برنامه سمت خدا
حجت الاسلام والمسلمين حيدري کاشاني
- تهاجم شيطان
91-09-29
اي ابر دل گرفته ي بي آسمان بيا باران بي ملاحظه ي ناگهان بيا، چشمت بلاي جان تو از جان عزيزتر اي جان فداي چشم تو با قصد جان بيا، نگذار باخبر شود از مقصدت کسي حتي به سوي ميکده وقت اذان بيا، شهرت در اين مقام به گمنام بودن است از من نشان بپرس ولي بي نشان بيا، ايمان خلق و صبر مرا امتحان نکن بي آنکه دلبري کني از اين و آن بيا، قلب مرا هنوز به يغما نبرده اي، اي راهزن دوباره به اين کاروان بيا.
سوال – در مورد حمله ي شيطان از سمت راست توضيحاتي بفرماييد.
پاسخ – منظور حمله شيطان از سمت راست يعني دستبرد به دين انسان و شبه سازي،شيطان در احکام دين يا در کنار دين، شعبه سازي و دين سازي کاذب مي کند. در کتاب کافي داريم: همواره يکي از دعاهاي اهل ايمان اين است که خدايا من را از کساني قرار نده که دين و ايمان شان عاريه اي است. خيلي از افراد جامعه ي ايماني دين عاريه اي دارند يعني عاقبت شيطان، دين را از دست شان مي گيرد. دين امانت است و افرادي خوب امانت داري نمي کنند و دين را بدست شيطان مي دهند. و آنرا تلف مي کنند. پس ممکن است که کسي در جامعه ي ايماني باشد ولي امانت دار خوبي براي دين نباشد و در حمله ي شيطان از سمت راست، دينش را از دست بدهد. قارون از دانشمندان بني اسرائيل و آگاهان کتاب تورات بوده است، او ثروت زيادي جمع مي کند. در سوره قصص آيات 76 تا 83، آيات قارون شناسي است، مي فرمايد: قارون از قوم موسي بود ولي کارش به جايي رسيد که بر ضد موسي طغيان کرد و مقابل موسي ايستاد. کليدهاي گنجينه هاي طلا و نقره قارون را کساني مي بردند که قوي هيکل بودند( اين نشانه ي عظمت دارايي است). وقتي حکم زکات آمد او دچار ترديد شد. شيطان او را نسبت به آخرت به ترديد انداخت. و گفت که حساب و کتابي در کار نيست. يعني شيطان از پشت سر به او حمله کرد و بعد دين او را مورد ترديد قرار داد يعني از سمت راست به او حمله کرد. او ديد که زکات اموال او خيلي زياد مي شود و نمي تواند از اموالش دل بکند. شيطان او را وسوسه کرد که نسبت به اين حکم دين شک کند، او مومنان بني اسرائيل را جمع کرد و گفت که موسي هر حکمي داد ما پذيرفتيم ولي حکم زکات او قابل پذيرفتن نيست و او مي خواهد جيب خودش را پر کند. ابليس در اينجا صحنه گردان است. وسوسه ي شيطان به او رسيد و او نقشه ناجوانمردانه اي را براي موسي طراحي کرد تا راه براي ثروت اندوزي باز شود. يک نوع جنون ثروت پرستي،قارون را گرفت. او گفت که فلان زن بي عفت را بياوريد و پاداش کلاني به او بدهيد تا او در برابر بني اسرائيل شهادت بدهد که موسي دچار عمل زنا شده است. قارون از موسي پرسيد کسي که اهل و عيال دارد و عمل زنا انجام بدهد حکمش چيست ؟موسي گفت که بايد سنگباران شود. قارون به موسي گفت که اگر تو هم زناکار باشي حکم تو هم همين است ؟ موسي گفت: بله. آنها زن را آوردند که شهادت دهد. حضرت موسي به زن قسم داد که حقيقت را بگو. لحظه اي دل زن لرزيد و او شهادت داد که قارون مبلغ کلاني به او داده است که شهادت دروغ بدهد. موسي به سجده افتاد که خدا فتنه اي را از او دور کرد. ندا آمد که دعا کن زمين قارون را فرو ببريد. زمين به فرمان الهي قارون و کاخ و همراهان او را بلعيد. قارون و همراهانش از جانب شيطان دچار ضربه ي اعتقادي شدند.
سوال - چرا شيطان توانست بر قارون غلبه کند ؟
پاسخ – زيرا ريشه ي اعتقادي قارون محکم نبود. ما بايد مباني ديني مان را عميق کنيم، براي عميق کردن اين باور بايد وقت بگذاريم و اِلا در معرض آسيب خواهي بود. بصيرت به ايمان قوي و قلبي گفته مي شود که ايمان عاريه اي نباشد. ما بايد شناخت و ايمان باورهاي خود را به مرحله ي بصيرت برسانيم. اين بصيرت مي تواند دژ مستحکمي در برابر حمله ي شيطان از سمت چپ باشد. قارون اجازه داد که شيطان نسبت به يک باور ديني ترديد ايجاد کند و بعد ترديد او نسبت به حقانيت پيامبر دين اتفاق افتاد. مثلا قارون در حمله از پشت سر شيطان که باعث دلبستگي به دنيا است، راه را باز گذاشت و با ظاهر ديني، دنيا برايش هدف شد و مال اندوزي کرد. وقتي او اجازه داد که شيطان از جبهه ي چپ وارد شود، جبهه ي راست هم متزلزل مي شود.
امام زمان(عج) در انتظار به حد نصاب رسيدن ياران با بصيرت و پر قدرتي است که متزلزل نشوند. روايت داريم که ايمان هاي ياران ويژه ي امام زمان(عج) از پاره هاي فولاد مستحکمتر است. زيرا در آخرالزمان شياطين جني و انسي بسيج مي شوند که باورهاي مردم را مورد خدشه قرار دهند. اما شيطان نمي تواند ايمان ياران امام را مورد دست اندازي قرار دهد زيرا ايمان آنها مانند پاره هاي فولاد است. در قرآن در مقابل قارون در از پيامبر ايوب ياد شده است که شيطان نتوانست او را مورد وسوسه قرار بدهد. ابليس به خدا گفت: اگر ايوب اينقدر شکرگزاري تو را مي کند بخاطر اين است که تو به او زندگي آساني داده اي و همه چيز او فراهم است. اگر نعمت هايت را از او بگيري او ديگر شکرگزاري نخواهد کرد. تو او را امتحان کند. او در سن هشتاد سالگي امتحان شد. او پيروان راستيني تربيت کرده بود. ايوب در يک مجلس نشسته بود که غلام او گفت که فرزندان و نوه هاي تو در يک اتاقي نشسته بودند که ناگهان سقف فرو ريخت و آنها جان باختند. ايوب هنوز در شوک اين خبر بود که يکي ديگر از غلامان گفت: سرداران سپاهيان تمام شترها و گاوهاي تو را غارت کردند و بردند. شخص ديگري گفت که تمام زراعت تو سوخت و خاکستر شد. ايوب درعرض چند روز تمام عزيرانش را از دست داد و تمام زراعتش سوخت و دامش به غارت رفت و بيماري به جان او افتاد و زخمي در پايش افتاد که او ديگر نمي توانست ازجايش بلند شود. هفت سال و هفت ماه اين وضع ادامه يافت. هيچ کسي به او وفادار نماند و همه ي ياران او را رها کردند و بي دين شدند و شيطان يارانش را وسوسه کرد که بگويند حتما ايوب گناهي کرده است. همه دينشان را رها کردند و فقط همسر او بود که در مقابل شيطان مقاومت مي کرد. همسرش در خانه هاي مردم کارگري مي کرد تا بتواند از ايوب پرستاري کند. ابليس تمام توانش را بکار گرفت که او را از شگرگزاري خداوند بازدارد ولي نتوانست اين کار را بکند و سجده هاي او بيشتر شد و مي گفت :هر نعمتي که بوده از جانب تو بوده است. روايت داريم که ما بايد بعد از هر نماز اين دعا را بخوانيم. وقتي به قارون مي گفتند که مقداري از ثروت خودت را به فقرا بده، مي گفت که اين ها نتيجه ي علم خودم بوده است. او مي گفت خودم، اين ديدگاه مشرکانه است. نقطه ي مقابل آن ديدگاه موحدانه ايوب پيامبر بود. بعد از هفت سال و هفت ماه گشايش ها شروع شد و او به سجده رفت و گفت: فقر مرا فرا گرفته است، تو ارحم الراحمين هستي. او اصلا جزع و فزع نکرد. همسر او خواست کم بياورد ولي ايوب نبي نگذاشت که او کم بياورد. ايوب استواري نشان داد و خللي در او وارد نشد. ابليس به چهره ي دکتر بر همسر ايوب وارد شد و گفت که مي خواهي او را شفا بدهم ؟پس هرچه که من مي گويم تو آن کار را بکن. يک گوسفند را ذبح کن ولي نام خدا را بر آن نبر و از گوشت آن غذايي درست کن تا ايوب شفا بگيرد. او بخاطر مهري که به ايوب داشت، مي خواست اين کار را بکند، او داستان را به ايوب گفت ولي ايوب گفت که او شيطان بوده است. غير ازخدا کسي نمي تواند شفا بدهد. حتي ايوب به همسرش گفت که اگر از بستر بلند شوم تو را تنبيه خواهم کرد. خدا به ايوب و همسرش لطف کرد و فرزندان و دام ها را به آنها برگرداند.
سوال – صفحه 181 قرآن کريم را توضيح بفرماييد.
پاسخ – در اين صفحه مي فرمايد: شما يقين (باور قطعي )بدانيد که مولاي و سرپرست شما خداست. چه مولاي خوبي، چه ياور خوبي. شما مولايي بهتر از خدا پيدا نمي کنيد چرا به سمت شيطان مي روييد ؟ مولاي و سرپرست زندگي ما کيست؟ خدا يا شيطان. اگر ما با همه ي اعتقادات مان به سمت زندگي رحماني نرفتيم، ما به آسايش و آرامش نمي رسيم. شيطان هزاران عقايد و خدايان دروغين را به زندگي ما مي آورد. ما نسبت به اعتقادات خودمان چطور هستيم ؟جهان بايد دولت مهدوي را ببيند. وعاقبت عالم در دست متقين است. اينها بايد ديده بشود. کسي که به مهدويت اعتقاد دارد در مقابل کساني که مي گويند زمين مي خواهد تمام بشود متزلزل نمي شود. اينها حمله ي از سمت چپ شيطان است که مي خواهد دين ما را متزلزل کند.
امام خميني (در سن سي تا چهل سالگي) با مرحوم شيخ حسن نخودکي اصفهاني برخورد مي کند و مي گويد :قسم به اين حرم، که اگر شما علم کيميا داريد به ما هم بدهيد. شيخ نخودکي مي فرمايد که من دستورالعملي به شما مي دهم که بهتر از کيميا و پربرکت تر و بي خطر و بي خسارت باشد. ايشان مي فرمايد :بعد از هر نماز واجب آيت الکرسي، بعد تسبيحات حضرت زهرا، سه مرتبه سوره توحيد، سه صلوات و انتهاي آيه دوم سوره طلاق (من يتق الله تا انتهاي آيه سوم، اين دعاها را بخوانيد. امام مي فرمايد: من هر چه که دارم از اين دستورالعمل دارم. فضيلت هر عمل به اين است که ترتيب آن رعايت بشود.
امروز روز شهادت حضرت رقيه است. اين ماه که ماه حزن و اندوه اهل بيت است مابايد مواظب اشيم که شيطان در کمين ما نباشد. هر کس در مجالس روضه ما شرکت کند به جنت الحسين مي رسد. ما مي توانيم در شب يلدا به عبادت، ذکر اهل بيت، قرآن، داستان هاي روايي و اشعار عرفاني بپردازيم. هفت صفر قول قوي است که شهادت امام حسن(ع) است. همه ي بزرگان در اين روز مراسم روضه دارند. توسلي در اين روز به امام حسن(ع) داشته باشيم.