برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: برکات و منافع کار و توليد
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين قرائتي
تاريخ پخش: 27-01-96
بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد.
شريعتي: سلام ميکنم به همه شما دوستان خوبم، سلام به شما و ايمان هميشگي شما، سلام به شما و دلهاي بهاري شما، سلام به شما و لحظات ناب و نوراني شما، خيلي خوشحاليم که با سمت خدا در خدمت شما هستيم. انشاءالله هرجا هستيد دل وجان شما بهاري باشد، افتخار داريم امروز خدمت شما و خدمت حاج آقاي قرائتي عزيز باشيم. سلام عليکم و رحمة الله.
حاج آقاي قرائتي: سلام عليکم و رحمة الله.
شريعتي: ما و بينندههاي عزيز هميشه دعاگوي شما هستيم و دعا ميکنيم سالهاي سال سلامت باشيد. امروز براي ما چه به ارمغان آوردهايد؟
حاج آقاي قرائتي: بسم الله الرحمن الرحيم. امروز ميخواهم در مورد کار و توليد صحبت کنم. کار به معناي کارگر فقط نه، کار علمي هم کار است. کار بازويي هم کار است. کار فکري هم کار است. کار سياسي هم کار است. در مقابل تنبلي! حديث داريم در عبادتها اگر عبادت ده قسمت شود، نه قسمت در رزق حلال است. کارکردن براي خرج زن و بچه عبادت است.
يکوقت امام باقر(ع) در اطراف مدينه کشاورزي ميکرد. يک نفر گفت: شما در اين هواي داغ کار ميکني،اگر الآن عزارئيل بيايد چه ميگويي؟ دنبال دنيا هستي؟ گفت: نه دنيا نيست. براي خرجي زن و بچه کشاورزي ميکنم. خرجي زن و بچه از بهترين عبادات است. اين دنيا نيست، آخرت است. دنيا و آخرت با چه نگاهي باشد؟ کليد با يک چرخش در را قفل ميکند، با اين چرخش باز ميشود. با فوت ميشود آتش را روشن کرد و با همان فوت هم ميشود آتش را خاموش کرد. فوت همان فوت است، آن کسي که فوت ميکند به چه قصدي فوت ميکند؟ براي اينکه روشن شود يا خاموش شود.
مسأله کار مسأله مهمي است که من حدود سي نکته اينجا نوشتم. محفوظات من است شايد بيشتر از اين مقدار هم باشد. مقام معظم رهبري هم در اولين سخنراني خودشان در مشهد در مورد توليد صحبت کردند. منتهي اين سخنرانيها بايد تکرار شود. تبيين شود. ما الآن مشکلمان اين است که کار را بد ميدانيم. کار را ننگ ميدانيم. محفوظات را ارزش قائل هستيم. اسلام اينطور نگفته است. خود تعطيلات عيد از چند روز به عيد تعطيل است تا بعد از سيزده فروردين. تقريباً يک ماهي کشور تعطيل است. اين فاجعه است! بچههاي ما آن روزي که امتحان دارند، ميگويند: روز نحس است. ميگوييم: چرا؟ ميگويد: چون دو تا امتحان دارم. آن روزي که امتحان ندارد ميگويد: امروز روز خوشي است. هيچي درس نداريم. اين وحشتناک است.
خدا رحمت کند آيت الله مرواريد از علماي هشتاد، نود ساله مشهد بود. اخيراً مرحوم شد. ايشان ميگفت: به حاج شيخ عباس قمي صاحب مفاتيح مهمان شديم در يکي از روستاهاي مشهد به نام انبران، ايشان تا وارد شد و سلام و عليک کرد، نشست بنويسد. صاحبخانه گفت: حاج آقا من امروز شما را باغ آوردم. امروز دفتر را کنار بگذاريد. گفت:من سهم امام بخورم و براي امام زمان کار نکنم؟ گفت: ملک شخصي من است. سهم امام نيست. فرمود: عمر خدا را بگيرم و براي خدا کار نکنم؟ شما اگر کار داشتيد من قلم را کنار ميگذارم و جواب شما را ميدهم. اخمو نيستم. اما هروقت که توقف کرديم، در همان توقف يک مقدار بنويسم! اين عمر با برکت است.
آيت الله مشکيني ميفرمود: شيخ انصاري آمد کنار سفره غذا بخورد، ديد غذا آماده نيست، بلند شد دو رکعت نماز خواند. به او گفتند: مگر شما نماز نخواندي؟ گفت: نماز خواندم. ولي فکر کردم تا غذا آماده شود چند دقيقه عمر من هدر نرود. گفتم: بلند شوم دو رکعت نماز بخوانم. از ثانيههاي عمر بايد استفاده کرد.
نقل شد آرايشگاهي که آمده بود ريشهاي حضرت علي را درست کند، گفت: يا علي لب را نگه دار، من موي روي لب را قيچي کنم. فرمود: لب را نگاه ميدارم اما يک سبحان الله عقب ميافتم. باز نقل شد به حضرت امير گفتند: بار اين شتر چيست؟ فرمود: صد هزار درخت خرما! نگفت: صد هزار هسته خرما. يعني به هسته که نگاه ميکرد يک درخت ميديد.
دکتر به امام گفته بود: شما روزي چند بار قدم بزنيد و ورزش کنيد. من يکبار با امام کار داشتم رفتم. اشتند راه ميرفتند، پرده کنار رفت. من نگاهم افتاد ديدم امام ضمن اينکه دارد قدم ميزند ذکر هم ميگفت. اين استفاده از عمر مسأله مهمي است. عمرمان را تلف نکنيم.
کار هم اشتغال براي خود است و هم براي ديگران، اين فايده اقتصادي است. از کار نبايد بدمان بيايد. من يکي از خبرگان، آيت الله قريشي که براي اروميه هستند. من اروميه بودم خدمت ايشان رفتم. گفتند: ايشان باغ رفته است. رفتم باغ ديدم ايشان تا زانو در گل است. گفت: من اين باغ انگور را دارم. خودم کشاورزي ميکنم. با اينکه ايشان چهل، پنجاه کتاب نوشته و سالهاست چند دوره جزء خبرگان بوده است. زمان شاه تبعيد و زندان بوده است. با همه اين مشغلهها پنجاه کتاب نوشته است. يعني هم آدم ميتواند اين مقدار کتاب بنويسد هم کشاورزي کند.
ما چه کنيم که کار براي ما ارزش باشد؟ دانشگاههاي ما بايد محفوظاتي که واجب نيست کنار بگذارند و جاي آن مهارت بياورند. من قبل از اينکه اينجا بيايم حدود چهل مهارت براي طلبهها نوشتم. يعني يک طلبه ميتواند قصه گويي بلد باشد. در هر مدرسهاي برود براي بچهها قصه بگويد. قرآن 268 قصه دارد. با همين قصهها پيغمبر سلمان و ابيذر درست کرد. قصه گفتن يک مهارت ميخواهد. آشتي دادن زن وشوهرهايي که با هم قهر هستند. هدايت افراد منحرف نياز به مهارت دارد. مثل کامپيوتري که مهارت ميخواهد. تعبير خواب مهارت ميخواهد. پاسخ وهابيها مهارت نياز دارد. تفسير گفتن مهارت ميخواهد. اگر کسي مهارت داشته باشد از همين پشم قالي درست ميکند، قالي نفيس که تابلو ميکنند و گران هم ميفروشند. ميشود همين پشم را طوري بافت که پالون الاغ شود.
اين مسأله مهمي است. ما بايد مهارتها را در حوزه و دانشگاه بياوريم و معارف و محفوظات را هرچه واجب است، حفظ کنيم و هرچه فقط جهت اطلاع است، خوب ما که بلد نيستيم چه ميشود؟ يک شعار غلطي در ايران هست، ميگويند: آدم هرچيزي را بداند بهتر از اين است که نداند. اين شعار از کجا آمده است؟ قرآن ميگويد: خيلي از دانستنيها ضرر دارد. ندانيد بهتر است. «وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُم» (بقره/102) دنبال چيزهايي ميروند که ضرر دارد. شما الآن عيبهاي مرا بداني بهتر است؟ نه بد است. عيبهاي مرا بداني ديگر تلويزيون را خاموش ميکني وگوش نميدهي. من عيبهاي شما را بدانم ارزش دارد؟ در سيلوها گندم نيست، خوب همه بايد بدانند. خوب چاقوکشي ميشود. مسئولين گندم زودتر فکر نان و آب مردم باشند. نگذارند گندم کم شود. خيلي از چيزها را ما بدانيم ضرر دارد. قرآن ميگويد: «لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياء» (مائده/101) اين آيه براي سانسور است. «لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُم» از کسي نپرسيد که اگر بداند براي شما اسباب دردسر شود. چه کسي گفته: هر علمي مفيد است؟
حديث داريم پيغمبر ما يک دعا را هر روز ميخواهند. «اعوذ بک من علمٍ لا ينفع» پناه ميبرم از اطلاعات بيخاصيت. افرادي هستند مهماني که ميروند، ميگويند: اين ليوان را چند خريدي؟ کجا خريدي؟ يعني همينطور از ليوان صاحبخانه هم آمار ميگيرند. در بازار و خيابان بعضي پرسه ميزنند. يک چيزي نياز است بخر. خيلي از فيلمهاي ما ممکن است فيلمي هيچ فايده نداشته باشد. دليل ندارد که چون تلويزيون پخش ميکند ببينيم.
يک نفر دکتر ميرفت، دارو هم ميخريد و نميخورد. گفتند: تو که دارو نميخوري پس چرا دکتر ميروي؟ گفت: دکتر بايد زندگي کند. گفتند: چرا دارو ميخري؟ گفت: دارو فروش و دارو ساز هم بايد زندگي کند! گفتند: پس چرا نميخوري؟ گفت: من هم ميخواهم زنده بمانم. من بعضي مدها را نگاه ميکنم. ميبينم اين مد واقعاً جز اذيت چيز ديگري هم هست.
يک بنده خدايي يک کفش خريد. کفاش يک کفش تنگ به او داد. گفت: کفش شما فشار ميآورد وتنگ است. گفت: حرف نزن! من 35 سال است تخصص دارم. گفت: من 45 سال است کفش ميپوشم. تو اگر در کفاشي تخصص داري، معنايش اين نيست که هرچه گفتي من گوش کنم.
ساختمان ميسازند سقفش پايين است. ميگوييم:چيه؟ ميگويد: نقشه مهندسي است. خوب مهندس بسازد، من هم آدم هستم و دارم در اين ساختمان خفه ميشوم. سالن آمفي تئاتر را کج ميسازند. اگر صاف باشد، آن آقايي که آن قسمت بالا برنامه دارد، همه ميبينند. اگر صاف باشد ميشود در سالن نماز جماعت هم خواند. ميشود ميز پينگ پونگ هم گذاشت. ميشود درونش خوابيد. عزاداري کرد. عروس گرفت. شما سالن را کج ساختي، سالي دو سه سخنراني ميشود، اين همه پول دولت و ملت را خرج کردي براي دو تا سخنراني. هيچ عاقلي با يک کيلو آرد نانواي باز ميکند؟ براي دو سخنراني اين همه خرج ميکنيد؟ ساختمانها، منارها، کاشي کاريها، فيلمهاي بيخاصيت! يک نهضتي بايد بشود که اين کار عيب نباشد.
اشتغال مسأله مهمي است. نشاط، کسي کار ميکند نشاط دارد. آدم بيکار نشاط ندارد و احساس ميکند بي خاصيت است. يأس دشمنان، اگر دولت و ملتي کار کنند دشمنان مأيوس ميشوند. ميگويند: اينها همه کار ميکنند. از پا درنميآيند. نميتوان اينها را فلج کرد. اينها ماه رمضان دارند. غذايشان را دو وعده ميکنند. رمضان يعني غذا را دو وعده کن. يک وعده را کم کن. کار براي سلامتي خوب است. کسي که کار ميکند از کسي که بيکار است سالمتر است. کار براي انسان عزت ميآورد. عزت در خانه و عزت در جامعه و عزتهاي بين المللي.
استقلال، قرآن يک آيه دارد ميفرمايد: «وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا» (نساء/141) خدا اجازه نميدهد کفار بر مؤمنين راه نفوذ داشته باشند. البته معناي توليد هم اين نيست که ايراني هر جنسي درست کرد بخريم. ولي باز هم اگر آن جنس را بخريم ضررش کمتر از اين است که جنس مرغوب خارجي را بخريم. اول انقلاب بحث تخصص و تعهد بود. که ايشان متخصص است ولي از نظر مکتبي خيلي ايمانش بالا نيست. فلاني ايمانش قوي است ولي تخصص ندارد. در قوه قضاييه بهشتي بعضي از افرادي که خيلي جوان بودند، حکم ميداد که اينها قاضي شوند. ميگفتند: اين خيلي جوان است و تخصص ندارد. فرمود: دين دارد! آدمي که دين داشته باشد تجربه را يکي دو ساله پيدا ميکند. اما اگر به يک متخصص بيدين بدهم تا آخر عمر بيديني ميکند. حرف قشنگي است.
دربارهي ازدواج هم امام حسن يک چنين جملهاي دارد. ميگويد: دخترت را به جوان ديندار بده. اگر دوستش داشته باشد زندگي شيرين است. اگر هم دوستش نداشته باشد چون دين دارد لااقل او را رها نميکند. ديندارها هميشه برنده هستند. ايشان فرمود: اگر ما يک آدم متدين را پيدا کنيم، ولو تجربهاش ناقص باشد، تجربه بعد از يک مدتي پيدا ميشود، ولي اگر يک آدم بيدين را مسئوليت بدهي، تا آخر عمر بيديني ميکند. اين مسأله مهمي است. ما بايد فرق بگذاريم بين کارخانهها وتوليدگراني که رو به رشد هستند و اينهايي که درجا پايينتر هم ميروند.
براي آنهايي که رو به رشد هستند يک حسابي قائل شويم. بگوييم: مثلاً ما چند هزار کارگاه و کارخانه داريم، 270 تا رو به رشد است. براي رو به رشدها يک حسابي باز کنيم. آنهايي هم که اصلاً تکان نميخورند. يک خطي را دنبال کردند و حاضر نيستند يک تغيير ايجاد کنند، ما آنجا را متوقف کنيم. اينهايي که رو به رشد است را حمايت کنيم. اين درست نيست که ما براي کشورهاي بيگانه که نميخواهند سر به تن جمهوري اسلامي باشد، هشت سال جنگ نشان داد ما هيچ ياوري روي کره زمين نداشتيم. آنوقت ما جيب بيگانه را پر کنيم و جوان خودمان بيکار باشد.
يکي از دوستان ما از علماست. ميگفت: ما پنج تا بچه ليسانس داشته باشيم، يکي کار داشته باشد، همان يک نفر نان بخرد و باقيها بخورند. يعني ما به يک استخدام راضي هستيم. آنوقت چه وجدان ايراني است که پنج نفر جوان در خانه باشند و نان نداشته باشند بخورند، آنوقت اين جنس بخرد که اين ليوان بلژيکي است، فرانسوي است. مگر آب خوردن چقدر ارزش دارد که حتماً بايد ليوان فرانسوي باشد. يا ميخواهم يخچال بخرم. يخچال ده ميليوني از فلان کشور، ولي يخچال ايراني نميخريم. ازدواج را عقب مياندازيم. صبر ميکنيم وقتي جهاز درست شد خانه شوهر ميرويم. حق طبيعي را از عروس و داماد ميگيرند و مانع عروس ميشوند به خاطر يخچال ولي آدم را معطل يخچال کردند. جهازيه درست نشده است. درست نشده باشد. يک پتو که دارد. جهيزيه جور نشد با همان مقدار کم سر زندگي بروند. به مرور زمان کمکم درست کنند. اينکه نه جهيزيه بايد تکميل شود ولو به قيمت اينکه دختر من فاسد شود. ولو به قيمت اينکه پسر من بسوزد! دختر فاسد شود و پسر فاسد شود و هردو بسوزند اما يخچال من کرهاي باشد. گل شش بشقاب مثل هم باشد. ما بت پرست شديم! بت پرستها با دست خودشان بت ميپرستيدند. گريه ميکردند. قرآن ميگويد: خودت تراشيدي. «أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُون» (صافات/95) با دست خودت بت تراشيدي و مقابلش اشک ميريزي؟ با دست خودمان آداب و رسومي درست کرديم و در آداب و رسوم مانديم. يک اراده و خط شکني نياز دارد.
الآن مملکت ما کمتر از زمان جنگ خطشکن نميخواهد. خيلي خطشکن نياز داريم. افرادي که جگر داشته باشند و يک تحولي ايجاد کنند. تحويل سال تمام شد اما تحول سال هميشه هست. تحويل سال چند ثانيه است. اما تحول، قرآن گفته: در جا نزن. اول ميگويد: «وَ بَشِّرِ الصَّابِرِين» (بقره/155) به صابرين بشارت ميدهد. بعد ميگويد: صابر کم است. «لکل صبار» اول سفارش ميکند اگر صابر باشي بشارتت ميدهم. بعد ميگويد:«صابر» کم است. «لکل صبار» يعني از صابري به صبار رفت. اول ميگويد: «قائِماً بِالْقِسْط» (آلعمران/18) عادل باش. بعد ميگويد: «قائِماً بِالْقِسْط» کم است. «قَوَّامِينَ بِالْقِسْط» (نساء/135) اول ميگويد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا» بعد ميگويد: «آمِنُوا» (نساء/136) تو که ايمان داري، به ايمانت عمل کن. به کم قانع نشو. دو روز شما مثل هم باشد ضرر کرديد.
توليدکنندگان ما هرروز خودشان طرح بدهند. به طراحها جايزه بدهند. از مردم طراحي بخواهند. ژاپن در سطل آب گوجه کاشته و پنجاه کيلو گوجه درآورده است. آنوقت ما باغچه داريم چند متر، مزرعه داريم چند متر، ولي باز براي پنجاه کيلو گوجه بايد از چند متر فضا استفاده کنيم. علمهايي که فقط در جهت اطلاع است را کنار بگذاريد. توليدي که ماندگار باشد.
البته يک جاهايي داريم که جنس بهتر مصرف کنيد. در مورد ماشين مثلاً بايد دقت کنيم. چون ماشين قراضه سالي صدها نفر را ميکشد. نان خالي آدم را نميکشد. روي گوني و موکت بنشينيم نميميريم. لباس ما ساده باشد نميميريم. اما ماشين بد آدم را ميکشد. يک جاهايي نبايد صرفه جويي کرد. ماشين و جاده و دارو و پزشک را بايد جدي گرفت.
اسلام در مورد محکم کاري خيلي دستور دارد. ميگويد: اگر بخواهي دين را ياد بگيري بايد مجتهد اعلم باشد. يعني بين تمام مجتهدها باسوادترين را پيدا کن. شاهد بايد عادل باشد. يعني محکم کاري کن! به هر کسي اطمينان نکن. گاهي وقتها يک موجي مياندازند و يک شعاري ميدهند، به خصوص وقت انتخابات رئيس جمهور و شوراي شهر و نماينده مجلس، فضاهاي مجازي يک موجي مياندازند بعد هم ميبيني از ريشه دروغ است. يک وقت موج انداختند فردا عيد فطر است. چه کسي ديده؟ گفتند: فلاني. زنگ زدند به امام جمعه استان که ماه را ديدند. گفت: بله، فلان محله ماه را ديدند. رفتند گفتند: محله شما ماه را ديدند؟ گفتند: بله مردم مسجد ماه را ديدند. رفتند مسجد گفتند: شما ماه را ديديد؟ گفتند: عباس آقا ماه را ديده است. رفتند نزد حاج عباس گفتند: شما ماه را ديدي؟ ديدند کور است. اصلاً چشم ندارد چيزي را ببيند.
فضاي مجازي دوست ما نيست. در انتخابات اين مسأله مهم است و مواظب آبروي افراد باشيد. اگر کسي هم قرار است خراب شود،آن مقداري که بايد خراب شود، خرابش کنيد. بيشتر او را تخريب نکنيد. يک درس مديريتي از يکي از مراجع بگويم.
قبل از امام خميني آقاي بروجردي مرجع درجه يک بود. قبل از آقاي بروجردي هم آ سيد ابوالحسن اصفهاني که يادمان نميآيد. ايشان به بنده خدايي حکم داده بود تو نماينده ما در فلان منطقه هستي. ايشان نماينده مرجع درجه يک جهان تشيع و او هم نماينده مرجع بود. اين نماينده دسته گل آب داد. يک کارهاي خلافي از اين نماينده ديدند. هي نامه نوشتند، آ سيد ابوالحسن محل نميگذاشت. باز گفتند: آقا اين نماينده شما چه کرده، چه کرده. گفت: ميدانم. گفتند: پس چرا او را برنميداريد؟ گفت: دنبال يک فرصت هستم. آنوقتي که نماينده من نبود نيم کيلو آبرو داشت. من که حکم دادم و نماينده من شد، نيم کيلو، ده کيلو شد. ولي الآن اگر حکم را از او بگيرم، اين ده کيلو ميريزد. اين ديگر در محله نميتواند زندگي کند و بايد فرار کند و به يک شهر ديگري برود. دنبال يک فرصتي ميگردم که نيم کيلو آبرويش برايش بماند. ما گاهي در انتخابات طوري حرف ميزنيم که نيم کيلو خودش هم برايش نميماند. يعني طرف را ضايع ميکنيم.
مثلاً بنده دو بچه دارم يکي خوب است و يکي بد است. شما بگويي:يکي از بچههايش خوب است و يکي ديگر مسأله دارد. يا مثلاً يکجا رفتم، يا عکس ميگيرند. روي عکس نميشود قضاوت کرد، بايد فيلم گرفت. مثلاً روز عاشورا شما بيايي عکس بگيري. يک صحنهاي پيش آمده من خنديدم. بگويي: قرائتي روز عاشورا ميخندد. بيانصاف من از صبح روضه بودم و سخنراني کردم. يک خنده هم يک جايي کردم، از همان لحظه خنده عکس ميگيرند و با عکس قضاوت ميکنند. اينها همه بيتقوايي است. بايد جواب بدهيم.
خدا رحمت کند يکي از سياسيون از دنيا رفت. من گفتم: شما بيا رئيس نماز استان خودتان باش.گفت: من جزء جناح سياسي هستم. گفتم: نماز که سياست ندارد. هرکس هر خطي دارد نماز ميخواند. گفت: من در استاني که هستم بعضي از مخالفين به قدري با ما بد هستند که اگر بفهمند من رئيس نماز شدم از کينه و بغض من اصلاً نماز نميخوانند. اينها خوب نيست.
امام صادق(ع) به کعبه نگاه کرد و گفت: کعبه عزيز هستي، آبروي مؤمن از تو عزتش بيشتر است. مواظب باشيم يک کسي را بالا نبريم. اميرالمؤمنين فرمود: اگر کسي را بيخود بالا بردي، ملق است. «الثناء باكثر مَلِقٌ» (نهجالبلاغه/حكمت 347) يعني خيلي تعريف کردي تملق است. ستادهاي انتخاباتي حواسشان جمع باشد. گاهي وقتها يک لقبهايي ميدهند، عارف است، واصل است. اين همه لقب ميخواهد چه کند؟ گاهي يک کسي را ميخواهند خرد کنند، در مملکت ما آدمهايي هستند يا چهل ستون هستند يا بي ستون هستند. اميرالمؤمنين ميفرمايد: جاهل يا افراطي است يا تفريطي است. مواظب باشيم حق را حق بگوييم و باطل را باطل بگوييم.
شريعتي: اگر معيار داشته باشيم فکر نميکنم اين اتفاق بيافتد.
حاج آقاي قرائتي: معيار دين ماست. يک مقدار غلو نکنيم. نقل شد مادر يکي از آقايان مرحوم شد. دفتر آقا ميخواست احترام قائل شود گفت: خبر فوت مادر شما را به آيت الله العظمي فلاني گفتيم و ايشان به شدت ناراحت شد. بردند آقا امضاء کند. گفت: من به شدت ناراحت نشدم. به شدت دروغ است. دروغ نوشتن مثل دروغ گفتن است. اگر من که حجت الاسلام هستم نوشتي: آيت الله قرائتي دروغ نوشتي. دروغ نوشتن مثل دروغ گفتن گناه کبيره است. نامه را عوض کردند و نوشتند: خبر فوت مادر شما را شنيدند، ايشان ناراحت شد. کلمه به شدت را برداشتند. خواند و فرمود: ناراحت هم نشدم. سن طبيعي را داشته است. خدا بيامرزد. نامه سوم نوشتند: خبر فوت مادر شما به آيت الله فلاني گفتيم، ايشان طلب مغفرت کردند. گفت: الآن درست شد. خدا بيامرزد! مواظب باشيم کسي را بالا نبريم. يک کسي را بي خود تجليل نکنيم. حديث داريم در دهان آدمهاي متملق و چاپلوس خاک بريزيد. ما ميگوييم:خاک بر سرش کند! «احْثُوا فِى وُجُوهِ الْمَدَّاحِينَ التُّرَابَ» (منلايحضرهالفقيه/ج4/ ص11) آنهايي که ستايش بيجا ميکنند.
«الثناء باكثر مَلِقٌ» اگر نيم کيلو خوبي دارد، دو کيلو تعريف کردي، متملق هستي. اگر نيم کيلو خوبي داري، يک کيلو را گفتي، اينجا حسادت است. کمالات مردم را تحمل نميکني به زبان بگويي. من رفتم يک جايي حرفي زدم، يک کسي گفت: آقاي قرائتي راستش را بگويم ناراحت نميشوي؟ گفت: حرفت خوب است، اما نميخواهيم بگوييم: قرائتي گفت. ما گوش به حرف قرائتي بدهيم. خودمان کسي هستيم! اينکه تو يک حرفي را القاء ميکني. براي ما سنگين است که تو چرا القاء کردي؟ قرآن ميگويد: «يَسْتَمِعُونَ الْقَوْل» (زمر/18) نميگويد: «يستمعون القائل» حرف اگر درست است، قبول کن. ما ميگوييم: نه، چه کسي گفته است؟ قرآن ميگويد: حرف را گوش بده و حق را قبول کن. خداوند از لقمان قصه نقل کرده است. «وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ»(لقمان/13) به بچهاش گفت: «لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ» خدايا قربانت بروم، خودت به بچهها بگو: «لا تشرک» ميگويد: نه! يعني خدا خالق است از لقماني که مخلوق است، حرف نقل ميکند. ولي من عارم ميشود بگويم: اين را از بچهام شنيدم. ميگويند: نه، خواهند گفت: قرائتي سوادش کم است!
بعد هم خدا اين پزهاي اين رقمي را باز ميکند. چون يک آيه داريم «وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُون» (بقره/72) يعني خدا هرچه را پنهان کني مشخص ميکند. يک اسفناج که کاشتي، هرچه هم بگويي: کاهو،کاهو، برگش درميآيد ميفهمند اسفناج است. ما بايد از کساني بيخود تجليل کرديم، مواظب باشيم. اگر بنده خدا شديم، خدا قول داده «إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا» (حج/38) خدا دفاع ميکند. «جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا» (عنکبوت/69) اين «جاهدوا» تأکيد درونش نيست. «جاهدوا» يعني در راه خدا تلاش کنند. اما «لَنَهْدِيَنَّهُمْ» دو تأکيد دارد. يکي «لام» است «لَ» يعني حتماً، يکي هم «ن» تشديد دار. «لَنَهْدِيَنَّهُمْ» اين تأکيد است. يعني تو اگر به طور طبيعي تلاش کني، من حتماًحتماً... «جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا» تو در يک راه حق راه برو، در همين انتخابات، در ازدواج پسر و دخترت يک راه حق را انتخاب کن، که اين حق است. بعد هم ميگويد: «سُبُلنا» يعني تو يک راه انتخاب کن، من باقي راهها را هم به تو ميگويم. خدا انشاءالله کمک کند که بنده خوب خدا باشيم. موضع گيري و انتقاد و تشکر ما همه حساب و کتاب داشته باشد.
شريعتي: در مورد توليد صحبت کرديم و بعد وارد فضاي انتخابات شديم که فکر ميکنم ضرورتي است که در اين ايام که بحث انتخابات در محافل خصوصي و اجتماعي داغ است، اين حرفها را بشنويم و به اينها عمل کنيم که هم انتخابات خوبي داشته باشيم و هم اخلاق مدار باشيم و طبق معيار دين عمل و رفتار کنيم. امروز صفحه 552 قرآن کريم آيات 6 تا 14 سوره مبارکه صف در سمت خدا تلاوت ميشود.
«وَ إِذْ قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَنِي إِسْرائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبِينٌ «6» وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُوَ يُدْعى إِلَى الْإِسْلامِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ «7» يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ «8» هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ «9» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى تِجارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ «10» تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ «11» يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ يُدْخِلْكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ «12» وَ أُخْرى تُحِبُّونَها نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِيبٌ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ «13» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا أَنْصارَ اللَّهِ كَما قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوارِيِّينَ مَنْ أَنْصارِي إِلَى اللَّهِ قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ فَآمَنَتْ طائِفَةٌ مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ كَفَرَتْ طائِفَةٌ فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرِينَ «14»
ترجمه: و آنگاه كه عيسى پسر مريم به بنى اسرائيل گفت: همانا من فرستاده خدا به سوى شما هستم و توراتى را كه پيش از من بوده است، تصديق مىكنم و نسبت به پيامبرى كه بعد از من خواهد آمد و نامش احمد است، مژده مىدهم. پس چون معجزات روشنى براى آنان آورد، گفتند: اين جادويى آشكار است. و كيست ستمكارتر از آن كه بر خدا دروغ بست (و قرآن را سحر خواند)، در حالى كه به اسلام دعوت مىشود و خداوند قوم ستمكار را هدايت نمىكند. آنان تصميم دارند كه نور خدا را با دهانها (و سخنان و افتراها) ى خود خاموش كنند، در حالى كه خداوند كامل كننده نور خويش است، هرچند كافران ناخشنود باشند. او كسى است كه پيامبرش را همراه با هدايت و دين حق (به سوى مردم) فرستاد تا آن را بر همه اديان غالب سازد، گرچه مشركان آن را خوش نداشته باشند. اى كسانى كه ايمان آوردهايد! آيا شما را بر تجارتى كه از عذاب دردناك (قيامت) نجاتتان دهد، راهنمايى كنم؟ به خدا و رسولش ايمان آوريد و با اموال و جانهايتان در راه خدا جهاد كنيد كه اين براى شما بهتر است، اگر بدانيد. (در اين صورت،) خداوند گناهان شما را مىآمرزد و به باغهايى كه نهرها از زير آنها جارى است و خانههاى دل پسند در بهشتهاى جاودان واردتان مىكند. اين رستگارى بزرگى است. و نعمت ديگرى كه آن را دوست داريد، يارى و نصرت از جانب خداوند و پيروزى نزديك است و (اى پيامبر!) مؤمنان را بشارت ده. اى كسانى كه ايمان آوردهايد! ياوران (دين) خدا باشيد، همانگونه كه عيسى بن مريم به حواريون گفت: ياوران من در راه خدا چه كسانى هستند؟ حواريون گفتند: ما ياوران (دين) خدا هستيم، پس گروهى از بنىاسرائيل ايمان آوردند و گروهى كافر شدند، پس كسانى را كه ايمان آوردند، بر دشمنشان يارى داديم تا (بر آنان غلبه كرده و) پيروز شدند.
شريعتي: انشاءالله لحظه لحظه زندگي ما منور به نور قرآن کريم باشد. فرصت کرديد به کانال ما هم سر بزنيد. نکات خوبي در کانال برنامه هست که انشاءالله استفاده کنيد و براي دوستانتان هم بفرستيد. در مورد توليد و کار صحبت ميکنيم. نکات پاياني صحبتهاي شما را ميشنويم.
حاج آقاي قرائتي: اگر انسان کار داشته باشد درآمد دارد، ازدواج هم جلو ميافتد. مشکل ازدواج هم حل ميشود. ايان فراغت پر ميشود. کار به انسان آبرو ميدهد،آدم بيکار آبرويش آسيب ميبيند. به انسان اميد ميدهد. امامان ما کشاورزي ميکردند. البته حالا نگوييد همه هم کشاورزي کنند. امامان ما نياز به مطالعه نداشتند و علمشان الهي بود. بنده خواسته باشم اينجا صحبت کنم، نيم ساعت صحبت کنم کلي بايد مطالعه ذخيره داشته باشم. استاد دانشگاه، معلم همه توليد علم ميکنند منتهي علم مفيد و نافع باشد. آدمي که کار ميکند چون با زحمت پول درآورده است، ولخرجي نميکند. اينهايي که بيکار هستند با قمار و يک چيزهايي پول پيدا ميکنند، چون بيزحمت پول پيدا کرده است، ولخرجي ميکند. ما يک دوستي داشتيم وقتي ميرفت سخنراني کند، روي بلندي فرش انداخته بودند. به فرش که ميرسيد کفشهايش را درميآورد. گفتند:همه با کفش ميروند. گفت: من قالي بافتم ميدانم چقدر سخت است. وقتي پايم را روي اين ميگذارم و با کفش ميروم دلم ميسوزد.
يکوقتي نقل شد پدري به پسرش گفت: شما اگر خواستي خانه را بفروشي، بفروش ولي سر در را خراب نکن. بساز و بعد بفروش. يعني بداني که اين خراب کردن سر در و ساختن آن چقدر زحمت دارد. اين خانه را من چطور ساختم و همينطور الکي نفروش.
استعدادها شکوفا ميشود. از قديم گفتند: کار نيکو کردن از پر کردن است. يعني انسان اگر کار کند استعدادها زياد ميشود. راه جديدي کشف ميکند. رقابتهاي سالمي پيدا ميشود چون کارگرهاي ديگر هم هستند. کارخانههاي ديگري هم هستند. افراد ديگري هم هستند. يعني وقتي چند رقيب بودند اين رقابت سالم ميشود. آدمي که کار ميکند اهل خير هم هست. درآمد که دارد، خمس ميدهد، زکات ميدهد، افطار ميدهد، سوغاتي هم ميدهد، عيدي هم ميدهد، يعني آدمي که دستش به پول هست، اهل خير هم هست. باقيات الصالحات براي خودش ميگذارد. آدمي که وضع مالياش خوب است وقف ميکند. مؤسسه،خيريه، اينها باقيات الصالحات است.
ارتباط با توليدگران و ايجاد شرکتها؛ کسي که کار ميکند ميگويد: اين کار را با کار فلاني گره بزنيم. يک کار مشترکي بکنيم. امنيت جامع، بالاخره کشوري که نان ندارد بخورد، عزت ندارد و مورد طمع دشمنان قرار ميگيرد. يعني هميشه برده است و چشمش به دست ديگران است.
کسي که کار ميکند، بچههايش هم توليد کننده بار ميآيند. يعني معمولاً کسي که اهل کار است آن کار را به نسل بعد منتقل ميکند. يعني شرايط انتقال هم بيشتر است. آن کسي که کار ميکند الگو است.
يکوقتي ما طلبهها يک جشني دارند، جشن عمامه گذاري دارند. جوان بودم خواستم عمامه سر بگذارم، نزد آيت الله گلپايگاني رفتم، گفتم: من ميخواهم عمامه سر بگذاريم، يک جشني ميخواهم بگيرم، شما اجازه ميدهي من از سهم امام يک جشن بگيرم؟ ايشان فرمود: من بدون جشن عمامه گذاشتم! طوري شد؟ گفتم:نه! گفت: تو هم بدون جشن عمامه بگذار! اين الگو ميشود.
باز بچه بودم به پدرم گفتم: برويم چراغاني ببينيم. گفت: اين لامپ را ببين. هزار تا از اين لامپها آنجا است. اين که فلاني هم کار ميکند، فلاني هم از تحصيلات استفاده ميکند.
شريعتي: در پيامها خيلي ميگويند: که ما سالهاست بيکار هستيم و اين بيکاري به شدت دارد ما را آزار ميدهد. ما از خواندن اين پيامها واقعاً اذيت ميشويم و دوست داريم کاري کنيم ولي متأسفانه کاري از ما برنميآيد. مشکل بيکاري چطور حل ميشود؟
حاج آقاي قرائتي: مشکل در آموزش و پرورش است. يعني اين ديپلمي که ميخواهد بگيرد، تا اين ديپلم را بگيرد دوازده سال در خدمت آموزش و پرورش است. يک هنري که بچه دوست دارد ياد بدهد. مشکل دوم دانشگاه است. چهار سالي که در دانشگاه است، چهار تابستان تعطيل است،يعني يک سال تعطيل است. چهار سال هر سالي 52 جمعه و 52 پنجشنبه تعطيل است. ما بايد ديپلم يک مهارت بلد باشد. ليسانس يک مهارت بلد باشد. طلبهها بايد مهارتهاي آخوندي را بلد باشند. اگر مهارت باشد کار هم هست. گير در خود ماست. ما کار را پشت ميز نشستن ميدانيم. پول نفت را بفروشيم و بدهيم زمين ورزش درست کنيم. جواني که ميخواهد ورزش کند خودش هم بيايد زمين ورزش درست کند. دولت زمينش را بدهد، بگوييم: خودت ديوار کشي کن، ورزشکارها ديوار بکشند. پول ديوار کشي را به خودت بدهند. يک مقداري مملکت ما،مسئولين ما جگر ندارند. اين نداشتن جگرو جرأت خيلي مهم است.
سر کلاس بگو: باسمه تعالي بلد نيستم. نميدانم. نميتوانم! دختر در فاميل ليسانس گرفته و همه دخترها ميخواهند ليسانس بگيرند. همکار ما در يک روستايي زمان نهضت سواد آموزي رفته بود. ميگفت:حدود 150ديپلم در روستا بود هيچکس بلد نبود يک آمپول بزند. ميگفت: ما مريض که ميشويم کسي نيست ما را ببرد. دولت بيايد با ماشين ما را ببرد. يا دولت بيايد اينجا درمانگاه و بيمارستان بسازد. يعني 150 ديپلم ميگويند: دولت بيايد درمانگاه بسازد. اين بد است. يک مقدار خودمان را بايد درست کنيم. دانشجو که ميخواهد در خوابگاه بخوابد، بيست روز هم عملگي کند. براي ديگران که نميکند. ميگوييم:زمين و آهن و نقشه را ما ميدهيم، دانشجوهايي که چهار سال ميخواهند اينجا بخوابند خودشان بسازنند. اردوهاي جهادي هم خوب است ولي بايد عمومي شود و غني شود. دانشجو ميگويد: براي من زمين ورزش بسازيد که بروم ورزش کنم. خوابگاه بسازيد که بروم بخوابم. جاهايي که مردم ميخواهند کار کنند شريکي کار کنيم. در جنگ مهمترين مسأله جنگ بود. مردم همه آمدند و جنگ حل شد. يک وجب خاک را به صدام نداديم. به هر کشوري اينقدر حمله ميکردند کشور از دست رفته بود. ما نبايد از بنايي و نجاري و آشپزي عارمان شود. زنها در خانه کار کنند. تا امتحان نباشد درس نميخوانيم. اين يعني من عاشق علم نيستم. امتحان دادي و مدرک گرفتي. اشکال دارد هفتهاي يک کتاب بخواني؟ مشکل ما اين است که حال مطالعه نداريم.
شريعتي: باز هم دعا ميکنيم براي اشتغال جوانها و حل مشکلاتشان. حاج آقا دعا بفرماييد.
حاج آقاي قرائتي: خدايا حق را به ما نشان بده و اراده بده که عمل کنيم. باطل را به ما نشان بده که باطل است و تقوا بده دوري کنيم. ما را دچار خيال و توهم نکن. کار براي من ننگ است. اين کار در شأن من نيست. ميخواهيم سلام کنيم، ميگوييم: نه، او بايد به من سلام کند. بگو: سلام عليکم! آن کسي که سلام ميکند ثوابش بيش از کسي است که جواب ميدهد. اما ما بخاطر اينکه سواد ما بيشتر است. يا ماشين ما از او قشنگتر است، ميگوييم: او بايد به ما سلام کند. آخر ما گير اين هستيم.
يک خاطره هست. کسي سوار اسب بود به نهر آبي رسيد. آب کم بود اسب ميتوانست برود. اسب ايستاد. طرف هرچه شلاق زد نرفت. خودش در آب رفت، اسب را کشيد نيامد. ميخ کوبيد اسب نرفت. يک مرد حکيمي گفت: چه شده؟ گفت: اسب را هر کاري ميکنم نميرود. گفت: يک بيل بردار آب را گلي کن اسب ميرود. يک بيل برداشت و آب را گلي کرد و اسب رفت. گفت: خدا پدرت را بيامرزد. دليلش چه بود؟ گفت: آب که تميز بود اسب خودش را ميديد. هرکس خودش را ببيند پا روي خودش نميگذارد. ما اگر روي خودمان پا بگذاريم رد ميشويم. از کار کردن عارمان نشود. کار فقط پشت ميز نشستن نيست. هيچ رئيس جمهوري نميتواند مسأله اشتغال را حل کند. ما سالي يک ميليون ليسانس بيرون ميدهيم. حضرت عباسي سالي يک ميليون شغل نداريم. هر سال که ميگذرد تورم اين افرادي که اشتغال ندارند بيشتر ميشود. چاره اين است که از کار بدمان نيايد. محفوظات مهم دانشگاه و دبيرستان را هم بگيريم. مهمها را ياد بگيريم. آنهايي که جهت اطلاع است کنار بگذاريم و جايش مهارت بگذاريم.
شريعتي: حاج آقاي قرائتي خيلي نکات خوبي را شنيديم. در پناه خدا باشيد. دلتان شاد باشد و بهاري.