برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: همت بلند
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين قرائتي
تاريخ پخش: 21-03-96
بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد.
من بي تو دمي قرار نتوانم کرد *** احسان تو را شمار نتوانم کرد
گر بر تن من زبان شود، هر مويي *** يک شکر تو از هزار نتوانم کرد
شريعتي: سلام ميکنم به همه شما دوستان خوبم. خانمها و آقايان، خدا را شکر ميکنيم که به نيمههاي ماه مبارک رمضان رسيديم و انشاءالله خداوند به همه ما توفيق بدهد که از نيمه باقيمانده اين ماه نهايت استفاده را ببريم مخصوصاً در اوج اين ماه و قلهي اين ماه که شبهاي قدر است و پيش روي ما است. نماز و روزههاي شما قبول باشد. در خدمت حاج آقاي قرائتي عزيز هستيم. سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي قرائتي: سلام عليکم و رحمة الله.
شريعتي: مشتاق هستيم بحث امروز شما را بشنويم.
حاج آقاي قرائتي: بسم الله الرحمن الرحيم. بينندههاي عزيز زماني بحث را ميبينيد که نيمي از ماه رمضان گذشت و به شبهاي قدر نزديک ميشويم. در اين چند دقيقه ميخواهم در مورد همت بلند صحبت کنم. چون مبتلا به هستيم و افراد بلند همت و افراد کوتاه همت داريم. چه کنيم که همت ما بلند باشد؟ يعني چشم اندازمان چيست؟ دولت يک برنامه دارد، پنج ساله اول، پنج ساله دوم، بعد يک طرحي دارد به نام چشمانداز بيست ساله! ما مردم يا پنج ساله فکر ميکنيم، يا بيست ساله فکر ميکنيم. يا فوقش تا آخر عمر فکر ميکنيم. يعني کار زير ميلياردي نبايد بکنيم.
ما پولمان کم است، فکرمان محدود است، علم و توانايي ما محدود است، آن چيزي که محدوديت ندارد همت است. همت بلند! يعني بالاتر از دنيا، بالاتر از همشهري و هم لباسي، اين دعايي که در ماه رمضان ميخوانيم به ما ميگويد: همتت را اينطور نگه دار. «اللهم اغن کل فقير» حضرت عباسي اين دعا مستجاب نميشود. يعني ميشود زماني بيايد که روي کره زمين فقيري نباشد؟ «اللهم اشبع کل جائع» همه گرسنهها سير شوند. «اللَّهُمَّ اكْسُ كُلَّ عُرْيَان» همهي برهنهها پوشيده شوند. البته «اللَّهُمَّ اكْسُ كُلَّ عُرْيَان» يعني به همه بيهمسرها، همسر بده. اين دعا مستجاب نميشود، يعني نخواهد آمد زماني که هيچ گرسنهاي نباشد. هيچ برهنهاي نباشد، پس چرا ميگوييم؟ ميگويد: اين دعا دست تو را ميگيرد و بالا ميبرد.
يکي از عربهاي جاهليت ميگفت: ما قبل از اينکه پيغمبر بيايد، فکرمان در سرقت بود و شب و شراب و شب نشيني، پيغمبر که آمد ما را به «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَت» (تکوير/1و2) ما را در آسمانها برد. «فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُوم» (واقعه/75) مسير ستارگان، يعني ما را از شکم و شهوت به جاي ديگري برد. اين همت بلند خيلي مهم است و بايد تمرين کنيم که شب قدر هم در پيش است. يا يکوقتي اعتکاف است، حال دعا دارد، خانه هم نماز بخوان، چرا کوچک دعا ميکني؟ مثلاً بعضي ميگويند: خدايا کساني که در اين مسجد نماز خواندند را بيامرز. خوب بگو: همه را بيامرز! يا گاهي مشهد رفته يا کربلا رفته ميگويد: خدايا آرزومندها را قسمت کن. مؤمنين آرزو دارند، يعني غير مؤمنين را قسمت نکن؟ بايد اينطور دعا کرد که خدايا آرزومندان را قسمت کن، آنهايي هم که آرزو ندارند کربلا و مکه بيايند، يک فهمي و درکي و ايماني به آنها بده که آرزومند شوند. مثلاً در چين صدها ميليون آدم است که اين آرزو زيارت امام رضا و مدينه را ندارد.
رودههايي که تنگ است، هسته انار هم درونش گير ميکند. يعني روح که کوچک است، انسان جز به خودش فک نميکند. خدايا يک داماد خوب قسمت من کن. چرا من؟ بگو: همه دخترها، همه پسرها همسردار شوند. قرض همه بدهکارها داده شود. خلاصه اين من را از زندگي برداريم و ما شويم.
شريعتي: همت بلند آر که مردان روزگار *** با همت بلند به جايي رسيدهاند.
حاج آقاي قرائتي: من در مورد همت پنجاه نکته نوشتم، هرچه را برسيم ميگويم. قرآن ميفرمايد: «وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ» (اسراء/19) يعني چشم انداز ابدي باشد. يا «تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَ اللَّهُ يُرِيدُ الْآخِرَة» (انفال/67) فقط دنيا را فکر ميکني؟ باز ميگويد: «يُرِيدُ الْعاجِلَة» (اسراء/18) «وَ لَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَياةَ الدُّنْيا» (نجم/29) بعضي اصول دينشان سه تا است. خوراک، پوشاک، مسکن. اصول دين سه تاست. خانه، ماشين، تلفن! اصول دين سه تاست. استخدام رسمي، بازنشستگي! از اينها معلوم ميشود روح کوچک است.
قارون با يک زينتي در بيرون از خانه آمد. «فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ» (قصص/79) يعني با چه دنگ و فنگي آمد. قارون سرمايهدار ترين آدمها بوده که دسته کليدش را چند حمال ميبردند. کليدهاي اتاقهايش را ميبردند. در صدر اسلام در جنگ تبوک يک خرما را سه نفر ميخوردند. اين به جاي اينکه بفهمد يعني قناعت ميکردند، ميگفت: يعني خرماهاي صدر اسلام پنج کيلو بوده است که سه نفر ميخوردند.
بنده خدايي از دوستان ما ميگفت: يک نفر به ما رسيد گفت: اسم شما را فراموش کردم. من يک شعر خواندم که اسم من يادش بيايد، که اسم من دهقان است. اين شعر را خواندم. افسوس که اين مزرعه را آب گرفته، دهقان مصيبت زده را خواب گرفته! گفت: اِ... سلام آقاي مصيبت زده حال شما خوب است؟
اين همت بلند يعني چشم انداز ابدي، يک عده وقتي قارون را ديدند گفتند: «يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ» (قصص/79) حظ را او ميبرد. خوشا به حالش! چه عظمتي دارد؟ ولي قرآن ميگويد: يک عده گفتند: نه! «وَ قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ» (قصص/80) آنهايي که اهل علم بودند، گفتند: واي بر حال شما! «ثَوابُ اللَّهِ خَيْرٌ» از خانه و ماشين و تلفن بيرون بياييد. ارزش شما بهشت است. به کمتر از بهشت خودت را نفروشي. اينکه ميگويند: ارزش شما بهشت است از اميرالمؤمنين(ع) است. «ثمنک الجنة» نرخ تو بهشت است. مفت خودت را نفروشي. اميرالمؤمنين فرمود: «الفعل الجميل ينبي عن علو الهمة» (غررالحكم، ص153) اگر ميخواهيد کار خوب انجام بدهيد، «همت بلند آر که مردان روزگار از همت بلند به جايي رسيدهاند»
باز حضرت امير فرمود: «الشرف بالهمم العالية لا بالرمم البالية» (غررالحکم/ص448) به اندازه همتت ارزش داري نه اينکه پدرت و اجداد و نياکان تو چه کساني بودند! بعضي به استخوان پوسيدههاي اجدادشان پز ميدهند. من نوهي فلاني هستم! پسر فلاني هستم، ول کن! شرف تو به همتت است. آرزويت چيست؟ يک جواني آرزو دارد ديپلم بگيرد. ديپلم آرزو دارد کنکور قبول شود.
من آمدم خانه بچه من گفت: بابا، گفتم: بله! گفت: کنکور قبول شدم! گفتم: الحمدلله! گفت: خوشحال نشدي؟ گفتم: مگر کنکور چيست؟ همت بلند کن. اگر ليسانسهاي ما قدر خودشان را بدانند، به ليسانس قانع نيستند. هيچکس به آنچه هست قانع نباشد. امام سجاد خيلي عبادت ميکرد. گفتند: داري خودت را ميکشي. گفت: من کجا و علي کجا! يعني چشماندازش اميرالمؤمنين بود. به اميرالمؤمنين گفتند: داري خودکشي ميکني؟ گفت: من کجا و پيغمبر کجا! به پيغمبر گفتند: «ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى» (طه/2) من قرآن را نازل نکردم که خودکشي کني. فرمود: «ما عرفناک حق معرفتک» نتوانستم خدا را بشناسم. يعني امام سجاد ميخواهد علي شود. اميرالمؤمنين ميخواهد رسول الله شود، رسول الله ميگويد: من کجا و خدا کجا؟ ما به چيز کم قانع نشويم. در دنيا قانع شويم. اين لباس بس است. ولي در کمالات، در خدمت، به کم قانع نشويم.
تلاش کنيم هرچه ميتوانيم و هرچه نميتوانيم شريکي انجام دهيم. روز عيد قربان ميگويند:پول نداري چند نفر بشويد گوسفند بخريد. به پيغمبر گفتند: تبليغ کن! گفت: شريکي! نزد موسي برو! گفت: شريکي، «هارُونَ أَخِي،وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي» (طه/30 و 32) هارون برادرم است، شريک شويم و هردو نزد فرعون برويم. چون فرعون بايد با نخ دولا دوخته شود. اين تنهايي فايده ندارد. «كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيراً، وَ نَذْكُرَكَ كَثِيراً» (طه/33 و34) مسجدها هم بايد شريکي اداره شود. چطور؟پيشنماز پيرمرد عالم و عادل و محترم است، قبول! اما اين پيرمرد نميتواند با نسل نو اتصال داشته باشد. يا سلامتي، يا سنش، از آن طرف هم محله پر از جوان است. خوب اين جوانها، شاگرد اولها را تشخيص بدهيم، مريضهايشان را عيادت کنيم. احوالشان را بپرسيم، پيرمرد نميتواند.
مقام معظم رهبري در پيام اجلاس نماز فرمود: علما و روحانيوني که در اثر کهولت سن توان ارتباط با نسل نو را ندارند از طلاب جوان خوش سليقه بهره بگيرند. يعني بنده ريشم سفيد شده، جزء کهولت سن حساب ميشوم. هر آخوند پيري يک جوان کنارش هست، حالا يا جوان پسرش است، يا دامادش است. يا برادرزنش است، يا شاگردش است. بگويم: من ديگر حال ندارم. پيشنماز مسجد هستم، من نماز بخوانم ولي تو جوانهاي محله را دعوت کن.
خانمها که سکنجبين ميپزند، ميچشد. تا ديد ترش است شکرش را اضافه ميکند. اگر ماهواره ترش است، اگر فضاي مجازي ترش است، اگر اين سرکهها را هي در ديگ ميريزند، ما بايد شکرش را زياد کنيم. پدر و مادرها، آموزش و پرورش، حوزه و دانشگاه و همه، اين درسها را واجب است بخوانيم. اما کافي نيست. مثل پيراهن و شلوار که واجب است، اما کافي نيست. لباسهاي ديگر هم ميخواهد. نميشود با پيراهن و شلوار در خيابان آمد. درسهاي حوزه را واجب است بخوانيم اما طلبه بايد انواع مهارتها را داشته باشد. به من ديروز زنگ زدند که شبکه کودک بيا، گفتم: من نميتوانم براي کودک حرف بزنم! ما بايد در هر شهري صد تا قرائتي داشته باشيم، صد تا فلاح زاده داشته باشيم. من در زماني که مريض بودم، با من تماس گرفتند گفتند: هرطور شده بيا براي برنامه حتي با ويلچر! من خيلي ناراحت شدم، يعني جمهوري اسلامي امام خميني ندارد، مستأصل است، مطهري ندارد، مستأصل است، قرائتي هم نبايد داشته باشد. من که کسي نيستم. پيداست بايد در کارمان يک تغييري بدهيم. مسجدها بايد يک تحولي داشته باشد.
1- در هيأت امنا نسل نو هم باشد. بعضي جاها هيأتهاي امنا آدمهاي خوبي هستند، پيرمرد، پدر شهيد، معتبر، محترم و محبوب، همه کمالاتي دارند اما سن بالاست. خدا به ابراهيم ميگويد: تو صد سال سن داري و پسرت سيزده سال دارد، «طَهِّرا بَيْتِي» (بقره/125) با هم مسجدالحرام را تطهير کنيد. «وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعِيل» (بقره/127) ابراهيم بنا بود و اسماعيل عملگي کرد. يعني صد ساله و سيزده ساله با هم بودند. بعد ابراهيم موسي بود. موسي گفت: خدايا اگر ميخواهي فرعون را نابود کنم، من و هارون را با هم بفرست. «هارُونَ أَخِي،وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي،«اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي»
يک خانم بايد در اينها باشد، خانم مريم است. مادر مريم هنوز حضرت مريم متولد نشده بود، مادرش فکر کرد پسري در شکم دارد. گفت: خدايا اين بچهاي که در شکم من است، «مُحَرَّرا» (آلعمران/35) آزادش ميکنم. يعني همه کارها را ميکنم و هيچ کاري به او نميدهم که او فراغت داشته باشد و خادم مسجد الاقصي شود. در ذهنش اين بود که پسر است. وقتي زاييد گفت: «إِنِّي وَضَعْتُها أُنْثى» (آلعمران/36) دختر زاييدم. «وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثى» گفت: در عين حال به نذرم عمل ميکنم. او را دور يک پارجه پيچيد و بيت المقدس رفت، حضرت زکرياي پيغمبر خادم بود. گفت: اين وقف مسجد است، طبق نذري که کردم! يعني براي مسجد نذر ميکردند. بنابراين چون مريم بوده است، يک خانم تحصيل کرده هم بايد باشد.
کارهاي مسجد گردشي باشد. چرا در مسجد هميشه يک نفر اذان ميگويد؟ هر روز يکي از بچههاي محله اذان بگويد. بچه وقتي آمد اذان گفت، به مسجد خوش بين ميشود. خدا مرحوم پرورش را رحمت کند. ايشان به بچهاش گفته بود: بچه مدرسهايها را دعوت کن يک افطاري بده. تو ميزبان باش. يعني اين افطاري دادن منتقل شود. شما ميخواهي افطاري بدهي؟ مذهبيها و حاجيها و آخوندها در راه هستند و نياز ندارند. نسل نويي که هيچوقت مسجد نميآيد، شما بگو: افطار امشب منزل ما! ممکن است روحاني نداشته باشد. يک تاجر به روحاني بگويد: در محل ما يک مشت جوان هستند که مسجد نميآيند. به جوانهايي که مسجد نميآيند بگوييد: امشب افطار خانه ما! همه را افطار دعوت کنيد، آقا را هم دعوت کنيد. بعد از افطار اين آقا يک دستي به اينها بدهد و احوالپرسي کند. يا منزل آقا دعوتشان کن. غذايي بپزيد و در منزل آقا سفرهاي بياندازيد براي جوانهايي که به نماز نميآيند.
از آموزش و پرورش بپرس در اين منطقهاي که مسجد هم هست، چه کسي شاگرد اول است؟ تو جوان هستي، طلبه هستي، پسر من هستي، داماد من هستي، تو طلبه جوان تلفن بزن و از شاگرد اولها تلفني تشکر کن. با آنها يک ورزش و تفريحي برو! يک خرده بايد محبت کرد. خود مقام معظم رهبري ماه رمضان هر شبي با يک گروه مينشيند. يک شب با قاريان است، يک شب با خانواده شهدا است، يک شب با شعرا مينشيند، همين کاري که مقام معظم رهبري ميکند هر طلبهاي بايد در محلهاش بکند منتهي دستش بسته است و پول ندارد، سي تا تاجر، سي تا بازاري، سي تا کارمند، هرکدام يک شب باني شوند. لازم نيست غذاي مفصل هم باشد. غذاي ساده باشد ولي اينها بگويند: نان آقا را خورديم! گاهي بايد يک چنين کارهايي کرد.
گاهي هم بايد شريک شد. مثلاً پيشنماز ممکن است نتواند، ولي در مسجد يک استاد دانشگاه است، يک دبير است، يک خانواده شهيد است، ببينيد چه کسي محبوبيت دارد، اين آقاي پيشنماز با کسي که محبوب است، کنار هم بگويند: دعوت از تو، تو فوتباليست هستي و بچهها روي اين حساب تو را دوست دارند. دعوت از تو فوتباليست، حديث هم براي من! با محبت ميشود.
يک پيرمرد هشتاد ساله به من ميگفت: در ماشين خط بغداد نشسته بودم، يک خانم سوپردولوکس با هفت قلم آرايش آمد صندلي کنار ما نشست. تا نگاه کردم ديدم اين کنار من نشسته است. خواستم بلند شوم، ديدم همه صندليها پر است. نشستم همه مردم ميخندند که ما با ريش سفيد کنار اين خانم نشستم. من براي اينکه هم صندليام محفوظ باشد و هم براي اينکه بگويم: اين با ما نيست، دو سه سانت کتفم را اينطور کردم. به مردم بگويم: اين با ما نسبتي ندارد! شاگرد شوفر آمد بليط بگيرد، من بليط در جيبم بود. گفت: حاج آقا! گفتم: بله، گفت: خانم بليط شما را حساب کرد! ما ديديم به اين خانم پشت کرديم، اين پول بليط مرا هم داد. دو سه سانت را اينطور کرديم، گفتم: ببخشيد! گفت: شما پدر روحاني و معنوي ما هستيد، احترام شما واجب است. من درست نشستم! يک خانم با آن همه آرايش، با يک بليط کتف هشتاد ساله را کج ميکند. اگر ما نتوانستيم بچههاي محله را به مسجد بکشانيم بايد ديد گير کجاست؟ چطور امام خميني يک ارتش، يک ايران را متحول کرد؟ يک چيزها را بايد شکست. در جبهه خط شکن داشتيم. بايد خط شکن اخلاقي داشته باشيم. روايت ميگويد: خدايا طوري کن که من در اخلاق پاتک بزنم. «صل من قطعک» او قطع رابطه کرده است. تو با او قهر هستي، براي افطار دعوتش کن. بگو: نه من اين را دوست ندارم. نميخواهم خانه من بيايد، خط ما دو تا است. خيلي از خطوط سياسي اگر به هم افطار بدهند قصه حل ميشود.
يکوقت بعد از انقلاب حوصله داشتم اين جوانهاي چپي و راستي بودند. من سران اينها را منزل خودمان دعوت کردم. سران خطوط سياسي را دعوت کردم و افطاري دادم. افطاري که تمام شد دو سه ساعت، بعد از افطار اينها با هم حرف زدند. وقتي رفتند تنگ گوش من گفتند: اي کاش چند نفر ديگر بودند افطار ميدادند و ما يک مقدار به هم نزديک ميشديم.
الآن جناح الف افطار ميدهد نميگويد: جناح «ب» تو هم بيا. بابا جناح «ب» مسلمان هست. روزه هم گرفته است، افطاري دادن به او هم ثواب دارد. بعضي با وصيتنامهشان فتنه ميکنند. بعضي با وصيت نامهشان وحدت ايجاد ميکنند. هردو را داريم. داشتيم کسي را که وسط جبهه گفته: اگر شهيد شدم راضي نيستم آن جناح تشييع جنازه من بيايد. يعني مردهاش هم فتنه به پا ميکند. مثل بعضيها که وصيت ميکنند وقتي مردم مرا در روستاي پدريام دفن کنيد. حالا زمستان مرده و در روستا دو متر برف است، ميگويند: زنده بودي عذابمان دادي، حالا با مرگت هم ما را عذاب ميدهي. چطور در دو متر برف روستاي پدري بروم؟
وقف ميکنيد آزاد وقف کنيد. نه دعاي کميل بايد بين کربلا و نجف خوانده شود. حالا بگذار دعاي سمات را بين کاظمين و نجف بخوانند. روح کوچک است. دعا ميکنيم، صلوات ميفرستيم، حمد ميکنيم. گاهي حمد که ميکنند ميگويند: خدايا صد هزار بار شکر! صد هزار تا ميدانيد چقدر است؟ شما دو دستت را زير شکر کني، اين صد هزار تا دانه شکر است. صد هزار بار شکر يعني خدايا به اندازه يک مشت شکر الحمدالله! ولي دختر امام حسين کوچک بود. در کربلا ديد پدرش و برادرهايش را کشتند. در کوفه و شام او را اسير آوردند. از او پرسيدند: حالت چطور است؟ نگفته: صد هزار تا... گفت: «الحمدلله بعدد الرمل و الحصاء» يعني به عدد دانههاي شن الحمدالله! يک بچهي دو سه ساله که داغ ديده و اسير شده و گرسنگي و تشنگي کشيده، وقتي مي خواهد بگويد: الحمدلله، نميگويد: صد هزار بار! ميگويد: به عدد هر اتم، گفت: به عدد دانههاي شن، خدا را شکر! ما الآن ميتوانيم به عدد هر ذره، به عدد هر سلول، به عدد هر برگ درخت، بينهايت شکر کنيم. همت بلند در دعا داشته باشيم.
ديگران را ببخشيم. به خصوص آنهايي که يادت ميآيد را حتماً دعا کن. يکي از علماي جامعه مدرسين، مجتهد قديمي، به نام آيت الله آ سيد مهدي روحاني است. ايشان براي من نقل ميکرد يک کسي در مدينه کنار قبر پيغمبر در مسجد النبي داشت براي رفيقهايش دعا ميکرد. يکي از رفيقهايش را يادش آمد،گفت: نه به تو دعا نميکنم. ما با هم دعوا داشتيم. باز رفيقهاي ديگر را دعا کرد، باز يادش آمد گفت: نه! هرچه آن طرف به ذهنش ميآمد اين رد ميکرد و به باقيها دعا ميکرد. شب به خوابش آمد، گفت: ما در دنيا با هم اختلاف داشتيم و دعوا داشتيم. ولي ميداني من مردم! تو در مسجد النبي بودي، کنار پيغمبر بودي، براي رفيقهايت دعا کردي، من هم رفيق تو بودم ولو دعوايمان شده بود، دو سه بار جلوي تو آمدم مرا رد کردي. ايشان ميگفت: از اين خاطرهها آدم ميفهمد که اينها يک ارتباطاتي با هم دارند.
همت بلند، به همه دعا کنيم. حتي به آنهايي که مخالف ما هستند دعا کنيم. يکوقت يک شيخ کذايي، زمان جنگ به عراق پناه برده بود. حرف بيهوده ميزد. نزد امام هم درس خوانده بود و از شاگردان درجه يک امام هم بود ولي فرار کرد و آنجا رفت. به امام گفتند: خبر داري فلاني عراق رفته است؟ گفت: بله صدايش را هم گوش ميدهم! گفتند: به شما جسارت ميکند. گفت: من دعايش ميکنم. اين همت بلند است. «صل من قطعک»
در دعاي مکارم الاخلاق است «مَنْ حَرَمَنِي بِالْبَذْل» خدايا او به من نداد، او روز قرباني براي من گوشت نياورد، من برايش ببرم. او در عروسيش مرا دعوت نکرد، من دعوتش کنم. او خواست عمره برود از من خداحافظي نکرد، من برايش سوغاتي ميبرم! او مرا دعوت کرد و پول نداد ولي باز هم دعوت کند، ميروم. اين مسأله همت بلند يعني خودمان را نفروشيم. البته مردم يک وظيفهاي دارند ولي اگر به وظيفهشان عمل نکردند، تو انتقام نگير.
همت بلند در سرمايهگذاري، در ايجاد کار، در تحصيل، مثلاً بيمارستان ميروي. اگر ديدي کسي سر تخت يک بيماري نيست، يک لحظه آنجا بايست، با او حرف بزن. خدا شفايت بدهد. اگر هديهاي داري، به او هم بده. بالاخره آن بيمار ميبيند تخت بغلي گروه گروه عيادتش آمدند و اين غريب است و نگاه ميکند. مرد کسي است که با اين که کسي را ندارد سلام و احوالپرسي کند. قهرمان کسي است که در مقابل جاذبه زمين وزنه بلند کند. در سرازيري هر بشکهاي، بي ام وِ است. در سرازيري هول دادن مهم نيست.
قصد ما خدمت به جامعه باشد نه استخدام خودمان، واقعاً جوانهايي که دنبال شغل ميگردند، بيني و بين الله ميخواهند اشتغال پيدا کنند که زندگي کنند يا ميخواهد يک مشکلي را از جامعه بردارد. مشکل خودش است يا جامعه؟ اگر مشکل جامعه باشد خدا اشتغال تو را حل ميکند. داريم اگر نيت شما خوب باشد، يعني باطنت را خوب کني، خدا باز ميکند. نيت تو در اشتغال هم خودت است، گره خودت هستي.
گاهي حتي تحقيقات علمي، شده افرادي آمدند که من ميخواهم کارشناسي ارشد بنويسم، يک موضوع قرآني به من بده. به او ميگويم: تا حالا سراغ قرآن نيامدي، حالا هم که فوق ليسانس هستي سراغ قرآن ميآيي براي پايان نامهات ميآيي نه براي قرآن! کار به قرآن نداري ميآيي پايان نامهات را بنويسي. اگر کسي همتش کوتاه باشد، نسبت به رفيقهايش حسادت ميورزد.
«من دنت همته فلا تصحبه» (غررالحكم، ص 418) اينهايي که همتشان پايين است، با آنها رفيق نشو چون با همت بلند رفيق شدي، او هم همت تو را بلند قرار ميدهد. ميگوييم: امروز روز خوشي بود! صبح کله پاچه خورديم، ظهر کباب برگ خورديم. يعني روزي که به شکمش ميرسد ميگويد: روز خوش! اين آدم را شکمو بار ميآورد. حديث داريم بعضيها مثل حيوان هستند. «هَمُّهَا عَلَفُهَا» (نهجالبلاغه، نامه 45) همتش علفش است. غذاي خوب خوردن طوري نيست ولي هدف بايد آن باشد چون نيتها فرق ميکند.
مثالي را بارها زدم. يک ليوان آب را به سه نفر ميدهيم بخورد. يکي نميخورد قهر کرده است. ارزش ندارد، قهر کرده و از من آب نميگيرد. يکي نميخورد ميگويد: تشنه نيستم. يکي نميخورد ميگويد: چهارمي تشنهتر است. سه نفر آب نخوردند اما نيتهايشان فرق ميکند. يکي نميخورد قهر کرده است. چون قهر کرده از دست من آب نميگيرد. يکي نميخورد تشنه نيست، يکي نميخورد، ايثار ميکند و ميگويد: چهارمي تشنهتر است. چاقوکش و جراح هردو شکم پاره ميکنند، از چاقو کش پول ميگيرند و به جراح پول ميدهند. نيتها فرق ميکند.
شريعتي: انشاءالله لحظه لحظه زندگيتان منور به نور قرآن کريم باشد. امروز از جزء شانزدهم قرآن کريم صفحه 304، آيات پاياني سوره مبارکه کهف را تلاوت ميکنيم.
«قالَ هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّي فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ وَ كانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا «98» وَ تَرَكْنا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً «99» وَ عَرَضْنا جَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ لِلْكافِرِينَ عَرْضاً «100» الَّذِينَ كانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِي غِطاءٍ عَنْ ذِكْرِي وَ كانُوا لا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعاً «101» أَ فَحَسِبَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ يَتَّخِذُوا عِبادِي مِنْ دُونِي أَوْلِياءَ إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرِينَ نُزُلًا «102» قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمالًا «103» الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً «104» أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً «105» ذلِكَ جَزاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِما كَفَرُوا وَ اتَّخَذُوا آياتِي وَ رُسُلِي هُزُواً «106» إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا «107» خالِدِينَ فِيها لا يَبْغُونَ عَنْها حِوَلًا «108» قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّي وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً «109» قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً «110»
ترجمه: (ذوالقرنين) گفت: اين رحمت بزرگى از پروردگارم است (و تا موعد مقرّر پابرجاست) پس هرگاه وعدهى پروردگار من فرارسد، آن (سدّ) را خورد و هموار مىكند و وعدهى پروردگارم حقّ است. و در آن روز (پايان جهان)، مردم را رها مىكنيم تا بعضى در بعضى همچون موج درآميزند و (چون) در صور دميده شود، همه را يكجا گرد خواهيم آورد. و آن روز، دوزخ را چنان كه بايد، بر كافران عرضه خواهيم كرد. آنان كه چشمانشان از ياد من در پردهى غفلت بود و (از شدّت تعصّب و لجاجت) توان شنيدن (سخن حقّ) را نداشتند. آيا آنان كه كفر ورزيدند، پنداشتند كه بندگان مرا به جاى من به سرپرستى بگيرند؟ قطعاً ما جهنّم را براى پذيرايى از كافران مهيّا كردهايم. بگو: آيا شما را خبر دهم كه زيانكارترين مردم كيست؟ آنان كه در زندگى دنيا تلاششان گم و نابود مىشود، در حالى كه مىپندارند (همچنان) كار شايسته و نيك انجام مىدهند. آنان، كسانىاند كه به آيات پروردگارشان و ديدار او (در قيامت) كفر ورزيدند، پس كارهايشان تباه ونابود شد. پس ما براى آنان در قيامت، ميزانى برپا نخواهيم كرد، (چون كارشان وزن وارزشى ندارد تا نياز به ميزان باشد.) اين است كه كيفر آنان دوزخ است، به خاطر كفرى كه ورزيدند و آيات من و فرستادگانم را به مسخره گرفتند. يقيناً آنان كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته كردند، بهشت برين برايشان منزلگاه پذيرايى است. همواره در آن جاودانهاند ودرخواست دگرگونى وجابهجايى نمىكنند. بگو: اگر دريا براى (نوشتن) كلمات پروردگارم مركب شود، پيش از آنكه كلمات پروردگارم پايان پذيرد، دريا پايان مىپذيرد، هر چند درياى ديگرى همانند را به كمك آن آوريم. بگو: همانا من بشرى همچون شمايم (جز اينكه) به من وحى مىشود كه خداى شما خداى يگانه است. پس هر كه به ديدار پروردگارش (در قيامت و به دريافت الطاف او) اميد و ايمان دارد، كارى شايسته انجام دهد. و هيچ كس را در عبادت پروردگارش شريك نسازد.
شريعتي: اشاره قرآني را بفرمايند و بعد هم دعا بفرمايند و همه آمين بگوييم.
حاج آقاي قرائتي: در اين صفحه که امروز خوانده شد، سوره کهف، آيه آخر خيلي زيباست. «فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً»، «يَرجوا» رجاء، يعني هرکس اميد دارد، بايد يک کاري هم بکند. بعضي ميگويند: اميد به خدا! خوب اميد به خدا، خودت هم بايد يک کاري بکني. نميشود گفت: ما همه غرق گناه هستيم و يک حسين داريم! ما شب قدر مسجد ميآييم و ميگوييم: انشاءالله خدا ما را ميبخشد. بله ميبخشد. اما يک کاري هم بايد بکنيم. اگر اميد داري بايد عمل هم بکني. الآن خانمهايي که زايمان ميکنند، اميد دارند يک ماه ديگر زايمان ميکنند، سيسموني تهيه ميکنند. بايد براي هرکاري مهيا شد. اينکه من عمل نکنم و فقط اميد داشته باشم، اميد به تنهايي فايده ندارد و بايد يک کاري هم بکنيم.
ميگويند: جواني خواست ازدواج کند. گفتند: چه داري؟ خانه داري؟ نه. سرمايه داري؟ نه. پس انداز داري؟ نه. ماشين داري؟ نه. هنر و مهارتي داري؟ نه. گفتند: پس چه چيزي داري ميخواهي داماد شوي؟ گفت: من فقط آمادگي دارم. حالا يک کسي هم هيچ کاري نميکند، نماز نميخواند. خمس هم نميدهد. افطاري هم نميدهد. خدمت به جامعه هم نميکند ولي ميگويد: اميد به خدا دارم. خدا ميگويد: اين اميدها لغو است. «فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً» عمل صالح بايد انجام بدهد و عمل صالح را کارشناس بايد بگويد که عمل صالح است. گاهي وقتها خود شما يک کاري را فکر ميکني صالح است، ولي صالح نيست و بايد از مرجعت بپرسي اين کار درست است يا نه؟ خيليها پول خرج ميکنند و گناه ميکنند. ما مناطقي داريم که مسجد ندارد. کيلومتر در کيلومتر مسجد ندارد. جمعيتهاي انبوه مسجد ندارند. اين ميآيد کنار مسجد حسينيه ميسازد. عمل صالح نيست! شما مسجد بساز، روضه هم در مسجد بخوان. مگر حضرت زهرا روضه فدک را در مسجد نخواند؟ مگر امام سجاد روضه کربلا را در مسجد شام نخواند؟ چرا کنار مسجد حسينيه ميسازي با اينکه جمعيت انبوهي با فاصلههاي دور دستشان در مسجد است. بايد بپرسيم عمل صالح چيست.
الآن وزارت علوم ما اشتباهي که کرده اين است که فکر کرده ليسانس و فوق ليسانس عمل صالح است. تند تند کنکور صد هزار تا، چهارصد هزار تا، هفتصد هزار تا، حالا چند ميليون ليسانس جمع شدند و ميبينند که اين همه فارغ التحصيل اما شغل نيست. چرا؟ براي اينکه اين خيال کرده که اگر بفهمد کوه هيماليا چند متر است و از جغرافي نمره بگيرد، يا بفهمد ساسانيان و اشکانيان چه کردند از تاريخ نمره بگيرد، فکر ميکند اين محفوظات ارزش است. اينها عمل صالح نيست. عمل صالح اين است که ليسانس شما بتواند نان دربياورد و بخورد. بتواند در اقتصاد نقشي داشته باشد. مهارت و هنري داشته باشد.
گاهي فکر ميکنيم عمل صالح اين است که برويم قم بايستيم. هرکس قم يا نجف ميايستد، يا بايد مجتهد باشد يا بايد مدرس باشد. شما خودت را امتحان کردي، ده، بيست سال قم بودي. ديدي مجتهد نميشوي، خوب برو جايي که آخوند ندارد قاضي شو، امام جمعه شو. معلم قرآن، تفسير، پاسخ به شبهات، قم ايستادي چه کني؟ نجف ايستادي چه کني؟ خيلي وقتها دانشگاه ما فوق ليسانس تحويل ميدهد به خيال عمل صالح! عمل صالح نيست، افرادي را جوان تربيت ميکنيم. آرزو دارد، هنر هم ندارد، عقدهاي و ضد انقلاب ميشود و ميگويد: دولت جمهوري اسلامي براي من کار نکرده است.
بسياري از افرادي که وصيت ميکنند، عمل صالح نيست. حسينيه ميسازند عمل صالح نيست. در حوزه و دانشگاه ميايستند، عمل صالح نيست. ببين چه نقشي داري؟ الآن کار بنده عمل صالح است؟ نميدانم. شايد روز قيامت خدا بگويد: تو به جاي اين 38 سال که در تلويزيون بودي، يک سال زبان اردو ياد ميگرفتي و به هندوستان ميرفتي و بين گاوپرستهاي هند هجرت ميکردي، شايد ميليونها گاوپرست را به اسلام دعوت ميکردي. هرکس فکر ميکند کارش صالح است نبايد از مرگ بترسد. اگر بگويند: آقاي قرائتي شما سه روز ديگر بيشتر عمر نداري! اگر کارم را تعطيل کردم و ترسيدم پيداست عمل من صالح نيست. عمل صالح اين است که وقتي گفتند: مرگت نزديک است، جا نخورد. آرام باشد. اگر دلواپس هستيم معلوم ميشود عمل ما صالح نيست، خيال ميکنيم صالح است. هرکس اميد دارد بايد کار کند و کارش هم بايد عمل صالح باشد و عمل صالح هم بايد استاندارد باشد. الآن رب گوجه مُهر استاندارد دارد. دين ما به اندازه رب گوجه که ميارزد. ببينم اين کارهايي که ميکنيم درست است يا نه؟ نکند غلط باشد. کادو ميبريم، يک کادويي ميبريم که به درد نميخورد. يک مجسمه ميبريم. خوب يک جلد کتاب ميبردي. آنوقت مجسمه سازان ما رونق پيدا ميکنند و کتاب فروشها ورشکست ميشوند. در اينکه عمل صالح چيست و چه حرفي بزنيم، کارشناسي ميخواهد.
شب قدر پيش روي ماست. شايد کارهاي ما صالح نباشد. يک آيه در قرآن داريم ميگويد: در قيامت مجرمين ميگويند: خدايا ما را به دنيا برگردان، «نَعْمَلْ صالِحاً» (فاطر/37) عمل صالح انجام ميدهم. بعد ميگويد: «غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَل» غير از کارهاي قبلي، علامه طباطبايي در تفسير ميگويد: اين کلمه آخر يعني چه؟ مرا به دنيا برگردان عمل صالح انجام ميدهم. اين «غير الذي» چه خاصيتي دارد؟ ميخواهد بگويد: خدايا در دنيا که کار ميکردم خيال ميکردم کار صالح است. اينجا پرده کنار رفته و فهميدم خيال بوده و واقعاً صالح نبوده است. مرا برگردان عمل صالح انجام ميدهم. نه عمل صالح خيالي، صالح واقعي! «نَعْمَلْ صالِحاً غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَل» اين غير از صالحهايي است که خيال ميکرديم صالح است. ميآيد در حرم امام رضا مينشيند و بلند نميشود. ميگوييم: آقاجان اينجا زوار زياد است. دو رکعت نماز خواندي برو يکي ديگر بيايد. ميگويد: نه! بعد هم ميگويد: من دو ساعت در حرم نشستم! باسمه تعالي غلط کردي!!! وقتي جا کم است غلط است که شما جايي را دو ساعت اشغال کني. قرآن ميگويد: اگر جا دادي، خدا باقي دعاهايت را مستجاب ميکند. «إِذا قيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِى الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُم» (مجادله/ 11) وقتي نمازت را خواندي و کنار رفتي، خدا همه گرههاي تو را باز ميکند. تو در مکان تکان بخور، خدا همه زندگي تو را تکان ميدهد. ما فکر ميکنيم اگر دو ساعت يکجا نشستيم بلند نشديم عمل صالح است. زمستان کنار بخاري مينشينيم و تابستان کنار کولر، خوب خنک شدي بلند شو يک نفر ديگر هم خنک شود! اذان گفتي بلندگو را بده يک بچه ديگر هم اذان بگويد. خيلي از کارهاي ما صالح نيست.
خدايا ما نميتوانيم خودمان را نگه داريم. توفيق فهم درست از همه اسلام و عمل خالص به همه اسلام با چشاندن مزه اسلام به ديگران به گونهاي که ذخيره قيامت باشد نصيب همه ما بفرما و همه دعاهاي شب قدر را مستجاب کن. آنهايي که اهل دعا و مسجد نيستند، منحرف و کافر هستند و در دنياي دين نيستند، خدايا وسيله هدايت همه آنها را هرچه زودتر فراهم کن و هرکس را هدايت کردهاي از هر رقم انحرافي حفظ بفرما.
من به عنوان يک معلم از تک تک شما التماس دعا دارم. من هم يک مشکل حل نشدني دارم. اگر خدا روز قيامت به من بگويد: ميليونها قلب را در اختيار تو گذاشتم پاي تلويزيون، ولي تو يک قلب داشتي در اختيار من نگذاشتي، من چه بگويم؟ 38 سال در تلويزيون ميليونها قلب را در اختيار تو گذاشتم ولي تو با دو رکعت نماز قلبت را به من ندادي. چه کسي ميخواهد اين مشکل را حل کند؟ شب قدر مواظب خودتان باشيد. اگر دعاي الغوث هم ده بندش را نخواندي طوري نيست. يک قلم دست بگير، به خدا چقدر بدهکار هستي. به همسر چقدر بدهکار هستي. به بچه چقدر بدهکار هستي. در شب قدر اگر کسي يک نفر را افطاري بدهد، ثواب هزار افطاري دارد. مثلاً دو ميليون خمس تو ميشود. اگر شب قدر دو ميليون را بدهي ثواب دو هزار ميليوني دارد. همه کارها شب قدر هزار برابر ميشود. سعي کنيم شب قدر را از دست ندهيم. به چهار الغوث قانع نشويد. ميتوانيد مشکلي را حل کنيد، وامي بدهيد، گرهاي را باز کنيد. دو نفر قهر هستند را آشتي بدهيد. با دو نفر که منحرف هستند، خصوصي صحبت کنيد. من به طلبهها گفتم که منتظر سخنراني رسمي نباشيد. شب قدر مردم قرآن سر گرفتند، ميگويد: بالحسن، روضه امام حسن ميخواند. بالحسين، روضه امام حسين ميخوانند. اين بنده خدا خواب است، هي قرآن از دستش ميافتد، خوابش ميگيرد. با اين قرآن سر گرفتن زجر کش ميکنيم.
بعد بگويد: خانمها و آقايان دعا تمام شد، هرکس خواست برود، برود! من مسجد دانشگاه تهران شب قدر ميگويم: همه بلند شويد بايستيد. چون دو ساعت دعا خواندند و پايشان درد گرفته است. همه بلند شويد بايستيد. من هم روي منبر ميايستم و حرف ميزنم. اينقدر به من ميگويند: خدا پدرت و مادرت را بيامرزد. پاي ما درد گرفته بود. مردم را زجرکش نکنيم. کسي تکان نخورد. چرا تکان نخورد. کسي خوابش گرفته ميخواهد برود، برود. اينها را از هم جدا کنيم. مثل پتو و ملحفه که با يک سوزن جدا ميشود. طوري اينها را در هم ادغام نکنيم که هرکس خواست قرآن سر بگيرد بايد حتماً دعاي الغوث را هم بخواند. بايد قرآن سنگين سر بگيرد. اينها در اسلام نيست منتهي ما يک اسلامي را نشان ميدهيم که يک عده تحمل ميکنند و باقي هم از رودروايسي قبول ميکنند. مثل عزاداري که راه بندان کردند. حالا يک کسي رئيس جمهور شد، بوق بزنيد و خوشي کنيد، اما راه بندان کردن براي انتخابات و عروسي خوب نيست. مراعات حال مردم را بکنيم!
در قرآن سر گرفتن هم بايد از خلافهايي که کرديم عذرخواهي کنيم. صداي بلندگو بيرون از مسجد ممنوع است! من از يکي از مراجع بزرگ شنيدم، گفت: آقاي قرائتي ديشب تا صبح سوختم سوختم! گفتم: چرا؟ گفت: اين مسجد همسايه ما هي گفت: الغوث الغوث خلصنا من النار... من هم مريض بودم و بال بال ميزدم. مرجع تقليد ما ميگويد: سوختم. چرا پشت بلند ميگويي: الغوث! از همه مراجع بپرسيد من ميخواهم نصف شب دعا بخوانم، هيچکس اجازه نميدهد. فقط اذان را بايد پشت بلندگو بگوييم. خود بنده اگر خانهاي کنار مسجد باشد سنگين است بخرم. چرا بايد خانه کنار مسجد ارزان باشد؟ براي اينکه هرکس از دنيا ميرود، عمه ايشان مرده است، يکبار براي فاتحه، يکبار براي چهل و يکبار براي سالگرد، چهار مرتبه بايد از خواب بپرم براي اينکه عمه ايشان فوت کرده است.
شريعتي: حاج آقاي قرائتي اين دغدغههاي شما، شما را متمايز ميکند. انشاءالله خدا به شما توفيق بدهد. «والحمد لله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين»