اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

96-05-22-حجت الاسلام والمسلمين قرائتي - عاقبت بخيري


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: عاقبت بخيري
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين قرائتي
تاريخ پخش: 22- 05-96
بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد.

شريعتي: «اللهم وفقنا لما تحب و ترضي واجعل عاقبة امرنا خيرا» سلام مي‌کنم به همه دوستان عزيزم، خانم‌ها و آقايان، انشاءالله خداوند متعال پشت و پناه شما باشد و عاقبتتان بخير باشد. در خدمت حاج آقاي قرائتي عزيز هستيم. سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي قرائتي: سلام عليکم و رحمة الله.
شريعتي: بحث امروز شما را مي‌شنويم.
حاج آقاي قرائتي: بسم الله الرحمن الرحيم، الحمدلله رب العالمين بعدد ما احاط به علمه. الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي.
بحث امروز ما در مورد عاقبت بخيري است. خدايا عاقبت همه ما را ختم بخير بگردان. در مورد عاقبت بخيري و عاقبت به شري، بعضي خوش عاقبت و بعضي بد عاقبت مي‌شوند. قرآن و روايات خيلي حرف دارد. چند آيه را هديه کنم. «إِنَ‏ الْحَسَناتِ‏ يُذْهِبْنَ السَّيِّئات‏» (هود/114) کار خير که کردي، کار بد را مي‌پوشاند. از شما گناهي سر مي‌زند. سريعاً بلند شو نماز بخوان، سريعاً مسجد برو. اين نماز را که خواندي اين گناه را پاک مي‌کند. البته اگر گناه شخصي باشد، براي مردم باشد نه. قاليچه مردم را به خانه‌ام ببرم، حق الناس است. حق الناس از شهيد هم بخشيدني نيست. حديث داريم شهيد در جبهه هم شهيد شد، خدا همه گناهانش را مي‌بخشد جز حق الناس. حساب حق الناس جداست. «إِنَ‏ الْحَسَناتِ‏ يُذْهِبْنَ السَّيِّئات‏» يک وقتي يک پسر شانزده، هفده ساله پاي کلاس ما در زمان شاه مي‌آمد. مرتب مي‌آمد، يکبار ديگر نيامد. او را ديدم گفتم: چند هفته است نيامدي؟ گفت: من آن زمان که مي‌آمدم آدم خوبي بودم. يک دسته گلي آب دادم، بعد هم يک دسته گل ديگر. ديگر رويم نشد بيايم. گفتم: ديگر به اين جلسه نرو، به کارت را درست کن. گفتم: همين شيطان است. قرآن مي‌گويد: اگر دسته گل آب دادي، حتماً سر نماز برو. تو مي‌گويي حالا که گناه کردم پس ديگر مسجد نروم. اين را سفت بچسب!
يک کسي به من گفت: انگشترت را به من بده. گفتم: براي چه؟ گفت: مي‌خواهم هروقت نگاه کردم يادت بيافتم. گفتم: نمي‌دهم که هروقت ديدي نيست ياد من بيافتي. شما اينکه مي‌گوييد چون يک خلافي کردم من ديگر آدم خوبي نيستم، به گناه کشيده شدم. حتماً مسجد برو. «إِنَ‏ الْحَسَناتِ‏ يُذْهِبْنَ السَّيِّئات‏» يا قرآن مي‌گويد: «يُبَدِّلُ‏ اللَّهُ‏ سَيِّئاتِهِمْ‏ حَسَنات‏» (فرقان/70) خدا سيئه و بدي را به خوبي تبديل مي‌کند. چطور؟ مثل باغچه، در باغچه آب کثيف فرو مي‌رود و گل بيرون مي‌آيد. در همين باغچه خدا سيئه را تبديل به حسنه مي‌کند. يعني آب بد بو را تبديل به گل خوشبو مي‌کند. يک آيه در قرآن داريم مي‌گويد: «ثُمَّ نُفِخَ‏ فِيه‏» (زمر/68) در صور دميده مي‌شود و همه مي‌ميرند. «ثُمَ‏ نُفِخَ‏ فِيهِ‏ أُخْرى‏» يکبار ديگر بميري همه زنده مي‌شوند. اين چه فوتي است که هم با فوت همه مي‌ميرند، هم زنده مي‌شوند. مثل فوت خودمان، با فوت خودمان هم مي‌شود آتش را خاموش کرد، هم مي‌شود روشن کرد. خدا رحمت کند يکي از مراجع مي‌فرمود: قرائتي حرف‌هاي تو را بلد هستم ولي مثال‌هايت را گوش مي‌دهم.
يک خانمي گفت: چرا عرق پاک است و ادرار نجس است؟ گفت: عرق و ادرار هردو ساخت کليه است. گفتم: من تخصص ندارم، نمي‌دانم. گفت: نه اين ثابت شده است. گفتم: بايد اين دو را به آزمايشگاه بدهيم و ببينيم چه موادي در ادرار است، چه موادي در عرق است، چرا آن پاک است و آن نجس است. زنبور عسل هم موم مي‌سازد، هم عسل توليد مي‌کند و هم در بدنش زهر هست. همه هم از يک زنبور است. از درون عسل هم عسل بيرون مي‌آيد، هم زهر بيرون مي‌آيد و هم موم. حالا بر فرض هردو ساخت کليه بود و هردو هم مواد و ترکيباتش يکي بود. هر چيزي از هرجايي بيرون بيايد يک قيمتي دارد. گفتم: خانم اگر يک خال از روي دماغ عروس بيرون بيايد، اين عروس زشت مي‌شود. همين خال اگر از کنار لبش بيرون بيايد، زيبا مي‌شود. ترکيبات شيميايي خال يکي است. تا ببينيم از کجا بيرون مي‌آيد؟ «إِنَ‏ الْحَسَناتِ‏ يُذْهِبْنَ السَّيِّئات‏» از آب کثيف، گل خوشبو درست مي‌شود. «ثُمَّ نُفِخَ‏ فِيه‏» با يک فوت خاموش مي‌شود و با يک فوت روشن مي‌شود.
از افراد خوش عاقبت ساحرها بودند، فرعون ساحرها را جمع کرد، «سحّار» سحار يعني خيلي ساحر بودند. بعد هم مي‌گويد: «سَحَّارٍ عَلِيمٍ» (شعرا/37) عليم يعني در علم قوي است. نگفته: «ساحرٌ عالم»، گفته: «سَحَّارٍ عَلِيمٍ» فوق تخصص‌هاي ساحر را از مناطق مختلف دعوت کرد و گفت: مي‌خواهم با سحر و جادو آبروي موسي را بريزي. گفتند: خوب، پولي هم در ميان هست؟ «أَ إِنَّ لَنا لَأَجْرا» (شعرا/41) مزدي به ما مي‌دهي؟ «قالَ نَعَم‏» (شعرا/42) بله! «وَ إِنَّكُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِين‏» (شعرا/42) اصلاً در کاخ بياييد. بالاخره وقتي معجزه‌شان را انجام دادند، عصا و طناب را انداختند، يک حرکاتي شد، طوري که موسي ترسيد که نکند مردم گول بخورند. خدا گفت: نترس! عصا را بيانداز، عصا را انداخت، اژدها شد. همه طناب‌ها و عصاها را قورت داد. تا ساحرها ديدند عجب، تمام ابزار سحر و جادويشان در دل اژدها رفت، «فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدِين‏»(شعرا/46) همه به سجده افتادند، «قالُوا آمَنَّا» ما ايمان داريم. فرعون گفت:شما را تکه تکه مي‌کنم. گفتند: بگو ما را بکشند. «قالُوا لا ضَيْرَ إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا مُنْقَلِبُون‏» (شعرا/50) ما به سمت خدا رفتيم. يعني عمري در سحر و جادو بودند. در يک چرخش 180 درجه‌اي عاقبت بخير شدند.
يک نمونه ديگر عاقبت بخيري بالقيس خانم بود. خانمي بود پادشاه، خورشيد پرست، تاج و تخت بزرگي داشت. معجزه حضرت سليمان را ديد و ايمان آورد. يک پادشاهي که يک عمر منحرف است در يک لحظه ايمان مي‌آورد. مردم هم چهار دسته هستند. به طور عقلي، يا هم اول خوب هستند، هم آخر. بعضي نه اول خوب هستند، نه آخر. بعضي اولشان خوب است، آخرشان بد است. بعضي اولشان بد است، آخرشان خوب است. يک کسي يک جايي سخنراني کرد، از منبر پايين آمد. به يک نفر گفت: منبرم چطور بود؟ گفت: اولش خوب نبود ولي آخرش انصافاً خراب کردي. بعضي هم اول خوب هستند، هم آخر خوب هستند. مثل حضرت يحيي که مي‌گويد: «وَ سَلامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ‏ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا» (مريم/15) روز تولد زيبا، لحظه مرگ زيبا، قيامت سر فراز. همه نور است. اين تعبير به نحو ديگر براي حضرت عيسي آمده است. اين چهار مرحله که هست. قرآن نقل مي‌کند افرادي بودند مسيحي و غير مسلمان، ولي وقتي آيات قرآن را مي‌شنيدند، جذب مي‌شدند. اشک مي‌ريختند. «وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ» (مائده/83) وقتي آياتي که به رسول نازل مي‌شد مي‌شنيدند، «تَرى‏ أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا» براساس معرفت اشک مي‌ريختند. «مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا» اشک عارفانه، بعضي خيلي گريه مي‌کنند ولي عمق ندارند.
يک کسي بود وقتي مفاتيح دست مي‌گرفت، از همان چاپ افست گريه مي‌کرد. بخوان وسطش که رسيدي دعا کن. اشک با معرفت بريزيم. «مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا» در روايات هم داريم زيارت با معرفت، اشک بايد با معرفت باشد. عزاداري بايد با معرفت باشد. زيارت بايد با معرفت باشد. حُر آمد که امام حسين را بکشد ولي در راه امام حسين شهيد شد و توبه کرد. جِني‌ها آمد بروند، صداي قرآن را شنيدند، گفتند: چيست؟ «إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَبا» (جن/1) چه صدايي، چه آهنگي، چه مطالبي؟ «يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ» (جن/2) بعد گفتند: «فَآمَنَّا» ما ايمان مي‌آوريم. در کوچه صداي قرآن را شنيدند و ايمان آوردند. بعد هم گفتند: «يا قَوْمَنا أَجِيبُوا داعِيَ‏ اللَّهِ» (احقاف/31) بياييد بشنويد و شما هم ايمان بياوريد. ساعت هشت آيه را مي‌شنود، هشت و پنج دقيقه ايمان مي‌آورد و هشت و ده دقيقه تبليغ را شروع مي‌کند. آدم داريم که يک رکعت نماز نخواند ولي اهل بهشت بود.
شخصي به مدينه آمد، ديد خلوت است. گفتند: مسلمان‌ها به جنگ رفتند. کجا؟ احد نزديک مدينه است. گفت: چه جنگي؟ گفت: بت پرستان مکه با مسلمانان مدينه. نزد پيغمبر رفت و چند لحظه با پيغمبر صحبت کرد و گفت: من ايمان آوردم. مي‌خواهم به جبهه بروم. همان‌جا رفت جبهه و شهيد شد. اين به ظهر نکشيد که بگوييم: ظهر شد و اذان گفتند و نماز بر اين واجب شد. يعني صبح ساعت 9 وارد مدينه شد. ساعت 10 به احد رفت، ساعت 11 جبهه رفت وساعت 11:30 شهيد شد. درباره‌ي اين گفتند: «دخل الجنه و لم يصلي الرکعتين» حتي يک رکعت نماز به او واجب نشده بود. گاهي وقت‌ها آدم‌هايي هستند بنزيني هستند. بنزين با يک گوگرد روشن مي‌شود. اينهايي که تر هستند هي کبريت روشن مي‌کني، فايده ندارد.
شخصي نزد حضرت آمد و گفت: قرآن به من ياد بده. حضرت ايشان را به يکي از اصحاب سپرد و گفت: کنار مسجد به او قرآن ياد بدهيد. اين هم رفت آيه «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ‏ زِلْزالَها» (زلزله/1) به اين آيه رسيد، «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ، وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ» (زلزله/7 و8) ذره‌اي کار خير بکنيد يا ذره‌اي کار شر بکنيد، خدا بي پاسخ نمي‌گذارد. يعني هرچيزي حساب و کتاب دارد. در اين هستي هر چيزي حساب و کتاب دارد. اين عربي که تازه آمده قرآن ياد بگيرد، گفت: بس است. گفت: کجا بس است؟ تو دو دقيقه شاگردي کردي. بايست برايت قرآن بخوانم. گفت: نمي‌خواهم. همين کافي است «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ» ذره‌اي کار خير يا شر اثر دارد. هرچه به ايشان گفت، گفت بس است. اين مسلمان نزد پيغمبر آمد، گفت: يا رسول الله عجب شاگردي به من دادي! ليز بود. تا سوره زلزله را خواندم بلند شد رفت! حضرت فرمود: «رجع فقيها» او بيرون رفت اما فقيه شد. با معرفت شد. اينها براي عاقبت بخيري است. بچه‌هاي يعقوب عاقبت بخير شدند. وقتي به يوسف گفتند: ما غلط کرديم ببخشيد. گفت: «لا تَثْرِيبَ‏ عَلَيْكُمُ الْيَوْم‏» (يوسف/92) همين الآن شما را بخشيدم. به پدرشان گفتند: ما يوسف را در چاه انداختيم، تا در فراق او اشک ريختي و چشم‌هاي تو از ديد افتاد. طلب استغفار کردند. گفت: براي شما هم استغفار مي‌کنم. يعني با اينکه ظلم بزرگي کردند، دعاي پدر و عفو برادر شامل حالشان شد. قصه‌ي يوسف که قرآن مي‌گويد: بهترين قصه است، خيلي قله‌هاي بلندي دارد، خيلي دره‌هاي خطرناک دارد. فراز و نشيب زياد دارد. نکات سوره يوسف را جمع آوري کردم، هزار و چهارصد نکته از اين سوره درآوردم. چه کسي مي‌تواند ده صفحه قصه بنويسد که 1400 نکته داشته باشد. هم فراق درونش است. يعقوب دهها سال يوسف را نديد. همديگر را ديدند، وصال هم در قصه هست. فراق و وصال! هم چاه و هم جاه درونش است. يوسف را در چاه انداختند، عزيز شد و بالا آمد. هم کوري درونش است و هم بينايي. يعقوب از گريه کور شد، يعقوب از وصال بينا شد. هم تهمت درونش است و هم برائت. گفتند: يوسف نعوذ بالله قصد بد کرده است. هم يوسف تبرئه شد، نه! زليخا عاشق شده است. تهمت و برائت، کوري و بينايي، چاه و جاه، فراق و وصال، قحطي و آبادي، هفت سال قحطي و هفت سال آبادي شد. امانت و خيانت، اينها زيبايي‌هاي قصه يوسف است. اگر کسي مزه قرآن را بچشد، اصلاً کتاب ديگر را مطالعه نمي‌کند. البته چيزهاي ديگر براي تکميلش بد نيست. قرآن خيلي غني است. ما قدر نمي‌دانيم. توکل قرآن، حفظ قرآن، تفسير قرآن، در قرآن همه چيز هست. «قولوا» چه بگوييم. «لا تقولوا» چه نگوييم. با چه کسي رفيق شويم و با چه کسي رفيق نشويم. تا الآن عاقبت بخيرها را گفتم. بالقيس، ساحرها، حُر، جني‌ها!
اما عاقبت به شرها؛ قرآن مي‌گويد: «آمَنُوا ثُمَ‏ كَفَرُوا» (نساء/137) ايمان داشت، اما بد شد. «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ‏ الْعِجْل‏» (بقره/51) خداپرست بود، سراغ گوساله پرستي رفت. انقلابي بود، بي تفاوت شد. بي تفاوت بود، ضد انقلاب شد. سالم بود، گول خورد. «ثُمَّ تَوَلَّيْتُم‏» (بقره/64) حضرت امير فرمود: شيطان شش هزار سال عبادت کرد. بعد مي‌فرمايد: نمي‌دانيم اين سالها، سالهاي دنيايي بوده يا سالهاي آخرتي. چون يک روز آخرت، «كَأَلْفِ‏ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ» (حج/47) مساوي با هزار سال است. ولي در يک ماجرا انسان خودش را هم نمي‌شناسد، ولي يک کار دست انسان هست. قرآن در مورد حسن عاقبت مي‌گويد: پيغمبر مي‌گويد: «فَلا تَمُوتُنَ‏ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُون‏» (بقره/132) يعني سعي کنيد مسلمان بميريد. از اين پيداست که دست ما هم هست. اينطور نيست که بگوييم: کار دست ما نيست. يک تلاشي، کاري،نيتي. دور انديشي کنيم که در اين تجارت عاقبتش ورشکستگي است. تجارت بي کله مي‌کنم. تجارت بي کله ورشکستگي است. رانندگي بي کله عاقبت ندارد. هرچيزي حساب دارد. درس خواندن حساب و کتاب دارد. قرآن مي‌گويد: «لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَن‏» (توبه/75) شخصي به نام ثعلبه بود. در مدينه کشاورزي مي‌کرد. به پيغمبر گفت: دعا کن کار من توسعه پيدا کند. گفت: همان مقداري که داري بس است. گفت: نه! گفت: به نفع تو نيست. همين مقداري که داري زندگي آرامي داري. قبول نکرد. رفت کارش را توسعه داد. مدينه برايش تنگ بود. بيرون مدينه رفت دامداري و کشاورزي راه انداخت. حضرت مأمور فرستاد که زکات بده. گفت: براي چه زکات بدهم؟ قرآن آيه دارد که «وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَ‏ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ» اگر خدا وضع مرا خوب کند، صدقه مي‌دهم. زکات مي‌دهم و به فقرا کمک مي‌کنم. اما همين که به او داديم، «بَخِلُوا» (توبه/76) يادش رفت.
در مورد عروس و دامادها هم خدا يک آيه دارد. مي‌گويد: وقتي عروس و داماد ازدواج مي‌کنند، «تَغَشَّاها‏» (اعراف/189) پارچه دور خودشان مي‌‌پيچند. «حَمَلَتْ‏ حَمْلًا خَفِيفا» (اعراف/189) حامله مي‌شود. ولي سبک، همين که سنگين شد، «أَثْقَلَت‏» اين بچه در شکم هي رشد کرد، کم کم دوران بارداري شد، «دَعَوَا اللَّهَ» عروس و داماد هردو دعا مي‌کنند. «رَبَّهُما لَئِنْ آتَيْتَنا صالِحاً» خدايا اگر اولاد صالحي به ما دادي، «لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ» ما شکر مي‌کنيم. همين که خدا به آنها اولاد صالح مي‌دهد، مي‌گويند: خدا نداد. ما خودمان فلان ويتامين را خورديم. فلان دکتر رفتيم. فلان سونوگرافي رفتيم. فلان تغذيه را خورديم. اول مي‌گويند: خدا و بعد کم کم يادشان مي‌رود. ما زود فراموش مي‌کنيم.
بنده خدايي در سفر کربلا بي پول شد. در حرم رفت و گفت: يا علي! ما شنيديم شما شب‌ها در خانه فقرا غذا مي‌دادي. حالا ما بي پول شديم، يک کسي بيايد امشب به ما يک صد توماني بدهد. کنار ايستاده بود و يک مرتبه ديد، يک نفر گفت: سلام!  چه خوب شد تو را ديدم. من چند روز پيش ايران بودم. همشهري شما بود. داشتم مي‌آمدم پدرت را در بازار ديدم. گفتم: من نجف مي‌روم، ممکن است پسر شما را ببينم. پدر شما اين صد تومان را داد و گفت: اگر ديدي به او بده. گرفت و گفت: ما به اميرالمؤمنين گفتيم: صد تومان برسان. به حضرت علي گفت: آقا اين حساب نيست. اين را پدرم داد! اگر مي‌خواهي بدهي خودت بده! وهابي‌ها مي‌گويند: توسل شرک است. يا ابالفضل، يا فاطمه، يا زهرا شرک است. يا الله بگوييد! ما مي‌گوييم: توحيد چيست؟ مي‌گويند: توحيد اين است که بگويي: «لا اله الا الله» ابالفضل و حضرت زهرا و امامان را کنار بگذاريد. فقط خدا! اين توحيد است. شما که مي‌گوييد: يا الله، يا حسن، يا ابالفضل، شما مشرک هستيد. جوابش در قرآن است. قرآن مي‌گويد: پرنده‌ها را در آسمان چه کسي نگه داشته است؟ «ما يُمْسِكُهُنَ‏ إِلَّا اللَّه‏» (نحل/79) «ما يُمْسِكُهُنَ‏ إِلَّا الرَّحْمن‏» (ملک/19) «الا الله» يعني خدا اين پرنده را نگه داشته است. در عين اينکه مي‌گويد: خدا نگه داشته است، آيه ديگر مي‌گويد: «يَطِيرُ بِجَناحَيْه‏» (انعام/38) با دو پال مي‌پرد. يعني خدا نگه مي‌دارد به واسطه بال زدن. «ما يُمْسِكُهُنَ‏ إِلَّا اللَّه‏» فقط خدا نگه داشته است. بعد مي‌گويد: «يَطِيرُ بِجَناحَيْه‏» درست است خدا نگه داشته است ولي خدا کار را با دو بالش کرده است. پس واسطه اشکال ندارد. «فَيُحْيِي‏ بِهِ الْأَرْضَ» (روم/24) باران مي‌فرستيم، خدا زمين مرده را زنده مي‌کند، اما «بِهِ» يعني توسط باران، «بِه» يعني واسطه هست. «بِه» يعني توسط باران زنده مي‌کنيم. خدا توسط باران زنده مي‌کند. خدا اين پرنده را نگه داشته توسط بال زدنش. کل هستي با ابزار و اسباب است. همين برق به واسطه سيم به ما مي‌رسد. همين ميوه به واسطه ريشه درخت از طريق ساقه و شاخه و گل به ما مي‌رسد. واسطه‌ها نبايد ما را از خدا غافل کند.
نماز همه توحيد است. از اول نماز مي‌گوييم: الله اکبر!    در اذان هم مي‌گوييم: «لا اله الا الله» اين توحيد است. در نماز مي‌گوييم: «اياک نعبد و اياک» فقط بنده تو! فقط کمک از تو! در عين حال همين نماز امام زمان که شما مي‌خواني صد مرتبه در نماز امام زمان که توسل به امام زمان است، «اياک نعبد و اياک نستعين» است. يعني وقتي به اولياي خدا هم متوسل مي‌شويم، به امام زمان متوسل مي‌شويم اما در نماز امام زمان مي‌گوييم: فقط تو! فقط تو! صد بار مي‌گوييم: فقط تو! اين اشکال ندارد که انسان نماز امام زمان بخواند ولي در نماز امام زمان بگويد: فقط خدا! ما خيلي قول مي‌دهيم. قرآن بارها نقل کرده است. «فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ» (عنکبوت/65) وقتي سوار کشتي مي‌شوند، گرفتار موج مي‌شوند، يا الله! «فَلَمَّا نَجَّاهُمْ» جفتک مي‌زنند. همين که به خشکي مي‌رسد فراموش مي‌کند. ما نبايد يادمان برود، با خدا لجبازي نکنيم. 34 هزار شهيد فقط در بهشت زهرا است. 240 هزار شهيد در ايران است. چقدر جانباز و اسير داريم. اينها بوده تا جمهوري اسلامي درست شده است. فردا ما ممکن است خدا را قبول نکنيم ولي مرگ را قبول مي‌کنيم. چون هيچکس نيست که بگويد: من مرگ را قبول ندارم. آدم هست بگويد: خدا را قبول ندارم ولي آدم نداريم که بگويد: مرگ را قبول ندارم. مرگ هست! حجاب و اختلاس بانک و ورشکستگي و غلط‌کاري‌هاي بعضي از ما، همه ما با همه ضعف‌هايي که داريم بايد روز قيامت پاسخ بدهيم. اين دوربين براي من نيست.
آيت الله اشرفي زماني طلبه بود که دو سه روز نان براي خوردن نداشت. از ضعف افتاد. آيت الله مدني به من گفت. گفت: عبايم پاره بود. مدت‌ها با عباي پاره مي‌رفتم. منتهي اين قسمت که پاره بود را دست مي‌گرفتم که نفهمند اين پاره است. حالا عباي پاره چيزي نيست. کتک‌هايش را اباذر خورد، ما به پلوهايش رسيديم. چقدر عالم صدها برابر من سواد داشته و دوربين نداشته است. حالا دري به تخته خورده دوربين را مقابل من آوردند. زحمات ديگران را فراموش نکنيم. شهدا و جانبازان و بزرگان را فراموش نکنيم. مادران را فراموش نکنيم. درست است که عروس تقاضايي دارد، ولي مادر، مادر است. يکوقتي مهندسين شهرداري را دعوت کرده بودم. گفتم: يک قانوني تصويب کنيد که هرجا برج مي‌سازيد کنار هر آپارتماني دو تا سوئيت هم بسازيد. براي اينکه مادر و پدر را نمي‌شود در اين آپارتمان‌ها برد. زن و بچه جوان هستند و مي‌خواهند فيلم ببينند، پدر و مادر پير مريض است و مي‌خواهد زود بخوابد. از آن طرف هم نبايد آنها را سالمندان بفرستيم. مگر اينها زباله هستند؟ مگر مرده‌اند که بيرون از شهر باشند؟ من اين سوئيت را اجاره کنم که مادرم نزد خودم باشد. «إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ‏ الْكِبَر» (اسراء/23) يعني بايد نزد تو پير شوند. پدر و مادر بايد نزد خودت باشند. غذا که مي‌خوري يک بشقاب هم به مادرت بده. مادر خسته شد در اتاق برود، بچه‌ها و نوه‌ها را ببيند. دلش باز شود. ما چه مي‌کنيم؟ ما پيرها را کلينيک مي‌گذاريم و بعد دکتر مي‌آوريم که اينها افسردگي دارند. خوب معلوم است، 90 سال سن دارد، چشمش نمي‌بيند، گوشش نمي‌شنود. آدم مريض و پير همه به هم نگاه مي‌کنند، اصلاً افسرده مي‌شوند. آدم سالم هم در بين اينها باشد افسرده مي‌شود. ولي اگر هر پيري نزد دو تا جوان باشد چقدر حالش خوب است.
در سفر حج بعضي از زن‌هاي جوان مي‌گويند: يواشکي برويم اين اعمال حج را انجام بدهيم، اين پيرزن نفهمد. چون اگر بفهمد مي‌گويد: من هم با شما مي‌آيم. شما نمي‌داني شايد دست پيرزن را گرفتي بردي، پيغمبر زيارت تو را قبول کرد. گاهي احترام به پير، خير مي‌دهيم و خير مي‌رسانيم. از هر دستي بدهيم از همان دست خواهيم گرفت. دعاي پدر و مادر مستجاب مي‌شود. دعاي فرزند هم در حق آنها مستجاب مي‌شود. اگر مستجاب نمي‌شد خدا نمي‌گفت: دعا کن. اينکه مي‌گويد: «وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّيانِي صَغِيراً» (اسراء/24) به بچه‌ها مي‌گويد: به پدرت دعا کن. خدايا تو به ما مي‌گويي: دعا کن. حالا دعاي پدر و مادر را مستجاب نمي‌کني؟ وقتي خدا مي‌گويد: قرائتي دعا کن، يعني مستجاب خواهد شد. دعاي فرزند نسبت به پدر و مادر مستجاب مي‌شود. خير نرسانيم خير نمي‌بينيم.
شريعتي: خيلي از جوان‌ها چشم به راه پدران دلسوزي مثل شما هستند که براي عاقبت بخيري آنها دعا کنيد.
حاج آقاي قرائتي: در قرآن داريم يوسف وقتي دعا کرد گفت: «تَوَفَّنِي‏ مُسْلِما» (يوسف/101) خدايا عاقبت مرا بخير کن. حضرت يوسف براي عاقبتش وحشت داشت. يا داريم اولياي خدا وقتي دعا مي‌کنند، مي‌گويند: «وَ تَوَفَّنا مَعَ‏ الْأَبْرار» (آل‌عمران/193) خدايا من با خوب‌ها بميرم. يا داريم «فَلا تَمُوتُنَ‏ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُون‏» (بقره/132) حضرت يعقوب به بچه‌هايش مي‌گفت: سعي کنيد مسلمان بميريد. يعني در سلامت و در حال ايمان به خدا بميريد. يکوقتي خدمت آيت الله العظمي گلپايگاني رسيدم، روزهاي آخر عمر ايشان بود. گفتم: اگر شما يک دعاي مستجاب داشته باشي، چون بالاخره يک عمري دعا و نماز شب و تحقيق و علم و تربيت طلبه داشتيد. اگر يک دعاي مستجاب داشته باشيد چه مي‌گوييد؟ گفت: دعا مي‌کنم خدا عاقبت مرا بخير کند. اين مسأله مهم است چون گاهي افراد دست به کارهايي مي‌زنند، تجارت، اقتصاد، سياست ولي عاقبت به شر مي‌شوند. يعني همه چيزشان را مي‌بازند. دين و دنيايشان را مي‌بازند. من به عنوان يک مسلمان دعا مي‌کنم. خدايا به آبروي همه کساني که عاقبت بخير شدند، عاقبت همه ما را ختم بخير بفرما. دنياي ما را طوري تدبير کن که عاقبت به شر نشويم. آبرو درست کردنش شصت سال طول مي‌کشد ولي ريختنش يک دقيقه طول مي‌کشد. برعکس بيماري است. بيماري يک مرتبه بيمار مي‌آيد و ذره ذره خوب مي‌شود. يعني بيماري يکبار مي‌آيد و به تدريج مي‌رود. برعکس آبرو به تدريج جمع مي‌شود و يکباره مي‌ريزد. آدم نمي‌داند. گاهي آدم خودش را هم نمي‌شناسد. خدا رحمت کند من از مرحوم مطهري شنيدم. مي‌گفت: اگر مي‌خواهيد بدانيد چه حقيقتي هستيد، ببينيد چه خوابي مي‌بينيد. گاهي افراد در خواب دست به کارهاي بدي مي‌زنند ولي در روز هم خيلي آدم‌هاي خوبي هستند. مي‌گويد: اگر در خواب يک غلطي کردي معلوم مي‌شود تو همان هستي. اگر در بيداري دست به کاري نمي‌زني پيداست رودروايسي گير کردي. حقيقت انسان آنجا معلوم مي‌شود. داريم اگر خواستي با کسي رفيق شوي سه بار او را عصباني کن. اگر بار سوم و چهارم فحش نداد، با اين رفيق شو. چون در سرازيري آدم نمي‌فهمد که ماشين سالم است، در سرازيري هر بشکه‌اي ماشين درجه يک است. در سر بالايي معلوم مي‌شود يک ماشين چقدر قدرت دارد. بنده نزديک چهل سال است در تلويزيون هستم، واقعاً دين دارم؟ سه تا تلفن به من شود، بحث‌هاي شما از اين هفته در تلويزيون قطع شد. اِ... الو! به حفاظت بگوييد: ين راننده و پاسداري که در اختيار شماست، برگردند. شما ديگر پاسدار نداريد. ستاد نماز به اوقاف وصل شد، نهضت سواد آموزي به آموزش و پرورش وصل شد. سه تا تلفن به من بشود بعد ببينيم ما چه کاره هستيم. لذا خيلي‌ها که طلاق مي‌گيرند بد عاقبت هستند. اول قربان هم مي‌رفتند. ولي بعد از يک مدتي به طلاق مي‌کشد. خدايا عاقبت ازدواج ما، عاقبت اقتصاد ما، عاقبت سياست ما، چقدر از آدم‌ها در سياست بد عاقبت شدند. در اقتصاد بد عاقبت شدند. در مسائل حکومتي بد عاقبت شدند. خدايا همه ما را براي هميشه در همه کار عاقبت بخير بفرما. لذا کارهايي که مي‌کنيد در روايت داريم «وَ خَوَاتِيمِ‏ عَمَلِي‏» يعني اين کار آخرش چه مي‌شود؟ پيغمبر فرمود: هرکس يک سبحان الله و لا اله الا الله بگويد، درختي بر درخت‌هاي بهشت براي او اضافه مي‌شود. يک نفر گفت: پس بهشت ما خيلي درخت دارد. حضرت فرمود: بله، ولي گاهي هم يک آتش مي‌فرستيد و همه را مي‌سوزاند. «حَبِطَتْ‏ أَعْمالُهُم‏» (بقره/217) بد عاقبتي است. تمام درخت‌ها را از بين مي‌بريم. خدايا به حق محمد و آل محمد هميشه به همه ما حسن عاقبت مرحمت بفرما.
شريعتي: چون حسن عاقبت نه به رندي و زاهدي است *** آن به که کار خود به عنايت رها کنم
انشاءالله هميشه در پناه قرآن و اهل‌بيت باشيم، امروز صفحه 45 قرآن کريم آيات 265 تا 269 سوره بقره در سمت خدا تلاوت خواهد شد.
«وَ مَثَلُ‏ الَّذِينَ‏ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبِيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصابَها وابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَها ضِعْفَيْنِ فَإِنْ لَمْ يُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ «265» أَ يَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَنْ تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَ أَعْنابٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ لَهُ فِيها مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ وَ أَصابَهُ الْكِبَرُ وَ لَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفاءُ فَأَصابَها إِعْصارٌ فِيهِ نارٌ فَاحْتَرَقَتْ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُون‏ «266» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّباتِ ما كَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ لا تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُمْ بِآخِذِيهِ إِلَّا أَنْ تُغْمِضُوا فِيهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيد «267» الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلًا وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيم‏ «268» يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً وَ ما يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْباب‏ «269»
ترجمه: و مَثل كسانى كه اموال خود را در طلب رضاى خداوند واستوارى روح خود انفاق مى‏كنند، همچون مَثل باغى است كه در نقطه‏اى بلند باشد (واز هواى آزاد بحدّ كافى بهره بگيرد) وباران‏هاى درشت به آن برسد وميوه‏ى خود را دو چندان بدهد. واگر باران درشتى نبارد، باران‏هاى ريز و شبنم (ببارد تا هميشه اين باغ شاداب و پر طراوت باشد.) و خداوند به آنچه انجام مى‏دهيد، بيناست. آيا كسى از شما دوست دارد كه باغى از درختان خرما وانگور داشته كه از زير درختان آن نهرها در جريان وبراى او در آن (باغ) از هر گونه ميوه‏اى وجود داشته باشد ودر حالى كه به سن پيرى رسيده وفرزندانى (كوچك و) ضيعف دارد، گردبادى همراه با آتش سوزان به آن باغ بوزد و باغ را يكسره بسوزاند. اين چنين خداوند آيات را براى شما بيان مى‏كند تا شايد انديشه كنيد. اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! از پاكيزه‏ترين چيزهايى كه بدست آورده‏ايد و از آنچه ما براى شما از زمين رويانيده‏ايم، انفاق كنيد وبراى انفاق به سراغ قسمت‏هاى ناپاك (وپست) نرويد، در حالى كه خود شما هم حاضر نيستيد آنها را بپذيريد مگر از روى اغماض (وناچارى) و بدانيد خداوند بى‏نياز وستوده است. شيطان (به هنگام انفاق،) شما را از فقر وتهيدستى بيم مى‏دهد وشما را به فحشا و زشتى‏ها فرا مى‏خواند، ولى خداوند از جانب خود به شما وعده‏ى آمرزش و فزونى مى‏دهد و خداوند وسعت بخش داناست. (خداوند) حكمت و بينش را به هر كس بخواهد (وشايسته ببيند) مى‏دهد و به هركس حكمت داده شود، همانا خيرى فراوان به او داده شده است و جز خردمندان (از اين نكته) متذكّر نمى‏گردند.
شريعتي: امروز و اين هفته از مقام شامخ ملا احمد نراقي تجليل مي‌کنيم. صاحب کتاب آشناي معراج السعاده و تأليفات بسياري که از اين عالم فرزانه هست و رشادت‌ها و مجاهدت‌هاي علمي آنها در تاريخ ثبت شده و فراموش نمي‌شود و ما هم قدرداني مي‌ کنيم. نماز روز يکشنبه را فراموش نکنيد. اشاره قرآني را بفرماييد و بعد دعا بفرماييد.
حاج آقاي قرائتي: اين آيه درباره‌ي انفاق است. در قرآن حدود چهارصد آيه در مورد کمک به فقرا داريم. يا در قالب انفاق، يا درباره‌ي زکات، يا درباره‌ي «اعطي» يا «ايتاء» يا خمس، يا صدقه، يا کفاره، يا قرض الحسنه، يعني در قالب‌ها و واژه‌هاي مختلف کمک شده است. بعد هم چه انفاق کنيم؟ به چه کسي انفاق کنيم، چقدر انفاق کنيم؟ با چه نيتي انفاق کنيم؟ همه آيه داريم. اين صفحه که خوانده شد مي‌گويد: «أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّباتِ ما كَسَبْتُم‏» طيب باشد، دلپسند باشد. يک چيزي باشد که انسان بپسندد. يعني چيز آشغال ندهد. يک چيزي باشد که اگر خودت فقير بودي و به تو مي‌دادند ناراحت نمي‌شدي. «أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّباتِ ما كَسَبْتُم‏» از دارايي‌ات بده. از دسترنج خودت بده. وگرنه خواسته باشي يک پول باد آورده‌اي را بدهي ارزش نيست. درآمدت هم درآمد خوبي نيست. هم طيب باشد، هم پاک باشد. هم نتيجه دسترنج خودت باشد. اين خيلي مهم است.
شريعتي: در پناه خداي متعال باشيد. براي سلامتي حضرت ولي عصر(عج) دعا کنيم.