اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

96-01-06-حجت الاسلام والمسلمين قرائتي – برکت در زندگي (2)


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: برکت در زندگي (2)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين قرائتي
تاريخ پخش: 06- 01- 96
بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد.
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
ما کلمه‌ي برکت را که کلمه‌ي عربي است زياد به کار مي‌بريم. در قرآن هم زياد آمده است. 32 بار کلمه‌ي برکت و مبارک در قرآن آمده است. خدا وقتي از مکه تعريف مي‌کند، مي‌‌گويد: «بِبَكَّةَ مُبارَكا» (آل‌عمران/96) اين برکت يعني چه؟ برکت يعني خير، زياد نه، ممکن است يک چيزي کم باشد ولي خير داشته باشد. يک درخت کوچک است ولي خيلي ميوه مي‌دهد. ممکن است يک درخت خيلي هم بلند باشد ولي ميوه‌اي نداشته باشد. مسأله‌ي برکت يعني اين حرفي که من مي‌زنم، برکت دارد يا ندارد.
ما اگر از خدا بخواهيم که خدا برکت بدهد، اينکه به هم مي‌رسيم ايام عيد را تبريک عرض مي‌کنيم، يعني انشاءالله خدا برکت بدهد. حالا برکت به مال يا هرچيزي. چند نمونه برايتان بگويم. مردم مکه، کفار جمع شدند از هر فاميلي يک چاقوکش، يک تروريست گفتند: خانه پيغمبر بريزيم، پيغمبر را بکشيم. فاميل پيغمبر هم نمي‌توانند در مقابل ما بايستند، چون از هر قبيله‌اي يک نفر آمده است. يعني با همه قبيله‌ها که نمي‌توانند درگير شوند. برنامه ريختند و خانه پيغمبر ريختند و آن شب حضرت علي جاي پيغمبر خوابيده بود. پيغمبر در غار رفتند، با يک تار عنکبوت پيغمبر را حفظ کرد. تار عنکبوت را فوت کني از بين مي‌رود، «أَوْهَنَ‏ الْبُيُوتِ‏ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوت‏» (عنکبوت/41) ولي خدا به اين تار عنکبوت برکت داد. اشرف المخلوق يعني بهترين مخلوقات، پيغمبر خدا، با اوهن البيوت حفظ شد. اين برکت است.
در زمان خودمان شن‌هاي طبس طرح آمريکا را خنثي کرد. اين شن‌هاي طبس برکت است. گاهي وقت‌ها يک شهادت برکت مي‌شود. گاهي وقت‌ها يک کتاب برکت مي‌شود. اين کتاب مفاتيح براي حاج شيخ عباس قمي است، حاج شيخ عباس قمي مجتهد نبود، خودش هم مقلد بود اما کتابي نوشت که در هر خانه‌اي يک قرآن است، کنارش هم يک مفاتيح است. يعني اين کتاب اينقدر برکت داشت که همه کتاب‌ها را کنار زد و کنار قرآن رفت. در هر خانه‌اي مفاتيح هست. اينکه ما چه کنيم عمر ما با برکت باشد.
امام حسين يک برادر داشت، برکت داشت حضرت ابالفضل! يوسف ده تا برادر داشت بي‌برکت بودند. اين ده برادر يوسف را در چاه انداختند، حضرت ابالفضل در کربلا يار برادرش بود. قلم با برکت، فرش با برکت! خدا همه اموات را رحمت کند. پدري داشتم ايشان چند فرش ماشيني گرفت، ما بچه بوديم. گفت: اينها را به مسجد ببريم و به مردم مسجد بگوييم: وقف نيست. ولي ما مي‌خواهيم اول مردم روي اين نماز بخوانند بعد به خانه ما بيايد. که اگر در خانه ما عبادتي نشد، لااقل دو رکعت نماز روي اين فرش خوانده شده باشد. قديم غذاي ساده آبگوشت بود. الآن با اين نرخ گوشت، آبگوشت هم گران شده است. آدم‌هايي هستند با يک غذاي ساده، با يک آشي فاميل‌ها جمع مي‌شوند و بگو و بخند مي‌کنند و ديد و بازديدهاي با برکتي است. قهرها را آشتي مي‌دهند. براي پسرها، دختر پيدا مي‌کنند و دخترها، پسر پيدا مي‌کنند. دلالي مي‌کنند.
يک پيرزن در کاشان بود که صدها دختر را هم هنر قالي بافي ياد داد، هم شوهرشان داد و هم جهيزيه‌شان را خريد. دور هم جمع مي‌شويم تخمه کدو مي‌شکنيم. تخمه کدو را که شما آمريکا هم باشيد، مي‌شکنيد. يکوقت در هواپيما نشستم، مهماندار گفت: حاج آقا! شما چاي مي‌خوريد يا قهوه؟ گفتم: چاي در خانه‌ خودمان هم هست. قهوه بياوريد! بلژيک هم بروي تخمه کدو هست. آلمان هم بروي تخمه کدو هست که بشکني. حالا که شما بچه مسلمان هستي و در جمهوري اسلامي، سالي يکبار و دوبار کنار هم جمع مي‌شويم يک کاري کنيم که در بلژيک و آمريکا نباشد. يک کار نويي بکنيم.
رئيس جمهور در همه دنيا هست. ولي فقيه در همه دنيا نيست. اين کار نو بود امام کرد. ارتش را همه دنيا دارد. امام ما يک سپاه و بسيج هم کنار ارتش توليد کرد. يک کار نويي بکنيم و الا در صله رحم همه دنيا همديگر را مي‌بينند. در ايام عيد مي‌خواهيم چه کنيم؟ چطور الآن ما حساس شديم که اگر يک جوک و طنزي پيدا کرديم فوراً به هم پيامک بزنيم؟ زن‌هاي خانه‌دار، بچه‌ها، کوچک و بزرگ و باسواد و کم سواد، همه با اين فضاي مجازي و موبايل‌ها تا يک چيزي را شنيدند، فوري به همديگر انتقال مي‌دهند. خوب يک کار خيري را به همديگر انتقال بدهيد. حالا يک کسي يک حرفي زده يا يک فيلمي است. البته اگر خلاف باشد، گناه است. همه گناه‌ها، گناهش گناه است. اما آبروي مسلماني را بريزي گناهش گناه نيست، علاقه به گناهش هم گناه است. اگر کسي دزدي کند، دزدي گناه است. ولي کسي دوست دارد دزدي کند، منتهي موفق نشده است. رفته دزدي کند، پليس او را گرفته است. تا دزدي نکند گناه نکرده است. خود دزدي گناه است، نه علاقه به دزدي، اما اگر شما خوشت آمد و علاقه داشتي آبروي مرا بريزي، همين علاقه‌اي که داري آبروي مرا بريزي گناه است. قرآن مي‌گويد: «يُحِبُّونَ‏ أَنْ تَشِيعَ الْفاحِشَة» (نور/19) يعني دوست داري آبروي کسي را بريزي. نمي‌گويد: اگر آبرويي را ريختي عذاب داري. مي‌گويد: اگر دوست هم داشته باشي که آبروي کسي را بريزي اين علاقه به اين گناه هم گناه است. اين خيلي مهم است.
مسأله‌ي برکت مسأله‌ي مهمي است که وقتي به هم مي‌رسيم تبريک مي‌گوييم. اين لب من بايد برکت داشته باشد. خدا اين لب را به ما داده برکتش اين است که حرف حق بزنيم. شهادت باطل ندهيم. دروغ نگوييم. بدگويي نکنيم. شهادت به ناحق ندهيم. نماز بخوانيم، واسطه خير شويم. گاهي هم آدم نمي‌تواند کار کند، ولي قرآن گفته: نمي‌تواني کار کني دلالي کن. دو آيه در قرآن داريم مي‌گويد: پول نداري؟ از مردم بگير بده. «وَ لا يَحُضُ‏ عَلى‏ طَعامِ الْمِسْكِينِ» (حاقه/34) يعني اگر خودت نمي‌‌تواني به فقرا غذا بدهي، از ديگران بگير و بده. آبرو که داري.
ماه رجب يک دعايي است، دستشان را به ريششان مي‌گيرند و اينطور مي‌کنند. يک نفر ريش نداشت، ريش بغل دستي‌اش را گرفت و اينطور کرد. ممکن است شما خودت پول نداشته باشي. «وَ لا يَحُضُ‏ عَلى‏ طَعامِ الْمِسْكِينِ» جاي ديگر قرآن مي‌‌فرمايد: «و لا يحاضون» يعني اگر هم نداري، دلالي کن. افرادي هستند در فاميل آبرو دارند. تو اگر آبرويت را گرو بگذاري، اينها با هم آشتي مي‌کنند. تو اگر دلالي کني اين دختر و پسر با هم ازدواج مي‌کنند. تو اگر دلالي کني، جهازيه‌شان جور مي‌‌شود. واسطه‌گري کنيم. اين را با برکت مي‌گويند.
گاهي وقت‌ها يک چيزي برکت ندارد، به يک کسي گفتند: شما سه دعايت مستجاب مي‌شود. خدماتي کردي، کارهاي خوبي کردي، خدا سه دعاي تو را مستجاب مي‌کند. گفت: الحمدلله! پس دعاي اول من اين است که خدايا زن من زيباترين زن‌هاي دنيا شود. دعا مستجاب شد. آمد ديد خانمش چه شکلي پيدا کرده است! در بين همسايه و مردم پچ پچ افتاد. مردم در خيابان صف مي‌کشيدند، خانم او را ببينند. ديد زندگي‌اش تلخ شد! گفت: دعاي دوم من اين است که خدايا زن من به قدري زشت شود که هيچکس نگاهش نکند. آمد ديد شکل خانمش عوض شد و ديد عجب مشکل دو تا شد! گفت: دعاي سوم من اين است که خدايا زن من مثل روز اول شود. يعني سه تا دعا کرد اما بي‌برکت! عقلش نرسيد. خيلي از ما نمي‌دانيم جواني‌مان را کجا خرج کنيم. خسته شدي ورزش کن، ورزش يک برکتي است. اما گاهي مي‌نشينيم او ورزش مي‌کند. خوب او ورزش کند چه چيزي گير تو مي‌آيد؟ مثل کسي که صندلي بگذارد و پول‌هاي بانک را ببيند. مي‌گوييم: به تو هم مي‌دهند؟ مي‌گويد: نه! پس چرا اينطور خيز گرفتي؟ مي‌گويد: به من نمي‌دهند ولي پول است. وقتي به تو نمي‌‌دهند براي چه وقت و جواني خودت را صرف مي‌کني؟ جواني‌ات را آتش مي‌زني؟ خسته شدي ورزش کن.
مي‌خواهي هديه ببريم. بلد نيستيم هديه ببريم. يک چيزي مي‌بريم که دکور است. يک هديه ببريم با برکت باشد. مي‌خواهيم سوغاتي ببريم با برکت باشد. بايد فکر کنيم. کتاب مي‌خواهيم بخريم، يک کتابي بخريم که تاريخ مصرف نداشته باشد. بسياري از کتاب‌ها را يکبار مي‌خواني کنار مي‌گذاري. ولي يک کتاب‌هايي کليدي و منبع است. فکر کنيم چه کتابي بخريم! در ازدواج ريشه را نگاه کن. اين خانواده ريشه دارد يا نه؟ بله خانم زيباست، اما جنسش هم خوب است؟ هر لباس زيبايي جنسش خوب نيست. ممکن است لباس زيبا باشد، ولي جنسش خوب نباشد. حديث داريم دختر زيبا که ريشه‌اش خوب نيست، مثل گل زيبايي است که ريشه‌اش در پهن است. گل خوشگل و زيباست اما ريشه گل در پهن است. اين برکت عامل خيلي مهمي است. ما عيد دور هم جمع مي‌شويم و تبريک مي‌گوييم، برکت چيست؟
علم با برکت، بسياري از چيزهايي که ما حفظ مي‌کنيم، حفظ مي‌کنيم يک نمره بگيريم و مدرک بگيريم و فوق ليسانس ولي هيچ خاصيتي ندارد. الآن مشکل جمهوري اسلامي چيست؟ حدوداً سالي يک ميليون ليسانس. برکت هم دارد يا نه؟ بسياري از اينها شغل ندارند. ليسانس بي‌ برکت! مسأله برکت مهم است. چطور ما از ليسانس و فوق ليسانس استفاده کنيم؟
يک خاطره براي شما بگويم. آقاي کوثري براي امام روضه مي‌خواند. خداوند رحمتش کند. ما خانه ايشان در قم رفتيم، مهمان شديم. آقاي کوثري حدود 70، 80 سال داشت. گفت: پدر من زنده است. مي‌خواهي پدر مرا ببيني؟ گفتم: کجاست؟ گفت: در همين اتاق بغل! گفتم: خوب برويم. رفتم ديدم يک پيرمرد نود ساله بود، اصلاً نمي‌توانست از جايش بلند شود. همينطور نشسته بود. شايد سي کيلو وزن داشت. ايشان هم يکوقتي روضه خوان بود و ديگر زمين گير شده بود. گفت: آقاي قرائتي، من هم به در انقلاب مي‌خورم! زمان جنگ بود. گفتم: اين جبهه مي‌تواند برود؟ هيچ کاري نمي‌تواند بکند. گفتم: شما دعا کنيد! گفت: غير از دعا کاري از من برنمي‌آيد؟ هرچه نگاه کردم، ديدم نه. نه پولي داري، نه زوري داري و نه سن و جواني داري. گفت: من هم به درد انقلاب مي‌خورم! گفتم: چطور؟ گفت: شب‌ها خوابم نمي‌برد. راديو بغداد را مي‌گيرم. ايراني‌هايي که در جبهه اسير عراقي‌ها شدند، ساعت دو بعد از نصف شب در راديو مي‌آيند، مي‌گويد: من فلاني هستم! در عمليات والفجر چهار در فلان منطقه اسير شدم. کساني که صداي مرا مي‌شنوند، خبر سلامتي مرا به پدر و مادر و بستگان بدهند. آدرس من فلان شهر است و اين تلفن من است. مي‌گفت: آخر شب يک قلم و کاغذ دست مي‌گيرم، راديو را روشن مي‌کنم و تند تند يادداشت مي‌کنم. فردا که شد به اين شماره تلفن زنگ مي‌زنم، مي‌گويم: الو! من کوثري هستم، پدر آقاي کوثري که براي امام روضه مي‌خواند. ديشب راديو گوش مي‌دادم، پسر شما در فلان‌جا اسير است، سالم است. مي‌گويند: راست مي‌گوييد؟ جيغ مي‌زنند و گريه مي‌کنند. فکر مي‌ کردند بچه‌شان مفقود شده بود. شهيد شده است. اين آدم با برکت است. نمي‌تواند از جايش بلند شود، چشم‌هايش ديگر نمي‌بيند. حتي نمي‌تواند لپه و برنج پاک کند. يک پيرمرد نود ساله‌ي زمين گير ولي وقتي خدا به عمرش برکت مي‌دهد، از بي‌خوابي دو بعد از نصف شب استفاده مي‌کند.
شنيدم يک کتابي را کسي نوشته و اسمش را «پنج دقيقه‌‌هاي قبل از غذا» گذاشته است. يعني هرجا رفتيم غذا بخوريم، چون نشستيم تا غذا را بياورند، چند دقيقه طول کشيده است، همان‌جا يک کتاب‌هاي جيبي را مطالعه کردم. نکات قشنگ را درمي‌آوردم، اينها را کنار هم گذاشتم و چاپ کردم، پنج دقيقه‌هاي قبل از غذا اسمش را گذاشتم. اين با برکت است.
ما هفتاد و پنج ميليون، هشتاد ميليون جمعيت داريم. همه خانه همديگر مي‌روند. حالا يا همسايه با همسايه، فاميل با فاميل، شهر به شهر، بعضي‌ها خارج از کشور هم مي‌روند. اين ديد و بازديدها اگر برکت داشته باشد خيلي از مشکلات حل مي‌شود. ما از خدا بخواهيم به ما برکت بدهد، منتهي در مسير برکت بايد قدم برداريم. همين لباس من مي‌تواند لباس سفيد باشد. خوب اگر لباس من سفيد باشد محرم نمي‌توانم بپوشم. محرم وصفر مردم سياه مي‌پوشند. مي‌‌گويند: کسي زن سياه پوست گرفت، گفتند: چرا سياه پوست گرفتي؟ گفت: براي محرم و صفر است.
اگر لباس من سفيد باشد در محرم و صفر کارآيي ندارد. اگر سياه باشد، عيد نوروز نمي‌‌توانم بپوشم. عيد نوروز مي‌گويند: چرا سياه پوشيدي؟ اما اگر کرم باشد، طوسي باشد، چهار فصل است. يعني حتي در خريدن اين پارچه مي‌توانم فکر کنم چهار فصل باشد. سوغاتي مي‌خواهيم ببريم، يک وقت من از مکه آمدم براي همه يک جعبه پيچ گوشتي آوردم. در فرودگاه به ما خنديدند. گفتند: تو مکه رفتي آهن آوردي؟ گفتم: مي‌خواستم سوغاتي بياورم، گفتم: هرچه بياورم دو سه سال بعد تمام مي‌شود. فکر کردم چه بياورم که نه بپوسد، نه بترشد، ارزان هم باشد و تا آخر عمر هم کارآيي داشته باشد. آخرش ديدم جعبه‌هايي هست که انواع پيچ گوشتي در آن است. الآن بيست سال از اين ماجرا گذشته است، هنوز هم که مرا مي‌بينند مي‌گويد: آقاي قرائتي يادگارت نزد ما هست. حالا اگر ساعت آورده بودم يا گم شده بود، يا خراب شده بود. هرچه آورده بودم تاريخ مصرف داشت. فکر کنيم چطور از عمرمان استفاده کنيم؟ چه هديه‌اي بدهيم ماندگار باشد؟ اين فرماندهان ارتش و سپاه فکر کنند، دو سال سرباز در پادگان است، يک هنر يادش بدهند. دهها هزار جوان در پادگان‌ها غير از آموزش نظامي باقي عمرشان تلف مي‌شود. شهرداري ما اين همه چمن کاشته است، يک بيست متر هم سبزي بکارد. خود اين آقايي که چمن آب مي‌دهد، شب مي‌رود بادمجان و گوجه و کدو مي‌خرد. خوش انصاف، زمين گران و آب گران و نيروي انساني هست. اين آقاي گلکار از صبح دارد چمن آب مي‌دهد. خوب بيست متر از اين چمن را سبزي بکارد که لااقل اين بنده خدا که باغبان شهرداري هست، پول گوجه و بادمجان ندهد. از کنار همان چمن‌ها يک بيست متر براي خودش بکارد.
مي‌خواهيم حيوان نگه داريم، به ما گفتند: چه حيواني نگه دار. ما عيد که مي‌شود ماهي قرمز را در شيشه مي‌کنيم. خوب اين ماهي حق شنا دارد، چرا حق طبيعي او را مي‌گيريد. شما را کسي در شيشه کند، خوشت مي‌آيد؟ پا داري براي راه رفتن، کسي شما را در قفس کند. به شما ظلم کرده است. چرا ما فصل عيد اين حيواني که خدا بال داده که در درياو حوض شنا کند، چرا حق طبيعي حيوان را مي‌گيريم؟ خدا برکت را از خيلي جاها برداشته است. الآن اين چمن‌کاري که مي‌کنيم البته چمن يک برکاتي دارد. منکر چمن نيستم. مي‌خواهم بگويم: بخشي از چمن سبزي باشد. خيلي از درخت‌ها، درخت ميوه باشد. مردم مي‌خورند، بخورند بهتر! اشکال دارد درخت ميوه باشد؟
ما در استان فارس، در شمال، خيلي از درخت‌هايي که در خيابان هست هم درخت نارنج است. يعني آب هست، زمين هم هست، مشکل اين است که فکر نمي‌کنيم چطور مبارک باشد. بياييم فکر کنيم ديد و بازديدهاي ما، کتاب‌هاي ما، تحصيل ما برکت داشته باشد. فوق ليسانس گرفته ولي برکت ندارد. يعني نمي‌تواند مصرف کند. کاربرد ندارد.
خدايا تو خودت مي‌داني، چقدر آب و عمر و زمين را هدر داديم. لبمان چقدر بي‌خود تکان خورده و حرف بيهوده زديم. هرجا که از نعمت‌هاي تو هدر داديم ما را ببخش. از الآن تا ابد هر نعمتي به ما دادي، آن نعمت را مبارک کن که به درد خودمان، جامعه‌مان و جامعه بشريت بخورد.
«والسلام عليکم و رحمة الله»