برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: نماز
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين قرائتي
تاريخ پخش: 17- 11 -95
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
شريعتي: سلام ميکنم به همهي شما بينندهها و شنوندههاي عزيزمان. ايام دهه فجر را به همه شما تبريک و شادباش ميگويم. اين ايام مبارک را گرامي ميداريم. انشاءالله شاهد پيشرفت و تعالي کشور عزيزمان ايران اسلامي باشيم و انشاءالله دست به دست هم بدهيم براي برقراري عزت و پيروزي نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران. خوشحاليم در کنار شما هستيم. حاج آقاي قرائتي سلام عليکم خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي قرائتي: سلام عليکم و رحمة الله.
شريعتي: اگر خاطرتان باشد هفته گذشته حاج آقاي قرائتي در مورد نماز براي ما گفتند و نکات خوبي را شنيديم. امروز هم ادامهي فرمايشات جلسه گذشته را براي ما خواهند گفت. انشاءالله خداوند همه ما را از نمازگزاران واقعي قرار بدهد و انشاءالله شيريني نماز را به ما بچشاند.
حاج آقاي قرائتي: بسم الله الرحمن الرحيم. «الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
من هم دههي فجر را به همه تبريک ميگويم. سلام و صلوات خدا و رحمت و لطف خدا نثار کساني باشد که با خون خودشان، با زحمتهاي خودشان اين انقلاب را به وجود آوردند. انشاءالله خدا به ما توفيق بدهد که از اين انقلاب پاسداري کنيم و خيانت نکنيم.
ما در جمهوري اسلامي از اول انقلاب در تلويزيون آمديم. 37 سال بدون يک شب جمعه تعطيلي درسهايي از قرآن را داشتيم و پولي هم نگرفتيم. توفيقي بود که خدا به ما در اثر خون شهدا داد. در نهضت سوادآموزي 50 درصد مردم بيسواد بودند، الآن نزديک به ده درصد بيسواد داريم. از افراد بيسواد، افراد زيادي ادامه دادند و سيکل و ديپلم گرفتند، دانشگاه رفتند، فوق ليسانس و دکتر و آيت الله شدند. يعني از همان قدم اولي که با سواد آموزي آشنا شد، ديگر خودش ادامه داد. منتهي اين اول با نهضت سواد آموزي شروع کرد. در ستاد نماز ما، جوانها يادشان نميآيد، در جادهها رستورانهايي که بود نمازخانههايش يک جاي تنگ و سياه و کثيف بود. ولي الآن صدها مسجد خوب در جادههاست. در آموزش و پرورش نماز نبود. الآن دهها هزار نماز جماعت، يعني بين سي تا چهل هزار نماز جماعت هست و اجباري هم نيست، البته بايد خود وزير بيايد بگويد که دانشگاه چه کرده است. منتهي قفلهايي را شکستيم. پنج قفل به دانشگاه بود. پنج قفل را انقلاب شکست. باقي جاها هم بايد قفلها را بشکنيم. قفل اينکه دانشگاه بايد در شهرهاي بزرگ باشد. چه کسي گفته؟ به چه دليل؟ اين قفل را شکستند. دانشگاه بايد وسط شهر باشد. چه کسي گفته؟ به چه دليل؟ در حاشيه شهر هم ميشود دانشگاه باشد. دانشجو بايد اين سني باشد. چه کسي گفته؟ هرکس درس را ميفهمد. ولو سيزده ساله باشد. لازم نيست حتماً بيست ساله باشد. سيزده ساله است ولي ميفهمد. بايد سر کلاس بنشيند. استاد بايد اينقدر سن داشته باشد. چه کسي گفته؟ هرکسي ميتواند درس بدهد. هرکس ميتواند درس را بفهمد. دانشگاه بايد از شنبه تا چهارشنبه باشد. چه کسي گفته؟ پنجشنبه و جمعه هم کلاس ميگذارند. همين الآن هم که 37 سال است از انقلاب رفته هزارها قفل به دست و پاي ما هست که بايد خمينيهاي زمان و رجاييهاي زمان، نواب صفويهاي زمان بيايند و اين قفلها را باز کنند.
من چون ليسانس هستم نبايد کار کنم. چه کسي گفته؟ امام باقر ميليارد ميليارد باسوادتر از تو بود. بيل دست ميگرفت. حضرت امير بيل دست ميگرفت. چه کسي گفته چون شما فوق ليسانس هستي ديگر در روستا جاي تو نيست، حتماً بايد به شهر هجرت کني؟ افرادي هستند که براي اينکه ايجاد اشتغال کنند ميگويند: افرادي را بيرون کنيم که نيروهاي جوان بيايند. اين يک دليلي دارد وگرنه خيلي از افرادي که بازنشسته شدند، تازه اول کارشان است. پير و ناتوان نيستند و خيلي هم از جوانها بهتر هستند. منتهي يک قراري با دولت بستند بايد به قرارشان عمل کنند. قرار اين بوده که سر سي سال کنار برود، براساس قرارداد است. وگرنه از نظر عقلي و قرآني و حديثي نداريم که کسي که سي سال کار کرد کنار برود.
من خودم 55 سال است طلبه هستم، حالا کنار بروم؟ تازه تجربه پيدا کردم و ميتوانم تجربههايم را به طلبههاي جوان منتقل کنم. به هر حال قفل است. قرآن يک آيه دارد. ميگويد: از کارهاي پيغمبر اين است که قفل باز کند. «وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِي كانَتْ عَلَيْهِمْ» (اعراف/157) اغلال، غُل و زنجير است. يک قفلهايي به جامعه بند شده که پيغمبر بايد اين قفلها را باز کند. حالا گاهي با بيان و گاهي با عمل، يکي از قفلها اين است.
انسان زن پسرش را نميتواند بگيرد. يعني پدر من نميتواند با خانم من ازدواج کند. در زمان جاهليت ميگفتند: همينطور که زن پسر را نميشود گرفت، زن پسر خوانده را هم نميشود گرفت. اگر يک کسي، کسي را به خانه آورد و گفت: تو پسر خواندهي من، بزرگش کرد. داماد شد و بعد اين داماد زن را طلاق داد، همينطور که زن پسر حتي بعد از طلاق نميشود گرفت، زن پسرخوانده را هم نميشود گرفت. زيد پسر خوانده پيغمبر بود، زنش را طلاق داد. خدا به پيغمبر گفت: اين زني را که زيد طلاقش داده برو بگير. تا اين سنت را بشکني! که گرفتن زن پسر خوانده بعد از طلاق مشکلي نيست. عملاً خود پيغمبر قفل شکني عملي کرد.
يک سري پولهايي خرج ميکنيم، گير خودمان هستيم. در ازدواجمان، الآن ازدواج قفل شده است. بايد يک افرادي بيايند قفلها را باز کنند. انقلاب ما خيلي از قفلها را باز کرد. ثابت کرد که يک معلم با فضيلت مثل رجايي ميتواند رئيس جمهور شود. ثابت کرد يک پسر سيزده ساله مثل حسين فهميده ميتواند رهبر شود. امام فرمود: رهبر من پسر سيزده سالهاي است که به خودش نارنجک ميبندد. دهها هزار اسير در شکنجه صدام بودند ولي به صدام بله نگفتند. خيلي انقلاب درسهاي بزرگي را به ما داد. البته دنيا عليه ماست. آمريکا عليه ماست. ولي به لطف خدا با همه مخالفتها ايران امروز و ايراني امروز با ايراني ديروز فرق دارد. الآن ايران استخواني در گلوي آمريکا شده است. الآن آمريکا همه را قورت داده و فقط ايران استخوان در گلوي آمريکاست. استخواني هم که در گلوي اسرائيل مانده است، حزب الله است. دو استخوان هست که براي اينها کابوس شده است. اينها لطف خداست. ما بايد قدرداني کنيم. خدا به پيغمبر ميگويد: من به تو کوثر دادم. «إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ، فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ» (کوثر/1 و2) معلوم ميشود نماز بهترين شکر است.
در مورد نماز در جلسهي قبل صحبت کرديم، گفتيم: چند سؤال هست يکي از سؤالها اين است که ميگويند: قرآن که ميگويد: «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ» (عنکبوت/45) نماز انسان را از فحشا و منکر باز ميدارد، پس چرا بعضي انسانها فحشاء و منکر انجام ميدهند؟ اين «تنهي» را بد معنا ميکنند. نگفته: «ان الصلاه تمنع» مانع است يعني نميگذارد. «تنهي» يعني تلنگر است! پليس سر چهارراه و سوتي که ميزند، اينها تلنگر براي راننده خلافکار است. ولي معنايش اين نيست که حالا که پليس هست ديگر کسي خلاف نميکند. ممکن است سر همه چهارراهها پليس هم باشد و سوت هم بزنند، اما راننده کار خودش را بکند. نميگويد: پليس مانع است، ميگويد: پليس تلنگر ميزند. لباس سفيد تلنگر است براي اينکه با لباس سفيد روي زمين سياه ننشين. معنايش اين نيست که با لباس سفيد نميشود نشست. مراقب باش! راههايي هست که ما بايد مزه نماز را بچشيم. نماز ذکر است. «وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي» (طه/14) ذکر خدا هم شيريني دارد. «حلاوة ذکرک» کسي که عاشق کسي شد، اسم معشوقش را که ميبرند کيف ميکند. ما بايد عاشق خدا باشيم. همه با هم بايد عاشق خدا باشيم. عاشق خدا شدن اين است که توجه به نعمتها داشته باشيم.
خيلي خدا به ما نعمت داده است. با پي ميبينيم. با استخوان ميشنويم. با زبان حرف ميزنيم. در درون خودمان نگاه کنيم. تناسب بدن را نگاه کنيم. اگر خورشيد به ما نزديکتر بود چه ميشد؟ ميسوختيم. شما سوار هواپيما که ميشوي ميگويند: سي و سه هزار پا فاصله ما با زمين است. هر پا هم تقريباً يک وجب است. شش کيلومتر از زمين جدا ميشويم. با اينکه ده کيلومتر از زمين جدا شديم، هواي بيرون چهل درجه زير صفر است. روي زمين که بوديم بيست درجه بالاي صفر بود. شصت درجه اختلاف دما در فاصلهي شش، هفت کيلومتري. پس اگر خورشيد يک خورده بيشتر فاصله داشت ما يخ ميزديم. نابود ميشديم. اين نعمتهايي که خدا به ما داده است. نعمت حافظه، يکبار امام خميني(ره) به آيت الله صدر گفته بود که يکبار خدا حافظه را از من گرفت. يک ربع ساعت فکر کردم يادم آمد اسم من روح الله است. انسان گاهي وقتها اسم بچههايش يادش ميرود.
لذا قرآن ميگويد: «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها» (ابراهيم/34) نگفته: «وَ إِنْ تَعُدُّوا أنعَمَ اللَّهِ»، «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ» يعني يک نعمت را هم نميتوانيد احصاء کنيد. يکوقت نعمتهاي خدا را نميشود حساب کرد. يکوقت ميگويد: يک نعمت هم نميتوانيد حساب کنيد. چون يک نعمت بند به خيلي از چيزها ميشود. اشک ما شور است. بله شور است ولي آب نمک نيست. اين شوري است که از بيست ماده ترکيب شده است.
همين تنظيم آب دهان ما اگر زياد توليد ميشد همه ما بايد يک سطل دستمان بود. اگر کم توليد ميشد همه بايد يک سرم در دهانمان بود. تنظيمش مهم است. اين بُرش دندانها، اگر دندانها يکسره بود و برش نداشت، هرجاي دندان ما درد ميگرفت، بايد کل دندان را ميکنديم. چين و چروکهاي گوش، اگر گوش ما مثل پيشاني بود صدا را ميفهميديم ولي نميدانستيم از کدام طرف است. تا ميگفتند: آقاي قرائتي! من بايد به شش طرف نگاه کنم. اين امواج و چين و چروکها باعث ميشود جهت صدا را تشخيص بدهم.
ما يک نعمت را هم نميتوانيم حساب کنيم. اينهايي که نماز ميخوانند ولي اشتباه ميکنند و کار بد هم ميکنند، از نعمتها غافل هستند. نماز کامل «تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ» است. نماز با شرايطش مهم است. ما خم و راست ميشويم و نماز ميخوانيم ولي مثل انگورهاي پلاستيکي است که روبروي تاکسي آويزان است. انگور نيست، مشابه آن است. وگرنه حديث داريم نماز مثل نهر آبي است که از در خانهي شما جاري شود و انسان روزي پنج مرتبه خودش را بشويد. نه روزي پنج بار دستت را در آب بگذار. بايد خودت را بشويي. غَسلَ يعني شستن، نگفته: مثل نهر آبي است که درونش بروي. ممکن است آدم داخل نهر برود ولي خودش را نشويد. چرک برود و چرک بيرون بيايد. يا وقتي ميگوييم: «اياک نعبد» فقط بنده تو، يعني ديگر بندهي هرکس و ناکسي نشويم. «الحمدلله» ستايش براي توست. يعني بله قربان گوي کس ديگر نشويم. «الله اکبر» تو بزرگ هستي. يعني باقي مهم نيست. نمازي که با لقمه حلال باشد، با توجه باشد، با حضور ذهن باشد. حديث داريم از نماز مقداري قبول است که حواست جمع است، لذا بعضي نماز که ميخوانند، يک دهم از نمازشان قبول است.
آقايي منبر رفت، پول خوبي به او دادند. سال ديگر منبر رفت، خيلي پول کمي دادند. پرسيد: چرا؟ گفت: پارسال قرآن و حديث خواندي من با اسلام آشنا شدم. امسال حرفهاي روزنامه را خواندي، من پول روزنامه را به تو دادم. حرفهايي که زدي حرفهايي بود که در روزنامهها بود. «لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِم» (نحل/44) يعني خدا چه نازل کرده است؟ حرفهايي که خدا نازل کرده براي ما بگو. نه چيزهايي که در روزنامه است. بعضي روزنامهها که در يک صفحه يک چيز مينويسند، در يک صفحه مينويسند: نکته صفحه قبل تکذيب شد. مثل اينکه جاي خالي دارند! اقامهي نماز، نماز به پا داشتني است و خواندني نيست. نماز ما خواندني است. وگرنه وقتي ميگويند: مسجد برو پشت سر يک انسان عادل نماز بخوان، يعني چه؟ يعني پشت سر فاسق نبايد باشي. هميشه سعي کن پشت سر عادل باشي. رو به قبله بايست، يعني رو به خانهي کس ديگر نايستيم. به طرف خانه خدا بايستيم.
حمد را بخوانيم يعني هر کلمهاي را نگوييم. فقط اين کلمه را بگوييم و به اين سو نگاه کنيم. تمام کارهايت صد در صد بايد خالص باشد. اگر نمازت براي خداست، اما مکاني که ميايستي براي خدا نيست. ميگويي: صف اول بروم که دوربين مرا نشان بدهد. اگر مکان براي غير خدا باشد نماز باطل است.
يک کسي نماز ميخواند، يک مرتبه موقع قنوت ديد دوربين جلوي آمده است، انگشتش را اينطور کرد. اگر مکان براي خداست اما اول وقت نماز بخوانم، يک زماني نماز بخوانم که بگويند: اين آدم خوبي است. باز نماز باطل است. اگر يکي از واجبات براي غير خدا باشد، نماز باطل است. اگر يکي از مستحبات براي غير خدا باشد نماز باطل است. اگر واجب براي خداست، مستحب براي خداست، مکان براي خداست، زمان هم براي خداست، در يک قيافهاي باشم، آن براي غير خداست. باز هم نماز باطل است. مثل توپ فوتبال که هرجايش سوراخ شود بازي لغو ميشود. يک سوزن هرجاي توپ بخورد بازي لغو ميشود.
اين نماز، نماز صد در صدي انسان ساز است. لذا اگر نماز ما را باز نداشت، بايد در نمازمان شک کنيم. امام فرمود: اگر کاري کرديد که آمريکا از شما تعريف کرد بايد در اسلام خودتان و در موضع گيري خودتان شک کنيد. چون کاري کرديد که رئيس جمهور آمريکا ميگويد: خوب هستيد. حديث داريم اگر ديديد نماز ميخوانيد و گناه ميکنيد، در نمازتان شک کنيد. منتهي نگوييم حالا که گناه ميکنيم پس اين کارها را هم نکنيم. بعضيها ميگويند: ما که گرفتار فلان گناه شديم، ديگر نميخواهد نماز بخوانيم. برو باقي کارهايت را درست کن! يعني گاهي يک گناه، مثل ورشکستهها که وقتي دو تا چکشان برميگردد، ميترسند. فرار ميکنند! اول برگشت يک چک دل اين را خالي ميکند، ميگويد: عجب پس ما اينقدر بدهکار هستيم. پس بگذار يک خرده ديگر قرض کنيم و فرار کنيم! لذا در قرآن داريم اگر گناه کردي حتماً نماز بخوان. نگو: تو گناه کردي نميخواهد نماز بخواني. بگو: تو که گناه کردي، حتماً نماز بخوان.
يک آقايي داشت ميرفت، يک فقير را در کوچه ديد و به او پول داد. اينکه همراه آقا بود گفت: به اين پول نده. گفت: چرا؟ گفت: ترياکي است. گفت: اِ... ترياکي است. برگشت دوباره به او پول داد. گفت: چرا دوباره پول دادي؟ گفت: شما گفتي ترياکي است، پس خرجش سنگينتر است. اگر ما گناه کرديم قرآن ميگويد: «إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئات» (هود/114) يعني با نمازت آن را بشوي. چون کار اينها روي همديگر اثر دارد. خوبيها ميتواند بديها را ببرد. بديها هم ميتواند خوبيها را ببرد. آنجا که بدي ميآيد خوبيها را از بين ميبرد، آيهاش اين است «حَبِطَتْ أَعْمالُهُم» (بقره/217) يک خلافي کردي، خوبيهايت از بين رفت. مثل کسي که مهماني ميدهد، آخرش آدم يک فحش به مهمانها ميدهد. اين بديها، خوبيها را از بين ميبرد. بعضي آيات داريم خوبيها، بديها را از بين ميبرد «وَ يُكَفِّرَ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِم» (فتح/5) تو بدي خيلي داشتي. اما بخاطر اين خوبي، بديهاي تو از بين رفت.
مثالي که ميزنم مرحوم فلسفي(ره) ميگفت. يک کسي يک شاگردي دارد بيست سال در مغازه يا کارخانه کار ميکند. بيست سال خوب خدمت ميکند. ولي يک مرتبه ميبيند همين شاگردي که بيست سال است خوب کار ميکند، بچهاش را دارد زير آب خفه ميکند. قصد خفه کردن بچهاش را دارد. اين با عملش تمام بيست سال را پر داد. برعکس اين هم يک شاگردي هست بيست سال کج کاري و کم کاري ميکند. استادش را زجر ميدهد. ولي يکبار بچهي استاد در آب ميافتد، استاد وارد خانه ميشود ميبيند شاگردش در آب پريد که بچه را نجات بدهد. تمام گذشتهاش را ميبخشد. اين معناي تکفير است.
يکوقت يک کسي به من گفت: انگشترت را به من بده. گفتم: چرا؟ گفت: ميخواهم هروقت نگاهش کردم يادت بيافتم. گفتم: ميخواهي ياد من بيافتي؟ به تو نميدهم تا هروقت ديدي نيست، ياد من بيافتي. تا انگشتت را ديدي بگويي: قرائتي انگشترش را به من نداد. هروقت کار بد کرديم، نماز بخوانيم. نبايد بگوييم: چون من يک چنين گناهي کردم، ديگر آدم بدي هستم. نگذار بدي باعث شود تو نماز نخواني. قرآن ميگويد: «إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئات»
شريعتي: بعضيها ميگويند: ما آب که از سرمان گذشت، چه يک وجب، چه صد وجب، ديگر نماز نميخوانيم. کار بد کرديم. ولي بعضيها ميگويند: ما اينقدر کار بد کرديم که ديگر رويمان نميشود نماز بخوانيم.
حاج آقاي قرائتي: خداوند در قرآن نگفته: «يحب التائبين» گفته: «يُحِبُّ التَّوَّابِين» (بقره/222) تائب يعني کسي يکبار توبه کند. تواب يعني کسي که هي خلاف ميکند و هي توبه ميکند. ميگويد: اصلاً من دوستت دارم. خدا گفته: من تو را دوست دارم. کجا ميروي؟ يا ميتوانم کثافتها را تبديل به عبادت کنم. در باغچه آب لجن فرو ميرود و گل بيرون ميآيد. خدا در باغچه «يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» (فرقان/70) ميکند. آب کثيف به باغچه ميرود و از آن طرف ميوهي شيرين بيرون ميآيد. پس همان کاري که در باغچه ميکند، در باغچه دل ما هم ميتواند بکند. خدا ميتواند سيئات ما را بگيرد و تبديل به حسنه کند.
شهيد بابايي دانشجوي آمريکا بود. ولي ايراني بود از قزوين براي خلباني به آمريکا رفت. متخصص شد و خلبان قهاري شد. بعد وقتي خلبان شد تمام تخصص خودش را در خدمت امام خميني گذاشت. حديث داريم حضرت مهدي(ع) که ظهور کند متخصصين درجه يک دنيا ميآيند، تخصصشان را در اختيار آقا ميگذارند. اولين گروه نيروي هوايي هما فران بودند. آمدند با امام بيعت کردند. يعني آنچه شاه خرج اينها کرده بود و دوره ديده بود، خودشان و نيرويشان و تخصصشان را در خدمت امام گذاشتند.
افرادي داريم در يک دقيقه عوض شدند. فرعون ساحرهاي درجه يک «سَحَّارٍ عَلِيمٍ» (شعرا/37) را جمع کرد، نه در منطقه بلکه در کل مناطق، «فِي الْمَدائِنِ حاشِرِين» (شعرا/36) همه شهرها را بگرديد، جادوگر درجه يک را بياوريد با سحر و جادو آبروي موسي را بريزد. جادوگرهاي درجه يک آمدند و به فرعون گفتند: اگر با سحر و جادو آبروي موسي را بريزيم به ما پول ميدهي؟ «إِنَّ لَنا لَأَجْرا إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبِين» (اعراف/113) اجر و مزدي به ما ميدهي؟ اگر ما غالب شديم و با سحر و جادو آبروي موسي را ريختيم، به ما سکه ميدهي؟ «قالَ نَعَمْ» بله! «وَ إِنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ» (اعراف/114) اصلاً کارت سبز ميدهم شما در دربار بياييد. شما جزء مقربان هستيد. اينها ساعت هشت منتظر يک سکه بودند که آبروي پيغمبر را بريزند. تا معجزهي موسي را ديدند همه به سجده افتادند و گفتند: «آمنا» به موسي ايمان آورديم.
امام صادق فرمود: انسان وجودي است که ساعت هشت به يک سکه چشم دارد، هشت و ده دقيقه ميگويد: کرهي زمين کوچک است. يعني ساعت هشت سکه برايش بزرگ است، هشت و ده دقيقه کرهي زمين برايش کوچک است. فرعون گفت: شما را تکه تکه ميکنم! ضربدري شما را ميکشم. يعني دست راست پاي چپ و پاي چپ و دست راست! دو تا پا را قطع نميکنم که سينه خيز برويد. دو تا دست را قطع نميکنم که با پا راه برويد، ضربدري شما را به درخت خرما آويزان ميکنم. گفتند: «فَاقْضِ» دستور بده ما را بکشند! تو کسي نيستي. «ما أَنْتَ قاضٍ إِنَّما تَقْضِي هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا» (طه/72) تو فقط ميتواني در اين دنيا قضاوت و حکم کني. اين ده دقيقه پيش يک سکه ميخواست. حالا به فرعون ميگويد: کرهي زمين چيزي نيست. تو در کرهي زمين حکومت ميکني و کرهي زمين هم چيزي نيست.
گاهي انسان هرچه هم گناه کرده باشد ميتواند برگردد. ما در همين انقلاب کساني را داشتيم که به جبهه رفتند که ميگفتند: او اصلاً جبههاي نبود! اين حزب اللهي نبود. تحول پيدا کردند. مگر مردم جاويد شاه نميگفتند؟ چطور در دههي فجر و قبل و بعدش گفتند: مرگ بر شاه؟ همان خدايي که جاويد شاه را به مرگ بر شاه تبديل ميکند، آدم بد را هم ميتواند به آدم خوب تبديل کند. همان خدايي که در باغچه آب سياه و لجن را به گل خوشبو تبديل ميکند، شما را هم ميتواند درست کند. بايد بخواهيم و هيچوقت هم دير نيست. هرچه هم توبه شکستيم، خدا ميگويد: «يُحِبُّ التَّوَّابِين». به کساني«يُحِبُّ التَّوَّابِين» را ميگويد که از نظر رواني خودشان را باختند. ميگويند: ما بارها توبه کرديم ديگر به درد نميخورد. ميگويد: نه من تو را دوست دارم. نميگويد: توبهات را ميپذيرم. ميگويد: دوستت هم دارم. ممکن است يک کسي را در زندان عفو کنند، اما ديگر دوستش ندارند. بنابراين ما نبايد بگوييم: حالا که بد شديم و فلان گناه را کرديم ديگر کار از کار گذشته است. انسان در هر شرايطي نماز را ترک نکند.
شريعتي: امروز صفحهي 482 قرآن کريم، آيات 47 تا 54 سوره مبارکه فصلت در سمت خدا تلاوت خواهد شد.
«إِلَيْهِ يُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ ما تَخْرُجُ مِنْ ثَمَراتٍ مِنْ أَكْمامِها وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى وَ لا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَ يَوْمَ يُنادِيهِمْ أَيْنَ شُرَكائِي قالُوا آذَنَّاكَ ما مِنَّا مِنْ شَهِيدٍ «47» وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَدْعُونَ مِنْ قَبْلُ وَ ظَنُّوا ما لَهُمْ مِنْ مَحِيصٍ «48» لا يَسْأَمُ الْإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَيْرِ وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَيَؤُسٌ قَنُوطٌ «49» وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ رَحْمَةً مِنَّا مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ هذا لِي وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى رَبِّي إِنَّ لِي عِنْدَهُ لَلْحُسْنى فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِما عَمِلُوا وَ لَنُذِيقَنَّهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلِيظٍ «50» وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأى بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَرِيضٍ «51» قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ثُمَّ كَفَرْتُمْ بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِي شِقاقٍ بَعِيدٍ «52» سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ «53» أَلا إِنَّهُمْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقاءِ رَبِّهِمْ أَلا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ «54»
ترجمه: آگاهى به زمان وقوع قيامت تنها به خداوند باز مىگردد، و هيچ ميوهاى از غلاف خود خارج نمىشود و هيچ مادّهاى باردار نمىشود و بار نمىگذارد مگر به علم او، و روزى كه (خداوند) آنان را ندا كند: شركاى من (كه مىپنداشتيد) كجا هستند؟» گويند: «با بانگ رسا به تو مىگوييم: هيچ گواهى (بر گفتار و عقيدهى خود) نداريم.» و هر چه را كه از پيش همواره مىخواندند، از نزد آنان محو شود، و مىفهمند كه برايشان هيچ راه فرارى نيست. انسان منحرف از دعاى خير خسته نمىشود و هرگاه شرّى به او رسد پس بسيار مأيوس و نوميد مىشود. و اگر بعد از سختىاى كه به انسان رسيده از طرف خود رحمتى به او بچشانيم حتماً مىگويد: «اين رحمت، حقّ من است» (و چنان مغرور مىشود كه مىگويد:) گمان نمىكنم قيامتى بر پا شود و اگر هم به سوى پروردگارم بازگردانده شوم حتماً براى من نزد او بهترين (منزلت) خواهد بود.» پس ما كسانى را كه كفر ورزيدند، حتماً به آن چه انجام دادهاند آگاه خواهيم كرد، و قطعاً از عذاب سخت به آنان خواهيم چشاند. و هرگاه به انسان كافر نعمتى بخشيم، روى گرداند و خود را كنار كشد و هرگاه شرّى به او رسد پس دعايى طولانى كند. بگو: به من «خبر دهيد كه اگر قرآن از جانب خداوند باشد سپس شما به آن كفر ورزيديد، كيست گمراهتر از آن كه در مخالفت شديد با قرآن باشد؟» ما در آينده نزديكى آيات خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنان نشان خواهيم داد، تا برايشان روشن شود كه قطعاً او حقّ است، آيا كافى نيست كه پروردگارت بر هر چيزى گواه است؟ آگاه باش كه مردم از ملاقات پروردگارشان (در قيامت) در شكّى عميق هستند. آگاه باش كه او به هر چيزى احاطه دارد.
شريعتي: «اللهم اذقني حلاوة ذکرک» انشاءالله خداي متعال شيريني ذکر خودش را و نام و ياد و نماز را به همه ما بچشاند. خوشحاليم که همراه شما و خدمت حاج آقاي قرائتي عزيز هستيم. از نکته قرآني اين صفحه براي ما خواهند گفت.
حاج آقاي قرائتي: اين صفحهاي که تلاوت شد يک کلمه درونش بود که به حرفهاي قبل ما ربط داشت. انسان نبايد بگويد: چون گناه کردم ديگر به درد نميخورم. ديگر نماز نخوانم. «فَيَؤُسٌ قَنُوطٌ» گله ميکند که چرا انسان مأيوس است؟ يأس از گناهان کبيره است. در قرآن دو رقم گناه داريم، «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِر» اگر شما گناهان کبيره را انجام نداديد، «نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُم» (نساء/31) گناهان کوچک را ميبخشيم. اينکه گناه کبيره چيست و گناه صغيره چيست، همه علما و همه روايات اولين گناه کبيره را يأس از رحمت خدا ميدانند. انسان بگويد: من ديگر به درد نميخورم! کار از کار گذشته است. اين يأس خيلي خطرناک است.
نقل شد کسي پردهي کعبه را گرفته بود، ميگفت: خدايا مرا ببخش! بعد ميگفت: ميدانم نميبخشي. به او گفتند: اين چه حرفي است که ميزني؟ گفت: شما ميداني من چه کسي هستم؟ گفت: من کسي بودم که از يزيد پول گرفتم رفتم کربلا امام حسين را بکشم. چنين جنايتي کردم. به او گفتند: گناه يأس تو از کربلا رفتن تو بيشتر است. وحشي نزد پيغمبر آمد و گفت: من در احد عموي تو را کشتم. حمزه سيد الشهداء را کشتم. راه توبه هست؟ پيغمبر فرمود: بله. مسلمان شوي خدا تو را ميبخشد. نبايد مأيوس شويم. يأي از گناهان کبيره است.
خدا آيت الله شهيد دستغيب را رحمت کند. ايشان دو کتاب دارد. يکي گناهان کبيره و يکي قلب سليم است. هردو هم کتابهاي خوبي است. ما به شيراز خدمت ايشان رفته بوديم. ايشان يک خاطره نقل کرد و گفت: يک بنده خدايي در جلسه صحبت ميکرد من وارد جلسه شدم. ميخواست تعريف مرا کند، گفت: آيت الله دستغيب صاحب گناهان کبيره! آيت الله دستغيب ميگفت: خوش انصاف من کتاب گناهان کبيره را نوشتم، کتاب قلب سليم را هم نوشتم. بگو: صاحب قلب سليم آمد، چرا ميگويي صاحب گناهان کبيره آمد؟ البته اين در جامعه ما هم هست. افرادي هستند يک نقطه ضعف را ميگيرند، همان را پخش ميکنند.
من سالهاست در تلويزيون هستم. حالا يک دسته گلي آب دادم، يک کلمه را غلط بگويم، همين کلمه غلط را برميدارد، آنقدر بزرگ ميکنند. تمام گناهان انجامش گناه است. يعني اگر عرق خورديم گناه است. اگر دروغ گفتيم، غيبت کرديم، گناه است. انجام بدهيم گناه است. يک آيه داريم ميگويد: اگر انجام ندهي، همين که در دلت از اين کار خوشت آمد، گناه است. «يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفاحِشَة فِي الَّذِينَ آمَنُوا» (نور/19) يعني خوشش ميآيد فحشاء نسبت به مؤمنين شايعه پيدا کند. مؤمني خلافي کرده اين در دلش دوست دارد خلاف اين مؤمن پخش شود. همين که دوست داري، گناهي که من مسلمان کردم پخش شود. در دلت خوشت ميآيد. ولو پخش هم نکني، گناه کردي. يک کسي را مسخره ميکنند شما در دلت قند آب ميشود. يک کسي در برف راه ميرود، زمين ميخورد. شما ميخندي. يک کسي يک کلمه را اشتباه ميگويد.
من روي منبر يکوقت گفتم: شمر(عليهالسلام)! اشتباه کردم. همين کلمه را برميدارند، منتشر ميکنند. اگر عيب مسلماني را به ديگري منتقل کردي، عذاب اليم داري. عذاب اليم غير از عذاب شديد است. بعضي از عذابها، عذاب مُهين است. عذاب مُهين اين است که لجن به لباس کسي بريزي . شما به لباس من لجن بريزي، با اين کار به من اهانت کردي. عذاب شديد سر و صدا دارد، مثل بشکهاي که از بالا به پايين بيافتد. آدم ميترسد! ولي درد ندارد. اليم مثل سنجاق است که در استخوان فرو ميرود. کسي اگر لذت ببرد که زشتي عيب و نقص کسي پخش شود، همين که دوست داري اين کار شود عذاب دردناکي دارد.
خدايا قلب ما را قلب سليم و مُنيب قرار بده. همه ما را از همه لغزشها نسبت به خودمان و اينکه دوست داشته باشيم آبروي ديگران را بريزيم، از همه اين خطرها همه ما را حفظ بفرما.
شريعتي: انشاءالله خدا به همه ما کمک کند تا بتوانيم عامل به اين نکاتي که در اين برنامه ياد ميگيريم و ميشنويم باشيم. در ماه جمادي الاول روزهاي پنجشنبه ميزبان حاج آقاي انصاريان خواهيم بود.
با هرچه عشق نام تو را ميتوان نوشت *** با هرچه رود راه تو را ميتوان سرود
بيم از حصار نيست که هر قفل کهنه را *** با دستهاي روشن تو ميتوان گشود
بهترينها را براي شما آرزو ميکنم. «اللهم عجل لوليک الفرج»