ‏ أَدْرِي‏» (جن/25) بگو بلد نيستم. ما شهامت بلد نيستم گفتن نداريم! گاهي هم عارمان مي‌شود. بنده پيشنماز هستم، يک مسأله برايم پيش مي‌آيد. مي‌گويم: اگر از مردم بپرسم زشت است. خواهند گفت: آقاي قرائتي از ما مسأله مي‌پرسد. بگو: نمي‌دانم. گاهي بچه مي‌فهمد و بزرگ نمي‌فهمد. گاهي شاگرد مي‌فهمد و استاد متوجه نمي‌شود. اشکال ندارد. يک مقدار در دنياي خيال هستيم و بايد اينها را از بين ببريم تا کارها صيقلي شود. در حديث داريم «التوکل افضل العمل» توکل يک مسأله اخلاقي است که آدم مي‌گويد: خدايا به اميد تو!
مسأله ديگر اينکه دعا در کنار کار است نه به جاي کار! مي‌گويد: حاج آقا يک دعا به من بده که رزقم زياد شود. يکي از دوستان مي‌گفت: وقتي مي‌خواهد لاغر شود، نمي‌گويد: نخورم لاغر شوم. مي‌گويد: چه بخورم لاغر شوم!؟ اين در لاغري هم فکر خوردن است. اين آقا مي‌گويد: يک دعا بده که وضعم خوب شود. دعا کنار کار است نه به جاي کار. وقتي آيه نازل شد که خداوند افراد با تقوا را «مِنْ‏ حَيْثُ‏ لا يَحْتَسِب‏» (طلاق/3) روزي مي‌دهد. يک عده از اصحاب پيغمبر گفتند: پس ما کار نکنيم. حضرت فرمود: معناي تقوا بيکاري نيست. ما نبايد از مردم جدا شويم. اعتکاف يک کار شخصي است که فرد مي‌رود در مسجد مي‌ماند ولي همين اعتکافي هم که مي‌خواهي يک رقم گوشه گيري داشته باشي و انزوا داشته باشي و در خانه خدا با خدا خلوت کني مي‌گويد: بايد مسجد جامع بروي. در مسجدهاي گمنام نروي. يعني انزوا هم در اجتماع بودن است. يعني آنجايي هم که منزوي مي‌شوي بايد در جامعه منزوي شوي. نه اينکه مسجد متروکه بروي و يک گوشه بنشيني. اگر کسي دعا کند و عمل نکند مثل تيراندازي است که فشنگ ندارد.
مسأله ديگر «العمل بطاعة الله اربح» اگر کارها را بخواهيم از خدا و تلاش کنيم کارها براي خدا باشد، خدا خيلي گران مي‌خرد. نرخ‌هاي قيامت را براي شما بگويم. «ضِعْفَيْن‏» يعني دو برابر، بعضي آيات مي‌گويد: «اضعاف» يعني چند برابر، مي‌گويند: فلاني ضعيف است. ضِعف يعني دو برابر. آيه ديگر مي‌گويد: «عَشْرُ أَمْثالِها» (انعام/160) ده برابر، آيه ديگر مي‌گويد: هفتصد برابر! کار خير مثل دانه‌اي است که مي‌کاريم از اين دانه هفت خوشه مي‌آيد. هر خوشه‌اي صد دانه، مي‌شود هفتصد. بعد مي‌گويد: «وَ اللَّهُ‏ يُضاعِف‏» (بقره/261) باز هم بيشتر. دو برابر، چند برابر، ده برابر، هفتصد برابر و بيشتر، يک آيه ديگر مي‌گويد: نمي‌تواني بفهمي چند برابر است. «فَلا تَعْلَمُ‏ نَفْسٌ» احدي نمي‌تواند بفهمد، «ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ» (سجده/17) کسي نمي‌داند چه ثوابي برايش قرار داده شده است. و آن کسي است که خودش را از رختخواب بکند و نماز شب بخواند. «تَتَجافى‏ جُنُوبُهُم‏» (سجده/16) اگر کسي خودش را از رختخواب کند و نماز شب خواند، «فَلا تَعْلَمُ‏ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُم‏» ده برابر و صد برابر و يک ميليون برابر نيست. «فَلا تَعْلَمُ‏ نَفْسٌ» احدي نمي‌داند، «ما أُخْفِيَ لَهُم‏» چه چيزي برايش ذخيره مي‌کنيم؟ چون نمازي که ما مي‌خوانيم، مثلاً ماه رمضان سحري خورديم مي‌بينيم پنج دقيقه به اذان است. مي‌گوييم: ارزش ندارد بخوابيم. دو رکعت نماز شب بخوانيم که پنج دقيقه تمام شود نماز صبح بخوانيم و بخوابيم. راديو گاهي وقت‌ها ده ثانيه به خبر مانده تق تق تق مي‌کند تا اخبار شروع شود. اين نماز شب‌هاي بعضي از ما تق تق است. «تَتَجافي» يک چيز ديگر است.
مسأله ديگر اينکه اگر کسي يک چيزي را مي‌داند، عمل نکند، علمش مي‌پرد. اين هم يک اصل است. روايت داريم «وَ الْعِلْمُ يَهْتِفُ بِالْعَمَلِ فَإِنْ‏ أَجَابَهُ‏ وَ إِلا ارْتَحَلَ عَنْهُ»‏ (نهج‏البلاغه/ص539) چيزي که مي‌داني عمل کن. نگو: من بايد به کجا و کجا برسم. اين خيلي مسأله مهمي است. «العاقل‏ يعتمد علي عمله الجاهل يعتمد علي أمله‏» (غررالحكم، ص 151) عمل با «عين» فکر عمل باشيد، نه با «الف» عمل يعني کار، أمل يعني آرزو! يعني کار کن و دنبال خيال نباش. الآن زندگي در خانواده‌ها به هم مي‌‌خورد. چرا؟ براي اينکه تو در فلان عروسي فلان لباس را براي من نخريدي که من شرکت کنم. اين فکر مي‌کند اگر با يک لباس دو بار عروسي برود باطل است. يک کسي گفت: آقا ما تعزيه مي‌خوانديم. اسب نداشتيم، شمر را سوار دوچرخه کرديم. اين فکر مي‌کند اگر اينطور نباشد باطل است. اين نامه را بايد تايپ کند، چرا دستي نوشته است؟ اين دعوتنامه دستي است قبول نيست. تايپ مي‌کني يک ايراد ديگر مي‌گيرد. ما گير هستيم.
گاهي وقت‌ها مسئولين به هم تلفن مي‌کنند. رئيس دفترها به هم مي‌گويند: تو وصل کن. مي‌گويد: نه اول تو وصل کن. آخر مي‌گويند: هم زمان وصل مي‌کنيم. دنبال آرزوها نباشيم. مثلاً فکر مي‌کنيم من که ليسانس هستم، شوهرم بايد فوق ليسانس باشد. مي‌نشيند منتظر فوق ليسانس است، ازدواجش عقب مي‌افتد. ازدواج چه کار به سواد دارد؟ اگر اينطور باشد همه علما بايد زنشان را طلاق بدهند. چون مرجع تقليد نود سال درس خوانده، زنش پنج کلاس درس خوانده است. 85 سال فاصله تحصيلي دارد. پس همه آخوندها و مراجع بايد زنشان را طلاق بدهند. ازدواج ربطي به سواد ندارد. اينقدر تحصيل کرده هستند که چون خلقشان به هم نمي‌خورد، از هم جدا مي‌شوند. افرادي هم هستند که از نظر ثروت و سواد فاصله دارند اما اخلاقشان به هم آرامش مي‌دهد.
مسأله ديگر اينکه برنده کيست؟ يک حساب رياضي بکنم. اين را براي کساني که نسبت به عقايد بي اعتنا هستند بگويم. اصلاً بحث دين و مذهب و تقوا که مي‌شود، نه نماز مي‌خواند، نه چيزي را قبول دارد. من مي‌خواهم منهاي دين صحبت کنم. به بي حجاب‌ها مي‌گويم: کار به قرآن و دين و اسلام نداريم. وجداناً دوست داري شوهرت يک درصد يک خانم ديگر را دوست داشته باشد؟ هيچ زني اجازه نمي‌دهد شوهرش يک درصد يک خانم ديگر را دوست داشته باشد. مي‌گويم: تو اجازه نمي‌دهي که شوهرت يک درصد کس ديگري را دوست داشته باشد. خودت هم آرايش کرده در خيابان نرو. ممکن است با آرايشت دل مردم را ببري! تو که راضي نيستي دل شوهرت جاي ديگر برود، خودت هم دل شوهر مردم را به سمت خودت نکشان! اين دليل فطري است. حرف‌هاي من روان است. يک اصفهاني بود، در يک جلسه‌اي بلند شد، گفت: آقاي قرائتي اينقدر روان حرف مي‌زند که هر خري حرف‌هايش را مي‌فهمد. ما نفهميديم اين به ما فحش داد يا تعريف کرد.
چهارصد نفر يک جايي جمع شدند، مي‌خواهند با اتوبوس دويست کيلومتري بروند. فرض کنيد هشتاد اتوبوس مي‌آيد، نصف اين اتوبوس‌ها، فرض کنيد چهل اتوبوس يک چيزهايي برمي‌دارند.    جک و زاپاس و زنجير چرخ و طناب، هرچيزي که نياز است. چهل اتوبوس ديگر مي‌گويند: برو بابا! کمک‌هاي اوليه برنمي‌دارند. اگر نياز به اين جک و زاپاس نبود، آن چهل اتوبوسي که اينها را برداشتند چقدر ضرر کردند؟ هيچي. به اندازه وزن يک مسافر کمک‌هاي اوليه را پشت ماشين گذاشته است. اگر نيازي به زنجير و جک و زاپاس هم نبود، کسي که اينها را برداشت ضرري نکرده است. اما اگر به هر يک از اين وسايل نياز بود، چهل اتوبوسي که کمک‌هاي اوليه ندارند، چه خاکي بر سرشان خواهند کرد؟ يک خانم هفتاد کيلو است. نيم کيلو هم حجاب دارد. ده دقيقه هم با خدا حرف بزن. ماه رمضان هم ناهارت را ساعت هفت و هشت شب بخور.  چند ساعت ناهارت را عقب بيانداز، چند دقيقه با خدا حرف بزن و يک خرده حجابت را بهتر کن. وقتي هم مي‌خواهي غيبت کني، نکن. طور ديگري وقتت را پر کن و تفريح کن. حالا فرض مي‌کنيم که قيامت نيست. اگر قيامت نبود کسي که نيم کيلو اضافه بار دارد، در سال چند روز ناهارش را عقب انداخته است، اگر قيامت نبود چه ضرري کرده است؟ اما اگر قيامت بود که به هزار و يک دليل است. لا ابالي چه خواهد کرد؟ خمس هم همينطور است. صد ميليون داريم، بيست ميليون خمس است. اگر داديم و قيامت هم نبود، طوري نيست. فرض مي‌کنيم خدا هشتاد ميليون به ما داده است. اين شاخه اين همه ميوه داده خوب بيست دانه از اين ميوه‌ها را به فقير مي‌دهيم. اما اگر قيامت بود که به هزار و يک دليل هست، آدمي که به فکر خمس و زکات نيست چه خواهد کرد؟ يعني عقل مي‌گويد: بايد مذهبي باشيم. عقل مي‌گويد: بايد محتاط باشيم و حواسمان باشد. يک مقدار محاسبه کنيم برنده چه کسي است؟
شريعتي: انشاءالله اين دغدغه‌ي شما در حوزه کار و اشتغال و مهارت باعث شود اين فرهنگ کار حسابي جا بيافتد و انشاءالله همه جوان‌ها مشغول باشند که باعث اعتلا و پيشرفت جامعه ما باشد. امروز صفحه 59 قرآن کريم آيات 71 تا 77 سوره مبارکه آل عمران از جزء سوم در سمت خدا تلاوت خواهد شد.
«يا أَهْلَ‏ الْكِتابِ‏ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ‏ «71» وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ آمِنُوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ‏ «72» وَ لا تُؤْمِنُوا إِلَّا لِمَنْ تَبِعَ دِينَكُمْ قُلْ إِنَّ الْهُدى‏ هُدَى اللَّهِ أَنْ يُؤْتى‏ أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتِيتُمْ أَوْ يُحاجُّوكُمْ عِنْدَ رَبِّكُمْ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ‏ «73» يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ‏ «74» وَ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِينارٍ لا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلَّا ما دُمْتَ عَلَيْهِ قائِماً ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَيْسَ عَلَيْنا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ وَ يَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُمْ يَعْلَمُون‏ «75» بَلى‏ مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ وَ اتَّقى‏ فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِين‏ «76» إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلًا أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيم‏ «77»
ترجمه: اى اهل كتاب! چرا حقّ را به باطل مشتبه مى‏سازيد و (يا) حقّ را كتمان مى‏كنيد، در حالى كه خود (به حقّانيت آن) آگاهيد. وگروهى از اهل كتاب گفتند: به آنچه بر مؤمنان نازل شده است، در آغاز روز ايمان آوريد و در پايان روز كافر شويد، شايد (با اين حيله، آنها از اسلام) باز گردند. (بزرگان يهود، براى جلوگيرى از گرايش يهود به اسلام، به آنان مى‏گفتند:) جز به كسى كه آيين شما را پيروى كند، ايمان نياوريد. (زيرا دينِ حقّ منحصر به ماست. اى پيامبر! به آنان) بگو: راه سعادت راهى است كه خدا بنمايد (ومانعى ندارد) كه به امّتى ديگر نيز همانند آنچه (از كتاب وشريعت) به شما داده شده، داده شود، تا در نزد پروردگار با شما احتجاج كنند. (همچنين اى پيامبر! به آنان) بگو: فضل ورحمت بدست خداست، او به هر كه بخواهد عطا مى‏كند وخداوند داراى رحمت وسيع و علم بى‏انتهاست. (خداوند) هر كه را بخواهد به رحمت خويش اختصاص دهد و خداوند صاحب فضل بزرگ است. و از اهل كتاب كسانى هستند كه اگر او را بر اموال بسيارى امين گردانى، به تو باز مى‏گرداند و بعضى از آنان (به قدرى نادرستند كه) اگر او را بر دينارى امين گردانى، آن را به تو برنمى‏گرداند، مگر آنكه (براى مطالبه آن) دائماً بالاى سر او بايستى، اين (خيانت در امانت،) به جهت آن است كه گفتند: درباره‏ى امّيّين (غير اهل كتاب) هرچه كنيم بر ما گناهى نيست، در حالى كه آنها آگاهانه بر خدا دروغ مى‏بندند. آرى، هر كس به عهد خويش وفا كند و تقوا داشته باشد، پس بى‏گمان خداوند پرهيزكاران را دوست مى‏دارد. همانا كسانى كه پيمان خدا و سوگندهاى خودشان را به بهاى ناچيزى مى‏فروشند، برايشان نصيبى در آخرت نيست و خداوند در قيامت با آنها سخن نمى‏گويد و به آنان نيز نظر (لطف) نمى‏كند، آنها را (از گناه) پاك نمى‏سازد و براى آنان عذابى دردناك است.
شريعتي: اين هفته در برنامه از علامه بزرگوار غروي اصفهاني ياد مي‌کنيم. ايشان از مفاخر بزرگ اصفهان و از علما و عرفا و فقهاي معاصر ما هستند. اشاره قرآني را بفرماييد و ادامه فرمايشات شما را بشنويم.
حاج آقاي قرائتي: اين صفحه که امروز خوانده شد، يک خاطره نقل مي‌کند از اينکه يک عده ايمانشان تاکتيک است. در دل ايمان ندارند، به ظاهر ادعاي ايمان مي‌کنند، ايمانشان طراحي است. مثل اينکه يک عده مي‌گويند: پاي منبر فلاني مي‌رويم مي‌نشينيم، وسط سخنراني‌اش بلند مي‌شويم مي‌رويم تا او را بشکنيم. يک عده از يهودي‌ها گفتند: صبح مي‌رويم مسلمان مي‌شويم و غروب برمي‌گرديم. مي‌گوييم: در اسلام خبري نيست و دين خودمان بهتر است. اگر کار بکنيم دو فايده دارد. يکي اينکه يهودي‌ها ديگر هوس مسلمان شدن نمي‌کنند. مي‌گويند: علما هم که صبح رفتند، برگشتند. مثل اينکه يک عده مي‌گويند: تهران برويم، چند روزي زندگي کنيم، دوباره به شهر خودمان برمي‌گرديم. به مردم مي‌گوييم: تهران خبري نيست! ترافيک است و دود است و گراني هم هست. اصلاً درد سر است. ديگر آنهايي که مي‌خواستند تهران بيايند،هوس تهران آمدن نمي‌کنند. يهودي‌ها در يهودي شدن سفت مي شوند و دل مسلمان‌ها هم خالي مي‌شود. مي‌گويند: اِ... اين علماي يهود که آمدند جذب نشدند؟ خدا به پيغمبر گفت: امروز صبح عده‌اي ايمان مي‌آورند و غروب هم برمي‌گردند. به مسلمان‌ها بگو: نه با آمدنشان لذت ببريد و نه از رفتنشان ناراحت شويد. اينها ايمانشان تاکتيکي است. مي‌خواهند شما را دلسرد کنند. «وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ» يک گروهي از اهل کتاب که همان يهودي‌ها هستند، «آمِنُوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ» طرف صبح ايمان مي‌آوريم. «وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ» آخر روز کافر مي‌شويم. چرا اين کار را بکنيم؟ «لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ‏» تا اينها برگردند. حالا يا مسلمان‌ها از ايمان به پيغمبر برگردند. يا يهودي‌ها از اسلام برگردند.
باز يکي از آياتي که در اين صفحه خوانده شد، انصاف است. مي‌گويد: بعضي ممکن است مسلمان نباشند ولي امين باشند. نقل مي‌کند مي‌گويد: «وَ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ» بعضي از يهودي‌ها و مسيحي‌ها به قدري امين هستند ولو مسلمان نيستند، اگر کوه سنگيني هم به آنها بدهي امانت به شما برمي‌گردانند. مسلمان نيستند ولي دزد نيستند و امين هستند. «وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِينارٍ لا يُؤَدِّهِ» بعضي‌ها هم هستند يک قران بدهي، پس نمي‌دهند. اينکه انسان انصاف داشته باشد. دين ندارد ولي امين است. اين مسلمان است ولي به قولش وفا نمي‌کند. در قرآن موارد زيادي هست که از يهودي‌ها و مسيحي‌ها يک جاهايي تعريف کرده است. علمايشان لجباز هستند. حق را کتمان کردند و خلاف‌هايي داشتند اما اينطور نيست که همه ايرادي داشته باشند. بعضي‌هايشان انصاف دارند و بعضي‌هايشان امين هستند. اينکه انسان انصاف داشته باشد مسأله مهمي است.
مي‌گويند: يک کسي را خواستيد بکوبيد، هرچه مي‌خواهيد نکوبيد. نقاط قوتش هم بگوييد. خداوند وقتي مي‌خواهد از شراب بدگويي کند، مي‌گويد: شراب يک منافعي دارد. «قُلْ فِيهِما إِثْمٌ كَبِيرٌ وَ مَنافِعُ‏ لِلنَّاس‏» (بقره/219) بالاخره آن کسي که انگور براي شراب مي‌خرد، يک نفعي مي‌برد. آن کسي که انگور را کارخانه شراب سازي مي‌برد، ايجاد اشتغال مي‌کند. بطري سازي، کارتن سازي،کاميوني که شراب‌ها را از اين شهر به شهر ديگر مي‌برد. شراب فروشي‌ها، قمارخانه‌ها، يک عده به منفعت مي‌رسند. منافعي دارد اما «وَ إِثْمُهُما أَكْبَر» گناهش بيشتر است. شراب روي چشم شما، روي کليه شما، روي قلب شما، روي نسل شما، در روح شما، شما نگو فايده دارد، ضرر هم دارد. بانک‌ها هم يک منافعي دارند، ولي بسياري از بانک‌ها پدر طرف را درمي‌آورند. بايد عاقبت را ديد و جمع بندي کرد. بايد منصف بود. در انتقاد هم بگوييد: خوبي‌هايي دارد اما ضررش بيشتر است.
شريعتي: دهه اول ماه ذي الحجه است. با اعمال پر فضيلتي که دارد انشاءالله غافل نباشيم و از برکاتش استفاده کنيم. براي اينکه همچنان در طرح زائر اولي‌ها مشارکت کنيد، عدد 8 را به 20000303 پيامک کنيد. دوستان ما شما را راهنمايي خواهند کرد. حاج آقاي قرائتي ادامه فرمايشات شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي قرائتي: چند تذکر بدهم. يکي اينکه نگاه مسئولين به کار و مهارت بايد عوض شود. بعضي مسئولين هنوز هم نسبت به بودجه‌اي که مي‌خواهند تصويب کنند، الآن دانشکده‌هاي ما که علوم نظري مي‌خوانند چه امکاناتي دارند. ولي هنرستان‌ها که مي خواهند کار ياد بگيرند چه تجهيزاتي دارند؟ دولت و مسئولين توجه کنند. گاهي نگاه مي‌کنيم در تهران 45 حوزه علميه هست. زمين اين 45 حوزه را به هم بچسبانيم به اندازه يکي از دانشگاه‌هاي تهران نمي‌شود. بايد انصاف داشت. يک دانشگاهي رفتم سيصد دانشجو بود، سي چهل هکتار زمين داشتند. سيصد دانشجو چقدر زمين مي‌خواهند؟ اين بي انصافي است. در تقسيم بيت المال بي انصافي مي‌شود. مسئولين توجه داشته باشند، اگر قرار است کار بشود بايد هنرستان‌ها، علمي کاربردي‌ها، يک حساب و کتابي بشود. خانواده‌ها بايد افتخار کنند بچه‌شان يک هنر ياد گرفته است. هي تشويق نکنند در سر بچه نزنند. خاک بر سرت کند. اين درس نرفتي، آن درس را خواندي! ما بايد از خانمي که آشپزي کرده سر سفره تشکر کنيم. اين خانم ديگر نگويد: تلفن کردم از رستوران غذا آمد. حال پختن ندارم! از خانمي که کار کرده تجليل کنيد. بگوييد: آشپزي هنر است. تلفن کنيم غذا از رستوران بياورند که هنر نيست.
خيرين مهارت، افرادي بيايند بگويند: من ده تا چرخ خياطي مي‌آورم. اينقدر در خانه ما پارچه هست، مي‌آوريم. خيلي وقت‌ها با دو متر پارچه مي‌شود به مهارت‌ها کمک کرد. خيرين مهارت بايد راه بيافتد. مسأله ديگر اينکه کار و دانش نياز به تبليغ دارد. ما چون تبليغ نکرديم يک مرتبه چشممان را باز کرديم ديديم چند ميليون تحصيل کرده بيکار داريم. همه درونش ماندند. ما از تبليغ غفلت کرديم. به نهادهاي نظامي هم دستور داده شود که از فني حرفه‌اي‌ها در استخدام استفاده کنند. قواي مسلح هم که استخدام مي‌کند باز ديپلم و فوق ديپلم نظري را استخدام مي‌کند. اگر کسي بودجه از هنرستان دارد، به اينها توجه کند. کساني که گواهي نامه مهارت دارند در استخدام اولويت داشته باشند.
شريعتي: انشاءالله مشکل اشتغال حل شود و همين باعث شکوفايي ممکلت ما خواهد شد. فرازهايي از زيارت غديريه حضرت هادي(ع) حسن ختام امروز برنامه ما هست. کم کم براي برپايي و برگزاري با شکوه عيد غدير آماده مي‌شويم. متنعم نعمت ولايت باشيد.
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين»