موضوع برنامه: سال نو و آمادگي براي تحول
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين قرائتي
تاريخ پخش: 29- 12- 95
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
اي شکوهت فراتر از باور، اي مقامت فراتر از ادراک
وصف تو درک ليلة القدر است، فهم ما از تبار «ما ادراک»
کوثري، بيکرانه دريايي، ما و ظرف حقير اين کلمات
بايد از تو نوشت با آيات، بايد از تو سرود با صلوات
آيه در آيه وصف تو جاري است، «فتلقي»، «مباهله»، «کوثر»
در دل انما يريد الله، در فصل لربک و انحر
از بهشت آمدي به هيأت نور، عطر سيبت وزيد در هستي
تو گلي نه، تو نو بهاري نه... تو بهشت دل پدر هستي
روز مادر شد و دلم با شوق، پر زده در هواي تو مادر
منم و وسعت بهشت خدا، منم و خاک پاي تو مادر
آرزو دارم اينکه بنشينم، لحظهاي در جوار تو اما
آرزو دارم اينکه بگذارم، شاخه گل بر مزار تو اما
روز مادر شد و به محضر تو آمدم پا به پاي اين کلمات
هديهي من براي تو اشک است، هديهي من براي تو صلوات
شريعتي: « اللّهمّ صلّ علي فاطمه? و أبيها و بعلها و بنيها [و السّرّ المستودع فيها] بعدد ما أحاط به علمک» سلام ميکنم به همه شما هموطنان عزيزم، خانمها و آقايان، روز ميلاد با سعادت حضرت فاطمه زهرا (س) مبارکتان باشد. يک تبريک ويژه و مخصوص به همه مادران خوب اين سرزمين و همينطور بانوان محترمه داريم. انشاءالله هرجا که هستيد زير سايهي حضرت زهرا باشيد. حاج آقاي قرائتي، سلام عليکم. ايام مبارک باشد. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي قرائتي: سلام عليکم و رحمة الله. بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله رب العالمين، بعدد ما أحاط به علمک. اللهم صل علي محمدٍ و آل محمد. الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي.
چون بحث در آستانه سال تحويل پخش ميشود و آخرين بحث سمت خدا در سال 1395 است، نکات مختلفي در ذهنم هست که ميگويم. اول اينکه تولد حضرت زهرا(س) را تبريک ميگويم و از الطاف خدا اين است که روز تولد حضرت زهرا، روز تولد امام خميني(ره) هم واقع شد. که وجود امام خميني هم يک نعمت و هديهاي به بشر بود. روز زن و روز مادر را تبريک ميگويم.
اول در مورد زهرا يک چيزي بگويم. خدا در قرآن ميگويد: اگر پيروزي قسمت مسلمانها شد، «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْح» (نصر/1) نصر الله يعني پيروزي، اگر چند تا پيروزي قسمت شما شد، «وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْواجا» (نصر/2) ديدي مردم دسته دسته ايمان ميآورند، «فَسَبِّح» سبحان الله بگو. اگر مردم گروه گروه مسلمان شوند، اسلام پيروز ميشود، نصرت و پيروزي ميآيد و مردم گروه گروه مسلمان ميشوند، «فَسَبِّح» به پيغمبر ميگويد: وظيفه تو تسبيح است. اما در سوره کوثر ميگويد: وقتي به تو زهرا دادند، «إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ، فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَر» (کوثر/1و2) يک نماز کامل، يعني اگر همه مردم وارد اسلام شوند، ارزش اين را دارد که پيغمبر يک سبحان الله بگويد. اما اگر زهرا را خدا به پيغمبر داد، ميگويد: سبحان الله کم است. «فَصَلِّ» يک نماز کامل، بعد هم اين نماز کامل کافي نيست، «و انحر» يک شتر بزرگ، يعني وزن حضرت زهرا به اندازه وزن ايمان همه ماست. ايمان همه ما تشکرش سبحان الله است. شخص حضرت زهرا تشکرش يک نماز و يک شتر است! اين عظمت حضرت زهرا است.
اما عظمت زن را براي شما بگويم. لطيفههايي که براي شما ميگويم عيدي من به شماست. هستي براي بشر آفريده شده است. ابر و باد و مه و خورشيد و فلک براي بشر آفريده شده است. در قرآن «لَکُم» زياد است، «خَلَقَ لَکُم، سَخَّرَ لَکُم، متاعاً لَکُم» ترجمهاش اين است که کل هستي براي بشر است. پس هستي براي ماست. «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُون» (ذاريات/56) تو را براي عبادت آفريدم. پس هستي براي ما و ما براي عبادت. در عبادتها، قلّهي عبادت نماز است. در نماز قلّهي نماز سجده است. در سجده ميگويد: خانم يادت نرود. «و ارزق لي و لعيالي» دعاي سجده اين است، خدايا خرجي خانم را بده بيايد! يعني خدا زن را کجا قرار داده است!
هستي براي بشر، «خَلَقَ لَکُم، متاعاً لَکُم، سَخَّرَ لَکُم» بشر براي عبادت، «لِيَعبُدُون» بزرگترين و واجب ترين عبادات نماز است. در نماز، بهترين جاي نماز سجده است. دعاي سجده يک جملهاش اين است: خدايا من مسئول خانوادهام هستم. به زن و بچهام برسان. «و ارزق لي و لعيالي»
هدايا را که ميخواهند براي روز زن بدهند، هداياي ماندگار باشد. گاهي وقتها يک چيزي ميبرند، بعد از چند لحظه از بين ميرود. ولي گاهي يک چيزي ميدهند ماندگار است. مثلاً کسي زاييده و ميخواهند برايش هديه ببرند. گل ببرند، بعد از دو سه روز پر پر ميشود. شيريني ببرند بعد از چند ساعت مصرف ميشود. اما يک کتاب کودک آقاي فلسفي را ببرند، يک کتاب آئين همسرداري ببرند، اين خيلي ماندگار است. يک کتاب خانواده ببرند. يک چيزي که ماندگار باشد و از بين رفتني نباشد. شاه عباس يک کاروانسرا ساخت که بعد از چهارصد سال هنوز هست. ما بَنِر ميزنيم فردا پاره ميشود! چقدر شاه عباس بايد از ما عاقلتر باشد که کاروانسراي او بعد از چند قرن بماند، بنرهاي تبليغاتي ما پاره ميشود. ما هم بايد کارهاي ماندگار کنيم. ممکن است بگويند: رسم نيست. خوب نباشد! رسمش ميکنيم. چه کسي گفته ما تقليد کنيم؟ قرآن يک آيه دارد گفته: تو رهبري کن. چرا نگاه ميکني ببيني مد چيست؟ «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً» (فرقان/74) من رهبر متقين شوم. نه اينکه بگويند: قرائتي اين کار را کرد، پس اين کار را کنيم.
يک کسي گفت: انگشترت را به من بده. گفتم: چرا؟ گفت: ميخواهم نگاهش کنم يادت بيافتم. يادگاري! گفتم: نميدهم که هروقت ديدي نيست ياد من بيافتي. چه کسي گفته: ببين مد چيست؟ همهي اولياي ما خطشکن بودند. در مرکز بت پيغمبر پيدا شد و به بت زد. خط شکني است. اين «حوّل حالنا» که دعاي تحويل سال است، يعني خدايا در من يک تحولي شود. درآمد من تحول شود. در خرج کردن من تحول شود. عروسي من تحول شود. فکر متحول شود. نگاهم عوض شود. آداب و رسوم غلط را بشکنيم. يعني يک تغييراتي ايجاد شود.
من يکوقت به دوستانم ميگفتم: در ادبيات اولين کلمهاي که ياد من دادند اين بود. چهارده، پانزده ساله بودم، طلبه شدم و حوزه علميه رفتم. اولين کلمه که ياد من دادند، اين بود: «ضَرَبَ زيدٌ امراً» يعني زيد امر را زد. يعني اول با زدن شروع شد. گفتم: چرا ضَرَبَ بگوييم؟ بگوييم: «ضَرَبَ اللهُ مثلاً» (ابراهيم/24) آيه قرآن بخوانيم. بگوييم: خدا يک مثلي زده است. اصلاً چرا «ضرب» را به کار بگيريم؟ بگوييم: «رحم الله عبداً» خدا به بندهاش لطف ميکند. چرا از رحم شروع نکنيم؟ ما بايد يک تغييراتي بدهيم. درختها سبز ميشود، ما هم سبز شويم. ميشها بچهدار ميشوند. طبيعت گل ميدهد. ما هم بياييم خودمان را تحولي بدهيم. اگر ما شروع کنيم، ديگران هم شروع ميکنند. «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً» يک راهي را طراحي کنيم. راه ارزان و ماندگار و قابل تغيير.
تا به حال به من چند بار پيشنهاد کردند که آقاي قرائتي تو 37 سال است با تخته سياه کار ميکني، بابا دنيا عوض شده و کامپيوتر و تکنولوژي آموزشي آمده است. گفتم: ببين تخته سياه در هر روستايي هست. اگر يک طلبه در دورترين نقطه ايران باشد، وقتي ديد من پاي تخته سياه هستم، ميگويد: خوب پس من هم ميتوانم مثل قرائتي باشم. اما اگر از امکانات روز استفاده کنم، ميگويد: او کجا و من کجا؟ قرائتي همه چيز دارد و من ندارم! ارزان باشد، ماندگار باشد، هداياي ما ماندگار باشد.
تولد حضرت زهرا، تولد امام خميني را تبريک ميگوييم. روز مادر و روز زن را تبريک ميگوييم. لازم نيست هديه دادن مادي باشد. انسان دست مادرش را ببوسد. يک خدمت به مادر کند. چون ممکن است همه مردم از نظر مالي قدرت خريد نداشته باشند و زنها هم توقعي نداشته باشند. زهرا(س) فرمود: يکبار چيزي نگفتم که حضرت علي در توانش نباشد. هيچ تقاضايي نکردم. زنها توقعي نداشته باشند که حتماً کادو باشد. البته اگر مرد دارد بدهد. «عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُه» (بقره/ 236) کسي که وضعش بهتر است، بدهد.
مطلبي که ميخواهم بگويم، استفاده از فرصت است. ما تعطيلات عيدمان خيلي زياد است. مثلاً ماه رمضان شب قدر تعطيل است. شهادت حضرت امير تعطيل است. در محرم هم عاشورا و تاسوعا تعطيل است. اما عيد يکجا دو هفته تعطيل است. من در مورد اهميت فرصت براي شما بگويم. «ان فوت الوقت اشد من فوت الروح» (مستدرک سفينة البحار) حديث داريم از دست دادن وقت بهتر از اين است که روحت را از دست بدهي. چرا؟ براي اينکه در فوت روح انسان از خلق جدا ميشود. روح هم که بيرون رفت، ما را زير خاک ميکنند. من از مردم جدا ميشوم. اما اگر وقت را از دست دادي، «و فوت الوقت انقطاع عن الحق» (مستدرك سفينة البحار) وقتت تلف شود از حق جدا شدي. از خلق جدا شويم يا از حق جدا شويم. اگر بميريم از خلق جدا ميشويم. ما را قبرستان ميبرند، دفن ميکنند. اما اگر عمر را تلف کنيم از حق جدا ميشويم. انقطاع از خلق يا انقطاع از حق!؟ اين حديث قشنگي است.
رسول اکرم فرمود: «إن لربكم في أيام دهركم نفحات» در عمرتان يک صحنههايي پيش ميآيد، «ألا فتعرضوا لها» (بحار الانوار، ج 68، ص 221) بگيريد، مثل ماهي ليز است. در اين پانزده، بيست روز، يک طراحي کنيد. من اين را گفتم. ولي چون همه مردم هميشه پاي همه شبکهها نيستند. يک چيزي ميخواهد فرهنگ شود بايد مرتب گفته شود تا صدايش به همه برسد. يک مثال ساده بزنم. پنج ميليون دانشجو داريم. پانزده روز تا بيست روز تعطيل هستند. يک ميليون معلم داريم. شش ميليون فرهنگي ميشود. اين شش ميليون، با شش ميليون بچه تماس بگيرند. در هر فاميلي بچههايي هستند در درس ضعيف هستند. اين يک ميليون معلم، دبير، دانشجو بگويند: دختر جان! پسر جان، اگر در درستان مشکل داريد، اين صفحهاي که مشکل داريد به من بدهيد، من دو روزي که صله رحم ميآيم کمک شما کنم. شش ميليون فرهنگي، شش ميليون دو ساعت با بچه فاميلشان کار کنند. نتيجه چه ميشود؟ ماه ارديبهشت بچه قبول ميشود، ديگر رد نميشود. بچه قبول شد صدها ميليارد تومان به نفع جمهوري اسلامي است که پول آموزش و پرورش هدر نميرود. بچهاي هم که ديد قبولياش به خاطر کمک دو ساعت شماست، تا آخر عمر شما را دوست دارد.
يک کاري است که فشاري هم نميآيد. کسي که پانزده روز تفريح است، دو ساعت هم کم کند، امسال سال تحويل چسبيده به نماز ظهر است. بعد از يک ساعت سال تحويل ميشود. اين يک ساعت را کساني که مسجد ميروند، از مسجد برنامهريزي کنند بيرون نيايند. يک دعايي بخوانند که آغاز سال در مسجد باشند. در امامزادهها باشند. اين آغاز را با چيزي مبارک کنيم، خوب است. مثلاً در جنگ خندق وقتي خواستند در مدينه گودبرداري کنند، اولين کلنگ را پيغمبر زد. اينکه کلنگ کاري را يک نفر ميزند، اين پيداست که تشريفاتي نيست. اين برکت کار است.
اميرالمؤمنين فرمود: «انما انت ايامٌ» (ارشاد القلوب/ج1/ص40) تو چند روز بيشتر نيستي. هر يک روز که ميرود يک تکه از تو کم ميشود. حضرت امير فرمود: انسان تو چند روز هستي. از هر روزي که از تو کم شود بخشي از تو کم ميشود. مواظب باشيم.
امام زين العابدين ميگويد: خدايا اگر عمرم باعث قرب من است، عمرم بده. «وَ عَمِّرْنِي مَا كَانَ عُمُرِي بِذْلَةً فِي طَاعَتِكَ» بذله لباس کار است. ميگويد: عمرم لباس کار است. لباس کار چابک و چسبان است. اگر عمرم لباس کار است، يعني سمت تو ميآيم، عمرم بده. «فَإِذَا كَانَ عُمُرِي مَرْتَعاً لِلشَّيْطَانِ» اما اگر عمر من چراگاه شيطان است، مرتعاً يعني چراگاه! در چراگاه گاو هرجا ميخواهد ميرود. ميگويد: شيطان در مغزم ميآيد. فکر شيطاني است. بعد در چشمم ميآيد. چشمها شيطاني ميشود. بعد به زبانم ميآيد و زبانم حرفهاي خلاف ميزند. بعد در گوشم ميآيد و شنيدنيها خلاف ميشود. اصلاً انگار شيطان در وجود من قدم ميزند. هرجا ميخواهد تحت تصرفش است. اگر عمرم چراگاه است و شيطان هرجا خواست در من تصرف کند، «فَاقْبِضْنِي» عمرم را قيچي کن. «قَبْلَ أَنْ يَسْبِقَ مَقْتُكَ إِلَيَّ، أَوْ يَسْتَحْكِم غَضَبُكَ عَلَيَّ» (صحيفه سجاديه، دعاى20) قبل از آنکه قهر تو بر من پررنگ شود، غضب تو به من برسد، قيچي کن.
يک کسي به کسي گفت: التماس دعا، گفت: خدا مرگت بدهد. گفت: اِ... حاج آقا! من گفتم: التماس دعا! گفت: دعايت کردم. گفتي: خدا مرگت بدهد. گفت: هرچه عمر کني گناهت بيشتر است. تحولي پيدا کنيم لقمه حرام نخوريم. حديث داريم رزق همهي افراد از حلال اندازهگيري شده است. کساني که عجله ميکنند و به حرام ناخنک ميزنند، خدا از حلال کمش ميگذارد.
يک بازاري جنس قلابي ميآورد، مردم متوجه ميشوند و ديگر از او نميخرند. يک نفر هم جنس خوب ميآورد، مرتب مشترياش زياد ميشود. کلاه سر خودمان نگذاريم. پيغمبر فرمود: «مَنْ فُتِحَ لَهُ بَابُ خَيْرٍ فَلْيَنْتَهِزْهُ فَإِنَّهُ لا يَدْرِي مَتَي يُغْلَقُ عَنْهُ» (عوالي اللئالي،ج1، ص289) دري باز شد، استفاده کن. شايد در را بستند. انسان هميشه يکسان نيست. از فرصتها استفاده کنيم. در تعطيلات عيد افرادي که با هم قهر هستند را آشتي بدهيم. شما اگر افرادي که با هم قهر هستند را آشتي بدهي، ثوابشان از اعتکاف بيشتر است. از روزهها و نمازهاي مستحبي ثواب آشتي دادن بيشتر است. دروغ گناه کبيره است اما اگر توانستي با دروغ دو نفر را آشتي بدهي، دروغ هم جايز است.
حضرت يوسف در زندان رفت و ديد زندانيها بت پرست هستند. خواست تبليغ کند منتظر فرصتي بود. دو تا از زندانيها خواب ديدند، آمدند گفتند: يوسف خواب ديديم، براي ما تعبير کن. ايشان شروع به تعبير کرد. که اين بتها چيست که شما ميپرستيد؟ «أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ» (يوسف/39) يعني تا ديد که اينها نياز به تعبير خواب دارند، از اين فرصت استفاده کرد.
دين ما از امام باقر و امام صادق است. امام باقر و امام صادق از فرصت استفاده کردند. حکومت بني اميه ضعيف شد. سقوط کرد، بني عباس وارد شد. چون بني اميه امام حسين را کشت و ذليل شد، بني عباس خواستند احترام بگيرند، امامها را آزاد کردند. تا مدتي دست امام باقر و امام صادق باز بود. در همان مدتي که دستشان باز بود، حوزه علميه درست کرد. بعد هم بني عباس امامها را کشت. منتهي اول کار يک دري باز شد و از همين فرصتي که بين سقوط بني اميه و روي کار آمدن بني عباس ايجاد شد، استفاده کرد.
امام سجاد کربلا را با همين فرصتها ماندگار کرد. مثلاً ميديد کسي گوسفند ميکشد، ميفرمود: آبش داديد؟ آنوقت شروع به گريه کردن ميکرد و ميفرمود: پدر مرا در کربلا کشتند و آبش هم ندادند! يعني به هر مناسبتي امام سجاد ماجراي کربلا را مطرح ميکرد. ميخواستند امام سجاد سخنراني نکند. يزيد دستور داد وسط سخنراني امام سجاد مکبّر اذان بگويد. امام سجاد فرمود: من هم شهادت ميدهم. بعد که به «اشهد ان محمداً رسول الله» رسيد، گفت: يزيد اين محمد رسول الله، جدّ تو است يا جدّ من است؟ يعني امام سجاد از فرصت استفاده کرد. تمام تهديدها را فرصت کرد. «گر صبر کني ز غوره حلوا سازم» تعطيلات عيد را خيلي ميتوانيم کمک علمي و مالي کنيم.
در فاميل يک بچههاي نابغه هستند، منتهي پول ندارند درس بخوانند. يک کسي بيايد بگويد: شما درس بخوان من خرجت را ميدهم. چون من وضعم خوب است، پول هم دارم ولي پير هستم. تو نوجوان هستي و استعدادت هم خوب است. ظرفيت داري.
تاجري پاي روضهي يکي از مراجع آمد. ديد يک طلبه جواني خيلي با استادش بحث ميکند. استاد هم به حرفهايش دقت ميکند. فهميد اين طلبه تيزهوش است و اشکالش وارد است. صبر کرد درس که تمام شد، به طلبه گفت: من نميدانم استاد چه ميگفت و شما چه ميگفتي؟ ولي اينکه استاد گوش به حرفت ميداد و جواب ميداد پيداست که شما يک ظرفيتي داري. شما کاري داري من برايت بکنم؟ گفت: من درست علماي قم را ديدم. دوست دارم يک مدتي نجف بروم، مراجع آنجا را هم ببينم. گفت: خرج تو با من! برو خانه بخر من خرجت را ميدهم اين تاجر بيست سال خرج اين آقا را داد. اين آقا يکي از مراجع درجه يک ايران شد. در فاميل يک بچههايي شناخته شده هستند. يا فرض کنيد يک دختري است شوهر گير او نميآيد. ولي اگر يک خانهاي بخرد و به اسم اين دختر کند، خيلي از جوانهاي بيخانه ميگويند: اين ممکن است به دليلي مورد پسند من نباشد، ولي حالا که خانه دارد، يک انگيزه شود که او را بگيرد. يا اينکه يک سرمايه گذاري براي کسي بکند.
در تعطيلات عيد بايد استفاده کنيم. البته همه مردم هم يکسان نيستند. بعضي وقتها افرادي هستند در فاميل نماز نميخوانند. چهار تا بچه مسلمان، چهار خانم مسلمان که نماز ميخوانند بگويند: 22 نفر در فاميل داريم که نسبت به نماز سنگين هستند. بعضيهايشان نميخوانند و بعضيهايشان گاهي ميخوانند. يک مقدار در مورد نماز براي اينها صحبت کنيم. اگر کتابي هست بدهيم، اگر نواري هست، بدهيم. کمک کنيم. قمصر کاشان ديگي بار ميگذارند براي گرفتن گلاب، فصل گل يک ماه بيشتر نيست. فصل گل تمام ميشود عرق بيدمشک ميگيريم. عرق بيدمشک تمام شد، عرق نعنا ميگيريم. استفاده از وقت را بايد از خدا ياد بگيريم. خدا يک شکاف در صورت گذاشته به نام لب. چقدر از اين کار ميکشد. به دنيا ميآييم با همين لب سينه مادر را ميمکيم. با همين لب سخنراني ميکنيم. با همين لب اکسيژن ميگيريم و با همين لب دي اکسيد کربن پس ميدهيم. با همين لب ميبوسيم. با همين لب فوت ميکنيم. با همين لب سوت ميکشيم. اگر دست مهندسها ميدادند، يک لوله کشي براي خروج کربن ميکردند. يک لوله براي ورود اکسيژن ميکردند. يک دکمه براي چشيدن، مکيدن و بوسيدن قرار ميدادند. سر ما را پر از دودکش و دکمه ميکرد. شما انگشت شَست را کنار بگذار، با اين چهار تا هم ميتواني آمپول بزني؟ نه! پس وزارت بهداشت تعطيل شد. قلم دست بگيري؟ نه، پس آموزش و پرورش هم تعطيل شد. بيل ميشود دست گرفت؟ پيچ گوشتي ميشود دست گرفت؟ نه! وزارت کار تعطيل شد. پنج، شش وزارتخانه تعطيل ميشود.
افرادي هستند ميتوانند مشکل را حل کنند، گاهي هم شريکي ميتوانيم حل کنيم. امام خميني روز تولدش است، يک نکته از ايشان بگوييم. ايشان در ترکيه يک سال تبعيد بود. همان يک سالي که در ترکيه بود، يک دور فقه به نام تحرير الوسيله نوشت. يعني از فرصت استفاده کرد. از حاج آقا مصطفي شنيدم گفت: امام پرده را کنار زد، ساواک ترکيه آمد گفت: به ما گفتند: شما پرده را نبايد کنار بزنيد. لامپ را روشن کنيد. يعني امام تا يک مدتي از هوا و نور حق استفاده کردن نداشت. ولي چون خودش عرضه داشت و جوهر داشت، از همان لامپ در اتاق کوچک يک دور فقه نوشت. ما دور تا دورمان کامپيوتر است، هيچ کاري هم نميکنيم. جوهر نداريم!
خدا آقاي هاشمي رفسنجاني را رحمت کند. ايشان مدتي در زندان بود. در زندان يک دور تفسير نوشت. فقط قرآن داشت. خانوادهاش برايش دفتر ميبردند، در هر آيهاي فکر ميکرد و نکات آيه را مينوشت. خانمش ميآمد اين دفتر را ميبرد و يک دفتر ديگر ميداد. بعد از زندان آمد ديدند چقدر دفتر پر از نکته است. به دفتر تبليغات قم دادند و جمعي از فضلا جمع شدند و يک تفسيري به نام تفسير راهنما نوشت. بيست جلد است. آقاي هاشمي رفسنجاني در زندان يک دور تفسير نوشت. استفاده از فرصت است. اين خيلي مهم است که ما پنج ميليون دانشجو داشته باشيم و هر دانشجو هم بيست روز تعطيل باشد، پنج ميليون بيست روز ميشود صد ميليون روز!
اباذر، وقتي ميخواست سخنراني کند، مکه ميآمد، شلوغترين جاي مکه بيرون مکه در منا است که عيد قربان همه جمع هستند. ميرفت وسط جمرهي وسطي آنجا سخنراني ميکرد. استفاده از فرصت، گاهي نگاه ميکنيم ميبينيم دوره گردها خوب از فرصت استفاده ميکنند. مثلاً ميروند محله پولدارها، آنجا ميگويند: فرش کهنه، فرش دستباف، لوازم منزل. اما وقتي محله فقرا ميآيند ميگويند: دمپايي پاره، نان خشکه! يعني خريدشان عوض ميشود. ما بايد حساب کنيم چه ميتوانيم بکنيم. آن بنايي که صله رحم ميرود، بگويد: اگر شما گچ بخريد، من مسجد شما را سفيد ميکنم. نقاش بگويد: من رنگ ميکنم. او بگويد: من آبسرد کن براي مدرسه ميبرم.
زمان راهپيمايي زني را ديدم، يک مقداري دو ريالي در بشقاب گذاشته و کنار تلفن عمومي نشسته است. فکر کردم گداست، رفتم پول بدهم، گفت: من گدا نيستم. اين جمعيتي که راهپيمايي ميکنند، بعضيها ميخواهند تلفن کنند دور ريالي کم است. من مقداري دو ريالي گذاشتم هرکس خواست بردارد. اين دلش ميخواست به انقلاب کمک کند. با دو ريالي خدمت کرد.
يک جوان هيپي بود که زلفهاي زيادي داشت، پدرش هم دعوايش ميکرد و اين هم ميگفت: من زلفهايم را دوست دارم. پدرش گفت: اگر زلفهايت را آنطور که من ميخواهم اصلاح کني، يک ماشين برايت ميخرم. گفت: من زلفهايم را بيشتر از ماشين دوست دارم. گفت: خدا مرگت بدهد. گفت: با همين زلفها به گور ميروم! پدرش خسته شد و ديگر رهايش کرد. يکبار ميگفت: آمدم ديدم بچهام سرش را اصلاح کرده است. گفتيم: لابد هوس ماشين کرده است. رفقا گفتند: برو اصلاح کن و ماشين را بگير! پدر گفت: ماشين ميخواهي؟ گفت: نه! امام خميني دستور داده که سربازها از پادگان فرار کنند، سربازهاي لشگر 77 مشهد فرار کردند. اينها را دژبان ميشناسد تا سرشان را ببيند، اينها را ميگيرد. ما هيپيهاي مشهد تصميم گرفتيم سرمان را ماشين کنيم قاطي شويم که آنها زود گرفتار نشوند. اين هيپي خواست به انقلاب کمک کند، با زلف بلندش خدمت کرد. آن خانم با دو ريالياش خدمت کرد.
من خانه آقاي کوثري رفتم که براي امام روضه ميخواند. پدري داشت حدود صد سال سن داشت. نميتوانست تکان بخورد. روي زمين نشسته بود. گفت: آقاي قرائتي! من هم ميتوانم به انقلاب کمک کنم؟ ديدم اين اصلاً نميتواند از جايش بلند شود. گفتم: دعا بفرماييد! گفت: به نظر تو غير از دعا چه ميتوانم بکنم؟ گفت: شبها خوابم نميبرد. راديو بغداد را باز ميکنم. قلم و کاغذ دست ميگيريم، ايرانيهايي که اسير شدند، در راديو پيام ميدهند که من فلاني هستم در فلان عمليات هستم. هرکس صداي مرا ميشنود، خبر سلامتي مرا بدهد! يعني کسي که نه جان دارد بايستد، نمازش را نميتواند بخواند. کوچکترين حرکتي ميخواهد بکند بايد بلندش کنند. ولي چون ميخواست به انقلاب کمک کند، پدر کوثري صد ساله خدمت ميکند. آن هيپي خدمت ميکند. آن خانم با دو ريالياش خدمت ميکند. ما نخواستيم از تعطيلات عيد استفاده کنيم. وگرنه از هواي داغ هم ميشود استفاده کرد. ميشود برنامهريزي کرد بندرعباسيها به ملاير بروند. خوزستانيها به اراک بروند. اراک جلوي راه خوزستان است و قطار هم دارد. چرا اين همه طلبه و دانشجو در اهواز آب داغ ميخورد و درس هم نميخواند. خوب بلند شو اراک بيا. آنجا حسينيه و مسجد و خوابگاه هست. ما ميتوانيم با يک برنامهريزي از تلف شدن عمر صرفهجويي کنيم. اراده ميخواهد. خدا در قرآن به آدم ميگويد: چرا گندم خوردي؟ به آدم گفتند: گندم نخور! خورد و او را بيرون کردند. يک پيغمبري به نام حضرت آدم يک خلاف کرد، به او گفتند: نخور، خورد. بيرونش کردند و ما هم نسلمان را بيرون کرديم. حالا 124 هزار پيغمبر ميخواهند ما را داخل بکنند، نميشود. يعني يک نفر ما را بيرون کرد ولي 124 هزار پيغمبر ديگر نميتوانند ما را داخل کنند! ميگويد: آدم چرا خوردي؟ «وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» (طه/115) عزم نداشت. جوان ما بايد عزم داشته باشد. آمده ميگويد: من دختر زيبا ميبينم، نميتوانم نگاه نکنم! اصلاً چشمم ميرود. گفتم: پنجاه هزار تومان خودت را جريمه کن. اگر دو تا پنجاه هزارتوماني بدهي، سفت ميشوي. شما اگر بليط هواپيما داشته باشي و پرواز داشته باشي، چطور سحر از خواب ميپري؟ ده بار از خواب ميپري و به همه سفارش ميکني. يک تصميم جدي بگيريم. يک مقدار شل هستيم. اگر بخواهيم ميتوانيم، اگر نخواهيم نميتوانيم. ميدان بار خواستند بارشان را حفظ کنند. تا حالا يک گوني سيب زميني گم نشده است. فلان وزارتخانه چهار هزار کامپيوتر دارد، آخرش هم کشتي نفت در دريا گم ميشود! کامپيوتر حل نميکند. بايد بخواهيم دزدي نکنيم.
شريعتي: خيليها منتظر يک فرصتي هستند که از يکجايي شروع بکنند. ديگر هيچ بهانهاي نميتوانند بياورند. چون امروز آخرين روز سال 1395 هست و از فردا قرار است سال جديد آغاز شود. من فکر ميکنم نقطه شروع خوبي براي همه ما باشد. امروز صفحه 524 قرآن کريم، آيات 15 تا 31 سوره مبارکه طور در سمت خداي امروز تلاوت ميشود. در سالروز ولادت ام ابيها، حضرت فاطمه زهرا(س) ثواب تلاوت اين آيات نوراني را به مادر خلقت هديه ميکنيم و انشاءالله از ثواب و برکاتش بهرهمند شويم. يادي هم از همه مادراني بکنيم که اين روزها در جمع ما نيستند و جايشان بسيار خالي است. براي شادي روحشان دعا کنيم.
«أَ فَسِحْرٌ هذا أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ «15» اصْلَوْها فَاصْبِرُوا أَوْ لا تَصْبِرُوا سَواءٌ عَلَيْكُمْ إِنَّما تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ «16» إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَعِيمٍ «17» فاكِهِينَ بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ وَ وَقاهُمْ رَبُّهُمْ عَذابَ الْجَحِيمِ «18» كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِيئاً بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ «19» مُتَّكِئِينَ عَلى سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِينٍ «20» وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْءٍ كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهِينٌ «21» وَ أَمْدَدْناهُمْ بِفاكِهَةٍ وَ لَحْمٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ «22» يَتَنازَعُونَ فِيها كَأْساً لا لَغْوٌ فِيها وَ لا تَأْثِيمٌ «23» وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ «24» وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ «25» قالُوا إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِي أَهْلِنا مُشْفِقِينَ «26» فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا وَ وَقانا عَذابَ السَّمُومِ «27» إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ «28» فَذَكِّرْ فَما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِكاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ «29» أَمْ يَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ «30» قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِينَ «31»
ترجمه: پس آيا اين (عذاب هم) جادو است؟ آيا شما آن را نمىبينيد؟ در آن وارد شويد و بسوزيد، پس صبر كنيد يا صبر نكنيد براى شما يكسان است، جز اين نيست كه در برابر آنچه عمل مىكرديد، جزا داده مىشويد. همانا پرهيزگاران در باغها (ى بهشت) و نعمت فراوان هستند. به آنچه پروردگارشان به آنان داده، شاد و مسرورند و پروردگارشان آنان را از عذاب دوزخ حفظ كرده است. (به آنان خطاب مىشود:) به خاطر اعمالى كه انجام مىداديد، گوارا بخوريد و بياشاميد. تكيه كنان بر تختهاى رديف شده و آنان را با حورالعين (زيبا رويان سياه چشم) به ازدواج در آوريم. و كسانى كه ايمان آوردند و فرزندانشان، در ايمان از آنان پيروى كردند ما ذريّه آنان را به ايشان ملحق نموده و از پاداش عملشان هيچ نكاهيم. (آرى) هر كس در گرو كارى است كه كسب كرده است. و پىدرپى آنان را ميوه و گوشت از هر نوع كه بخواهند مىدهيم. آنان در بهشت، جامى پرشراب را (دوستانه از هم مىگيرند و) دست به دست دهند كه در (نوشيدن) آن نه بيهودهگويى است و نه گنهكارى. و پيوسته (براى خدمت آنان)، نوجوانانى همچون مرواريد در صدف، بر گرد آنان مىچرخند. و بعضى بهشتيان رو به ديگرى نموده و از يكديگر سؤال مىكنند (كه رمز اين همه كاميابى در اينجا چيست)؟ گويند: ما پيش از اين (در دنيا) نسبت به خانواده خويش خيرخواه بوديم (و آنان را از عذاب الهى هشدار مىداديم). پس خداوند بر ما منّت نهاد و ما را از عذاب سوزان حفظ كرد. زيرا ما پيش از اين همواره او را مىخوانديم، همانا اوست نيكوكار مهربان. پس (به مردم) تذكّر بده كه به لطف پروردگارت تو نه كاهن و پيشگويى و نه ديوانه و جنّزده. بلكه مىگويند: او شاعرى است كه ما انتظار فرا رسيدن مرگ ناخوش او را داريم. (به آنان) بگو: در انتظار باشيد كه من نيز با شما از منتظرانم. (شما در انتظار مرگ من و من در انتظار پيروزى بر شما).
شريعتي: از صميم قلب براي همه شما آرزوي سالي سرشار از موفقيت ميکنم. به همه مادران عزيز و همينطور به همه خانمهاي سرزمينمان امروز را تبريک ميگويم. انشاءالله سال ما منور به نور حضرت زهرا باشد. ما از روز سهشنبه در خدمت شما با سمت خدا هستيم. روزهاي سهشنبه، چهارشنبه و پنج شنبه حضرت آيت الله ناصري مهمان برنامه سمت خدا هستند و انشاءالله از روز شنبه هفته آينده تا پايان تعطيلات حاج آقاي قرائتي عزيز مهمان لحظات ناب و نوراني شما خواهند بود و انشاءالله در همين دقايق کوتاه نکات شنيدني و لطيف ايشان را خواهيم شنيد. البته من خدمت شما نيستم و حاج آقاي قرائتي به تنهايي برنامه را اداره ميکنند و انشاءالله از روز چهاردهم فروردين مهمان لحظات نوراني شما و منازل شما هستيم. حاج آقاي قرائتي فردا تحويل سال 1396 هست. همه ميخواهيم دعا کنيم. چند دعا به ما ياد بدهيد که از خدا چه بخواهيم بهتر است؟
حاج آقاي قرائتي: اگر بخواهيم در يک ليوان آب بريزيم، اول بايد ليوان را بشوييم. قرآن گفته: ليوانت را بشوي من در آن شير ميريزم. «يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُم» اگر خواستيم خدا به ما لطف کند بايد دل ما پاک باشد. قلبي که کينه و بغض در آن باشد، بدخواه باشد، از خدا بخواهيم خداوند انشاءالله قلب ما را قلب سليم و منيب قرار بدهد. در دل ما کينه هيچ مسلماني نباشد. نيت ما خير باشد و براي آنهايي که سالهاي قبل بودند و الآن نيستند. دعا کنيم که خدايا همه را با محمد و آل محمد محشور کن. يک دعاي جامع هم بکنيم، خدايا ايمان کامل، بدن سالم، عقل قوي، علم مفيد، عمر با برکت، رزق حلال، نيت خالص، اولاد صالح و سالم، سعه صدر، عزت دنيا و آخرت، حسن عاقبت به همه ما در پناه امام زمان(ع) مرحمت بفرما. دين ما و دنياي ما، رهبر ما، دولت ما، مرز ما، انقلاب ما، نسل و ناموس ما، آبروي ما، هر نعمتي به ما دادهاي، در پناه امام زمان(ع) حفظ و ما را روز قيامت شرمنده الطاف خودت قرار نده. به بيمسکنها، مسکن خوب. به بيهمسرها همسر خوب، به بي فرزندها، فرزند خوب، به کدورتها صفا و صميميت، به مريضها شفاي عاجل، توطئهها عليه اسلام و مسلمين خنثي، توطئهگران نااهل نابود، شر اشرار به خصوص آمريکا و اسرائيل و داعش و ديگران را به خودشان برگردان. هرچه به عمر ما اضافه ميکني، به ايمان و عمل و اخلاص و عمق و برکت کار ما بيفزا. همديگر را حلال کنيم. از فرصتها استفاده کنيم. به نماز توجه کنيم. آغاز سال نو را با دو رکعت نماز قبول شروع کنيم. انشاءالله خداوند به همه ما کمک کند.
شريعتي: اگر بخواهيد يک توصيه به جوانهاي مثل من بکنيد، چه ميگوييد؟
حاج آقاي قرائتي: جوان ميگويد: زن ميخواهم. خانه ميخواهم، شغل ميخواهم. هيچکدام هم ندارد. بايد به پدر گفت: بجنبيد. در قرآن آيه نداريم که به جوانها بگويد: زود باشيد. به پدر ميگويد: دامادش کن! لباس را بزرگترها ميپوشند. بچه لباس نميپوشد. ميخواهد لخت بدود. مادرش به زور لباس به او ميپوشاند. ميگويد: «هُنَ لِباسٌ لَكُم» (بقره/187) زن و شوهر لباس هستند. چطور بچه را با زور لباس ميپوشاني؟ بعضيها را هم بايد به زور زنشان داد. وگرنه ميگويد: نه! حالا ليسانس بگيرم. خوب ليسانس بگيري سن تو بالا ميرود. مثل اينکه کسي تشنه است. ميگوييم: شما تشنه هستي. انشاءالله بعد از ليسانس به تو آب ميدهم. ازدواج را آسان بگيريم. ازدواج بي تالار، بدون دسته گل، عقد ساده، زندگي ساده. خانه هم ندارد، نداشته باشد. دختر خانه پدرش باشد، پسر هم خانه پدرش باشد. منتهي چون عقد بستند و محرم هستند، هروقت خواستند همديگر را ببينند.
يک جواني ما را بغل کرد و بوسيد که چقدر شما بر گردن من حق داري. فکر کردم بخاطر درسهايي از قرآن است. گفت: من يک نامزدي اصفهان دارم. پدر عروس ميگويد: هروقت خواستي عروس را ببري، در خانه خودت ببر. من و عروس ميخواهيم همديگر را ببينيم ولي اين پدر نميگذارد. بالاخره نشستيم فکر کرديم، به عروس گفتم: بگو من جلسه قرائتي ميروم! به اسم جلسه شما جلوي در ميآيد، من پشت موتور مينشينم او را سوار ميکنم و ميبرم. گفتم: نميدانستم جلسات ما يک چنين برکاتي هم دارد! هنوز بسيج نشديم، اگر بخواهيم ميشود. بايد يک نهضتي براي ازدواج راه بياندازيم. ازدواج يک طناب کلفتي شده که دختر و پسر دارند خفه ميشوند. يک نهضتي بايد بشود، ازدواج را آسان کنيم. شهرداري ميتواند تالار مجاني بدهد. در پارکها ميتوانيم گلهايي بکاريم که دورش سيم خاردار باشد که پول گل ندهند. پول ماشين ندهند. ماشين فاميلها را بگيرند. يک پيراهن عروس را چند عروس ميتوانند بپوشند. بايد يک تدبيري شود. وگرنه جوانها اذيت ميشوند. هم جسمشان، هم روحشان، هم دينشان، هم آخرتشان همه چيز به هم ميريزد. نهضت ازدواج ميخواهند.
يک کسي به من ميگفت: تو خودت ستاد نماز بودي، ستاد زکات بودي. ستاد ازدواج هم درست کن. گفتم: اين آخري را نميتوانم.
شريعتي: در سالي که گذشت خيلي لحظات خوبي بود که کنار شما بوديم. براي شما آرزوي سلامتي و توفيق ميکنم. انشاءالله شما را هميشه همينطور سر حال و شاداب ببينيم. انشاءالله سال آينده هم از محضر شما استفاده ميکنيم. شايد به نوعي حاج آقاي قرائتي حکم پدر معنوي برنامه سمت خدا را دارند و هميشه از نصايح پدرانه و دلسوزانه ايشان استفاده کرديم. از توجه و همراهي شما خيلي ممنونم. انشاءالله بهترينها در سال جديد نصيب شما شود.