14/6/91
سوال – جواني نوزده ساله هستم که مدتي است صله ي رحم با نزديکان را کم کرده ام. وقتي به خانه ي اقوام مي روم و يا آنها به خانه ي ما مي آيند بيشتر گفتگوها در ارتباط با بدگويي و غيبت از ديگران است. وظيفه ي من در قبال ديگران در اين مجالس چيست ؟ براي آنها آيه ي دوازده سوره ي حجرات را بازگو کنم يا احاديث ائمه ي اطهار را ؟ من اين توان را ندارم که در ميان افراد چهل و پنجاه ساله نبض مجلس را به دست بگيرم و اگر نهي از منکر کنم آزرده خاطر خواهند شد. راهنمايي بفرماييد.
پاسخ – در قرآن آمده است که اگر در جايي قرار گرفتيد که آيات خدا تحقير و مسخره مي شود بايد آن مکان را ترک کنيد. سپس مي فرمايد: آن مکان را ترک کنيد تا آن افراد بحث را عوض کنند. گاهي اوقات وقتي ما مجلس را ترک مي کنيم، ديگران راحت شده و تندتر غيبت مي کنند.A بنابراين هميشه ترک مکان کارساز نيست. گاهي در مکاني يک گناه کبيره در حال انجام است که شما مي توانيد آن گناه را تبديل به گناه صغيره کنيد. همين مقدار نيز غنيمت است. اگر شما از يک جلسه ي فساد و گناه يک دقيقه هم کم کنيد، کار بزرگي کرده ايد. در خانواده حتماً افرادي با اين آقا هم فکر هستند. ايشان مي توانند قبل از شروع اين جلسات با آنها هماهنگ کنند که اگر بحث غيبت شروع شد من مخالفت مي کنم، شما هم من را ياري کنيد. در رژيم گذشته چند جوانA خانه اي را که در همسايگي ما بود اجاره کرده بودند و مدام مجالس رقص و آواز داشتند. دو يا سه ماه اول با آنها کاري نداشتيم.A يک مغازه ي ميوه فروشي کنار خانه ي ما بود، به آنجا رفتم و به فروشنده گفتم که اين جوان ها خيلي سر و صدا ايجاد مي کنند، من مي خواهم به خانه ي آنها بروم و درخواست کنم که يک مقدار حرمت نگاه دارند.A پنج دقيقه بعد از رفتن من، شما به درخانه بياييد و در بزنيد. اگر مشکلي بود من به اين بهانه از خانه خارج مي شوم. من به خانه رفتم و چند کتاب برداشتم و بهA مقابل خانه ي آن جوانان رفتم. يکي از آنها در را باز کرد، گفتم: ما همسايه ي شما هستيم و چون چند ماهي است شما به اين خانه آمده ايد، بياييد با هم يک چاي بخوريم. کتاب ها را به آنها دادم و گفتم با توجه به اينکه شما تحصيل کرده هستيد، اگر خواستيد مطالعه کنيد، اين کتاب ها را داشته باشيد. اگر ميهمان داشتيد و پتو کم داشتيد، ما در خانه ي خود پتو داريم و شما مي توانيد از ما پتو بگيريد، اگر پول هم کم داشتيد و خواستيد قرض کنيد، من تا يک مبلغي مي توانم به شما وام بدهم. جوان ها يک مقدار به هم نگاه کردند و خوشحال شدند. براي من شيريني و چاي آوردند. بعد از چند دقيقه ميوه فروش به در خانه ي جوان ها آمد و گفت حاج آقا يک نفر با شما کار دارد. گفتم به او بگوييد بعداً بيايد. منظورمن اين بود که در خانه ي آن جوان ها مشکلي براي من پيش نيامده است. زماني که خدا به حضرت موسي گفت که نزد فرعون برو. حضرت موسي گفت که من حريف فرعون نمي شوم، اجازه بده که هارون برادرم هم همراه من بيايد. و در کارها او را شريک من قرار بده. يعني بهتر است که ما براي مقابله با گناه در اينگونه مجالس، يک شريک براي خود بگيريم. بايد به ديگران تذکر بدهيم که نبايد تفريح آنها همراه با گناه باشد. البته اين ضعف ما است که نتوانسته ايم يک راهي براي خنده ي حلال ايجاد کنيم.A A خداوند مي فرمايد که خدا هم مي خنداند و هم مي گرياند. چه خوب است که ما يک سايت خنده ي حلال داشته باشيم. ويژگي خنده ي حلال اين است که يک يا دو دقيقه طول بکشد و حکمتي نيز در آن نهفته باشد. الان اکثراً خنداندن ديگران با گناه همراه است. اين مسئله نشانA A مي دهد که ما يا بلد نيستيم و يا دست ما بسته است. امروزه در همه ي کشورهايA دنيا، حتي در چين هم گوشت حلال فروخته مي شود. بنابراين کلمه ي حلال در همه جا شناخته شده است. ما بايد با هم بخنديم نه اينکه به هم بخنديم. اگر در جلسه اي به خدا و پيامبران توهين مي شود، ما بايد بي درنگA آن را ترک کنيم. با خدا و آيات خدا نبايد شوخي کرد. حرف خدا بر حرف مخلوق مقدم است. اگر در جلسه اي شراب خورده مي شود، حتماً بايد آن جلسه را ترک کرد. نه تنها خوردن شراب، بلکه نشستن در جلسه اي که شراب خورده مي شود هم حرام است. اما در جلسات ديگر مي توان براي ترک گناه کارهايي انجام داد. نبايد فکر کنيم که سن ما کم است و نمي توانيم ديگران را نهي از منکر کنيم. يک کودک نه ساله هم مي تواند به رئيس جمهور نهي از منکر کند. البته ممکن است افراد در ابتدا نپذيرند. مثلاً مي توانيم به يک فردي که سيگار مي کشد بگوييم: بجاي اين کار، برو و هواي تازه استنشاق کن، چرا پول خودت را هدر مي دهي؟ امکان دارد اين فرد به حرف ما گوش ندهد اما حتماً ذهن او درگير خواهد شد. بنابراين نبايد ميدان را باز بگذاريم که افراد هرکاري خواستند بکنند. ممکن است وقتي ما به يک چوب تبر مي زنيم با همان ضربه ي اول نشکند اما بعد از ضربه ي هفتم حتماً مي شکند.A A بايد نهي از منکر را به شيوه ي درست و با محبت انجام دهيم. اگر ما در هر جايي که گناه کرده مي شود حاضر نشويم، فقط ميدان را براي گنهکاران باز گذاشته ايم.
سوال - چه خوب بودA شما در ارتباط با وسواس صحبت مي کرديد. به نظر من يا احکام شرعي ما مشکل دارند يا کساني که اين احکام را توضيح مي دهند مشکل دارند، راهنمايي بفرماييد.
پاسخ – قرآن در چند آيه مي فرمايد: اگر کسي از حد خدا خارج شود خطرناک است. پيامبر(ص) فرمود که در سفر روزه ي خود را افطار کنيد. برخي افراد گفتند که ما از روي احتياط در سفر هم روزه مي گيريم. پيامبر اکرم (ص) ليوان آب را برداشتند و به اصحاب گفتند: من چون مسافر هستم اين آب را مي خورم و روزه ي خود را افطار مي کنم. بنابراين نبايد از پيامبر (ص) پيشي بگيريم. زماني کهA پيامبر گفت: چيزي پاک شده است، بايد قبول کنيم. اگر يک فرد وسواسي فکرکند که آن شيئي هنوز پاک نشده، يعني پيامبر (ص) را به راستگويي قبول ندارد. شما بايد به اندازه ي طبيعي از آب استفاده کرده و وضو بگيريد. اگر فکر مي کنيد که پاک نشده توجه نکنيد و با اين کار به دهان شيطان بزنيد. عمل فرد وسواسي باطل است. يعني نبايد به وسواس خود اعتنا کند. قرآن مي فرمايد: برخي افراد خدا پرست نيستند بلکه هوا پرست هستند. شما بايد خدا را راضي کنيد نه دل خود را. مثلاً اگر به کسي خمس مي دهيد بايد اين کار را براي رضاي خدا انجام دهيد نه از روي ترحم. يک نفر پولي را نزد يک مرجع تقليد برد و گفت: اين مبلغ خمس و سهم امام است. مرجع تقليد به او گفت: شما که شخص فقيري را مي شناسيد، خود شما اين پول را به او بدهيد. آن فرد گفت: من ممکن است من يک نفر فقير را دوست داشته باشم و يک نفر فقير ديگر را دوست نداشته باشم، بنابراين امکان دارد به آن فردي که دوست دارم پول بدهم و به آن کسي که دوست ندارم پول ندهم. يعني با استفاده از خمس و سهم امام دل خود را راضي کنم. ولي شما مرجع تقليد هستيد و يکي از مشخصات مرجع تقليد اين است که نبايد هوي پرست باشد. اگر من بخواهم پول را شخصاً به مستحق بدهم ممکن است نفس خود را در نظر بگيرم. خمس، واجب شرعي است و نبايد در پرداخت آن به فرد مستحق، نفس را دخالت داد. اگر خواستيم به خاطر نوع دوستي به فردي کمک کنيم، مي توانيم از جيب خود پرداخت کنيم تا عبادت ما از بين نرفته باشد. در فقه اصولي وجود دارد که به آن قواعد فقهيه مي گويند. اين اصول باعث مي شود که ما وسوسه نشويم. مثلاً قاعده ي سوق. اسلام مي گويد کالايي که از بازار مسلمين آمده پاک است. نبايد در باره ي آن تحقيق و سوال کنيم. اگر در حين نماز خم شديد، براي رکوع ديگر لازم نيست که فکر کنيد حمد و سوره را خوانده ايد يا نه. يعني نبايد در اين مورد شک کنيد. اگر يک لباس را شستيد و قبل از شستن هم پاک بوده، ديگر لازم نيست شک کنيد که الان پاک است يا خير. اگر يک فردي قبلاً عادل بود ولي يک برخورد بدي کرد که شما الان به عدالت او شک داريد و نمي دانيد که مي توانيد پشت سر او نماز بخوانيد يا خير، چون قبلاً عادل بوده انشاء الله الان هم عادل است. اگر فردي را در حال انجام گناه ديديد مي توانيد بگوييد او گناهکار است والا نبايد شک کنيد. مي گويند: کلُ شيئٍ طاهِر. هر چيزي پاک است مگر اينکه يقين داشته باشيد نجس است. يک زماني آيت الله گلپايگاني براي نماز به مسجد مي رفتند. يک مقدار گل از کوچه به عباي ايشان ريخت. يک نفر پرسيد: گِل هاي کوچه نجس است يا خير؟ ايشان فرمودند: پاک است. آن شخص پرسيد شما يقين داريد پاک است ؟ آقاي گلپايگاني گفتند: مگر شما يقين داريد که نجس است ؟ اصل حليت مي گويد که هر چيزي حلال است، مگر اينکه شرع بگويد آن چيز حرام است. قاعده ي يد مي گويد اگر شما ديديدA مسلماني در کنار خيابان کالايي را در دست دارد و مي فروشد، بايد بگوييد: انشاء الله مالک آن کالا است.A بسياري از قواعد فقه ما براي اين است که وسوسه نشويم. وسوسه ضررهاي زيادي دارد. ساعاتي را که فرد صرف وسوسه مي کند مي تواند براحتي صرف يادگرفتن يک هنر و حرفه اي بکند. با وسوسه هم عمر انسان تلف شده و هم حق مردم از بين مي رود. کسي که در هنگام وضو و حمام آب زيادي مصرف مي کند باعث از بين رفتن حق مردم مي شود. اسراف گناه کبيره است. در تحرير الوسيله، امام خميني مي فرمايد: دور ريختن نصف ليوان آب اسراف است. حاج احمد آقا مي گفت: روزي امام نصف ليوان آب را خوردند و يک کاغذ بر روي ليوان گذاشتند. پرسيدم چرا اينکار را مي کنيد ؟ گفتند: مي خواهم وقتي تشنه ام شد بقيه ي ليوان را بخورم. چرا اين مقدار آب را دور بريزم، اين کار اسراف است. اسراف گناه کبيره بوده و گناه گبيره باعث مي شود انسان فاسق شود. عبادت اين فرد غلط بوده و عمر او تلف مي شود. فرد وسواسي بيمار مي شود. اکثر افراد وسواسي سوء ظن پيدا مي کنند و همه ي مردم را نجس فرض مي کنند. افراد وسواسي منزوي مي شوند. فرد وسواسي آن زماني را که صرف اين کار مي کند در واقع حق همسر خود را از بين مي برد. درمان فرد وسواسي دست خود او است. فرد وسواسي بايد خود را به مقدار عادي شستشو، عادت دهد. بايد درکارها و طهارت خود، خدا را در نظر بگيرد نه دل خود را. آخرين تذکر خدا در قرآن مسئله ي وسواس است. آيا شما در مسئله ي پرداخت بدهکاري خود هم وسواس داريد ؟ وسواس مرض مهلکي است. البته اطرافيان فرد وسواسي هم نبايد سربه سر او بگذارند. افراد وسواسي مرتکب چندين گناه کبيره مي شوند در حالي که فکر مي کنند پاک و مذهبي هستند. اگر اطرافيان فرد وسواسي يک مقدار او را سرزنش کنند اشکالي ندارد. چرا که او در حال خارج شدن از خط خدا است.
سوال – در خصوص آيات 187 تا 194 سوره ي آل عمران توضيح بفرماييد.
پاسخ – در سطر چهارم اين صفحه مي فرمايد: دوست دارد تعريف او را بکنند به کاري که نکرده است. مثلاً فردي هنوز سال دوم پزشکي است اما وقتي او را دکتر خطاب مي کنند خوشحال مي شود. در اين مورد قرآن مي فرمايد: احتمال ندهيد که اين افراد رستگار هستند. کسي که دوست دارد به خاطر کاري که هنوز انجام نداده ستايش شود، قطعاً روسياه بوده و در روز قيامت گرفتار است. مثلاً من مي خواهم مطلبي را در تلويزيون عنوان کنم. اگر بگويم که اين مطلب از کتاب داستان راستان گرفته شده است، مردم مي گويند پس اين آقا سواد ندارد و از کتاب قصه مطلب مي گويد. بخاطر همين من نمي گويم که اين مطلب از کتاب داستان راستان گرفته شده و فقط مي گويم کهA مربوط به آيت الله مطهري است.A مثلاً يک بار فردي با ما مشورت کرده است، همه جا مي گوييم که من مشاور فلان آدم هستم. اگر از فردي بيشتر از مقداري که خوبي دارد تعريف کرديد، چاپلوسي است و اگر کمتر تعريف کرديد حسادت است. انسان بايد انصاف داشته باشد. در آيه قرآن مي فرمايد که هرچه هستيد باشيد، عزت در دست خدا است. در گذشته هر کسي کتاب مي نوشت، اسمي دهان پرکن براي آن انتخابA مي کرد. خدا در قرآن به پيامبر (ص) مي گويد: بگو بلد نيستم. روزي به آيت الله اميني گفتند: شما که سي يا چهل سال با علامه طباطبايي بوديد يک خاطره از ايشان تعريف کنيد. ايشان گفت: يک روز علامه طباطبايي عباي خود را پهن کرده بود و روي آن نشسته بود. من که وارد شدم، گفتند بياييد و روي عباي من بنشينيد. من در جواب گفتم: من هم عبا دارم و روي آن مي نشينم. ايشان گفتند: من دوست دارم پاي خود را روي عباي من بگذاريد تا متبرک شود. اين تواضع در ذهن ها باقي مي ماند. آيت الله سبحاني نقل مي کردند که يک پسر شانزده ساله ي مصري را که قاري قرآن بود به خانه ي آيت الله گلپايگاني برديم. ايشان وقتي آن پسر را ديدند گفتند: من نماز خود را مي خوانم شما به من بگوييد درست است يا خير. به ايشان گفتند شما مرجع شيعه هستيد با اين کار شما، آبروي شيعه مي رود. ايشان فرمودند: اصلاً آبروي شيعه نمي رود. اين فرد عرب و قاري است، در حالي که من يک فقيه ايراني هستم. آيت الله سبحاني مي گفتند همه ي ما که در اتاق بوديم خجالت زده شديم. انشاء الله خلق و خو و رفتار ما به گونه اي باشد که خدا مي پسندد.