برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: مقام و جايگاه خانواده در قرآن
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين قرائتي
تاريخ پخش: 11-04-96
بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد.
صبحي گره از زلف تو وا خواهد شد *** راز شب تار بر ملا خواهد شد
تو آيهي وحدتي که با آمدنت *** هر قطب نما، قبله نما خواهد شد
شريعتي: سلام ميکنم به همه شما. سلام به ايماني که از آن سرشار هستيد، سلام مخصوص به همه کساني که همچنان در حال و هواي رمضان نفس ميکشند، سلام به تمام کساني که اگر چه سفره اين مهماني جمع شده است ولي براي هميشه خودشان را مهمان سفره خداوند کريم ميدانند. در خدمت حاج آقاي قرائتي عزيز هستيم. سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي قرائتي: سلام عليکم و رحمة الله.
شريعتي: يک تشکر ويژه بکنم از طرف خودم و همه دوستان عزيز که عليرغم کسالتي که داشتيد امروز به احترام مخاطبين عزيز آمديد و خدمت شما هستيم و از مباحث شما استفاده ميکنيم.
حاج آقاي قرائتي: بسم الله الرحمن الرحيم، الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي.
من اول يک مسأله بگويم با اينکه مسأله گو نيستم، بخاطر گرمي هوا در مصرف آب و برق صرفهجويي کنيم و به همديگر رحم کنيم. يک اتاق را خنک کنم و در يک اتاق زندگي کنيم و همه کولرها روشن نباشد. عزيزاني که در گرماي 52 درجه و 49 درجه هستند، انسان هستند و مسلمان هستند. هموطن ما هستند، اگر کسي بي خيال آب و گاز و برق مصرف کند، حتي در مسجدها آن قسمتي که نماز ميخوانند خنک کنند. سعي کنيم يک لامپ را خاموش کنيم. اگر در هر خانه يک لامپ را خاموش کنيم آنوقت عزيزان در بي برقي نميمانند.
مسألهاي که امروز در مورد آن ميخواهم صحبت کنم در مورد خانواده است. مقام دختر و مقام زن و مقام و جايگاه خانواده در قرآن. اسلام به زن خيلي احترام قائل شد. قرآن ميفرمايد: «وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى» همين که ميآمدند ميگفتند: خانمت دختر زاييده است، «ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ» (نحل/58) از غصه صورتش سياهش ميشد. بعد ميگفت: چه کنم؟ چه خاکي بر سرم کنم؟ «أَ يُمْسِكُهُ عَلى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ» (نحل/59) با اهانت اين ننگ دختر داشتن را نگه دارم. يا او را زنده زير خاک کنم؟ «وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى» همه اينطور بودند، نميگويد: «بعضهم» همه يکسان بودند. «أحدهم» يعني همه يکسان هستند. بنابراين مسأله مقامي که اسلام به زن داد، خدا به مرد کوثر نگفت، به زن گفت: کوثر! کوثر يعني خير زياد که مراد حضرت زهرا(س) است. بنابراين مسأله زن و مرد يکسان است. اينطور نيست که مرد بر زن فضيلت داشته باشد. قرآن ميفرمايد: «مِنْ نَفْسٍ واحِدَة» (نساء/1) يعني از يک جوهر هستيد. حقيقت هردو يکي است.
مسألهاي که مطرح ميشود، زن سالاري غلط است. مرد سالاري هم غلط است. اسلام نه زن سالار و نه مرد سالار است، حق سالار است. اينکه ميگويد: من به تو گفتم، کسي نگويد: من! اگر حرف حق است انجام بدهد. حالا چه شوهر به زن و چه زن به شوهر بگويد. يعني ملاک بايد حق گرا باشد. در سوره احزاب يک آيه هست ميگويد: زن و مرد در رسيدن به همه کمالات يکسان هستند. ظرفيت براي هردو يکسان است. «إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِينَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقِينَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرِينَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعِينَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمِينَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَ الذَّاكِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً» (احزاب/35) ده تا کمال ميآورد و ميگويد: در تمام اين کمالات زن و مرد يکسان هستند.
يک جمله هست که حضرت امير فرمود: «نَوَاقِصُ الْعُقُولِ» (نهجالبلاغه/خطبه80) زن ناقص العقل است. معناي اي چيست؟ ناقص را بايد با توجه به آيات ديگر معنا کرد. مثلاً ميگوييم: شصت کوچک است، اين کوتاه بودن انگشت شصت کمال است. اگر انگشت شصت هم مثل بقيه انگشتها بلند بود، بسياري از کارها تعطيل ميشد. شما با اين چهار انگشت نميتواني آمپول بزني. بيل نميتواني دست بگيري، قلم نميتواني دست بگيري. دکمه يقهات را نميتواني ببندي. خدا در قرآن فرمود: من تو را ناقص خلق نکردم. «الَّذِي أَحْسَنَ كُلَ شَيْءٍ خَلَقَهُ» (سجده/7) يعني هرچيزي را که آفريده احسن است. تمام چيزها نمره بيست است. حتي زهر مار نمرهاش نوزده نيست و بيست است! اينکه زهر مار در بدن من مرا ميکشد جايش عوض شده است. و الا زهر مار در بدن مار نمرهاش بيست است. مثل آب دهان که در دهان هرکسي نمرهاش بيست است، اگر کسي تف انداخت به کسي اينجا بد است. ابرو در جاي خودش نمرهاش بيست است. گوش در جاي خودش نمرهاش بيست است. يک کسي باشد بگويد: انسان چطور آفريده ميشد بهتر بود. يکوقت اين کار را کردند. گفتند اگر ميخواستيم انسان را طور ديگري خلق کنيم، خيلي پاسخ دادند. يکي گفت: به نظر من اگر شکم ما دکمه داشت، دکمه را ميزديم و غذا را ميداديم و دوباره در بسته ميشد. ميدانيد چقدر مزايا در ديدن غذا، چشيدن غذا، بلعيدن غذا، جويدن غذا، آب دهان هست. اشک چشم شور است. همين اشک شور از ده ماده ترکيب شده است. هر چيزي را بايد در جاي خودش ديد.
گوش ما چقدر چين و چروک دارد. اگر اين چين و چروکها نبود و گوش ما مثل پيشاني صاف بود، صدا را ميفهميديم اما متوجه نميشديم از کدام طرف است. جهت صدا را تشخيص نميداديم. بنابراين اگر عقل زن ناقص است يعني تفاوت دارد. نقص به معني تفاوت است.
زن و مرد در پاداش مشترک هستند، اينطور نيست که اگر مرد کار خير انجام بدهد، ثوابش بيشتر از زن باشد. هردو حق ارث دارند. هردو حق انتخاب همسر دارند. اگر دختر بله نگويد، عقد باطل است ولو همه بزرگترها راضي باشند. بايد دختر راضي باشد! هردو حق مالکيت دارند. زن ميتواند مالک باشد. حد و حساب هم ندارد تا چند ميليون، مرد هم همينطور است. تهمت به هردو حرام است. «يَرْمُونَ الْمُحْصَنات» (نور/4) اينطور نيست که بشود به زن تهمت زد يا مرد يا دختر. غيبت هردو حرام است. اگر کسي به زن يا مرد تهمت بزند هشتاد ضربه شلاق بايد بخورد. اگر کسي نسبت زنا داد، گفت فلان زن فاحشه است يا فلان مرد اهل زنا است، يا بايد چهار شاهد بياورد، ولو سه تا شاهد عادل، هرکدام هشتاد ضربه شلاق ميخورند. يعني اسلام 240 ضربه شلاق به آدم عادل ميزند که چرا به يک نفر تهمت زدي. آبروي مردم محترم است. همينطور نگوييد: بردند، خوردند، با سند حرف بزنيد. بگوييد: فلاني برد يا خورد! روي موج حرکت نکنيم.
هردو براي همديگر لباس هستند. «هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُن» (بقره/187) هردو حق امر به معروف و نهي از منکر دارند. در اسلام يک دختر نه ساله ميتواند به بالاترين مقامها که مثلاً وزير است، مدير کل است، استاندار است، رئيس جمهور است، يک دختر نه ساله اگر منکري ديد، ميتواند بگويد: کار شما خلاف است. حق تذکر دارد. دختر نه ساله به تکليف رسيده است. اگر کسي به تکليف رسيد حق امر به معروف و نهي از منکر دارد ولو نسبت به هرکسي.
در قرآن هم به ما گفتند: کوچکترها به بزرگترها نصيحت کنند. هم بزرگترها به کوچکترها نصيحت کنند. چهار تا «يا بُني» داريم و چهار تا «يا أبت». پدر به بچه بگويد: پسرم، «يا أبت» بچه به پدرش بگويد: بابا جان! يعنيحق دو طرفه است. قرآن ميگويد: «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِ» (عصر/3) «اوصوا» يعني تو وصيت کن. «تواصَوا» يعني هردو همديگر را نصيحت کنيد. اينها ملاکهاي قرآني است. خدمت هر دو در خانه عبادت است. منتهي خدمت زن عبادتش بيشتر است. مرد اگر در خانه کار کند يا براي خانواده کار کند، «الْكَادُّ عَلَي عِيَالِهِ كَالْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» (كافي، ج 5، ص 88) حديث داريم مردي که براي زن و بچه زحمت ميکشد، مثل مجاهد است. اما زن اگر در خانه کار کند، «کال» نيست. «جِهَادُ الْمَرْأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّلِ» (من لايحضرهالفقيه، ج 4، ص 416) يعني زن اگر کار کند جهاد است، ولي مرد اگر کار کند مثل مجاهد است. فرق ميکند که بگويند: اين شکر است يا بگويند: مثل شکر است. زن اگر در خانه کار کند جهاد است. اما مردي که کار ميکند جهاد نيست، «کالمُجاهد» است.
توجه به اصالت خانوادگي؛ در ازدواج بايد توجه داشت اين خانواده چه خانوادهاي است. چون اگر کسي دختر زيبا يا پسر زيبايي را ببيند، ولي خانوادهاش اصيل نباشند، مثل گل زيبايي است که ريشهاش در پِهن است. هر مردي بايد بپذيرد که تأمين رفاه خانوادهاش را بر عهده داشته باشد. بعضيها ميخواهند سير و سلوک طي کنند، دنبال يک عارف ميروند و استادي ميبينند. من منکر اين راهها نيستم. اما راه معمولي که خدا گذاشته است، گفته: همين کمک به خانم شما را به درجات بالا ميرساند. براي هيچ پيغمبري مثل موسي اينقدر تعبيرات عرفاني نيامده است. «وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى» (طه/13) خدا گفت: «أنا» من تو را انتخاب کردم. خدا به کسي بگويد: تو نماينده من هستي، منتخب من هستي. «وَ نادَيْناه» (مريم/52) يعني هردو در گوشي گفتيم. «وَ نادَيْناهُ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ وَ قَرَّبْناهُ نَجِيًّا» (مريم/52) نجوا کرديم، يعني در گوشي حرف زديم. «وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي» (طه/41) تعبيرات بالاي عرفاني به کار برده است. موسي کجا به اينها رسيد؟ به خانمش گفت: شما حامله هستي، بيابان سرد است. اينجا بمانيد، من از دور آتشي ميبينم، بروم آتش بياورم شما سرما نخوري. يعني کمک به همسر! خداوند بالاترين تعبيرات را زماني به موسي گفت که زنداري کند.
ما گاهي فکر ميکنيم عبادت چيز ديگر است. يک گروهي مکه رفتند، برگشتند خدمت امام گفتند: امسال در کاروان ما يک آدم بود بسيار اهل عبادت و زهد و تقوا بود. حضرت فرمود: کارهايش را چه کسي ميکرد؟ گفت: ما! ما افتخار داشتيم و نوکرش بوديم. امام فرمود: اين کارهاي شما ثوابش از عبادت او بيشتر است.
در زندگي حضرت امام نقل شد که ايشان با جمعي مشهد آمدند، ايشان زيارت که ميکرد زود ميرفت براي اينکه براي همسفرانش غذا و چاي آماده کند. آيت الله مشکيني ميگفت: ما چند طلبه در يک حجره بوديم، من تصميم گرفتم کارهاي حجره را بکنم. ظرفها را ميشستم و غذا ميپختم. اما دوستان من فکر ميکردند من آدم سادهاي هستم،از يک منطقه ايران آمدهام و من نميفهمم. نه من ميفهميدم. نميگفتم: ديروز من ظرفها را شستم و امروز تو بشوي. براي رضاي خدا به هم اتاقيهايم خدمت ميکردم. ميگفت: خدا به من داد هر آنچه را که داد. آيت الله مشکيني چند هزار طلبه تربيت کرد. آن زمان که من 15 سال داشتم و به قم ميرفتم، درس ايشان شلوغ بود. ايشان استاد چند هزار روحاني فاضل شد و هم اتاقيهاي ايشان که فکر ميکردند زرنگ بودند و کار نميکردند، به جايي نرسيدند. البته نميخواهم بگويم: عبادت به جز خدمت خلق نيست! من اين شعر را قبول ندارم. خدمت به خلق يکي از عبادتهاست. گاهي شعرا احساساتشان در شعرشان اثر ميگذارد. در مورد امامان هم حق نداريم غلو کنيم. شما از امام رضا و حضرت زهرا تعريف کن ولي غلو نکن! مثلاً ميگويد: مريم کنيزِکنيزِ حضرت زهراست! اين خبرها نيست. مريم مقام بالايي دارد. در قرآن خيلي از مريم تعريف شده است. «يا مَرْيَمُ اقْنُتِي» (آلعمران/43) خدا مستقيماً با مريم صحبت ميکند. بنابراين نميشود گفت: کنيزِ کنيزحضرت زهراست.
داريم جاهل يا تند ميرود يا کند ميرود. ما در ايران هم چهل ستون داريم هم بيستون داريم. ميرويم اصفهان چهل ستون را ببينيم، ميبينيم بيست ستون بيشتر نيست. ميگوييم: بيست تاي ديگر کو؟ ميگويند: تصويرش در آب افتاده است!! يعني عکس ستون را هم حساب ميکنيم. کرمانشاه ميرويم ميگوييم: بيستون کو؟ ميگويند: اين است. ميگوييم: اينکه کوه است. يعني کوه را نميبينيم، اما آنجا در آب ستون را ميبينيم!
مسئوليت درباره همديگر داريم. «قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُم» (تحريم/6) يعني شما هم خودت را حفظ کني و هم بچههايت را حفظ کني. مسئوليت داري! در آيه ديگر داريم «إِنَّ الْخاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ» (زمر/15) خاسر کساني هستند که خودشان را باختند. آدم سکهاش ارزان شود يا فرشش را بدزدند چيزي نيست. فرش فرش است و سکه هم فلز است. مهم اين است که انسان خودش را باخت. خودش را به چند فروخت.
من امروز به شوراي عالي انقلاب فرهنگي دعوت شدم. گفتم: عقيده من اين است که يک طرح تحول کافي است. خيلي مطلب نوشتند. گفتم: ميخواهيد چه کنيد؟ گفتند: ميخواهيم چکيده حرفهاي شما را چاپ کنيم يک کتاب شود. گفتم: نهايت يک طرح تحول براي آموزش و پرورش بنويسيد، کجا تحول ايجاد شد؟ ما مرد تحول ميخواهيم. امام خميني طرح نداشت، مرد تحول بود و قدم به قدم ميرفت و خدا هم حمايتش کرد. قرآن ميگويد: راه بيافتيد بعد کمک شما ميکنيم. کمکهاي قرآن مثل لامپ ماشين است. لامپ ماشين را روشن ميکني تا صد متر را ميبيني و ميروي. صد متر بعد را بعد نشان ميدهد! «جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا» (عنکبوت/69) دلواپس هم نباش، چون در «لَنَهْدِيَنَّهُمْ» چند تأکيد هست. «ل» و «ن» مشدّد، «سُبُلنا» يعني همه راه را نشانت ميدهم. خدا قول داده است که حتماً حتماً همه راه را نشانت ميدهم. خدا که قول داد، خلاف وعده انجام نميدهد. مرد تحول ميخواهيم.
مثلاً بگوييم: هر پدري معارفش را ياد بچهاش داد، سربازي بچهاش نصف ميشود. هزاران بچه نجار داريم، شغل پدرش را بلد نيست. نه پدر انگيزه دارد که بچهاش نجار شود، نه بچه انگيزه دارد. شما شغل مادرت را، خياطي که مادرت بلد است را ياد گرفتي فلان امتياز را به شما ميدهي. يکوقتي من نامهاي به مقام معظم رهبري نوشتم که در روايت هم تيراندازي داريم و هم شنا، تيراندازي تنها نديدم. به بچههايتان ياد بدهيد «عَلِّمُوا أَوْلادَكُمُ السِّبَاحَةَ وَ الرِّمَايَةَ» (كافي، ج 6، ص 47) شنا و تيراندازي. الآن در پادگانهاي ما تيراندازي ياد ميدهند ولي شنا ياد نميدهند. کشور ما شمالش آب است، جنوبش دريا است. آنوقت افسر ليسانس در آب ميافتد و مثل آجر پايين ميرود. گفتم: شما فرمانده کل قوا هستيد، دستور بدهيد شنا هم جزء آموزشها باشد. نامه ما خدمت آقا رسيد و اين نامه رفت و مدتها کشيد، يک روز ما را خواستند و ديدم چند تا از امراي ارتش و سرداران سپاه هستند، گفتند: چه نوشتي؟ گفتم: نوشتم در روايت تيراندازي تنها نيست. هرجا تيراندازي هست شنا هم هست. گفتند: شما تأمين اعتبار هم کردي؟ اگر هر دو هزار نفري، يک استخر با امکانات داشته باشند،گرمکن و سردکن و تصفيه آب و ... ميداني چند ميليارد پول نياز است؟ گفتم: نه هيچ پولي نميخواهد. گفتند:چطور؟ گفتم:شما اعلام کنيد هر سربازي شنا بلد باشد، بيست روز زودتر آزادش ميکنم. وقتي دفترچه آماده باش گرفت و بيکار است، با پول پدرش در شهر خودش شنا ياد ميگيرد.
دخترها هنر مادرشان را ياد بگيرند. بسياري از مادرها قالي باف هستند اما دختر بلد نيست قالي ببافد. غذا پختن بلد نيست. اين مسأله مهمي است. ما بايد يک نهضتي راه بياندازيم، تمام گرفتاريهاي ما بند به همين است. بسياري از مشکلات کشور ما همه به بي هنري برميگردد. بي مهارتي! ديپلم و ليسانس ما مهارت ندارند. چون مهارت ندارند، شغل ندارند. شغل ندارد، پول ندارد. پول که ندارد، همسر و مسکن و نشاط ندارد. همه اينها را که نداشته باشد نسبت به نظام عقدهاي ميشود. ميگويد: چرا دولت ايجاد اشتغال نميکند!؟ توقعش بالا رفته است. آدمي که همسر ندارد، پاي ماهواره مينشيند. فيلم مبتذل ميبيند. غصه ميخورد و به اعتياد کشيده ميشود. همه اينها بند به مهارت است. بايد توجه داشته باشيم يک نهضتي راه بيافتد و شوراي عالي انقلاب فرهنگي هم فکري کند. حتي دکتر و آيت الله هم يک مهارتي داشته باشند.
کسي به يکي از بستگان من رسيد و گفت: شما فاميل آقاي قرائتي هستي؟ گفت: بله. شروع کرد از ما تعريف کرد. فاميل ما گفت: آقاي قرائتي با همه شهرتش براي تو! يک بستني بده بخوريم! در ژاپن در سطل آب گوجه کاشتند. پنجاه کيلو گوجه کشت کردند. شما ژاپن برو اين فن را ياد بگير. نميخواهد دانشگاه بروي. اين چوب را بگير، اگر با اين چوب در و پنجره عتيقه گونه ساختي، به شما دکتراي نجاري ميدهيم. محفوظاتي که واجب است را ياد بگيريم. مثلاً شهرهاي پاکستان را براي بچه راهنمايي بگوييم که اين بچه بداند پايتخت پاکستان کجاست. اين دختر يازده ساله چه کار با پايتخت پاکستان دارد؟ آموزش و پرورش يک تغييراتي کرده است ولي کافي نيست. آنهايي که طرح تحول نوشتند بايد مرد تحول باشند.
امام خميني را ميشناسيد. فرض کنيد بياييم صد مقاله براي طرح تحول بنويسيم. هزار مقاله بنويسيم فايده ندارد. آيت الله سبحاني ميگفت: امام خميني ميخواست الغدير را مطالعه کند، کتاب نداشت. يک جلد يک جلد قرض کرد، مطالعه کرد و پس داد. جوهر امام مطالعه بود. محسن قرائتي چهل سال است الغدير خريده است، مطالعه نکردم! کتابخانه آدم را باسواد نميکند. مطالعه آدم را باسواد ميکند. ما چقدر منار داريم که روي آن اذان نميگويند؟ يعني به جاي بِلال، منار ساختيم. به جاي مهارت، محفوظات ياد داديم. امام خميني به هيچکس رهبر نگفت. به جامعه مدرسين، علماء و مراجع، به هيچکس رهبر نگفت. به بچه سيزده ساله رهبر گفت. رهبر من حسين فهميده است. چون جوهر داشت.
يکوقت يک کسي را از هندوستان به ايران آوردند که ايشان دکتراي ارتباطات دارد. بياييد براي طلبهها شيوه ارتباط با مردم را بگويد. ما يک ملاقات با ايشان گذاشتيم و گفتيم: رساله دکتراي شما چيست؟ گفت: تبليغ در عهد سلجوقيان! گفتيم: اين براي ما مشکل است. پارسال کسي پايان نامه دکترا مينوشت در مورد آل اسحاق، نسل اسحاق در تاريخ! گفتم: الآن مشکل جمهوري اسلامي نسل اسحاق است؟ بعضي از دانشمندان ما نفرين شده هستند. پژوهش ميکند اما گرهاي را باز نميکند. مقام معظم رهبري فرمود: توليد علم نه توليد مقاله! رئيس جمهور هم يکوقتي گفت: بايد پژوهشي باشد که اين پژوهش اقتصاد ما را متحول کند. آدمهايي بايد باشند و به مدرک هم ربط ندارد.
شخصي زمان شاه ميخواست کلاسداري کند. هيچي نداشت، تخته سياه نداشت وگچ هم نداشت. جمعي را در خانهاي جمع کرد. مقوايي را به ديوار کوبيد، با زغال روي مقوا کلاسداري کرد و با جورابهايش هم تخته را پاک ميکرد. ما الآن چهل هزار دانشجوگرفتيم که اينها چهار سال درس بخوانند، ليسانس شوند و استخدام شوند. هرکدام از اينها سي سال در آموزش و پرورش براي نسل نو باشند. اما در مورد اينکه چگونه بچهها را به نماز دعوت کنيم در کتابها نيست. دانشگاه فرهنگيان چهل هزار جوان ما را ميگيرد، چهار سال دوره ميبينند که سي سال معلم شوند. چهل هزار تا سي سال! ولي نماز که جز فرهنگ ما است، شيوه جذب نسل نو به نماز در کتابهايشان نيست. خواب هستند! خائن نيستند. مشورت هم نميکنند! دانشگاه فرهنگيان استادش نيازي به دکترا ندارد، کساني که سي سال معلم موفق بودند رئيس دانشکده شوند. کسي که يک ساعت معلمي نکرده است چطور ميتواند مربي چهل هزار نفر معلم شود که هر معلمي سي سال بخواهد تدريس کند؟ اين مدرک گرايي يک آفتي به جان دانشگاه است که دانشگاه را قورت داد و حوزه را هم دارد ميبلعد. ما نيازي به مدرک نداريم، مهارت مهم است. مهارت را از خانوادهها شروع کنيم. الآن تابستان است. چقدر دختر در خانه هست که مادرشان خياط است. مادر انواع غذاها را ميپزد، خوب اين دخترها ياد بگيرند. به تلويزيون هم نگاه نکنند، تلويزيون غذاهاي بين المللي را ياد ميدهد. هرکس غذاي منطقه خودش را ياد بگيرد. غذاي محلي، نان محلي!
ديروز زن و شوهري با هم قهر بودند پيش من آمدند. من حرف هردو را گوش دادم ولي ديدم نميتوانم، شيوه آشتي دادن زن و شوهري که با هم اختلاف دارند را نميدانم! اين خودش مهارتي نياز دارد. يا مثلاً آدمي منحرف است. اين آدم منحرف را چطور هدايت کنيم؟ دعوت منحرف به راه حق شيوه نياز دارد. چطور کسي را وادار کنيم خمس بدهد؟ پول گرفتن مهارت نياز دارد.
يکوقتي من اين حرف را زدم. گدايي مهارت ميخواهد. يک گدا جلوي تالار عروسي ميايستد. هرکس داخل عروسي ميشود شاد است، ميگويد: عروسيتان مبارک باشد. من هم دختر دم بخت دارم، به من کمک کنيد! يک گدا جلوي دفتر طلاق ميايستد. دارند با هم دعوا ميکنند، اين گدا ميگويد: بده در راه رضاي خدا! ميگويند: تو ديگر برو گمشو! يعني مهارت گدايي ندارد. اين مهم است که چطور با بچه حرف بزنيم. قصه گفتن مهارت ميخواهد. گاهي مطالبي که به ما ياد دادند چرند است. «اتل متل توتوله» اين يعني چه؟ «گاو حسن چجوره؟» بنابراين تا آخر شعر يک کلمه به درد بخور ندارد! خيلي از عقايد ما بي پايه است. ما مرد تحول ميخواهيم. از درون خانه بايد شروع کرد و وقتش هم تابستان است. دوازده ميليون بچه مدرسهاي تعطيل هستند و بسياري از اينها پدر و مادرشان هنري دارند.
شريعتي: خيلي ممنون از شما. ما توصيههاي پدرانه شما را گوش ميکنيم. انشاءالله خدا توفيق بدهد که بتوانيم عمل کنيم و شما را خوشحال کنيم. در پنجمين دوره قرآن کريم برنامه سمت خدا اتفاق خوبي افتاده که ما در هر هفته ياد يکي از خادمين قرآن کريم ميکنيم. از مفسر عاليقدر قرآن کريم علامه طباطبايي(ره) آغاز کرديم. اين هفته قرار نوراني ما منور به نور علامه طباطبايي است. رحمت و رضوان خدا بر ايشان که الميزان گرانقدر را براي ما به يادگار گذاشتند. امروز صفحه سوم قرآن کريم در برنامه سمت خدا تلاوت ميشود.
إِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ«6» خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ«7» وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ«8» يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ«9» فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ«10» وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ«11» أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لا يَشْعُرُونَ«12» وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ«13» وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَياطِينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ«14» اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ«16» أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما كانُوا مُهْتَدِينَ«15»
ترجمه: همانا كسانى كه كفر ورزيدهاند، براى آنها يكسان است كه هشدارشان دهى يا هشدارشان ندهى. آنها ايمان نخواهند آورد. خداوند بر دلها و برگوش آنان مهر زده و بر چشمانشان پردهاى است و براى آنان عذابى بزرگ است. و از مردم كسانى هستند كه مىگويند: به خدا و روز قيامت ايمان آوردهايم، در 1- قرآن در عظمت، مقامى بس والا دارد. «ذلك» در ادبيات عرب، «ذلك» اسم اشاره به دور است. در اينجا به قرآن كه در پيش روى ماست، با «ذلك» اشاره مىكند كه از عظمتِ دست نايافتنى قرآن حكايت مىكند. (منافقان به پندار خود) به خداوند و مؤمنان نيرنگ مىزنند در حالى كه جز خودشان را فريب نمىدهند، امّا نمىفهمند! در دلهاى منافقان، بيمارى است پس خداوند بيمارى آنان را بيافزايد. و براى ايشان عذابى دردناك است، به سزاى آنكه (در اظهار ايمان) دروغ مىگويند. هرگاه به آنان (منافقان) گفته شود در زمين فساد نكنيد، مىگويند: همانا ما اصلاحگريم. آگاه باشيد! همانا آنان خود اهل فسادند، ولى نمىفهمند. وچون به آنان گفته شود، شما نيز همانگونه كه (ساير) مردم ايمان آوردهاند ايمان آوريد، (آنها با تكبّر وغرور) گويند: آيا ما نيز همانند سادهانديشان و سبك مغزان، ايمان بياوريم؟! آگاه باشيد! آنان خود بىخردند، ولى نمىدانند. وچون با اهل ايمان ملاقات كنند گويند: ما (نيز همانند شما) ايمان آوردهايم. ولى هرگاه با (همفكران) شيطان صفت خود خلوت كنند، مىگويند: ما با شما هستيم، ما فقط (اهل ايمان را) مسخره مىكنيم. خداوند آنان را به استهزا مىگيرد و آنان را در طغيانشان مهلت مىدهد تا سرگردان شوند. آنان كسانى هستند كه به بهاى (از دستدادن) هدايت، خريدار ضلالت و گمراهى شدند. امّا اين داد وستد، سودشان نبخشيد و در شمارِ هدايت يافتگان در نيامدند. (ويا به اهداف خود نرسيدند.)
شريعتي: انشاءالله لحظات زندگي ما منور به نور قرآن باشد. حاج آقاي قرائتي دعا بفرمايند و ما آمين بگوييم.
حاج آقاي قرائتي: خدايا در جامعه ما افرادي را برانگيز که مرد تحول باشند نه طرح تحول. اينها خاک دانشگاه و آموزش و پرورش و حوزه را بازنگري کنند. محفوظات و دانستنيهايي که ثمري در زندگي ندارد کنار بگذاريم و به جاي آن مهارت بياموزيم. محفوظات و مدرک جايش را با مهارت و مدرک عوض کند.
شريعتي: بهترينها نصيب شما شود. «والحمد لله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين»