برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: حفظ محيط زيست
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين قرائتي
تاريخ پخش: 07-01-96
بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد.
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
چون محيط زيست خيلي مهم است، من در مورد طبيعت و مهم زيست چند دقيقهاي با شما صحبت ميکنم. قرآن ميگويد: طبيعت مخلوق خداست. خدا به طبيعت قسم خورده است. اينکه در بسياري از سورههاي قرآن اسم طبيعت است. سوره نور، سوره دخان، عنکبوت، سوره تين، سوره شمس، سوره قمر، سوره حديد، سوره قلم، بسياري از سورههاي قرآن اسم طبيعت است. خدا به طبيعت قسم خورده است. معلوم ميشود طبيعت ارزش دارد. «وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُون» (تين/1) قسم به انجير و زيتون، ما ساده رد ميشويم. در اين کلمه دو رساله دکترا هست. چرا نگفته: قسم به انجير و انار، انجير و موز، انجير و خربزه! رابطه بين انجير و زيتون در علم غذاشناسي چيست؟ بستر تحقيقات براي يک دکتر تغذيه ميتواند باشد. آنوقت تين يعني انجير، اسمش يکبار در قرآن آمده است. ولي زيتون شش بار آمده است. اين هم يک بستر ديگر شد. البته تحقيق کردند که خوردن يک انجير با شش زيتون آثاري دارد که با پنج تا و هشت تا ندارد. ساده نگيريم.
«الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبان» (الرحمن/5) ماه و خورشيد حساب و کتاب دارد. شما به سال تحويل فکر کرديد يعني چه؟ ميگويند: در فلان روز، فلان ساعت و فلان دقيقه سال تحويل ميشود. يعني چه؟ يعني حرکت زمين دور خورشيد تمام ميشود. اين دليل بر خداشناسي است. اگر خدا نباشد که نميشود اين ساعت تعيين کرد. شما يک اتوباني برويد که هيچ ماشيني در آن نيست. جاده صد در صد سالم و خوب است. بهترين ماشين کره زمين را با بهترين راننده در اين جاده خوب ببر که بهترين جاده است، بگوييد: آقاي راننده ماشينت درجه يک، جاده هم درجه يک، خودت هم يک راهنما پايه يک داري. دلم ميخواهد اين دويست کيلومتري که ميروي در فلان ثانيه، در فلان دقيقه به نتيجه برسي. هيچ رانندهاي قول نميدهد، ميگويد: حالا ميرويم ديگر! با پنج دقيقه کم و زياد ميرويم. ميگوييم: سر دقيقه! جواب ما اين است: چطور ماشيني که راننده عاقل دارد جرأت نميکند بگويد: در فلان دقيقه به فلانجا ميرسم. آنوقت آنهايي که خدا را قبول ندارند، يعني چه؟ يعني اين کرهي زمين خدا ندارد. مسافت هم دويست کيلومتر و صد کيلومتر نيست. مسافت دور خورشيد است. کرهي بزرگ زمين براي مسافت هزارها و ميلياردها کيلومتر، آنوقت شما ثانيه تعيين ميکني و ميگويي: در فلان ثانيه سال تحويل ميشود؟ يعني حرکت کره زمين به آخرش ميرسد.
يکبار ديگر بگويم. ماشين کوچک در جاده کم با داشتن راننده جرأت نميکند بگويد: در فلان دقيقه به فلان مقصد ميرسم. چطور کرهي بزرگ در مسافت بزرگ، شما برايش تکليف تعيين ميکني که در فلان ثانيه سال تحويل ميشود. پيداست که اين هستي، نظام و کتاب دارد. ساده نگيريم. محيط زيست را فاسد نکنيم. بي خود شاخه را نشکنيم. ما از محيط زيست خوب استفاده نميکنيم.
انسان جانشين خداست، «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَة» (بقره/30) ما مسلمان هستيم و کتاب ما قرآن است، ميگويد: انسان خليفه خداست. خوب اگر جانشين خدا هست، جانشين که نبايد کار خدا را خراب کند. خدا اين گل را با اين وضع اينجا آورده است. اين گل زيبا، اين رنگها در خاک که نبود. سبزي، قرمز، نارنجي، زرد، ما بياييم شاخهاش را بشکنيم. «يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْض» (جمعه/1)، «سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْض» (حديد/1) هم يُسَبِّحُ داريم و هم سَبَّحَ داريم. يعني تمام هستي دارد سبحان الله ميگويد. پس اينها دارند ياد خدا ميکنند، چرا آنها را ميشکنيد؟ يک حديثي داريم «إِنَّكُمْ مسؤولونَ حَتَّى عَنِ الْبِقَاعِ وَ الْبَهَائِم» (بحارالانوار/ج32/ص 7) مسئول چهارپايان هستيد. شما اگر روي هوا و هوس تيراندازي کنيد و آهو را شکار کني و گوشتش گير دارد. نميشود بگوييم: تفريحي و تفنّني برويم يکي را بزنيم. بله براي تهيه گوشت طوري نيست. شما شکار آهو کنيد. اما اگر خواسته باشي روي هوس بدون قصد و جدي، بدون عنايت صحيح شکار کني، روي هوا و هوس شکار کني. بپرسيد مراجع اجازه ميدهند؟
کسي يک ظرف آبي داشت، خورد و باقي را روي خاک ريخت. حضرت فرمود: چرا اينطور کردي؟ گفت: چه کردم؟ گفت: در رودخانه ميريختي، گفت: مگر فرق دارد؟ گفت: بله، نصف ليوان آب بي خود مصرف شد. حاج احمد آقا فرمود: امام يک ليوان آب خورد، مقداري که زياد آمد يک دستمال کاغذي برداشت و اين دستمال کاغذي را در اين ليوان گذاشت. پرسيد: آقا چرا دستمال کاغذي را اينجا گذاشتيد؟ گفت: عصر هم که تشنه شدم، باقياش را ميخورم. چون دور ريختن نصف ليوان آب اسراف است و اسراف گناه کبيره است. بيشترين گناه به نظر من گناه اسراف است. درست است شما مالک هستي ولي مالک حق ندارد هرطور دلش خواست تصرف کند؟ مالکيت شما قبول است، ولي هر مالکي هرطور بخواهد مصرف ميکند، شما مالک دست و صورتت هم هستي، اما حق داري در صورتت بزني؟ حق داري خودت را بزني و بکشي؟ نه! انسان ارزش دارد.
يک مسأله هست که بيست بيست بالا ميرود. بيست، چهل، شصت، هشتاد، صد. اگر کسي با قرص و آمپول نطفه سقط کرد، در آستانه حامله شدن، نگذاشت حامله شود، با قرص سقط کرد. بيست مثقال طلا جريمهاش است. چون اين ظرفيت قابليت يک انسان شدن داشت. تو چرا او را از بين بردي؟ اگر اين نطفه مثل خون بسته بود، سقط کرد، چهل تا ميشود. اگر اين خون بسته، گوشت شده بود، شصت تا ميشود. اگر در گوشت، استخوان بود هشتاد تا ميشود. اگر روي استخوان پوست بود، سقط کند صد مثقال طلا جريمهاش است. اگر روح در آن دميده شود، هزار مثقال ميشود. يعني ده برابر ميشود. بيست، چهل، شصت، هشتاد، صد، از صد به هزار ميرود! چيزهايي که ظرفيت تکامل دارد ما نبايد استفاده کنيم. چقدر ما کاغذ دور ميريزيم. چقدر درسهايي ميخوانيم که به درد نميخورد. الآن مشکل مملکت ما تحصيل کردگاني هستند که تحصيلشان کاربردي نيست. يک محفوظاتي را حفظ کرده و يک نمره هم گرفته و مدرکش هم گرفته است. ولي کاربرد ندارد. 350 اعوذ در کامپيوتر است. يعني پناه ميبرم از اين بدي، يکي اين است. پناه ميبرم از علمي که بيخاصيت باشد.
شاهزادههاي قديم که حمام ميرفتند، يک کلفت و نوکري داشتند که لنگهاي قيمتي به تن ميکردند. يکي از اينها يک لنگ قيمتي به خودش بست و در حمام رفت و ديد يک پيرمردي در حمام است، ميخواست پز بدهد. گفت: پيرمرد قيمت من چند است؟ اين هم يک نگاهي کرد و لنگش را ديد و دستي زد و گفت: قيمت تو هفتصد تومان است. گفت: احمق! من هفتصد تومان پول لنگم است. گفت: ببخشيد من لنگ شما را قيمت کردم. خودتان ارزش نداريد. لنگ شما قيمت دارد، شما ارزش نداريد!
قرآن يک آيه دارد، ميگويد: دانشمندي که به علمش عمل نکند مثل الاغي است که کتاب بار کند. خيلي تعبير تندي است. «مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ» (جمعه/5) حالا علم ما مفيد است يا نيست؟ اگر ميخواهيد بدانيد تحصيلات ما مفيد است يا مفيد نيست، از آثارش ميشود فهميد. قرآن ميگويد: «إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» (فاطر/28) يعني کسي که باسوادتر است بايد دغدغه داشته باشد. از خدا بترسد، در ايام عيد که به ديدن فاميل ميرويم و ديد و بازديد ميکنيم، آن کسي که در فاميل باسوادتر است، بايد بيشتر غصهي فقراي فاميل را بخورد تا کسي که سواد ندارد. «إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ» بايد از خدا بترسد! اين گرسنه است.
حديث داريم اگر کسي شکمش سير باشد و همسايهاش گرسنه باشد ايمان به خدا ندارد. علامت علم مفيد اين است که انسان يک مشکلي را از جامعه حل کند. هنري ياد بدهد. کشور ما نياز به يک نهضت دارد. نه نهضت سوادآموزي، سوادآموزي به لطف خدا دارد جمع ميشود. يعني يکوقتي ما پنجاه درصد بيسواد داشتيم، حالا با کم و زياد ده درصد بيسواد داريم. يعني يک نهضت جدي در باسوادها بايد بشود. يعني همه بايد جلو بيايند. مقام معظم رهبري که چند بار فرموده باز هم نياز به سفارش و توصيه ايشان است. دانشگاهها، همه بايد بسيج شويم، آموزش و پرورش مادر اين قصه است. بايد هر جوان ايراني يک هنر داشته باشد، وگرنه اقتصاد مقاومتي با آدمهاي بيمهارت چطور عمل ميشود؟ هرکسي بايد يک هنري داشته باشد. در اين دوازده سالي که بچهها در مدرسه هستند، بايد يک هنري ياد بگيرند، هر هنري دوست دارند. بعضي کشورهاي ديگر اينطور هستند. يعني تحصيلات و مدرکشان بسته به هنر است.
آقا اين چوب را بگير، اگر از اين چوب کرسي ساختي، نردبان ساختي، مدرک ابتدايي به تو ميدهيم. اگر توانستي در و پنجره بسازي، مدرک ديپلم به تو ميدهيم. اگر از اين چوب توانستي منبتکاريهاي قديمي را انجام بدهي، کارهاي هنري و فني کني ليسانس نجاري به تو ميدهيم. ليسانس نجاري هم ارزش داشته باشد. اين دانشگاه علمي و کاربردي هم که درست شد، به اين هدف درست شد. يک کمي هم تکان خوردند! من ديروز با رئيس يک دانشگاه صحبت ميکردم، ديدم فکرش به لطف خدا هست، چون سالي يک ميليون ليسانس بيکار داريم. چرا از بچه جلوگيري ميکنند؟ بچه در اسلام بازو است. «عَضُد» بچه بايد بازو باشد. يعني چه؟ يعني توليد کند. الآن بچه بازو نيست، شکم است. قديم اگر ميگفتند: قرائتي ده تا بچه دارد، همه ميگفتند: خوشا به حالش! ده تا بچه، پس بيست تا بازوي توليد دارد. الآن اگر بگويند: قرائتي ده تا بچه دارد، ميگويند: ده تا بچه! به اينها چه ميدهد بخورند؟ چون بچه شکم شده است. اسلام ميگويد: بچه بازو است، در جامعه ما بچه شکم است. يک خرده هم گير اعتقادي داريم، مثلاً ميگوييم: يک بچه باشد آدم به او ميرسد، چند تا بچه باشد، آدم به بچه نميرسد! خدا خواسته باشد حال تو را بگيرد يک بچه به تو ميدهد هر روز يک مرضي ميگيرد و پول پنج بچه خرج درمان بچه بايد بکنيم. با خدا کشتي نگيريد. زمين ميخوريد. ما بايد زهد و سادگي را در کشورمان زياد کنيم. الآن تجملات غوغا ميکند.
يک ساختمان ساده خيلي گران نميشود. بعد از آنکه سفت کاري و گچ کاري شد، تازه ميگويند: نصف پولها مانده براي تزئيناتش! يک مقداري نميتوانيم تصميم گيري کنيم و مشکل در خودمان است. اشکال دارد پدر عروس با پدر داماد بگويند: شما چقدر ميخواهيد پول تالار و طلا و لباس بدهيد؟ من هم ميخواهم اينقدر پول جهازيه بدهم. شما هم ميخواهيد اينقدر پول بدهيد. بياييد هردو پولها را جمع کنيم، آغاز زندگي يک خانه براي اينها بخريم. اگر کم است يک جا را براي اينها رهن کنيم. اگر خانه خريدي و رهن کردي به اسم عروس و داماد باشد. يک جهازيه سبک اما مشکل مسکن اينها از اول زندگي حل شود. آخر ميشود آدم عروسي بگيرد و تالار نگيرد. بله ميشود! آنوقت ميروي براي يک روز تفريح تالار بگيري، براي يک روز مراسم، بعد ميبيني پسر شما بيست سال است در يک خانه رهني نشسته است. بيست سال است اجاره نشين است. چرا؟ براي اينکه پدر و مادر گفتند: مگر ميشود عروس لباس نخرد؟ عروسها لباسشان را به همديگر بدهند. اشکال دارد يک عروس بعد از مراسم عروسياش لباسش را به يک عروس ديگر هم بدهد استفاده کند؟ پنجاه عروس اين لباس را بپوشند. هر دامادي بايد يک لباس عروس بخرد. آنوقت مشکل مسکن داماد بعد از بيست سال حل نشده است. براي لذتهاي لحظهاي!
يک تحولي در زندگي ما بايد بشود وگرنه ميسوزيم. غصه ميخوريم، اول ازدواج نميکنيم ميگوييم: پول نداريم. ازدواج آسان، ازدواج ساده، بانکها، شرکتها، اصلاً وقف کنيم. آقا يک کسي بيايد يک چيزي را وقف کند، بگويد: خرج ازدواج دختر و پسرهايي که نميتوانند عروسي کنند. اداره اوقاف يک دفتري براي ازدواج آسان داشته باشد. افراد خير هم وقف کنند. براي ازدواج وقف کنيم. نذر کنيم که خدايا اگر بچههاي من شوهر کردند، دختر و پسر من ازدواج کردند، به شکرانه اينکه چهار تا پسر من داماد شدند، دخترهايم عروس شدند، يک دختر و پسر را عروس و داماد ميکنم! پسرها سي ساله و دخترها 27 ساله هستند و اين خيلي مشکل است!
يک مقدار هم ايمان بچهها ضعيف شده است. ميگويد: خدايا اگر من يکي باشم تو خدا هستي و ميتواني روزي مرا بدهي. اما اگر ازدواج کردم و دو تا شديم، ديگر نميتواني رزق مرا بدهي. يادت رفت قبل از تولد سينه مادرت پر از شير شد؟ قبل از اينکه به دنيا بيايي خدا به فکر رزق تو بوده است. ميگويند: آدم دو تا بچه داشته باشد، بهتر ميتواند تربيت کند. دروغ است! آدمهايي هستند که بچههاي زيادي دارند يکي از يکي بهتر است. همه گل هستند. آدمهايي هم هستند يک بچه دارند، جانور است! دو تا بچه دارد اما گرگ هستند. ما هيچ دليل تجربي و عقلي و علمي نداريم که آنهايي که بچهشان کمتر است، ادب بچههايشان بهتر است. نه! چنين دليلي درست نيست.
محاسبات ما غلط است. در قرآن خيلي ميگويد: محاسبات شما کشک است. «يَحسَبون» در دنياي خيال است. به يک کسي گفتند: يک مرغي در هوا تخم مياندازد. گفت: اِ... پس دامنم را بگيرم! دامنش را بالا گرفت و در خيابان راه ميرفت. گفتند: چرا اينطور کردي؟ گفت: شنيدم يک مرغي ميپرد و تخم مياندازد. من ميخواهم تخم او در لباس من بيافتد و زمين نخورد، بشکند! گفتند: دلت خوش است! گفت: نه، به خانمم گفتم: آب را جوش بياورد که تخم مرغ را ببرم! يعني يک محاسبات کشکي دارند.
اولين خواستگاري که براي دخترتان ميآيد رد نکنيد. اسلام اين را گفته است. ما ميگوييم: ليسانس بگيرد. ليسانس چه کار به ازدواج دارد. مثل کسي که تشنه است، ميگوييم: شما تشنه هستي؟ انشاءالله بعد از ليسانس آبت ميدهم! اين غلط است. ليسانس چه کار به عطش دارد؟ يک خرده بازنگري کنيم. ما الآن محکوم اين آداب و رسوم شدهايم. بايدهايي که نبايد باشد و نبايدهايي که بايد باشد. اينها جابجا شدند. چيزهايي که لازم نيست جزء ضروريات شده است.
اميدوارم که بتوانيم با يک تغيير و تحول، با يک محاسبات صحيح و با يک بسيج عمومي همه مشکلات خانوادهها را حل کنيم. ازدواج آسان شود، مسکن آسان شود. اگر با هم باشيم، ميشود. دانشجو نبايد دنبال خوابگاه بگردد. مگر نميخواهيد چهار سال در دانشگاه باشيد؟ چهل روز هم کارگري کن. زمين و مهندس از وزارت علوم، بنايي و عملگي از خودت. هر دانشجو چهل روز مفت عملگي کند، در عوض چهار سال در دانشگاه بخوابد. دانشجو همينطور کنار خيابان تخمه ميشکند، ميگويد: دولت بسازد. دولت هم ميگويد: نفت فروش نرفته است. فرجام و برجام گير هستند. دولت ميخواهد نفت بفروشد و پول نفت را وزارت علوم بدهد و وزارت علوم هم به مهندس بدهد و اين آقا هم کنار خيابان تخمه بشکند تا خوابگاهش را بسازند. ما گير هستيم. بعضي از ما نه دل داريم، نه جگر داريم و نه اراده!
«والسلام عليکم و رحمة الله»