برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: اهميت کار در اسلام
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين قرائتي
تاريخ پخش: 18-04-96
بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد.
شريعتي: سلام عليکم و رحمة الله. سلام ميکنم به همه شما بينندگان خوب و شنوندگان نازنين. انشاءالله هرجا که هستيد خداي متعال پشت و پناهتان باشد. خدا را شاکريم بخاطر فرصتي که از او گرفتيم تا در اين لحظات و دقايق به اتفاق حاج آقاي قرائتي خدمت شما برسيم. سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي قرائتي: سلام عليکم و رحمة الله.
شريعتي: خدمت شما هستيم و مباحث شما را ميشنويم.
حاج آقاي قرائتي: بسم الله الرحمن الرحيم، بحث زياد است ولي بحثي که فکر ميکنم يک خرده بايد پي در پي گفت، ما حدود 12 ميليون بچه مدرسهاي داريم که پي در پي تعطيل هستند. اگر از هر ده نفري، يک نفر به حرف من گوش بدهد، 12 ميليون ميشود يک ميليون و دويست هزار نفر. دو هزار نفر بچه مدرسهاي، پنج ميليون هم دانشجو، 17 ميليون، يک ميليون هم معلم داريم هجده ميليون. يعني هجده ميليون فرهنگي داريم. من اساتيد دانشگاه و طلبهها را حساب نکردم. چند ماه فرصت داريم. يعني الآن يک ماه از تابستان هم رفته باشد، يعني 19 ميليون دو ماه چقدر ميشود؟ مقام معظم رهبري امسال در سخنراني مشهد و عيد نوروز فرمودند: کار ده خير و برکت دارد. من بحث ايشان را گوش دادم، خودم هم يک چيزهايي اضافه کردم و تا 27 مورد را يادداشت کردم که در مورد برکت کار بگويم. الآن اگر به من بگويند: مشکل مملکت ما چيست؟ ميگويم: کار کردن بد شده است. کارگري و کار افتخار نيست. مثلاً دختري ميگويد: اگر من در خانه کار کنم در شأن من نيست، چون من فوق ليسانس هستم و ديگر نبايد در خانه کار کنم. ديگر نبايد گلدوزي کنم. کار ننگ شده است و اين يک سرطان اخلاقي است.
کارگر بايد غرور داشته باشد و افتخار کند که کار ميکند. البته اين کلمه به اين معنا نيست که ما يک چيزي بفهميم که بالاتر از بزرگها باشند، اين رسم است. ما در حوزه درس ميخوانيم حرف را از استاد ياد ميگيريم و يک چيزي هم اضافه ميگوييم و باعث ميشد طلبه رشد کند. يکوقتي در ماشين نشسته بودم خدمت شهيد مطهري بودم. گفتم: شما در کتاب «امدادهاي غيبي» فرمودي علامت سقوط جامعه چهار تا است. ما چهار مورد شما را گوش دادم، گفتم: چه کسي گفته چهار تا؟ خودم فکر کردم تا دوازده مورد آوردم. من در ماشين که نشسته بودم براي ايشان خواندم. چند مورد را پسنديد و گفت: خوب است. يعني هيچوقت قفل نشويد که اين بايدها را ميگوييم. از افتخارات شيعه اين است که فقه ما باز است و بن بست ندارد، نميگوييم: حتماً بايد از ابوحنيفه بگيري، يا از مالک يا از شافعي. چه کسي گفته: چهار تا؟ ممکن است يکوقت آدمهايي باشند از آنها باسوادتر باشند. براي اهلبيت ما دليل قرآني و روايي داريم، از شيعه و سني که اهلبيت از همه برتر هستند. بعد از اهلبيت فقه باز است.
بسم الله الرحمن الرحيم، 1- کار خود انسان را مشغول ميکند. اين خودش يک برکت است. ما در تهران، يکوقت شهرداري يک کسي را آورده بود. ميگفت: اين پزشک است، بيمار رواني است. ميگفت: چهارده هزار نفر پيرزن و پيرمرد در تهران داريم که افسردگي دارند، بخاطر اينکه کسي نيست با اينها حرف بزند. همين که انسان دستش به کاري مشغول باشد.
يک کسي چاه ميکند، گفتند: اينجا آب ندارد. گفت: براي صاحبش آب ندارد، براي من نان دارد. من ميکَنم پولش را ميگيرم. اشتغال براي خود.
2- کار نشاط ميآورد. آدم بيکار افسرده است. احساس ميکند عمرش تلف شده است. آيت الله مشکيني ميگفت: روزي آمد غذا بخورد، آمد سر سفره ديد سفره پهن است و غذا آماده نيست. بلند شد گفت: الله اکبر! خانمش گفت: نماز نخواندي؟ گفت: خواندم ولي ديدم دو دقيقه از عمرم تلف ميشود. دو رکعت نماز ميخوانم. کتابي داريم به نام «پنج دقيقههاي قبل از غذا» نوشته من هروقت رفتم ديدم غذا آماده نيست، همانجا از اين کتابهاي جيبي داشتم مطالعه کردم و تمام نکاتي که از اين پنج دقيقهها بدست آوردم را به هم چسباندم.
آرايشگاهي آمد ريشهاي حضرت را اصلاح کند. لب حضرت تکان ميخورد. گفت: يا علي لب را نگهدار، موي روي لب را قيچي کنم. فرمود: اگر لب را نگهدارم، چهار سبحان الله عقب ميافتم! از حضرت پرسيدند: بار شتر چيست؟ نفرمود: صد هزار هسته خرما! فرمود: صد هزار درخت خرما! يعني نگاه حضرت اين بود که هر هسته ميتواند يک درخت باشد. روايت داريم بچهها را بچه نبينيد، اينها مردم آينده هستند. به بچه به عنوان مرد آينده نگاه کنيد نه بچه امروز.
3- يأس دشمنان؛ اگر آمريکا بداند همه ايرانيها کمر بستند براي کار، به فکر فرو ميرود. مأيوس ميشود و ميگويد: ما حريف اينها نميشويم. منتظر فرصت هم نباشند. آيت الله هاشمي رفسنجاني که خدا رحمتشان کند، وقتي در زندان بود، فقط به ايشان قرآن داده بودند. ايشان يک دفتر سفيد ميگرفت، کلمه به کلمه قرآن را فکر ميکرد که از اين کلمه چه چيزي درميآيد. بار دوم که از خانواده به ديدن ايشان ميآمدند، دفتر را ميداد و يک دفتر ديگر ميگرفت. اين دفترها بعد از انقلاب به تفسير راهنما تبديل شد. بيست جلد تفسير نوشتند که حرفهاي خوبي هم دارد. اين انگيزه کار مهم است. الآن 12 ميليون بچه در خانه بيکار نشستند. بعضيها کوچک هستند و از آنها کاري برنميآيد. ما گفتيم: از هر ده بچه، يک نفر را حساب کنيم، 200 هزار نوجوان داريم. بعضي از مسئولين مملکتي ميگويند: کار برنامهريزي و جمع بندي و هماهنگي ميخواهد. يا القاب درست ميکنند. بخاطر آن القاب بعضيها تمکين نميکنند. ما بايد دست به کار شويم.
4- براي سلامتي خوب است. آدمي که کار ميکند سلامت است. روستايي ما از شهري سالم تر است. از وقتي همه چيز ماشيني و برقي شد، رشد بيماري در ما بيشتر شد.
5- آدمي که کار ميکند عزيز است. چشمش به مادرش نيست، چشمش به شوهرش نيست. خودش احساس استقلال ميکند. مثل توتي که از درخت ميکنيم و ميخوريم، خوشمزه تر از توتي است که ميخريم و ميخوريم. هم در جامعه عزيز است و هم در بين الملل. يکوقت ميگويند: آمار بيکاري در کشور زياد است، هرچه بيکار کمتر باشد آن کشور عزيزتر است.
يکوقتي من خدمت مقام معظم رهبري گفتم: اين پول نهضت سوادآموزي را بدهيم به اين جوانهاي ليسانسي که ميخواهند ازدواج کنند. ايشان فرمود: براي جمهوري اسلامي حتي يک بيسواد هم زشت است! کشور ما با «اقرأ» شروع شد. اولين آيه در دين ما «اقرأ» است. يعني برو درس بخوان! اينکه با «اقرأ» شروع شد، زشت است ما ميليونها بي سواد داشته باشيم. الآن که تابستان است بيسوادهايي که در خانه هستند نميتوانند روزي نيم ساعت پيش کسي که باسواد است درس بخوانند؟ روزي ده دقيقه درس بخوانند؟ باز هم بايد پول از دولت بگيريم؟ همت نکرديم.
قديم که بردهها را ميفروختند، بردهاي که هنر داشت گرانتر بود. مثلاً بردهاي که مرجع بود گرانتر از برده بيکار بود. يک کسي رفت برده بخرد، ديد برده خيلي گران است. گفت: برده چند است؟ گفت: اينقدر... گفت: چه هنري دارد؟ گفت: نگاه ميکند به يک نفر ميفهمد تشنه است يا نه؟ گفت: ما چنين علمي نشنيديم. برده را خريد و يک غذاي چرب و شوري هم درست کرد و سران کشوري و لشگري را دعوت کرد. سفره را پهن کرد و آب هم نگذاشت. غذاي چرب و شور عطش ميآورد. از بين اينها يک نفر گفت: يک ليوان آب ميخواهم. اين برده نگاه کرد، گفت: دروغ ميگويد. از آن طرف سفره يک نفر گفت: آب! گفت: اين هم دروغ ميگويد. همه با هم گفتند: آب، آب! گفت: اين جوسازي است، مقاومت کنيد. من تشنه شناس هستم! يکي از اينها گفت: مرگ بر تشنه شناس! خودش ليوان آب را برداشت و بيرون رفت. گفت: اين تشنه بود! اين که نشسته ميگويد: آب، پيداست تشنه نيست. ما هنوز تشنه نشديم. دلمان با القاب خوش است.
مسأله ديگر استقلال است. قرآن يک آيه دارد ميگويد: «لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا» (نساء/141) خدا ميداند اگر مسلمانها قدرتي که امام خميني داشت را داشتند، يک قطره خون امام خميني را در اقيانوس اطلس ميريختند، اقيانوس اطلس را به آمپول تبديل ميکردند، به همه بي غيرتهاي دنيا ميزدند، با غيرت ميشدند. چون ايشان فرمود: سربازها از سربازخانه فرار کنند. شير نفت را ببنديد. اگر کشورهاي اسلامي جنس غربي را نخرند، کمر آمريکايي و اروپايي ميشکند. ما بي عرضه هستيم. يکوقت آيت الله رضواني در شوراي نگهبان، استاد ما بود. مهمان ما شد. پلو برايش گذاشتند، گفتند: روغنش کم است، گفت: روغنش کم نيست، برنجش زياد است. حالا آمريکا قوي نيست، ما ضعيف هستيم. دلمان خوش است که اين پارچه حتماً فلان آرم باشد. نباشد چه ميشود!؟ حتماً اين جنس بايد خارجي و ساخت فلان کشور باشد.
آدمي که کار ميکند پول دارد. پول که دارد، راه ازدواج هم باز ميشود. آدمي که کار و مهارت دارد، پول هم دارد و داماد هم ميشود. ايام فراغتش هم پر ميشود. پر کردن ايام فراغت خيلي کار مهمي است. صدا و سيما بايد بجنگد. هر استاني مهارتهاي آن استان را نشان بدهد. اين استان ترشي ميسازد. اين خياطي ميکند. اين فرش ميبافد. ما سوزن داريم، نخ هم داريم اما خياط نيستيم. تقريباً در همه خانهها باسواد هست. خوب بگويند: روزي نيم ساعت بياييد روزي يک کلمه ياد بگيريد.
مسأله اميد؛ آدم يک خرده پول جمع کرد، شارژ ميشود يک مقدار ديگر هم جمع کند. پول، پول ميآورد. يعني اگر اين بچه يک کاري کرد، شما يک مبلغي دادي و گفت: اين براي کار امروز است، به او ميچسبد و فردا هم با انگيزه بيشتري ميآيد. اين اميد بيشتر ميشود.
پيروي از سنت پيغمبر و اهلبيت؛ اينها خيلي طرفدار کار بودند. يک عدهاي خدمت امام صادق(ع) رسيدند. پرسيد: شغل شما چيست؟ گفت: کار ندارم. تو گفت: من کار ندارم، حضرت سرش را پايين انداخت. فرمود: «سقط من عيني» از چشم من افتادي! جواني هستي و کار نداري. گاهي حديثهاي تندي داريم. امام صادق(ع) فرمود: دوست دارم شلاق بر سر طلبهها بزنم، که فقيه شوند.
خدا آيت الله العظمي گلپايگاني را رحمت کند. يکبار سر درسش بوديم. قبل از انقلاب گفت: ما گاهي که ميفهميم طلبهها کم درس ميخوانند، آنقدر غصه ميخورم که تب ميکنم. اين غيرت مهم است. دلمان بسوزد اين پسر همسايه و پسر عمه بيکار است. اگر غصه بخوريم خدا راهنمايي ميکند. بي خيال نباشيم، براي ما مهم باشد.
مسأله ديگر اين است که گناهها کم ميشود. خيلي از گناهها بخاطر بيکاري است. بيکار است دست به فساد ميزند و گناه ميکند. اين آمار گناهان کم ميشود.
ولخرجي کم ميشود. چون آدمي که پول مفت بدست آورد، مفت هم خرج ميکند. اگر کسي کار کرد و پول بدست آورد ديگر ولخرجي هم نميکند. اين از برکات کار است. استعدادها شکوفا ميشود. خلاقيت به وجود ميآيد. «کار نيکو کردن از پر کردن است» انسان وقتي دست به کار شد، معمار ما وقتي برج ميسازد، زمين بغلي را مثل ديگري نميسازند. در برج شانزدهم يک چيزهايي است که در برج پانزدهم نيست. در برج 24 يک ابتکاري است که در برج 23 نيست. جلسههاي سخنراني من با هم فرق دارد. به يک جلسه نمره هجده ميدهم، به يک جلسه نمره هفده ميدهم. چون هر بار با اصطلاحات آشنا ميشوم. الآن هر چيزي مهارت ميخواهد. حتي براي تکان دادن دست هم بايد دوره ديد. يک بنده خدايي سخنراني ميکرد، دستش را بي ربط تکان ميداد. ميگفت: يوسف در چاه رفت، دستش را بالا ميبرد! بعد ميگفت: پيغمبر به معراج رفت! دستش را پايين ميبرد.
ما يک استاد داشتيم، سرش را تکان که ميداد گوشه عمامهاش شل ميشد، هرچه درس ميداد ما متوجه نميشديم. يعني حواس ما پرت ميشد. معلم با چه قيافهاي سر درس برود. من اگر روي منبر رفتم، اگر در چهار انگشت من انگشتر باشد، تا ميخواهم بگويم: امام صادق فرمود: دنيا ارزش ندارد! طرف ميگويد: چهار تا انگشتر دارد، تازه ميگويد: دنيا ارزش ندارد. يعني همين انگشترها باعث ميشود حرف من از اثر بيافتد.
در سخنراني تلويزيون ساعت مچي را نشان ندهيد. نه اينکه حرام باشد. تا ميآيم ساعت مچيام را نشان بدهم، اين حواسش به ساعت من ميرود. همه اينها نياز به مهارت دارد. يک آقايي پيشنماز بود، ميخواست مُهر بخرد، مُهر چهارگوش ميخريد. گفت: مُهر گرد نخريد. گفت: يکبار پيشنماز بودم، مُهر من گرد بود. تا آمدم بگويم: «سبحان ربي الاعلي و بحمده» تا سرم را برداشتم مُهر چسبيده بود، افتاد و رفت. حالا پيشنماز هستم و مُهر هم ندارم. اينها مهم است.
بنده خدايي وقتي ميخواست جوراب بخرد، همه را يک رنگ ميخريد. گفتم: چرا؟ گفت: براي اينکه وقتي يکي سوراخ شود، بايد هر دو را دور بياندازم. اما اگر همه يک رنگ باشد، يک لنگه را عوض ميکنم. اين شکم مديريت ميخواهد. الآن خلبانهاي هواپيما دو نوع غذا ميخورند، اگر يک نفر کتلت بخورد، او بايد نان و پنير بخورد. براي اينکه اگر غذاي يکي فاسد باشد و بيمار شود، ديگري بيمار نشود. اصلاً همين تکان دادن مژه مديريت ميخواهد. همه کاري مديريت ميخواهد. شما شبي که براي دخترت گوشواره ميخري، هر نصيحتي کني، ميگويد: چشم! آن شبي که دخترت را به هر دليل توبيخ ميکني، آنوقت حرف بزني اثر ندارد. زير نمره بيست نصيحت کني شاگرد گوش ميدهد. زير نمره صفر اثر ندارد.
وقتي دست به کار زديم خلاقيت رشد ميکند. رقابت سالم ايجاد ميشود. خوب است مدير کل و استاندار ايجاد رقابت کند. سليمان ميخواست تخت بالقيس را از منطقهاي کوچ بدهد. «أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها» (نمل/38) چه کسي تخت بالقيس را بياورد؟ يکي گفت: سليمان تا نشستهاي ميآورم. «قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ» (نمل/39) قبل از اينکه بلند شوي ميآورم. يکي گفت: «قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُك» (نمل/40) قبل از اينکه مژه بر هم بزني ميآورم. اين رقابت است. تلفن همراه را برميداري، شماره ميگيري و با آمريکا حرف ميزني. اخيراً تشکيلات رشد پيدا کرده است، عکس طرف را هم در آن طرف دنيا ميبيني. يعني اول صوت بود و بعد تصوير شد. قرآن ميگويد: شما ميتواني با يک مژه کاخ را بياوري. نه صدا و عکسش را بياوري، خود کاخ را بياوري. اين پيشبيني را قرآن کرده است. يکي از ياران حضرت سليمان گفت: يک علمي دارم که در اثر اين علم قبل از اينکه مژه بر هم بزني، ساختمانش را ميآورم. پس اين چيزي بالاتر از تکنولوژي امروز ماست.
رقابت چيز خوبي است. حضرت رسول براي کندن خندق فرمود: هر بيست متري براي چند نفر و تقسيم کار کرد. بعد خودش هم اولين کلنگ را زد. بايد تقسيم کار کرد. بايد سرود ياد اينها داد. گفت: وقت کندن اين سرود هم بخوانيد. همينطور که بيل ميزد، اميد هم ميداد. ميگفت: اين جرقه يعني ما فلان جا را فتح خواهيم کرد. يعني اميد ميداد، کلنگ اول را زد که تشويق شود، تقسيم کار کرد، ايجاد رقابت کرد. آنوقت گفت: خودتان همديگر را پيدا کنيد. ابوبکر و عمر با هم شدند. حضرت علي و پيغمبر با هم شدند. طلحه و زبير با هم شدند. فقط بيست نکته مديريتي در جنگ خندق هست. گاهي هم که زمين سخت ميشد، پيغمبر کمک او ميرفت. اين خودش دليل بر اين است که گروههايي که دلالت ميکنند اگر يک گروهي وا ماند، مدير سراغ آنها برود. ما اسلام را نشناختيم.
من غصه ميخورم که 55 سال است آخوند هستم ولي نفهميدم. ما از اسلام پوست فهميديم. در همين «وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُون» (تين/1) دو تا رساله دکترا است. همه ايرانيها حفظ هستند. قسم به انجير و زيتون، چرا نميگويد: قسم به انجير و انار!؟ چرا اين دو با هم است؟ رابطه اين دو ميوه در غذاشناسي چيست؟ قرآن الکي نيست. قرآن کتاب عادي نيست. «تَنْزِيلًا مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلى» اين از جانب کسي است که آسمانها را آفريد. يعني ريشه در آسمانها دارد. ما نميفهميم حساب ما جداست. يا مثلاً اسم انجير يکبار در قرآن است. ولي زيتون شش بار در قرآن آمده است. يک رازي درونش است. خارجيها تحقيق کردند که خوردن يک انجير و شش زيتون آثاري دارد که چهار تا و هفت تا ندارد. اگر به شما گفتند: 34 متري را بکني به گنج ميرسي، 35 متري را بکني به گنج نميرسي. 34 بار بعد از نماز الله اکبر بگو. 33 بار الحمدلله بگو. دارو را بايد سر ساعت بخوري. رقابت سالم و کمک به مردم، آدمي که کار ميکند، پول دارد. پول هم دارد باقيات الصالحات انجام ميدهد و با پول خودش باني خير ميشود.
آدمي که کار ميکند با توليد گران ديگر هم آشنا ميشود، شرکت راه مياندازد. همکارها را ميشناسد. کارهاي اينها را بازديد ميکند.
امنيت جامع، کشوري که نان ندارد، عزت ندارد. کشوري که نان ندارد و عزت ندارد مورد طمع دشمن است. هميشه برده است و هميشه چشمش به دست ديگران است.
آدمي که کار ميکند بچههايش هم توليدگر بار ميآيند. بچه شوفر، شوفر ميشود. بچه نويسنده، نويسنده ميشود. چون ظرفيت هست. اگر کسي ناجي غريق است بچههايش هم شنا ياد بگيرند. چون شغل خودش ناجي است.
قرآن ميگويد: مثل فلاني باش «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ» (تحريم/11) ببين زن فرعون چطور است. من در تفسير نور اين را آوردم که زن فرعون بيست سنت معروف ما را شکست. مثلاً ميگوييم: با يک گل بهار نميشود. زن فرعون ميگويد: باسمه تعالي غلط کردي. با يک گل بهار ميشود. من يکي بودم ولي در تاريخ ماندگار شدم. خانمها تابع شوهرشان هستند. باسمه تعالي اينطور نيست. زن فرعون تابع فرعون نبود. ميگويد: از زن فرعون ياد بگيريد ولي از يونس پيغمبر ياد نگيريد. «وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوت» (قلم/48) يونس خسته شد، عصباني شد، نفرين کرد. ميگويد: تو نه خسته شو، نه عصباني شو و نه نفرين کن. «وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوت» مثل يونس نباش، مثل زن فرعون باش. پيداست جنسيت مطرح نيست.
يکي از انقلابهايي که بايد بشود، به من ميگويند: چرا حرف تکراري ميزني؟ شما يک گل را يکبار بو ميکني؟ بچه را يکبار ميبوسي؟ همه مردم هميشه پاي تلويزيون نيستند و بعضي چيزها را بايد مکرر گفت که به گوش همه برسد و يک فرهنگ شود. ما بايد الگو داشته باشيم که بگوييم: فرمانده اين پادگان پانصد درخت تزئيني کاشت، به درخت ميوه تبديل کرد. الآن سربازها در پادگان ميوه تازه ميخورند. اگر تو اين کار را کردي، ما تو سرباز را سرهنگ ميکنيم. اگر شما به ده تا سرباز خياطي ياد بدهي، از خدمتت کم ميکنيم. امام خميني به احدي رهبر نگفت، رهبر من فلاني و فلاني است. به يک سيزده ساله رهبر گفت. گفت: حسين فهميده رهبر من است. چرا؟ براي اينکه از خودش هنر نشان داد. چوب را بدهيم و بگوييم: اگر شما در و پنجره ساختي، دکتراي نجاري داري. همينطور محفوظات و مدرک ميدهيم و هيچ خاصيتي هم ندارد. آنوقت نتيجهاش ميشود که الآن ميفهميم هر کشوري دانشگاهش بيشتر است، آمار جمعيتش کمتر نيست. اين پيداست مدرک و محفوظات مشکل دنيا را حل نميکند. اينکه مقام معظم رهبري فرمود: نبايد آن طرف دنيا بنشينند و براي ما تصميم بگيرند، ما خودمان تصميم بگيريم که چه باعث شد امام در مقابل دنيا ايستاد. چه باعث شد هشت سال بمباران شديم و يک وجب از زمين را به دشمن نداديم. اگر براي دانشگاه فرهنگيان ميخواهيم چهل هزار معلم تربيت کنيم، اصطلاحهاي خارجي را کنار بگذاريم، بگوييم: ما چند تا فرهنگي داريم که چهل سال در ايران معلم بودند. اينها استاد دانشگاه شوند. اگر کسي سيکل دارد ولي چهل سال است معلم موفقي است، اين استاد دانشگاه فرهنگيان است. اگر کسي سيزده دکترا دارد ولي بيست نفر را تربيت نکرده هم نبايد رئيس شود. بايد خطشکن باشيم.
شريعتي: در هفته دوم پنجمين دوره قرآن کريم از مقام ارزشمند خاتم المحدثين حاج شيخ عباس قمي ياد ميکنيم. امروز آيات نوراني صفحه 10 قرآن کريم را از شهر کاشان تقديم شما خواهي کرد.
«إِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ النَّصارى وَ الصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ«62»وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ وَ اذْكُرُوا ما فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ«63» ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَلَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَكُنْتُمْ مِنَ الْخاسِرِينَ«64» وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِين«65»فَجَعَلْناها نَكالًا لِما بَيْنَ يَدَيْها وَ ما خَلْفَها وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ«66» وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ«67» قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما هِيَ قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِكْرٌ عَوانٌ بَيْنَ ذلِكَ فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ«68» قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما لَوْنُها قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرِينَ«69»
ترجمه: همانا كسانى كه (به اسلام) ايمان آورده و كسانى كه يهودى شدند و نصارى و صابئان، هركس كه به خدا و روز قيامت ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پس براى آنها در نزد پروردگارشان، پاداش و اجر است و بر آنها ترسى نيست و آنها محزون نمىشوند. و (ياد كن) زمانى كه از شما پيمان گرفتيم و كوه طور را بر فراز شما بالا برديم (و گفتيم:) آنچه را (از آيات و دستورات خداوند) به شما دادهايم، با قدرت بگيريد و آنچه را در آن هست، به خاطر داشته باشيد (و به آن عمل كنيد) تا پرهيزگار شويد. سپس شما بعد از اين جريان (كه كوه طور را بالاى سر خود ديديد، بازهم) روىگردان شديد و اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود قطعاً از زيانكاران بوديد. قطعاً شما از (سرنوشت) كسانى از خودتان كه در روز شنبه، نافرمانى كردند (و به جاى تعطيل كردن كار در اين روز، دنبال كار رفتند) آگاهيد، ما (به خاطر اين نافرمانى) به آنان گفتيم: به شكل بوزينه باشيد در حالب كه مطرود هستيد. ما اين عقوبت را عبرتى براى حاضران معاصر و نسلهاى بعدشان و پندى براى پرهيزكاران قرار داديم. و (بخاطر بياوريد) هنگامى كه موسى به قوم خود گفت: خداوند به شما فرمان مىدهد (براى يافتن قاتل) ماده گاوى را ذبح كنيد، گفتند: آيا ما را به تمسخر مىگيرى؟ (موسى) گفت: به خدا پناه مىبرم از اينكه از جاهلان باشم. (بنىاسرائيل به موسى) گفتند: از پروردگارت براى ما بخواه تا بر ما روشن كند كه آن چگونه (گاوى) است؟ (موسى) گفت: همانا خداوند مىفرمايد: ماده گاوى كه نه پير و از كار افتاده باشد و نه بكر و جوان، (بلكه) ميان اين دو (و ميان سال) باشد. پس آنچه به شما دستور داده شده (هر چه زودتر) انجام دهيد. (آنان به موسى) گفتند: از پروردگارت براى ما بخواه تا بر ما روشن سازد كه رنگش چگونه است؟ (موسى) گفت: همانا خداوند مىگويد: آن ماده گاوى است زرد يك دست كه رنگ آن بينندگان را شاد و مسرور سازد!
شريعتي: نکات پاياني را بفرماييد و يادي از حاج شيخ عباس قمي و انشاءالله دعا بفرماييد و آمين بگوييم.
حاج آقاي قرائتي: يکوقت کسي يک متلکي نسبت به مفاتيح حاج شيخ عباس قمي گفت. ايشان مجتهد نبود، حديث شناس بود. فقيه رسمي نبود و خودش هم تقليد ميکرد. من از آيت الله مشکيني شنيدم که حاج شيخ عباس فقيه نبود. کتاب ايشان همه کتابها را کنار زد و کنار قرآن رفت، هر خانهاي يک قرآن است يک مفاتيح هم در کنارش هست. رفتم نجف سر قبر کميل گفتم: اي کميل نميدانم چه کردي. ولي سه صفحه از دعاي کميل را رونويس کردي، دعاي کميل مشهور شد. افرادي هستند هزاران صفحه پژوهش ميکنند و تحقيق ميکنند و هيچ خاصيتي ندارد. يک نفر گفت: شما مفاتيح را باز کن. نوشته: دعاي ساعت اول روز، دعاي ساعت دوم، اين ديني که شما گفتيد، يعني دائم دعا بخوانيم. مردم رفتند فضا را تسخير کردند، تو نوشتي دعاي چهارم و پنجم! گفتم: من چه کنم تو متوجه نميشوي؟ گفتم: اين مثل اين است که شما ميگويي: تهران- قم ساعت هشت! تهران- قم ساعت نه! اين معنايش اين نيست که هي قم بروي و برگردي. ميخواهد بگويد: هر ساعتي خواستي بروي، ماشين هست. داروخانه شبانه روزي معنايش اين نيست که شبانه روز دارو بخر، ميخواهد بگويد: هر ساعتي خواستي دارو بخري، داروخانه باز است.
يک کسي آمد پيش من گفتم: ميداني خودسازي يعني چه؟ يک کسي در خيابان راه ميرفت، نگاهش به شکمش بود. گفتم: چرا نگاهت به شکمت است؟ گفت: دکتر گفته مواظب شکمت باش. خمير گير از سحر تا اينکه آرد را نان کند، تا ساعت نه صبح وقت ندارد. ولي ساعت نه که نانش پخته شد، يک ساعت وقت دارد. ميگويد: اگر اين ساعت دعا نشد، دعاي براي اين ساعت داريم.
خدايا به آبروي همه آبرومندان به ما توفيق بده اسلام را درست بفهميم. درست عمل کنيم و درست به نسل نو منتقل کنيم. در فهم و عمل به اسلام ما را سر در گم قرار نده.
شريعتي: بهترينها نصيب شما شود. «والحمد لله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين»