برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: نکاتي پيرامون کار و شغل
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين قرائتي
تاريخ پخش: 29- 05-96
بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد.
شريعتي: سلام ميکنم به همه شما دوستان عزيزم، خانمها و آقايان، انشاءالله هرجا که هستيد خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. در خدمت حاج آقاي قرائتي عزيز هستيم. سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي قرائتي: سلام عليکم و رحمة الله.
شريعتي: امروز براي ما چه به ارمغان آوردهايد؟
حاج آقاي قرائتي: «بسم الله الرحمن الرحيم، الحمدلله رب العالمين بعدد ما احاط به علمه. الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي» من چند جلسهاي در مورد شغل و ايجاد اشتغال و مهارت صحبت کردم. گفتم برويم سراغ کساني که کار ميکنند و ببينيم شغلشان چيست؟ بحث کار و عمل را آوردم. 64 هزار بار کلمه کار را پيدا کردم. اين را به چند چيز نسبت دادم. يکي اهميت و ارزش کار، يکي آسيبهاي کار، يکي تذکرات به کساني که کار ميکنند، امروز 106 تذکر اينجا نوشتم که ده موردش را بگويم. پشم يکسان است اما يکي اين پشم را طوري ميبافد که يک چيز قيمتي ميشود. يکي هم با پشم پالون خر ميبافد. آجر همه جا يکسان است، نقشه، نقشه است منتهي يک مهندس طوري طراحي ميکند که روي نرخ خانه اثر ميگذارد. اين تذکرات به افرادي است که کار ميکنند.
پدر من پاي تلويزيون مينشست، به او گفتم: بحثهاي من خوب است. گفت: هرجا از خدا و پيغمبر ميگويي خوب است. تا از خوت ميگويي دلواپس ميشوم. يکي اينکه کار لازم است ولي رزق ما هميشه وابسته به کار نيست. بعضي فکر ميکنند بيشتر کار بکنند رزقشان بيشتر ميشود. ما آدمهايي داريم که در دنياي آخوندي خيلي درس خواندند و آخر يک بيماري پيدا کردند که اصلاً آخوندي و طلبگي را رها کردند. کار به اندازه باشد. حديث داريم «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَي وَسَّعَ فِي أَرْزَاقِ الْحَمْقَي لِيَعْتَبِرَ الْعُقَلاء وَ يَعْلَمُوا أَنَّ الدُّنْيَا لَيْسَ يُنَالُ مَا فِيهَا بِعَمَلٍ وَ لا حِيلَة» (کافي/ج5/ص82) گاهي افراد ساده لوح چنان وضعشان خوب ميشود که آدمهاي تيز و زرنگ ميمانند که اصلاً اين را جزء آدم حساب نميکرديم. حديث داريم گاهي خداوند با افراد عادي چنان زندگيشان را توسعه ميدهد که آدمهاي زرنگ عبرت بگيرند.
من يک کسي را سراغ داشتم ميگفت: روي هر حرفي من شغل دارم، گفتم: مثلاً شين، گفت: شوفري! شاطري، خودم نان ميپزم. شاعري اين ديوان شعرم است. هر چه گفتم يک چيزي گفت. در عين حال از گرسنگي و بي کسي و بي دوايي و بيماري مرد و کسي هم نفهميد. تا همسايهها ديدند خانه ايشان بو برداشته است. زنگ زدند به مسئولين و آمدند با جرثقيل رفتند جنازه را برداشتند. کار بايد به اندازه معقول باشد. در قرآن کلمه معروف خيلي هست. معروف يعني عادي و طبيعي. اگر محور ما قرآن باشد خوب است. ستاد نماز يک ساختمان در مشهد دارد که فعالين نماز براي تشويق آنجا ميروند و چند شب آنجا هستند. از قوه قضاييه آمدند اين ساختمان را براي ايامي که مهمان نداريم بگيرند. گفتم: وظيفه ما اين است که ببينيم معروف چيست؟ جاهاي مشابه قيمت کنيد، يک حد ميانگين بگوييد، معروف اين است. شما هم از قوه قضاييه ميآييد پول خرج کنيد وظيفه شما اين است که هرکدام ارزانتر است. چون شما ميخواهيد پول بيت المال را خرج کنيد. ما وظيفهمان است کار کنيم اما حرص زدن و به هر قيمتي هر ناني را خوردن درست نيست. بعضي کارها ذلت دارد، بعضي کارها بايد آدم از دينش کم کند تا اين کار را بکند. در بعضي پولها تملق است. افرادي هستند مثل لُنگ هر ساعتي دور پاي کسي هستند. بله قربان گو هستند. شما به طور طبيعي کار کن اما فکر نکن رزق شما بند به کار شماست. بعضي بچهدار نميشوند ميگويند: يک بچه بس است. براي اينکه خرجش را نداريم. برادر! تو اگر از ترس خرجي يک بچه داشته باشي، همين بچه اينقدر مريض ميشود که به اندازه ده تا بچه پول خرجش کني! ممکن است شما شش تا بچه داشته باشي، همه سالم باشند. خدا خواسته باشد حال تو را بگيرد با يک بچه حال تو را ميگيرد. با خدا ور نرو! خدا گفته: «كُنْتُمْ قَلِيلًا فَكَثَّرَكُم» (اعراف/86) آمار مسلمانها بيرون برود. بچهدار شويد.
يکوقت يک جمعي از اساتيد دانشگاه نزد ما آمدند که شما در تلويزيون به مردم بگوييد: کم بچهدار شوند. گفتم: من نميگويم. من معلم قرآن هستم. قرآن گفته: «کنتم قليل» شما عددتان کم بود. «كُنْتُمْ قَلِيلًا فَكَثَّرَكُم» شما را کثير کرد. يعني خدا با آمار زياد بر ما منت ميگذارد. از طرفي در دعا داريم آه و ناله ميکنند. «فَقد نبينا» پيغمبر نيست، «و غيبة ولينا» امام زمان هم که غايب است. «و کثرة عدونا و قلة عددنا» يعني عدد کم ناله دارد و عدد زياد افتخار دارد. من با اين آيه و حديث چه کنم؟ گفتم: سراغ کس ديگر برويد. من نيستم.
پدرها بچههايشان را پارک ميبرند، روي تاب مينشانند، ميگويند: دو تا دستت را بگير. اگر دو تا دستت را به اين زنجير بگيري، هرچه هم بيايي و بروي خيال پدر راحت است. «کتاب الله و عترتي» اگر اين دو در دستت باشد خيالت راحت است. اما اگر دستت را از اين دو برداشتي يا از يکي برداشتي کله ملق ميشوي. آمريکا از اول انقلاب تا حالا فقط پايين افتاده است. يکجا آمريکا موفق نبوده است. صدام را تأييد کرد و بعد ديد چه غلطي کرده است. طالبان را آورد شکست خورد. حالا داعش را درست کرد، چه غلطي کرده است. شاه را در ايران حفظ کرد شکست خورد. آمريکا با همه دانشمندانش در همه کارها شکست خورده است. ولي امام خميني يکبار نگفت: پشيمان شدم.
کار همراه با عبادت خدا، معاشرت با دوستان و لذت حلال باشد. تقسيم کار بايد کرد. امام رضا فرمود: کارهايتان را تقسيم کنيد. ساعتي را براي لذت حلال بگذاريد. خاطرات شيرين را براي همديگر بگوييم. گفتگو با دوستان عبادت است. امام فرمود: آدم عاقل کسي است که يک مقدار به خودش فکر کند. کارهايش درست است يا نيست. اينکه آدم ببيند کارهايش درست است يا نيست. خودش را ارزيابي کند. همه وقتتان را صرف فوتبال نکنيد. هفتهاي يک کتاب بخوانيد. شما اگر يک دستت بيست کيلو بود و يک دستت نيم کيلو فلج هستي. زني زاييد سر بچه چهار کيلو و بدنش نيم کيلو، اين بچه مردني است! بايد تعادل باشد.
قرآن خنده را محور قرار داده است. «وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى» (نجم/43) ما در ايام عزاداري ميگريانيم و باقي ايام ميخندانيم. تنظيم اين خنده و گريه مهم است. در 27 آيه قرآن وقتي ميگويد: نماز بخوان، آن طرف هم ميگويد: به فقرا رسيدگي کن. يعني هم رابطه با خدا و هم رابطه با فقرا! اصلاً نماز بي زکات قبول نيست. مثل زني که يک گوشواره دارد اصلاً عروسي نميرود. بايد با هم باشد. قطار بايد روي دو تا ريل حرکت کند.
مسأله ديگر اينکه کار ما کمک به ستمگر نباشد. اين هم اصل سوم است. آتش به آسياب دشمن نريزيم. بعضي وقتها کار ما کمک به دشمن است. مثلاً ما يک عيبي هم داريم يا مسئولين عيبي دارند. حالا اگر اين را مطرح کنيم اولين کسي که شاد ميشود دشمن است. وقتي موسي عصباني شد و زلف برادرش را کشيد، حضرت هارون گفت: نکن، دشمن شاد ميشود! بايد مواظب باشيم کاري نکنيم دشمن شاد شود. گفتند: اگر يک مجرم مسلمان بود و خلافکار بود در کشور کفر شلاقش نزنيم! چون ميگويند: اين آدم زناکار است. اين دزد است. در کشور اسلامي ببريد و شلاقش بزنيد تا دشمن شاد نشويد! داريم مجرم را در مسجد شلاق نزنيد. چون او تا آخر عمر از اين مسجد خاطره بد دارد. بچهاش هم همين حس را پيدا ميکند. من به يکي از امام جمعهها گفتم، اگر کسي هم دسته گل آب داد، يکي قبل از اين خطبهها بيايد بگويد: اين کار غلط است. در نماز جمعه نبايد يک کسي که نشسته بگويد: يا ابالفضل، الآن امام جمعه يک چيزي را بر سر ما ميکوبد. خوب اين هفته ديگر نميآيد. نماز جمعه را خدا گفته: ذکر الله! «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ» (جمعه/9) روز جمعه وقتي اذان نماز جمعه بلند شد، «فَاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللَّهِ» خدا در قرآن به جاي نماز جمعه گفته: ذکر الله! جاي ديگر ميگويد: «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/28) يعني بايد کساني که به نماز جمعه ميآيند، ممکن است يک خلافکار بيايد و حال خلافکار هم بايد گرفته شود، ولي اينکه ما کجا حرف بزنيم.
بعضيها هستند تا مهمان ميآيد ميگويند: اين دختر را ميبيني؟ پدر مرا درآورده لجباز است. اين دختر هم بچه است و ميبيند مادر او را به رگبار بسته است. يا پدري پسرش را تحقير ميکند. خوب او را کنار ببر و بگو: اين کار تو غلط است. يعني اين مسأله مهمي است. يک نفر به من گفت: آقاي قرائتي ما يک طرحي داريم ولي چون شما رُک هستي ميترسيم بگوييم. گفت: يک طرحي داريم مخفيانه عيبش را بگو.
کار کمک به ستمکار نباشد. حتي کمک کم! امام سجاد حرفهايش را در دعا ميزد. يک روز ديد يک طاغوت جنايتکاري وارد شد و همه به احترامش بلند شدند. ديد که در کربلا پدرش را کشتند. ايشان صحنهاي ميديد دعا ميخواند. خدايا اگر ظالمي آمد و من جلوي پاي او بلند شدم، مرا ببخش! يعني مردم غلط کرديد به خاطر ظالم بلند شديد! خدايا اگر مرکب در دوات ظالم ريختم مرا ببخش! يعني غلط کرديد. خدايا اگر قلم ظالمي را تيز کردم، اگر حاضر شدم يک دقيقه به عمر ظالم اضافه شود مرا ببخش. تمام کارهاي غلط مردم را در قالب خدايا، خدايا... اين هنر امام سجاد بود. تبليغ هنر ميخواهد.
يکوقت يکي از علما زندان بود. خانمش رفت او را ببيند، گفتند: شما حق نداري با خانمش صحبت کني. خانمش که آمد، اين آقا رو کرد به پليس گفت: اين درست است که شما شب روي زمين آب ميريزي که من نتوانم بخوابم! زير بدنم تر باشد. اين درست است که شما يک پتو به من نداديد؟ يعني خانم برو بگو که وضع من در زندان اينطور است. از آن طرف هم ميگفتند: ايشان با خانمش حرف نزد. ولي همه حرفهايش را ميگفت.
مطلب ديگر جبران کار فاسد با کار شايسته. حالا جوان بوده يک غلطي کرده است. يک کار خلاف شرع کرده است. ديگر نگويد: با کاري که کردم به درد نميخورم! ديگر نماز نميخوانم. قرآن ميگويد: «إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئات» (هود/114) برو نماز بخوان، آن نماز کار غلط تو را از بين ميبرد. «يُذهِبنَ» يعني از بين ميبرد.
يک کسي خدمت امام آمد گفت: ميخواهم در دستگاه طاغوت بروم، اجازه ميدهيد؟ فرمود: اگر طبق فرمان خدا و سيره پيغمبر عمل کني، يارانت هم همفکر تو باشند، درآمدت را هم بين فقرا تقسيم کني و زاهدانه زندگي کني طوري نيست. گاهي انسان يک جايي به يک دليلي گير کرده است ولي نبايد غرق شود و هضم شود.
مسأله ديگر توجيه کار غلط ممنوع است. «إِنَّ الْخَطِيئَةَ لا تُكَفِّرُ الْخَطِيئَةَ وَ لَكِنَّ الْحَسَنَةَ تَحُطُّ الْخَطِيئَة» (تفسير عياشي/ج2/ص162) گاهي وقتها کار ميکند ولي کارش غلط است، توجيه ميکند. مثلاً قاچاق حمل کرده و بعد گفته: يا ابالفضل! اگر اين ترياک را از اين منطقه به آن منطقه برسانم، روز تاسوعا پلو ميدهم! يعني ترياک بين مردم پخش ميکند و بعد هم نذر ميکند. اين غلط در غلط است! يک کسي لجن برداشت به ديوار زيبا نوشت، نظافت را مراعات کنيد! گفت: همين سفارش شما لجن کاري است. مثلاً کاري را کرده است و بعد براي اينکه خودش را توجيه کند دروغ ميگويد. ميگويد: من که نيستم، آنها هم هستند. کسي ميگفت: پشت ديوار خانهام شعار مينوشتم. صاحبخانه گفت: ديوار به اين زيبايي را خراب نکنيد. گفت: بقيه هم نوشتند. من که تنها نيستم. گفت: باقيها گور پدرشان خنديدند. گفت: من هم گور پدرم ميخندم! يعني کار ديگران را توجيه نکنيم. افرادي هستند کارشان غلط است. وقتي ميگوييم: کارت غلط است. ميگويد: ديگران هم بودند. در حوزهها ميگوييم: اين درس چه فايده دارد؟ ميگويد: دستور از قم است. حالا دستور از قم باشد حلال ميشود؟ شما اگر ماه را ديدي فردا عيد فطر است ولو همه مراجع بگويند: ماه رؤيت نشده است. ممکن است يک زماني حرفي در يک جايي مفيد باشد، اما در جاي ديگر مفيد نيست.
الآن کتابهايي که مطالبي دارند، هرچه ميخوانيم متوجه نميشويم به چه درد ميخورد؟ اين بحث چه مشکلي را حل ميکند. بنده به مسئولين گفتم: يک روز مي خواستم پاکستان بروم. نوه من کلاس چهارم بود. گفت: ميخواهي پاکستان بروي؟ اسم شهرهاي پاکستان را گفت. گفتم: اينها را از کجا ياد گرفتي؟ گفت: در کتابم هست. هرچه فکر کردم دختر يازده ساله ايراني شهرهاي پاکستان را حفظ کرده است. اين چه علمي است؟ صدا و سيما يکوقت ميخواست از من تجليل کند. از شبکههاي مختلف با دوربين آمدند و يک چيز بسته بندي به من دادند. گفتم: چه چيزي در اين است؟ رفتم باز کردم ديدم سه تا کتاب کلفت است اسم کوههاي ايران در آن است. مراغه چند تا کوه دارد؟ سنندج چند تا کوه دارد؟ آخر من با اين کتابها چه سنخيتي دارم که بايد نام اين کوهها را بدانم؟ زمين شناس هستم؟ جغرافي دان هستم؟
بنده اتريش رفتم، يک انباري بود. کتابهاي فهرست کتب خطي کتابخانهي آيت الله نجفي مرعشي آنجا بود. گفتم: خدايا، گيج هستند؟ خواب هستند؟ خائن هستند؟ مست هستند؟ فهرست کتب خطي کتابخانه آقاي نجفي که آيت اللهها هم نميدانند، اتريش است؟ مثل اينکه شما يک کراوات به يک آيت الله بدهي. به آيت الله بايد کراوات داد؟ ديروز جايي سخنراني بودم، حرفي زدم، خوششان آمد کف زدند! گفتم: کف تشکر است. اما از آخوند بايد با صلوات تشکر کرد. الآن دکمه لباس من بايد رنگ لباسم باشد. مثلاً پوستين را بندر عباس بفروشي. کراوات را مدرسه فيضيه بفروشي. خيلي از کتابهايي که ميخوانيم ممکن است در بعضي جاها مورد نياز باشد اما در همه جا به درد نميخورد. بايد کار ما همراه با اين باشد که غلط نباشد. توجيه هم نکنيم که درآمدش را جاي ديگر ميگذاريم.
درآمد بدون کار ممنوع است. مثلاً يک استاد خياط هست، پارچهي کت و شلوار را فلان مبلغ ميخرد. بعد به شاگردانش ميدهد و ميگويد: شما بدوزيد. اين درآمد حرام است. جز اينکه اين استاد خياط يک نقشي داشته باشد. يعني قيچي کند، ببرد. يک کاري بايد بکند.
در کار مواظب لغزشهاي نفساني باشيد. بعضي کار ميکنند ولي روي هوس خودشان است. دستور خدا نيست. کار مهم نيست، استقامت هم مهم نيست. حديث داريم پيغمبر فرمود: سوره هود مرا پير کرد. «فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْت» (هود/112) زمان شاه تودهاي داشتيم سي سال زندان بود. مخالف شاهنشاهي بود. اين استقامت ميکند اما «كَما أُمِرْت» نيست. «وَ مَنْ تابَ مَعَك» گاهي ميگويد: مردم را چه کنم؟ گاهي آدم حريف خودش ميشود اما حريف مردم نميشود. يکوقت يکي از خطوط سياسي پيش من آمد، گفت: خوشا به حالت! تو موفق هستي. ما در خط سياسي افتاديم و خيلي توفيقات ما کم شد. گفتم: به اين حرف معتقد هستي؟ گفت: بله. من به حال تو غبطه ميخورم. گفتم: دست بردار. گفت: آخر من يک باندي راه انداختم. روزنامه و حزب و تيم دارم. خودم هم برگردم، با آنها چه کنم؟
يکي از کساني که حق اهل بيت را خورده بود. پشيمان شده بود. گفتم: بگو. گفت: نه، حاضر هستم جهنم بروم ولي حاضر نيستم برگردم! گاهي وقتها ميگويد: اين را گفتم بايد تا آخرش بايستم. پناه ميبرم از اينکه بعد از اينکه بصير شدم دوباره منحرف شوم و پناه ميبرم از اينکه کار ميکنم اما دنبال هوا و هوس هستم. يک عمري کار ميکنم هوس! خيال کردم آدم خوبي هستم. در قرآن چند تا «يَحسَبون» داريم. «يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً» (کهف/104) خيال ميکند کارش درست است. «وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ» (اعراف/30) خيال ميکند راهش درست است. در دنياي خيال است.
کسي مرتب صف اول نماز جماعت ميرفت. يکبار آمد ديد نماز جماعت شروع شده و صف اول پر است و صف آخر ايستاد. آنروز نمازش تمام شد گفت: معلوم ميشود براي خدا نبوده است. انسان گاهي ممکن است خيلي هم زحمت بکشد ولي براي خدا نباشد. بنده خدايي بود آب انبار و حسينيه و کاروانسرا و مسجد و زايشگاه و خيلي خيّر بود. يکوقت يک جايي ايستاده بود. جواني گفت: اين همه کار خير کردي، مردي بيا مرا هم داماد کن. گفت: اگر ده هزار تومان داشته باشم داماد ميشوم. گفت: از کجا بدانم راست ميگويي؟ گفت: والله ميروم داماد ميشوم! ايشان هم ده هزار تومان داد. اين آدم خَيّر از دنيا رفت. يکي از علما اين را براي من نقل ميکرد. ميگفت: يک شب به خواب يکي آمد و گفت: هر کاري کردم همه لغو شد. گفتند: براي خدا نبود! تو اصرار داشتي با کاشي کاري بنويسي که باني اين فلاني است! کنار خيابان ده هزار تومان به جواني دادي، هم يادت رفت بنويسي و هم يادت رفت به کسي بگويي. همين برايت ماند و قبول شد! هرچه را خودت نوشتي خدا پاک کرد. هرچه را خدا نوشت ماند. حديث داريم خدا ميگويد: «أنا خير الشريک» من شريک خوبي هستم. اگر يک درصد براي کسي ديگر است، ميگويم: همه را به او بدهيد. گاهي وقتها آدم کار ميکند ولي براساس هوا و هوسش کار ميکند.
ما داشتيم کساني را که در مورد يک موضوع 130 جلد کتاب نوشته است. من خانهاش رفتم، بنده خدا عمرش را صرف چه کاري کرده است؟ چه بحثي مورد نياز است؟ نياز امروز ما چيست؟ در تلويزيون يکوقت يک گاوصندوقي زير آب بود. گفتند: هرکس زير آب شيرجه برود و در گاوصندوق را باز کند، جايزه ميدهيم. هي ميرفتند و نفسشان ميگرفت و بالا ميآمدند. من اين را ديدم و گفتم: در تاريخ کدام گاو صندوق زير آب گير کرده است؟ در هيچ کشوري گاوصندوق داخل آب گير نکرده است. يا تابلو ديدم که هرکس يک ساندويچ شانزده کيلويي را در يک ربع بخورد، يک ماشين برنده ميشود. اين چيست؟ چه جايزهاي است؟ کارهايي است که نفس است. در دنياي خيال است. در خواص و عوام هم هست. يعني اگر فردا به من بگويند: آقاي قرائتي شما به جاي درسهايي از قرآن شبکه يک و سمت خدا شبکه سه، بيا به آفريقا برو! من راحت ميروم يا نه؟ گاهي فکر ميکنيم همه ايران ما را ديدند. آيت الله بهاءالديني هم دورهي امام بود. به من گفت: قرائتي، اگر در تلويزيون بحث کني و همه مردم ايران هم گوش بدهند، فکر نکن براي قيامت تو ذخيره شده است. يک ميمون هم برقصد همه مردم نگاهش ميکنند. مواظب باش ميمون نباشي. مهم نيست چقدر بيننده هست. ممکن است يک حرف در دو نفر اثر بگذارد، مخاطب تو دو نفر باشد ولي حرف تو اثر کند. ممکن است ميليونها نفر باشند و اثر نکند. يعني قدر منار به اين است که چقدر اذان روي منار ميگويند. نگوييد: منار هشتاد متر است. کاشي کاري آن براي زمان احمدشاه و ناصر الدين شاه است. داريم آدمهايي که در حرم امام رضا ميآيند، امام رضا مقابلش است، ميگويد: احمد آقا اين لوستر به نظرم الآن دو سه ميليارد ارزش دارد. براي زمان ناصر الدين شاه است. امام رضا را ول کرده و لوستر را قيمت ميکند.
مسأله ديگر اينکه محبت افراد ضعيف به منزله عمل است. کسي کار نميکند ولي آدمهايي را دوست دارد. خدا ميگويد: چون اين را دوست داري و اين آدم خوبي بود. اين دوستي را به جاي کار ميپذيرم. اين يک چيز نويي بود. خدمت امام ميآمدند، ميگفت: بعضي آدمها شيعه هستند، شما را دوست دارند. اما کارش غلط است. مثلاً ممکن است نمازش هم غلط باشد. ولي امام صادق را دوست دارد. امام حسين را دوست دارد. ميگويد: «فيدخله الله عزّ وجل الجنه» اين محبت دستمايه ميشود که بعد وارد بهشت شوند. «ان الرجل ليبغضکم و ما تدري ما تقولون» بعضي آدمها هم کينه ما اهل بيت را دارند. بغض دارند. آدمهايي هستند از آخوند خوششان ميآيد ولي نميدانند اين کيست؟ ميبيند آخوند است سلام ميکند ولي نميداند چه کسي است؟ حديث داريم امام فرمود: اين محبتها هم به جاي عمل حساب ميشود.
مسأله ديگر اينکه عملگرا باشيم نه خيال گرا. «العاقل يعتمد علي عمله الجاهل يعتمد علي أمله» (غررالحكم، ص 151) به عمل آدم عاقل نگاه کن. نگو: انشاءالله ارشدش را ميگيرد. بعد دکترا ميشود. بعد جزء هيأت علمي دانشگاه ميشود. ممکن است يک جوان باشد فعلاً هيچ پولي ندارد اما از کار فراري نيست. علاقه به کار دارد. اعتماد کنيد روي توانايي کارش. اعتماد نکنيد که بعداً چه خواهد شد.
شريعتي: نکات خوبي را شنيديم. امروز صفحه 52 قرآن کريم آيات 16 تا 22 سوره مبارکه آل عمران در سمت خدا تلاوت خواهد شد.
«الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا إِنَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ قِنا عَذابَ النَّارِ «16» الصَّابِرِينَ وَ الصَّادِقِينَ وَ الْقانِتِينَ وَ الْمُنْفِقِينَ وَ الْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحار «17» شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيم «18» إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِآياتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِساب «19» فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّهِ وَ مَنِ اتَّبَعَنِ وَ قُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْأُمِّيِّينَ أَ أَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِباد «20» إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ يَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيم«21» أُولئِكَ الَّذِينَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِين «22»
ترجمه: (پرهيزگاران) كسانىاند كه مىگويند: پروردگارا! براستى كه ما ايمان آوردهايم، پس گناهان ما را ببخشاى و ما را از عذاب آتش حفظ فرما. (پرهيزگاران، همان) صابران و راستگويان و فرمان برداران فروتن و انفاق كنندگان و استغفار كنندگان در سحرها هستند. خدايى كه همواره به عدل و قسط قيام دارد، گواهى داده كه معبودى جز او نيست و فرشتگان و صاحبان دانش (نيز به يگانگى او گواهى دادهاند) جز او كه مقتدر حكيم است، معبودى نيست. همانا دين (مورد پذيرش) نزد خداوند، اسلام (وتسليم بودن در برابر فرمان خداوند) است و اهل كتاب اختلافى نكردند، مگر بعد از آنكه علم (به حقّانيت اسلام) برايشان حاصل شد، (اين اختلاف) از روى حسادت و دشمنى ميان آنان بود و هركس به آيات خداوند كفر ورزد، پس (بداند كه) همانا خداوند حسابگرى سريع است. (از اين رو) پس اگر با تو به گفتگو و ستيز و محاجّه برخاستند، (با آنها مجادله مكن و) بگو: من و پيروانم روى به خدا تسليم كردهايم. و به اهل كتاب (يهود و نصارى) و اميّين (مشركان بىسواد مكّه) بگو: آيا شما هم (در برابر خدا) تسليم شدهايد، پس اگر تسليم شدند و اسلام آوردند همانا هدايت يافتهاند و اگر سرپيچى كردند (نگران مباش، زيرا) وظيفهى تو فقط رساندن دعوت الهى است، (نه اجبار واكراه) و خداوند به حال و عمل بندگان بيناست. براستى كسانى كه به آيات خداوند كفر مىورزند و پيامبران را به ناحق مىكشند وكسانى از مردم را كه فرمان به عدالت مىدهند مىكشند، پس آنان را به عذابى دردناك بشارت ده. آنان كسانى هستند كه اعمالشان در دنيا و آخرت تباه شده و هيچ ياورى براى آنها نيست.
شريعتي: انشاءالله خداوند توفيق عمل به اين آيات نوراني را به همه ما عنايت کند. امروز آخرين نماز يکشنبه ماه ذي القعده است. انشاءالله از اين نماز غافل نشويم. اين هفته از علامه مجلسي تجليل ميکنيم. عالمي که خيلي از ما سر سفره با برکت بحارالانوار ايشان نشستيم. اگر نکتهاي هست بفرماييد.
حاج آقاي قرائتي: اصولاً بد نيست به اسمي که رسيديم و ديديم خدمتي کرده است، اگر قرآن نميخوانيم، حداقل يک صلواتي بفرستيم و ثواب صلوات را به آنها هديه دهيم. الآن هم صلواتي بفرستيم و ثوابش را به مرحوم علامه مجلسي هديه کنيم. از خيابان طالقاني رد ميشويم يک صلوات بفرستيم و ثوابش را به آيت الله طالقاني هديه کنيم. چون شهيد زنده است و وقتي به او هديه ميدهي، «فَحَيُّوا بِأَحْسَن» (نساء/86) وقتي يک صلوات به دکتر بهشتي هديه کردم، اين صلوات تقديم او ميشود و دکتر بهشتي ميگويد: انشاءالله از عمرت خير ببيني! از علامه مجلسي ياد بگيريم. سوخت ولي اسلام را معرفي کرد. شما علم نداري ولي پول که داري. فاميل جمع شويد. سي نفر شريک شويد و مسجد بسازيد. ديروز به ما اطلاع دادند منطقهاي ده هزار نفر جمعيت دارد، مسجد ندارد. ممکن است کسي نتواند يک خانه يا يک مسجد بسازد. حتي عيد قربان شد و نداريد گوسفند بکشيد، شريک شويد و يک گوسفند بکشيد. به موسي گفتند: نزد فرعون برو! گفت: شريکي! «وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي» (طه/32) هارون بيايد شريکي برويم.
در آياتي که تلاوت شد، خداي متعال ميفرمايد: «الصَّابِرِينَ وَ الصَّادِقِينَ وَ الْقانِتِينَ وَ الْمُنْفِقِينَ وَ الْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحار» همه کمالات را يکجا ميگويد. ميگويد: ضمن اينکه نماز شب بخوانيد بايد سخاوت هم داشته باشيد. افرادي هستند ممکن است نماز شب بخوانند ولي به کسي پول ندهند. افرادي سخاوت دارند ولي اهل نماز نيستند. اينها بايد با هم باشد. اگر چهار لاستيک را با هم باد کردي، ميرود. اگر يک لاستيک پنجر باشد و يکي پر باد باشد، يکبار از من پرسيدند، چرا کشورهايي که نماز ميخوانند عقب هستند؟ گفتم: براي اينکه به يک آيه عمل کردند «و اعبدوا» عبادت کن. به اين آيه عمل نکردند «و اعلموا» درس هم بخوان! قرآن گفته «و اعبدوا و اعلموا» هم عبادت کن و هم درس بخوان. اينجا قرآن تجليل ميکند از کساني که صابرين، مقاوم هستند. «صادقين» صداقت دارد. «قانتين» اهل تواضع است. «منفقين» اهل انفاق هست و سخاوت دارد. «مستغفرين» استغفار. حالا اگر کسي سحر بلند شد و حال خواندن نماز شب را ندارد. تشنه شد، دستشويي پيدا کرد. بچهاش گريه کرد. همين که سحر از خواب بيدار شدي اين کلمه را بگو که خدايا مرا ببخش! همين را بگو و بخواب! اين همت و غيرت ميخواهد و خوشا به حال آنهايي که دارند. اما اگر مادري بچهاش نصف شب بيدار شد و گريه کرد. حالا سحر بيدار شدي، يک استغفار بکن. بگو: خدايا مرا ببخش. يا بگو: «استغفر الله ربي و اتوب اليه». اين حداقل استغفار است. در اين اتوبان ميروي يک صلوات براي شهيد همت بفرست. براي شهيد ستاري يک صلوات بفرست. خير ميبينيد. خير برسانيد خير ميبينيد.
جايي رفته بودم، روي تابلو نوشته بود: «احترم تحترم» قرآن هم همين را ميگويد: «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُم» (بقره/152)، «زاغُوا أَزاغَ اللَّه» (صف/5) «تَنصُر يَنصُر» خير برسانيد، خير ميبينيد. نگو: مگر من نوکرش هستم؟ شما ميروي نان بخري يک نان هم براي پير زن همسايه بگير. چشمش کور! بچههايش آمريکا هستند. بابا برف آمده، در خانه تنهاست. يک نان هم براي او بگير. خير برساني، خير ميبيني! آب را سه رقم ميتوانيم بخوريم. يکوقت تشنه هستيم آب ميخوريم. گربه هم تشنه شود آب ميخورد. يکوقت آب ميخورم و ميگويم: سلام بر حسين! ياد عطش امام حسين ميافتي سلام ميکني. امام حسين هم سلام ميکند. ميگويد: سلام عليکم و رحمة الله! يک آب خوردن ميلياردي است. خدايا براي هر قطره آبي که به حق نازل شد و به حق مصرف شد، الحمدلله! چند قطره آب به حق مصرف شده است؟ هر قطره آبي که به حق نازل شد و به حق مصرف شد، الحمدلله! هنر ما بايد اين باشد که بتوانيم از جرقه جريان درست کنيم. وگرنه اينکه از هر خياباني رد شويم و يادي از شهدا نکنيم، فايده ندارد. اين توجه مهم است.
يک کسي به يکي از بستگان ما در کاشان گفت: شما فاميل آقاي قرائتي هستيد؟ گفت: بله. شروع به تعريف کردن از من کرد. فاميل ما گفت: برادر من با شهرتهايش براي تو! يک بستني بده بخوريم. شما کاري کردي، يک استغفرالله بگو و از خدا بخواه که خدايا مرا ببخش. يک دعا به ديگران بکن که خدايا مشکلات مردم را حل کن. دعا هم ميلياردي باشد. اگر سر نماز بگوييد: سمع الله لحمدي! يعني خدا حمد و ستايش مرا ميشنود. اما وقتي بگويي: سمع الله لمن حمده! يعني هرکس حمد و ستايش خدا را بکند، خدا ميشنود. سمع الله لمن حمده که گفتي، ميلياردي شد. چشم انداز ما بايد ميلياردي باشد. حتي يک ريال هم که صدقه ميدهيد بگو: دفع بلا از همه موجودات. نه دفع بلا از من و ماشين من! ما ميتوانيم با چشم انداز ابدي، دعاي ميلياردي، حتي آنهايي که به ما ظلم کرده است. خدايا هرکس به ما ظلم کرده را ببخش. «وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ» (نور/22) بخشيدي، من هم تو را ميبخشم!
شريعتي: خيلي از بيانات شما استفاده کرديم. دعا بکنيد و همه آمين بگوييم.
حاج آقاي قرائتي: اللهم صل علي محمد و آل محمد. خدايا هر آني که تلف شده، اسراف شده، هر خلافي که از ما سر زده است را ببخش. کمتر از آني ما را به خودمان واگذار نکن. همه ما را در همه کار براي هميشه به راه مستقيم هدايت بفرما. مشکلات فرد و جامعه ما را حل کن. قلب امام زمان را از ما راضي بفرما.
شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين»