برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: برکت در زندگي (1)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين قرائتي
تاريخ پخش: 05- 01- 96
بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد.
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
از امکانات چگونه استفاده کنيم؟ فرصت عيد يک فرصتي است که حتي من بايد براي برادرهاي همکار خودمان، طلبهها و روحانيون گفتم: فرصت عيد از رمضان و محرم مهمتر است. چون رمضان دو سه شب قدر است. دو سه روز ادارهها و بازار تعطيل ميشود. محرم هم تاسوعا و عاشورا تعطيل است. اما تعطيلات عيد زياد است. هوايش هم غير از هواي زمستان و تابستان است. محرم و ماه رمضان يک قشر خاصي هستند که بيشتر محور هستند. اما عيد ديگر دختر و پسر، همه با شادي، از ميوه گرفته تا شام و نهار و مهماني، پس تعطيلات چند روز است؟ دهها ميليون خانه به خانه صله رحم ميکنند. از اين ديد و بازديدها چه استفادهاي ميتوانيم بکنيم؟ يک حديثي است که يک وقتي گفته بودم. اين حديث را براي شما ميخوانم. عيدي من به شما باشد. موضوع اين است که از هر صحنهاي براي تعليم و تربيت و تبليغ استفاده کنيم.
زنهايي که هنر دارند، از پوست پرتقال مربا درست ميکنند. زنهايي که هنر ندارند، بهترين برنج را به آنها بدهي شفته ميکنند. مسألهي هنر مسألهي مهمي است. آدم هنر داشته باشد، استفاده کند. حديث را گوش بدهيد پيغمبر چه زيبا گفت. قال أبو عبدالله(ع)، امام صادق فرمود: «نـَزل بأرض قرعاً» پيغمبر با اصحاب داشتند ميرفتند، به يک زميني رسيدند که نبات و گياه آنجا نبود. کوير بود. «فقال لأصحابه: ائتوا بحَطب» به يارانش فرمود: برويد هيزم جمع کنيد. «فقالوا يا رسولَ الله» گفتند: اي پيغمبر! «نحنُ بأرض قرعاً» اينجا کوير است. «ما بها من حطب» هيزم نيست. «قال: فليأت کلّ إنسان بما قدر عليه» برويد بگرديد هرچه هيزم بود، بياوريد. اينها رفتند و هرکدام يک مقدار کمي هيزم جمع کردند و «فجاؤوا به حتي رمَوا بين يديه» اينها را جلوي پيغمبر ريختند و گفتند: اين هيزمهايي است که ما توانستيم جمع کنيم. «بعضه علي بعض» اينها که روي هم انبار شد، «فقال رسول الله صلي الله عليه و آله: هکذا تجتمع الذنوب» (کافي/ج2/ص288) پيغمبر فرمود: گناهان اينطور جمع ميشود. اول ميگوييد: ما گناه نکرديم! مگر سر کسي را بريديم. مگر آدم کشتيم؟ مگر از ديوار کسي بالا رفتيم؟ گناه را اين ميدانيم که از ديوار خانه کسي بالا برويم و دزدي کنيم يا بکشيم. گناه هم همينطور است. اينجا کوير است، گفتيد: گياه و چوبي نيست. اما رفتيد و ديد خيلي چوب پيدا شد. شما فکر ميکنيد عيب نداريد، اما دقت کنيد ميبينيد خيلي عيب و گناه داريد.
از اين حديث چه استفادههايي ميکنيم؟ اول اينکه ماجراي اين قصه براي بعد از جنگ حنين است. بعد از جنگ حنين حضرت در راه برگشت در يک صحرايي فرمود: برويد هيزم جمع کنيد. درسهايي را از اين ميشود آموخت. ايام عيد نوروز است، ميخواهم بگويم ما هم از اين ديد و بازديدها چه استفادهاي ميتوانيم بکنيم. پيغمبر از بيابان خشک چه استفادهاي کرد. چيزهايي که من اينجا نوشتم چند درس است. آدم در جنگ وقتي پيروز ميشود، چون در جنگ حنين مسلمانها پيروز شدند، غرور او را ميگيرد. گفت: غرور شما را نگيرد. فکر نکنيد آدم خوبي هستيد. شما هم با اينکه در جبهه پيروز شديد، ولي گناه داريد. اين يک خرده باد اينها را خالي کرد. در قرآن داريم «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ» (نصر/1) اگر نصرت خدا و فتح و پيروزي آمد، تازه ميگويد: «وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْواجا» (نصر/2) اگر مسلمانها پيروز شدند، مردم گروه گروه آمدند مسلمان شدند، «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كانَ تَوَّابا» (نصر/3) استغفار کن. يعني فکر نکن اگر اسلام پيروز شد، يا شما پيروز شديد و مردم دنيا هم فوج فوج مسلمان شدند، باز فکر نکن شما بي عيب هستيد. استغفار کنيد. چون استغفار براي نورانيت قلب و براي زدودن غرور است.
افراد صالح که به قدرت ميرسند به جاي اينکه مغرور و غافل شوند، رابطهشان با خدا تقويت ميشود. افراد کم ظرفيت همين که به يک چيزي رسيدند، مست ميشوند. حالا اين پولي داشته، يک خانه و يک ماشيني خريده است. يک بويق روي موتورش گذاشته است. هي بوق ميزند! اين پيداست ظرفيت کم است. مشکي که درونش کم آب دارد، لق و لق ميکند. آدمهاي کم ظرفيت خيلي لق و لق ميکنند. يک وسيله آرايش گير آورده، حالا اين وسيله آرايش را به سر و کلهاش ميمالد و به خانه فاميلها ميرود. دائم هم آرايش خودش را نشان ميدهد. افرادي هستند خيلي از اين زيباتر هستند. افرادي هم هستند خيلي از اين زيباتر نيستند، ولي زير آرايش خودشان را مطرح ميکنند. افرادي هستند يک چيز کمي دارند، اولين پولي که دستش ميآيد لهو و لعب ميکند. خانه ندارد، فرش و زندگي ندارد، ولي مثلاً فلان وسيله را تهيه ميکند. هستند خانههايي که فقير هستند، به اولين پولي که ميرسند چون ظرفيت ندارند، بد استفاده ميکنند. پول خرد سر و صدا ميکند، اسکناس که شد آرام است و صدا ندارد.
افرادي هستند اگر يک پاشنه کش به آنها بدهي، يک ميخ به آنها بدهي، اين چون تحمل ندارد همينطور که راه ميرود به ديوار خانه مردم ميکشد و ميرود. با الاغ هم برود، زير الاغ ميزند. سوار موتور که ميشود چرخ جلو را بلند ميکند. اين کم ظرفيتي است. مسلمانها بحمدالله در جنگ حنين پيروز شديد، نصرت خدا آمد و مردم گروه گروه مسلمان شدند اما مغرور نشويد و آرام باشيد. رابطه شما با خدا قوي باشد. هرکس حتي پيغمبر هم هرقدر عبادت کند، باز در پايان ميگويد: «واستغفرهُ» فکر نکنيد مثلاً يک عيدي به فاميل داديم ديگر حق فاميل را ادا کرديم. آمديم با عمه و خاله سلام و عليک کرديم، رو بوسي کرديم و آجيل خورديم، صله رحم است. يک حديثي ديدم که صله رحم يعني مشکل فاميل را حل کن. نه اينکه برو تخمه کدو بخور و او را ببوس و برگرد. صله رحم در روايت اينطور معنا شده است. صله رحم يعني مشکلشان هم حل کن.
فاميل الف، صد نفر هستند. پنج نفرشان پولدار هستند. پنج نفر هم فقير هستند و نود نفر هم بخور و نمير دارند. ايام عيد که جمع ميشويم اين پنج نفر پولدار در يک اتاق بنشينند، بگويند: ما وضعمان خوب است. جهازيه فلان دختر را درست کنيم. بياييد براي فلان جوان مشکلي را حل کنيم. تحصيلش را حل کنيم. پنج ميليون دانشجو داريم تعطيل هستند. پنج ميليون را ضرب در بيست روز کنيم چقدر ميشود؟ بگويد: پسر عمهها، پسر خالهها من دانشجو هستم. من دو سه روزي که اينجا هستم، اگر در درستان مشکل داريد، بياييد من کمک شما کنم! فردا ارديبهشت که شد، در امتحانها رد نشويد! دانشجو از دانش خودش استفاده کند. اين صله رحمها و ديد و بازديدها بايد کاري درونش بشود.
مردم فلان روستا آمدند در شهر پولدار شدند. حالا که به مناسبت عيد به روستا برميگردند بگويند: اين روستاي ما چه کمبودي دارد؟ درمانگاه ندارد. مسجد ندارد. مدرسه ندارد. حمام ندارد. اين ديد و بازديدها بايد برکاتي داشته باشد. پيغمبر ما از بيابان کوير هيزم جمع کرد. همه جا آموزش نيازي به کلاس ندارد. پيغمبر ما در بيابان کلاس درس گذاشت. ما الآن يک کلاس را ميگوييم: حتماً بايد وسيله کمک آموزشي باشد. بله بايد باشد. ولي آدم اگر معلم خوبي باشد از سادهترين وسايل ميتواند استفاده کند. کلاس لازم نيست. همه جا آموزش نيازي به تأمين اعتبار ندارد. همين پنج ميليون دانشجو، يک ميليون هم معلم داريم، اگر در عيد هرکدام با يک بچه فاميل دو ساعت کار کنند، ميدانيد در ماه ارديبهشت هزارها دختر و پسر که ممکن است در درسشان تجديد شوند، شکست بخورند، موفق ميشوند. آنوقت پول آموزش و پرورش هم حرام نميشود. اين مسأله مهم است که انسان بتواند از عمرش استفاده کند.
خدا يک شکاف به نام لب در صورت گذاشته است. چقدر از اين لب استفاده ميکند. با اين لب سينه مادر را ميمکيم. با اين لب سخنراني ميکنيم. با اين لب ميبوسيم. با اين لب اکسيژن ميگيريم. با اين لب کربن پس ميدهيم. با اين لب فوت ميکنيم. با اين لب سوت ميکشيم. ميگويند: استفاده بهينه، استفاده چند منظوره! ما خيلي ميتوانيم از تعطيلات عيد استفاده کنيم. مشکلات فردي و مشکلات فاميلي، مشکلات همسايه و مشکلات شهر و روستا، نشستيم فوقش حرفهاي سياسي ميزنيم که رئيس جمهور چه کسي خواهد شد. شوراي شهر چه کسي خواهد شد. بعد هم همراه با سوء ظن و فضاي مجازي و اينترنت و ماهواره است. ما دينمان را از اينها ميگيريم که پايش به جايي بند نيست. خيلي از سايتهاي ما دروغ است. اگر دروغهايي که بنده شنيدم بگويم شايد يک جزوه شود. يک مقداري مواظب باشيم اگر ميخواهيد عمرتان با برکت و عيدتان مبارک باشد، از اين تعطيلات استفاده کنيد.
آبي که به صورت ميزني، قصد وضو کن، عبادت ميشود. غذا ميخوري، بگو: بفرماييد. تعارف کردي. اما اگر گفتي: بسم الله! بسم الله يعني بفرماييد. ولي يک بسم الله گفتي. خيلي وقتها اگر به فاميل پول بدهي ناراحت ميشوند. ميگويند: مگر ما فقير هستيم، صدقه به ما ميدهي؟ شما بگو: عيدي است و به اسم عيدي يک کمکي به فقرا بکن. حديث داريم اگر به کسي پول ميدهي و ميگويي: زکات است و غصه ميخورد. نگو: زکات است، بگو: هديه است. نيت زکات کن. دردلت نيت زکات باشد اما به او نگو زکات است که به او بربخورد. چون زکات براي فقرا است. بگو: عيدي است. چهار نفر با هم قهر هستند. ريش سفيدهاي فاميل با هم جمع شوند اينها را آشتي بدهند. اينکه هرکس را دوست داريم ديدن او برويم و هرکس را دوست نداريم، نرويم، اين هنر نيست. هنر اين است که ديدن آن کسي هم که دوست نداري بروي. حديث داريم با کسي وصلت کن که با تو قطع رابطه کرده است. چقدر ما ميتوانيم دوست بگيريم، افرادي که با هم قهر هستند، آشتي بدهيم. حديث داريم اگر دو نفر با هم قهر هستند و شما وقت گذاشتي و اينها را آشتي دادي، از تمام نمازهاي مستحبي و روزههاي مستحبي بيشتر ثواب دارد. اجمالاً بايد از اين ايام استفاده کنيم.
پيغمبر از کوير استفاده کرد. آموزش همهجا نياز به کلاس ندارد. در بيابان پيغمبر کلاس گذاشت. ابزار کمک آموزشي نميخواهد. اگر کسي معلم خوبي باشد، از بيابان و چوب خشک و و هيزم هم کلاس ميگذارد.
مسألهي ديگر اينکه انسان نبايد نگاه سطحي کند. با نگاه سطحي گفتند: هيزم نيست. اما با دقت چقدر هيزم جمع شد. يک مقدار عميقتر فکر کنيم و نگاه ما سطحي نباشد. زود نگوييد: فلاني بد است. ممکن است کسي از نظر ظاهر يک عيبي داشته باشد، ممکن است نزد او مينشيني ببيني خيلي آدم خوبي است. نسبت به خودتان و مردم سطحي نگر نباشيد. مردم سطحي نگاه کردند و گفتند: اينجا کوير است و هيزم نيست. اما با نگاه عميق چقدر هيزم جمع شد.
مسأله ديگر اين است که تفرقه انسان را ناپديد ميکند. ولي وحدت به انسان هويت ميدهد. هيزمها وقتي پخش شده بود، پوچ و هيچ بودند. اما وقتي هيزمها با هم جمع شدند، هويت پيدا کردند. جامعه هم همينطور است. افراد اگر متفرق شوند پيدا نيستند. اگر متحد شدند هويت پيدا ميکنند. شما اگر يک انگشت يک انگشت خواسته باشي با مخالفت درگير شوي، انگشتهايت ميشکند. اما اگر اين انگشتها متحد شدند و مشت شدند، قوي ميشود. در کوير هيزمها پخش بودند، پيدا نبودند. توسط احزاب هيزمها جمع شد، يک چيزي شدند و هويت پيدا کردند.
نکته ديگر اينکه انسان از توان خودش غافل است. اين يک درس است. وقتي حضرت رسول(ص) فرمود: برويد هيزم جمع کنيد. نگفتند: هيزم نيست. اينجا کوير است و هيزم نيست. اما يک خرده دقت کردند ديدند هيزم پيدا شد. يعني گاهي وقتها ميگوييد: آقا از سن من گذشته است. من ديگر به جايي نميرسم. نه! شما اگر چاه را کندي به و آب نرسيدي، يک تبر زدي چوب را بشکني، چهار بار زدي و چوب نشکست، تبر را دور مياندازي؟ نه. چوب را دور مياندازي؟ نه. تکرار ميکنيم و ميزنيم تا بالاخره بشکند. سر سفره يک نوشابه است و درش باز نميشود. هرکاري ميکنيم درش باز نميشود. ميگوييد: ما که نتوانستيم شما باز کن. همينطور دور ميزنيم تا بالاخره در نوشابه باز شود. ممکن است انسان در يک رشتهاي شکست بخورد. در تحصيل شکست بخورد. رانندگي کرده و به کسي زده است. تصادف کرده است. بگويد: من بدبخت هستم! مأيوس نشويد. از توان خودتان غافل نشويد.
پس يک کار ساده چقدر درس داشت. بعد از جنگ حنين مسلمانها داشتند برميگشتند، پيغمبر فرمود: برويد هيزم جمع کنيد. گفتند: هيزم نيست. رفتند هرکدام هيزم آوردند. روي هم ريختند و يک کوه هيزم شد. پيغمبر فرمود: گناهان هم همينطور است. اول ميگوييد: ما گناه نکرديم. اما دقت کنيد ميبينيد چقدر نگاه بد کرديد. چقدر حرف بد زديم. چقدر غيبت شنيديم. از اين معلوم ميشود پيغمبر چون خودش جوهر معلمي داشت، از کوير استفاده کرد. از نداشتن وسايل کمک آموزشي استفاده کرد. مردم را به کار وادار کرد. اثر تربيتي گذاشت. گفت: همينطور که هيزمها را جمع کرديد، گناهان شما هم جمع ميشود. پس ما هم از ايام عيد استفاده کنيم. مشکلي را حل کنيم. مشکل فردي، فاميلي، همسايه، شهر، روستا، مشکل علمي، اقتصادي، خيلي از مشکلات را ميتوانيم حل کنيم. خدايا به عمر همه ما برکت مرحمت بفرما.
«والسلام عليکم و رحمة الله»