حجت الاسلام والمسلمين قرائتي – اهميت نماز
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: اهميت نماز
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين قرائتي
تاريخ پخش: 09- 08-95
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
شريعتي: الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي. سلام ميکنم به همهي شما هموطنان عزيزم. بينندهها و شنوندههاي عزيزمان، اين دعايي است که حاج آقاي قرائتي معمولاً در طليعهي سخنانشان ميخوانند. حاج آقاي قرائتي سلام عليکم خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي قرائتي: سلام عليکم و رحمة الله. اين دعا براي امام سجاد است. در مکارم الاخلاق است. ميگويد: خدايا هرگاه سخن ميگويم، زبانم را به هدايت باز کن. تقوا را به من الهام کن که منحرف نگويم.
شريعتي: بحث هفته گذشته خيلي مورد استقبال قرار گرفت. خيلي از والدين دغدغهي تربيت ديني فرزندانشان را دارند. رابطهي تربيت و نماز را امروز در لا به لاي صحبت امروز شما ميشنويم.
حاج آقاي قرائتي: بسم الله الرحمن الرحيم. «الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
من بعد از جلسه گذشته در يادداشتهايم چيزهاي خوبي پيدا کردم. يک قلم و کاغذ کنار تلويزيون باشد، يک قلم و کاغذ کنار متکا باشد. يک قلم و کاغذ در جيب آدم باشد. هر چيزي شنيديم که ناب بود يادداشت کنيم. وقتي پير شديم اينها ذخيرهي علمي ميشود. من اوراقي را پيدا کردم که ديدم خيلي خوب است. امروز ميخواهم بگويم.
نماز تربيت، تربيت، تربيت اعتقادي هست، رشد فکري، تربيت اجتماعي، تربيت اقتصادي، تربيت خانوادگي، تربيت بدني هم داريم. من اينها را يکي يکي توضيح ميدهم.
کسي که سر نماز ميرود بينهايت کوچک به بينهايت بزرگ وصل ميشود. همين که وصل به يک قدرت غيبي شديم، بزرگ ميشويم. مثل قطره که وصل به دريا شد، دريا ميشود. بچه تنها که در کوچه راه ميرود اگر کسي نگاهش کند، ممکن است بترسد. اما وقتي دستش را در دست پدرش گذاشت، پشتش گرم ميشود. امام حسين(ع) در دعاي عرفه ميگويد: خدايا هرکس تو را دارد چه ندارد؟ هرکس تو را ندارد چه دارد؟ امام خميني خدا داشت، هيچي نداشت. شاه همه چيز داشت، خدا نداشت. امام حسين هيچي نداشت. آب براي خوردن نداشت. جُبهاش را هم کندند. انگشتش را هم قطع کردند. خيمههايش را هم سوزاندند. ولي خدا داشت! الآن اصول دين در خيلي از افراد متوسط به پايين سه چيز است. خوراک، پوشاک، مسکن، خانه، ماشين، تلفن، استخدام رسمي و غيره!
امام حسين خورد و خوراک داشت؟ نه. آب هم براي خوردن نداشت. پوشاک داشت؟ نه. جبهاش را هم کندند. مسکن نداشت؟ نه. خيمههايش را هم آتش زدند. مثل ما براي کساني که نماز نميخوانند مثل کسي است که يک پدر بزرگي مثل من هي به نوهاش ميگويد: آقاجون بيا. او هم پشتش را ميکند. دستش را ميکشد و او هم فرار ميکند. هرچه اين محبت ميکند، او فرار ميکند. در دعا داريم: انگار من ناز ميکنم.
عيب ميکنيم، عيبها را ميپوشاند. چقدر ما تا به حال خلاف کرديم، خدا آبروي ما را نريخته است. در دعا داريم: انگار تو از من خجالت کشيدي. به جاي اينکه من از تو خجالت بکشم، تو خلافهاي مرا ميپوشاني. خداي خوبي داريم. بعضيها ميگويند: چون خدا به من نداده من اينطور ميکنم.
يکبار در حرم امام رضا بودم. دختر خانمي گفت: حاج آقا من هرچه به امام رضا گفتم، گوش نداده است. هيچ کدام از دعاهاي من مستجاب نشده است. گفتم: اول روشن کن که تو بنده خدا هستي يا خدا نوکر توست؟ دوم اينکه از کجا ميداني آنچه ميخواهي به نفع تو است؟ از کجا ميداني که خدا مشابه سازي نکرده است؟ آدم صلاحش را نميداند.
يکوقتي پدرم خانه ما آمد. من سه دختر دارم. گفت: محسن تو غصه ميخوري پسر نداري؟ گفتم: نه! براي يک لحظه هم غصه نخوردم. خدا حکيم است. گفت: فکر کردم که اگر تو سه تا پسر داشتي و هر سه هم شرور بودند، اصلاً نميتوانستي تبليغ بکني. سه تا دختر به تو داده و بر دختر هم مادر حکومت دارد. مادر از دخترها نگهداري ميکند و تو هم ميتواني اين طرف و آن طرف تبليغات کني.
گاهي وقتها ما نبايد غصه بخوريم که چرا سواد علامه طباطبايي را نداريم؟ سواد بوعلي سينا را نداريم؟ تو به همين مقداري که هستي عمل کن ثواب او را داري. ما گاهي وقتها فکر ميکنيم خدا نوکر ما است. امام رضا نوکر ما است. ميگوييم: يک چنين چيزي بده و او هم که نميدهد قهر ميکنيم. ما صلاح خودمان را نميدانيم. بعضي وقتها دعاي ما نميشود و بعد ميگوييم: چه خوب شد نشد.
بنابراين يکي از برکات نماز اين است که انسان بينهايت کوچک به بينهايت بزرگ وصل ميشود. پولدارها که صبحانه عسل و کره ميخورند، يک زنبور در هوا گشته و عسل را درست کرده است. کره هم از شير يک گاو درست شده است. يعني اين شخصيت فرزانه را دو تا حيوان نگه داشتند. يک حيوان کوچک، يک حيوان بزرگ. بعد هم چه کرده است؟ خدا سه تا کارخانه را در اين زنبور قرار داده است. کارخانه موم سازي، کارخانه عسل سازي، کارخانه زهر سازي، سه چهار کارخانه کوچک را در اين قرار داده و اين ميرود شرق و غرب را ميگردد و براي اين آقا عسل درست ميکند. ما چيزي نيستيم. کساني که با خدا ارتباط برقرار نميکنند محروم هستند.
گاهي ما فکر ميکنيم خدا را ميخواهيم که حاجت ما را بدهد. نه خدا را ميخواهيم که خداي ما شود. گاهي وقتها آدم ميگويد: برو بالا بنشين. ميگوييم: چرا؟ ميگوييم: آنجا پرتقالهايش بزرگ است. اين تفکر بچهگانه است. يک وقت ميگويم: برو بالا بنشين، کنار بوعلي سينا بنشين عکس بگير. يعني بو علي سينا را براي بوعلي سينا بودنش ميخواهيم. بعضيها بوعلي سينا را براي پرتقالهايش ميخواهند. ما خدا را ميخواهيم براي اينکه خداي ما است. نبوديم از يک تک سلول انسان آفريد.
من فکر کردم اشک چشم ما يک چيزي مثل آب نمک است که شور است. بعد يک دکتر به من گفت: اين آب نمک نيست. اين اشک از ده ماده است. اين ده ماده بايد ترکيب شود که چشم ما را سالم نگه دارد. يعني ما بايد نماز بخوانيم که يک خورده با خدا حرف بزنيم. با خدا حرف نميزنيم با چه کسي حرف ميزنيم؟ اصلاً نماز خواندن به اندازه خوردن يک انار است. به اندازه اتو کردن دو تا آستين است. اين هم چيزي است که آدم ناز کند؟
قرآن ميگويد: علت اينکه براي بعضي سخت است براي اين است که خشوع ندارند. «وَ إِنَّها لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِين» (بقره/45) چون خشوع ندارند نماز سنگين است. نان سفت را چرا نميخوريم. اين نان را بايد در يک آبي، شيري بريزيم نرم شود. ما بايد دلمان را نرم کنيم. رفيق خدا شويم. اگر رفيق خدا شويم به نعمتهاي خدا توجه ميکنيم.
ميگويد: «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّه» (ابراهيم/34) اين نعمت الله گفته است. ميگويد: شما يک نعمت را هم نميتوانيد در بياوريد. اگر خدا ميگفت: شما نعمتهاي خدا را نميتوانيد بشماريد. ميگفتيم: بله. ميگويد: يک نعمت را هم نميتوانيد بشماريد. چون اين يک نعمت به يک چيزهايي بند ميشود. شما گاهي وقتها يک پسته را با دندان ميشکني. اين کار غلط است. اما با اين کار وابسته به آمريکا ميشويد. چون فشاري که به دندان ميآيد و ترک ميخورد. دندان پوسيده ميشود. دندانپزشک دندان شما را درست ميکند. موادي که با آن دندان شما را پر کرده است، از آمريکا ميآيد. يعني گاهي وقتها انسان يک چيزي را تا آخرش نميداند. «نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ» (يس/12) ما آثارش را هم مينويسيم. گاهي يک بچهاي توپ بازي ميکند. توپش در خانه همسايه ميافتد. در ميزند و ميگويد: ببخشيد توپ را بدهيد. اين بچه که در کوچه توپ بازي ميکرد ظاهرش اين است که توپش افتاده است. اما پدرش ميگويد: ميداني چه کردي؟ توپت به شيشه خورد. دختر من در قنداق بود. شيشه در صورتش ريخت. صورتش پاره شد. برديم چند تا بخيه خورد. اين فردا ميخواهد عروس شود. فقط اين نبود که توپ تو افتاد. آثار اين توپ ممکن است سرنوشت يکي ديگر را عوض کند.
شما چراغ را خاموش ميکني، ظاهرش اين است که شما چراغ را خاموش کردي. اما بايد صبر کني ببيني اين چراغ را خاموش کردي چند تا کفش گم شد؟ چند نفر از پله افتادند؟ چند تا بشقاب شکست؟ چند تا بچه ترسيدند؟ صاحبخانه چقدر خجالت کشيد؟ گاهي وقتها نبايد چيزها را ساده بگيريم. وصل به خدا چه برکاتي دارد؟ قهر کردن با خدا چه آثاري دارد؟ توان تصورش را نداريم. يکي از برکات نماز اين است که بين انسان و خدا آشتي ميدهد.
توجه به نعمتها انسان را از غفلت بيرون ميآورد. انسان غافل است. انسان غافل، قرآن چهار توبيخ دارد. آدمهاي نا اهل را توبيخ کرده است. بعضيها را گفته: «كَمَثَلِ الْحِمارِ» (جمعه/5) اين مثل الاغ است. بعضيها را ميگويد: «كَالْحِجارَةِ» (بقره/74) قلبش سنگ است. بعضي جاها ميگويد: «كَمَثَلِ الْكَلْبِ» (انعام/176) مثل سگ است. بعضي جاها ميگويد: «كَالْأَنْعامِ» مثل گاو است. اين چهار فحش را خدا به انسانهاي نا اهل داده است. توبيخ هم يک جاهايي لازم است. حضرت امير هجده بار در نهجالبلاغه انسانهاي نااهل را به رگبار بسته است. مثل ابولهب که خدا در قرآن ميگويد: «تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ وَ تَبَّ» (مسد/1) بريده باد دست ابولهب. « قبحا لكم» صورتتان قبيح باد. «اَشْبَاحاً بِلَا أَرْوَاحٍ وَ أَرْوَاحاً بِلَا أَشْبَاحٍ» (نهجالبلاغه/ خطبه 108) لاشههاي بيروح، «يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ» (نهجالبلاغه/ خطبه 27) مرد نماهاي نا مرد! گاهي خيلي سنگين بود.
يکي از توبيخهاي خدا اين است که ميگويد: مثل گاو است. بعد ميگويد: از گاو بدتر است. «أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ» (اعراف/179) چون غافل هستند. اين مسألهي مهمي است که انسان غافل نباشد. غفلت از جوانياش، جوانياش کجا ميرود؟ غفلت از آيندهاش، غفلت از فقرا، غفلت از خانواده شهدا و جانبازان، غفلت از زحمات نياکان، غفلت از مسئوليتي که دارند. نماز انسان را از غفلت بيرون ميآورد. انسان تمرکز پيدا ميکند.
مسألهي ديگر اينکه انسان وقتي گفت: الله اکبر، خدايا تو بزرگ هستي. ديگر طاغوت برايش بزرگ نيست. وقتي شاه و شاهپور برايمان بزرگ است که خدا بزرگ نيست. الله اکبر، توجه به بزرگي خدا انسان را از تملق به طاغوت باز ميدارد. وقتي انسان به مبدأ و معاد توجه پيدا کرد مسئول و متعهد ميشود. در اين خانه که زندگي ميکني صاحب و حساب دارد. يکوقتي آدم در يک خانهاي ميآيد که صاحب و حساب ندارد. خدا هست؟ نه. قيامت هست؟ نه. کره زمين يک خانه بي صاحب و حساب است. در اين خانه بيصاحب و حساب هرچه نچاپيم از جيب ما ميرود. چرا اختلاس نکنيم؟ چرا کلاهبرداري نکنيم؟ اما اگر ديدي در اين خانه دور تا دور دوربين است. «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ» (فجر/14) خدا در کمين است و ميبيند. «وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا» (هود/37)، «أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَ اللَّهَ يَرى» (علق/14) ما بدانيم اين خانه صاحب و حساب دارد. حواسمان را جمع ميکنيم. اين جنايتها و خلافهايي که ميشود ما يادمان رفته خانه صاحب حساب دارد. در قرآن يک آيه هست ميگويد: چرا کم فروشي ميکنيد؟ «أَ لا يَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ، لِيَوْمٍ عَظِيم» (مطففين/4و5) فکر نميکني روز قيامت بايد حساب کم فروشيات را بدهي؟ کسي که کم فروشي ميکند بداند بايد حساب پس بدهد. در حلال هم بايد حساب پس بدهد.
توجه به اخلاص انسان را از انواع شرکها دور ميکند. «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُم» (انعام/91) بگو خدا و کاري به کسي نداشته باش. حديث داريم اگر کسي بين خودش و خدا تصفيه حساب کند، مشکلاتش را خدا حل ميکند. آن کسي هم که از تو بدش ميآمد، از تو خوشش ميآيد. مثلاً من ميخواهم شما را راضي کنم، ميبينم شما را راضي کنم خدا راضي نيست. ميگويم: خدايا يا بايد شما را راضي کنم يا ايشان را؟ من تو را راضي ميکنم. حديث داريم حالا که خدا را راضي کردي، خدا دل اين را به تو مهربان ميکند.
اين زن فکر ميکند اگر زياد آرايش کند، شوهرش بيشتر دوستش دارد. هفت رنگ خودش را آرايش ميکند و آخر هم آنطور که بايد دوستش ندارد. بگو: خدايا دل شوهرم را به من مهربان کن. آرايش هم بکن. نميگوييم آرايش نکن. ولي خدا بايد اين محبت را بگذارد. در قرآن داريم: «مَحَبَّةً مِنِّي» (طه/39) محبت از من است. تو فکر ميکني اگر خانهات را اينطور بسازي تو را دوست دارند. خيليها از همه بانکها جز بانک خون قرض ميکنند که خانه شيک بسازند که هرکس ميبيند سوت بکشد. بعد همان که سوت ميکشد، ميگويد: اين از کجا آورده، دزدي کرده است؟ معلوم نيست مال چه کسي را خورده است؟ بعضيها صدايشان در ميآيد. يعني همين که ميخواستي خانه تو را تحسين کنند. همين نديده و نخريده فحش ميدهد. مثل داريم کدخدا را ببين ده را بچاپ. خدا را ببين دل را بچاپ!
من يکجايي سخنراني کردم. يک چيزي گفتم مردم خيلي گريه کردند. من گفتم: حرف من چه اثري گذاشت. جلسه ديگر گفتم، ديدم ميخندند. همان حرف را زدم خنديدند. گفتم: خدا ميخواهد بگويد قرائتي براي تو نيست! تو نيستي. «وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى» (نجم/43) هُوَ يعني خود خودش است. «إِنَّ شانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» (کوثر/3) هُوَ يعني خود خودش است. «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ» (بقره/13) و لذا در دعاها به ما گفتند: براي خدا تکليف روشن نکن. بگو خدايا ميخواهم مکه بروم. «اللهم ارزقني حج بيتک الحرام» خدا آل سعود را نابود کند. نگو: «اللهم ارزقني مالاً لاحجه» در دعا نميگوييم: خدايا پول بده مکه بروم. به ما چه؟ خيليها بدون پول مکه ميروند. خيليها هم پول دارند مکه نميروند. شما چه ميخواهي؟ انشاءالله دخترم دانشگاه برود، انشاءالله فوق ليسانس شود. انشاءالله خوشبخت شود. چه کسي گفت: هرکس فوق ليسانس است خوشبخت است؟ شما بگو: دخترم را خوشبخت کن. ممکن است يک ديپلمه خوشبخت باشد و يک دکتر خوشبخت نباشد. ما قانوني نداريم که هرکس وارد دانشگاه شد حتماً خوشبخت است. هرکس وارد دانشگاه نشد، بدبخت است. محاسباتي ميکنيم که پايش به جايي بند نيست.
يکوقتي يک کسي به من گفت: آقاي قرائتي تو زياد در تلويزيون ميآيي. سبک ميشوي؟ گفتم: حالا اگر تلويزيون آورد من بگويم: کنار برو من ميخواهم سنگين شوم؟ تلويزيون دست يک افرادي بوده است. من نميگويم بياييد. ولي اگر آمدند من نبايد ناز کنم.
يک آقايي بود با تلويزيون قهر بود. آيت الله هم بود. ميگفت: گفتم اگر من مردم جنازه مرا در تلويزيون نشان ندهند. من منزل ايشان رفتم و گفتم: نميگويم همه کارهاي تلويزيون درست است و عادل هستند. ولي تلويزيون براي شهدا هست. اگر شهدا يقه تو را گرفتند و گفتند: ما خون داديم و اين تلويزيون را به تو داديم، تو ميگويي: چون با صدا و سيما قهر بودم حديث نخواندم.
همين امروز صبح من با تمام سران تلويزيون جلسه داشتم. چهل نکته گفتم. شما تذکر بده. لازم هم نيست همه تذکرات مفيد باشد. من آثار سبکي در خودم نديدم. مگر نان مردم را ميخورند سبک ميشوند؟ دست خداست. در مناجات شعبانيه ميگويد: «الهي بيدک لا بيد غيرک زيادتي و نقصي» خدايا فقط دست توست. دست کسي نيست. زياد شوم و کم شوم فقط دست توست. بنابراين ما بايد ببينيم وظيفه ما چيست؟ نماز ما را تنظيم ميکند. ميگويد: وقت خداست. تلفن خدا زنگ ميزند. اذان تلفن خداست. شما اگر استکان ميشويي، تلفن زنگ بزند، شير را ميبندي و تلفن را جواب ميدهي. چطور تلفن زنگ ميزند گوشي را برميداري. اذان هم تلفن خداست، يکبار هم تلفن خدا زنگ ميزند، شير را ببند، نمازت را بخوان. در زندگي چنين شيرينيهايي بايد باشد. ما چقدر غير خدا را رها کرديم و خدا را گرفتيم. «مَنْ أَصْلَحَ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ» اگر بين خودت و خدا اصلاح کني، «أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ» (كافى، ج 8، ص 307) خدا مشکل تو را حل ميکند.
وصل به خدا نشويم يک چيز ساده ما را ميپيچاند. يکوقت در حرم امام رضا بودم. اوايل انقلاب بود. سيم وصل شد. داشتيم با امام رضا حرف ميزديم. يک کسي کنار من نشسته بود. گفت: حاج آقا! اين پول را به فقير بده. گفتم: من زوار هستم. کسي را نميشناسم. خودتان بدهيد. اين پول را تا کرده بود. اندازه يک بادام شده بود. دوباره گفت: حاج آقا اين پول را به فقير بده. گفتم: من زوار هستم و غريب هستم. کسي را نميشناسم. بار سوم گفت: حاج آقا گفتم: بله. گفت: اين پول را به فقير بده. من ناراحت شدم. گفتم: يک بيست توماني را تا کردي و سه بار حواس مرا پرت کردي. گفت: هزار تومان است. هزار تومان سي سال پيش خيلي بود. من تا ديدم هزار تومان است آرام شدم. بعد فهميدم قرآن ميگويد: «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/28) آقاي قرائتي تو با هزار تومان دلت آرام شد. بيست تومان بود غيظ کردي و هزار تومان بود آرام شدي. يعني اگر ما اهل نماز نباشيم ميبازيم.
يکوقت ميبيني باختيم. عمر سعد چه چيزي گيرش آمد؟ بخاطر حکومت ري پسر پيغمبر را کشت. حالا به آن رسيد؟ نه. هرکس سراغ آخرت برود، يعني خالص شود. آخرتش صد در صد است. دنيا هم شايد رسيد. اينطور نيست که آدمهاي مؤمن گرسنگي ببرند. خيليها متدين و مؤمن هستند و دنيايشان هم خوب است. پس پنجاه درصد دنيا، ممکن است خوشبخت شود و ممکن هم هست نشود. ولي آخرتش صد در صد است. جمعاً چقدر دارد؟ 150 تا دارد. صد در صد آخرت دارد. پنجاه درصد دنيا دارد. اما آن کسي که آخرت ندارد. يعني با خدا کار ندارد. فقط دنيا را دارد، ممکن است در دنيا هم صبح تا غروب بدوي و به چيزي نرسي. اين آدمي که سراغ دنيا رفته پنجاه درصد دارد. يعني اگر محاسبه کنيم ما باختيم.
مرحوم مطهري قبل از انقلاب کاشان آمده بود. گفت: آقاي قرائتي اين دعا براي ماه رجب است. اما تو هر روز بخوان. «خاب الوافدون على غيرك و خسر المتعرضون الا لك» باختند آنهايي که با غير خدا گره زدند. وزير دربار زمان شاه دلش ميخواست در محضر هويدا باشد. هويدا ميگفت: امروز خدمت اعلي حضرت همايوني شاهنشاه مشرف شدم! شاهنشاه هم ميگفت: من امروز موفق شدم با کارتر رئيس جمهور آمريکا تماس گرفتم. همه رفتند. اسد الله اعلم وزير دربار کجاست؟ هويدا کجاست؟ شاه کجاست؟ کارتر کجاست؟ قرآن ميگويد: همه چيزها ميپرد. «أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاه» (اسراء/23) فقط آنچه ميماند خداست. رنگ خدا ميماند مثل دم طاووس که رنگش ميماند و زيباست. ولي تخم مرغهايي که ما رنگ ميکنيم با آب دهان پاک ميشود. انسان رنگش ميپرد. قرآن ميگويد: کارهايتان را رنگ خدايي کنيد.
آدم گاهي وقتها نگاه ميکند براي دنيا دويده است. سي سال دويده يک پول بازنشستگي به او ميدهند. حساب ميکند من اين کار را کردم. سي سال کار کردي چقدر حقوق گرفتي؟ بعد ميگوييم: خانهات را چند خريدي؟ ميگويد: 25 سال پيش خانهام را اينقدر خريدم. ميگوييم: حالا چند ميارزد؟ يعني در اين چند سال که دويدي به اندازه خاک خانهات ترقي نکردي. خانه را خريدي 25 سال پيش 25 ميليون، الآن هشتصد ميليون است. گاهي خاک خانه از من بهتر است. «يا لَيْتَنِي كُنْتُ تُراباً» (نبأ/40) نماز ما را از غفلت بيرون ميآورد.
مسألهي اعتقادات ما، کسي که «اهدنا الصراط المستقيم» ميگويد، ديگر سراغ مشاورههاي انحرافي نميرود. دکترهاي مشاورين ما بعضيها متدين هستند و مشاورههايشان خوب است. بعضيها مشاورههايشان خوب نيست. يعني کار به رضاي خدا ندارند. ميگويد: اين کار را بکن به نفع تو است. ميگوييم: حرام است. ميگويد: کاري به حلال و حرامش نداشته باش.
دزدي هندوانه ميدزديد و ميخورد. گفتند: حرام است. گفت: من بخاطر خنکياش ميخورم. کار به حلال و حرامش ندارم. مشاورهها بعضي مواقع انحرافي است. افراد جواني نزد من آمدند که نزد مشاوره رفته و يک چيزي گفته که اصلاً در اسلام نيست. در قرآن گفته: «وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظ» (آلعمران/134) عصباني شدي بايد تقاضاي طلاق کني. خانم شما عصباني شدي بايد تقاضاي طلاق کني؟ خوب اگر هرکس عصباني شود که سنگ روي سنگ بند نميشود. پس اين «وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظ» را خدا براي چه گفته است؟ عصباني شدي قورت بده. طلاقها چقدر روي باقي جوانها اثر ميگذارد. به جوانها ميگوييم: چرا داماد نميشويد؟ ميگويد: پيسر عمهام اينطور کرد. دختر عمهام اينطور کرد. يعني وقتي در فاميل چند طلاق نا به هنگام ميبيند ميترسد.
تمام کلمات ما اتصال به خداست. کسي که رو به قبله ايستاد، يعني ديگر به سمت خانههاي ديگر نايستد. تعليم نماز، تکرار نميخواهد ولي تربيت تکرار ميخواهد. بعضيها فکر ميکنند نماز تکراري است. نماز تکراري نيست. کسي که چاه ميکند، کسي که نگاه کند، فکر ميکند اين تکرار ميکند. ميگويد: ساده است. تکرار نيست، هربار يک مقدار عمق چاه بيشتر ميشود. يک کسي از نردبان بالا ميرود، هر قدم که ميرود بالاتر ميرود. تکرار نيست. نماز تکرار نيست. اگر در نماز توجه داشته باشيم، نماز هجدهم غير از نماز هفدهم است. يک پله بالا آمديم. يک معمار وقتي برج ميسازد. برج هشتادم غير از برج شصتم است. برج شصتم غير از برج سيام است. شايد اين عمل تکراري باشد ولي يک تجربه و بالا رفتن است. نماز تکرار نيست. هرچيزي هم تکرارش بد نيست. نفس کشيدن هم تکراري است. خوب اگر بگوييم: نفس کشيدن تکراري است و نفس نکشيم، ميميريم. جريان خون ما تکراري است. تابش خورشيد تکراري است. چه کسي گفته تکرار بد است؟
نماز در خط فرشتگان قرار گرفتن است. قرآن در مورد فرشتگان ميگويد: «يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهار» (انبياء/20) فرشتهها شبانه روز در حال تسبيح هستند. شما اگر سبحان الله گفتي، جزء فرشتهها ميرويد. اگر با نماز رابطه نداشته باشيم جزء غافلين ميشويم. «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُون» (اعراف/179) نماز در خط انبياء قرار گرفتن است. چون قرآن در مورد انبياء ميگويد: همه اينها عبد ما بودند. شما وقتي بنده خدا شدي، مشخص ميشود جايگاهت کجاست. نماز حتي اولياي خدا را رشد ميدهد. شما وقتي به امام زمان سلام ميکني، ميگويي: «السلام عليک حين تصلي» مهدي جان سلام بر نمازهايت! سلام بر رکوع و سجودت. يعني حتي امام زمان نماز که ميخوانند، نماز قله و اوج مقام ايشان است. ما هم که سلام ميکنيم ميگويد: سلام به حالات خاصش کن.
شريعتي: امروز صفحه 384 قرآن کريم، آيات 77 تا 88 سوره مبارکه نمل براي شما در سمت خداي امروز تلاوت خواهد شد.
«وَ إِنَّهُ لَهُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ «77» إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ بِحُكْمِهِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ «78» فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِينِ «79» إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ «80» وَ ما أَنْتَ بِهادِي الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ «81» وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُونَ «82» وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا فَهُمْ يُوزَعُونَ «83» حَتَّى إِذا جاؤُ قالَ أَ كَذَّبْتُمْ بِآياتِي وَ لَمْ تُحِيطُوا بِها عِلْماً أَمَّا ذا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ «84» وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ بِما ظَلَمُوا فَهُمْ لا يَنْطِقُونَ «85» أَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِيَسْكُنُوا فِيهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ «86» وَ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ وَ كُلٌّ أَتَوْهُ داخِرِينَ «87» وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ إِنَّهُ خَبِيرٌ بِما تَفْعَلُونَ «88»
ترجمه: و البتّه كه آن (قرآن) براى اهل ايمان، مايهى رحمت و هدايت است. بدون شك، پروردگار تو با حكم خود ميانشان داورى خواهد كرد و او صاحب قدرت و آگاه است. پس بر خداوند توكّل كن (و بدان) كه تو بر حقّ آشكار هستى. بىشك، نمىتوانى دعوت خود را به گوش مردگان برسانى، ونمىتوانى كران را آنگاه كه روى برمىگردانند و پشت مىكنند، فراخوانى (و حقيقت را به آنان بفهمانى). تو هدايت كننده كوران از گمراهيشان نيستى؛ تو فقط مىتوانى سخن خود را به گوش كسانى برسانى كه به آيات ما ايمان آوردهاند و در برابر حقّ تسليم هستند. و هرگاه سخن (و وعدهى عذاب الهى) بر مردم حتمى شود، جنبندهاى را براى آنان از زمين بيرون آوريم تا با مردم سخن گويد، كه همانا مردم آيات ما را باور نمىكردند. و (ياد كن) روزى كه از هر امّتى گروهى از كسانى كه آيات ما را انكار مىكنند محشور مىكنيم، پس آنان از پراكنده شدن منع مىشوند. چون گردآيند، (خداوند) مىفرمايد: آيا آيات مرا دروغ انگاشتيد و حال آن كه به آنها احاطهى علمى نداشتيد، آيا شما (در طول حيات جز تكذيب) چه مىكرديد؟ و به خاطر ظلمى كه كردند، حكم (عذاب) بر آنان مقرر گرديد، پس آنها حرفى نمىزنند (و سخنى ندارند كه بگويند). آيا نديدند كه ما شب را قرار داديم تا در آن آرام گيرند و روز را روشنى بخش ساختيم؟ (تا در آن براى معاش خود تلاش كنند) حتماً در اين امر براى كسانى كه ايمان دارند عبرتهايى است. و (ياد كن) روزى كه در صور دميده شود، پس هركه در آسمانها وهركه در زمين است به هراس افتد، مگر آن كس كه خدا بخواهد وهمگى خاضعانه نزد او آيند. و كوهها را مىبينى و مىپندارى كه بىحركتند، در حالى كه آنها همچون ابر در حركتند. (اين) صنعت (ماهرانه) خداست كه هر چيزى را با دقّت ساخته است، او به هرچه انجام مىدهيد آگاه است.
شريعتي: حسن ختام فرمايشات شما را ميشنويم.
حاج آقاي قرائتي: ما امروز همه بحثمان در مورد نماز بود. گاهي بچهها کارهاي خوب زياد ميکنند ولي خواندن نماز يک مقدار برايشان سنگين است. امام رضا(ع) فرمود: با يک افرادي اينطور صحبت کن. بگو: يا قيامت هست يا قيامت نيست. اگر قيامت نبود آن کسي که ده دقيقه نماز خوانده چقدر ضرر کرده است؟ يا کسي که حجاب دارد چقدر ضرر کرده است؟ فرق حجاب خوب و بد نيم کيلو است. در ماه رمضان هم که روزه گرفتيم، يک مقدار ساعات غذا خوردن ما جا به جا ميشود. اگر قيامت نبود آدم مذهبي چقدر ضرر کرده است؟ چند دقيقه نماز خوانده است. نيم کيلو حجابش بيشتر است. ناهار هم سي روز در ماه رمضان عقب افتاده است. اما اگر قيامت بود که به هزار و يک دليل هست، تارک الصلاه چه ميکند؟
چرا ما ساعتها براي گرفتن يک حقوق کار ميکنيم. آيا نعمتهاي خدا به اندازه گرفتن يک حقوق نيست، که با خدا ده دقيقه حرف بزنيم. اينکه فلاني باقي کارهايش خوب است دليل نميشود که نماز نخواند. مثل اينکه بگويند: چشمش سالم است. خوب گوشش کر است. آنچه اسلام ميخواهد، همه چيز بايد سالم باشد. مثل اينکه بگويد: من خمس نميدهم ولي به فقرا کمک ميکنم. من غسل نميکنم ولي در استخر شيرجه ميزنم. من غسل نميکنم در استخر شيرجه ميروم. صبح تا شب هم شيرجه بروي باز هم جُنُب هستي. بايد نيت غسل بکني همانطور که گفتند. ميگويند: آمپول را در رگ بزن. کنارش بزني شفا پيدا نميکني. اگر يک مقدار دندانههاي سوييچ ماشين زياد و کم باشد در ماشين باز نميشود. در پادگان بايد دست را اينجا بزني، اگر يک مقدار بالا و پايين بزني نميشود. بايد فرمولهايي را که خدا گفته عمل کنيم. اينکه من خودم تصميم ميگيرم چه کنم، اين سليقه خودت درست نيست. ما بنده خدا هستيم.
شبانه روز 24 ساعت هست. هر ساعتي چهار تا يک ربع است. 96 تا يک ربع در 24 ساعت هست. يک ربعش را همانطور که خدا گفته عربي بگو. 95 تا يک ربع را هرطور دوست داشتي عبادت کن. اين بي انصافي است که يک ربع با خدا حرف نزني.
شريعتي:
يک سلامم را اگر پاسخ بگويي ميروم *** لذتش را با تمام شهر قسمت ميکنم
السلام عليک يا ابا عبدالله...