برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: ضرورت موضوع ولايت
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين قرائتي
تاريخ پخش: 20-01-96
بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد.
زلفي گره از زلف تو وا خواهد شد *** راز شب تار برملا خواهد شد
تو آيه وحدتي که با آمدنت *** هر قطب نما قبله نما خواهد شد
شريعتي: سلام ميکنم به همه شما بينندهها و شنوندههاي عزيزمان، خانمها و آقايان، انشاءالله هرجا هستيد دل وجان شما بهاري باشد، انشاءالله. افتخار داريم امروز خدمت شما و خدمت حاج آقاي قرائتي عزيز هستيم. سلام عليکم و رحمة الله. سال نو بر شما مبارک باشد و خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي قرائتي: سلام عليکم و رحمة الله.
شريعتي: البته امسال سال ما با شما شروع شد، دوستان عزيز و همه مخاطبانما سالشان را با شما آغاز کردند. مثل هميشه خيلي استفاده کرديم. زيارت شما هم قبول باشد. براي ما دعا کرديد.
حاج آقاي قرائتي: بله خدا توفيق بدهد من هميشه يک زيارت براي محرومين ميکنم. کساني که ماشين ندارند، پول ندارند، به هر دليلي نميتوانند بيايند. خدا انشاءالله به همه خير دنيا و آخرت بدهد.
شريعتي: بحث امروز شما را ميشنويم.
حاج آقاي قرائتي: بسم الله الرحمن الرحيم، الحمدلله رب العالمين، الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي.
چون روز سهشنبه 13 رجب و تولد حضرت علي(ع) است، گفتم در مورد حضرت امير صحبت کنم. مقايسه کنيم رهبر بايد چه کسي باشد. اميرالمؤمنين، امام حسن، امام صادق، حضرت مهدي، الآن رهبر همه دنيا بزرگشان رئيس جمهور آمريکا استکه با کمال پررويي ميگويد: من شصت موشک زدم! ديروز تلويزيون ميگفت: چون پولش را سعودي داده است، دروغ ميگويد: سي تا زده و پول شصت تا را ميگيرد. يعني دنيا در آتش رهبران فاسد ميسوزد. من در مورد امامت به مناسبت اولين امام، حضرت امير ميخواهم صحبت کنم.
امانت يک اعتقادي نيست، يک عمل است يعني واقعاً اگر مردم بتوانند خوب تعيين کنند يک کار سادهاي نيست. بعدش هم در اين ماه بعثت داريم. بعد هم ماه شعبان و تولد امام حسين(ع)، تولد امام سجاد(ع) است، بعد تولد امام زمان(ع) است. عيدهاي ماه رجب و شعبان است. من حدود بيست مورد اينجا نوشتم که نقش امامت است و يک تابلو است که ميشود بنر کرد و در همه جا زد. جامعهي بيامام طرح بدون طراح است. طرح است اما طراح ندارد. ضامن اجرا کيست؟ قانون است و مجري کيست؟ از بدترين کلمات اين است که بگوييم: ما خودمان به قرآن مراجعه ميکنيم. ما خودمان نهجالبلاغه ميخوانيم وميفهميم. بعضيها خجالت نميکشند.
يکوقت طلبهي جواني بودم و تازه ازدواج کرده بودم. خانهاي اجاره کرديم. من وخانمم اتاقي که داشتيم نصف فرش بود و نصف گچ و خاک و سنگ بود. ابوي ما که خدا همه اموات را رحمت کند. آمد گفتم: اگر شما چند متر فرش به ما بدهي، اتاق ما کامل ميشود. ديدم خنديد. گفتم: خنده داشت؟ گفت: من بعد از هفتاد سال دويدم، هنوز زندگي من کامل نشده است. خوشا به حال کسي که با دو تا زيلو زندگياش کامل ميشود. بنده يک طلبهاي هستم که بالاي نيم قرن است طلبه هستم. 55 سال است طلبه هستم. حضرت عباسي نميتوانم بگويم: اسلام را ميشناسم. کسي به من اسلام شناس بگويد، من ميترسم. آنوقت چطور افرادي ميگويند: ما خودمان به قرآن مراجعه ميکنيم؟
يکبار ديدم يک عده جمع شدند کار تفسيري و کار قرآني ميکنند. کار قرآني که يک عدهاش غلط است. به اسم کار فرهنگي خيليها کج ميروند. يعني ميخواهند از روحاني مستقل باشند. من چند نمونه براي شما بگويم. در يکي از استانها دعوت شديم. در يکي از اين جلسههايي که کار قرآني و پژوهشي اسمش را ميگذارند. جايزه را تو بده. ما جايزه چند نفر را که داديم، گفتيم: اينها چه پژوهشي کردند؟ من خودم هم پژوهشگر قرآني هستم. گفتند: يک آيه داريم يازده «قاف» دارد. هرکس آن آيه را پيدا کرد جايزه ميگيرد. اينها از اول تابستان تا آخر تابستان نشستند قرآن را جستجو کردند. اسمش را هم کارهاي قرآني و پژوهشي ميگذارند.
يک جا ديگر رفتيم ديديم، قرآن را با اشاره بخوانند. يک خانمي بالا ايستاده بود و افرادي هم پايينتر ايستاده بودند. اين خانم ميگفت: «يا ايها الذين آمنوا» اينطور ميکرد. با دستهايش اشاره ميکرد. من به خانم گفت: اين سبک را چه کسي گفته است؟ آيه داريم؟حديث داريم؟ اين کار غلط است.
يکبار ديگر يک کسي آمد گفت: به من جايزه بده. گفتيم: چه کردي؟ گفت: من قرآن را از اين طرف حفظ هستم. از آخر قرآن را ميخواند. گفتم: همه قرآن را برعکس حفظ هستي؟ گفت: بله. خيلي تعجب کردم. گفت: من تيزهوش هستم. بيست سال کار کردم. ديدم بله قرآن را از اين طرف ميخواند. گفت: جايزه ما چيست؟ گفتم: شلاق يا ديوانه خانه! به تو الاغ هم نميشود گفت. چون الاغ به اندازه يک الاغ، الاغ است. تو چند الاغ، الاغ هستي؟ بيست سال تيزهوشي خودت را صرف چه کردي؟
همين کاشيکاريهايي که ميکنند، هيچکس نميتواند بخواند. اسمش را هم هنر معماري و ميراث فرهنگي گذاشتند. يعني گاهي وقتها يک کلمه قشنگي را ميگويند، در اين کلمه قشنگ کار غلط ميکنند. ما بدون امام نبايد نفس بکشيم. اگر دستمان به امام نرسيد، يک فقيه عادل. اگر از اين جدا شويم، به همين راهي ميرويم که رفتيم.
مسألهي تولد حضرت امير، سيزده رجب با تولد امام زمان يک مراسم نيست که شکلات بخوريم و کف بزنيم و سوت بکشيم. اينکه دست بشر در دست چه کسي باشد؟ خداوند هستي را براي بشر آفريد. «خلق لکم، سخر لکم، متاعاً لکم» ابر و باد و مه و خورشيد و فلک براي ماست. آنوقت دست ما را در دست يک آدم جنايتکار بگذارند. اين ظلم به بشريت است. کل هستي براي من است. آنوقت من راهنمايم رهبر فاسد باشد. بنابراين روي مسأله امامت تکيه کنيم.
جايي رفتم ديدم کار قرآني ميکنند. گفتم: شما ملا نداريد؟ گفتند: نه ما خودمان ميفهميم. ايشان فوق ليسانس ادبيات عرب است. گفتم: طبق ادبيات عرب اين آيه يعني چه؟ «فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْل» (اسراء/33) در کشتن اسراف نکنيد. پس يکي را ميشود ترور کرد. طبق آيه در کشتن اسراف نکنيد، يکي طوري نيست. طبق ادبيات عرب، «لا» يعني نه. «يسرف» يعني اسراف نکن. «في» يعني در، «قتل» يعني کشتن. اين يک معنايي دارد. ماجرايي بود که قبيلهي «الف» يک نفر از قبيلهي «ب» را کشت، گفت: حالا که تو يکي از ما را کشتي، ما دو نفر از شما را ميکشيم. دو تا بکشي ما چهار نفر را ميکشيم. آيه آمد «فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْل» يکي به يکي! «وَ السِّنَّ بِالسِّن»دندانت را شکستند، دندان را بشکن. «وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ» گوش را بريدند، گوش را ببر. «وَ الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ» يعني عدالت!
يکوقت بنا بود مجرمي را شلاق بزنند. مجري سه شلاق اضافه زد. حضرت امير پرسيد: چند تا زدي؟ اضافه زدي. گفت: بخواب! آن سه تا را که زيادي زده بود به خودش زد. اينها مسألهي مهمي است که کار بايد دست کارشناس باشد. از يک دندانپزشک پرسيدم: دندان چند تخصص دارد؟ گفت: شانزده تخصص دارد. گفت: براي يک دندان شانزده تخصص دارند کار ميکنند. آنوقت انسان دينش را بگويد: من ميفهمم. آنوقت سراغ عرفانهاي کاذب برود.
من يکوقت خانهي عارفي رفتم. اين آقاي عارف گفت: تو برنامههاي تلويزيونيات خوب است و مفيد است.من نگران جان تو هستم. ميخواهم يک وردي به تو بخوانم که تو در امان باشي. گفتيم: دست شما درد نکند. گفت: بلند شو بايست. جمعي هم بودند. بلند شدم ايستادم. گفتم: من اصلاً ميخواهم گرگ مرا بخورد. اين رقم دعا و ورد را من قبول ندارم. حفاظت از راه دعا و صدقه به ما سفارش شده و بقيه بازي است. يعني وقتي آدم دستش را از دست امام برداشت، دنبال راه خطا ميرود. به ما گفتند: «صراط الذين انعمت عليهم»
«اهدنا الصراط المستقيم» که ميگوييم، ما را به راه راست هدايت کن، همه ميگويند: راه راست راه من است. آن کسي هم که سرش را از شيشه ماشين بيرون ميآورد و فحش ميدهد، ميگوييم: برادر حرف زشتي زدي. ميگويد: حقش را گفتم. يعني اسم فحش به ناموس را حق ميگذارد. اين درست نيست.
حتي در دعا گفتند: بيش از آنچه امام گفته، دعا نکن. امام به کسي گفت: اين دعا را بخوان. گفت: «يا مقلب القلوب و الابصار» گفت: من گفتم: يا مقلب القلوب، اين کلمهي ابصار زياد بود. پيغمبرگفته: در مسافرت روزه بخوريد. يک نفر بگويد: ما احتياطاً روزه ميگيريم. حضرت ليوان را برداشت گفت: من پيغمبر شما هستم. در حال مسافرت هستيم. من دارم آب ميخورم. مسافر روزه ندارد. آيه نازل شد «لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيم» (حجرات/1) از پيغمبر جلو نزنيد.
الآن داعش که درست شد بخاطر اين است که يک عده احمق رهبر شدند. گفتند: هرکس يک شيعه را بکشد، فوري سر سفره پيغمبر ميرود. لذا يک قاشق هم به او ميدهند که سر سفره که رفتي از خودت قاشق داشته باشي! اينقدر حماقت دارند که تو يک شيعه را بکش. تا کشتي فوري جاي تو در بهشت است. وقتي هم کشتي فوري سر سفره پيغمبر مينشيني و آنجا ديگر چون قاشق و چنگال شايد کم بيايد، احتياطاً بايد قاشق همراه داشته باشي. قاشق در جيب قاتل شيعه گذاشتند.
شريعتي: تمام مشکلات ما بخاطر دور شدن از ولايت است. چطور ميشود در اين مسير قرار گرفت؟
حاج آقاي قرائتي: ما خوب عرضه نميکنيم. ممکن است صدا و سيما ناراحت شود. مثلاً تولد حضرت امير همه شبکهها کف ميزنند. مداحي ميکنند. خوب يک شبکه مولودي بخواند. يک شبکه هم سخنراني امام رضا را بگويد. يکي معجزات را بگويد. هر شبکه يک چيزي را بگويد. همه شبکهها حرف مشابه ميزنند. يا در ايام عاشورا همه شبکهها سينهزني نشان ميدهد. خوب يک شبکه هم تاريخ بگويد. يک تقسيم کاري بايد بشود که ضمن اينکه امام را مطرح ميکنيم از ابعاد مختلف مطرح کنيم. اين جشنها اگر امامت را حذف کنيم مثل يک طرح است که طراح را برداريم. کتاب هست، معلم نيست. کتاب بي معلم مفيد نيست.
ميگويد: من خودم خمس ميدهم. لازم نيست خمسم را به مرجع تقليد بدهم. من خودم فقرا را تشخيص ميدهم، ميدهم. سؤال من اين است: مرجع تقليد شرطش اين است که غير از علم و عدالت بايد بيهوس باشد. شما که هوس داري يا نداري؟ يکوقت از يکي خوشت ميآيد به او ميدهي. از يک فقير هم خوشت نميآيد به او نميدهي. شما پولت را در مقابل هوست خرج ميکني. پول براي خمس و زکات واجب است. واجب بايد براي خدا باشد نه براي هوس. چون اگرآب سرد ديدي، گفتي: هاي هاي وضو بگيرم. اين وضو غلط است چون براي هاي هاي و خنک شدن وضو ميگيري. نيت تو مشکل دارد. بعضيها سر درس يک آقايي ميرفتند. به او گفتند: اگر اين آقا مشهور نبود، سر درسش ميرفتي؟ يک خرده فکر کرد. گفتم: يک خرده در نيتت فکر کن.
خدا شهيد بهشتي را رحمت کند. يک نصيحتي قبل از انقلاب به من کرد. من طلبه قم بودم جمعهها کاشان ميرفتم براي جوانهاي کاشان جلسه داشتم. دکتر بهشتي گفت: در ماشين که مينشيني از قم به کاشان بروي، بين قم و کاشان يک ساعت در ماشين فکر کن براي خداست يا براي خدا نيست؟ واقعاً براي خدا به اين رئيس جمهور رأي ميدهي؟ يا چون رفيق تو و هم حزب تو هست رأي ميدهي؟
در يک شهري خطهاي سياسي بود. به يک نفر از اينها که در يک خطي بود،گفتم: يک سؤال ميکنم ميتواني مردانه جواب بدهي؟ آخوند بود. گفتم: اگر بفهمي فلاني از اين حليم فروشي کنار خانه شما حليم ميخرد، تو هم ميروي بخري يا نه؟ گفت: راستش را بخواهي نه! گفتم: ديگر اين سياست نيست. اين کينه است. ما از نظر خط سياسي با هم اختلاف داريم اما ديگر چون او از اين حليم خريد، من ديگر نميخرم! افطاري ميخواهد بدهد همه حزب خودش را دعوت ميکند. در آن حزب اصلاً مسلمان نبودند. روزه هم نبودند، افطار دادن فقط به خوديها ثواب دارد؟
يک جايي دانه درشتها بودند. من وقت گرفتم صحبت کنم. گفتم: من شاگرد شما هستم. اما وقتي ميگويد: «وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُم» (شوري/38)، «وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ» (آلعمران/159) هُم غير از شما بيست نفر نيستند. يعني باقي «هم» نيستند. خدا به پيغمبر ميگويد: «شاورهُم»، «هُم» شامل مردم عادي نميشود؟ به همين خاطر دائم بايد «اهدنا الصراط المستقيم» بگوييم. من بارها اين را گفتم. تمام دعاهاي ما مستحب است غير از «اهدنا الصراط المستقيم» که واجب است. اين را خدا وسط حمد و سوره گذاشته و بعد هم گفته: اگر حمد را نخواني نماز باطل است. حمد را بخوان و وسط حمد بگو: «اهدنا الصراط» بعد هم باز توضيح ميدهد «صراط الذين انعمت عليهم» صراط مستقيم راه چه کساني است؟
قرآن در سوره نساء ميگويد: «صراط الذين انعمت عليهم» بعد آنجا «انعمت» را معني کرده است. ميگويد:چهار گروه «انعمت عليهم» هستند. شهدا، انبياء، صديقين، صالحين. بعد ميگويد: «فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ» (نساء/69) «انعمت عليهم» يعني سوره حمد يک تکه را گفته است. قرآن ميگويد: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» (حجر/9) يکي از راهها اين است که آيات را پخش ميکند. در بازارهاي شلوغ کفش فروشها يک جفت کفش را کنار هم نميگذارند. يک لنگه را جلو و يک لنگه را جاي ديگر ميگذارد. اگر کسي دزد باشد يک لنگه کفش به درد نميخورد. اگر کسي مشتري باشد يک لنگه کفش را ميپوشد و اندازه ميگيرد و انتخاب ميکند. خداوند بعضي آيات را يکي اينجا گذاشته و يکي را جاي ديگر گذاشته است، که هم دزدها چيزي گيرشان نيايد، هم هرکس طالب است خودش ميفهمد اين بايد به اين بخورد. اينها جفت هم هستند. «وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ» (مائده/2) در کارهاي برّ کمک کنيد. بر چيست که کمک هم کنيم؟ ميگويد: «و لکن البرّ من آمن» در ايمان مردم کمک کني. «وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ» جاي ديگر ميگويد: «و لکن البرّ من آمن».
«صراط الذين انعمت عليهم»، «انعمت» چه کسي است؟ شهداء، صديقين، انبياء، صالحين. اينها «فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ» مثلاً داريم که «فرقة ناجيه» يهوديها 71 فرقه شدند. مسيحيها 72 فرقه شدند. مسلمانها 73 فرقه شدند. اين حديث را هم شيعه و هم سني نقل کرده است. پيغمبر فرمود: مسلمانها 73 فرقه شدند. «فرقة ناجيه» يکي ناجي است. خوب هرکسي بگويد: فرقه ناجيه من هستم. مثل پدري که بگويد: من يک بچهام را دوست دارم. همه بگويند: مرا گفت. او بگويد: نخير! مرا گفت. خوب دعوا ميشود. پدر گفت: من يکي را دوست دارم، همه بچهها بگويند: مرا گفت. بهترين راه اين است که بگوييم: پدرجان تو چه کسي را دوست داري؟ يا رسول الله شما ميگويي: يک گروه ناجي هستند. اينها چه کساني هستند؟ ميگويد: «مثل اهل بيتى كسفينة نوح مَن رَكبها نجى» مثل اهلبيت من مثل کشتي نوح است. هرکس سوار کشتي شد و دنبال اهلبيت آمد، نجات پيدا کرده است. «فرقة ناجيه»، «مَن رَكبها نجى» نجي، ناجيه! اينها به هم چسبيده است.
يا مثلاً گاهي وقتها يک چيزي نوشته نيست. چيزي در کاغذ نيست ولي آدم ميتواند بخواند. پيغمبر(ص) در لحظهي رحلت فرمود: يک قلم و کاغذ بياوريد من بنويسم. يک چيزي ميخواهم بنويسم که «لن تضلوا» هيچوقت گمراه نشويد. «لا تضلوا» يعني گمراه نشويد. «لن تضلوا» يعني هرگز گمراه نشويد. يک چيزي براي شما بنويسم که تا ابد گمراه نشويد. يک نفر آنجا بود و گفت: پيغمبر بيمارياش تند شده و دارد هذيان ميگويد. علامه سيد شرف الدين نقل کرده است. کتابهاي ايشان بلعيدني است. بعضي کتابها جويدني و بعضي مکيدني و بعضي بلعيدني است. کتابهاي زيادي دارد. ايشان ميگويد: قلم و کاغذ بياوريد من بنويسم.گفتند: تب بالا رفته و هذيان ميگويد. ولي با اينکه پيغمبر ننوشت من ميتوانم بخوانم. علامه سيد شرف الدين چطور ميتواني کاغذ سفيد را بخواني؟ گفت: ميتوانم بخوانم. پيغمبر ما بارها نه يکبار و دوبار، بارها فرمود: من ميروم و بين شما قرآن و اهلبيت را گذاشتم. «ان تمسكتم بهما لن تضلوا» اينجا فرمود: قلم و کاغذ بياوريد تا يک چيزي بنويسم که «لن تضلوا». اين «لن تضلوا» آن «لن تضلوا» را معنا ميکند. يعني بارها با زبان گفت: قرآنو اهلبيت با هم هستند. يعني شما بچه را که تاب بازي ميبري، اگر هردو زنجير را گرفت، هرچه هم حرکت بکند خاطرت جمع است. «کتاب الله و عترتي» اگر دستش را از هردو برداشت سرنگون ميشود. دستش را از يکي برداشت، سرنگون نميشود. ريل قطار بايد دو تا باشد تا قطار حرکت کند. گوشواره اگر يکي باشد کسي عروسي نميرود. چرخ يکي باشد حرکت نميکند. گاهي ارزش به اين است که دو تا باشند. سه تا باشند. قرآن و اهلبيت بايد با هم باشند. پيغمبر فرمود: اگر قرآن و اهلبيت را با هم داشته باشيد، «لن تضلوا» هيچوقت گمراه نميشويد. ميگويد: چون بارها «لن تضلوا» را براي قرآن و اهلبيت گفته است، اينجا هم ميخواست بگويد: «کتاب الله و اهل بيتي»
يک «کتاب الله و سنتي» هم داريم. «کتاب الله و اهلبيتي» صد حديث است. اسم سيد شرف الدين را برديم، اين جمله را هم بگويم. حکومت سعودي از قديم روز عيد قربان يک ناهار ميداد، به حاجيهايي که از کشورهاي مختلف آمده بودند، به رهبر حاجي هر کشوري، مثلاً از ايران چه عالمي رفته؟ از لبنان چه عالمي رفته؟ از هر کشوري اميرالحاج را دعوت ميکرد. آن سال صاحب همين سيد شرف الدين جبل العاملي، صاحب المراجعات هم آنجا بود. ايشان را به عنوان عالم درجه يک شيعه دعوت کردند. وقتي وارد شد يک قرآن به پادشاه داد. پادشاه سعودي ديد قرآن است. تا ديد قرآن است، پادشاه قرآن را بوسيد. تا بوسيد گفت: تو مشرک هستي! شيعه گفت: تو مشرک هستي. گفت: چرا؟گفت: براي اينکه پوست گاو را بوسيدي! اين قرآن جلدش چرم است. چرم هم پوست گاو است. تو مشرک هستي. گفت: کفش من هم چرم است. من هيچوقت کفشم را نميبوسم. اين چرم را که بوسيدم نه چون پوست گاو است و چرم است. چون جلد قرآن است. در خانه ما هم آهني است. هيچوقت در خانه را نميبوسيم. اينکه ضريح را ميبوسيم چون ضريح اميرالمؤمنين است ميبوسيم. چرا به ما که ضريح را ميبوسيم مشرک ميگوييد؟ وهابيها به ما که ضريح امام حسين را ميبوسيم مشرک ميگويند. در حرم را ميبوسيم. در خانه خودمان را نميبوسيم. در حرم را به خاطر امام رضا و حضرت معصومه و بخاطر ابالفضل ميبوسيم. پادشاه سعودي تعجب کرد!
مثنوي يک ماجرايي نقل ميکند «ديد موسي يک شباني را به راه» در کتابهاي درسي هم با کمال تأسف آمده است. ماجرا اين است که چوپاني با خدا مناجات ميکند. اي خدا کجايي سرت را شانه کنم؟ چارقد سرت کنم؟فکر ميکند خدا جسم است و با زبان خودش راز و نياز ميکرده. حضرت موسي ميگويد: چوپان چه ميگويي؟ داري بيهوده ميگويي. خدا جسم نيست. تو به جاي اينکه مناجات کني، داري بيهوده سخن ميگويي. خدا با موسي دعوا کرد که اين بنده داشت با ما راز و نياز ميکرد. مناجات ميکرد. تو چرا حال او را گرفتي؟
شريعتي:
ما براي وصل کردن آمديم *** ني براي فصل کردن آمديم
ما درون را بنگريم و حال را *** ني برون را بنگريم و قال را
حاج آقاي قرائتي: خدا با موسي دعوا کرد. موسي هم گفت: هرچه دل تنگت ميخواهد بگو. اين فکر يعني اين شعر مثنوي از بن ضد قرآن است. من سالها به اين شعر ايراد داشتم. در قرآن يک آيه داريم خيلي تند است. «تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ» (مريم/90) نزديک است که آسمانها شکافته شوند. مگر چه شده است؟ «وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ» زمين هم شقه شقه ميشود. «وَ تَخِرُّ الْجِبالُ» کوه هم تکه تکه ميشود. مگر چه خبر است؟ «أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً» (مريم/91) گفتند: خدا اولاد دارد وجسم است. يعني اگر کسي خيال کند که خدا جسم است، چارقد دارد، شانه ميخواهد، زلف دارد. اگر کسي اينطور فکر کند، حرف به قدري بد است که اگر زمين و آسمان بشکافد جا دارد. حالا يک چوپاني دارد فکر غلط ميکند. موسي مبعوث شده جلوي خرافات را بگيرد. موسي طبق وظيفه شرعي بايد بگويد: اين حرفي که ميزني نزن! خدا هم بايد به موسي بگويد: آفرين! به وظيفهات عمل کردي. موسي رفته نهي از منکر کند، خدا به جاي اينکه به موسي بگويد: آفرين، دعوا ميکند. اگر اينطور باشد لازم نيست ما رو به قبله نماز بخوانيم. ما درون را بنگريم و حال را! هرکس خواست به هر سمتي نماز بخواند. اصلاً لازم نيست مکه برويم. در هر منطقهاي يک کعبه درست کنيم که حاجيها دور آن طواف کنند. اصلاً ما درون را بنگريم و حال را اساس نماز و حج و کعبه و همه چيز را به هم ميزند. ما حوزه علميه نميخواهيم، هيچ چهارچوبي براي بندگي خدا نميخواهيم. اگر امام نباشد هرکس هرکاري ميخواهد بکند.
نذرهايي که ميکنند، شب آخر ماه صفر برو در چند مسجد را بزن! ميگويند: سيزده نحس است! چه کسي گفته است سيزده نحس است. بيرون ايران هم اين را ميگويند. حضرت علي(ع) سيزده رجب به دنيا آمد. کجاي اين نحس است؟ به چه دليل سيزده نحس است. عطسه کردي صبر کن. دروغ است! عطسه کردي عجله کن! زن يک دنده از مرد کمتر دارد. دروغ است. شما يک شب دندهها عمهات را بشمار. ما خيلي خرافات داريم که در مذهبيها هم رسوخ کرده است. در عرفانها و ذکرها، مثلاً اين دعا را به شانزده نفر بده. حالا اگر هفده نفر شد چه؟ از معارف اهلبيت جدا شويم، هرکسي سليقهاش را قاطي ميکند. «خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللَّه» (توبه/102) قرآن ميگويد: يک کار خوب را با کار بد قاطي ميکنند و يک دين جديد درست ميکنند. حديث داريم امام زمان(ع) که ظهور ميکند، دين تازه ميآورد. از بس که خرافات وارد دين شده، امام(ره) اواخر عمرشان به مناسبتهاي مختلف فرمودند: اسلام ناب محمدي! اين ناب يعني چيزي قاطي آن نکنيد. خالص خالص باشد. ما خالص نيستيم. درسمان، بحثمان، شغلمان خالص نيست.
شريعتي: امروز صفحه 545 قرآن کريم، آيات پاياني سوره مبارکه مجادله و آيات ابتدايي سوره مبارکه حشر در سمت خداي امروز تلاوت ميشود.
«لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ يُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ «22»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «1» هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ دِيارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ ما ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْدِيهِمْ وَ أَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصارِ «2» وَ لَوْ لا أَنْ كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْجَلاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابُ النَّارِ «3»
ترجمه: هيچ قومى را نمىيابى كه به خدا و قيامت مؤمن باشند و (در همان حال) با كسى كه در برابر خدا و رسولش موضع گرفته است، مهرورزى كنند، حتّى اگر پدران يا پسران يا برادران يا خويشانشان باشند. آنها كسانى هستند كه خداوند، ايمان را در دلهايشان ثابت فرموده و با روحى از جانب خويش آنان را تأييد نموده است و آنان را در باغهايى كه نهرها از پاى (درختان) آنها جارى است، وارد مىكند در حالى كه در آنجا جاودانه هستند، خداوند از آنان راضى است و آنان نيز از او راضى هستند. آنان حزب خدا هستند، آگاه باشيد كه تنها حزب خدا پيروز و رستگارند.
به نام خداوند بخشنده مهربان. آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، براى خدا تسبيح كنند (و خدا را به پاكى مىستايند) و اوست قدرتمند شكست ناپذير حكيم. اوست آن كه كسانى از اهل كتاب را كه كفر ورزيدند براى اولين بار از خانههايشان بيرون راند، با آنكه شما گمان نداشتيد كه آنان (با داشتن آن همه قدرت، به آسانى) بيرون روند و خودشان گمان مىكردند كه قلعهها و حصارهايشان آنان را از قهر خدا مانع خواهد شد، امّا قهر خدا از جايى كه گمان نمىكردند بر آنان وارد شد و در دلهايشان ترس و وحشت افكند (به گونهاى كه) خانههاى خود را با دست خويش و با دست مؤمنان خراب مىكردند، پس اى صاحبان بصيرت عبرت بگيريد. و اگر اين نبود كه خداوند، بيرون شدن از خانمان را بر آنان نوشته بود، همانا آنان را در دنيا عذاب مىكرد و البتّه در آخرت عذاب آتش دارند.
شريعتي: انشاءالله لحظه لحظه زندگي ما منور به نور قرآن کريم باشد. نکات پاياني صحبتهاي شما را بشنويم.
حاج آقاي قرائتي: بحث امروز ما اين بود که مسألهي امامت يک مسألهي مهمي است و فقط اعتقادي نيست. يک مسألهاي است که در قيامت ما با امامت سر و کار داريم. قرآن ميگويد: «كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم» (اسراء/71) روز قيامت هر انساني با امامي که انتخاب کرده محشور ميشود. اگر امام را حذف کنيم و فقط بگوييم: قرآن کافي است. ما خودمان قرآن را ميفهميم. طرح هست و طراح نيست. کتاب هست و معلم نيست. توصيه هست و الگو نيست. لذا امامان ما بايد اين سختيها را بکشند. امام حسين در کربلا بايد تشنگي، شمشير، داغ، همه را ببيند. اگر اينها را نبينند، نميتوانند به ما بگويند: شما هم جبهه برويد. بايد تمام سختيهايي که بشر دارد امامان هم بچشند. «أَ لَمْ يجِدْكَ يَتِيمًا فَاوَى» (ضحى/6) پيغمبر تو خودت هم يتيم بودي. بايد تمام بلاها را تحمل کنند که وقتي به ما گفتند: تحمل کنيم، بگوييم: اينها الگو هستند و خودشان هم تحمل کردند. ايمان به خدا هست، بدون کفر به طاغوت! مثل نمازي که سعودي ميخواند. الآن سعودي نفت مسلمانها را ميفروشد، اسلحه از آمريکا ميخرد و مسلمانها را ميکشد. نفت مسلمانها را بفروشيم و اسلحه بخريم و مسلمانهاي يمن را بکشيم. وقتي خط رهبري کج شد، انسان به اينجا سقوط ميکند.
حج هست، حج بدون ولايت، حکومت بدون عدالت، حرکت بدون هدف، تعليم بدون تزکيه، ما الآن چقدر دانشکده حقوق داريم؟ چقدر دکتراي حقوق روي کره زمين است؟آيا مردم بحرين آدم نيستند، ميگويند: هر نفري يک رأي بدهد. آل خليفه بايد حکومت کند. به چه دليل؟ دليل نميخواهد. دليل اينکه آل سعود بايد حاکم باشد چيست؟ عقلي و علمي و سابقه است؟ دليل نميخواهد. وقتي خط امامت کج شد، کودتا و زور ميشود.
يکوقتي اول انقلاب آيت الله العظمي گلپايگاني به صدا و سيما پيغام دادند. زماني که آقاي لاريجاني رئيس صدا و سيما بود. قبلاً شما راديو اذان ميگفت، يک دعايي هم ميخوانديد. حالا تا «حي علي خير العمل» تمام شده و نشده، تنبک ميزنند. معلوم ميشود زور زورخانه بيش از زور دعاست. يک دعايي بعد از اذان بگذاريد. حالا الآن آل خليفه و غيره، يا صدام به چه دليل بايد حکومت کند؟ به چه دليل بايد پهلوي حکومت کند؟ حرکت بدون هدف، تعليم بدون تزکيه، عبادت بدون ولايت، لشگر يزيد هم نماز ميخواند ولي امام حسين را شهيد کردند. ظاهر بدون باطن، مسجد ضرار هم مسجد بود ولي درون آن براي کمينگاه دشمنان خارجي جمع ميشدند. جمعيت هست، الفت و وحدت نيست. اوامر و نواهي در قرآن هست ولي ضامن اجرا ندارد. غرامت هست حساب و کتاب و نظارت نيست. نظارت هست، نظارت بدون تقواست. طاغوتها هستند اما بدون مانع، هرکاري ميخواهند ميکنند. نقش امام اين است. دين بدون رهبر معصوم، يا در غيبت و زمان غيبت، دين بدون رهبري صحيح فايده ندارد.
يکبار ديگر بخوانم. طرح بدون طراح، کتاب بدون معلم، توصيه بدون الگو، ايمان به خدا بدون کفر به طاغوت، نماز بدون اينکه «تنهي عن الفحشاء و المنکر» باشد. ثروت بدون خمس و زکات، حج بدون برائت، حکومت بدون عدالت، حرکت بدون هدف، تعليم بدون تزکيه، عبادت بدون ولايت، ظاهر بدون باطن، اعمال بدون اسرار، جمعيت بدون وحدت، اينها سيماي يک جامعهاي است که دستش را از دست رهبر برداشته است. ما بايد خدا را شکر کنيم که خط رهبري ما از خداست. خدا گفته: «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماما» (بقره/124) «اِنّي» يعني من که خدا هستم بايد بگويم: اين امام است. امامت را بايد خدا تعيين کند و در غدير خم تعيين کرد.
بايد امامان را از نظر معرفت و مودت و اطاعت و زيارت، با چهار زاويه بايد با امامان رابطه داشته باشيم. معرفت با شنيدن فضايل آنها و احتجاجات و کلمات آنهاست. معرفت ما زياد ميشود. بعد از معرفت، مودت و علاقه است. بعد از علاقه اطاعت است. بعد از اطاعت، زيارت است. رابطه ما با امام معصوم از اين طريق برقرار ميشود.
يک شعري است که به مناسبت سيزده رجب بخوانم. اصل طراح کعبه خداي متعال است. حضرت آدم آمد يک کاري کرد. ابراهيم آمد پايههاي کعبه را بالا برد. اسماعيل هم کارگري کرده است. در طول تاريخ انبياء و اوصياء کار کردند براي اينکه سيزده رجب در خانه خدا حضرت علي ميخواهد متولد شود. شعر اين است:
اين خانه را بايد خدا در اصل معماري کند *** آدم بنايش برنهد، جبريل هم ياري کند
آن را اولوالعزمي دگر يک چند حجاري کند *** آن را اولوالامري دگر منقوش و گچ کاري کند
اين سان خدا از خانه اش چندي نگهداري کند *** تا ساعتي از دوستي يک ميهمانداري کند
حضرت علي ميخواهد متولد شود. در طول تاريخ انبياء و اوصياء بايد کعبه را حفظ کنند تا علي متولد شود.
شريعتي: بهترينها را براي شما آرزو ميکنم. دعا کنيم براي آمدنش، همان که مژده باران سبز شاليهاست. خدا کند که بيايد، همين حواليهاست!