برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: نکاتي در مورد انفاق
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين قرائتي
تاريخ پخش: 07-03-96
بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد.
بي تاب تر از جان پريشان در تب *** بي خوابتر از گردش هذيان بر لب
بي رؤيت روي او بلا تکليفم *** همچون گل آفتاب گردان در شب
شريعتي: سلام ميکنم به همه شما دوستان خوبم. طاعات و عبادات شما قبول باشد انشاءالله. داريم با هم لقمه لقمه نخوردن و جرعه جرعه ننوشيدن و بال بال آسماني شدن را تجربه ميکنيم. خيلي خوشحاليم که در روزهاي نوراني ماه مبارک رمضان همراه شما و مهمان لحظات ناب و نوراني شما هستيم. در خدمت حاج آقاي قرائتي عزيز هستيم. سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي قرائتي: سلام عليکم و رحمة الله.
شريعتي: حاج آقاي قرائتي امروز براي ما چه به ارمغان آورديد؟
حاج آقاي قرائتي: بسم الله الرحمن الرحيم. الحمد لله رب العالمين، بعدد ما احاط به علمه، اللهم صل علي محمد و آل محمد، الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
اين بحث در ماه رمضان پخش ميشود. چند جملهاي از ماه رمضان بگويم و بعد هم ادامه بحث هفته قبل که در مورد انفاق بود، بگويم. اسم هيچ ماهي در قرآن نيامده است، فقط اسم رمضان آمده است. رمضان از رَمضَ است، رمضَ يعني سوزاند. رمضان يعني آتش سوزي که ما ميگوييم: هروئين و اين مواد مخدر را ميسوزانند. ما گناه سوزي است. ماه از بين بردن است. روزه براي مسلمانها نيست. در قرآن داريم «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون» (بقره/183) در اديان قبل از شما هم روزه بوده است. خيلي هم نيست، «أَيَّاماً مَعْدُودات» (بقره/184) سي روز بيشتر نيست. 335 روز بخور، 30 روز ناهار را عقب بيانداز.
منتهي براي بچههايي که تازه به تکليف رسيدند، يک مقدار سختشان است، يک تدبيري شود با پزشک، خود پدر و مادرها بلد هستند، يک نوع غذايي که دير هضم است، بدهند که زود گرسنه نشوند. ممکن است برنج زود هضم شود ولي آبگوشت دير هضم شود. يک خرده هم فعاليت کمتر کنند که زود گرسنه نشوند. اگر ضرر داشت يک حساب ديگر دارد، ولي صرف اينکه اين ضعيف است و بچه است و رنگ پريده است، نترسيد. کسي که روزه را خلق کرده گفته: روزه بگيريد.
ماه رمضان همه سرمايه است. نفس کشيدن ثواب سبحان الله دارد. خوابيدن عبادت است. يک آيه خواندن ثواب يک ختم قرآن را دارد. دعا در ماه رمضان مستجاب است. لطف خدا به مردم در ماه رمضان حساب ديگري دارد. سفارش شده شما هم در ماه رمضان اخلاقتان را خوب کنيد. به پيرمردها احترام بگذاريد، به بچهها رحم کنيد. سفارشهاي ويژهاي براي ماه رمضان شده است. خدايا به آبروي رمضان و مولود آن امام حسن مجتبي و شهيد رمضان اميرالمؤمنين، تو را به حق قرآن، هديهاي که خدا در ماه رمضان به مردم داد، قَسمت ميدهم تمام برکاتي که ماه رمضان به بندگان خوبت ميدهي همه را به همه ما مرحمت کن.
بحث ما در جلسه قبل در مورد انفاق بود. اين جلسه هم ده نکته در مورد انفاق بگويم.
شريعتي: هفته گذشته نکتهاي را در مقدمه بحثتان اشاره کرديد که انفاق فقط بخشش مالي نيست.
حاج آقاي قرائتي: بهترين انفاق اين است که يک هنري را به يک نفر ياد بدهد. اخيراً به فکر اين رفتم که در مورد مهارتها کار کنم. خوشبختانه ديدم که مقام معظم رهبري هم اين مسأله را در ديدار با آموزش و پرورشيها مطرح کرد. بعد متوجه شدم طرح تحولي هم که نوشتند، مسأله مهارت گفته شده است. بعد يک ذره يک ذره ديديم که وزرا هم اين را قبول دارند. بعد ديديم اين کانديداهاي رياست جمهوري هم در برنامههايشان تأکيد کردند. ايجاد اشتغال! منتهي يک خرده شفاف تر بگويم. ديروز هم نامهاي به بزرگان کشور نوشتم. ما بايد يک عزم ملي داشته باشيم که به هر جواني يک مهارتي را هديه کنيم. چون وقتي ديپلم و ليسانس ما بي مهارت هستند، طلبه ما مهارت نداشته باشد توفيقش کم است. مثلاً اگر مهارت نداشته باشد، فقط ميتواند پيش نماز شود. اما اگر مهارت کلاسداري داشته باشد، ميتواند پاي تخته سياه برود و بچهها را جمع کند. برايشان کلاس بگذارد. مهارت خنداندن داشته باشد ميتواند بچهها را جذب کند. با خندههاي حکيمانه!
مهارت مسأله گفتن، مهارت تفسير گفتن، زن و شوهرهايي که با هم قهر هستند، بايد مهارت داشته باشند که چطور اينها را با هم آشتي بدهيم. آدمي که منحرف است را چطور توبه بدهيم؟ ما مجتهد خيلي داشتيم، امام خميني موفق شد. مقام معظم رهبري براساس مهارتهايي که داشت، رهبر شد. وگرنه از نظر اينکه سيد باشد، عالم و فقيه باشد، ديگران هم بودند. چون يک مهارتهايي دارد که وقتي حرف ميزند، آدم ميگويد: در وادي سياسي و اقتصادي، در تفسير و حديث و فقه، ايشان را برجسته و متمايز ميکند. ما بايد يک نهضتي راه بياندازيم و افرادي که ساختمان دارند، بگويند: ما اين سالن را داريم، بياييد کارگاه کنيم. خود پدرها و نيروي مسلح هم ميتواند، اگر فرمانده کل قوا تشخيص و اجازه دادند، بگويند: مثلاً شما خياطي بلد هستي، ميگوييم: شما اين پيراهن دوزي را به ده تا سرباز ياد بده، در عوض چند ماه از سربازي شما کم ميکنيم. پادگان هم ديگر بودجه نميخواهد. چون جوانش هست، زمينش هست، سالنش هست، پادگان است و سالن هست و جوان هم هست و پنج تا هم خياط است. چهار نفر ديگر کامپيوتر بلد هستند. چند نفر ديگر شنا بلد هستند. آقا شما شنا بلد هستي، اين چند نفر بلد نيستند. اگر شما شنا را ياد اينها بدهيد، يک ماه مرخصي شما را اضافه ميکنيم. شما سرگرد هستي و ميخواهي سرهنگ شوي، اگر ميخواهي سرهنگ شوي، بايد درختهاي پادگان را به درخت ميوه تبديل کني. دو هزار تا جوان در پادگان نشستند و آرزوي انار دارند.
ما ميگوييم: مقام معظم رهبري فرمود: توليد اشتغال، اين بايد طوري باشد که به جاي چمن سبزه بکاريم. به چاي درخت تزئيني، درخت ميوه بکاريم. هرکس هر هنري دارد بيايد هنرش را ياد ديگري بدهد. يک مثلي هست ميگويند: هرکسي را دوست نداري ماهي به او بده. هرکسي را دوست داري ماهي گيري يادش بده. اگر خيلي دوستش داري توربافي يادش بده. تور ماهي ببافد که به ماهي گيرها هم تور بدهد. ما بايد يک شغل کليدي داشته باشيم. بعضي کارها کليد است.
يک کسي يک کتابخانه مهمي داشت، يکي از اين کتابها را در جعبه گذاشته بود با زنجير مثل لوستر آويزان کرده بود. هرکس ميآمد کتابخانهاش را ببيند ميگفت: مهمترين کتاب در اين جعبه است. چون مهمترين کتاب است من اين را مثل لوستر آويزان کردم. گفتند: اين چه کتابي است؟ خط کوفي است؟ پوست آهو است؟ اين چيست؟ گفت: کتاب آب، بابا است! چون اگر من اين کتاب را نخوانده بودم از اين کتابها هم سر در نميآوردم. اين کليدي است. گاهي وقتها هرکسي يک کاري ميتواند بکند. البته بعضي چيزها قابل انتقال نيست. مثلاً من معلمي را ميتوانم به چهار طلبه انتقال بدهم. اما خنداندن و گرياندن ديگر دست ما نيست. من اگر شب تا صبح بين شعرا بخوابم، باز هم نميتوانم يک شعر بگويم. البته آنهايي هم که ندارند غصه نخورند که ما نداريم در عوض خدا چيز ديگري به آنها داده است. به کسي هم که داده يک چيزي را گرفته و يک چيزي به او داده است.
در نهجالبلاغه داريم «مَادُّ الْقَامَةِ قَصِيرُ الْهِمَّةِ» (نهجالبلاغه، خطبه 234) قدش بلند است. ماشاءالله چه هيکلي دارد! اما همتش کوتاه است. «طَليقُ اللِّسانِ حَديدُ الجَنانِ» بيان روان است، اما قلبش مثل سنگ است. يعني خدا از هرکسي يک چيزي را بگيرد، يک چيز ديگري به او ميدهد. داروين در دو رشته شکست خورد. پدر داروين پزشک بود. او را دانشکده پزشکي فرستاد، رد شد. آخوند مسيحيت بود، کشيش بود. در علوم ديني مسيحيت هم شکست خورد. بعد در علوم طبيعي داروين شد. گاهي انسان ممکن است در يک راه شکست بخورد ولي در يک راه ديگر موفق شود.
من طلبهي جواني بودم، مرحوم آيت الله يثربي امام جمعه کاشان ما را به مناسبت محرم روستايي فرستاد، من نميتوانستم روضه بخوانم. هرچه روضه ميخواندم مردم ميخنديدند. همه حرفهايي که ديگران ميزدند من هم ميزدم، ولي همه ميخنديدند. مردم روستا به آيت الله يثربي نامه نوشتند که ما اين شيخ را نميخواهيم! ايشان هم گفت: آقاي قرائتي شما حديث بخوان، کسي ديگر روضه بخواند.
من پدرم مرحوم شد. منبر رفتم. هفت بار مردم را خنداندم. آخر نامه دادند فاتحه پدرت است، اينقدر نخندان. گفتم: من نميتوانم گريه بياندازم. ممکن هست کسي هم نتواند بخنداند. مهارتهاي شخصي را کار نداشته باشيد. اما بسياري از مهارتها، يعني واقعاً کسي که نجار است، نميتواند نجاري را به پسرش منتقل کند؟ بگوييم: اگر پسر نجار وارد پادگان شد، دو ماه سربازياش کم ميشود. چهار ماه کم ميشود. يعني يک کاري کنيم که اين فرهنگ شود. لااقل دختر هنر مادرش را ياد بگيرد. الآن دخترهاي امروز هنر مادرشان را ندارند. زنهاي ديروز غذاهايي ميپختند که دخترهاي امروز بلد نيستند. زنهاي ديروز صد تا غذاي نذري ميپختند. الآن دو نفر مهمان زياد شود ميگويند: رستوران برويم. البته محفوظاتي دارند که نه نان ميشود و نه آب. هنري که بتواند اين دختر يک زندگي را اداره کند مهم است. هنر آئين همسرداري ندارد. تحصيلاتش بالاست، بعضي از خانمها درسهاي آخوندي خواندند، حوزه علميه خواهران درس خواندند و چه تحصيلات دانشگاهي دارند. اما بلد نيست شوهرداري کند. مهارت همسرداري ندارد.
اين آقا آمده خمس حساب کند، چطور اين آقا با چه آيه و حديثي مسير خمس دادن را براي او فراهم کند؟ خنداندن، گرياندن، قرائت و تجويد، خمس حساب کردن، صوت خوب خواندن، کلاسداري، فن حديث خواندن، فن تفسير خواندن، فن آشتي دادن، تعليم بزرگترين انفاق است. اينکه ما به يک جواني که هنر ندارند، هنر ياد بدهيم.
در مورد انفاق ده نکته نوشتم، بگويم. بعضي وقتها شريکي ميشود يک کاري کرد. مثلاً بگوييم: اگر ايشان يک چرخ بافندگي داشته باشد، ميتواند کار بکند. پنج نفر، ده نفر شويم و با هم يک چرخ بخريم و به ايشان بدهيم. نبوت هم شريکي هست. خدا به موسي گفت: نزد فرعون برو، گفت: شريکي! «هارُونَ أَخِي» (طه/30) «وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي» (طه/32) من و هارون برادرم با هم برويم. گاهي ميگويد: سه نفري، «فَعَزَّزْنا بِثالث» (يس/14) دو نفر بروند و يک نفر هم دنبال قصه بروند.
کارهاي شريکي، اگر صدامي که به ما حمله کرد، اگر ارتش تنها بود شکست ميخورد. ارتش و سپاه و بسيج و کل مردم دست به دست هم دادند. ما خيلي از کارهاي محال را ميتوانيم شريکي انجام بدهيم. بهترين انفاق اين است که به کسي شغل بدهيم، ابزار توليد بدهيم.
مسأله ديگر سريع باشد. انفاق سريع باشد، هي نگوييم برو بيا، برو بيا، لفت ندهيم. بعضيها که پول ميدهند لفتش ميدهند. آقايي بود وقتي ميخواست پول به فقير بدهد، ميگفت: حمد و سوره را بخوان ببينم، نمازت درست است. يا ميگفت: شغلت چيست؟ در شغل تو حلال و حرام کدام است؟ به هرکسي ميخواست کمک کند، سؤالات زيادي ميکرد. يک مرده شوي نزدش آمد و گفت: مدتي است کسي نمرده است. وضع من خوب نيست. ميشود کمکي بکنيد؟ گفت: تو مرده شوي هستي، بنشين ببينم. چند نوع کفن داريم؟ غسل سدر چطور است؟ غسل کافور چطور است؟ مرده چند متر پارچه براي کفن ميخواهد؟ وقتي مرده را در قبر گذاشتي چطور لحد را ميگذاري؟ تلقين را بخوان. اين مرده شوي خسته شد. گفت: ما وقتي از قبر ميخواهيم بيرون بياييم، يک چيزي هم در گوش مرده ميگوييم، گفت: چه ميگويي؟ گفت: ميگوييم خوشا به حالت مُردي احتياجت به اين آقا نيفتاد. بعضيها ميخواهند کمکي کنند خيلي لفت ميدهند. ساده هم نباشد ولي زياد سخت گيري هم نباشد.
اين عجله کار شيطان است هم حرف غلطي است. اين مثل دروغ است. در قرآن و روايت چقدر عجله داريم. «عجّلوا بالصلوة»، «حيّ علي الصلاة»، حيّ يعني عجله کن. «سارعوا»، «سابقوا»، اين عجله است. بنابراين در کارهاي خير سبقت بگيريم و سريع باشيم.
بي منت باشد. معتدل باشد. قرآن ميگويد: «الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً» (فرقان/67) نه زياد ميدهند، نه کم. يعني اعتدال دارند. در انفاق بايد معتدل بود. شخصي تمام اموالش را وقف کرد، پيغمبر فرمود: بسيار کار بدي کرده است. اگر به من ميگفتيد، اجازه نميدادم او را در قبرستان مسلمانها دفن کنيد. پدر حق ندارد همه اموالش را وقف کند. بنده نود ميليون دارم سي ميليون را حق دارم انفاق کنم. شصت ميليون براي وراث است. نبايد طوري وصيت کنم که به کسي ظلم شود. بچهها از اسلام بدشان ميآيد. ميگويد: پدر ما يک عمري زحمت کشيد و يک قران براي ما نگذاشت.
آيهاي داريم «وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً» (اسراء/29) يعني دستت را به گردنت قفل نکن. مثل آدمي که هيچوقت دستش در کيسه نميرود. اگر کسي دستش به گردنش قفل شود ديگر در جيب نميرود. يعني اينطور نباشد که هيچوقت دستش در جيبش نرود. از آن طرف هم ميگويد: «وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ» خيلي هم باز نکني. امام رضا خواست مثل بزند يک مشت شن برداشت. گفت: نه اينقدر سفت باش که يک شن هم بيرون نيايد. نه اينطور باش که همه شنها بريزد.
يکبار پسري در خانه پيغمبر(ص) آمد و گفت: مادرم گفته: پيراهن پيغمبر را براي تبرک ميخواهم. حضرت هم پيراهنش را درآورد داد. ظهر شد اذان گفتند، پيغمبر پيراهن نداشت. آيه نازل شد، چه کسي گفت: پيراهنت را بدهي؟ شما وقتي يک پيراهن داري حق نداري بدهي. بنابراين معتدل باشد. هرکاري اعتدالش خوب است.
اميرالمؤمنين فرمود: اگر خواستي تعريف کني به اندازه تعريف کن. اگر بيش از اندازه تعريف کردي معلوم ميشود «مَلِق» يعني تملق، چاپلوسي کردي. چاپلوسي نکن. از آن طرف هم اگر خوبي مردم را نگفتي معلوم ميشود حسود هستي. که اين آقا خوبي دارد ولي به زبانت نميآيد بگويي. آدم حسود نميتواند خوبي مردم را بگويد. «الثَّناءُ بِأَكْثَرَ مِنَ الاسْتِحْقَاقِ مَلَقٌ وَ التَّقْصِيرُ عَنِ الاسْتِحْقَاقِ عِيٌّ أَوْ حَسَدٌ» (نهج البلاغه، حكمت 347) اگر نيم کيلو خوبي دارد، يک کيلو خوبي گفتي معلوم ميشود تملق است. اگر نيم کيلو خوبي دارد، يک سير گفتي، معلوم ميشود حسود هستي. عاجز هستي. اندازه دارد!
قرآن اکثر جاها ميگويد: «لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون» لَعَّلَ يعني انشاءالله ميشود. دو سه جا گفته: «قد افلحَ المؤمنون»، «قد اَفَلَحَ من تَزَکَّي» (اعلي/14) سه بار گفته «قد» يعني حتماً، باقي را گفته شايد. مثل همين که گفته: «لَعَلَّکُم تَتَقّون». اعتدال بايد باشد. عيدي دادن اعتدال داشته باشد، نگاه کردن اعتدال داشته باشد، بغض اعتدال داشته باشد، بايد معتدل باشيم.
از حلال باشد، اصلاً اگر از حرام باشد قبول نيست. پس سريع باشد، کليدي باشد، يک مهارتي ياد بدهيم. سريع باشد، بي منت باشد، اعتدال داشته باشد.
اولويتها را در نظر بگيريم، «لا صَدَقَةَ وَ ذُورَحِمٍ مُحتاج» اگر شما به بيگانه صدقه بدهي، حال آنکه در فاميل خودت محتاج هست، صدقه شما ارزشي ندارد. «وَ يَسْئَلُونَكَ ماذا يُنْفِقُون» (بقره/219) ميآمدند ميگفتند: يا رسول الله چه چيزي انفاق کنيم؟ عدس بدهيم؟ شکر بدهيم؟ نان بدهيم؟ چه بدهيم؟«وَ يَسْئَلُونَكَ ماذا يُنْفِقُون» يعني چه جنسي بدهيم؟ قرآن نميگويد: چه جنسي. ميگويد: «وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ» (سبأ/39) ميگويد: هرچه ميخواهي بدهي بده. او ميگويد: چه بدهم. خدا ميگويد: به چه کسي بده. اين خودش يک درس براي تعليم و تربيت است که اگر مردم از شما سؤال کردند، شما سؤال مردم را نميخواهد جواب بدهيد، ببين نياز چيست، آن را جواب بده. اينها سؤال ميکردند: «ما ذا يُنفِقون» چه چيزي بدهم؟ خدا ميگويد: به چه کسي بدهي مهم است.
گاهي افراد از من ميپرسند: «مالِک يوم الدين» است يا «مالَک يوم الدين»؟ «هَيتَ لک» يا «هيت لک»؟ ميگويم: راستش را بگو، در عمرت يک نماز با توجه خواندي؟ تو به حضرت بگو: چه کار کنم نمازم با توجه باشد؟ گاهي گير ميدهيم که منصور دوانقي است يا دوانيقي است؟ حالا هرچه هست. يا خندقي کندند، يا خندقي بکندند يا بکندندي؟ ما بسياري از علوم و محفوظاتمان کشک است. حيف عمر!
من در مورد حفظ قرآن هم ميگويم: اگر به کسي فشار ميآيد حفظ نکند. اگر مقام معظم رهبري فرمود: ده ميليون حافظ قرآن ميخواهيم، «فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّر» (مزمل/20) يُسر، يک کسي تيزهوش است. حفظ قرآن يک نعمتي است. نعمت بزرگي است. ولي به شرطي که طرف زجر نکشد و به او تحميل نشود. بتواند و فوق طاقتش نباشد. چون اگر يک ذهن عادي باشد، قرآن را حفظ کند يادش ميرود و آنوقت نسبت به قرآن يک خاطرهي تلخي برايش ميماند. هرچه توان داريم.
مسأله ديگر «مِمَّا تُحِبُّون» (آلعمران/92) باشد. يک چيز ارزشي را بدهيم نه چيزي که ميخواهي دور بياندازي. لباست تنگ و کوتاه شده، از مد افتاده است، رنگش را دوست نداري، چيزي که دوست داري را بده نه چيزي که ميخواهي دور بياندازي. «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون» قرآن ميگويد: اگر ميخواهي به درجات بالا برسي چيزي را بده که مورد علاقه تو باشد. چيزي بده که دل بکني. چون هدف از انفاق سير شدن او نيست. خوب شدن تو هم هست. يعني خدا که ميگويد: يک لباس به برهنه بده، هم ميخواهد برهنه پوشيده شود، هم ميخواهد سخاوت در تو زنده شود. اگر يک چيز آشغالي را دادي، او ممکن است از استيصال قبول کند اما تو رشد نکردي.
آيه ديگري در قرآن داريم «وَ لَسْتُمْ بِآخِذِيه» (بقره/267) اگر خودت فقير بودي و اين لباس را به تو ميدادند، ميگرفتي؟ يک لباسي بده که اگر آن لباس را به خودت بدهند، ميگرفتي. شما چيزهايي را انفاق ميکنيد که خودت بودي نميگرفتي. الا اينکه با اغماز باشد.
مسألهي ديگر اينکه مخفيانه باشد. گرچه کمک علني باعث تشويق است ولي اصل در اينکه مخفيانه باشد اين است که يک برکاتي دارد اينکه از ريا دور است، امامان ما از پشت در کمک ميکردند. صورت خودشان را ميپوشاندند که هم شکم او سير شود و هم نشناسد او چه کسي بود کمک کرد که بله قربان گو بار نيايند.
قرآن در مورد انفاق ميگويد: «سِرًّا وَ عَلانِيَة» (بقره/274) يعني علني بودن يک برکتي دارد که براي ديگر الگو ميشود و ديگران هم تشويق ميشوند. امر به معروف عملي است.
مسألهي ديگر وفور باشد. قطره چکاني نباشد. جيره بندي نکنيم. مشکل طرف حل شود.
توجه به وسوسهها داشته باشيم. در قرآن يک آيه داريم، ميگويد: وقتي ميخواهيد صدقه بدهيد، قرآن ميآيد ميگويد: پيري داري، کوري داري، روزگار داري. ممکن است زماني نياز داشته باشي. «الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْر» (بقره/268) شيطان هي ميآيد وسوسه ميکند. اينجا در تفسيرها يک چيز قشنگي بود که ديروز نوشتم.
در مورد وسوسهها شش حرف هست. 1- اول اينکه نياز من به مغفرت الهي بيش از نياز به مال است. بالاخره ممکن است من به اين مال نياز داشته باشم. ميگويد: نياز داري پس به فقير نده. بله ممکن است به اين مال نياز داشته باشم، اما به عفو خدا هم نياز دارم. به مغرفت محتاج هستم.
2- نياز من در پيري احتمالي است. ممکن است پير شوم نياز داشته باشم، ممکن است ده دقيقه ديگر سکته کنم. ولي نياز من در قيامت به عفو الهي قطعي است. نياز من در پيري شک است، ولي نياز من به مغفرت خدا يقيني است.
3- ممکن است مال فردا نماند. ممکن است مال مرا دزد ببرد. آتش اين قالي را سوزاند. چيزي که براي پيري گذاشتي، ممکن است از دست برود. ولي اگر براي خدا گذاشتي، براي خدا ماندني است.
4- ممکن است اين مال براي فردا ماندني باشد ولي کارآيي نداشته باشد. مثلاً سماور زغالي و کرسي الآن مصرف ندارد. ممکن است مال از بين نرود، مثل کرسي ولي ديگر کارآيي ندارد. پوستين ديگر کارآيي ندارد.
5- پيري شما چقدر طول ميکشد؟ شما ميگويي: اين پول را براي پيري نگه دارم، پيري شما پنج سال، ده سال طول ميکشد. اما نياز اوليه شما تا ابد است. ولي در دوران پيري، مثلاً فرض کنيد بنده يک چيزي را براي پيري ذخيره کردم. الآن 72 سالم است، پيري من پنج سال، ده سال و بيست سال است. ولي نياز من به عفو الهي ابدي است. بنابراين در محاسبات بايد مواظب باشيم گول شيطان را نخوريم.
اين حرفهايي که زدم پاي تلويزيون چند برادر و خواهر عزيز هستند که دخترهايتان را شوهر داديد، پسرهاي شما هم داماد شدند، الحمدلله بچههاي شما مشکل ندارند. خود شما هم اکثر سِنت گذشته است، يک سرمايهاي به هم زدي، يک کاري براي جامعه بکن. يک چيزي را وقف کن. يک خوابگاهي براي دانشجوها، يک حوزه علميه براي طلبهها، يک کتابخانهاي، به چهار جوان وام بده، وسيله ازدواج فراهم کن. اينقدر پولدار هست که ميگويد: نه!
به هر حال اگر ميتوانيم کاري کنيم، ماه رمضان پارسال چه کساني بودند و امسال نيستند. از کجا معلوم ماه رمضان ديگر باشيم؟ در قرآن چهارده مرتبه کلمهي «بَغْتَة» آمده است. از امام صادق پرسيدند: بعضي از مردهها چشمشان باز است و بعضي چشمشان بسته است. چرا؟ امام فرمود: آن کسي که چشمش باز است، فرصت نکرده ببندد. آن کسي که بسته است، فرصت نکرده باز کند. از کجا معلوم ماه رمضان بعد باشيم؟ به ما گفتند: نماز که ميخواني احتمال بده نماز آخرت باشد. ما بايد احتمال بدهيم ماه رمضان آخر ماست. انشاءالله خدا عمر طولاني همراه با برکت و تقوا به تک تک شما بدهد. نگوييد: من فال بد ميزنم. ولي شما در محاسباتت خيلي براي خودت خط و نشان نکش.
يک کسي دامنش را گرفته بود، اينطور در خيابان راه ميرفت. گفتند: چرا اينطور کردي؟ گفت: شنيدم مرغي در هوا تخم مياندازد، ميخواهم زمين نخورد! گفت: دلت خوش است! خوشا به حالت! گفت: به خانمم گفتم: آبجوش بگذارد من تخم مرغ را آوردم!
گاهي روي محاسبات، پسرم کي فوق ليسانس ميشود؟ کي دکتر ميشود؟ کي اين پسرم آيت الله ميشود؟ وکيل و وزير ميشود؟ يک محاسباتي ميکنيم، براساس محاسبات، الآن در محله شما چند تا آدم فقير است؟ ما نميخواهيم بگوييم: بريز و بپاش، در شهرک سازي ما، بايد يکي از کارهاي بسيار بدي که از غرب ياد گرفتيم، اين است که براي سالمندان يک جايي بيرون از شهر ميسازيم. اين پدر و مادر نياز به عاطفه دارد. قرآن گفته: «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْسانا» (بقره/83) پول نميخواهد، محبت ميخواهد. در آپارتمانهاي تنگ هم نميشود يک پدر و مادر پير آورد. هم تنگ است، هم بچه ميخواهد بخوابد. تلويزيون نگاه کند. زن و داماد نميسازند. بهتر اين است که برج سازان و شهرداريها از هر ده برجي، دو تا سوئيت هم باشد. بنده مادر پير و پدر پير دارم، کيلومتر فلان نبرم. بگويند: اين برج، طبقه چهارمش را اجاره ميکنم اين سوئيت هم به من اجاره بدهيد. يک تک اتاق با يک امکاناتي، که وقتي اين دلتنگ شد، حداقل بيايد بچههايش را ببيند و سر جايش برگردد. اينکه ما پدر و مادر پير را سالمندان ميفرستيم، يکي 97 ساله، يکي 92 ساله است. همه پيرمرد، همه مريض و بدون روحيه، اينها بيشتر رواني ميشوند. بعد دکتر روانشناس ميآوريم که چه مشکلي دارند؟ اين دکتر روانشناس نياز ندارد. بچهاش را ببيند خوب ميشود. ما قاطي کرديم. بچه را از مادر جدا ميکنيم و بعد روانشناس ميآوريم. کارهاي غلطي انجام ميدهيم.
من يکجا رفتم ديدم هشتصد استاد دانشگاه را در هتل طرقبه دعوت کرده بودند. من هم براي سخنراني دعوت کرده بودند. ما گفتيم: موضوع بحث چيست؟ گفتند: روانشناسي ازدواج. گفتم: ازدواج روانشناسي ميخواهد؟ شما هشتصد استاد دانشگاه، چند صد ميليون خرج کردند و شما اينجا آمديد که روانشناسي ازدواج بگوييم؟ آدم ميفهمد همسر ميخواهد. مثل روانشناسي خاراندن! روانشناسي خوابيدن، آدم ميفهمد خوابش گرفته است. روانشناسي عطش، آدم احساس ميکند تشنه است. من روانشناسي را قبول دارم منتهي نه براي چيزهايي که بديهي است. گفتم: اين پول هشتصد استاد دانشگاه، پول سمينار را اگر براي ازدواج ميدادي، ازدواج راه ميافتاد. يک کسي مرده بود روي قبرش موز گذاشتند. گفتند: اين موزها را به خود مرحوم ميدادند، نميمرد. گاهي محاسبات غلط است. دين اسلام فطري است و طبيعي است. اگر ميتوانيد کاري کنيد به خصوص افرادي که مثل من ريشهايشان سفيد شده است. يک آيه براي ماه رمضان است، ميگويد: شما از غروب ميتواني بخوري تا سپيده صبح، «حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَض» (بقره/187) خط سپيده صبح که زد، يکي ميگفت: يکي از معناي اين آيه اين است که «الخيطُ الابيض» يعني ريش سفيد، يعني بخور تا ريشت سفيد شد. ريشت که سفيد شد، خط ابيض يعني ريش سفيد، همين که موي سفيد آمد يعني چه؟ يعني کنترل کن. يعني جواني و عياشي بس است. همين که موي سر و صورتت سفيد شد.
حالا شما هم که الحمدلله پسرهايت را داماد کردي، دخترهايت شوهر کردند و خودت هم مشکل نداري، بياييد يک کار کنيد. حالا ميتواني بگويي: من دلم ميخواهد زير نظر خودم باشد. توليتش را خودت بگير. بگو: نميخواهم به اوقاف بدهم. به اوقاف بده ولي بگو: تا زنده هستم متولي اين وقف من باشم. در ماه رمضان امسال هرکس احتمال بدهد که ممکن است توفيق از دستش گرفته شود. يکوقت روي دستش ميزند که ميتوانستم اين کار را بکنم ولي نکردم.
شريعتي: ما در ماه رمضان، هر روز يک صفحه از يک جزء را تلاوت ميکنيم. امروز صفحه 28 قرآن کريم از جزء دوم را تلاوت ميکنيم. از مشهد الرضا و کنار بارگاه ملکوتي امام رضا، ماه رمضان ما که با نام و ياد امام رضا آغاز شد انشاءالله براي همه ما پر خير و برکت باشد و همه ما مشمول نگاه پدرانه آن امام بزرگوار باشيم.
«فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ«183» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ وَ عَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعامُ مِسْكِينٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ وَ أَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ«185» شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَ مَنْ كانَ مَرِيضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَ لِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلى ما هَداكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ«186» وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَ لْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ»
ترجمه: پس كسى كه از انحراف وصيّت كننده (و تمايل بىجاى او به بعض ورثه) يا از گناه او (به اينكه به كار خلافى وصيّت كند،) بترسد و ميان آنها را اصلاح دهد، گناهى بر او نيست (و مشمول قانون مجازات تبديل وصيّت نمىشود،) همانا خداوند آمرزنده و مهربان است. اى كسانى كه ايمان آوردهايد! روزه بر شما مقرّر گرديد، همانگونه كه بر كسانى كه پيش از شما بودند مقرّر شده بود، باشد كه پرهيزگار شويد. چند روزى معدود (روزه بر شما مقرّر شده است)، ولى هر كس از شما بيمار يا در سفر باشد، پس (به همان) تعداد از روزهاى ديگر (را روزه بگيرد) و بر كسانى كه طاقت روزه ندارند (همچون بيماران مزمن و پيرمردان و پيرزنان)، لازم است كفّارهاى بدهند، مسكينى را اطعام كنند. و هر كس به ميل خود بيشتر نيكى كند (وبيش از مقدار واجب، طعام بدهد)، براى او بهتر است، ولى اگر (آثار روزه را) بدانيد، (مىفهميد كه) روزه گرفتن، برايتان بهتر است. (و هرگز به روزهخوارى معذوران، غبطه نمىخورديد.) (روزه در) ماه رمضان، ماهى است كه قرآن در آن نازل شده است. (و قرآن كتابى است كه) هدايتگر مردم همراه با دلائل روشنِ هدايت و وسيله تشخيص حقّ از باطل است، پس هر كس از شما كه اين ماه را دريابد، بايد روزه بگيرد. و آنكس كه بيمار يا در سفر باشد، روزهاى ديگرى را به همان تعداد روزه بگيرد. خداوند براى شما آسانى مىخواهد و براى شما دشوارى نمىخواهد (اين قضاى روزه) براى آن است كه شماره مقرّر روزها را تكميل كنيد و خدا را بر اينكه شما را هدايت كرده، به بزرگى ياد كنيد، باشد كه شكرگزار گرديد. و هرگاه بندگانم از تو درباره من پرسند (بگو:) همانا من نزديكم؛ دعاى نيايشگر را آنگاه كه مرا مىخواند پاسخ مىگويم. پس بايد دعوت مرا بپذيرند و به من ايمان آورند، باشد كه به رشد رسند.
شريعتي: صحن تو و ضريح تو و بارگاه تو *** هر حاجت نگفته گمانم روا شود
اشاره قرآني اين صفحه را بشنويم.
حاج آقاي قرائتي: در اين صفحه که خوانده شد، اسم ماه رمضان برده شد. اهميت ماه رمضان به قرآن است. «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ» نميگويد: «شهر رمضان الذي کتب عليکم الصيام» بنابراين يک کاري کنيم که ماه رمضان هرجا جلسهي قرائت هست، يکي دو آيه هم تفسير شود. از روحانيون بخواهيم و جدي هم بخواهيم که به جاي تاريخ و شعر و قصه و تحليل سياسي يک آيه را براي ما معنا کنند. يک تفسير کوچک پنج دقيقهاي! تلاوت قرآن به لطف خدا راه افتاده است. مسابقات قرآن، تجويد قرآن خوب شده و اينها همه قدمهاي خوبي است که برداشته شده است. اوقاف و سازمان تبليغات خيلي کارهاي خوبي کردند. حوزهها و مساجد خيلي کار کردند ولي هنوز حق قرآن داده نشده است. زماني حق قرآن داده ميشود که در هر منطقهاي که يک هيأت عزاداري هست يک جلسه تفسير هم باشد. يعني اگر در تهران پنج هزار جلسه عزاداري هست، پنج دقيقه جلسه تفسير هم باشد.
من معتقد هستم که اگر مزه قرآن را بچشيم، ديگر مزههاي چيز ديگر را نخواهيم چشيد. مادر موسي وقتي موسي را زاييد. چون فرعون نوزادها را ميکشت، خدا به مادر موسي وحي کرد که «وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِ مُوسى أَنْ أَرْضِعِيهِ» (قصص/7) او را شير بده و در جعبه بگذار و به دريا بيانداز. در دريا انداختند و فرعون جعبه را ديد. ديد نوزادي هست، خواست او را بکشد، زن فرعون نهي از منکر کرد و گفت: «لا تقتلوا» او را نکش. ما که بچه دار نميشويم، اين بچه ما باشد. «لا تَقْتُلُوهُ عَسى أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً» (قصص/9) هر دايهاي را آوردند. سينه دايه را نمکيد. چرا؟ کسي که شير مادر خورد، «وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِ مُوسى أَنْ أَرْضِعِيهِ» وقتي به مادر گفتيم: شير بده. کسي که شير مادر خورد، ديگر شير دايه را نميخورد. ما اگر شير قرآن را بمکيم ديگر کتابهاي ديگر براي ما مزه ندارد. ما هنوز مره قرآن را نچشيديم. صبح از يک آيه يک معني ميگيري و شب يک معني ديگر. لذا علامه طباطبايي فرمود: تفسير قرآن بايد دو سال به دو سال عوض شود. مثل آجر، آجرهايي که صد سال پيش يا پنجاه سال پيش خانه ساختند، با الآن يکسان است؟ آجر و سيمان فرق نکرده است. ولي همين مهندسي که همين زمين را ساخت، کنارش يک زمين ديگر را طور ديگر ميسازد. همينطور که آجر و سيمان و گچ ثابت است، ولي مهندسي اين فرق دارد، قرآن هم همينطور است. امروز قرآن يک معني دارد و فردا يک معني ديگر ميفهمي. البته بايد دست کارشناس باشد. بايد مسأله تفسير و تدبر را جدي بگيريم. منتهي جلسهها طولاني نشود. نهايت يک ساعت باشد. از قرآن جدا نشويم و از مهجوريت بيرون بياوريم.
شريعتي: طرح خانههاي نوراني که سالهاي گذشته به همت شما بينندههاي گرانقدر در جاي جاي ميهن اسلامي ما برگزار شده بود همچنان در حال برگزاري هست و استمرار دارد، خداوند به بانيان اين طرح انشاءالله جزا عنايت کند و بهترينها نصيب شما شود. دعا بفرماييد.
حاج آقاي قرائتي: خدايا هرچه در ماه رمضان به خوبها ميدهي به آبروي همان خوبها همه آنها را به ما هم بده.
شريعتي: به عنايت نظري کن که من دل شده را *** نرود بي مدد لطف تو کاري از پيش