اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

96-04-04-حجت الاسلام والمسلمين قرائتي –اعياد در اسلام و قبولي اعمال


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: اعياد در اسلام و قبولي اعمال
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين قرائتي
تاريخ پخش: 04-04-96
بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد.
السلام اي ماه پنهان پشت استهلال ما *** ما به دنبال تو مي گرديم و تو دنبال ما
ماه پيدا ، ماه پنهان ، ماه روشن ، ماه گم *** رؤيت اين ماه يعني نامة اعمال ما
خاصه اين شبها که ابر و باد و باران با من است *** خاصه اين شبها که تعريفي ندارد حال ما
کاش در تقدير ما باشد همه شبهاي قدر *** کاش حوّل حالنايي تر شود اعمال ما
اين سحرها در زلال ربنا گم مي‌شويم *** اين سحرها آسمان گم مي‌شود در بال ما
ما به استقبال ماه از خويش تا بيرون زديم *** ماه با پاي خودش آمد به استقبال ما
گوشه چشمي به ما بنماي اي ابرو هلال *** تا همه خورشيد گردد روزي امسال ما
شريعتي: سلام مي‌کنم به همه شما دوستان خوبم. خانم‌ها و آقايان، طاعات و عبادات شما قبول باشد، عيد بندگي انشاءالله بر شما مبارک باشد. ما را حتماً دعا کنيد و ما هم دعاگوي شما هستيم. در خدمت حاج آقاي قرائتي عزيز هستيم. سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي قرائتي: سلام عليکم و رحمة الله. بسم الله الرحمن الرحيم، الحمدلله رب العالمين، بعدد ما احاط به علمه. اللهم صل علي محمد و آل محمد. الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي.
ما در اسلام چند رقم عيد داريم. يک عيد طبيعت که بهار است. زمين سرد مي‌شود، درخت‌ها گل مي‌کنند. ميش‌ها مي‌زايند. هوا معتدل مي‌شود، اين عيد طبيعي است.
يک عيد تشريفاتي داريم، کسي سالگرد بچه‌اش را جشن مي‌گيرد. معلوم نيست اين بچه بزرگ شود چه نقشي در جامعه خواهد داشت، ولي پدر و مادر عيدي مي‌گيرند.
يک عيدي داريم که دست به کار خيري مي‌زنيم. مثل کلنگ زدن، اولين روزي که انسان وارد دانشگاه يا حوزه مي‌شود.    کلنگ يک جايي را  براي افتتاح يک بناي خيري مي‌زنيم.
يک عيد هم داريم روزي که نتيجه داد، فارغ التحصيل شد از حوزه و دانشگاه، جشن فارغ التحصيلي مي‌گيرند. پي چهار نوع عيد داريم. عيدي طبيعي که بهار است. عيد تشريفاتي که خانوادگي است. عيد آغاز به کار، تولد امام، تولد مردان خدا، عيد پايان کار که به نتيجه مي‌رسد. در اين چهار عيد مهم ترين عيد پايان کار است. يعني ديگر تحصيل من تمام شد و به درجه اجتهاد رسيدم. دکتر شدم. عيد پايان بهترين است.
سي روز گرسنگي را خدا مي‌گويد: نخور. غريزه مي‌گويد: بخور، وظيفه مي‌گويد: نخور! بخور، نخور! انسان سي روز نمي‌خورد. جلوي غريزه‌اش را مي‌گيرد، مي‌گويند: حالا عيد فطر بگير. توانستي سي روز خودت را نگه داري.
حضرت ابراهيم تا حدود صد سالگي بچه دار نشد و بعد از دعا، خدا در پيري به او بچه داد. بچه به جنب و جوش افتاد، سيزده ساله بود، خدا مي‌گويد: او را بکش! غريزه مي‌گويد: پسرت است، او را نکش. نوجواني که صد سال منتظرش بودي، صد ساله بچه‌دار شدي. حالا مي‌خواهي او را بکشي؟ مهر پدري مي‌گويد: نکش، فرمان خدا مي‌گويد: بکش! اين رشد است. به فرمان خدا چاقو را مي‌گذارد، بعد مي‌گويد:نکش! حالا عيد بگير، عيد قربان! يعني بين غريزه و وظيفه، گفتي: زنده باد وظيفه! اين براي اصل عيد است. عيد بهار هم عيد خوبي است. داريم هر روزي که گناه نکردي عيد است. چون گناه که پيش مي‌آيد غريزه مي‌گويد: گناه کن، وظيفه مي‌گويد: گناه نکن.
عيدهاي ما با عيدهاي دنيا فرق مي‌کند. عيد اسلامي، در يک عيد نان مردم تأمين مي‌شود. مثل عيد روزه، هر نفري سه کيلو گندم، جو، خرما، برنج بدهد. يعني نان مردم در اين عيد بايد تأمين شود. يک عيد هم گوشت مردم تأمين مي‌شود، عيد قربان است. اينکه مي‌گويد: يک عيد به مردم نان بده، يک عيد به مردم گوشت بده، يعني نان و گوشت مردم بايد تأمين شود. اينها پيام دارد. منتهي بايد به جايش مصرف شود. ما آدم داشتيم که فطريه مردم را گرفته، ساختمان ساخته است. حالا يا ساختمان مصلي، يا درمانگاه، يا خوابگاه، فطريه براي فقراست. کسي حق ندارد از مردم فطريه بگيرد و ساختمان بسازد، ولو مسجد! بايد به فقرا برسد. اسلام روي فقرا خيلي حساس است. حتي داريم دين ندارد کسي که مي‌خوابد و همسايه‌اش گرسنه است. «ما امان بالله» ايمان ندارد به خدا کسي که مي‌خوابد و همسايه‌اش گرسنه است.
يک رفيقي داشتيم خدا رحمتش کند، پولدار بود. ولي متدين بود. يک کسي از من پرسيد: آقاي قرائتي! تو طرفدار سرمايه‌دارها هستي يا مستضعفين؟ گفتم: طرفدار حق هستم. در پولدارها هم ممکن است آدم متدين باشد. دو تا پيغمبر پولدار داشتيم، خوب اينها را بکشيم؟! حضرت سليمان وضعش خوب بود. حضرت يوسف وضعش خوب بود. ذوالقرنين وضعش خوب بود. بالقيس وضعش خوب بود. «إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَ آتَيْناهُ‏ مِنْ‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ سَبَباً» (کهف/84) يعني همه امکانات در اختيارشان بود ولي متدين هم بودند. پول آدم را مي‌لغزاند. پست و سياست و حکومت همه لغزش دارد.
در عيد مي‌گويند: غسل کن. يعني به خودت برس. به فقرا زکات بده. نماز عيد بخوان. رابطه با خودت بهداشت و حمام، رابطه با خدا نماز عيد، رابطه با مستضعفين يا نان يا گوشت! اينها زيبايي عيد ما است. عيد به پوشيدن لباس شيک و تخمه شکستن و ديد و بازديد نيست. عيدهايي که در دنيا هست، درونش مشروبات الکي مصرف مي‌شود. تصادف و فسق و فجور زياد است. گناه زياد است. عيدهاي اسلام خوب است. بالاترين همه عيدها، عيد غدير است که اميرالمؤمنين رسماً منصوب شد.
در مورد عيد، به خصوص عيد فطر يک خوشي افراد دارند. ما اسلام را با سليقه‌هاي خودمان مخلوط کرديم. نگذاشتيم اسلام درست به مردم برسد. در رساندن اسلام کوتاهي کرديم. امام رضا مي‌فرمايد: اگر مردم اسلام را درست بشناسند، مي‌آيند. به امام رضا گفتند: نماز عيد بخوان. گفت: اگر من نماز عيد بخوانم. نماز عيدي مي‌خوانم که پيغمبر خواند نه نماز عيدي که هارون الرشيد و مأمون الرشيد مي‌خوانند. يک مرتبه ديدند امام رضا کفش‌هايش را درآورد و با يک لباس خاصي پياده به جمعيت ملحق شد، الله اکبر! و لله الحمد! در بين مردم زلزله افتاد. به هارون الرشيد گفتند: اگراين نماز تمام شود، شما ديگرحکومت دستت نيست. اين نماز نيست، اين کودتا است. چون مأمون الرشيد و هارون الرشيد نمازهايي که مي‌خواندند اصحاب و تشريفات و لباس‌هاي مخصوص و دربار بود، يک نماز درباري مي‌خواندند. اين اثر ندارد.
يک کسي پرسيد: در اين دعاها چرا امام‌ها گريه مي‌کنند؟ مگر معصوم نيستند، معصوم اهل بهشت است، اينقدر گريه براي چيست؟ گفتم: اينها کارهايي هم که گناه نيست، چون خودشان را در محضر خدا مي‌بينند احساس مي‌کنند گناه است. گفتم: سرفه کردن گناه نيست، اما چون در محضر مردم در تلويزيون سرفه کردم، عذرخواهي مي‌کنم. پا دراز کردن گناه نيست، اما کسي که پايش را در جايي دراز مي‌کند عذرخواهي مي‌کند. چرا؟ براي اينکه در محضر شماست. امامان ما چون در محضر خدا هستند، کاري هم که گناه نيست، احساس مي‌کنند گناه است. در عبادت‌ها آنچه مهم است قبولي عمل است.
به اميرالمؤمنين گفتند: خيلي عبادت مي‌کني، فرمود: والله اگر بدانم يک کار من قبول شده است، اينقدر خودم را اذيت نمي‌کنم. خيلي از عمل‌هاي ما برمي‌گردد، يعني قبول نمي‌شود. مثلاً در مورد نماز داريم آن مقداري که حواست جمع است قبول مي‌شود. اگر کسي در رکعات نماز شک کند، در رکعت اول و دوم شک کند در نماز واجب، نمازش باطل است. ما گفتيم: اين يعني چه؟ خدا مي‌خواهد بگويد: در رکعت اول تو شک کردي؟ برو گمشو! مثل آدمي که در پله اول به هن هن مي‌افتد. تو ديگر نمي‌خواهد بالا بروي، همين‌جا بنشين!! در رکعت اول نماز شک کردي!
يک کسي نماز که مي‌خواند، وقتي شک مي‌کرد مسأله شک را بلد نبود، مي‌گفت: خدايا من مسأله‌اش را نمي‌دانم، مفت که مي‌ارزد؟ مفت براي خودت.
روي قبولي عمل کار کنيم. زاييدن نه ماه بيشتر وقت نمي‌خواهد اما بچه‌داري تا آخر عمر است. ازدواج چند روزه صورت مي‌گيرد. اما همسرداري دهها سال طول مي‌کشد. قالي را آدم چند ماه مي‌بافد. اما حفظ قالي ممکن است قرن‌ها زمان خواسته باشد. ماه رمضان آدم روزه مي‌گيرد اما اينکه آدم اين عبادت را تا آخر نگه دارد، مهم است. قرآن نگفته: هرکس عمل حسنه‌اي انجام دهد، مي‌فرمايد: «مَنْ‏ جاءَ بِالْحَسَنَة» (انعام/160) يعني اگر حسنه را تا قيامت آوردي ارزش دارد. کارهاي ما يا اولش خراب است. يا اول براي خداست و وسطش غرور ما را مي‌گيرد. يا اول و وسط براي خداست، آخرش يک گناه مي‌کنيم که از بين مي‌رود. پس چه شد؟ يا اول با ريا خراب است. يا وسط خراب است با عُجب، يا آخر خراب است با حبط! ريا هم خيلي ظريف است. يعني مثل راه رفتن مورچه در شب تاريک روي سنگ سياه است. گاهي آدم رياکار است و خودش هم نمي‌فهمد. مثلاً مي‌خواهد جلسه بگيرد، به همه تلفن مي‌کند، هيچکس نمي‌آيد. جلسه‌اش خلوت است. بعد مي‌گويد: خدايا اين جلسه بي ريا را بپذير. بي ريا نبود، تو ريا کردي و کسي نيامد. تو تلاشت را کردي و خواستي ريا کني، کسي نيامد. بنده سخنراني مي‌کنم، پول نمي‌گيرم و مي‌گويم: براي خداست. نه اينطور نيست. ممکن است پول نگيري، ولي پول نگيري براي اينکه بگويي: من پول نمي‌گيرم. پول نمي‌گيري که اين طرف و آن طرف پز بدهي.
يا حرم امام رضا مي‌رود، درهاي طلايي را مي‌بوسد اما درهاي چوبي را نمي‌بوسد. اين امامتش با طلا قاطي شده است ولي متوجه نيست. گاهي يک کسي يک مکاني مي‌ايستد براي غير خدا، نماز براي خدا است اما مي‌گويد: بروم اينجا بايستم. چرا؟ دوربين نشان مي‌دهد. مکان براي غير خداست، کل نماز باطل است. يا زمان براي غير خداست، مي‌گويد: اول وقت انجام بدهم که بگويند: ايشان نماز اول وقت خواند، باز نمازش باطل است. نماز براي خداست اما زمان براي غير خداست. يا مستحبي را انجام مي‌دهد، انگشتري دست مي‌کند، يک قيافه‌اي مي‌گيرد که ريا است. باز نمازش باطل است. بعضي وقت‌ها براي خدا شروع مي‌کند، اما وسط کار عُجب او را مي‌گيرد. مي‌گويد: اگر همه مردم مثل من بودند، دنيا آباد مي‌شد. اي کاش همه مردم مثل من مسجد مي‌رفتند. اي کاش همه مردم درس مي‌خواندند. يعني او را غرور گرفته است.
ديروز يک کسي گفت: حاج آقا من نمازهايم را پنج وقت مي‌خوانم. خوب است؟ گفتم: بله، اصل نماز اين است که در پنج وقت بخوانيد. ما ادغام مي‌کنيم به خاطر بي حوصلگي مردم است. يعني مردم بروند ديگر نمي‌آيند. جايز است اما اگر پنج وقت بخوانيم بهتر است. گفتم: خوب است که در پنج نوبت نماز مي‌خواني، ولي فکر نکني که تو روي کره زمين آدم خوبي هستي و باقي افراد بد هستند. اگر مي‌داني که عجب تو را مي‌گيرد، تو را به حضرت عباس در سه نوبت بخوان و تمام کن! چون گاهي وقت‌ها پنج نوبت مي‌خوانيم بعد مي‌گويد: من به اسلام عمل مي‌کنم. مردم لاابالي هستند. يک غروري تو را مي‌گيرد و مردم را هم تحقير مي‌کني. وسواسي‌ها نمي‌گويند: من گنهکار هستم و گناه کبيره مي‌کنم. مي‌گويد: احتياط است، تقوا و پاکي است. مردم لاابالي هستند و نجس و پاکي برايشان مهم نيست. يعني همه مردم را نجس و لاابالي مي‌داند و خودش را هم از اولياء مي‌داند و اين خيلي خطرناک است. بدي شيطان به خاطر اين بود که «أبي» يعني سجده نکرد. خوب آدم هم داريم سجده نمي‌کند. نماز هم نمي‌خواند، اما قرآن مي‌گويد: «أَبى‏ وَ اسْتَكْبَر» (بقره/34) استکبارش مهم بود. خودش را خوب مي‌دانست و انسان را ضعيف مي‌دانست.
گاهي هم حبط مي‌شود. خيلي از کارها حبط مي‌شود. مثل استخري که ترک دارد. هي آب مي‌ريزند و هيچوقت هم آب ندارد. در مورد قبولي يک مطالبي را براي شما بگويم. اين نمازي که مي‌خوانيم، يا تحصيل، يا خدمت اگر خواسته باشيم قبول باشد چند شرط دارد. 1- شرط اعتقادي؛ يعني بايد ايمان داشته باشيم. در قرآن چهار مرتبه گفته: «وَ هُوَ مُؤْمِن‏» (نساء/92) اگر اين کار را کردي در صورتي که ايمان داشته باشي اجر داري. اين مهم است. «وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ» (نساء/124)، «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِن‏» (نحل/97) اين«وَ هُوَ مُؤْمِن‏» در چند جاي قرآن آمده است. شرط قبولي ايمان است.
2- شرط اقتصادي؛ مثلاً شرط قبولي نماز دادن زکات است. نماز خواندن مهم نيست، پول دادن مهم است. قرآن به کساني که جبهه رفتند و در جنگ بدر پيروز شدند و غنايم جنگي گرفتند، مي‌گويد: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ‏ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ» (انفال/41) شما 1- اصحاب پيغمبر هستيد، اصحاب پيغمبر مقامي دارد.  2- رزمنده است و جبهه رفته است. 3- پيروز شده است، غنايم گرفته است. قرآن نمي‌گويد: تو مؤمن هستي. مي‌گويد: «إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ» بايد خمس بدهيد. اگر دين داري، پول بده. يا قرآن در مورد زکات مي‌گويد: «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ‏» (توبه/60) صدقه از صدق است. صدق يعني راستگويي. تو اگر راست مي‌گويي يک مقدار پول به فقرا بده.
چند وقت جايي بودم کسي گفت: سؤال دارم. گفت: جواني از من پرسيده درست است که ما جان بکنيم و صد ميليون به آخوندها بدهيم؟ اين خمس چيست؟ چرا بايد به آخوندها بدهم؟ گفتم: چرا مسأله را اينطور مي‌پرسي؟ شما بگو: صد ميليون گير من آمده است. هشتاد ميليون را طبق دلم عمل مي‌کنم. بيست درصد را به کسي مي‌دهم که سوادش از من بيشتر است. تقوايش از من بيشتر است. فقرا را بهتر از من مي‌شناسد. هواپرست هم نيست که خواسته باشد، مبلمان خانه و ماشينش را عوض کند. کسي صد ميليون دارد، طبق ميلش عمل مي‌کند. کسي ديگر هشتاد ميليون طبق ميلش عمل مي‌کند و دويست ميليون را به مجتهد عادل بي هوس مي‌دهد. اين عقلي است يا غير عقلي است؟ گفت: عقلي است. شما مي‌گويي: من کار کنم صد ميليون پيدا کنم به آخوندها بدهم؟ نه چه کسي گفته به آخوندها بده. به آيت الله العظمي که نود سال درس خوانده و نود سال کسي از او گناه نديده و نود سال همه تشخيص دادند که دنبال هوسش نيست، بيست درصد به او مي‌دهند خرج دين کند. اين خيلي عقلي است. يا مي‌گويد: چرا من زکات را به فقرا بدهم؟ حق خودم است! مي‌گويم: حقت را بشمار. 1- بذر براي خودت است. آبياري براي خودت است. شخم از خودت است. همه اينها قبول است. در تهيه گندم شخم و بذر و سم پاشي و همه قبول است. اما خورشيد سهم ندارد؟ خورشيد براي خداست. باد سهم ندارد؟ باران سهم ندارد؟ زمين‌هاي ديم سهم ندارد؟ براي خداست. در پانزده کيلو، يک کيلو به فقرا بدهيم.
حضرت موسي هجده معجزه داشت، ولي خدا نسيه حساب مي‌کند. چرا؟ چون وقتي عصا را انداخت، مار شد، يک معجزه است. دوباره مار را گرفت، عصا شد. عصايش را به سنگ مي‌زند چشمه آب بيرون مي‌آيد. بعد دوباره همين چشمه خشک مي‌شود. پس در آمدن آب و خشک شدن دو چيز است. اين هجده مورد است اما خدا نه مورد حساب کرده است. «تِسْعَ آياتٍ‏ بَيِّنات‏»(اسراء/101) گرچه خودمان و استعداد ما از خداست اما در عين حال سهم خورشيد و باد را ناديده نگيريم.
يا مثلاً مي‌گويند: چرا بايد تقليد کنيم؟ اصلاً روي کره زمين کسي هست تقليد نکند؟ يک نفر را روي کره زمين پيدا کنيد که لباسش را به خياط ندهد. ساختمان را به معمار و مهندس ندهد. مريض مي‌شود دکتر نرود. تقليد يعني رجوع به کارشناس، خود مراجع تقليد هم تقليد مي‌کنند. تمام مراجع تقليد مريض که مي‌شوند به دکتر مراجعه مي‌کنند. دکتر مي‌گويد:  اين دارو را بخور. اين غذا را بخور، مي‌گويد: چشم! تقليد يعني رجوع به کارشناس! يک نفر روي کره زمين نيست که تقليد نکند. يا مثلاً مي‌گويند: ولايت فقيه چيست در ايران پيدا شده است؟ همه دنيا رئيس جمهور دارند، اين ولايت فقيه چيست؟ ما درنياورديم، زمان حضرت موسي هم بوده است. ولايت فقيه حکومت علماي دين براساس قرآن است. سوره مائده آيه 44 مي‌فرمايد: «إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ» ما تورات را فرستاديم. «فِيها هُدىً وَ نُورٌ» اين ولايت فقيه قبل از پيغمبر هست. پانصد سال قبل از پيغمبر تقريباً حضرت عيسي بوده است. قبل از عيسي، موسي بوده است. ما تورات را نازل کرديم، در اين کتاب تورات هدايت و نور هست «يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ» انبياء طبق همين حکومت مي‌کنند يا داوري مي‌کنند. «الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هادُوا وَ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ» علماي ديني براساس تورات حکومت مي‌کنند. حکومت عالم ديني براساس کتاب آسماني ولايت فقيه است. الآن مراجع تقليد براساس قرآن فتوا مي‌دهند. رهبري براساس قرآن فتوا مي‌دهد. فتواي علما براساس کتاب آسماني که براي حضرت موسي هم بوده است.
مسأله‌ي قبولي، اينکه نماز مي‌خواند ولي زکات نمي‌دهد. اين قبول نيست. نماز مي‌خواند ولي تقوا ندارد. چاي در آفتابه را کسي نمي‌خورد. در جلسه هزار نفري يک نفر هم چاي درون آفتابه را نمي‌خورد. چاي بايد در فنجان باشد. خدا هم همينطور است. «و هو مؤمن» اگر عمل تو در ظرف ايمان بود من مي‌پذيرم. اگر نبود، نمي‌پذيرم! بايد با کرامت بماند.
«إِنَّما يَتَقَبَّلُ‏ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِين‏» (مائده/27) حضرت آدم دو تا پسر داشت، هابيل و قابيل، هردو گوسفند کشتند. گوسفند يکي قبول شد و ديگري قبول نشد. حسادت گل کرد، برادر هم کشت. گفت: حالا که کار من قبول نيست، او را زد کشت! برادرش گفت: اگر تو دست دراز کردي مرا بکشي، من دست درازي به تو نمي‌کنم. گوسفند تو قبول شده يا نشده، «إِنَّما يَتَقَبَّلُ‏ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِين‏» (مائده/27) هرچه تقوا بيشتر باشد، قبولي بيشتر است. شما يک ليوان آب به من مي‌دهي، من مي‌گيرم و مي‌گويم: دست شما درد نکند. گاهي تا ليوان آب را مي‌دهي من بلند مي‌شود دو دستي مي‌گيرم. گاهي استقبال مي‌آيم و مي‌گيرم. درجات قبولي، گاهي مهمان مي‌آيد مي‌روي جلوي در مي‌گويي: کيه؟ گاهي لب در مي‌روي، گاهي سر کوچه مي‌روي، گاهي دروازه شهر مي‌روي. گاهي چند کيلومتر بيرون شهر مي‌روي. اين مقداري نيست. لذا چند رقم قبولي داريم. قبول عادي داريم «إِنَّما يَتَقَبَّلُ‏ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِين‏» (مائده/27) يک آيه داريم قبول درجه يک است «قبولٍ حسن» يعني بيرون شهر استقبال برو. در دعا داريم «باحسن قبولک» پس قبول عادي داريم، قبول ممتاز داريم، قبول خيلي عالي داريم. هرچه تقوا بيشتر باشد قبول بيشتر است.
يکوقتي مقام معظم رهبري رئيس جمهور بود، چند کشور خارجي رفت و بنده هم به عنوان رئيس نهضت سواد آموزي همراه ايشان بودم. اولين کشور پاکستان بود. در فرودگاه 21 توپ زدند. من ديدم صداي توپ مي‌آيد، گفتم: چيه؟ گفتند: تشريفات است. فکر کردم فرودگاه را به توپ بستند. گفتند: اگر رئيس جمهوري وارد شود 21 توپ مي‌زنند. گفتم: ديگر چه؟ گفتند: معاون اول بيايد اينقدر توپ، رئيس مجلس بيايد اينقدر، گفتم: اين آقا تنهايي بيايد چند تا؟ يکي از طلبه‌ها آنجا نشسته بود. گفت: اين؟ يک تيرکمان!! درجه‌ها فرق دارد. به مقدار درجه تقوا، قبولي درجه دارد.
گاهي يک چيزي در يک زمان قبول است. مثلاً «ضربة علي يوم الخندق» حضرت علي در جبهه‌هاي زيادي بود اما آنجايي که حرف اول و آخر زد، در جنگ خندق بود. «ضربة علي» نه ضربت کسي ديگر! «يوم الخندق» نه «يوم الخيبر» ظهر عاشورا يک ليوان آب ده ميليارد مي‌ارزد. غروب عاشورا يک قران هم نمي‌ارزد. روايت داريم اگر نماز کسي دو رکعتش قبول شود، خدا او را عذاب نمي‌کند. منتهي قبول شدنش خيلي مشکل است. اين نمازي که بنده مي‌خوانم، اگر يک قاري بيايد، دو تا اشکال به قرائت من مي‌گيرد. مجتهد ببيند مي‌گويد: فرش زير پايت غصبي بود. آب وضو غصبي بود. فضايي که نماز خواندي غصبي بود. قاري اشکال تجويدي و مجتهد اشکال فقهي مي‌گيرد. عرفا ببيند مي‌گويد: حضور قلب نداشت. دلت جاي ديگر بود. هيچي از اين نماز نمي‌ماند.
يک کسي خانه ساخت، هي مي‌گفت: خدايا سايه گچ‌ها را از سر ما کم نکن. من گفتم: چرا به گچ‌ها دعا مي‌کني؟ گفت: اين خانه قرضي است و هر آجرش را از کسي قرض کردم. اين گچ‌ها اين را نگه داشته است، اگر اين گچ‌ها نباشد هر آجري نزد صاحبش مي‌پرد.
خدا منت گذاشته و توفيقي داده شما درس خواندي. اگر کسي شاگرد اول است بايد نمازش بهتر باشد. اگر کسي پولدارتر است بايد تواضعش بيشتر باشد. امام سجاد مي‌گويد: خدايا هرچه مقام اجتماعي من بالا مي‌رود، تواضع من بيشتر شود. اين قبولي عمل به زکات بند است. زن و شوهري که به هم نيش بزنند، نماز هيچکدام قبول نيست. حالا خانم ختم انعام مي‌گيرد و آقا هم زيارت عاشورا مي‌خواند. اسلام مي‌گويد: نماز هيچکدام قبول نيست.
شريعتي: امروز از جزء سي قرآن کريم صفحه 601 را تلاوت مي‌کنيم.
حاج آقاي قرائتي: يک نکته را بگويم. روايت داريم اگر کسي از اول قرآن تا آخر قرآن را بخواند، يک دعاي مستجاب دارد. من اين روايت را در جواني ديدم. گفتم: در ماه رمضان ختم قرآن کرديم، حالا چه دعايي کنيم. گفتم: چرا ختم قرآن کنم؟ ختم نمي‌کنم. «قل اعوذ برب الناس» را نگه دار که ختم قرآن نشود و بعد دعا کن. خوب که دعا کردي «قل اعوذ برب الناس» را بخوان. سوره را که خواندي ختم قرآن تمام مي‌شود. بگو: خدايا! من يک دعاي مستجاب دارم، دعاي مستجابم را يک دقيقه پيش گفتم. يعني اول همه دعايت را بکن، بعد که قرآن را ختم کردي بگو: خدايا همه دعاي من همين است.
يک شب اول ذي الحجه بود، ما مکه بوديم. ده تا کارت دادند به بعثه‌ي مقام معظم رهبري که اينها در کعبه بروند. از هر کشوري ده نفر بروند. من آخوند کاروان بودم و گفتند: بيا اين کارت هم براي تو! گفتم: خوب اعمال درون کعبه چيست. ديديم آنجا نماز دارد، حديث داريم هرچه آنجا بگويي، مستجاب مي‌شود. گفتم: چند دقيقه هست؟ گفتند: ده دقيقه! گفتم: ده دقيقه نماز بخوانيم يا دعا کنيم؟ يک کاغذ برداشتم و تمام حاجت‌هايم را نوشتم. درون کعبه دو سه رکعت نماز خواندم. گفتم: خدايا مگر نه اينکه هرکس در کعبه بيايد دعايش مستجاب است. دعاي من اين است. وقتي مي‌خواهيم دعا کنيم از خدا خير دنيا و آخرت را بخواهيم. نزد امام مي‌آمدند و مي‌گفتند: دعا کنيد ما شهيد شويم! امام مي‌گفت: خدا به شما خير دنيا و آخرت را بدهد. از خدا بخواهيم به ما خير بدهد، ما نمي‌دانيم خير ما در چه چيزي است.
شريعتي: تلاوت قرآن را بشنويم و بعد توصيه‌هاي پاياني حاج آقاي قرائتي را مي‌شنويم.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏، وَ الْعَصْرِ «1» إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ «2» إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ «3»
ترجمه: به نام خداوند بخشنده مهربان‏. به روزگار سوگند. همانا انسان در خسارت است. مگر آنان كه ايمان آورده و كارهاى نيك انجام داده و يكديگر را به حق و استقامت سفارش مى‏كنند.
سوره همزه
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏، وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ «1» الَّذِي جَمَعَ مالًا وَ عَدَّدَهُ «2» يَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ «3» كَلَّا لَيُنْبَذَنَّ فِي الْحُطَمَةِ «4» وَ ما أَدْراكَ مَا الْحُطَمَةُ «5» نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ «6» الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ «7» إِنَّها عَلَيْهِمْ مُؤْصَدَةٌ «8» فِي عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ «9»
ترجمه: به نام خداوند بخشنده مهربان‏. (1) واى بر هر عيب جوى طعنه زن. (2) آنكه مالى جمع كرد و شماره‏اش كرد. (3) او خيال مى‏كند كه اموالش او را جاودان ساخته است. (4) چنين نيست (كه مى‏پندارد) قطعاً او در (آتش) شكننده‏اى افكنده شود. (5) و تو چه دانى كه (آتش) خورد كننده چيست؟ (6) آتش افروخته الهى، (7) كه بر دلها راه يابد. (8) آن آتش بر آنان فرو بسته شده (و راه گريزى از آن نيست.) (9) در ستونهايى بلند و كشيده.
سوره فيل‏
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏، أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفِيلِ «1» أَ لَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ «2» وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابِيلَ «3» تَرْمِيهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ «4» فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ «5»
ترجمه: به نام خداوند بخشنده مهربان‏. آيا نديدى كه پرودگارت با ياران فيل (كسانى كه سوار فيل شده و براى انهدام مكه آمده بودند) چه كرد؟ آيا نيرنگشان را بى‏اثر نساخت؟ خداوند بر سر آنان پرندگانى را فوج فوج فرستاد. كه بر آنان سنگريزه‏هايى از گل سفت پرتاب كردند. پس آنان را مثل كاه خورد شده قرار داد.
شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد.
حاج آقاي قرائتي: در صدر اسلام وقتي مسلمان‌ها با هم بودند وقتي مي‌خواستند از هم جدا شوند، دست همديگر را مي‌گرفتند و سوره والعصر را مي‌خواندند و جدا مي‌شدند. خداوند به همه قطعات زمان قسم خورده است. «والفجر» قسم به طلوع فجر، «والصبح» قسم به صبح، «والضحي» قسم به چاشت، «والنهار» قسم به ظهر، «والعصر»،  «والليل» به سحر سه بار قسم خورده است. «وَ اللَّيْلِ‏ إِذا يَسْرِ» (فجر/4)، «وَ اللَّيْلِ‏ إِذا عَسْعَسَ» (تکوير/17)، «وَ اللَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ» (مدثر/33) يعني قسم به شب وقتي دارد تمام مي‌شود و به سحر مي‌رسيم. به زمان قسم، «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ» قطعاً انسان غرق در خسارت است. نگفته: «ان الانسان لفي ضرر» خسارت با ضرر فرق دارد. شما يکوقت يک سکه مي‌خري يک ميليون، بعد نيم ميليون مي‌شود. اينجا ضرر مي‌کني ولي نه جنس طلا از بين مي‌رود و نه وزن طلا. جنس طلاست و وزن يک سکه است. اما اگر سرمايه شما باشد، مثل يخ فروش که ديگر کسي يخ او را نمي‌خرد. نرخ يخ کم نشده است ولي کل سرمايه آب شده است. اين خسارت است. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ» يعني مثل يخ آب شديم. راه نجات از خسات: 1- ارتباط با خداست. 2- عمل صالح است. 3- «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ» همديگر را به حق سفارش کنيد و امر به معروف و نهي از منکر کنيد. وقتي گوش ندادند در ذوق شما نخورد و مقاومت کن. «وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ» صبور باش. همه چوب‌ها با اولين تبر که نمي‌شکند! ولي اينقدر مي‌زنند تا مي‌شکند.
خدايا ما را جزء خاسرين،  «لفي خسر» ها در دنيا و آخرت قرار نده. توفيق فهم درست از تمام اسلام و عمل خالص به همه اسلام و چشيدن مزه اسلام و چشاندن مزه اسلام به نسل آينده بدون هيچ آفتي که ذخيره قيامت باشد به همه ما مرحمت بفرما. فکر ما قرآني، نگاه و زندگي ما قرآني قرار بده. قرآني که مي‌گويم يعني قرآن و اهل‌بيت، سبک زندگي، اخلاق و اقتصاد و بچه‌داري و همسرداري و تعليم و تربيت ما را قرآني و وحياني و روايي و سنت رسولي قرار بده.
شريعتي: انشاءالله ما را هم دعا بفرماييد. جايزه و پاداش الهي بعد از يک ماه بندگي نوش جان بيننده‌هاي عزيز باشد. ما روز چهارشنبه با حضور حاج آقاي ماندگاري خدمت شما خواهيم رسيد. «والحمد لله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين»