حجت الاسلام والمسلمين قرائتي – بهرهمندي بيشتر از عزاي حسيني
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: بهرهمندي بيشتر از عزاي حسيني
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين قرائتي
تاريخ پخش: 25- 07-95
بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين
شريعتي: سلام ميکنم به همهي شما هموطنان عزيزم. خانمها و آقايان، بينندهها و شنوندههاي عزيزمان، عزاداريهاي شما قبول باشد. انشاءالله همه ما زير خيمه سيدالشهداء باشيم. حاج آقاي قرائتي سلام عليکم خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي قرائتي: سلام عليکم و رحمة الله.
شريعتي: شايد يکي از دغدغههاي ما بعد از دهه اول محرم، يکي از نگراني ما اين است که چه کنيم حس و حال ما حفظ شود؟
حاج آقاي قرائتي: بسم الله الرحمن الرحيم. علماي قديم يک کتاب که مينوشتند هرچه جا ميگذاشتند عالم بعدي ميآمد جا افتادهها را کتاب ميکرد. به اين مستدرک ميگفتند. نهجالبلاغه يک جلد است. اما شش جلد مستدرک دارد. من ميخواهم امروز چند دقيقهاي در مورد مستدرک حرفهاي خودم صحبت کنم.
من ماه محرم در کاشان سخنراني ميکردم در مورد خمس هم حرف زدم. امام کاظم زندان بود، شيعيان وقتي ميخواستند خمس برسانند تا مدينه ميرفتند. بعضي از اينها لو ميرفتند و بني عباس اينها را دستگير ميکرد. امام کاظم گفت: ملاقات من نياييد. خمس هم به شما بخشيدم. شما دلواپس خمستان نباشيد. امام کاظم شهيد شد و امام رضا به امامت رسيد. مردم يکي از استانها نامه نوشتند پدر شما امام کاظم خمس را بخشيد. شما هم خمس را ببخشيد. فرمود: مگر خمس بخشيدني است. پدر من بخاطر جان شما خمس را بخشيد که شما گرفتار نشويد. حساب سال هرکسي بايد داشته باشد. اين يک جمله براي اينکه از حرفهاي من برداشت اشتباه نشود. من گفته بودم: احتمالاً در اين شرايط رکود اقتصادي ممکن است بعضي خمس نداشته باشند. اين احتمالاً را برميدارند و ميگويند: قرائتي گفت: خمس ندهيد.
يک کسي عبدالملک بود. يک بنده خدا ميخواست بگويد: يک پولي به ما بده کربلا برويم. ميگفت: يا ايها عبدالملک خر، بعد ميگفت: جي بده تا کربلا بروم. کلمه خرجي را جدا ميکرد و اينطور ميگفت. حالا بايد مواظب باشيم در کلماتي که ميگوييم حتي اگر کسي غلط هم گفت، تحقيق کنيد. اصلاً امکان دارد کسي بگويد: خمس واجب نيست.
يکوقت به من گفتند: تو چرا با فلاني مصاحبه نميکني؟ گفتم: اول انقلاب که شد يک استاني رفتيم. آن زمان مرحوم دکتر بهشتي و بني صدر بود. هي سؤال جواب کردند و يکي از اينها به يکي ديگر گفت: نان ندارد. من گفتم: نان ندارد شما آمديد با من مصاحبه کرديد مگر نان ميخواهيد؟ گفتند: اگر از دهان قرائتي يک چيزي بيرون آمد به نفع بني صدر بود يا به ضرر بهشتي بود اين نان دارد. گفتم: پس شما خبرنگار نيستيد. نان ميخواهيد. من هم تصميم گرفتم ديگر مصاحبه نکنم. روايت داريم واي به حال کسي که ناخنک بزند و يک عيبي از کسي را پخش کند. اين عيبها را نگه دارد در نوار و در فيلم خرج کند و در روز مبادا آبرويش را بريزد.
يک آيه در قرآن داريم ميگويد: «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ» (واقعه/82) يعني رزق شما با همين تکذيبهاست. اصلاً ما يک چيزي درست کنيم که حرف نويي دربياوريم و يک ولولهاي در جامعه بياندازيم و رزق بخوريم. يعني شما با تکذيب نان بخوري. گاهي بعضي مصاحبهها براي خاطر اين است که يک کسي را بکوبد.
مسألهي ديگر اينکه دست شما درد نکند. امام زمان هم از شما راضي است. انصافاً خوب عزاداري کرديد. اين عزاداري امام حسين را هم خود امام حسين مديريت ميکند چون هرسال رونقش بيشتر ميشود. نذوراتي که مردم ميدهند خيلي زياد شده است. خدا جزاي خير به شما بدهد. شما که حسيني هستيد اشکالي داريد از اين مراسم هميشه استفاده کنيد؟ چرا يک حسينيه که صدها ميليون خرج ميکنيد ميسازيد، فقط ده روز باز است؟ خدا يک ذره گوشت به نام لب روي صورت ما قرار داده، ببينيد چقدر از اين لب استفاده ميکنيم. در قرآن گفته: «وَ لِساناً وَ شَفَتَيْن» (بلد/9) يک جفت لب به تو دادم. بعد هم ميگويد: تدبر کن. اين لب چقدر کار ميکند. با همين لب سينه مادر را ميمکيم. با همين لب سخنراني ميکنيم. با همين لب اکسيژن ميگيريم و کربن پس ميدهيم. با همين لب ميبوسيم. با همين لب فوت ميکنيم. چرا از حسينيه دائماً استفاده نکنيم؟ براي کارهاي مختلف استفاده نميکنيم؟ بسياري از روستاها حسينيههاي خوبي داريم، اشکالي دارد روستاهايي که هواي خوبي دارد زنگ بزند به حوزهي علميهاي که هواي آنجا داغ است، بگويد: ما مهدي شهر سمنان هستيم، طلبهها را در اين حسينيه بياوريد، درس بخوانيد. بيست کيلومتر برويد و سه ماه تابستان را تعطيل نکنيد. از حسينيهها درست استفاده کنيم. شما يک حسينيه براي يک دهه محرم درست ميکني. حاضر هستي براي يک گوني آرد يک نانوايي باز کني؟
بايد روضهخواني را در مسجد بياندازيم. دو تا روضه خوان درجه يک داريم. يکي فاطمه زهرا(س) است. بعد از آنکه ديد حق شوهرش را ندادند آمد روضه فدک و روضه مظلوميت خودش و اميرالمؤمنين را در مسجد النبي خواند. يک پارچه دور سرش پيچيد و گفت: «و اعلموا اني فاطمه» بدانيد من فاطمه هستم. يعني روضه مظلوميت اميرالمؤمنين را حضرت زهرا در مسجد خواند. امام زينالعابدين روضه کربلا را در مسجد اموي خواند. يک مسجد بسازيد روضههايمان را در مسجد بخوانيم.
ديشب کسي نزد من آمد و گفت: ميخواهيم يک حسينيه بسازيم. گفتم: در محلهتان مسجد داريد؟ گفت: دور است. گفتم: مسجد اولويت دارد. مسجد در طول سال درش باز است. در مسجد کار واجب ميشود و در حسينيه کار مستحب است.
يک کسي مکه آمده بود، گرمش شده بود. آخر اعمال حج گفت: خدايا ما که آمديم. خودت بودي ميآمدي؟! يعني با خدا عصباني شده بود. يک عيب هم بعضي مسجدها دارند، در حسينيهها جوانها فعال هستند و ابتکارشان را نشان ميدهند. جوان احساس ميکند طرح دارد و ابتکار دارد. مسجدها به جوان راه نميدهند. بعضي مسجدها همه نسل منقرض هستند. مديريت مسجد بايد بچه هم درونش باشد. قرآن يک آيه دارد ميگويد: پدر و پسر با هم مدير باشيد. «طَهِّرا بَيْتِي» (بقره/125) ابراهيم صد ساله، اسماعيل سيزده ساله با هم مسجدالحرام را تطهير کنيد. يعني خادم مسجد يک پيرمرد صد ساله به نام ابراهيم و يک پسر سيزده ساله به نام اسماعيل بود. الآن در هيأت امناي مسجد حتماً بايد يک نفر از نسل نو باشد. يک استاد دانشگاه و يک معلم و يک رزمنده باشد. پيرمرد نود ساله اذان ميگويد. خوب بگذاريد اين پسر جوان اذان بگويد.
يکوقتي من حضرت عبدالعظيم زيارت رفتم. جنازه آقاي مؤذن زاده اردبيلي را حضرت عبدالعظيم آورده بودند. من هم خبر نداشتم. خدا رحمتشان کند. يک صحنهاي ديدم که يکي بالا رفت و مثل مرحوم مؤذن زاده اذان گفت. يعني ده، پانزده نفر مثل خود مرحوم مؤذن زاده اذان گفتند و اين خيلي جالب بود.
مسألهي ديگر اينکه اهل منبر هم افرادي زيادي تشکر کردند که منبرها بعضيها عوض شده است. يعني قرآن روي منبر آمد. سر امام حسين بريده شد ولي قرآن خواند. از سر بريده به نفع قرآن استفاده کرد. ما چرا روي منبر قرآن نگوييم؟ بعضيها هم هنوز روي منبر خواب ميگويند. تاريخ ميگويند. خيلي از خوابها دروغ است. خوابي که حقيقت دارد طبق حديث يک هفتادم وحي است. قرآن صد در صد وحي است.
يکبار در نهضت سواد آموزي يک نفر آمد گفت: خواب امام رضا را ديدم گفته: چرا اينقدر گريه ميکني؟ گفتم: بدهکار هستم. گفته: نزد قرائتي برو بدهي تو را ميدهد. من هم گفتم: شما به امام رضا بگو: شما ديگر مثل بعضي بازاريها نباش. اول پول بفرست بعد... من تقاضا ميکنم از منبريها و همکاران عزيزم که از قرآن بگويند. قرآن به پيغمبر گفت: ميخواهي سخنراني کني بايد از قرآن بگويي. آيهاش اين است براي مردم بيان کن «لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ» (نحل/44) آنچه نازل شده براي مردم بگو. خواب و تاريخ «ما نُزِّل» نيست. يا اينکه سليقههاي شخصيشان را به اسم تحليل سياسي ميگويند. اين درست نيست.
امام حسين ميخواهد بگويد: من بعد از 1400 سال ميليونها آدم را در حسينيه و مسجد کشاندم. تو چه کردي؟ براي اين منبر چند دقيقه مطالعه کردي؟ چقدر وقت گذاشتي؟ عمر مردم هم بيت المال است. مردم وقتي يک چيزي را فهميدند لازم نيست تکرار کني. آدم بايد خوشبخت شود. سعادتمند و فرهيخته و عزيز و نابغه همه يعني خوشبخت شويم. با الفاظ کم بازي کنيم. سيصد بار حسين حسين ميگويد. ده بار حسين حسين بگو. بقيه را از امام حسين حديث بگو. يک زماني در بعضي استانهاي ما چهار تا ليسانس رياضي بود. الآن در بعضي از شهرهاي کوچک هزاران ليسانس است. بچهها باسواد شدند.
من يکوقت خانه آمدم نوه سه ساله من گفت: آقاجان ملاصدرا يعني چه؟ گفتم: ملاصدرا اسم يکي از دانشمندان است. گفت: نه. گفت: ملا يعني با سواد. صدرا يعني باسواد وقتي نميداند چه کند مينشيند فکر ميکند صد راه پيدا ميکند. ملاصدرا! من گفتم: خود ملاصدرا هم نميداند اسمش اين معنا را دارد.
مسألهي ديگر مسألهي نماز است که انصافاً بعد از انقلاب خيلي خوب شده است. مقام معظم رهبري هم در پيام نمازشان تشکر کردند از نماز ظهر عاشورا. غصه ميخوردم که ظهر عاشورا امام حسين و امام زمان سر نماز است، اين دارد سينه ميزند. ولي الآن خيلي نماز خوب شده است. نماز ديگر مطرح شد و جزء عزاداري شد. به نماز عنايت کنيم.
ما چهار رقم نماز داريم. نماز شکر، نماز رشد، نماز انس، نماز قرب. بعضي آيات قرآن ميگويد: نماز بخوان تشکر کن. «فَلْيَعْبُدُوا» چرا عبادت کنم؟ «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» (قريش/4) گرسنه بودي سيرت کردم. نا امن بودي امنيت دادم. «اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ» (بقره/21) «أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ، وَ لِساناً وَ شَفَتَيْن،وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْن» (بلد/8-10) بسياري از آيات قرآن نعمتها را ميشمارد. نعمتها را که شمردي، اين طرف ميگويد: در مقابل نعمتها يک تشکري بکن. اين نماز شکر است. براي کلاس اوليهاست. کلاس دوميها نمازشان، نماز رشد است. ميگويد: اگر نماز بخواني يک کارخانه آدم سازي است. نماز همه چيز تو را تأمين ميکند و تو را رشد ميدهد. غير خدا را از دلت بيرون ميکند. ميگويد: بايد مخلص باشي. فقط براي خدا. حتي اگر مکان تو براي غير خدا باشد يعني جايي باشد که دوربين تو را نشان بدهد. باطل است! زمان براي غير خدا باشد. يعني اول وقت نماز بخواني که بگويند: فلاني نمازش را اول وقت ميخواند. نماز صد در صد خدا باشد. يک جايش سوراخ شود مثل توپ فوتبال بازي لغو ميشود. مکان غصبي باشد. آب غصبي باشد. حق الناس باشد. همه نماز را باطل ميکند. همه بايد صد در صد حلال باشد.
امام جمعه يزد براي من تعريف کرد که امام آمد نماز بخواند پشت در کفش زيادي بود. مردم در سالن نشسته بودند. امام وارد سالن شد ديد کفش زياد است برگشت. گفت: بگوييد فرادي بخوانند. من خواسته باشم در سالن بروم بايد پايم را روي کفش مردم بگذارم. من تصرف در مال مردم نميکنم. گفتند: کفشها را کنار ميزنيم. گفت: کنار بزنيد کفشها قاطي ميشود اينها بايد دنبال لنگه کفششان بگردند و عمر مردم تلف ميشود. بگوييد: فرادي بخوانند. اين مسألهي مهمي است.
يکوقت ستاد نماز يک خودکار ساخت، رويش نوشته بود: حي علي الصلاه! اين طرف نوشته بود: الله! اين را آوردند و دفتر مقام معظم رهبري دادند. آقا يکي از اين خودکارها را ديده بود، خوشش آمده بود و يکي را در جيبش گذاشته بود. ايشان ميگفت: رفتم نماز بخوانم ديدم اين خودکار براي ستاد نماز است. من براي نماز چه کردم که خودکار ستاد نماز را در جيبم گذاشتم؟ برداشتم و يک گوشه گذاشتم و نماز را خواندم. با اينکه مؤسس آقاست و هر سال براي اجلاس نماز پيام ميدهد.
همه چيز در نماز هست. شما اگر در نماز مسواک بزني، يک رکعت نماز هفتاد برابر ميشود. گلاب در نماز هست. گلاب بزني يک رکعت سي برابر ميشود. اگر شانه کني سي برابر ميشود. ازدواج در نماز سهم دارد، کسي ازدواج کند يک رکعت نمازش هفتاد برابر ميشود. ازدواج کردي اخلاقت خوب باشد. بعضيها عزاداري ميکنند و حسيني هستند و عاشق حسين هستند ولي در خانه بداخلاق هستند. حديث داريم اگر زن و شوهري به هم نيش بزنند، نماز هيچکدام قبول نيست. درست هست ولي قبول نيست. مثل چاي در آفتابه است. چاي در آفتابه چاي هست اما کسي نميخورد!
حضور در صحنه يک مسأله سياسي است. تا ميگويند: قد قامت الصلاه همه حاضر ميشوند. ياد شهيد، کربلا را بايد نگه داشت. امام سجاد براي اينکه کربلا را نگه دارد دستور مهر کربلا را داد. فرمود: نمازهايتان را با مهر کربلا بخوانيد. چرا؟ براي اينکه قصه عاشورا در طول تاريخ بماند. لذا به ما گفتند:آب ميخوريد ياد امام حسين باشيد. هر شب جمعه زيارت عاشورا را بخوانيد. نيمه شعبان تولد امام زمان است، سلام به امام حسين کن. نيمه رجب زيارت امام حسين را بخوان. عيد فطر و قربان زيارت امام حسين را بخوان. شب قدر براي حضرت علي است ولي زيارت امام حسين را بخوان. يعني طوري طراحي شد که امام حسين مثل نخي که در دانههاي تسبيح هست در همه دين ما هم نام امام حسين و شهادت و عصمت و عطش باشد. اين هيأتي که جوانها را کشيد و عزاداري کرد. بعد از محرم و صفر اين جوانها را داماد کند. هيأت ازدواج راه بياندازد. بالاخره در محله جوانهايي هستند که در ازدواجشان مشکل دارند. کمک کنيم و مسأله ازدواج را راه بياندازيم. پيغمبر فرمود: حسين از من است و من هم از حسين هستم. يعني تمام دين من از حسين است. ازدواج جزء دين است بايد از عاشورا کمک بگيريم. ما بايد عاشورا را مثل يک قطار درست کنيم و تمام بارمان را با عاشورا حرکت بدهيم.
ما هشت سال با عراق جنگيديم. رهبريشان که عوض شد الآن عراقيها کفش ايرانيها را واکس ميزنند. انواع پذيراييها را از ايرانيها ميکنند. اين يعني اگر رهبري درست شد، مردم همه برادر ميشوند. رهبري فاسد شد به جان هم ميافتند. اين نقش ولايت است.
شريعتي: امروز صفحه 370 قرآن کريم، آيات 61 تا 83 سوره مبارکه شعرا براي شما در سمت خداي امروز تلاوت خواهد شد.
«فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعانِ قالَ أَصْحابُ مُوسى إِنَّا لَمُدْرَكُونَ «61» قالَ كَلَّا إِنَّ مَعِي رَبِّي سَيَهْدِينِ «62» فَأَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَكانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ «63» وَ أَزْلَفْنا ثَمَّ الْآخَرِينَ «64» وَ أَنْجَيْنا مُوسى وَ مَنْ مَعَهُ أَجْمَعِينَ «65» ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِينَ «66» إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ «67» وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ «68» وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْراهِيمَ «69» إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ «70» قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاكِفِينَ «71» قالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ «72» أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ «73» قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا كَذلِكَ يَفْعَلُونَ «74» قالَ أَ فَرَأَيْتُمْ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ «75» أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ «76» فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِي إِلَّا رَبَّ الْعالَمِينَ «77» الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ «78» وَ الَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ «79» وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ «80» وَ الَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ «81» وَ الَّذِي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ «82» رَبِّ هَبْ لِي حُكْماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ «83»
ترجمه: پس زمانى كه دو گروه همديگر را ديدند، ياران موسى گفتند: (ما به دام افتاديم و) آنان به ما دست خواهند يافت. (موسى به آنان) گفت: چنين نيست، قطعاً پروردگارم با من است و مرا هدايت خواهد كرد. پس (به دنبال اين تلاقى،) به موسى وحى كرديم كه عصايت را به دريا بزن. دريا شكافت و هر پارهاى مثل كوهى بزرگ گرديد. آنگاه گروه ديگر (لشكر فرعون) را به آنجا نزديك كرديم. و موسى و هر كه را با او بود، همگى را (از دريا عبور و) نجات داديم. سپس گروه ديگر را غرق ساختيم. البتّه در اين ماجرا، (عبرت و) نشانه روشنى است و بيشتر آنان ايمان آورنده نبودند. و همانا پروردگارت شكست ناپذير و مهربان است. (اى پيامبر!) سرگذشت ابراهيم را بر مردم بخوان. آن گاه كه به پدرش (عمويش آذر) و قومش گفت: شما چه مىپرستيد؟ گفتند: بتهايى را مىپرستيم كه همواره ملازم آنهاييم. ابراهيم گفت: آيا هر گاه آنها را مىخوانيد (يا دعا مىكنيد) سخن شما را مىشنوند؟ يا به شما سود و زيانى مىرسانند؟ بتپرستان گفتند: (نه) بلكه پدرانمان را يافتيم كه اينگونه (پرستش) مىكردند. ابراهيم گفت: آيا در آنچه مىپرستيد انديشه و نگاه (عميق) كردهايد؟ شما و پدران پيشين شما (دقّت كردهايد)؟ البتّه اين بتها دشمن من هستند (و من دشمن آنها)، مگر پروردگار جهانيان (كه محبوب من است). همان پروردگارى كه مرا آفريد و همو راهنماييم مىكند. او كه مرا (هنگام گرسنگى) طعام مىدهد و (هنگام تشنگى) سيرابم مىنمايد. و هر گاه بيمار شوم، همو مرا شفا مىبخشد. او كسى است كه مرا مىميراند، سپس زندهام مىكند. او كسى است كه اميد دارم روز جزا خطاهاى مرا ببخشد. (ابراهيم در ادامهى سخن خود گفت:) پروردگارا! به من حكمت و دانش مرحمت فرما و مرا به صالحان ملحق كن!
شريعتي:
در داغ تو کوه از کمر ميشکند *** محمل نشکست بلکه سر ميشکند
تو از دل من چه انتظاري داري *** وقتي که نماز در سفر ميشکند
سلام ميکنيم به زينب کبري، چه خوب است اين روزها هم يادي از شهداي مدافع حرم و خانوادههاي آنها بکنيم.
حاج آقاي قرائتي: به يک آقايي گفتند برو منبر در مورد علي حرف بزن. ولي وقت زياد نداري. رفت بالاي منبر و گفت: علي علمي داشت... تقوايي داشت... شجاعتي داشت... هي سوت کشيد و پايين آمد. گفتند: اين چه منبري بود؟ گفت: علي بزرگ بود و وقت من کم بود. بيش از يک سوت فرصت نداشتم.
نماز شکر داريم. به بچه ميگويي بابا خوب است؟ ميگويد: بله. چون آدامس خريد. دوچرخه خريد. اما بچه بزرگتر باشد ميگويد: پدر خوب است چون اگر سايه پدر بالاي سرت نباشد ممکن است هرکسي نگاه بد به تو بکند. اسم پدر تو را حفظ ميکند. گاهي آدم به بچه ميگويد: برو بالا بنشين. ميگويد: چرا؟ ميگوييم: ميوه و شيريني زياد است. يکبار ميگوييم: برو بالا بنشين آنجا بوعلي سينا است. در نماز هم با خدا گفتگو ميکني.
يک کسي به من گفت: نميشود نماز را فارسي بخوانم؟ گفتم: نماز هفده رکعت است. کلاً سه ربع طول ميکشد. اين سه ربع را عربي بخوان. 23 ساعت ديگر را فارسي حرف بزن. تو ميخواهي از نماز فرار کني. اينکه انسان با هرکسي و ناکسي حرف ميزند، با خدا ميخواهد حرف بزند برايش سخت است. اين يک بيماري خطرناک است. ما بايد ياد نعمتهاي خدا بيافتيم. در آياتي که تلاوت شد «وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ» مريض بودم خدا شفايم داد. او به من غذا داد. او مرا سيراب کرد. اگر خورشيد يک مقدار ديگر به ما نزديکتر بود، ميسوختيم. سوار هواپيما ميشويم اعلام ميکنند چهل درجه زير صفر است. روي زمين 25 درجه بالاي صفر است. به فاصلهي 33 هزار پا است. دو کيلومتر ما با خورشيد فاصله داريم، اين دو کيلومتر 65 درجه فرق ميکند. يک خورده دورتر بوديم يخ ميزديم. جلوتر بوديم ميسوختيم.
من يک باغ انگور به شما بدهم و بگويم: يک جعبه را به فقير همسايه بده. شما کليد باغ را بگيري و يک جعبه انگور را به فقير ندهي. هرکس ببيند به شما ميگويد: انصاف داشتي؟ خدا گفته: من صد ميليون دادم. بيست ميليون به فقرا بده. پانزده کيلو گندم است، يک کيلو به فقرا بده.23 ساعت با هرکسي حرف زدي، يه ربع هم با خالق حرف بزن. گاهي وقتها آدم وجدانش آرام نيست. شما اگر ببيني همسايهات گريه ميکند اصلاً خوابت نميبرد. ميگويي: مشکل اين چيست؟
«تَحَبَّبَ إِلَي وَ هُوَ غَنِىٌّ عَنِّى» (مصباحالمتهجد، ص582) خدا به ما محبت ميکند، او به من نياز ندارد. مثل پدربزرگي که نوهاش ميگويد: عزيز من بيا. اين بچه پشتش را ميکند. يا مثلاً فکر ميکند چهار کلاس درس خوانده و يک مدرکي گرفته است. ما سواد نداريم. خدا گفته: همه باسوادهاي کره زمين يک ذره سواد داريد. «وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا» (اسراء/85) يعني همه شما با هم يک ذره سواد داريد.
نماز انس نماز پيغمبر است. به موسي ميگويد: نماز بخوان. نميگويد: «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» نان و آبت دادم. بگويد: موسي نماز بخوان براي اينکه «من فحشاء و المنکر». موسي اهل فحشا و منکر نبود. به موسي ميگويد: «أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي» ذکر چيست؟ ذکر «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُ الْقُلُوبُ». اطمينان چيست؟ «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّة» (فجر/27 و 28) يعني سه تا پله است. اين نماز انس است.
يک نماز ديگر داريم آخرين آيه سوره «اقرأ» هست سجده واجب دارد. ميگويد: پيغمبر اگر ميخواهي به من نزديک شوي، راهش سجده است. يعني قرب به خدا راهش سجده است. پس چهار نماز داريم، نماز شکر، خدا به تو نعمت داده است. به يک بچه گل بدهي لبخند ميزند. به يک سگ نان بدهي دم تکان ميدهد. درخت را آب بدهي ميوه ميدهد. سايه و چوب ميدهد. ماشين را بنزين بزني راه ميرود. تو چه وجودي هستي که شکر خدا را نميکني؟ ما چيزي نيستيم و زود ميشکنيم.
سر سفره بچه حلوا را دوست دارد. ولي فلفل و پياز بخورد، ناراحت ميشود. اما براي پدر و مادر همان مقدار که حلوا خوب است، فلفل هم خوب است. زينب کبري فرمود: «ما رأيت الا جميلا» يعني هم حلوا زيباست و هم فلفل. ميدانيد با يک سخنراني من رژيم بني اميه را نابود کردم. ميدانيد زير سم اسب رفتيم و زير بار زور نرفتيم. اميدوارم که حالا که رنگ حسيني گرفتيم، نگذاريم اين رنگ پاک شود.
شريعتي: دعا بفرماييد.
حاج آقاي قرائتي: خدايا نعمتهايي را که به ما دادي توفيق شناخت و شکرش را مرحمت بفرما. ما را از غافلين در دنيا و از زيانکاران در آخرت و از اهل حسرت در يوم الحسره قرار نده. کساني که در طول تاريخ براي امام حسين عزاداري کردند و نيستند همه را با امام حسين محشور کن. نسل ما را از بهترين شيعيان اميرالمؤمنين قرار بده.
شريعتي: والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين.