اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

95-12-01-حجت الاسلام والمسلمين قرائتي – پاسخ به پرسش‌هايي درباره‌ي نماز


برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: پاسخ به پرسش‌هايي درباره‌ي نماز
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين قرائتي
تاريخ پخش: 01- 12- 95
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام مي‌کنم به همه‌ي شما، سلام به ايماني که از آن سرشار هستيد. سلام به لحظات ناب و نوراني بيننده‌ها و شنونده‌هاي خوبمان. انشاءالله هرجا که هستيد خداي متعال پشت و پناه شما باشد. مثل هميشه بهترين‌ها را براي همه شما آرزو مي‌کنم. مي‌دانم خيلي از شما منتظر هستيد که بحث حاج آقاي قرائتي را بشنويد. سلام عليکم خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي قرائتي: سلام عليکم و رحمة الله.
شريعتي: حاج آقاي قرائتي روزهايي که هستند با ادبيات شيرين و شيوايشان کلي مطلب مفيد و ارزنده به ما ياد مي‌دهند. امروز از نماز براي ما خواهند گفت که دغدغه‌ي خيلي از خانواده‌هاست. ما خدمت شما هستيم و سراپا گوش هستيم.
حاج آقاي قرائتي: بسم الله الرحمن الرحيم. «الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
در مورد نماز سؤالاتي مطرح است که بتوانيم چند تا از اين سؤال‌ها را جواب بدهيم. هم نسبت به بين‌المللي مي‌گويند: فلان کشوري که نماز نمي‌خوانند پيشرفته‌تر است و هم نسبت به خانه به خانه. مي‌گويد: فلاني نماز نمي‌خواند، وضعش خوب است. ما که نماز مي‌خوانيم، يعني خودش را با همسايه و فاميل و همشهري‌ها مقايسه مي‌کند. فلاني نماز نمي‌خواند ولي چه زندگي دارد؟ يا خانه به خانه مقايسه مي‌کند يا بين‌المللي است. قرآن مي‌فرمايد: «مَتاعُ‏ الدُّنْيا قَلِيلٌ» (نساء/77) دنيا چيزي نيست که ما اين را بهانه کنيم براي اينکه اين وضعش خوب است يا اين وضعش بد است. حالا مثلاً رئيس جمهور، بيش از هشت سال رئيس جمهور است؟
قرآن به دنيا سه لقب داده است. اول گفته: «قليل»، «مَتاعُ‏ الدُّنْيا قَلِيلٌ» دنيا چيزي نيست. حالا شما فقير باشي روي زيلو مي‌نشيني که نخ است، پولدار شدي روي قالي مي‌نشيني که پشم است. سر و ته آن نخ و پشم است. فقير خانه‌اش آجري است و پولدار خانه‌اش سنگي است. او ماشينش اينقدر قيمت دارد و او آنقدر قيمت دارد. چيزي نيست که انسان در سرمايه‌گذاري ابدي اينها را لحاظ کند.
قرآن يک لقب ديگر داده مي‌گويد: دنيا عَرَض است. يعني مثل عطر است. عطر را مي‌زني بعد از چند لحظه بويش مي‌پرد. همان‌هايي که جاويد شاه مي‌گويند، سال 57 مرگ بر شاه مي‌گويند! يعني الآن اگر با شاه مصاحبه کنند، بگويند: جاويد شاه يا مرگ بر شاه! مي‌گويد: هيچي به هيچي! چند سال جاويد شاه گفتند و چند سال مرگ بر شاه گفتند. اين عارضي است، مي‌پرد و دائمي نيست. هم کم است و هم کمي که هست مي‌پرد.
يک تعبير ديگر دارد، مي‌گويد: «زَهْرَهَ الْحَياهِ الدُّنْيا» (طه/131) زَهرَه يعني غنچه، دنيا را گفته غنچه، يعني براي هيچکس گل نمي‌شود. يعني شما فکر نکن رئيس جمهور آمريکا که از سرمايه‌دارترين آدم‌هاست، واقعاً خوش است. رئيس جمهور شد، پرچم آمريکا را آتش زدند و در خيلي از کشورها به او فحش دادند. کاريکاتورش را کشيدند. بنابراين يک نگاه واقع بينانه کنيم که حقيقت دنيا، حرکت از نخ زيلو به پشم قالي است. يعني آنهايي که مي‌دوند که زيلوهاي خانه‌شان قالي شود، يعني حرکت از نخ به سمت پشم است! حرکت از خانه خشتي و آجري به خانه سنگي! حرکت از اين ماشين به آن ماشين. اين چيزي نيست که ما سرنوشت ابدي خودمان را به آن گره بزنيم.
مثل بچه‌اي که مي‌خواهد امتحان بدهد. در کنکور، در دبيرستان، مي‌آيد مي‌بيند سگ در کوچه است. يا برف آمده ليز مي‌خورد و زمين مي‌خورد. اين سگ و افتادن مانع اين نيست که حالا که اينطور است من درس نخوانم. در امتحان شرکت نکنم. ببينيم دنبال چه هستيم و موانع چيست؟ آيا واقعاً اين خوشي که هست، اگر با آنها مصاحبه کني هم مي‌گويند: خوش هستند؟ با پولدارها مصاحبه کني، غصه ندارند؟ آمار طلاق در پولدارها بيشتر است يا فقرا؟ فرق نمي‌کند. خانواده‌هاي پولدار هم زندگي‌هايشان از هم مي‌‌پاشد. نيش و نوش‌هاي زن و شوهر، در خانه‌ي پولدارها زن و شوهرها قربان هم مي‌روند. در خانه‌هاي چند ميلياردي هم زن و شوهر به هم بد و بي‌راه مي‌گويند. مي‌گويند: آواز دهل شنيدن از دور خوش است! يک خرده بايد دقت کنيم که وقتي نماز مي‌خوانيم، نماز بخاطر تشکر است. تشکر از ولي نعمت يک چيز عقلي است. يعني يک بچه را هم يک گل بدهي، گل را که گرفت، يک لبخند به شما مي‌زند. اين لبخند يعني ممنون! تشکر از خدا يک چيز عقلي است. حالا زمستان باشد يا تابستان، روي قالي باشد يا روي زيلو، سوار دوچرخه باشيم يا سوار فلان ماشين. تشکر يک چيز عقلي است. مثل تحصيل که يک چيز لازمي است. حالا کوچه تنگ باشد. کلاسش دراز باشد. بخاري باشد يا نباشد. ما نبايد رشد علمي يک نوجوان يا جوان را به بخاري و گاز و سگ و گربه گره بزنيم. مثل مادر، مادر وقتي بچه‌اش را دوست دارد، اصلاً کاري ندارد بچه‌اش زشت است يا خوشگل است. پولدار است يا فقير است. دوستش دارد. مادر بچه‌اش را دوست دارد. علاقه پدر و مادر به فرزند يک چيزي است،فطري است. وقتي چيزي فطري شد، ديگر اين حوادث براي مادر فرقي نمي‌کند. ما نبايد دنيا را که قرآن گفته غنچه است، زَهرَه است، يعني براي کسي گل نمي‌شود، عَرَض است، دائمي نيست. مي‌پرد! دنيا قليلِ پريدنيِ غنچه‌اي است.
در ثاني ما بايد دنيا و آخرت را با هم حساب کنيم. ما که نماز مي‌خوانيم حالا در ذهن شما يک فرمول ذهني حساب کنيد ببينيد برنده نماز خوان‌ها هستند يا نماز نخوان‌ها؟ اول سؤال مي‌کنم. اينهايي که اهل دين و تقوا هستند، حتماً اينطور نيست که دنيايشان بد باشد. بعضي‌ها هم دنيايشان خوب است. بعضي‌هايشان خوب هستند و بعضي‌هايشان بد هستند. بنابراين اينطور نيست که هرکس مذهبي شد فقير است. هرکس بي دين شد پولدار است. اينطور نيست. بعضي مذهبي‌ها پولدار هستند. بعضي بي‌دين‌ها هم فقير هستند. در آدم بي‌دين هم، داريم کسي را که دنيا ندارد و آخرت هم ندارد. پس کلي نيست. اين دست را پولدار فرض کنيم و اين دست را فقير فرض کنيم. اين پولدارها حتماً دنيايشان خوب است؟ هرکس نماز نخواند و هرکس دين ندارد، وضعش خوب است؟ نه! افرادي هستند دين ندارند، نماز نمي‌خوانند، فقير هم هستند. پس پنجاه درصد ممکن است وضعش خوب باشد و پنجاه درصد ممکن است وضعش بد باشد. پس اين بي‌دين، پنجاه درصد دنيا را دارد. ولي آخرتش صد در صد هست. بي‌دين است، آخرتش صفر است. اما متدين، ممکن است وضعش خوب باشد، ممکن است وضعش بد باشد. اين هم پنجاه درصد است، ولي آخرش صد در صد است. يعني او 150 درصد دارد و او 50 درصد دارد. آدمي که دين ندارد، آخرت ندارد! آخرتش صفر است. اين دنيا هم شايد خوب شد، شايد بد شد. پس از دنيا شايد دارد و از آخرت هم صفر است. اما متدين، از آخرت صد در صد دارد، از دنيا هم 50 درصد دارد. بنابراين روي فرمول عقلي است.
يکي دليل عقلي ديگر هم هست که براي امام رضا است. امام رضا فرمود: اگر با يک آدم لا ابالي تماس گرفتيد، آدمي که هرچه مي‌گوييد، برو بابا! خمس، برو بابا، نماز، برو بابا! حجاب، برو بابا! هرچه مي‌گوييد، مي‌گويد: برو بابا! امام رضا فرمود: با اين آدم‌ها اينطور حرف بزنيد. بگوييد: قيامت يا هست يا نيست. اگر قيامت نبود، مذهبي چقدر ضرر کرده است؟ مثلاً يک خانمي هفتاد کيلو است. نيم کيلو هم حجابش است. حالا اگر قيامت هم نبود، نيم کيلو بار اضافه برده است. چند دقيقه هم با خدا حرف بزنيد. اين زبان که صبح تا شب با هرکسي حرف مي‌زند، ده دقيقه هم با خدا حرف بزند. ناهار هم در ماه رمضان ديرتر مي‌خورد. مي‌خواهد يک ناهار بخورد، هفت و هشت شب مي‌خورد. اگر قيامت هم نبود، مذهبي نيم کيلو بار دارد. چند دقيقه با خدا حرف زده و ناهارش را در سال سي روز عقب انداخته است. اگر قيامت نبود، اين ضرر نکرده است. اما اگر قيامت بود که به هزار و يک دليل هست، اين چه خواهد کرد؟ «فَلا صَدَّقَ‏ وَ لا صَلَّى‏» (قيامت/31) نه نماز خواند و نه تصديق کرد.
بعد من اين را به ماشين مثل مي‌زنم. مي‌گويم: فرض کنيد هزار نفر مي‌خواهند مسافرت بروند. تا دويست کيلومتري! صد تا دويست تا اتوبوس مي‌آيند، سوار مي‌شوند مي‌روند. از اين اتوبوس‌ها، نيمي از اتوبوس‌ها يک چيزهايي برمي‌دارند. جک، زاپاس، پيچ گوشتي، کمک‌هاي اوليه را برمي‌دارد و در صندوق مي‌گذارند. نيمي ديگر هرچه مي‌گويي، مي‌گويند: برو بابا! بالاخره مسافرها سوار مي‌شوند و مي‌روند. در راه که مي‌روند يا نيازي به اين جک و زاپاس هست يا نياز نيست. اگر به اينها نياز نبود، آن راننده که احتياطاً اينها را صندوق عقب گذاشته است، چقدر ضرر کرده است؟ هيچي. به اندازه وزن يک مسافر کمک‌هاي اوليه گذاشته است. اگر نياز نبود، ضرري نکرده است. اما اگر به هرکدام از اين وسايل نياز داشت، آن راننده‌اي که ندارد چه خواهد کرد؟ عقل مي‌گويد: بايد ماشين آتش نشاني باشد. اگر جايي آتش نگرفت، مي‌دانيد که ميليون‌ها ماشين است. اما اگر گرفت و ماشين آتش نشاني نداشتيم چه خاکي بر سرمان کنيم؟ هر کشوري دشمن ممکن است داشته باشد. يک قواي مسلح دارد. اگر جنگ نشد، نشد که نشد. ضرري نکرديم. اما اگر جنگ شد و قواي مسلح نداشتيم چه خاکي بر سرمان خواهيم کرد؟
عقل مي‌گويد: شما شنا ياد بگير. اگر در حوض نيفتادي، بهتر. اما اگر در حوض افتادي و شنا بلد نبودي چه مي‌کني؟ عقل مي‌گويد: بايد دين داشته باشيم. عقل مي‌گويد: بايد نماز داشته باشيم. کار به زيلو و قالي نداشته باشيم. اينها چيزي نيست که در سرنوشت ما اثر داشته باشد. آخر بعضي‌ها سرنوشت‌شان را به لحظه گره مي‌زنند. مي‌گويد: اين دختر خوشگل نيست. پس من او را نمي‌خواهم! خوشگل نيست ولي صد تا کمال دارد. تو اگر مي‌خواهي نسلت در تاريخ خوب شود، اين خانواده ارزش دارند. اين با کمالات است. يک سانت سنش پايين و بالاست مهم نيست. يک سانت قدش کوتاه و بلند است، مهم نيست. دختر که متري نيست. پسر که متري نيست. او 160 سانت است. او 157 سانت است. شما حساب کنيد که مي‌خواهيد يک نسلي را در تاريخ تحويل بدهيد. براي نگاه ابدي، چيزهاي لحظه‌اي را در نظر نگيريد. خود نمک به تنهايي شور است، نمي‌خوريد! فشار را بالا مي‌برد. اما اين نمک در کل غذا مزه‌ي غذا را تغيير مي‌دهد.
الآن دولت‌ها مي‌گويند: پنج ساله سوم، چشم‌انداز بيست ساله، اينها همه بيست ساله، سي ساله است. مؤمن مي‌گويد: «وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ» (مائده/18) «إِليه‏ الْمُنْتَهى‏» چشم‌انداز ابدي! امام رضا(ع) فرمود: «الْغِنَى وَ الْفَقْرُ بَعْدَ الْعَرْضِ‏ عَلَى اللَّهِ» بگذاريد قيامت شود، بعد بگوييم: چه کسي فقير است و چه کسي غني است. بعد از اينکه به خدا عرضه داده شديم، ببينيم چه کسي فقير است و چه کسي غني است. «قُلْ إِنَّ الْخاسِرِينَ‏ الَّذِينَ‏ خَسِرُوا أَنْفُسَهُم‏» (زمر/15) قرآن مي‌گويد: اينطور نيست که چه کسي ضرر کرد، چه کسي برنده شد. به سکه و برج ساختن و اينها نيست. راننده خوب کسي است که به مقصد برساند. ممکن است يک ماشين بسيار لوکس باشد و کف بزنند و سوت بزنند و عياشي کنند، اين خوشي مقطعي است. بايد ببينيد سالم به مقصد رسيد يا نه؟ مذهبي چيزي را از دست نداده است. نيم کيلو اضافه بار دارد و ده دقيقه هم با خدا حرف مي‌زند، قيامت هم ضرر نکرديم.
ما قيامت را فراموش کرديم. يعني قيامت را به حساب نمي‌آوريم. لذا صبح هم که بلند مي‌شويم، مي‌گوييم: بلند شو مدرسه‌ات دير شد. نمي‌گوييم: بلند شو نمازت قضا شد. پدر و مادرها مي‌گويند: بلند شو مدرسه‌ات دير شد. چرا؟ براي اينکه مي‌خواهد مدرسه برود که مدرک بگيرد، کنکور شرکت کند، ليسانس، فوق ليسانس، دکتر، به زندگي برسد. مي‌گويد: بلند شو مدرسه‌ات دير شد. نمي‌گويد: بلند شو نمازت قضا شد. لذا همين پدر و مادر براي کفش بچه‌اش کلي خرج مي‌کند. ولي وقتي مي‌خواهد يک کتاب بخرد، دلش نمي‌آيد. چطور براي فيزيک و شيمي معلم خصوصي مي‌گيري، يک معلم خصوصي بگير شبهات اين پسر را جواب بدهد. شبهات اين دختر را پاسخ بدهد. يک اسلام شناس بگير و شبهات را پاسخ بده. براي شبهات مهم نيست ولي کفش و لباسش بايد يک رنگ باشد. کلاهش با لباسش بايد يک رنگ باشد. اينها يک رنگي است ولي با خدا هم يک رنگ هستيم؟ با مردم هم يک رنگ هستيم؟ يک مقداري غفلت شده است.
قرآن مي‌گويد: به بعضي‌ها پول مي‌دهيم اينها را بسوزانيم. «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ‏ بِها» (توبه/55) پول مي‌دهيم که او را بسوزانيم. يعني آقايي که پول ندارد راحت مي‌خوابد. آن کسي که پول دارد مي‌گويد: نکند، دزد بيايد. نکند مرا بکشند. نکند مرا ترور کنند. نکند کلاه برداري کنند. دلهره دارد.
مي‌گويند: يک روز يک شير و گربه با هم بحث‌شان شد. شير و گربه شبيه هم هستند شايد از يک نژاد باشند. شير به گربه گفت: خاک بر سرت کند! من در جنگل‌ها برگ زرد مي‌خورم ولي شير هستم! تو در خانه حاجي‌ها جوجه کباب مي‌خوري ولي مردني هستي! گفت: بله من جوجه کباب مي‌خورم. اما گاهي به من مي‌گويند: پيش! هرچه خوردم آب مي‌شود. تو برگ زرد مي‌خوري ولي هيچکس به تو پيش نمي‌گويد. گاهي وقت‌ها ما فکر نکنيم هرکس خانه و ماشينش قشنگ است، خوش هم هست.
من اينها را گفتم. يکبار ديگر هم مي‌گويم. مي‌گويند: يک کسي به خدا تلگراف کرد که خدايا يک کاميون اسکناس براي ما بفرست، ما در دنيا خوش باشيم. جواب آمد يک کاميون اسکناس به تو مي‌دهم با دو پسر هروئيني. گفت: نه! خدايا گذشتيم. يک وانت اسکناس به من بده. گفت: يک وانت اسکناس مي‌دهم با يک پسر خلافکار! گفت: خدايا يک گوني اسکناس بده. گفت: يک گوني اسکناس مي‌دهم با تنگي سينه و سرفه! گفت: خدايا اصلاً نخواستيم، همان رزق خودمان را بده. گفت: تدريجاً مي‌رسد فضولي موقوف! اينهايي که خوش هستند خيلي هم خوش نيستند.
يکبار زماني که ترور بود، ما به مازندران رفتيم و سخنراني کرديم. آن زمان بنز ضد گلوله سپاه در اختيار ما گذاشت. ما سخنراني کرديم و يکي از افراد نهضت سوادآموزي که در مازندران براي سخنراني آمده بود، گفت: حاج آقا نمي‌شود ما هم سوار اين ماشين شويم؟ گفتم: چرا يک نفر جا داريم بيا سوار شو! سوار که شد، يک مرتبه ديديم بي‌سيم زدند و به پاسدار ما گفتند: شما تحت تعقيب هستيد. گفتيم: بايد چه کرد؟ اگر زدند هم گلوله به ما مي‌خورد. اين آقا کنار ما هي لرزيد، لرزيد، خلاصه اين ماشين هم هي ويراژ مي‌داد و گاهي جلو مي‌رفت و گاهي پشت سر ما بود. اين آقا گفت: چه غلطي کردم سوار ماشين شخصيت شدم؟ با اتوبوس مي‌رفتيم بهتر بود. بايد همه چيز را با هم ديد.
يکوقت ما مريض شديم. ما را بيمارستان بردند. دکترها گفتند: آقاي قرائتي آمده؟ دويدند به ما آمپول بزنند. اينها همه دکتر متخصص بودند. رگ ما را پيدا نکردند. گفتم: آقاجان اين تخصص مرا را کنار بگذاريد، فکر کنيد يک آدم عادي آمده است. يک آمپول زن عادي بيايد اين رگ را پيدا کند. نياز به تيم پزشکي نيست. يک آمپول زن آمد و به ما آمپول زد. يعني گاهي وقت‌ها همه متخصص هستند با هم خراب مي‌کنند. اينطور نيست که هرکس وضعش خوب است، پسرش خوب است، دخترش خوب است، عاقبتش خوب است. سنش خوب است. دختر ممکن است بگويد: من چرا خوشگل نيستم. زودتر خواستگار بيايد. بله آن خوشگل خواستگار بيشتر دارد ولي عمرش کمتر ممکن است باشد. استعداد کسي که زشت است ممکن است بيشتر باشد. اگر يک کسي يک چيزي کم دارد، يک کسي زياد دارد. «مَادُّ الْقَامَةِ قَصِيرُ الْهِمَّةِ» (نهج‏ البلاغه/خطبه234) قدش بلند است. اما همتش کوتاه است. «طَليقُ اللِّسانِ حَديدُ الجَنانِ‏» بيانش روان است اما قلبش مثل سنگ است. «قَرَنَ‏ بِسَعَتِهَا عَقَابِيلَ فَاقَتِهَا» (نهج ‏البلاغه، خطبه 91) کنار قله‌ها، دره‌هاست. ممکن است کسي استعدادش کم باشد، ولي همين استعداد کم او را نجات بدهد. ممکن است تيزهوش باشد، بخاطر تيزهوشي او را ببرند و بدزدند. نسبت به اين حسادت شود. يک آدمي صد تومان دارد، حسود ندارد. يک آدمي يک ميليون دارد، پنجاه نفر حسود دارد. بايد با هم حساب کرد. دنيا و آخرت با هم است.
در قرآن 115 مرتبه کلمه دنيا هست، و 115 مرتبه کلمه‌ي آخرت هست. «تَنْزِيلًا مِمَّنْ خَلَقَ‏ السَّماواتِ‏ الْعُلى‏» آن کسي که آسمان‌ها را آفريده است، اين را گفته است. اينها مهم است. ما وقتي خواستيم بگوييم: چرا او دارد من ندارم؟ او نماز نمي‌خواند دارد، من نماز مي‌خوانم، ندارم. دنيا و آخرت را با هم حساب کنيم. حساب کنيم اگر قيامت بود، کدام يک برنده است؟ اگر قيامت نبود چقدر باختيم؟ قرآن مي‌گويد: محاسبات شما غلط است. يعني آينده دنيا را نگاه نمي‌کنيم. مثلاً اين پول اينقدر حسود دارد. اين پول اينقدر دزد هم دارد. اينقدر ضرر هم دارد.
نکته بعدي اين است که بعضي مي‌گويند: ما در نماز جماعت شرکت نمي‌کنيم، مي‌ترسيم ريا شود. چه کسي گفته ريا حرام است؟ ما يک ريا داريم حرام است. آن ريا که حرام است اين است که بخواهي بگويي: مردم من آدم خوبي هستم! بخواهي خودت را مطرح کني و بگويي: آدم خوبي هستي. بله اين رياست و شرک خفي است و نماز هم باطل است. اما بعضي رياها مستحب است. مثل زن و شوهري که خودشان را آرايش مي‌کنند که از هم خوششان بيايد. اين خانم که خودش را آرايش مي‌کند، رياست. اصلاً آرايش مي‌کند که شوهرش خوشش بيايد، ولي همين ريا ثواب دارد. 22 بهمن شما به خيابان آمديد و مرگ بر آمريکا گفت. خوب اين ريا بود! برو زير لحاف مرگ بر آمريکا بگو. اگر زير لحاف بگويي که آمريکا پيام را نمي‌گيرد! عبادت به اين است که به خيابان بيايي. يک آدمي که متهم است که خمس و زکات نمي‌دهد، بايد علني بيايد خمس و زکات بدهد. حتي رسيد هم از مرجع بگيرد. اگر فردا در دادگاه گفتند: تو ثروتمند هستي و پول ندادي. بگويد: من ثروتمند هستم از راه حلال و اين هم خمس من است. بعضي جاها ريا واجب است. يک کسي که مي‌ميرد، مي‌گويند: برو خودت را نشان صاحب عزا بده. بگو: من آمدم. حالا بگويي: نه، من ريا نمي‌کنم. من روي پشت بام «قل هو الله» مي‌خوانم و مي‌روم. اين تسليت نيست. پس رياي حرام داريم. رياي مستحب داريم. رياي واجب داريم.
شما اگر رفتي نماز خواندي، ديگران هم تشويق مي‌شوند. اين را امر به معروف عملي مي‌گويند. در آموزش و پرورش، چند سال پيش يکي از مديرکل‌ها گفت: ما فهميديم فلان دبيرستان همه بچه‌ها را سر نماز مي‌فرستند. گفتيم: به زور است؟ انضباط است؟ نمره است؟ گفتند: نه زوري نيست. يک تيم فرستادند بررسي کردند. ديدند رئيس دبيرستان اذان مي‌گويد. صف اول دبير فيزيک و شيمي و رياضي و ورزش است. وقتي همه بزرگ‌ها رفتند، بچه‌ها هم مي‌آيند. اين تبليغ عملي است. شما نگو ريا مي‌شود. هر ريايي حرام نيست.
سؤال دوم اينکه خدا به همه محرم است، چرا لباس بپوشيم؟ لباس براي محرم و نامحرمي نيست. لباس براي سرما و گرما هم هست. لباس براي احترام هم هست. خود بنده اگر بي‌جوراب منبر بروم، همه مي‌گويند: آقاي قرائتي جوراب‌هايت کو؟ يعني تو پا برهنه روي منبر رفتي؟ لباس احترام هم هست. همه لباس‌ها که براي سرما و گرما نيست. گاهي لباس زينت است. اينطور نيست که چون خدا نامحرم است لباس مي‌پوشيم. لباس احترام است. مردم بايد حجاب را رعايت کنند. اين حجاب براي مردها هم هست. بعضي از جوان‌ها پيراهن رکابي مي‌پوشند. سينه و بازويشان پيداست. طوري که اگر يک دختر و زن جوان ببيند تحريک مي‌شود. قرآن مي‌گويد: ديگران را به گناه تشويق نکنيد. «وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوان‏» (مائده/2) در کار خير کمک کنيد. در گناه کمک نکنيد. آقايي که ابزار ماهواره و موسيقي و گناه را به خانه مي‌آورد، اين روز قيامت مسئول است. خدا مي‌گويد: من يک بچه پاک به تو دادم. تو چشم و گوش بچه را با چه آشنا کردي؟ همه اعضاي ما امانت دست ماست.
اگر من يک نوار به شما دادم. گفتم: اين نوار امانت است. بعد ديدم صداي گربه روي آن ضبط کردي. خدا يک نوار در مغز من گذاشته است. اين نوار را نبايد با هر شنيدني پر کنيم. نمي‌گويم فقط آيه و حديث! حرف حق، علمي باشد. طنز باشد ولي حق باشد. قرآن روي حق و باطل تکيه مي‌کند. درست باشد، منطقي باشد. الآن اين موبايل‌ها و اين فضاي مجازي نعمت است. ما از اين چقدر استفاده مي‌کنيم؟ براي ريختن آبروي افراد راحت در فضاي مجازي هرچه مي‌خواهيم مي‌گوييم. اينها مي‌ماند. مثلاً اگر گفتند: قرائتي دروغ گفت. اين ديگر مي‌ماند، شما سي سال ديگر کلمه قرائتي را با کلمه دروغ مي‌آوري. مي‌گويي: قرائتي دروغ گفت. دلمان به چه خوش است. مثلاً يک دروغي را بگوييم که در عوض به سايت ما مراجعه کنند. يک ميليون مراجعه کردند، به چه قيمتي؟ به قيمت دروغ گفتن، دروغ گفتن و دروغ نوشتن هردو گناه کبيره است. شما با دروغ مراجعين سايت را زياد مي‌کني. اين کمال است؟ چقدر ارزش دارد؟ بنده الآن در تلويزيون حرف مي‌زنم. فرض که تمام مردم ايران پاي سخنراني من باشند. ذخيره‌ي قيامت من است؟ نه. يک ميمون هم برقصد همه دورش جمع مي‌شوند.
يک آقايي سخنراني‌هايش خيلي شلوغ بود. گفت: عجب عزتي، عجب شهرتي، چه نفوذ کلامي، چه استقبالي، همينطور که مي‌رفت ديد يک جايي دو برابر است جلسه خودش آدم هست. ترمز کرد. گفت: ببخشيد. چه کسي اينجاست؟ گفتند: يک ميمون مي‌رقصد! شما دروغ مي‌گويي: که فلاني مرد. فلاني مريض شد. فلاني ورشکست شد. ناوگان آمريکا چه کرد. چه دروغ کشوري، چه دروغ لشگري، به چه قيمتي و مي‌خواهيم چه چيزي را بدست آوريم؟ حضرت امير فرمود: قيمت تو بهشت است. خودت را مفت نفروش. حالا اينهايي که دروغ نوشتند، بعد به سايتشان مراجعه شود، چه چيزي گيرشان مي‌آيد. دست شما در يک لحظه مي‌خارد، مي‌خاراني لذت بخش است. بعدش نه اينجا چيزي است نه اينجا. چقدر خدا به ما مي‌گويد: حواست جمع باشد، تو حيف هستي. خدا روح خودش را در تو دميده است. «وَ نَفَخْتُ‏ فِيهِ مِنْ رُوحِي‏» (حجر/29) روح خدا در توست. «سخر لکم، خلق لکم، متاعاً لکم» ابر و باد و ماه و خورشيد براي توست. آنوقت تو دروغ مي‌گويي که مردم به سايت تو مراجعه کنند. به چه قيمتي؟
مواظب باشيد، سايت هم ديوار کوچه است. هم مي‌شود نوشت زنده باشد. هم مي‌شود نوشت مرده باد! اسير اينها نباشيم. بنابراين اين مسأله که لباس نماز را گفتيم که فقط لباس براي محرم و نامحرمي نيست. براي احترام است. من به خانه يکي از مراجع صد ساله رفتم. ايشان حال نداشت و خوابيده بود. تا من وارد شدم با زحمت کمي بلند شد، عمامه‌اش را سر گذاشت. گفت: خوش آمديد. اجازه مي‌دهيد من بخوابم. من به احترام شما عمامه سر گذاشتم. بعد دوباره عمامه را برداشت و خوابيد. از ذهن من نمي‌رود. با اينکه من يک صدم او سواد دارم. ولي وقتي مرا ديد، از رختخواب بلند شد و لباسش را پوشيد و دوباره لباس را در آورد. اين احترام است. شما وقتي يک کسي وارد مي‌شود بلند مي‌شويد، احترام است.
نقل شد که جنازه يک يهودي را مي‌بردند. حضرت ديد و بلند شد ايستاد. جنازه که رد شد حضرت نشست. گفتند: آقا يهودي بود! گفت: انسان که بود. انسان احترام دارد ولو يهودي و مسيحي. ما دو حق داريم. حق اسلامي، حق انساني. بعضي حق را مسلمان هستيم، چون مسلمان هستيم بايد اين کارها را بکنيم. بعضي وقت‌ها مسلمان نيستيم، ولي انسان که هستيم. حضرت امام صادق(ع) با جمعي داشتند مي‌رفتند، ديدند يک کسي در بيابان دستش را تکان مي‌دهد. حضرت فرمود: برويد ببينيد چه مشکلي دارد؟ رفتند و برگشتند. حضرت فرمود: مشکلش چه بود؟ گفتند: آب مي‌خواست. فرمود: به او آب داديد؟ گفتند: نه. يهودي بود. فرمود: يهودي باشد. مگر يهودي بايد تشنه باشد؟ برويد آبش بدهيد. انسان که هست.
شريعتي: امروز صفحه 496 قرآن کريم، آيات ابتدايي سوره مبارکه دخان در سمت خداي امروز تلاوت مي‌شود.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏، حم‏ «1» وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ «2» إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ «3» فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ «4» أَمْراً مِنْ عِنْدِنا إِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ «5» رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ «6» رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ «7» لا إِلهَ إِلَّا هُوَ يُحْيِي وَ يُمِيتُ رَبُّكُمْ وَ رَبُّ آبائِكُمُ الْأَوَّلِينَ «8» بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ يَلْعَبُونَ «9» فَارْتَقِبْ يَوْمَ تَأْتِي السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِينٍ «10» يَغْشَى النَّاسَ هذا عَذابٌ أَلِيمٌ «11» رَبَّنَا اكْشِفْ عَنَّا الْعَذابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ «12» أَنَّى لَهُمُ الذِّكْرى‏ وَ قَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِينٌ «13» ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ قالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ «14» إِنَّا كاشِفُوا الْعَذابِ قَلِيلًا إِنَّكُمْ عائِدُونَ «15» يَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْكُبْرى‏ إِنَّا مُنْتَقِمُونَ «16» وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَ جاءَهُمْ رَسُولٌ كَرِيمٌ «17» أَنْ أَدُّوا إِلَيَّ عِبادَ اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ «18»
ترجمه: به نام خداوند بخشنده مهربان‏، حا، ميم. به كتاب روشنگر سوگند. ما آن را در شبى مبارك و فرخنده نازل كرديم، ما همواره انذار كننده بوديم. در آن (شب مبارك) هر امر مهمى بر طبق حكمت الهى تفصيل و تبيين مى‏شود. (نزول قرآن در شب قدر و فيصله امور در آن شب،) امرى (و اراده‏اى) است از طرف ما، همانا ما فرستنده (همه انبيا) هستيم. (نزول كتاب و فرستادن انبيا) از طرف پروردگارت رحمت بزرگى است، همانا او خود شنواى داناست. پروردگار آسمان‏ها و زمين و آنچه ميان آنهاست، اگر اهل يقين باشيد. هيچ معبودى جز او نيست، اوست كه زنده مى‏كند و مى‏ميراند و پروردگار شما و پروردگار پدران پيشين شماست. (كافران اين را باور ندارند،) بلكه آنان در شكى (عميق و پيوسته با حقايق) بازى مى‏كنند. پس منتظر روزى باش كه آسمان دودِ نمايانى را با خود مى‏آورد. (دودى كه) همه مردم را فرا مى‏گيرد. اين است عذاب دردناك. (مردم مى‏گويند) پروردگارا اين عذاب را از ما دفع كن، ما ايمان مى‏آوريم. اين بيدارى براى آنان چه سود؟ در حالى كه پيامبرى روشنگر به سراغشان آمد. (ولى اعتنا نكردند) سپس از او روى گرداندند و گفتند: او جن‏زده‏اى است كه تعليمش داده‏اند. البتّه ما براى مدّت كمى بر طرف كننده عذاب هستيم (لكن) شما دوباره از سر گيرنده هستيد. روزى كه ما با قدرتى بزرگ (شما را) خواهيم گرفت، همانا كه انتقام گيرنده‏ايم. و همانا ما قبل از اين كفّار، قوم فرعون را آزموديم و پيامبرِ با كرامتى به سراغشان آمد. (موسى به آنان گفت: بنى‏اسرائيل، اين) بندگان خدا را به من واگذاريد (تا آزادشان كرده و از استثمارشان نجات دهم) همانا من براى شما پيامبرى امين هستم.
شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد و بعد ادامه فرمايشات شما را مي‌شنويم.
حاج آقاي قرائتي: سوره دخان، 29 سوره قرآن با حروف مقطعه است. «الف، لام، ميم، عين، سين، قاف» خواندن سوره دخان شب 23 ماه رمضان سفارش شده است. اين سوره اشاره به شب قدر دارد. «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ» سوره قدر مي‌گويد: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ القدر» قرآن را شب قدر فرستاديم. اينجا مي‌گويد: شب قدر شب مبارکي است. بعد مي‌گويد: «فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ» تمام کارها در شب قدر تفرقه مي‌شود که اين ثروتمند مي‌شود. اين بدبخت مي‌شود. اين بخاطر اين عمل اينطور مي‌شود. يعني شب تصويب بودجه است. مثل مجلس، مجلس در سال يک روز است که آن روزي که بودجه تصويب مي‌شود، آن روز همه وزارتخانه‌ها در کمين هستند که کميسيون تلفيق، تکليف بودجه روشن شود. شب قدر شبي است که سرنوشت يک سال مقدر مي‌شود. شب با برکتي است. هرکاري شب قدر هزار برابر مي‌شود. خيلي‌ها هستند مي‌خواهند خمس بدهند، شب قدر خمس مي‌دهند. چون يک ميليون در شب قدر انگار هزار ميليون است. شب قدر يک نفر را افطار بدهيد انگار به هزار نفر افطار داديد. شب قدر شب مبارکي است.
شريعتي: نکات پاياني شما را در مورد نماز مي‌‌شنويم.
حاج آقاي قرائتي: يکي از سؤال‌ها اين است که بعضي وقت‌ها مي‌گوييم: آقا باران نمي‌آيد، نماز باران بخوانيد. مي‌گويد: مي‌ترسم بخوانم باران نيايد. آنوقت آبروي امام جمعه برود. مي‌گويند: امام جمعه نماز باران هم خواند، باران نيامد. اين منطقي نيست. مثل اينکه به يک فوتباليست مي‌گوييم: برو گل بزن. مي‌گويد: مي‌ترسم بروم گل بخورم. تو فوتباليست هستي، کارت را انجام بده. گاهي گل مي‌زني و گاهي نمي‌زني. خدا به ما دستور داده، نماز باران خوانديم باران نيامد. يکبار ديگر هم بخوانيم. شما تبر را که برمي‌داري چوب را بشکني. اگر تبر زدي چوب نشکست، دوباره مي‌زني. اينقدر مي‌زنيم تا بشکند. سر سفره نوشابه هست، مي‌خواهي درش را باز کني، باز نمي‌شود. دور نمي‌اندازيم. هي دست به دست مي‌کنيم تا يک نفر باز کند. من نماز باران خواندم، باران نيامد، آن آقا بخواند. يکي بخواند تا باران بيايد. اصلاً خود نماز باران خواندن، با خدا حرف زدن لذت است. مگر هرکس شيرجه مي‌رود، مي‌خواهد از درون حوض استکان بيرون بياورد؟ خود شيرجه کيف دارد ولو چيزي در استخر باشد يا نباشد. بعضي مي‌گويند: شما هدفت از شيرجه چه بود؟ هيچي. خود اينکه من بي‌نهايت کوچک با بي‌نهايت بزرگ حرف بزنم، خوب است. الآن مي‌خواهي با مديرکل حرف بزني بايد کلي زحمت بکشي، وقت قبلي بگيري، آخرش هم جيره بندي مي‌کنند، مي‌گويند: هفت دقيقه، ده دقيقه. خدا گفته: هرچه مي‌خواهي با من حرف بزن. همين که به من اجازه دادند با خدا حرف بزنم، با خالق خودم حرف بزنم، اين سنت‌ها را بايد احيا کنيم و نترسيم. نشد که نشد. مثل دعا، مگر هرچه دعا مي‌کنيم فوري بايد مستجاب شود. دعا مي‌کنيم و دعا مستجاب مي‌شود. جالب است داريم اگر دعايي مستجاب نشد، مي‌گويد: بنده من دست‌هايت را بالا آوردي و ده مرتبه هم يا رب، يا رب گفتي، دعايت را مستجاب نکردم. اما در عوض يک چيز ديگر به تو مي‌دهم. در عوض يک بلا را از تو دور مي‌کنم. يا به نسلت مي‌دهم. يا براي قيامتت ذخيره مي‌کنم. اينها همه در منابع ما هست که 1- يا خودش مستجاب مي‌شود. 2- يا مشابه‌اش مستجاب مي‌شود. 3- يا يک بلا از ما دفع مي‌شود. 4- يا براي نسل ما مي‌گذارند. 5- يا براي قيامت ما مي‌گذارند. لذا روز قيامت يک هدايايي را به افرادي مي‌دهند، مي‌گويند: اين هديه براي اين است که دعا کردي و مستجاب نکرديم، اين به جاي آن است. مي‌گويد: اي کاش هيچکدام از دعاهايم مستجاب نشده بود. چون من قيامت نيازم بيشتر از دنياست. بنابراين دست بالا بيايد، محروم نيست. ما نبايد اصرار داشته باشيم که يک چيزي حتماً بشود. بگوييم: خدايا ما تقاضايمان اين است، هرطور خودت صلاح مي‌داني.
شما به دکتر که چند سال درس خوانده نمي‌گويي: آمپول را کجا بزن. قرص را چند تا بده. اينکه شما مي‌گويي: شش ساعت به شش ساعت، هشت ساعت به هشت ساعت کن! اينکه مي‌گويي: شربت با قاشق مربا خوري، اجازه بده من با قاشق غذا خوري بخورم. هرچه گفت: چشم بگوييم. يک دکتر چند سال درس خوانده، ما تسليم او هستيم. چرا ما تسليم خدا نيستيم. يعني ما خدايي را ياد خدا مي‌دهيم. مي‌گوييم: خدايا اگر مي‌خواهي خداي خوبي باشي، به آنچه من مي‌گويم گوش بده. يعني نسخه مي‌نويسيم براي اينکه خدا، خدايي کند. بندگي خودمان را بلد نيستيم، خدايي را ياد خدا مي‌دهيم. شما دعا کن، نماز باران را بخوان. آمد الحمدلله، نيامد الله اکبر!
گاهي راجع به نماز مي‌گويند: چطور شما گفتيد نماز جماعت، از حساب و کتاب بيرون رفت؟ يک سال جناب پزشکيان، آن زمان که وزير بود در اجلاس نماز آمد. در سخنراني يک چيزي گفت، من از او ياد گرفتم. مي‌گفت: شما اگر يک انگشت داشته باشي، با آن تلفن مي‌گيري. اگر دو تا داشته باشي سطل ماست را بلند مي‌ کني. اگر سه تا داشته باشي سيب زميني و پرتقال برمي‌داري. اگر چهارتا داشته باشي، سطل آب را بلند مي‌‌کني. اگر پنج تا داشته باشي، آمپول هم مي‌زني. اگر ده تا داشته باشي حساب و کتاب ندارد. ديگر همه کار مي‌کني. يعني هيچکس نگفته با ده تا انگشت چند رقم کار مي‌کنيم. يعني هيچکس در تاريخ پيدا نشده بگويد: يک شغلي مي‌خواستم يک آدم يازده انگشت مي‌خواستم. متأسفانه چون من ده انگشت داشتم مرا استخدام نکردند. هيچ کاري روي کره زمين نيست که نياز به آدم يازده انگشت داشته باشد. اگر يک نفر به يک نفر اقتدا کند، يک رکعت 150 رکعت مي‌شود. اگر دو تا بيشتر، به ده تا که رسيد حساب و کتاب ندارد. انگشت‌ها هم به ده تا رسيد ديگر حساب و کتاب ندارد.
شريعتي: انشاءالله خدا به شما سلامتي و عافيت بدهد. دعا بفرماييد و همه آمين بگوييم.
حاج آقاي قرائتي: خدايا به آبروي هرکس که نزد تو آبرو دارد، همه انبياء و اوصياء و صديقين و صالحين، به آبروي همه آبرومندان درگاهت ما را جزء زيانکاران دنيا و آخرت قرار نده. ما را جزء غصه‌خورها و اهل حسرت روز حسرت قرار نده. مشکلات فرد و جامعه و دولت و ملت ما را حل کن. ما را دشمن شاد نکن. هر طرحي عليه ما و اسلام و مسلمين هرجاي دنيا هست، طرح را طرح بر آب و طراحش را نابود بفرما. از الآن تا ابد قلب امام زمان را از ما راضي و ما را براي امام زمان سرباز وفادار و فداکار قرار بده.
شريعتي: والحمدلله رب العالمين، و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.