اپلیکیشن شبکه سه
دریافت نسخه اندروید

مشاهده محتوا

95-08-16-حجت الاسلام والمسلمين قرائتي – آثار تربيتي نماز

حجت الاسلام والمسلمين قرائتي – آثار تربيتي نماز
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: آثار تربيتي نماز
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين قرائتي
تاريخ پخش: 16- 08-95

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
شريعتي: «اللهم وفقنا تحب و ترضي و اجعل عاقبتنا امرنا خيرا» سلام مي‌کنم به همه‌ي شما و ايماني که از آن سرشار هستيد. سلام مي‌کنم به شما و خانه‌هاي نوراني شما. سلام مي‌کنم به بيننده‌ها و شنونده‌هاي عزيزمان، انشاءالله هر کجا که هستيد بهترين‌ها نصيب شما شود. حاج آقاي قرائتي سلام عليکم خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي قرائتي: سلام عليکم و رحمة الله.
شريعتي: بحث هفته گذشته ما آثار تربيتي نماز بود. امروز هم ادامه بحث را مي‌شنويم.
حاج آقاي قرائتي: بسم الله الرحمن الرحيم. «الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
من يادداشت‌هايم را بررسي کردم، چيزهايي را يادداشت کردم، بگويم. نماز همه درس است. يعني همين که رو به قبله مي‌ايستيم، يعني رو به خانه خدا ايستادي. وقتي رو به خانه خدا ايستادي، يعني رو به کاخ‌هاي طاغوت‌ها نايست. بسم الله يعني به نام او، يعني به نام کسي ديگر نه. «اياک» يعني فقط بنده او، نه بنده شرق و غرب. نه بنده زور و زر و تزوير.
تمام کلمات قرآن آداب و احکامش همه راز است. به خدا نمي‌شود مهندس گفت. ولي انصافاً مهندس است که در يک کار پنج شش دقيقه‌اي اين همه ظرافت قرار داده است. شير مادر يک غذا بيشتر نيست ولي همه نيازهاي بدن نوزاد از همين تأمين مي‌شود و هر ويتاميني بخواهد در اين شير هست. بعد هم گفته: تکرار کن. آموزش غير از پرورش است. وقتي آدم چيزي را ياد گرفت، مي‌گويد: ديگر بس است، ياد گرفتم. اما پرورش يعني اينقدر بايد تکرار بشود تا جزء ذات تو شود. بايد نهادينه شود. با يک الله اکبر گفتن، بزرگي خدا در روح انسان نفوذ نمي‌کند. با يک نفس کشيدن انسان زنده نيست. اگر نفس کشيدن تکرار شود زنده است. اگر خورشيد نورش بتابد خرما مي‌رسد. يعني هم بايد نماز باشد و هم با تکرار و توجه باشد.
نماز خوب آثارش قابل شمارش نيست. بعضي از ورزش‌کارهاي ما روي لباسشان عکس يک ورزشکار يا هنرپيشه است. اگر نماز بخواني عکس فرشته‌ها روي قلبت مي‌افتد. «يُسَبِّحُونَ‏ لَهُ بِاللَّيْلِ وَ النَّهار» (فصلت/38) عبادت کار فرشته‌هاست. تو اگر بنده خدا شدي با عبادت در حزب فرشته‌ها مي‌روي. در حزب انبياء مي‌روي. اگر عبد شدي همه مردم کره زمين به تو سلام مي‌کنند. «السلام علينا و علي عباد الله الصالحين» يعني انسان در جايگاهي قرار بگيرد که شباهت با فرشته‌ها داشته باشد. شباهت با انبياء داشته باشد. تمام مؤمنين کره زمين روزي پنج بار به او سلام کنند. نماز فقط خم و راست شدن نيست. اين پوست نماز است. مغز نماز يک چيز ديگري است.
در زيارت آل ياسين به امام زمان که سلام مي‌دهيم مي‌گوييم: مهدي جان! سلام بر رکوع و سجودت. يعني ضمن اينکه به امام زمان سلام مي‌کنيم. دانه دانه به حالات نمازش هم سلام مي‌کنيم. حتي نماز امام معصوم را هم بالا مي‌برد و يک شرايط خاصي به او مي‌دهد.
مي‌خواهم آثار نماز در بازار را بگويم. قرآن مي‌گويد: کسي بازاري خوبي است که تا صداي اذان را شنيد مغازه را ببندد. «رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ‏ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّه‏» (نور/37) مرداني که تجارت و داد و ستد اينها را از خدا غافل نمي‌کند. تا گفتند: الله اکبر، مي‌گويد: خدا بزرگتر از اين مشتري است. الله اکبر از اين سود، الله اکبر از اين درآمد، الله اکبر از اين معاشرت، هرچه بود قيچي کنيم.
خدا شهيد مظلوم دکتر بهشتي را رحمت کند. اول انقلاب در مرکز حزب جمهوري بود. از کشورهاي مختلف آمدند داشتند مصاحبه مي‌کردند. وسط مصاحبه‌اش گفت: الآن وقت نماز است. سجاده را پهن کرد و گفت: الله اکبر! اصلاً نگفت که اينها از کشورهاي ديگر آمدند.
گاهي استاد دانشگاه يا يک معلم و طلبه ممکن است مشغول بحث‌هاي علمي باشد. حتي گفتند: اگر مي‌خواهي ببيني علمت مفيد است يا نه، ببين اگر باسوادتر شدي، بندگي تو بيشتر شده است؟ و الا محفوظات است. محفوظات غير از علم است.
يکوقت من نزد علامه طباطبايي رفتم. گفتم: قرآن مي‌گويد: «إِنَّما يَخْشَى‏ اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» (فاطر/28) يعني کسي که عالم شد از خدا مي‌ترسد و براي خدا حريم قائل است. گفت: بله. آيه قرآن است. گفتم: من اول طلبگي سر نماز حالي داشتم     و گريه مي‌کردم حالا باسواد شدم و حواسم پرت شده است. اين چه معني مي‌دهد؟ ايشان تأملي کردند و فرمودند: اينهايي که شما در حوزه خواندي علم نيست. محفوظات است. دانشگاه هم همينطور است. يک چيزهايي مي‌خوانيم فکر مي‌کنيم علم است. نه علم نيست. حضرت علي مي‌فرمايد: «ثمرة العلم العبودية» ثمره‏ى علم، بندگى است. شما اگر مي‌خواهيد ببينيد آموزش و پرورش و دانشگاه ما موفق است يا نه، ببينيد احترام دبستاني‌ها به معلم بيشتر است يا راهنمايي‌ها؟ راهنمايي احترامشان به استاد و پدر و مادر بيشتر است يا دبيرستاني‌ها؟ دبيرستاني‌ها احترامشان بيشتر است يا دانشجوها؟ در دانشجوها سال اولي‌ها بهتر هستند يا آخري‌ها؟ اگر هرچه باسوادتر شديم ادب و تواضع و خضوع ما نسبت به بزرگترها بيشتر شد، آن علم نافع است. اگر علم نافع نباشد، مضر است. در روايات و دعاها داريم، «أعوذ بك من‏ علمٍ‏ لاينفع» (بحار/ ج86/ص18) يعني پناه مي‌برم از علم بي‌خاصيت. چون گاهي علم‌ها حجاب هم هست.
شما يک لامپي که در حياط روشن مي‌کنيد. اين لامپ نور است. اما ديگر ستاره‌ها را نمي‌بيني. ولي اگر چراغ را خاموش کني ستاره‌ها را مي‌بيني. گاهي علم نور است، ولي آدم خيلي چيزها را نمي‌بيند.
اول انقلاب ترور نبود. ما هم از قم به ميدان شوش مي‌آمديم و از آنجا هم جام جم مي‌رفتيم، فيلم ضبط مي‌کرديم و به قم برمي‌گشتيم. در هنگام برگشت به قم به بهشت زهرا رسيديم. خواستم بگويم: براي شادي روح شهداء صلوات ختم کن. تا بلند شدم به مردم نگاه کردم خجالت کشيدم و نشستم. گفتم: تو حجت الاسلام هستي. صلوات ختم کردن براي جوان‌هاي حزب اللهي و کت و شلواري است. نشستم و گفتم: نامرد، تلويزيون از اينهاست. فرار شاه از اينهاست. انقلاب از شهداست. بلند شدم دوباره نشستم. بغل دستي گفت: حاج آقا صندلي شما مشکلي دارد؟ گفتم: نه خودم گير دارم. کاش دو کلمه‌اي که خواندم هم نخوانده بودم. مرگ بر علمي که به آدم غرور بدهد که حتي حاضر نباشد براي شهيد صلوات ختم کند. دست و پاي مادرت را ببوس. فوق ليسانس هستي خوب باش. دست مادرت را ببوس. گاهي آدم يک مقدار درس مي‌خواند ديگر نسبت به مادرش، پدرش، استادش، نياکانش بي‌اعتنا است. ما اکثر خيابان‌هاي‌مان به نام شهدا است. يک صلوات بفرست. وقتي مي‌گذري و مي‌بيني يک صلوات بفرستيد. عکس شهيد را مي‌بيني حتي شهيد را هم نمي‌شناسي، يک الله اکبر بگو. ثواب الله اکبر براي اين شهيد باشد. ثمره‌ي علم اين است که انسان بندگي خدا را بکند.
گاهي آدم يک چيزي را مي‌فهمد و از خيلي چيزهاي ديگر محروم است. صاحب عنواني شده مي‌گويد: او بايد ديدن من بيايد. او بايد بازديد من بيايد. آن کسي که تيزهوش است بايد نمازش هم بهتر باشد. يکوقت يک دانشجو از دانشگاه شريف به دانشگاه تهران آمد. من پيشنماز دانشگاه تهران هستم. ايشان آمد به من گفت: پدر و مادر من نماز نمي‌خوانند. من دلم مي‌سوزد چرا نماز نمي‌خوانند. صبح تا شب با هرکسي حرف مي‌زنند، پنج دقيقه با خدا صحبت نمي‌کنند؟ چه کنم؟ نگاهي به اين جوان کردم و گفتم: تلفن پدرت را به من بده. گفتم: من شما را نمي‌شناسم. امروز پسرت نزد من آمده و مي‌گويد: شما نسبت به نماز کوتاهي مي‌کني. نماز برايت جدي نيست. من کار به حلال و حرام ندارم. به شکرانه‌ي اينکه خدا يک چنين پسري به شما داده که دلش براي نماز شما مي‌سوزد، اين خيلي ارزش دارد. خدا به تو پسري داده که نگران تو است. گفتم: به شکرانه اين پسر نمازت را جدي بگير. مدتي گذشت و پسر آمد و گفت: پدرم نمازش را جدي گرفته است. گفت: يک تلفن هم به مادرم بکن.
چند جمله در قرآن هست. اول مي‌گويد: «وَ ذَرُوا الْبَيْعَ» (جمعه/9) جمعه‌ها، بازار را تعطيل کنيد و به نماز جمعه برويد.‏ وقتي صداي اذان جمعه را شنيديد مغازه را تعطيل کنيد و خودتان را به نماز برسانيد. «فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ» (جمعه/10) نماز جمعه تعطيل شد باز مغازه را باز کنيد. بازار نبايد تعطيل شود.
يک حديث داريم که خدا در همه صداها سه صدا را دوست دارد. صداي قلم دانشمند، چون دانشمندان قديم با ني مي‌نوشتند. صداي پاي سرباز که رژه مي‌روند. صداي چرخ پيرزني که پشم مي‌ريسد. امروز به جاي صداي قلم بايد بگوييم: صداي چاپخانه، به جاي پاي سرباز صداي توپ‌خانه، به چرخ پيرزن صداي کارخانه. يعني هميشه بايد اقتصاد رو به رشد باشد. علم رو به رشد باشد. قواي نظامي رو به رشد باشد. سال به سال و روز به روز توليد علم و قواي مسلح و کارخانه‌هاي ما رونق بيشتري بگيرد.
لقمه حلال خيلي مهم است. کسي اگر لقمه حرام در شکمش باشد نمازش قبول نيست. مثل هواپيمايي که گازوئيل در آن بريزند. نمي‌پرد! چون بايد بنزين مخصوص هواپيما باشد. من نزد کسي در ايران رفتم که دکتراي علوم تربيتي دارد. گفتم: در تمام دنيا آيا براي لقمه حلال هم حرف مي‌زنند؟ گفت: نه اصلاً در فرهنگشان نيست. اينکه لقمه حلال در حق پذيري اثر مي‌گذارد و لقمه حرام آدم را سنگدل مي‌کند، اين اصلاً در کتاب‌ها نيست و وجود ندارد.
من يک کتاب حقوقي دارم که دم نفر دکتراي حقوق نوشتند. 2700 نکته حقوقي در قرآن هست. وقتي اين را ديدم گفتم: من حقوقدان نيستم و به قصد حقوق هم تفسير ننوشتم. فهميديم در حقوق اسلام نکاتي هست که در حقوق بين الملل نيست. ما در هر مسأله‌اي حرف نو داريم منتهي ما به دانشجوها نگفتيم که در شهرسازي هم مثلاً آيه و حديث داريم. در روانشناسي آيه و حديث داريم. ما فقط نماز و روزه و خمس و زکات و حج را گفتيم. ولي اسلام خيلي چيزها را بيان کرده است.
من بيش    از نيم قرن است طلبه هستم. ولي دستم از اسلام خالي است. امام رضا فرمود: اگر مردم بدانند ما چه گفتيم، عاشق ما مي‌شوند. هرکس عاشق ما نيست نمي‌داند ما چه گفتيم. در قرآن يک آيه هست چند بار تکرار شده است. «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏» (انعام/164) يعني گناه من بر گردن شما نيست و گناه شما بر گردن من نيست. به اين آيه عمل نکرديم. اگر کسي همسرش بد بود. استادش بد بود. شريکش بد بود. مي‌گوييم: اين هم بچه آخوند؟ بابا اين نوه آخوند است. حسابش جداست.    قرآن مي‌گويد: نوه فلاني بد شد، بايد بگويي: پدربزرگش بد بود؟ تو چه ديني داري؟ يک بازاري بد است، بايد بگويي: بازاري‌ها بد هستند؟ بايد مواظب باشيم.
قبل از امام خميني، آقاي بروجردي مرجع درجه يک بود. قبل از آقاي بروجردي، آ سيد ابوالحسن اصفهاني مرجع بود. ايشان به يک کسي حکم داد که نماينده آ سيد ابوالحسن اصفهاني در فلان منطقه شود. اين نماينده بد درآمد. هي نامه نوشتند که نماينده شما اينجا خلاف کرد، آنجا خلاف کرد. گفت: مي‌دانم خلاف کرده، گفتند: خوب او را بردار. گفت: وقتي نماينده من نبود نيم کيلو آبرو داشت. نماينده من که شد نيم کيلو، صد کيلو شد. اگر حکمش را بگيرم، نيم کيلو خودش هم مي‌ريزد. دارم فکر مي‌کنم که يک طوري او را بردارم که نيم کيلو خودش از بين نرود. اين مديريت‌ها در ما نيست. يکبار يک کسي را در اوج بالا مي‌بريم و يکبار هم يک کسي را در اوج به زمين مي‌زنيم. اسلام مي‌گويد: حتي کسي هم که زناکار است حق شلاق زدن داري، اما حق سرزنش کردن او را نداري. مشکل جامعه ما همين است. ما دقت نمي‌کنيم.
آقاي دکتر شائق استاد دانشگاه در يزد هستند. چند سال در جنگ اسير بود. يک روز ما يزد رفتيم، گفتيم: هرکس در يزد اهل تفسير هست ديدنشان برويم و همديگر را ببينيم. ايشان آمد و يک خاطره نقل کرد. گفت: من وارد منزل رفيقم شدم. تلويزيون را روشن کردم. ديدم شما در تلويزيون هستي. صاحبخانه گفت: خاموش کن من با آخوند مخالفم! گفتم: چرا؟ گفت: آخوندها عقده‌اي هستند. زمان شاه قدرت نداشتند، حالا که قدرت دارند بدجور حکومت مي‌کنند. گفتم: کلي نگو. تو از چه کسي گله داري؟ گفت: فلاني با ما آشنا بود، مجرم بود، خواستند شلاقش بزنند بردند بازار و در مغازه پدرش شلاق زدند. چرا پسر را جايي شلاق مي‌زنيد که آبروي پدرش هم بريزد؟ مي‌گفت: از وقتي اين صحنه را ديدم تصميم گرفتم رابطه‌ام با آخوندها قطع شود. گفتم: حالا آقاي قرائتي دادستان و قاضي و شلاق زن است؟ با ايشان چه مشکلي داري؟ من تلويزيون را روشن کردم. مي‌گفت: تا تلويزيون را روشن کردم تو اين حرف‌ها را زدي. گفتي: آقاي قاضي مي‌خواهي شلاق بزني چرا در مغازه پدرش مي‌زني؟ پدرش چه گناهي کرده است؟ گناه اين به گردن او نيست. قرآن مي‌گويد: «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏» هرکسي گناهش با خودش است. چرا شلاق را تاب مي‌دهي و مي‌زني؟ چرا کيف مي‌کني؟ مي‌گفت: تو تمام ناله‌هاي او را در تلويزيون گفتي. هي گفت: اِ.. اِ... دارد حرف مرا مي‌زند. بارک الله! ما اسلام را درست معرفي نمي‌کنيم و خوب عمل نمي‌کنيم.
خانه بزرگواري رفتم. يک سوپ براي ناهار آوردند. ما سوپ را خورديم و فکر کرديم پيش غذا است. ديديم غذا همين بود. آمدند گفتند: غذا خورديد؟ گفتيم: اي... گفت: غذا همان بود. گفتم: مي‌گفتيد با نان مي‌خورديم. گفت: ما انقلاب کرديم که زهد اسلامي را پياده کنيم. گفتم: زهد يعني خودت نخور نه اينکه به مهمانت نده. اين بخل اسلامي است. حضرت امير خودش نان خالي مي‌خورد. حضرت ابراهيم دو تا مهمان داشت، يک گوساله چاق را کباب کرد. گاهي کج مي‌فهميم. الآن مشکل ما اخلاق است.         
گناه کسي را به گردن کسي نگذاريم. اسلام را از اسلام شناس بگيريم. بعضي‌ها الکي چيزهايي را مي‌بافند. هرکس اين دعا را هفت بار بخواند چه مي‌شود و چه مي‌شود. اينها را بايد يک اسلام شناس بگويد. مي‌گوييم: خمس و زکات بده. مي‌گويد: من ماليات مي‌دهم. ماليات با خمس فرق دارد. شما ماليات را که به دولت مي‌دهي براي مشکلات خودت مي‌دهي. خمس را براي رفع مشکلات خودت نمي‌دهي. براي فقرا و دين مي‌دهي.
شريعتي: امروز صفحه 391 از قرآن کريم قرار روزانه ماست. آيات 44 تا 50 سوره مبارکه قصص در سمت خداي امروز تلاوت مي‌شود.
«وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِيِّ إِذْ قَضَيْنا إِلى‏ مُوسَى الْأَمْرَ وَ ما كُنْتَ مِنَ الشَّاهِدِينَ «44» وَ لكِنَّا أَنْشَأْنا قُرُوناً فَتَطاوَلَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ وَ ما كُنْتَ ثاوِياً فِي أَهْلِ مَدْيَنَ تَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِنا وَ لكِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ «45» وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَيْنا وَ لكِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِيرٍ مِنْ قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ «46» وَ لَوْ لا أَنْ تُصِيبَهُمْ مُصِيبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَيَقُولُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آياتِكَ وَ نَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ «47» فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا لَوْ لا أُوتِيَ مِثْلَ ما أُوتِيَ مُوسى‏ أَ وَ لَمْ يَكْفُرُوا بِما أُوتِيَ مُوسى‏ مِنْ قَبْلُ قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا وَ قالُوا إِنَّا بِكُلٍّ كافِرُونَ «48» قُلْ فَأْتُوا بِكِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدى‏ مِنْهُما أَتَّبِعْهُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ «49» فَإِنْ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّما يَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ «50»
ترجمه: و هنگامى كه فرمان (نبوّت) را به موسى داديم، تو در جانب‏ غربى (كوه طور) حضور نداشتى و از شاهدان نبودى.ولى ما (اقوامى را) در اعصار مختلف خلق كرديم، پس زمان‏هاى طولانى بر آنها گذشت (و آثار انبيا از دل‏هايشان محو شد، پس تو را با كتاب آسمانى به سوى مردم فرستاديم)، و تو در ميان اهل مَدين اقامت نداشته‏اى تا (از وضع آنان آگاه باشى و بتوانى) آيات ما را (پيرامون مردم مَديَن) بر آنان (مردم مكّه) بخوانى، ليكن سنّت ما اين است كه افرادى را براى هدايت مى‏فرستيم. وآنگاه كه ما (موسى را) ندا داديم، تو در كنار كوه طور نبودى، ليكن (اين وحى و اطلاع از اخبار گذشتگان) رحمتى است از جانب پروردگارت تا تو (به واسطه‏ى آن) قومى را كه پيش از تو هشدار دهنده‏اى برايشان نيامده بود، هشداردهى، شايد آنان متذكّر شوند. و اگر نبود اين‏كه هرگاه مصيبتى در اثر عملكردشان به آنان برسد، مى‏گويند: پروردگارا! (ما كه نمى‏دانستيم) چرا براى ما پيامبرى نفرستادى تا آيات تو را پيروى كنيم و از ايمان‏آورندگان باشيم، (ما هرگز پيامبرى به سوى آنان نمى‏فرستاديم). پس هرگاه از جانب ما (آيات) حقّ براى آنان آمد، گفتند: چرا آنچه (به اين پيامبر) داده شده، شبيه آن چه به موسى داده شده نيست؟ (چرا معجزاتى مثل تبديل عصا به اژدها ويا نزول دفعى كتاب، مثل تورات كه قابل مشاهده باشد ندارد؟! اما) مگر (همين كافران لجوج و بهانه‏گير) به آنچه قبلًا به موسى داده شده بود، كفر نورزيدند؟ (مگر آنها نبودند كه) گفتند: (اين دو كتاب تورات و قرآن) سحرهايى هستند كه پشتيبان‏يكديگرند و (نيز) گفتند: همانا ما به همه‏ى آنها كافريم؟!‏ (اى پيامبر! به آنان) بگو: (اكنون كه منكر هر دو كتاب هستيد) اگر راست مى‏گوييد، شما كتابى از جانب خداوند بياوريد كه از اين دو (كتاب تورات و قرآن) هدايت بخش‏تر باشد تا من از آن پيروى كنم. پس اگر (خواسته و پيشنهاد) تو را نپذيرفتند، بدان كه آنان پيرو هوس‏هاى نفسانى خويش‏اند و كيست گمراه‏تر از آن كس كه بدون (پذيرش حقّ و توجّه به) هدايت و رهنمون الهى، از هوس خود پيروى نمايد؟ همانا خداوند، قوم ستمگر را هدايت نمى‏كند.
شريعتي: دعا بفرماييد.
حاج آقاي قرائتي: خدايا به آبروي امام حسين قسمت مي‌دهيم به ما توفيق بده اسلام را درست بفهميم، درست عمل کنيم و درست به ديگران منتقل کنيم.
شريعتي: السلام عليک يا ابا عبدالله...